به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانههای دفاعپرس، پس از امضای قرارداد انحصار تنباکوی ایران مردم شیراز به رهبری سید علیاکبر فالاسیری به حضور اتباع انگلیسی واکنش نشان دادند. پس از آن مردم تبریز قیام دیگری را علیه قرارداد تنباکو رقم زدند. علمای اصفهان نیز با فتوای تحریم تنباکو به حمایت مردم برخاستند. تهرانیها هم با زعامت میرزا حسن آشتیانی و خطابههای آتشین فاضل دربندی به این قرارداد واکنش نشان دادند. در قزوین و یزد و کاشان نیز تظاهراتی برضد شرکت رژی بهوقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاجشیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزا حبیب مجتهد شهیدی، مردم دکانها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند.
در این نوشتار به شرح کامل این اتفاقات میپردازیم:
ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۶ ق برای سومین بار به اروپا رفت و مورد احترام زیاد قرار گرفت. با برنامهریزی همراهان ایرانی و میزبانان اروپایی، ژرژ جرالد تالبوت، از نزدیکان سالیسبوری، نخستوزیر انگلستان ضیافتی به افتخار شاه ترتیب داد و به کمک اعتمادالسلطنه و امینالسلطان موضوع قرارداد انحصار تنباکوی ایران را با شاه مطرح کرد و شاه نیز پذیرفت. تالبوت پس از بازگشت ناصرالدین شاه، به ایران آمد و قرارداد انحصار تنباکو را با پادرمیانی امینالسلطان تهیه کرد. قرارداد در ۲۷ رجب ۱۳۰۸ ق به امضای سرهانری ولف، سفیر انگلیس در ایران، رسید و سپس شاه آن را امضا کرد.
این قرارداد شامل یک مقدمه و پانزده فصل بود که در مقدمهی آن با امضای ناصرالدین شاه چنین آمده است: «صورت فرمان تنباکو وتوتون مینوپل (انحصار) خرید و فروش و ساختن در داخل وخارج. کل توتون و تنباکویی که در ممالک محروسه به عمل آورده میشود تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای این انحصارنامه به ماژور تالبوت وشرکاء خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت واگذار فرمودیم.»
در مقابل این انحصار، شرکت رژی موظف شد، سالیانه مبلغ پانزده هزار لیر انگلیسی بهخزانه واریز کند و پس از کسر مخارج، به اضافه ۵% از باقی مانده، ۲۵% از سود خالص را به دولت بپردازد. دکتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدین شاهـ که در سفر سوم ازطرف دکتر طلوزان معرفی شد تا بهجای وی به ایران بیایدـ از اول در جریان قرارداد رژی قرار گرفت. او به دلیل حضور در دربار، اطلاعاتی جالب را ارائه میدهد و چنین می وید: «شرکت انگلیسی این امتیاز را با دادن رشوههایی گزاف که به دو میلیون لیره بالغ میشود گرفت و حق این است که تحصیل آن به این خرج میارزیده است».
آنچه مسلم است اینکه در این قرارداد پنجاه ساله نه منافع دولت و نه منافع ملت و نه استقلال ایران، هیچکدام در نظر گرفته نشد. انحصار تجارت و صادرات تنباکو و مشتقات آن لطمهی شدیدی را به تجار بزرگ و کسبهی خردهپا میزد و از طرف دیگر تولیدکنندگان که موظف به فروش محصول خود به یک خریدار خارجی میشدند، هیچ آزادی عمل برای خود احساس نمیکردند. آنها موظف بودند محصولات خود را با نرخ تعیینی از طرف شرکت، تحویل دهند یا نگهدارند. نگهداری تنباکو نیز موجب سیاه شدن یا کرم افتادن آن میشد که نتیجه دسترنج سه فصلهی مردم بود.
مصرف کنندگان که در آن زمان تقریباً شامل همه خانوادههای ایرانی میشدند، بدون رعایت شیوه خرید و فروش آن زمان که بیشتر به شکل تبادل کالا یا خدمت در مقابل کالا بود، فقط از طریق پرداخت نقدی میتوانستند جنس مورد نیاز خود را تأمین کنند. مجموعه این مسائل، بیشتر مردم را از لحاظ اقتصادی نگران کرد. مسئلهای دیگر که منجر به نگرانی روزافزون مردم متدین و علما شد، ورود سرسامآور بیگانگان انگلیسی بود که همراه شرکت به ایران میآمدند. بهروایت دکتر فوریه «یک اردو از رعایای انگلیس و کارگران شرکت، چه شرقی، چه انگلیسی، از هر طرف به ایران ریختند… طولی نکشید که ورود این همه انگلیسی به ایران، تولید سرو صداکرد… حتی گفته میشد در بعضی نقاط مثل یزد، کار به شورش نیزکشیده شد». این نگرانی در منابع غیر دولتی کاملاً ثبت شده است.
