نبل و الزهرا

قولی که شهید در وصیتنامه خود از مادرش گرفت

قولی که شهید «حاجی‌وند» در وصیتنامه خود از مادرش گرفت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بخشی از خاطره و وصیتنامه بخشی از شهدای مدافع حرم که روز ۱۲ بهمن به شهادت رسیده‌اند در زیر آمده است که شما را به مطالعه آن دعوت می‌کنیم.

شهید مدافع حرم «رضا عادلی»

صفت «یتیم‌نوازی» را از حضرت امیرالمؤمنین (ع) یاد گرفته بود

روزی از حقوق دوران خدمت او سؤال کردم و خیلی کوتاه جواب من را داد: من حقوق نمی‌گیرم.

بعد‌ها معلوم شد صفت بندگی، ایثار و یتیم‌نوازی‌اش را از مولایش امیرالمؤمنین (ع) در وجودش ذخیره دارد. او کارت حقوقی‌اش را به فرزند یتیمی داده بود تا هرگاه پولی به حسابش واریز می‌شود، بتواند برداشت کند.

شهید عادلی این فرزند یتیم را در روستا‌های اطراف محل خدمت خود پیدا کرده بود. چرا که برای گذراندن دوره‌های تکاوری، مرتب به کوه‌ها و صحرا‌های اطراف محل خدمت در رفت و آمد بود. گاهی نیز شیر و نان می‌خرید و میان دوستان سربازش توزیع می‌کرد.

شهید مدافع حرم «حسن رزاقی»

دوستی دو همسایه در عملیات

«حمیدرضا شاکری» درباره سردار شهید «حسن رزاقی» اظهار داشت: «در دوران دفاع مقدس، من و شهید رزاقی همسایه دیوار به دیوار بودیم اما هیچ‌کدام نمی‌دانستیم که دیگری رزمنده است. در عملیات والفجر ۸ در منطقه بهمن‌شیر به‌ طور اتفاقی همدیگر را دیدیم و آنجا سرآغاز دوستی مشترک ما بود.

به یاد دارم که سوار قایق شدیم و به سمت کارخانه یخ‌ سازی «فاو» حرکت کردیم. هواپیما‌های توپولف به سمت ما پرواز کردند، ارتفاع کمی داشتند و به هواپیما‌های مسافربری شبیه بودند؛ ابتدا متوجه نشدم که هواپیما‌ها جنگی‌اند و با تعجب گفتم هواپیمای مسافربری در منطقه عملیاتی چه می‌کند؟ وقتی منطقه را بمباران می‌کردند، شهید رزاقی با مزاح گفت: «چقدر آدم در این هواپیمای مسافربری هست که دارند این همه بمب روی سر ما می‌ریزند؟!»

البته مانند این حادثه بار‌ها اتفاق افتاد و به همین واسطه به این نتیجه رسیده بودم که ترس برای او معنایی ندارد.»

شهید مدافع حرم «جاسم حمیدی»

هر جا جاسم حضور داشت، خیال ما از آنجا راحت بود

برادر شهید حمیدی شخصیت برادر خود را اینچنین توصیف می‌کند: «جاسم احترام زیادی برای من که برادر بزرگترش بودم قائل بود، می‌توانم بگویم که وی من را به‌ عنوان پدر احترام می‌کرد. برادرم انسانی افتاده‌حال، متواضع، خوشرو، خوش‌اخلاق و جذاب بود و با هر شخصی از هر تیپ و سلیقه‌ای که مواجه می‌شد، خوش‌برخورد و خوش‌رور بود.

در تشییع پیکر برادر شهیدم دوستانی از تهران، کرج، نیشابور و شهر‌های دیگر دیدم که از اخلاق و رفتار این شهید تعریف می‌کردند. «رحیمی‌منش» از بچه‌های نیروی انسانی تهران به من می‌گفت هر جایی که جاسم حضور داشت خیال ما از آنجا راحت بود.

شهید مدافع حرم «سعید علیزاده»

من و تو هر دو شهید می‌شویم

در جایی دیگر خاطره‌ای نقل می‌کند که بسیار خواندنی‌ست: «در جلسه‌ای که با نیرو‌های حزب‌الله داشتیم. در اتاقی دور میزی بزرگ نشسته بودیم که «ذوالفقار» مسئول و یکی از فرماندهان نیرو‌های حزب‌الله وارد شد. به من اشاره کرد و پرسید: نامت چیست؟

حسن که بغل‌ دست من بود، گفت: با من هستید؟

گفت: نه؛ کنار دست تو را می‌گویم. همه تعجب کرده بودند.

