ناصرالدین شاه

شعر حافظ به دستخط ناصرالدین شاه+ عکس

شعر حافظ به دستخط ناصرالدین شاه+ عکس



سازمان اسناد و کتابخانه ملی همزمان با روز شعر، دستخطی از ناصرالدین شاه را منتشر کرد که در آن شاه صاحب‌قران، غزلی از حافظ را نگاشته است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سازمان اسناد و کتابخانه ملی همزمان با فرارسیدن روز شعر و ادب فارسی و گرامیداشت استاد شهریار، برخی از اسناد تاریخی مرتبط و به یادگار مانده از بزرگان شعر و ادب ایران را منتشر کرد.

در میان اسناد منتشر شده، دستخطی از ناصرالدین شاه نیز دیده می‌شود که شاه صاحب‌قران غزلی از حافظ را نوشته است. غزل خواجه شیراز به این شرح است:

ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

کلک تو بارک‌الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی

بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی

در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی

باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منّت سپاهی

کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جان‌فزایی افسون عمرکاهی

ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزّت
و ای دولت تو ایمن از وَصمت تباهی

ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه‌ها بشوییم از عُجب خانقاهی

عمری‌ است پادشاها کز می تهی‌ است جامم
اینک زِ بنده دعوی، وَز محتسب گواهی

گَر پرتوی زِ تیغت، بر کان و معدن افتد
یاقوت سرخ‌رو را بخشند رنگ کاهی

دانم دلت ببخشد بر عجز شب‌نشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی؟

حافظ چو پادشاهت گهگاه می‌برد نام
رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی

حافظ , شعر ,

در میان اسناد منتشر شده، دستخطی از استاد شهریار به تاریخ آبان‌ماه سال ۱۳۵۱، بخشی از نسخه خطی گلستان سعدی به خط فرج‌الله باروقی خیابانی، دبیر حضور خرداد یا تیر ۱۲۴۵، رونوشت ترجمه فارسی گزارش سفیر رومانی در تهران به وزیر فرهنگ در خصوص فعالیت‌های کشور متبوعش به فرهنگ ایران، حکم انتصاب علی‌اکبر دهخدا در فرهنگستان در سال ۱۳۱۴، حکم انتصاب بهار به سمت عضو پیوسته فرهنگستان در سال ۱۳۱۴، و قرارداد استخدام پروین اعتصامی به سمت کتابدار دانشسرای عالی در سال ۱۳۱۵ دیده می‌شود.

منبع: تسنیم

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شعر حافظ به دستخط ناصرالدین شاه+ عکس بیشتر بخوانید »

نقش مردم و روحانیت در نهضت تحریم تنباکو

نقش مردم و روحانیت در نهضت تحریم تنباکو


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پس از امضای قرارداد انحصار تنباکوی ایران مردم شیراز به رهبری سید علی‌اکبر فال‌اسیری به حضور اتباع انگلیسی واکنش نشان دادند. پس از آن مردم تبریز قیام دیگری را علیه قرارداد تنباکو رقم زدند. علمای اصفهان نیز با فتوای تحریم تنباکو به حمایت مردم برخاستند. تهرانی‌ها هم با زعامت میرزا حسن آشتیانی و خطابه‌های آتشین فاضل دربندی به این قرارداد واکنش نشان دادند. در قزوین و یزد و کاشان نیز تظاهراتی برضد شرکت رژی به‌وقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاج‌شیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزا حبیب مجتهد شهیدی، مردم دکان‌ها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند.

در این نوشتار به شرح کامل این اتفاقات می‌پردازیم:

ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۶ ق برای سومین بار به اروپا رفت و مورد احترام زیاد قرار گرفت. با برنامه‌ریزی همراهان ایرانی و میزبانان اروپایی، ژرژ جرالد تالبوت، از نزدیکان سالیسبوری، نخست‌وزیر انگلستان ضیافتی به افتخار شاه ترتیب داد و به کمک اعتمادالسلطنه و امین‌السلطان موضوع قرارداد انحصار تنباکوی ایران را با شاه مطرح کرد و شاه نیز پذیرفت. تالبوت پس از بازگشت ناصرالدین شاه، به ایران آمد و قرارداد انحصار تنباکو را با پادرمیانی امین‌السلطان تهیه کرد. قرارداد در ۲۷ رجب ۱۳۰۸ ق به امضای سرهانری ولف، سفیر انگلیس در ایران، رسید و سپس شاه آن را امضا کرد.

این قرارداد شامل یک مقدمه و پانزده فصل بود که در مقدمه‌ی آن با امضای ناصرالدین شاه چنین آمده است‌: «صورت فرمان تنباکو وتوتون مینوپل (انحصار) خرید و فروش و ساختن در داخل وخارج. کل توتون و تنباکویی که در ممالک محروسه به عمل آورده می‌شود تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای این انحصارنامه به ماژور تالبوت وشرکاء خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت واگذار فرمودیم.»

در مقابل این انحصار، شرکت رژی موظف شد، سالیانه مبلغ پانزده هزار لیر انگلیسی به‌خزانه واریز کند و پس از کسر مخارج، به اضافه ۵% از باقی مانده، ۲۵% از سود خالص را به دولت بپردازد. دکتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه‌ـ که در سفر سوم ازطرف دکتر طلوزان معرفی شد تا به‌جای وی به ایران بیایدـ از اول در جریان قرارداد رژی قرار گرفت. او به دلیل حضور در دربار، اطلاعاتی جالب را ارائه می‌دهد و چنین می وید: «شرکت انگلیسی این امتیاز را با دادن رشوه‌هایی گزاف که به دو میلیون لیره بالغ می‌شود گرفت و حق این است که تحصیل آن به این خرج می‌ارزیده است».

آنچه مسلم است اینکه در این قرارداد پنجاه ساله نه منافع دولت و نه منافع ملت و نه استقلال ایران، هیچ‌کدام در نظر گرفته نشد. انحصار تجارت و صادرات تنباکو و مشتقات آن لطمه‌ی شدیدی را به تجار بزرگ و کسبه‌ی خرده‌پا می‌زد و از طرف دیگر تولیدکنندگان که موظف به فروش محصول خود به یک خریدار خارجی می‌شدند، هیچ آزادی عمل برای خود احساس نمی‌کردند. آن‌ها موظف بودند محصولات خود را با نرخ تعیینی از طرف شرکت، تحویل دهند یا نگهدارند. نگهداری تنباکو نیز موجب سیاه شدن یا کرم افتادن آن می‌شد که نتیجه دسترنج سه فصله‌ی مردم بود.

