عکس/ غذاهای فضایی
عکس/ غذاهای فضایی بیشتر بخوانید »
سرویس سیاست مشرق- شهریور ۹۶، در یک گفتگوی جالب و پرنکته با یکی از چهرههای امنیتی قدیمی جمهوری اسلامی در خبرگزاری تسنیم، مسایلی درباره سازمان مجاهدین انقلاب و برخی چهرههای شاخص آن مطرح شد که واکنش گسترده آنها را به دنبال داشت.
اکبر براتی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در بدو تشکیل، و از موسسان واحد اطلاعات سپاه در اوایل انقلاب، درباره بهزاد نبوی، محور و مرشد جناح چپ سازمان، ادعایی را مطرح کرد که قابل توجه بود. براتی گفت:
” در بدو تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب دو تفکر وجود داشت. من دائماً با تفکرات بهزاد نبوی درگیر بودم. تا اینکه در جلسه مرکزیت سازمان در سال ۵۹ بهزاد نبوی رسماً اعلام کرد که من مسلمان ۳ سالهام و نباید از من توقع زیادی داشت.
مرکزیت معتقد بود با بحثهای من و بهزاد نبودی سازمان در حال نابودی است. من گفتم در بهزاد نبوی اشکال سیاسی میبینم. با وجود نماینده ولی فقیه در سازمان نمیتوان خودسر تصمیم گرفت. طیف بهزاد نبوی تا زمانی که پول نیاز بود پیرو نماینده ولی فقیه بودند ولی زمان تصمیمگیری سیاسی-با عرض معذرت- میگفتند این پیرمرد(آیت الله راستی کاشانی-نماینده امام) سواد ندارد! “[۱]
بدیهی بود که بحث «مسلمان سه ساله» بسیار بر نبوی و مریدان سازمانیاش گران آمد. محسن آرمین، دیگر عضو سازمان و از دستپروردگان بهزاد در آن مقطع، در مصاحبهای که برای پاسخگویی به ادعاهای براتی با شرق انجام داد، درباره بحث «مسلمان سه ساله» بودن بهزاد در سال ۵۹ گفت:
” معنای این سخن این است که آقای نبوی حداکثر در سال ۵۶ مسلمان شده است. من نمیدانم ایشان که به قول خودش طلبه بوده و مدعی تقوا و دینداری است چطور به خود اجازه میدهد اینچنین دروغ بگوید و دیگران را متهم به بیدینی کند. ما البته طی این سالها شنیده بودیم که برخی به نام دفاع از اسلام و انقلاب، دروغ گفتن و اتهام زدن به دیگران را شرعا مستحب میدانند، اما ظاهرا آقای براتی اخیرا در مطالعات طلبگی خود به این نتیجه رسیده است که دروغ گفتن و متهم کردن دیگران به نامسلمانی شرعا واجب است. “[۲]
اما جالب اینجا بود که در سال ۹۰، خانم عاتقه صدیقی، همسر شهید بزرگوار محمدعلی رجایی، در گفتگویی با وبسایت جماران در دفاع از بهزاد نبوی، عملا ادعایی شبیه به ادعای براتی کرده بود. اصولا هویت و جایگاه خود بهزاد نبوی در انقلاب و جمهوری اسلامی(به ویژه در سالهای نخست عمر جمهوری اسلامی)، مدیون پیوند و آشنایی او با شهید رجایی در زندان بود. بهزاد در اواخر سال ۵۴ با شهید رجایی در اوین آشنا شد و به مرور تحت تاثیر آن شهید قرار گرفت و رفاقتی جدی میان ایشان برقرار شد.