من گفتم: نام او کمیل است.

بعد چیزی به مترجم گفت که متوجه آن نشدم. مترجم رو به من گفت: او می‌گوید تو شهید می‌شوی!

بعد ذوالفقار به عکس‌هایی که روی دیوار اتاق بود اشاره کرد و گفت: من به تمام این افراد گفتم که به شهادت می‌رسند و همینطور هم شد.

من از خجالت سرم را پایین انداختم. همه داشتند با هم پچ‌پچ می‌کردند. بعد هم پرسید: در تیم هجوم هستی؟

مترجم گفت: بله، از بچه‌های شناسایی است.

دوباره گفت: مطمئن باش در هجوم اول شهید می‌شوی!

با شنیدن این حرف‌ها دیگر دل در دلم نبود. از اینجا به بعد جلسه را اصلا نفهمیدم چطور گذشت. جلسه که تمام شد، پیش ذوالفقار رفتم. به‌ او گفتم: اگر شهید نشوم، پیش تو می‌آیم و از تو شکایت می‌کنم. مترجم که حرف‌هایم را برایش ترجمه کرد، خندید و گفت: من و تو هر دو شهید می‌شویم.

شهید مدافع حرم «علی حسینی کاهکش»

علی دوست داشت برای همه مانند یک برادر باشد

پدر شهید در بیان خاطره‌ای از پسر خود اظهار داشت: علی پسر بامعرفتی بود و همیشه خنده بر لب داشت. همیشه دوست داشت برای همه همانند یک برادر باشد. کوچک و بزرگ برایش فرقی نداشت و در برخورد با دیگران تفاوتی قائل نمی‌شد و به همه کمک می‌کرد و سعی می‌کرد مشکلات افرادی که مشکل داشتند را حل کند و دوست داشت تا جایی که توان دارد، دل مردم را شاد کند.

همیشه اولویت تمام کارهایش رضای خدا و خدمت به مملکت خود بود. علاقه خاصی به رهبر معظم انقلاب اسلامی داشت. یک روز به من گفت من رهبرم را حتی از شما بیشتر دوست دارم.

شهید مدافع حرم «داود نری میسا»

بچه‌های محل را جمع می‌کرد و به عزاداری می‌پرداخت

مادر شهید در بیان خاطره‌ای از پسر خود اظهار داشت: داود از کودکی اهل مطالعه و خواندن کتاب بود، برنامه دعا خواندن و زیارت عاشورا را همراه با صبحانه راه می‌انداخت. حتی وسایل ساده‌ای را به عنوان طبل و سنج قرار داده و بچه‌های محل را دور خودش جمع می‌کرد و به عزاداری می‌پرداخت. می‌گفت: ما برای شهدا و امام حسین (ع) طبل و سنج می‌زنیم.

بعد‌ها زمانی که بزرگتر شد، یکی از برنامه‌های همیشگی او حضور در دسته‌های عزاداری به همراه دوستانش بود. در دوران دبستان نماز می‌خواند و اهل اقامه نماز اول وقت بود همیشه مورد تشویق مسئولان مدرسه قرار می‌گرفت.

داود از دوران نوجوانی، متدین و به دنبال یادگیری بود. نوار سخنرانی‌های مرحوم کافی که در مهدیه تهران سخنرانی می‌کرد را گوش می‌داد. سحرخیز و اهل نماز اول وقت بود. من که مادرش بودم هیچ وقت نتوانستم زودتر از داود برای نماز صبح بیدار شوم. هر وقت می‌خواستم برای نماز صبح بیدار شوم، می‌دیدم داود قبل از من بیدار شده و دارد نماز می‌خواند.