مصرف کنندگان که در آن زمان تقریباً شامل همه‌ خانواده‌های ایرانی می‌شدند، بدون رعایت شیوه‌ خرید و فروش آن زمان که بیشتر به شکل تبادل کالا یا خدمت در مقابل کالا بود، فقط از طریق پرداخت نقدی می‌توانستند جنس مورد نیاز خود را تأمین کنند. مجموعه‌ این مسائل، بیشتر مردم را از لحاظ اقتصادی نگران کرد. مسئله‌ای دیگر که منجر به نگرانی روزافزون مردم متدین و علما شد، ورود سرسام‌آور بیگانگان انگلیسی بود که همراه شرکت به ایران می‌آمدند. به‌روایت دکتر فوریه «یک اردو از رعایای انگلیس و کارگران شرکت، چه شرقی، چه انگلیسی، از هر طرف به ایران ریختند… طولی نکشید که ورود این همه انگلیسی به ایران، تولید سرو صداکرد… حتی گفته می‌شد در بعضی نقاط مثل یزد، کار به شورش نیزکشیده شد». این نگرانی در منابع غیر دولتی کاملاً ثبت شده است.

مسأله مهم دیگر که موجب تشویش مردم ایران شده بود، تسلط بیگانه‌ی غیر مسلمان بر آن‌ها بود. مردم مسلمان آموخته بودند که نباید کفار بر آن‌ها سلطه پیدا کنند و همین آموزه در جنگ‌های روس و ایران موجب تهییج و بسیج آن‌ها شده بود؛ اما امروز سلطه را در شکل اقتصادی سیاسی می‌دیدند. از این رو مردم خواسته‌های خود را در تلگراف به‌شاه به صورت واضح بیان می‌کردند که «از واگذاشتن منابع مسلمین به عیسویان که مخالف قرآن است خودداری نماید و اگر این تقاضا مورد قبول نیاید، خود با اسلحه از حقوق حقه‌ی خویش دفاع خواهند کرد».

در این میان مردم تهران، فارس، آذربایجان و اصفهان، بیشتر از سایر نقاط ایران، واکنش نشان دادند.

عکس‌العمل مردم شیراز

به هر حال شرکت، هیئت‌هایی را برای اجرای قرارداد به شهرهای ایران اعزام کرد. اولین هیئت «به مملکت فارس که قطر حاصلخیز عمده‌ی اجناس دخانیه‌ ایران است ابتدا نموده‌… با سفارشنامه‌ی دولت، مخصوصاً بر حکومت فارس حکم أکیدی‌… صادر شده‌بود.» این حکم دولت، «قبل از ورود فرنگیان در میان عموم مردم شیراز انتشار گرفته، خلق دهشت زده‌ی شیراز از هر سو بر سر علمای بلد شورش نمودند».

عکس‌العمل مردم شیراز موجب شد تا کارگزاران حکومت شیراز از هیئت بخواهند در همان بیرون شیراز متوقف شوند «تا حکومت شیراز شرح واقعه را به دولت اطلاع دهد».

رهبری این قیام به عهده‌ مجتهد فارس، حاج سید علی اکبر فال اسیری بود. امین‌الدوله که خود از درباریان قاجار بود در خاطرات خود با عصبانیت می‌نویسد: «علما و اهل منبر به ذم و قدح دولت و دولتیان زبان گشودند و اول کسی که فضاحت آغازید آقای حاج سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری بود. در شیراز احترام دولت و سلطنت را گسیخت و آبروی حکومت [را]ریخت.» وقتی خبر اعزام هیئت انگلیسی در شهر شیراز منتشرشد، مردم «دکاکین و بازار را بسته، به رهبری و هدایت حاج سیدعلی اکبر فال‌اسیری‌شیرازی که به واسطه‌ی شجاعت و قوه‌ بیانش در بین علمای شیراز معروفیتی را دارا بود، در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و بنای داد و فریاد را گذاردند و حاج سیدعلی اکبر هم به‌منبر رفته بیاناتی علیه دولت و صاحب امتیاز نمود و در پایان شمشیری از زیر عبا درآورده و اظهار داشت‌: موقع جهاد عمومی است. ای مردم! بکوشید یا جامه‌ی زنان بپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانه‌ای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد و گریه کنان از منبر پایین آمد.» اوضاع در شیراز همچنین متشنج بود و فال‌اسیری هم فردی نبود که با تهدید و یا تشویق ساکت بشود.

سرانجام دولت تصمیم به سرکوبی تظاهر کنندگان می‌گیرد و مردم را به گلوله می‌بندند و «به قدر ده نفر زخمی و شش نفر کشته شدند و باز مردمی که در شاه چراغ و مسجد نو بودند متفرق نشدند و بر ازدحام و غوغا و شورش آن‌ها بیشتر افزود». چون شورش مردم شیراز با سلاح و کشتن به جایی نرسید مجبور شدند سیدعلی‌اکبرمجتهد فال‌اسیری را به اصفهان تبعید کنند.

دولت با تجربه‌ی قبلی دانست که این بار نیز علاج واقعه در تبعید سید از شیراز است. «از دربار همایون قوام‌الملک تعلیمات فرستادند. یک روز که بر حسب عادت سید پیاده وتن‌ها در بیرون شهر قدم می‌زد، مأمورین قوام‌الملک از کمین جستند و دست و دهانش بستند و به قاطری سوار کرده به سمت بوشهر بردند.» خبر دستگیری سید به سرعت در شهر پیچید و مردم به هیجان آمدند. بدیهی بود که آتش غیرت مؤمنان به این زودی فرونمی‌نشست، بلکه تازه این اول ماجرایی بود که شاه را مجبور کرد مفتضحانه قرارداد را لغو کند.