مسأله مهم دیگر که موجب تشویش مردم ایران شده بود، تسلط بیگانهی غیر مسلمان بر آنها بود. مردم مسلمان آموخته بودند که نباید کفار بر آنها سلطه پیدا کنند و همین آموزه در جنگهای روس و ایران موجب تهییج و بسیج آنها شده بود؛ اما امروز سلطه را در شکل اقتصادی سیاسی میدیدند. از این رو مردم خواستههای خود را در تلگراف بهشاه به صورت واضح بیان میکردند که «از واگذاشتن منابع مسلمین به عیسویان که مخالف قرآن است خودداری نماید و اگر این تقاضا مورد قبول نیاید، خود با اسلحه از حقوق حقهی خویش دفاع خواهند کرد».
در این میان مردم تهران، فارس، آذربایجان و اصفهان، بیشتر از سایر نقاط ایران، واکنش نشان دادند.
عکسالعمل مردم شیراز
به هر حال شرکت، هیئتهایی را برای اجرای قرارداد به شهرهای ایران اعزام کرد. اولین هیئت «به مملکت فارس که قطر حاصلخیز عمدهی اجناس دخانیه ایران است ابتدا نموده… با سفارشنامهی دولت، مخصوصاً بر حکومت فارس حکم أکیدی… صادر شدهبود.» این حکم دولت، «قبل از ورود فرنگیان در میان عموم مردم شیراز انتشار گرفته، خلق دهشت زدهی شیراز از هر سو بر سر علمای بلد شورش نمودند».
عکسالعمل مردم شیراز موجب شد تا کارگزاران حکومت شیراز از هیئت بخواهند در همان بیرون شیراز متوقف شوند «تا حکومت شیراز شرح واقعه را به دولت اطلاع دهد».
رهبری این قیام به عهده مجتهد فارس، حاج سید علی اکبر فال اسیری بود. امینالدوله که خود از درباریان قاجار بود در خاطرات خود با عصبانیت مینویسد: «علما و اهل منبر به ذم و قدح دولت و دولتیان زبان گشودند و اول کسی که فضاحت آغازید آقای حاج سیدعلیاکبر فالاسیری بود. در شیراز احترام دولت و سلطنت را گسیخت و آبروی حکومت [را]ریخت.» وقتی خبر اعزام هیئت انگلیسی در شهر شیراز منتشرشد، مردم «دکاکین و بازار را بسته، به رهبری و هدایت حاج سیدعلی اکبر فالاسیریشیرازی که به واسطهی شجاعت و قوه بیانش در بین علمای شیراز معروفیتی را دارا بود، در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و بنای داد و فریاد را گذاردند و حاج سیدعلی اکبر هم بهمنبر رفته بیاناتی علیه دولت و صاحب امتیاز نمود و در پایان شمشیری از زیر عبا درآورده و اظهار داشت: موقع جهاد عمومی است. ای مردم! بکوشید یا جامهی زنان بپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد و گریه کنان از منبر پایین آمد.» اوضاع در شیراز همچنین متشنج بود و فالاسیری هم فردی نبود که با تهدید و یا تشویق ساکت بشود.
سرانجام دولت تصمیم به سرکوبی تظاهر کنندگان میگیرد و مردم را به گلوله میبندند و «به قدر ده نفر زخمی و شش نفر کشته شدند و باز مردمی که در شاه چراغ و مسجد نو بودند متفرق نشدند و بر ازدحام و غوغا و شورش آنها بیشتر افزود». چون شورش مردم شیراز با سلاح و کشتن به جایی نرسید مجبور شدند سیدعلیاکبرمجتهد فالاسیری را به اصفهان تبعید کنند.
دولت با تجربهی قبلی دانست که این بار نیز علاج واقعه در تبعید سید از شیراز است. «از دربار همایون قوامالملک تعلیمات فرستادند. یک روز که بر حسب عادت سید پیاده وتنها در بیرون شهر قدم میزد، مأمورین قوامالملک از کمین جستند و دست و دهانش بستند و به قاطری سوار کرده به سمت بوشهر بردند.» خبر دستگیری سید به سرعت در شهر پیچید و مردم به هیجان آمدند. بدیهی بود که آتش غیرت مؤمنان به این زودی فرونمینشست، بلکه تازه این اول ماجرایی بود که شاه را مجبور کرد مفتضحانه قرارداد را لغو کند.