زیارت مکان‌های مذهبی و نیز زیارت مرقد «علی بن مهزیار» در اهواز از برنامه‌های اصلی زندگی وی بود، همیشه به ویژه درایام ویژه مناجات و دعا در ماه‌های خاص همانند رجب، شعبان و رمضان هیچ وقت از یاد نمی‌برد

شال سبزی که داود در مداحی‌ها و روضه امام حسین (ع) همیشه دور گردنش بود و در روضه خوانی و مجالس عزا شرکت می‌کرد. فرزندم ۱۸ سالگی دیپلم گرفت، بسیجی بود، همیشه بیشتر از سنش می‌فهمید و خیلی اندیشه‌های بزرگی در سر داشت و خیلی خوب هم توانست مسیر زندگی خود را انتخاب کند.

شهید مدافع حرم «علیرضا حاجی‌وند»

قولی که شهید در وصیتنامه خود از مادرش گرفت/ وصیت شهید حاجیوند به برادران و خواهران خود

بخشی از وصیتنامه شهید «علیرضا حاجیوند» به شرح زیر است:

با نام و یاد خداوند رحمن و رحیم که در حق این بنده گناهکار و حقیر از هیچ چیز کم نگذاشت و سلام خالصانه خود را به محضر صاحب‌العصر و الزمان (عج) و روح پاک اربابم حضرت ثارالله (ع) و تمام فدائیان راهش و سلام و درود خدا بر امام خمینی (ره) کبیر و بسیجیانش که اسلام حقیقی را به ما انتقال دادن و سلامی از عمق جان به محضر ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله امام سید علی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) نثار می‌کنم.

پدر و مادر عزیزم سلام؛

از شما کمال قدردانی را دارم که از کودکی مرا با اهل‌ بیت (علیهم‌السلام) آشنا کردید و از شما عذرخواهی می‌کنم و سرافکنده‌ام که فرزند خوبی برای شما نبودم و از شما طلب حلالیت می‌کنم.

مادرم، یادت باشد که اگر در این راه کشته شدم و برنگشتم من خود را وقف اربابم حضرت ثارالله (ع) کردم و چیزی که هدیه داده می‌شود را کسی پس نمی‌گیرد و فقط پیش خودت بگو به فدای سر حضرت ثارالله (ع).

مادر جان، یادت هست که گفتم دوست دارم بدنم پاره‌پاره شود. یادت هست که گفتم دوست دارم از بدنم فقط قطعه‌ای کوچک برگردد که مردم زیر جنازه من خسته نشوند، پس به من قول بده که به جان حضرت زهرا (س) بی‌قراری نکنی چون اینجا جای ما خیلی خوب است. اینجا بوی ارباب می‌دهد.

سلام بر برادران و خواهرانم؛

از شما می‌خواهم که این برادر کوچک خود را حلال کنید و فرزندان خود را با امام حسین (علیه‌السلام) بزرگ کنید و پیرو راه شهدا و امام راحل و پشتیبان ولایت فقیه و امام سید علی خامنه‌ای باشید.

سلام بر دوستان عزیزم و سلام بر دوستان هیئتی؛

سلام بر شما که شاید بیشتر اوقات زندگیم را در کنار شما بوده‌ام و خدا را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرد که دوستان و هم‌نشینانی به خوبی شما داشته باشم که تکمیل کننده و یاری دهنده من باشید و شما که در مجالس عزای ارباب و به بهانه‌های مختلف دور هم هیئت می‌گرفتیم و اشک می‌ریختیم و به سر و سینه می‌زدیم. از تمامی شما عذر می‌خواهم که رفاقت را در حق شما تمام نکرده و ملتمسانه خواهانم که مرا عفو کنید و حلالم کنید.

مرا ببخشید برایم بسیار دعا کنید و در مراسمات و مجالس اهل بیت (ع) مرا فراموش نکنید.

شهید مدافع حرم «مصطفی خلیلی»

در جلسه آشنایی تمام صحبت‌هایمان در مورد مسائل معنوی بود

همسر شهید «مصطفی خلیلی» در مورد همسر خود با بیان خاطره‌ای گفت: در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبت‌هایمان روی مسائل معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند و بخواهد به من قول پول و خانه بدهد. اصلاً چنین قول‌هایی به من نداد. گفت: من تمام سعی‌ام را می‌کنم شما را خوشبخت کنم ولی هیچ‌وقت به شما قول نمی‌دهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم.

تمام تکیه‌اش بر این بود که امام زمان (عج) و خدا کمکش می‌کند. هیچ‌ وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت. اصلاً چنین روحیه‌ای نداشت. توکلش فقط به خدا و امام زمان (عج) بود. من هم به هیچ عنوان به ازدواج نگاه مادی نداشتم. فقط و فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به درجه کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی به این خواسته‌ام رسیدم.