همسر شهید رجایی در مصاحبه سال ۹۰ گفته بود:
“ انسانها در حال تغییر و تحولند، امام می فرمودند که وضع کنونی افراد را ببینیم. چون ایشان گفته، من سابقهٔ شهید رجایی و بهزاد نبوی را مقایسه می کنم؛ آقای نبوی که زمانی افکار کمونیستی داشت وقتی در زندان اعمال و رفتار شهید رجایی را می بیند برمی گردد، یعنی توبه می کند. وقتی توبه می کند و به سوی حق باز می گردد کار درستی انجام داده یا کسی که قبلا مسلمان بوده و بعد به قول آقایان افکار انحرافی پیدا کرده راه درست را رفته است؟ برای اثبات حرفم توضیح می دهم که آقای نبوی در زندان نمی دانست که در سال ۵۷ انقلابی اتفاق می افتد و او کاره ای می شود، سال ۵۵ آقای نبوی با شهید رجایی هم بند بود، وقتی آقای نبوی اعمال شهید رجایی را دید و به راه آمد با شهید رجایی در عمل همراهی می کند و زمانی که در زندان اقامهٔ نماز جماعت جرم محسوب می شد، آقای نبوی با آگاهی به این که آنها را شکنجه خواهند کرد، به همراه شهید رجایی شروع به خواندن نماز جماعت می کند. “[۳]
واقعیت آن است که بهزاد نبوی در سال ۱۳۴۷ به همراه سه فعال سیاسی مارکسیست دیگر از جمله مصطفی شعاعیان، رضا عسگریه و پرویز صدری، جبهه دموکراتیک خلق را تأسیس کرد که تشکلی مخفی و مسلح بود. هر کدام از این چهار نفر سر تیم بودند و تعدادی عضو را آموزش می دادند. اساس کار این سازمان فعالیت تئوریک و آماده سازی برای فعالیت مسلحانه بود. نبوی از خرداد ۱۳۵۱ به دلیل تحت تعقیب بودن بهطور مخفیانه زندگی میکرد. اسم مستعار او در این دوران حمید جهانبین بود. سرانجام وی در مرداد ۱۳۵۱ توسط ساواک بازداشت گردید.
شاید همان شذوذات ماتریالیستی- مارکسیستی در ذهن بهزاد نبوی باعث شد که پس از پیروزی انقلاب، گرچه او یکی از محورهای شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب، با هدف مقابله با سازمان مجاهدین خلق(منافقین) شد، اما مساله «ولایت فقیه» و نقش روحانیون در حکومت، هیچگاه در ذهن او و مریدان جوانش در سازمان حل نشود. از این منظر، تفاوت معناداری میان بهزاد نبوی و رهبران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نبود. اختلافات اساسی او و دستپروردگان او با مرحوم آیتالله راستی کاشانی، نماینده امام(ره) در سازمان مجاهدین انقلاب، از همین مسایل حل نشده ذهنی می آمد. این اختلاف با نماینده امام، ریشه در مساله بزرگتری داشت و آن نظر جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب (با محوریت نبوی) مبنی بر «ارشادی» بودن و نه «مولوی» بودن نظرات امام خمینی(ره) در اداره سازمان بود. تفسیری که انشعاب در آن سازمان و در نهایت انحلال آن را به دنبال داشت.


تا زمانی که بنیانگذار کبیر انقلاب حیات داشت، زیر سایه اقتدار و جذبه امام و این که بهزاد نبوی و همفکرانش نیاز به تثبیت خود در سیستم جمهوری اسلامی داشتند، چندان ابهامات و عدم التزام خود به مفهوم «ولایت فقیه» را آشکار نمی کردند. آنها به امام هم بیشتر به عنوان یک رهبر سیاسی مقتدر، نه ولی فقیه و رهبر دینی-سیاسی می نگریستند. از قضاء، مقارن با رحلت امام، اردوگاه سوسیالیستی شرق (به عنوان مدل ذهنی مطلوب چپگرایان درون ساختار جمهوری اسلامی) نفسهای آخر را می کشید و دو سه سال بعد از رحلت امام، اتحاد شوروی هم فروپاشید.
امثال بهزاد، در اواخر دهه ۶۰ و اوایل هفتاد، با خلاء فکری و عقیدتی جدی مواجه شدند که نتیجه آن، رویکرد به لیبرالسرمایهداری بود که این رویکرد خیلی زود، حالتی شیفتهوار پیدا کرد. حلقه «کیان» که هدف آن زمینهسازی برای ایدئولوژیزدایی از حکومت با هدف جذب در نظام جهانی لیبرالسرمایهداری بود، از همین خلاء سر برآورد.