به هر حال با تحمیل آرامشی موقت بر شیراز «فرنگیان با شوکت و شکوهی هرچه تمام‌تر به رغم مسلمانان وارد شهر شدند و این واقعه‌ ملال‌انگیز شیراز اولین دفتگی (سرکوبی) بود که بر اسلام و اسلامیان از طرف این فتنه‌ی امتیاز واقع شد و از این پس، کمپانی امتیاز، وکلای خود را به سایر ممالک محروسه نیز روانه داشته». البته این پیروزی‌ به عنوان تسلیم مردم ایران در مقابل کمپانی نبود، بلکه در هر جا نمایندگان شرکت وارد می‌شدند «تا یک درجه خالی از آشوب نبود». کربلایی داستانی را نقل می‌کند که تجلی روح مسلمانان در مقابل بیگانگان است. وی می‌گوید: «یکی از معتبران فارس که دوازده هزار کیسه تنباکو داشت بر سر قیمت با شرکت اختلاف پیدا کردند. وی یک روز مهلت خواست. شبانه آن‌ها را به آتش کشید. صبح که مأمورین کمپانی برای بیرون بردن تنباکو آمدند می‌گوید همه را فروختم. آن‌ها می‌گویند فروش تنباکو به غیر ممنوع است. وی را تهدید کردند، او مأمورین را به‌بالای تلی از خاکستر برد و گفت‌: این تمامی دوازده هزار کیسه‌است که یکسره به خدا فروختم.»

بازتاب قرارداد در تبریز

دومین شهری که در مقابل هیئت اعزامی کمپانی از خود عکس‌العمل نشان داد، تبریز بود. مردم تبریز نمایندگان را به شهر راه نداند و منزل میرزاجوادآقای تبریزی بزرگ مجتهدان تبریز، مرکز هدایت مبارزه با قرارداد شد. گرچه تبریز از لحاظ تولید تنباکو و مشتقات آن چندان مهم نبود، اما از تلگراف‌ها و گفته‌های رهبران تبریز چنین استنباط می‌شود که بیشترین حساسیت مردم روی تسلط بیگانگان بود.

به گزارش مجاهدت از دکتر فوریه وضع تبریز برای حاکمان و درباریان بسیار نگران کننده بوده، امیر نظام، حاکم تبریز از ترس، خانواده‌ی خود را نزد قنسول روس گذاشته و «لاینقطع وزرا با تبریز مخابرات تلگرافی حضوری دارند. امین‌السلطان و سفیر انگلیس ساعت‌های متوالی با هم نجوی می‌کنند. شاه، مشیرالدوله را پیش وزیر مختار روس فرستاده‌است؛ اما از این گفتگو‌ها و این مأموریت محرمانه کسی خبری به‌دست نیاورده است». قیام تبریز از جریان قرارداد تنباکو فراتر رفت و «جمعیتی جلوی عمارت ولیعهد اجتماع کرده و با تهدید و به سختی، رعایت احکام قرآنی را مطالبه می‌کنند». این درخواست، دولت ایران را سخت به وحشت انداخت. دولت «از سفیر روس خواسته است که دولت روسیه در کار تبریز مداخله کند». شاه سرگشته و حیران نمی‌داند چه کار کند.

وی امیر نظام، حاکم تبریز را عزل و مجدداً او را منصوب کرد. شاه با حاج محمدحسن‌امین‌الضرب، رئیس‌التجار به‌مشورت پرداخت. گفتگو بین دولت و شرکت برقرار بود. شرکت یک امتیاز ویژه به تبریز داد و آن اینکه به جای کارکنان انگلیسی از کارکنان ایرانی در آذربایجان استفاده کند؛ اما هیچ کدام از این‌ها مشکل شاه را حل نکرد. به‌مردم قول دادند که «عملیات شرکت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد؛ باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند». قیام مردم آذربایجان چنان گسترش پیدا کرد که واضح شد که «طغیان، جنبه‌ی عمومی پیدا کرده‌است». میرزاجواد آقای تبریزی نیز تحت تأثیر سیاست بازی‌ها و تهدیدهای دولت قرار نگرفت و «درمقام خیرخواهی ملت و دولت اسلام از هیچ رو خودداری نفرموده و از آغاز تا انجام‌… به‌پای مردانگی مقاومت و ثبات ورزیده و هرچند که دولت را در این خصوص اقدام و اهتمام نمود، زیاد از آن، بر اصرار و امتناع خود افزودند».

واقعه اصفهان‌

مردم اصفهان نیز مانند شهرهای بزرگ در مقابل شرکت رژی ایستادگی کردند. ابتدابه دولتیان شکایت بردند که توجهی نشد. نزد علمای شهر رفتند و علمای اصفهان به رهبری آقانجفی، روحانی قدرتمند اصفهان دست به ابتکار عمل زدند و تنباکو را تحریم کردند.

از نامه‌ی یکی از فرهیختگان اصفهان که در دست است چنین برمی‌آید که رفتارانگلیسی‌ها در اصفهان به پشتوانه‌ی ظل‌السلطان، پسر ستمگر شاه بسیار ظالمانه بوده‌است. وی در این نامه می‌نویسد: «. فرنگی صاحب امتیاز پس از ورود و استقرار، در کمال اقتدار و استقلال بنای هرگونه تحکم بر مسلمانان گذاشت.»

این رفتار تحقیرآمیز و خشونت بار چنان خشم مردم را برانگیخت که یکی از تجار معتبر اصفهانی، کارِ شخصیت متمول فارسی را تکرار کرد. این تاجر «معتبر اصفهانی درمقابل امر ظل‌السلطان که باید توتون و تنباکو را به عمال شرکت تحویل [می]داد، هر چه را که از جنس خریده بود، آتش زد».

به هر حال علمای اصفهان به رهبری میرزا محمدتقی، معروف به آقا نجفی، فتوا برتحریم تنباکو صادر کردند. این فتوا در اصفهان مؤثر بود. به گزارش مجاهدت از شیخ حسن کربلایی «مردمان معقول و متدین را منع ایشان پذیرفته افتاد. روی هم‌رفته کلمه‌ی ایشان در اصفهان و توابع اصفهان پیشرفت و نفوذی یافت، فی‌الجمله سکته و وقوفی به اداره‌ی وکلای کمپانی وارد آمد.» کمپانی به دولت شکایت کرد و «دولت را بر این داشت که در این‌خصوص از جانب دولت تلگرافات عتاب‌آمیز سخت، پی‌درپی به علما اصفهان فرستاده شد… از جانب دولت صریحاً به حکومت دارالسلطنه حکم رسید که هرگاه جناب معظم [آقانجفی]و سایر علما از اباحه‌ی استعمال دخانیات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ایشان را از دارالسلطنه بخواهد».