شهید مدافع حرم «مهدی کوچک‌زاده»

زیستن با مهدی مساوی بود با تعطیلی غم و غصه

از ویژگی‌های بارز شهید، خوشرویی و متواضع بودن، آراستگی ظاهری و پرداختن به مسائل فرهنگی بود و همین امر در تواضع و اخلاص او را محبوب دل اطرافیان کرده بود. زیستن با او مساوی بود با تعطیلی غم و غصه. مهدی بسیار به آدم روحیه می‌داد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر شخصیتی او بود. ارادت خاصی نسبت به اهل بیت (ع) داشت و تداوم ارتباطش با قرآن روح بی‌کرانه‌اش را زلال‌تر کرده بود.

شهید مدافع حرم «فیروز حمیدی‌زاده»

سیرت برایم از هر چیز دیگری مهم‌تر بود

همسر شهید «فیروز حمیدی‌زاده» با بیان خاطره‌ای از همسر خود گفت: هم ایشان و هم من می‌خواستیم همسر آینده‌مان اهل نماز، دین و خدا باشد. من می‌خواستم همسر آینده‌ام اخلاق داشته باشد، چون بدون اخلاق نمی‌شود زندگی کرد. جالب است بدانید هنگامی که به خواستگاری آمد حتی مرا نگاه هم نکرد. می‌گفت در دلم چیزی بود که دلم را قرص می‌کرد. می‌گفت سیرت برایم بیشتر از هر چیز دیگری مهم است. بعداً به من گفت خدا را شکر کردم همان چیزی را که خواسته بودم به من داد.

شهید مدافع حرم «حبیب رحیمی‌منش»

من برای دفاع از دین و دفاع از حرم حضرت زینب (س) به جهاد رفته‌ام

بخشی از وصیتنامه شهید مدافع حرم حبیب رحیمی‌منش به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ﴿۱۶۹﴾

اینجانب حبیب رحیمی‌منش فرزند محمد در سلامت کامل عقل وصیتنامه خود را در روز ۱۳۹۴/۱۰/۰۶ به شرح ذیل تنظیم کرده‌ام.

شهادت می‌دهم به اینکه جز خدای یکتا خدایی نیست و حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران است و شهادت می‌دهم که امیرالمومنین (ع) اولین امام من و فرزندان او تا امام زمان (عج) امامان بعد از او هستند.

فرزندانم، شما را به رعایت دستورات دین اسلام ناب محمدی (ص) توصیه و سفارش می‌کنم و مراقب دست‌آورد‌های انقلاب اسلامی باشید. همچنین مراقب مادر خود باشید و احترام او را نگه دارید.

همسر عزیزم!

در همه مراحل زندگی تو را دوست داشته‌ام. خیلی زحمت کشیدی و من از تو سپاسگزارم. امیدوارم که مرا بخاطر همه کمی‌ها و ناراحتی‌ها حلال کنی. همانطور که تا الان مراقب بچه‌ها بودی از این به بعد هم مراقب آن‌ها باش.

پدر، مادر، خواهران و برادران عزیزم!

در این مدت که با شما بودم، هر بدی که از من دیدید به حق حضرت زینب (س) مرا حلال کنید.

من برای دفاع از دین و دفاع از حرم حضرت زینب (س) و اینکه دشمن خواب نفوذ به کشورم را به گور ببرد به جهاد رفته‌ام. امیدوارم شما نیز سنگر مرا حفظ کنید و ادامه دهنده این راه رفع ظلم و تجاوز دشمن باشید.

مردم ایران اسلامی،

شما را به اطاعت از ولی فقیه زمان امام خامنه‌ای عزیز سفارش می‌کنم.»

شهید مدافع حرم «محمدابراهیم توفیقیان»

برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) دنیا را زیر پا گذاشت

سروان شهید «محمدابراهیم توفیقیان» در خانواده‌ای متدین و مذهبی در شهرستان اسفراین به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید فهمیده، دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی مطهری، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز و تحصیلات دانشگاهی خویش را در دانشگاه پیام نور اسفراین در مقطع کارشناسی به پایان رسانید و پس از آن به خدمت مقدس سربازی اعزام شد.