البته، در مورد شخص بهزاد، از همان دهه ۶۰، نداشتن علقه و اعتقاد جدی با روحانیت و حتی تقابل، تا حد زیادی خود را به رخ می کشید. او در آن زمان، نه فقط با مرحوم راستی کاشانی، که اصولا با روحانیون شاخص انقلابی چون طالقانی و بهشتی و خامنهای نیز مشکلات جدی داشت. دلایلی چندی برای این تقابل می توان برشمرد، اما یک دلیل روانشناختی هم وجود داشت که نه تنها درباره بهزاد نبوی، که درباره چهرههای دیگر با عقبه چپ هم صدق می کرد و آن این که آنها به واسطه رشد در سیستم فکری چپ مارکسیستی، دیدگاه سیاسی و مبارزاتی خود را «علمی» و دیدگاه روحانیون را «سنتی» و حتی «مرتجع» می دانستند و دچار یک نوع منیت در تحلیل بودند.
یوسف فروتن، از مؤسسان سپاه، اولین مسوول روابط عمومی این نهاد که خود به عنوان عضو گروه فلاح، از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در سال ۵۸ بود، درباره تقابل بهزاد نبوی با شهید بهشتی می گوید:
” البته در دهه ۶۰ افرادی مانند بهزاد نبوی وجود داشتند که در زمان تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شهید بهشتی که در قید حیات بود، فحش میداد و بنده به این رفتار او اعتراض کردم. بنده با مرحوم مهندس بازرگان آشنا بودم و میدانم که وی چطور در زمان شاه زندانی و محاکمه شد ولی چرا اتفاقی افتاد که اینها از مسیر انقلاب منحرف شدند؟ چه شد که شهید فلاحی که آموزشهای شاهنشاهی را به آموزشهای دینی ارجحیت میداد، بهیکباره در ۷ تیر با لباس نظامی و پای بدون کفش و اشکریزان در مراسم تشییع جنازه شهدای ۷ تیر داخل مردم حضور پیدا میکند و تمام آن خصلتهای نظامی را زیر پا میگذارد؟ دهه ۶۰ این رویشها را هم داشت. “[۴]
مصطفی طالقانی، فرزند مرحوم آیتالله طالقانی، در گفتگویی، در شرح ماجرای خروج مرحوم طالقانی از تهران و درخواست امام برای بازگشت ایشان، به نقش مخرب سازمان مجاهدین انقلاب با هدایت بهزاد نبوی، در دامن زدن دلخوری آیتالله طالقانی اشاره کرد:
” آقا(مرحوم طالقانی) هم گفت اگر امام ناراحت است من برمیگردم. امام هم توصیه کرد که آقای طالقانی تهران نرود و مستقیم بیاید قم. بنده هم در دیدار و ملاقات خصوصی امام و آقای طالقانی بودم. فردای آن روز هم آقا در قم سخنرانی کردند و گفتند: هیچ مشکلی نبوده و سوتفاهم شده و دفاتر ما باز است.
همان روز که آقای طالقانی این سخنرانی را کرد و این حرفها را زد، مجاهدین انقلاب اسلامی با امضای آقای بهزاد نبوی اعلامیه دادند که آقای طالقانی خیلی کار بدی کردی که از تهران رفتی! اصلا کار تمام شده بود که اینها در مدرسه فیضیه تابلو زدند. همان افرادی که بحثهای جناحی مطرح میکنند و الان از مرحوم طالقانی مثلاً دفاع میکنند، آن موقع به این بحثها دامن میزدند. “[۵]
به واسطهٔ همین سنخ رفتاری با روحانیت، عقبه کمونیستی و البته میل وافر به «شبکه سازی» درون سیستم، برخی از شخصیتهای سیاسی در آن مقطع، به بهزاد و طیف دستپرودگان و شاگردان او مشکوک بودند.