همچنین تهدید کردند که علما اگر تسلیم دولت نشدند و مردم شورش کردند، خانه‌های مردم را به توپ ببندند. علمای اصفهان جز یکی، دو نفر، بقیه به رهبری آقا نجفی «همچو سد سکندر» در مقابل تهدید‌ها ایستادگی کردند. حکومت، یکی از علمای اصفهان بنام منیرالدین اصفهانی را سخت در تنگنا قرار داد و «از جانب حکومت دارالسلطنه در خصوص استعمال دخانیات، تکالیف تهدیدآمیز سختی شد که باید حکماً و حتماً استعمال دخانیات را صریحاً در منابر ترخیص و تجویز فرموده و خودشان نیزعلانیه و برملاء ارتکاب جویند». این فشار موجب شد این مجتهد نیز شبانه اصفهان را ترک کند و به سامرا به فال اسیری بپیوندد و او نیز در شرح مظالم قرارداد رژی نزد مرجع شیعیان، میرزای شیرازی بسیار مفید واقع شد.

در سایر شهرهای ایران مثل قزوین و یزد و کاشان نیز تظاهراتی برضد شرکت رژی به‌وقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاج‌شیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزاحبیب مجتهد شهیدی، مردم دکان‌ها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند.

تهران و تحریم تنباکو

رهبری تهران را عالم فرزانه و زاهدی، چون میرزا حسن آشتیانی به عهده داشت. علمای تهران، تجار بزرگ و کسبه‌ی جزء، دائم به منزل میرزای آشتیانی می‌رفتند و درباره‌ی قرارداد با وی رایزنی می‌کردند. روحانیون دراجتماع مردم درباره‌ی مضرات و پیامدهای قرار داد رژی صحبت می‌کردند. از میان روحانیون ملا فیض‌الله فاضل دربندی تندترین خطابه‌ها را برضد شاه ایراد می‌کرد. به روایت امین‌الدوله وی درمنبر می‌نشست «به شاه و وزیر بی‌حفاظتی می‌کرد و حق می‌گفت». به دستور دولت وی دستگیر و «بی‌احترامانه بیرون و به عراق عرب فرستاده» شد و بر جمع تبعیدیان شیراز واصفهان در سامرا افزوده شد.

غیر از مساجد و تکایا، علما به شدت به رایزنی با حکومتیان مشغول بودند تا بلکه بتوانند قرارداد را به صورتی مسالمت‌آمیز حل کنند. میرزای آشتیانی با شاه و صدر اعظم ملاقات کرد و از پیامد‌های قرارداد به آن‌ها تذکر داد؛ اما هیچ‌کدام از این ملاقات‌ها اثرمستقیم نداشت.

علمای تهران نیز تدریجاً به این نتیجه رسیدند که باید راه علمای اصفهان را در پیش گیرند. «از مجالس علما دارالخلافه نیز کم‌کم این زمزمه بلند شد که پس از انقضای زمان مهلت، تنباکوفروشان مملکت که فروش تنباکو یک سره با فرنگی خواهد شد، استعمال تنباکوی کمپانی که از مسلمانان به جبر و اکراه خریده‌اند، حرام خواهد بود.»

فتوای تحریم تنباکو

تبعید سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری و منیرالدین اصفهانی و ملا فیض‌الله فاضل دربندی به عراق و ادای توضیح آنان نسبت به اوضاع ایران و برخورد مأموران ایرانی و انگلیسی‌ها با علما و مردم زمینه‌های فتوا را برای میرزا مهیا کرد. علاوه مجتهدان ساکن ایران هم پیوسته با میرزا در تماس بودند و با ارسال نامه و تلگراف و اعزام نماینده، میرزا را در جریان امور ایران می‌گذاشتند و از وی کسب تکلیف می‌کردند.

در همین‌اثنا شایعه شد که میرزا فتوای تحریم تنباکو را صادر کرده و نزد علمای اصفهان فرستاده است. کربلایی خوشحالی مردم و ماجرا را چنین توصیف می‌کند. «این شایعه‌ی فرح‌انگیز… روان افسرده و پژمرده‌ی مسلمانان را تازگی و طراوتی بخشید. جان در تن مشتاقان از وجد به رقص‌آمد»، اما متأسفانه به دلیل خرابی راه‌ها در آن هفته، پست در وقت همیشگی وارد نشد. تا اینکه ماه جمادی‌الاولی رخ نمود و پست نیز به دنبال ماه نو فرا رسید. در تهران منتشرشد که حکم میرزا از سامرا رسید. «صورت توقیع مبارک در تمامی بازار و مساجد و مجامع و سردر‌ها به صدای خیلی بلند بر مسلمانان خواندند. این شایعه‌ی شورانگیز در تمامی شهر شور و غلغله‌ی عظیمی درافکنده، هنگامه‌ی بزرگی برخاسته، مردمان دسته‌دسته، فوج فوج در صحبت و گفتگو».

متن حکم میرزا در پاسخ به یک استفتا چنین بود: «بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (ع) است. حررّه الاحقر محمدحسن الحسینی.»

بازتاب تحریم‌

فتوای میرزا حتی در اندرون خانه‌ی شاه نیز نفوذ کرد. دکتر فوریه، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه که هم ناظر بر بازتاب‌های اندرونی شاه بوده هم بر بازتاب‌های بیرونی، می‌نویسد: «فتوایی از عتبات رسیده، به مردم امر شده‌است که برای برچیدن بساط کمپانی از استعمال دخانیات خودداری کنند. این فتوا با انضباط تمام رعایت شده. تمام توتون فروشان دکان‌های خود را بسته و تمام قلیان‌ها را برچیده‌اند و احدی درشهر، نه در میان نوکران شاه و نه در اندرون او، لب به استعمال دخانیات نمی‌زند. مردم ایران هر وقت فتوایی از طرف ملایی متنفذ یا مجتهدی معتبر برسد، باانضباط تمام اطاعت آن را گردن می‌نهند.»