به هر حال با تحمیل آرامشی موقت بر شیراز «فرنگیان با شوکت و شکوهی هرچه تمامتر به رغم مسلمانان وارد شهر شدند و این واقعه ملالانگیز شیراز اولین دفتگی (سرکوبی) بود که بر اسلام و اسلامیان از طرف این فتنهی امتیاز واقع شد و از این پس، کمپانی امتیاز، وکلای خود را به سایر ممالک محروسه نیز روانه داشته». البته این پیروزی به عنوان تسلیم مردم ایران در مقابل کمپانی نبود، بلکه در هر جا نمایندگان شرکت وارد میشدند «تا یک درجه خالی از آشوب نبود». کربلایی داستانی را نقل میکند که تجلی روح مسلمانان در مقابل بیگانگان است. وی میگوید: «یکی از معتبران فارس که دوازده هزار کیسه تنباکو داشت بر سر قیمت با شرکت اختلاف پیدا کردند. وی یک روز مهلت خواست. شبانه آنها را به آتش کشید. صبح که مأمورین کمپانی برای بیرون بردن تنباکو آمدند میگوید همه را فروختم. آنها میگویند فروش تنباکو به غیر ممنوع است. وی را تهدید کردند، او مأمورین را بهبالای تلی از خاکستر برد و گفت: این تمامی دوازده هزار کیسهاست که یکسره به خدا فروختم.»
بازتاب قرارداد در تبریز
دومین شهری که در مقابل هیئت اعزامی کمپانی از خود عکسالعمل نشان داد، تبریز بود. مردم تبریز نمایندگان را به شهر راه نداند و منزل میرزاجوادآقای تبریزی بزرگ مجتهدان تبریز، مرکز هدایت مبارزه با قرارداد شد. گرچه تبریز از لحاظ تولید تنباکو و مشتقات آن چندان مهم نبود، اما از تلگرافها و گفتههای رهبران تبریز چنین استنباط میشود که بیشترین حساسیت مردم روی تسلط بیگانگان بود.
به گزارش مجاهدت از دکتر فوریه وضع تبریز برای حاکمان و درباریان بسیار نگران کننده بوده، امیر نظام، حاکم تبریز از ترس، خانوادهی خود را نزد قنسول روس گذاشته و «لاینقطع وزرا با تبریز مخابرات تلگرافی حضوری دارند. امینالسلطان و سفیر انگلیس ساعتهای متوالی با هم نجوی میکنند. شاه، مشیرالدوله را پیش وزیر مختار روس فرستادهاست؛ اما از این گفتگوها و این مأموریت محرمانه کسی خبری بهدست نیاورده است». قیام تبریز از جریان قرارداد تنباکو فراتر رفت و «جمعیتی جلوی عمارت ولیعهد اجتماع کرده و با تهدید و به سختی، رعایت احکام قرآنی را مطالبه میکنند». این درخواست، دولت ایران را سخت به وحشت انداخت. دولت «از سفیر روس خواسته است که دولت روسیه در کار تبریز مداخله کند». شاه سرگشته و حیران نمیداند چه کار کند.
وی امیر نظام، حاکم تبریز را عزل و مجدداً او را منصوب کرد. شاه با حاج محمدحسنامینالضرب، رئیسالتجار بهمشورت پرداخت. گفتگو بین دولت و شرکت برقرار بود. شرکت یک امتیاز ویژه به تبریز داد و آن اینکه به جای کارکنان انگلیسی از کارکنان ایرانی در آذربایجان استفاده کند؛ اما هیچ کدام از اینها مشکل شاه را حل نکرد. بهمردم قول دادند که «عملیات شرکت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد؛ باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند». قیام مردم آذربایجان چنان گسترش پیدا کرد که واضح شد که «طغیان، جنبهی عمومی پیدا کردهاست». میرزاجواد آقای تبریزی نیز تحت تأثیر سیاست بازیها و تهدیدهای دولت قرار نگرفت و «درمقام خیرخواهی ملت و دولت اسلام از هیچ رو خودداری نفرموده و از آغاز تا انجام… بهپای مردانگی مقاومت و ثبات ورزیده و هرچند که دولت را در این خصوص اقدام و اهتمام نمود، زیاد از آن، بر اصرار و امتناع خود افزودند».