این شک و ظن منفی زمانی بیشتر شد که عوامل مرتبط و متاثر از نبوی تلاش کردند با تسلط بر بخشهای حساس اطلاعاتی به جا مانده از رژیم پهلوی، به ویژه اداره دوم ارتش(اطلاعات نظامی)، شاکله تشکیلات امنیتی نوپای جمهوری اسلامی را در دست بگیرند. دفتر اطلاعات نخست وزیر که گردانندگان اصلی آن سعید حجاریان و خسرو تهرانی، هر دو از متصلین به نبوی بودند، تقریبا به طور کامل در اختیار این طیف بود و به شدت به کار شبکهسازی مد نظر بهزاد برای چینش مهرهها در جایگاههای حساس می آمد.
در زمان اوج برو و بیای بهزاد و عواملش در دفتر رییس جمهور و نخستوزیر (رجایی و باهنر) و صحنهگردانی امنیتی در دفتر اطلاعات نخستوزیری، فاجعهٔ انفجار نخست وزیری در ۸ شهریور ۶۰ رخ داد. عامل این جنایت تروریستی، «مسعود کشمیری»، نفوذی سطحبالای منافقین در ساختار جمهوری اسلامی بود که به جایگاه دبیری شورای امنیت کشور رسیده بود!
نکتهای که درباره کشمیری وجود دارد این است که او معرفیشده و صعودیافتهٔ دست بهزاد نبوی و یار غار او، مرتضی الویری، بود که به همراه چهرههایی از همین طیف همچون تقی محمدی، حبیبالله داداشی و محمد رضوی بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، بخشهای مختلف اداره دوم ارتش را با حکم الویری (که عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی بود) در اختیار گرفتند. کشمیری با حمایت همین طیف، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه (با محوریت سعید حجاریان) هم شد. در همین مقطع است که خسرو قنبری تهرانی، دوست صمیمی حجاریان، مسوول دفتر اطلاعات نخست وزیری می شود و حجاریان هم مسوولیت گزینش نیرو برای این دفتر و همچنین مسوول واحد ضدجاسوسی میشود که بسیاری از عناصر اداره هفتم و اداره هشتم ساواک (اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی) در همین دوره دوباره جذب اطلاعات نخست وزیری شدند و بعدها حتی از این طریق وارد بدنه تشکیلات امنیتی کشور شدند. مساله قابلتامل دیگر این که، در تیمی که اداره دوم ارتش را در اختیار گرفت، «جواد قدیری»، دیگر نفوذی سطحبالای منافقین و متهم به نقشآفرینی در ترور آیتالله خامنهای در ۶ تیر ۶۰ هم عضویت داشت. قدیری هم از قضاء، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه بود!
کشمیری در فروردین ۱۳۶۰ وارد نخستوزیری میشود، خرداد ۱۳۶۰ به شورای امنیت کشور میرود و قائممقام و عملاً دبیر شورا میشود. سه ماه بعد نیز، انفجار نخستوزیری رخ میدهد.