امین‌الدوله نیز اعتراف می‌کند که حکم میرزا حتی در اندرون شاه تأثیر گذاشت و می‌گوید: «تنگی خلق شاه که در دربار و حرم خانه‌ی پادشاهی، حکم میرزای شیرازی را به‌حکم خود مقدم می‌دید»، موجب شد که نامه‌ای به میرزای آشتیانی بنویسند و به وی ناسزا بگوید.

حکم میرزا در بین همه‌ی اقشار و طبقات مختلف مردم چنان اثر گذاشت که حتی «داش‌مشتی‌ها و اوباشان و از این طبقه‌ی مردمی که از هیچ مناهی و معاصی روگردان نیستند و در مرئی و منظر خاص و عام مرتکب هر نوع گناه و کار زشتی می‌شوند، همگی چپق‌های خود را شکسته و خرده تکه‌های آن را در جلوی عمارت کمپانی انباشتند و با ناسزا گفتن، به کمپانی رژی فریاد می‌کردند: من شراب را علانیه و برمَلا می‌خورم و ازهیچ [گناهی] باکی ندارم، ولی چپق را تا آقای میرزا حلال نکند، دم هم نخواهم زد. من عرق را به امید شفاعت صاحب الزمان می‌خورم، چپق را به چه امید بکشم؟»

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نقش مردم و روحانیت در نهضت تحریم تنباکو بیشتر بخوانید »

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس



«شمس‌العماره» که نخستین نماد تهران بود و درباره‌اش عقاید عجیب‌ و غریبی هم در ذهن ایرانیان ساده‌دل قاجاری شکل گرفته بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «شمس‌العماره» بلندترین بنای تهران به‌سبک بناهای غربی بود که ناصرالدین قاجار دستور ساختش را داد. شاه قاجار بناهای غربی را در سفر فرنگ دیده بود؟ خیر. سال ۱۲۴۴ شمسی بود و ناصرالدین هنوز سفر فرنگ نرفته بود بلکه این‌طوری بود: «رفت و آمد ایرانیان به فرنگستان و تماشای کارت‌پستال‌ها و روزنامه‌جات و مشاهده عکس‌های آن دیار در دستگاه شهرفرنگ، ناصرالدین شاه را برانگیخت تا بنایی به سبک عمارت‌های اروپایی بسازد».

کار ساخت شمس‌العماره هم حسادت خیلی‌ها را برانگیخت و ماجرایش چنین بود: «ساخت بنا به مدیریت دوستعلی‌خان‌ معیرالممالک و معماری استاد علی محمد کاشی در ضلع شرقی کاخ گلستان و برِ خیابان شمس‌العماره که بعدها به ناصریه و ناصرخسرو تغییر نام داد، آغاز شد و دو سال به طول انجامید… طراحی عمومی ساختمان با دو برج قرینه در دو طرف برج ساعت، از معماری اروپایی الهام گرفته شده اما کاشی‌کاری‌ها، آینه‌کاری‌ها، حجاری‌ها، پنجره‌ها، ارسی‌ها و معماری اندرون و اتاق‌های تو در تو، ایرانی است… عمارت به دست ناصرالدین شاه افتتاح شد و بسیاری از بزرگان و مدیران شهری آن‌روزگار به‌خاطر اجرای این طرح عظیم به معیرالممالک حسادت می‌کردند».

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس

عکسی از شمس‌العماره، در حال ساخت

تماشا از بالای آسمان‌خراش قاجاری!

درباره دلیل ساخت شمس‌العماره و انگیزه ناصرالدین از برپایی بنایی به این بلندی که در زمان خودش آسمان‌خراش بوده گمانه‌زنی‌های مختلفی وجود دارد ازجمله اینکه ناصرالدین می‌خواسته بر اوضاع شهر نظارت کند و درباره این موضوع چنین نوشته‌اند: «پیش از ساخت شمس‌العماره شاه بدون گشت‌وگذار در شهر و فقط از گزارش‌های جاسوسان، مفتشان، پیشخدمتان، فراشان و دهن این و آن، از اوضاع و احوال مردم و خیابان‌های اطراف… باخبر می‌شد. اما با ساخت بنای مرتفع و پنج طبقه شمس‌العماره که در واقع اولین برج و بلندترین ساختمان تهران بود و به‌همین‌خاطر به ساختمان خورشید یا خورشید ساختمان‌ها مشهور شد، ناصرالدین شاه هر روز چند ساعتی از وقت خود را از آن بالا به تماشای شهر و زندگی روزانه مردم می‌گذراند».

ناصرالدین خودش هم در خاطراتش مکرر نوشته است از این به‌قول خودش تماشاها و یک‌بار چنین شرح داده است: «صبح… رخت پوشیده، آمدیم بیرون توی باغ گردش کردم. رفتم شمس‌العماره. آنجا هم یک قدری نشسته، کوچه را تماشا کردیم. آمدیم پایین… شام… رفتیم… شمس‌العماره. آنجا هم قدری نشسته مردم را که می‌آمدند، می‌رفتند، تماشا کردیم، بعد برخاسته، رفتیم اندرون». البته این تماشا خشک و خالی هم نبوده و اعتمادالسلطنه در خاطراتش نوشته است: «گروهی از بزرگان این مملکت دوربین‌های بزرگ طلسکوب[تلسکوپ] دارند و جبال و بحار و براری بسیاری را… می‌نگرند».

ناصرالدین پس از افتتاح شمس‌العماره آن را بسیار دوست داشته و تا مدت‌ها کارش همین بوده و به‌گواهی تاریخ: «شاه در روز، گاه بارها به شمس‌العماره سر می‌زد، سفرای خارجی را آنجا به حضور می‌پذیرفت، نماز می‌خواند، ناهار می‌خورد، از این اتاق به آن اتاق می‌رفت و از چهار سوی عمارت، چهار طرف شهر را می‌پایید».