واقعه اصفهان
مردم اصفهان نیز مانند شهرهای بزرگ در مقابل شرکت رژی ایستادگی کردند. ابتدابه دولتیان شکایت بردند که توجهی نشد. نزد علمای شهر رفتند و علمای اصفهان به رهبری آقانجفی، روحانی قدرتمند اصفهان دست به ابتکار عمل زدند و تنباکو را تحریم کردند.
از نامهی یکی از فرهیختگان اصفهان که در دست است چنین برمیآید که رفتارانگلیسیها در اصفهان به پشتوانهی ظلالسلطان، پسر ستمگر شاه بسیار ظالمانه بودهاست. وی در این نامه مینویسد: «. فرنگی صاحب امتیاز پس از ورود و استقرار، در کمال اقتدار و استقلال بنای هرگونه تحکم بر مسلمانان گذاشت.»
این رفتار تحقیرآمیز و خشونت بار چنان خشم مردم را برانگیخت که یکی از تجار معتبر اصفهانی، کارِ شخصیت متمول فارسی را تکرار کرد. این تاجر «معتبر اصفهانی درمقابل امر ظلالسلطان که باید توتون و تنباکو را به عمال شرکت تحویل [می]داد، هر چه را که از جنس خریده بود، آتش زد».
به هر حال علمای اصفهان به رهبری میرزا محمدتقی، معروف به آقا نجفی، فتوا برتحریم تنباکو صادر کردند. این فتوا در اصفهان مؤثر بود. به گزارش مجاهدت از شیخ حسن کربلایی «مردمان معقول و متدین را منع ایشان پذیرفته افتاد. روی همرفته کلمهی ایشان در اصفهان و توابع اصفهان پیشرفت و نفوذی یافت، فیالجمله سکته و وقوفی به ادارهی وکلای کمپانی وارد آمد.» کمپانی به دولت شکایت کرد و «دولت را بر این داشت که در اینخصوص از جانب دولت تلگرافات عتابآمیز سخت، پیدرپی به علما اصفهان فرستاده شد… از جانب دولت صریحاً به حکومت دارالسلطنه حکم رسید که هرگاه جناب معظم [آقانجفی]و سایر علما از اباحهی استعمال دخانیات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ایشان را از دارالسلطنه بخواهد».
همچنین تهدید کردند که علما اگر تسلیم دولت نشدند و مردم شورش کردند، خانههای مردم را به توپ ببندند. علمای اصفهان جز یکی، دو نفر، بقیه به رهبری آقا نجفی «همچو سد سکندر» در مقابل تهدیدها ایستادگی کردند. حکومت، یکی از علمای اصفهان بنام منیرالدین اصفهانی را سخت در تنگنا قرار داد و «از جانب حکومت دارالسلطنه در خصوص استعمال دخانیات، تکالیف تهدیدآمیز سختی شد که باید حکماً و حتماً استعمال دخانیات را صریحاً در منابر ترخیص و تجویز فرموده و خودشان نیزعلانیه و برملاء ارتکاب جویند». این فشار موجب شد این مجتهد نیز شبانه اصفهان را ترک کند و به سامرا به فال اسیری بپیوندد و او نیز در شرح مظالم قرارداد رژی نزد مرجع شیعیان، میرزای شیرازی بسیار مفید واقع شد.
در سایر شهرهای ایران مثل قزوین و یزد و کاشان نیز تظاهراتی برضد شرکت رژی بهوقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاجشیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزاحبیب مجتهد شهیدی، مردم دکانها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند.
تهران و تحریم تنباکو
رهبری تهران را عالم فرزانه و زاهدی، چون میرزا حسن آشتیانی به عهده داشت. علمای تهران، تجار بزرگ و کسبهی جزء، دائم به منزل میرزای آشتیانی میرفتند و دربارهی قرارداد با وی رایزنی میکردند. روحانیون دراجتماع مردم دربارهی مضرات و پیامدهای قرار داد رژی صحبت میکردند. از میان روحانیون ملا فیضالله فاضل دربندی تندترین خطابهها را برضد شاه ایراد میکرد. به روایت امینالدوله وی درمنبر مینشست «به شاه و وزیر بیحفاظتی میکرد و حق میگفت». به دستور دولت وی دستگیر و «بیاحترامانه بیرون و به عراق عرب فرستاده» شد و بر جمع تبعیدیان شیراز واصفهان در سامرا افزوده شد.
غیر از مساجد و تکایا، علما به شدت به رایزنی با حکومتیان مشغول بودند تا بلکه بتوانند قرارداد را به صورتی مسالمتآمیز حل کنند. میرزای آشتیانی با شاه و صدر اعظم ملاقات کرد و از پیامدهای قرارداد به آنها تذکر داد؛ اما هیچکدام از این ملاقاتها اثرمستقیم نداشت.