روزنامه ایران (۸ شهریور ۸۹) در گزارشی درباره این پرونده می نویسد:
” در اولین گام خبر کذبی بود که از «شهادت» مسعود کشمیری خبر می داد، این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانه ای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار می شود، اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی درنخست وزیری به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد، در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری» رسما اعلام می گردد. این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند. “

گزارش روزنامه ایران می افزاید:
” جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار «کشمیری چی شد؟ کشته شد!» به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقینا بر روی یک عنصر به شهادت رسیده، هیچ حساسیتی نخواهد بود. “[۶]

حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، نخستین فرمانده سپاه اصفهان و فرمانده بسیج در سال ۶۰، ماجرای انفجار نخستوزیری را چنین روایت کرده است:
” بنده در آن روز در ساختمان بسیج بودم که حدود ساعت ۴ بعد از ظهر بود که ناگهان صدای انفجار را شنیدم و از طبقه یازدهم ساختمان مشاهده کردم که دفتر نخست وزیری منفجر شده است. سریع خودم را به آنجا رساندم و به پایگاه هایمان اطلاع و آماده باش دادیم. وقتی که وارد ساختمان شدم و از پله ها بالا رفتم که به سمت اتاق شهید رجایی بروم در میان آن گرد و غبار بهزاد نبوی را دیدم که سرگردان در محل حضور دارد. یقه او را گرفتم چون که ما به ایشان مشکوک بودیم و هنوز هم مشکوک هستیم. یقه او را چسبیدم و گفتم شما بالاخره کار خود را کردید. او داشت فریاد می زد که کشمیری کشته شد. در واقع او نمی گفت رجایی یا باهنر را کشتند، می گفت کشمیری را کشتند و این جالب بود که در آن موقع می گفت کشمیری را دریابید و کشمیری سوخت که در آن موقع به ذهن ما نمی آمد که کشمیری که بود و ذهنمان رفت سمت یک پسری که در هیئت دولت رفت و آمد می کرد و ذهن ها را یکدفعه تغییر داد. این جمله بهزاد نبوی یک خط فکری دارد که بعدا مطالعه کردیم که این کار با هماهنگی انجام شده است. بهزاد نبوی خیلی مدعی بود و خود را شیخ الوزرا می دانست سابقه وی را بررسی کردیم خیلی علیه السلام نبود. “[۷]

با عقبه و سابقهای چنین پرابهام و پر از علامت سوال، بهزاد نبودی در سال ۷۸، بعد از رکودی حدودا ده ساله از لحاظ مسوولیت حاکمیتی، به مجلس ششم راه یافت. البته او دوستانش در اصطلاحا دوره فترت ۱۰ ساله، بیکار نبودند و به شدت مشغول طراحی تئوریک و کادرسازی برای ایام آتی بودند. یکی از دستپرودگان او در این دوره، محمد قوچانی بود که کار خود را از «عصر ما»، نشریه سازمان مجاهدین انقلاب در نیمه نخست دهه ۷۰ آغاز کرد و امروز یکی از چهرههای رسانهای جریان اصلاحات است.


نبوی که بر طبق قرائن، در همان دهه ۶۰ هم اعتقاد قلبی به «ولایت فقیه» نداشت، در سال ۷۸ که با ماموریت ویژه سیاسی از طرف اردوگاه چپ حکومتی، به مجلس رفت و نایب رییس مجلس(و در واقع همهکارهٔ آن) شد، اصولا با هدف فعال کردن سنگر مجلس علیه ولایت، وارد عمل شده بود. کما این که دیگر مرتبطین او (حجاریان، تاجزاده، سلامتی، عربسرخی…) به مواضع دیگر حاکمیتی رفتند تا نظریه «فتح سنگر به سنگر» را عملی کنند.
این را هم باید در نظر داشت که نبوی در دهه ۶۰، به عنوان وزریر کابینه موسوی، مشاور و دست راست او (که نفوذی فوقالعاده روی نخستوزیر داشت)، نقش مهمی در تقابل نخستوزیر با رییس جمهور وقت (آیتالله خامنهای) ایفاء میکرد، به نحوی که با فشارهای این طیف، عملا رییس جمهور (با وجود ظرفیتهای قانونی و آرای مستقیم مردمی) از روند اداره مملکت حذف شده بود. در واقع زمانی که بهزاد و دوستانش، مجلس ششم را در اختیار گرفتند، سابقهای نسبتا طولاتی در تقابل با آیتالله خامنهای داشتد که این تقابل (و حتی عناد) در طول دوره مجلس به خوبی خود را نشان داد.


نبوی به عنوان صحنهگردان اصلی مجلس ششم (با دستیاری چهرههایی چون محمدرضا خاتمی، محسن میردامادی و محسن آرمین)، در همه جنجالهای سیاسی آن مجلس نقش کلیدی داشت. حتی پایان کار این طیف در مجلس با قرائت نامه «جام زهر»، خطاب به رهبر انقلاب، ماجرای تحصن در اعتراض به نظارت استصوابی و در نهایت استعفای دست جمعی نمایندگان اصلاحطلب، همه با لیدری بهزاد صورت گرفت.