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس

شمس‌العماره در اواخر دوره قاجار

برفتم بر در شمس‌العماره…

با ساخت همین آسمان‌خراش زیبا خیابان ناصری رونق و شکوه دیگری گرفت و شد مهم‌ترین خیابان تهران و محل گشت‌وگذار مردم و محل عکاسی عموم. اعتمادالسلطنه نوشته است: «کوچه و خیابان شمس‌العماره است که بهترین کوچه‌های تهران می‌باشد… چراغ‌های چودنی[چُدنی] در طرفین نصب است که همه شب روشن می‌باشد و صبح و عصر محل گردشگاه عامه است، از هر طبقه مردم در آنجا الی سه ساعت از شب رفته مشغول گردش هستند. طرف راست کوچه، دکاکین و خانه‌های مردم و طرف چپ دیوار قلعه ارگ است… [در قسمت] تحتانی این عمارت دواخانه‌ای است… مرتبه فوقانی آن لابراتوار و عکاسخانه عامه است که هر کسی بخواهد عکس خود را بیندازد می‌رود آنجا… همه‌روزه جمعیتی از عموم مردم برای تحصیل دواها، ادویه‌جات و انداختن عکس به این مکان می‌آیند».

شهرت شمس‌العماره به‌عنوان نماد تهران به‌قدری بود که برای خودش شعر عامیانه یا همان شعر کوچه و بازاری هم دارد که می‌گوید: برفتم بر در شمس‌العماره، همونجایی که دلبر خونه داره…

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس

باورهای عجیب درباره ساعت شمس‌العماره حتی تا پایان دوره پهلوی اول نیز ادامه داشت

جغدهایی که سلطنت را تغییر می‌دادند

تا پایان دوره قاجار و حتی در دوره پهلوی اول بخش‌های مختلف شمس‌العماره برای امور دولتی و حکومتی و همچنین برای جلسات هیأت وزیران استفاده می‌شد. البته این بنای مشهور، بی‌دردسر هم نبود؛ یک ساعت بزرگ داشت و صدای زنگش آن‌قدر بلند بود که: «در اکثر مواضع شهر شنیده می‌شد» و شایع بود که: «صدای زنگ این ساعت را اگر زن حامله بشنود ممکن است بچه‌اش را سقط کند». در مجموع درباره ساعت شمس‌العماره بدبینی زیاد بود و برخی از مردم آن را شوم می‌دانستند و درباره‌اش داستان‌ها ساخته بودند.

ماجرای داستان‌های عجیب مرتبط با شمس‌العماره و ساعت آن را از سیر تا پیاز «جعفر شهری» مورخ معاصر در کتاب «طهران قدیم» تعریف کرده است. روایت وی بسیار خواندنی و جذاب است و این‌گونه است: «کلاه فرنگی [سقف اتاقکی که ساعت در آن جاسازی شده است]، ساعت شمس‌العماره که همیشه بیرقی بر فراز آن می‌جنبید، دارای عجایبی بود که تهرانی‌ها، از آن حرف می‌زدند.

یکی اینکه در زوال حکومت محمدعلی شاه، روزی کلاغ‌ها بر بیرق حمله‌ور می‌شوند و با منقارشان آن را ریزریز می‌کنند. دو روز بعد محمدعلی شاه گریخته، مشروطه‌خواهان غالب شده و سلطنت تغییر می‌کند.

دوم، ساعت بزرگ دو طرفه‌ای بر بالای شمس‌العماره نصب شده بود که درباره صدای زنگ این ساعت می‌گفتند صدایی داشته که افراد در چهار فرسخی [۲۴ کیلومتری] آن، صدایش را به‌وضوح می‌شنیدند و بیمار با شنیدن صدای آن قالب تهی می‌کرده است. اگرچه این اغراق و مبالغه‌ای بیش نبود و آن را بیش از حد بزرگ کرده، می‌گفتند شکایت مکرر اهالی، شاه را مکلف کرد که دستور کم‌کردن صدای ساعت را بدهد تا با نمد صدای آن را خفیف کنند…

سوم، دو جغد نر و ماده بودند که در محفظه این ساعت لانه داشتند و شایع بود که هر بار ظاهر شوند، سلطنت تغییر می‌کند. می‌گفتند در موقع کشته‌شدن ناصرالدین شاه، سه روز از لانه بیرون آمده بودند که روز سوم شاه تیر خورده تاج و تخت به مظفرالدین شاه می‌رسد. آنچه این شایعه یا حقیقت را بر سر زبان‌ها انداخت، بیرون‌آمدن و ظاهرشدن این دو جغد در روزهای ۱۶ تا ۱۹ شهریور ۱۳۲۰ بود. جغدها که بیرون آمدند مردم می‌گفتند خدا عاقبت پیداشدن جغدها را به خیر کند، که متفقین به ایران حمله کردند، قحطی، کشتار و ناامنی همه‌جا را گرفت و شد آنچه قلم از بیانش عاجز است».

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عقاید عجیب قاجارها درباره شمس‌العماره+ عکس بیشتر بخوانید »

اولین مردی که موفق شد در ایران وام بگیرد

اولین مردی که موفق شد در ایران وام بگیرد



تا پیش از سال ۱۲۴۱ شمسی، بیشتر کارهای بانکی و ریالی مردم در تجارتخانه‌ها و صرافی‌های معتبر انجام می‌شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در دوره سلطنت ناصرالدین شاه بود که محمود خان ناصرالملک، وزیر مختار ایران در لندن و حسنعلی‌خان امیر نظام گروسی، وزیر مختار ایران در پاریس، به سرشان زد تا تکانی به ایران سنتی بدهند. راه‌اندازی راه‌آهن برای حمل‌ونقل و مذاکره با اروپائیان نخستین گام در این راه بود.
ساخت راه‌آهن هزینه زیادی داشت و نیازمند داد و ستد مالی میان چند کشور بود.به همین دلیل تصمیم گرفتند که برای نقل و انتقالات، اعتباری و مالی، بانک تأسیس کنند. این ماجرا بهانه‌ای شد تا «ژان ساوالان» فرانسوی به نمایندگی عده‌ای از سرمایه‌داران و صرافان بزرگ فرانسه در رمضان ۱۲۴۳ شمسی، با سرمایه دو میلیون لیره انگلیسی راهی تهران شود و پیشنهاد تأسیس بانک را به دولت ایران می‌دهد.
پیشنهادی که به‌رغم جلب نظر ناصرالدین شاه هرگز اجرا نشد، فقط حق تقدم برای آقای ژان ساوالان در مورد ایجاد بانک راه‌آهن قائل شد.