علمای تهران نیز تدریجاً به این نتیجه رسیدند که باید راه علمای اصفهان را در پیش گیرند. «از مجالس علما دارالخلافه نیز کمکم این زمزمه بلند شد که پس از انقضای زمان مهلت، تنباکوفروشان مملکت که فروش تنباکو یک سره با فرنگی خواهد شد، استعمال تنباکوی کمپانی که از مسلمانان به جبر و اکراه خریدهاند، حرام خواهد بود.»
فتوای تحریم تنباکو
تبعید سیدعلیاکبر فالاسیری و منیرالدین اصفهانی و ملا فیضالله فاضل دربندی به عراق و ادای توضیح آنان نسبت به اوضاع ایران و برخورد مأموران ایرانی و انگلیسیها با علما و مردم زمینههای فتوا را برای میرزا مهیا کرد. علاوه مجتهدان ساکن ایران هم پیوسته با میرزا در تماس بودند و با ارسال نامه و تلگراف و اعزام نماینده، میرزا را در جریان امور ایران میگذاشتند و از وی کسب تکلیف میکردند.
در همیناثنا شایعه شد که میرزا فتوای تحریم تنباکو را صادر کرده و نزد علمای اصفهان فرستاده است. کربلایی خوشحالی مردم و ماجرا را چنین توصیف میکند. «این شایعهی فرحانگیز… روان افسرده و پژمردهی مسلمانان را تازگی و طراوتی بخشید. جان در تن مشتاقان از وجد به رقصآمد»، اما متأسفانه به دلیل خرابی راهها در آن هفته، پست در وقت همیشگی وارد نشد. تا اینکه ماه جمادیالاولی رخ نمود و پست نیز به دنبال ماه نو فرا رسید. در تهران منتشرشد که حکم میرزا از سامرا رسید. «صورت توقیع مبارک در تمامی بازار و مساجد و مجامع و سردرها به صدای خیلی بلند بر مسلمانان خواندند. این شایعهی شورانگیز در تمامی شهر شور و غلغلهی عظیمی درافکنده، هنگامهی بزرگی برخاسته، مردمان دستهدسته، فوج فوج در صحبت و گفتگو».
متن حکم میرزا در پاسخ به یک استفتا چنین بود: «بسمالله الرحمنالرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (ع) است. حررّه الاحقر محمدحسن الحسینی.»
بازتاب تحریم
فتوای میرزا حتی در اندرون خانهی شاه نیز نفوذ کرد. دکتر فوریه، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه که هم ناظر بر بازتابهای اندرونی شاه بوده هم بر بازتابهای بیرونی، مینویسد: «فتوایی از عتبات رسیده، به مردم امر شدهاست که برای برچیدن بساط کمپانی از استعمال دخانیات خودداری کنند. این فتوا با انضباط تمام رعایت شده. تمام توتون فروشان دکانهای خود را بسته و تمام قلیانها را برچیدهاند و احدی درشهر، نه در میان نوکران شاه و نه در اندرون او، لب به استعمال دخانیات نمیزند. مردم ایران هر وقت فتوایی از طرف ملایی متنفذ یا مجتهدی معتبر برسد، باانضباط تمام اطاعت آن را گردن مینهند.»
امینالدوله نیز اعتراف میکند که حکم میرزا حتی در اندرون شاه تأثیر گذاشت و میگوید: «تنگی خلق شاه که در دربار و حرم خانهی پادشاهی، حکم میرزای شیرازی را بهحکم خود مقدم میدید»، موجب شد که نامهای به میرزای آشتیانی بنویسند و به وی ناسزا بگوید.
حکم میرزا در بین همهی اقشار و طبقات مختلف مردم چنان اثر گذاشت که حتی «داشمشتیها و اوباشان و از این طبقهی مردمی که از هیچ مناهی و معاصی روگردان نیستند و در مرئی و منظر خاص و عام مرتکب هر نوع گناه و کار زشتی میشوند، همگی چپقهای خود را شکسته و خرده تکههای آن را در جلوی عمارت کمپانی انباشتند و با ناسزا گفتن، به کمپانی رژی فریاد میکردند: من شراب را علانیه و برمَلا میخورم و ازهیچ [گناهی] باکی ندارم، ولی چپق را تا آقای میرزا حلال نکند، دم هم نخواهم زد. من عرق را به امید شفاعت صاحب الزمان میخورم، چپق را به چه امید بکشم؟»
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ ۱۳۴