از نقش «چریک پیر» (لقب اصلاح طلبان برای نبوی که البته چندان فرصت چریکبازی در پیش از انقلاب نیافته بود، چرا که خیلی زود توسط ساواک دستگیر شد!)، در دو فتنه ۷۸ و ۸۸، به واسطهٔ اجمال و این که گزارشهای زیادی در این مورد در ۱۰ سال گذشته منتشر شده، عبور می کنیم، لیکن انتخاب یک «آژیتاتور» (در اصطلاح علم سیاست همان فتنهگر خودمان!) ۷۸ ساله به عنوان رییس نهاد اجماعساز اطلاحطلبان (ناسا در روزهای اخیر، نشان داد که فتنهگریهای پیشین جریان اصلاحات و تقابل سازی با نظام، نه صرفا عملکرد شماری از چهرههای «رادیکال» این جریان، که بخشی از هویت جریانی است که خود را اصلاح طلب می خواند، اما به واقع «استحالهطلب» است.
[1] https://www.mashreghnews.ir/news/770646
[2] https://www.pishkhan.com/news/40473
[3] http://www.ensafnews.com/37054/
[4] https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/04/26/1450032
[5] http://www.yazdfarda.com/iranfarda/news/agmedia/150863
[6] https://www.magiran.com/article/2144093
[7] https://snn.ir/fa/news/39144
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق به نقل از گاردین، برخی از کاربران فضا مجازی ادعا میکنند پیام مخفی شده در چتر نجات کاوشگر استقامت را رمزگشایی کردهاند.
ببینید:
تصاویر جدید ناسا از مریخ
چند روز قبل این کاوشگر پس از سفری طولانی روی مریخ فرود آمد. کاربران ردیت و شبکههای اجتماعی دیگر متوجه طرحی سفید و قرمز روی چتر نجات کاوشگر استقامت شدند.
آنها ادعا میکنند با استفاده از کدهای دوتایی (صفر و یک) برنامه نویسی رایانه، عبارت «جرأت کارهای بزرگ را داشته باش» (Dare Mighty Things) به عنوان شعار آزمایشگاه JPL ناسا، روی چتر نجات نوشته شده است.
در این روش کد گذاری، صفر و یکهای موجود باید به ۱۰ رقم تبدیل شده و با عدد ۶۴ جمع شوند تا حروف مختلف زبان انگلیسی را نشان دهند.
ریشه عبارت مذکور به سخنرانی تئودور رزولت، رئیس جمهورآمریکا در سال ۱۸۹۹ میلادی برمی گردد. ناسا پیش از این نیز همین عبارت را درباره مأموریتهای مریخ خود استفاده کرده بود.
البته این تنها پیام پنهان شده در کاوشگر استقامت نیست. علاوه بر تخم مرغهای عید پاک که در این کاوشگر قرار داده شدهاند، میکروتراشه هایی حاوی نام ۱۰.۹ میلیون نفر و ۱۵۵ مقاله که به ناسا ارسال شدهاند نیز همراه این کاوشگر به مریخ رسیدهاند.
همچنین ارجاعاتی به همه گیری کووید ۱۹ نیز در کاوشگر وجود دارد. این بیماری روی فرایندهای آماده سازی انجام مأموریت تاثیر گذاشته بود. یک صفحه آلومینیومی با تصویر آسکِلِپیوس (سمبل شفا و دارو در یونان باستان) به افتخار فعالیتهای کادر درمان طی شیوع همه گیری به مریخ ارسال شده است.
پیام ناسا در چتر نجات استقامت فاش شد بیشتر بخوانید »
سرویس سیاست مشرق – روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابل استفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
******
**لغو تحریم ها مهم نیست،برجام موشکی را کلید بزنید!
روزنامه سازندگی– ارگان رسانه ای حزب کارگزاران- در مطلبی با عنوان «پیام بایدن به ایران» نوشت:«رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس امنیتی مونیخ اعلام کرد آمریکا آماده است در چارچوب 1+5 نشست برگزار کند و با ایران رایزنی کند».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا نیز از برگزاری نشست غیررسمی با حضور ایران و کشورهای عضو برجام استقبال کرد و گفت دیپلماسی تنها راه خروج از بن بست کنونی است».