 اولین وام‌گیرنده از اولین بانک ایران را بشناسید | چه کسی نخستین اسکناس را در تهران رواج داد؟

هرچند فرانسوی‌ها ایده راه‌اندازی بانک را به دولت ایران دادند اما راه‌اندازی نخستین بانک کار انگلیسی‌ها بود. سال ۱۲۶۷ شمسی، بانک جدید کمپانی شرقی به وسیله انگلیسی‌ها در هندوستان تأسیس شده بود، به‌رغم مخالفت‌های ناصرالدین شاه، یک شرکت بازرگانی شعبه‌ای را هم در تهران راه‌اندازی کرد.

«علی خان امین‌الدوله» نماینده ناصرالدین شاه در وزارت رسائل و همچنین هم‌رکاب او در سفرهای خارجی با اشاره به مخالفت شاه قاجاری برای تأسیس بانک در ایران می‌نویسد: «‌ناصرالدین شاه احداث بانک را در ایران به مثابه سم قاتل می‌شمرد. به‌خصوص در این چند سال راحت‌طلبی و اشتغال به عیش و بازیچه کودکانه از کارهای فرنگی به کلی گریزان بود. اتفاقاً «طامسن» انگلیسی، وکیل بانک شرقی لندن، به تهران آمد و خواست شعبه‌ای از بانک مزبور در تهران و بعضی بلاد ایران برقرار نماید، از جانب شاه امتناع بلیغ می‌شد و لیکن مفید نیفتاد و سفیر انگلیس به مدلول معاهده بین‌الدولتین حمایت کرد که صنعت و عمل صرافی در عداد امور تجارت است و نمی‌توان مانع شد، برقراری این دستگاه، وحشت شاه را از اسم و رسم بانک تخفیف داد. این بانک در ساختمان عظیمی واقع در ضلع شرقی میدان توپخانه احداث شد.»

مرکز کمپانی هند شرقی، در لندن و هندوستان بود، درست در سالی که واگذاری امتیاز رویتر توسط ناصرالدین شاه به این کمپانی سپرده شد یکی از مفاد قرارداداش هم تأسیس بانک شاهی بود. این بانک، بعدها به بانک بازرگانی مشهور شد. با لغو امتیاز صاحب آن در سال ۱۳۰۹ در سال ۱۳۳۱ تعطیل شد و در پایان در بانک تجارت فعلی ادغام شد. در حال حاضر هم مکان قدیمی‌ترین بانک تهران موزه بانک تجارت در همین میدان توپخانه است.

 اولین وام‌گیرنده از اولین بانک ایران را بشناسید | چه کسی نخستین اسکناس را در تهران رواج داد؟

بعد از راه‌اندازی بانک با وجود مخالفت‌های فراوان، نوبت به نحوه خدمت‌رسانی این بانک به مردم و شخص اعلی‌حضرت همایونی می‌رسد. در این بانک برای وجوه سپرده بدون قید مدت و با حساب جاری صدی دو و نیم سود برقرار بود.

برای سپرده‌های ثابت شش ماهه، صدی چهار، برای سپرده‌های ثابت یک‌ساله، صدی شش پرداخت می‌کرد و در موارد وام نیز نرخ بهره‌ تا دوازده‌درصد تخفیف داشت و حتی بر اساس بعضی روایت‌ها، با بهره‌ شش تا هشت‌ درصدی هم خود ناصرالدین شاه پول قرض گرفته بود. بخش جالب ماجرای خدمات این بانک در اختیار قرار دادن اسکناس یا پول کاغذی برای مبالغ پنج قران به بالا،‌ بانی آشنایی مردم با پول کاغذی شد.

این بانک اقدام به نشر اسکناس‌های ۲۰۰ تا ۵۰۰ تومانی کرد. اسکناس‌هایی که فقط در تهران و تبریز مورد تأیید برای معامله بود. هر کسی هم که حامل اوراق اسکناس بود وجه نقد دریافت می‌کرد و این موضوع حسابی مورد استقبال اهالی پایتخت قرار گرفت.

اما وقتی پای انگلیس برای‌ کاری به میان می‌آید، حتماً باید رقیب دیرینه‌شان روس‌ها خودی نشان دهند تا از قافله عقب نمانند.

به همین دلیل یک سال بعد از امضای مجوز راه‌اندازی بانک شاهی، روس‌ها هم سودای راه‌اندازی بانک در ایران به سرشان زد. اما برای اینکه این رقابت زیاد علنی نشود، از یکی از افراد خود که مدت‌ها در خدمت دولت ایران بود، کمک گرفتند. این شخص کسی نبود جز ژنرال «ژاک پولیاکف» که چیزی در حدود ۲۵ سال در سمت جنرال قونسولی ایران در تاگانروک و پطرزبورگ کار می‌کرد. او شریکی به نام رافلوویچ نیز داشت که هر دو از وزارت خارجه روسیه دستور می‌گرفتند.

زمانی که ناصرالدین شاه از سومین سفر اروپایی‌اش به تهران بازگشت، این شرکا را به دربار دعوت کرد. پیشنهاد شرکای روس راه‌اندازی یک مؤسسه استقراضی بود که مورد تأیید شاه هم قرار گرفت.

اما چون بانک شاهنشاهی انگلیسی‌ها زودتر دست به کار شده بود و تمام امور اساسی بانکداری را در امتیازنامه خود گنجانده بود، قرار بر این شد که پولیاکف عهده‌دار کارهایی باشد که در انحصار بانک شاهنشاهی نیست. همچنین برای سرپوش گذاشت بر رقابتش نام بانک را هم «‌انجمن استقراضی ایران‌» گذاشتند. این بانک در سال ۱۲۹۹ به دولت ایران واگذار شد.

بعد از پایان کار دولت قاجارها و گذر از دوران آشفتگی سیاست داخلی، با نشستن رضا خان بر مسند، اوضاع کمی فرق کرد. برای نجات اقتصاد آن زمان یکسری تصمیماتی گرفته شد.