برخی روزنامه های اصلاح طلب به گونه ای فضاسازی می کنند که گویا بایدن بی صبرانه در پی تنش زدایی با ایران به نفع مردم کشورمان است. این در حالی است که جو بایدن و اعضای ارشد دولت وی دقیقا در حال تکرار ادعاهای ترامپ و پمپئو علیه مردم ایران هستند.
بایدن در روزهای گذشته در کنفرانس مونیخ با اشاره به اینکه «آمریکا آماده تعامل دوباره در چارچوب 5+1 درخصوص برنامه هستهای ایران است» تاکید کرد:«باید با اقدامات بیثباتکننده ایران در سراسر خاورمیانه مقابله کنیم و در این مسیر من با شریکان اروپایی و سایر شریکانمان همکاری نزدیکی خواهم داشت».
پنجشنبه هفته گذشته، وزیران خارجه 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، پس از برگزاری یک نشست مجازی، درخصوص مسائل مختلف از جمله ایران بیانیهای منتشر کردند.
در بخشی از این بیانیه که مربوط به مسئله ایران بود، تاکید شد:«عزم خود را برای قویتر کردن برجام و همکاری با شریکان منطقهای و جامعه بینالمللی جهت رسیدگی به نگرانیهای گستردهتر امنیتی مربوط به برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران، جزم کرده ایم».
همچنین «آنتونی بلینکن» وزیر امور خارجه آمریکا در روزهای گذشته در گفتوگو با شبکه بیبیسی تأکید کرد:« ایالات متحده در صدد است در صورت بازگشت به برجام با کشورهای دیگر برای مقابله با ایران درخصوص موضوعاتی چون منطقه و برنامه موشکی ایران وارد همکاری شود».
بایدن و اعضای دولت وی هیچ اشاره ای به مسئله لغو تحریم ها ندارند و در پی آن هستند تا پروژه ضدایرانی «برجام موشکی و منطقه ای» را کلید زده و محدودیت های هسته ای برجام را دائمی کنند.
با اینحال برخی رسانه های اصلاح طلب با بزک دولت آمریکا، این پیام را می دهند که «لغو تحریم ها مهم نیست، برجام موشکی و منطقه ای را کلید بزنید»!
در حال حاضر قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها، دست دولت و وزارت خارجه در مقابل آمریکا و اروپا را پُر کرده است. جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تحریم ها دو راهکار را در پیش گرفته است، رویکرد مقتدرانه در مقابل زیاده خواهی آمریکا و اروپا در جهت لغو تحریم ها و تلاش برای خنثی کردن تحریم ها با اتکا به ظرفیت های عظیم داخلی.
اما برخی اصلاح طلبان بی توجه به این دو راهکار مهم، همچنان در پی هموارسازی مسیر برجام موشکی و منطقه ای هستند. آنچه قابل تأمل است اینکه، مسئله لغو و بی اثرکردن تحریم ها اصلا برای این طیف موضوعیت ندارد.
**«کاسبان حصر» دلواپس معیشت مردم شدند
روزنامه اعتماد در گزارشی با عنوان «فشار گرانی بر طبقات کم درآمد» نوشت:«رکورد بیشترین میزان تورم در طول سال 99 در حالی در بهمنماه به ثبت رسید که بخش بزرگی از تورم به دهکهای کمدرآمد فشار آورده؛ چراکه عمده تورم به وجود آمده به دلیل افزایش قیمتها در بخش خوراکیها و آشامیدنیها بوده است».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«نسبت به بهمنماه سال گذشته سبد خوراکیها نزدیک به 67 درصد رشد داشته است!… شاخص قیمت در گروه کالایی «روغنها و چربیها» 95 درصد نسبت به بهمن 98 رشد کرده است. شاخص قیمت میوه و خشکبار هم نزدیک به 87 در یکسال بالا رفته یا گروه کالایی «شیر، تخممرغ و پنیر» نزدیک به 80 درصد نسبت به بهمن ماه سال گذشته رشد داشته است».