در سال ۱۳۰۴ که هنوز اهمیت مؤسسات اقتصادی و عوامل بازرگانی در شئون اداری و زندگی اجتماعی ایران محسوس نشده بود، به دستور رضا شاه بانک پهلوی یا بزرگراهک با سرمایه ۴۰۰ هزار تومان تأسیس شد و بعدها به بانک سپه تغییر نام داد، در اردیبهشت همین سال در خیابان سپه (امام خمینی فعلی) افتتاح شد.

موجودی این بانک از سوی صندوق بازنشستگی درجه‌داران قشون تأمین شد و به همین دلیل، فعالیت یک سال نخست این بانک به افسران ارتش اختصاص داشت که با پرداخت وام‌های تقسیطی به رفع نیازمندی‌های درجه‌داران ارتش کمک می‌کرد. اما بعدها با اضافه شدن کار و خدمات این بانک مکان آن به اول خیابان باب همایون و حوالی قورخانه منتقل شد.

اما ماجرای تأسیس و افزایش بانک‌ها در ایران، فقط به همین چند بانک محدود نشد. برای مثال در سال ۱۳۰۵ بانک شوروی با سرمایه‌ای حدود ۲۰۰ میلیون ریال و همزمان شعبه‌ای از بانک انگلیسی عثمانی نیز در ایران شعباتی را راه‌اندازی کردند.

همچنین یک سال بعد بازهم به دستور رضا شاه بانک ملی ایران در سال ۱۳۰۶ به تشکیل شد و کار چاپ و نشر اسکناس را عهده‌دار شد. بانک کشاورزی در سال ۱۳۱۱، بانک کارگشایی که وظیفه آن بانک به رهن گرفتن اثاثیه و جواهرات بود در همان سال و بانک رهنی ایران در ۱۳۱۷ با سرمایه ۲۰۰ میلیون ریال با مشارکت وزارت داریی و بانک ملی از دیگر بانک‌هایی بودند که در پایتخت افتتاح شدند.

منبع: همشهری آنلاین

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اولین مردی که موفق شد در ایران وام بگیرد بیشتر بخوانید »

دومین اثر پروژۀ «شکوه شعر شیعی» چاپ شد

دومین اثر پروژۀ «شکوه شعر شیعی» چاپ شد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، دومین جلد از مجموعه «شکوه شعر شیعی» با عنوان قصاید ولایی سروش اصفهانی با مقدمه گزینش و شرح ابیات دکتر مریم مرادی از سوی انتشارات کتاب نیستان روانه بازاز نشر شد.

میرزا محمدعلی ملقب به خان و شمس الشعرا و متخلص به سروش، فرزند قنبرعلی اصفهانی سدهی، شاعر قصیده‌سرای سدۀ ۱۳ق. در اصفهان به دنیا آمد. سروش در ابتدای جوانی از زادگاهش به اصفهان رفت و چند سالی در سایۀ حمایت سید بیدآبادی (م ۱۲۶۰ق) مجتهد و مدرس مشهور آن دوره زیست و اندکی خواندن و نوشتن آموخت. سپس در دورۀ ولیعهدی ناصرالدین شاه در تبریز به خدمت آن شاهزاده راه یافت و با سرودن قصایدی در مدح او به شهرت رسید. پس از جلوس ناصرالدین شاه در تهران، ملک‌الشعرای دربار وی شد.

آثار سروش عبارت‌اند از: شمس‌المناقب در مدح و منقبت پیامبر (ص) و خاندان نبوت، مثنوی روضه الانوار در ذکر واقعۀ کربلا، دیوانی به نام زینه‌المدایح و قصاید، فتح‌نامه‌ها و مثنوی‌های اردیبهشت‌نامه، ساقی‌نامه و الهی‌نامه. دیوان کامل او نخستین بار در سال ۱۳۳۹ -۱۳۴۰ش. با مقدمۀ جلال همایی و به اهتمام محمدجعفر محجوب در دو جلد به چاپ رسید.

آنچه در این مجموعه به کوشش مریم مرادی شرح و تحلیل شده، قصایدی است که در شمس‌المناقب سروش، در مدح حضرت رسول (ص) و اهل‌بیت اطهار سروده شده است. این شرح با رویکردی ادبی و روایی تبیین شده است و در شرح ابیات، علاوه بر توضیح دشواری‌ها، سعی بر آن بوده که منشأ دینی تفکر شاعر نیز شناسایی شود تا معلوم گردد کدام مضمون ساختۀ خود سروش بوده و کدام مضمون از مأثورات و روایات به شعر راه یافته است.

نتیجۀ به‌دست‌آمده حاکی از آن است که مهم‌ترین وجوه تفکر دینی شاعر تصاویری بوده که از معصومین، بالاخص حضرت امیرالمؤمنین (ع) و جایگاه امام در نظام خلقت، عرضه شده است. افعال و صفاتی که سروش در وصف اهل‌بیت (ع) ذکر می‌کند، در پنج بخش مطرح می‌شود: الف) افعال و صفاتی که مخصوص خداست و به اذن الهی انسان کامل نیز به آن دست می‌یابد؛ ب) خویشکاری و کارویژه‌هایی که ملک مقرب الهی عهده‌دار آن است؛ ج) بیان تصاویر و مضامینی دربارۀ اهل‌بیت (ع) که به باور‌های کلامی شاعر مربوط است؛ د) تأویل‌های ولایی از اشارات قرآنی که مربوط به اهل‌بیت (ع) است؛ ه) فضایل انسانی اهل‌بیت (ع) مانند شجاعت، عدالت، سخاوت و امثال آن.

در این گزیده، اشعار منقبتی سروش از دیوان او به تصحیح محمدجعفر محجوب گزینش شده است. سروش مجموعاً هفتاد قصیدۀ منقبتی دارد که از این میان، دو قصیده به دلیل اینکه ارزش مدحی نداشت و صرفاً عنوان آن به امیرالمؤمنین (ع) اختصاص یافته بود، از این مجموعه حذف شد. این کتاب با عنوان «قصاید ولایی سروش اصفهانی» در ۳۰۵ صفحه نگارش یافته است و دومین اثر از پروژۀ شکوه شعر شیعی محسوب می‌شود که انتشارات نیستان با همکاری موسسه ادب‌پژوهی شیعی (سلیس) آن را منتشر کرده است.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دومین اثر پروژۀ «شکوه شعر شیعی» چاپ شد بیشتر بخوانید »