اعتماد در ادامه تصریح کرد:«با افزایش قیمتها در بخش خوراکیها و «توقف رشد قیمتها و تورم» در بخش «غیرخوراکیها و کالاهای بادوام» این دهکهای کمدرآمد بودهاند که آسیب دیدهاند. کم درآمدهایی که حالا نوسان قیمت دلار در دی ماه و رسیدن آن به بیش از 30 هزار تومان را به عینه در زندگی و سر سفرههای خود میبینند».

این روزنامه اصلاح طلب در گزارش مذکور به هیچ عنوان به عملکرد دولت انتقاد نکرده است. این در حالی است که کارشناسان تاکید دارند که 70 الی 80 درصد مشکلات در حوزه اقتصادی ناشی از سوءمدیریت در دولت است.
از سوی دیگر، الیاس حضرتی، مدیرمسئول روزنامه اعتماد، در مجلس دهم رئیس کمیسیون اقتصادی بوده است. اما متاسفانه وی هیچ اقدامی مناسبی در جهت رفع مشکلات اقتصادی مردم و کاهش مشکلات معیشتی جامعه انجام نداد.



روزنامه اعتماد و برخی دیگر از رسانه های اصلاح طلب همزمان با اوج گیری مشکلات معیشتی مردم در دولت روحانی، یکروز بر لزوم رفع حصر سران فتنه تاکید می کردند و روز دیگر حضور زنان در ورزشگاه را اولویت اصلی کشور می نامند و دیگر روز دغدغه اصلی جوانان را برگزاری کنسرت خیابانی جا می زدند!
واقعیت این است که بخش قابل توجهی از فعالین سیاسی اصلاح طلب با مشکلات معیشتی مردم بیگانه هستند. طیفی که مدیران نجومی را ذخائر نظام و امانت دار بزرگ می نامد و مفسدان دانه درشت اقتصادی را کارآفرینان برتر جا می زند، هیچ نمیداند که حقوق معوقه و افزایش سرسام آور اجاره بهای مسکن در موعد تمدید قرارداد و بسیاری دیگر از مشکلات معیشتی، چگونه مردم را آزار می دهد.
**جریان اصلاحات با معضل ریزش سرمایه اجتماعی مواجه است
روزنامه آرمان در مطلبی نوشت:«اصلاح طلبان چندی پیش نهاد اجماع ساز خود را تحت عنوان جبهه اصلاح طلبان ایران تشکیل دادند تا گام اول خود را برای حضور در انتخابات پیش رو محکم بردارند. با اینحال گرچه آنها هنوز با معضل ریزش سرمایه اجتماعی مواجهند اما نیم نگاهی نیز به افراد حاضر در این اردوگاه جهت کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری دارند».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«ظریف…زنگنه…جهانگیری…محسن هاشمی…عارف و…جزو کسانی هستند که نام آنها مطرح می شود».

جریان اصلاحات اکنون با چند معضل جدی روبرو است. اولین و مهمترین آن معضل ریزش شدید پایگاه اجتماعی است. در زمستان سال گذشته، قالیباف علیرغم توپخانه سنگین رسانه های اصلاح طلب علیه وی، با حدود یک میلیون و سیصدهزار رای به مجلس راه یافت. در سوی مقابل مجید انصاری، سرلیست اصلاح طلبان علیرغم تبلیغات سنگین و پرحجم در تهران تنها حدود 70 هزار رای کسب کرد.
یکی دیگر از معضل های جدی جریان اصلاح طلب، درگیری ها و اختلافات داخلی است. برای نمونه، تشکل جدید این طیف تحت عنوان «ناسا» بجای اینکه مسبب همبستگی فعالین این طیف باشد، به عاملی جهت اختلاف میان فعالین این طیف بدل شد.
مسئله بسیار مهم دیگر، کارنامه دولت روحانی است. افکارعمومی به درستی کارنامه دولت را به پای اصلاح طلبان نوشته است. اما این طیف با فرافکنی در پی شانه خالی کردن از پاسخگویی در این خصوص است.