پس از پایان خدمت سربازی مدت کوتاهی در شرکت ایران خودرو مشغول به کار شد تا اینکه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شد و در سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان یک پسر به نام «محمدپوریا» بود.

پدر وی از دوران طفولیت، وی را با احکام دینی و اماکن مذهبی آشنا کرد و این خصیصه تا زمان شهادت هر روز پررنگ و پرفروغ در او نمایان بود هر چند این شهید والا مقام دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود؛ اما از آنجایی که خاطرات شهدا و رزمندگان و دفاع از اسلام و اهل بیت (ع) در نهاد او عجین شده بود.

با شنیدن جنگ نیابتی از سوی دشمن به ویژه داعشی‌ها و تکفیری‌ها که کشور سوریه را به اشغال خود در آورده بودند غیرت دینی شهید او را به سمت آن دیار کشاند تا از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) دفاع کند؛ لذا تمام دنیا و مافیها را زیر پا گذاشت و به این کشور عزیمت کرد و با از خود گذشتگی و ایثار سرانجام در عملیات آزاد سازی نبل و الزهراء به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید مدافع حرم «محمود مرادی اسکندری»

نمی‌خواهم اسلحه بیت‌المال دست داعش بیافتد

محمود و تعدادی از همرزمانش در منطقه‌ای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار می‌گیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی می‌کنند. هنگامی که فرمان عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده می‌آید.

محمود به سمت اسلحه‌ای که روی زمین افتاده بود می‌رود و به دوست همرزمش می‌گوید: نمی‌خواهم اسلحه‌ای که با هزینه بیت‌المال تهیه شده است به دست تکفیری معلون بیفتد و در همین اثنا مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قولی که شهید «حاجی‌وند» در وصیتنامه خود از مادرش گرفت بیشتر بخوانید »

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محسن قاجاریان» از فرماندهان لشکر ۲۱ امام رضا (ع) از یادگاران دوران دفاع مقدس بود که در جریان جنگ سوریه و در دفاع از حرم به شهادت رسید.

سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شد او در ابتدای دوران دفاع مقدس از نیرو‌های تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود و سپس چند باری در لشکر نصر حضور یافت. در عملیات¬‌هایی همچون «عملیات مسلم ابن عقیل» به عنوان بسیجی، «عملیات والفجر مقدماتی» با مسئولیت معاون گروهان، «عملیات والفجر ۱» در کسوت جانشین گروهان، «عملیات خیبر» به عنوان فرمانده گروهان، «عملیات بدر» با مسئولیت فرمانده گروهان، «عملیات والفجر ۸» در کسوت جانشین گردان، «عملیات کربلای ۴و۵» به عنوان جانشین گردان، «عملیات نصر۸» با مسئولیت فرمانده گردان، «عملیات بیت المقدس۲» در کسوت فرمانده گردان، «عملیات پدافندی جزیره‌ی مجنون» به عنوان فرمانده گردان شرکت داشت.

با اینکه علاقه‌ای به قبول مسوولیت فرماندهی نداشت، اما بالاجبار سال ۶۴ و در عملیات والفجر ۸ مجاب به قبول فرماندهی گردان فجر شد و تا پایان جنگ و در عملیات‌های مختلف مانند کربلای ۵ فرماندهی این گردان را بر عهده داشت. شهید قاجاریان بعد از جنگ نیز در معاونت عملیاتی تیپ حضور داشت. وی در کارنامه درخشان خود سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه و ۲۵ درصد جانبازی را دارد.

سال ۶۸ دوره دافوس را با موفقیت طی کرد. سال ۸۹ پس از قرار گرفتن در مسوولیت‌های مختلف با حکم سرلشکر جعفری به عنوان فرمانده تیپ زرهی ۲۱ امام رضا منصوب شد. تیپ زرهی ۲۱ امام رضا (ع) رابه عنوان یکی از تیپ‌های نمونه در سطح نزسا و سطح نیرو‌های مسلح مطرح ساخت. ضمن اینکه ایشان به عنوان فرمانده یکی از یگان‌های مقتدر مستقر در شرق کشور ارتباط و تعامل بسیار مناسبی با یگان‌های نظامی منطقه از جمله یگان‌های ارتش داشت.

او که متولد سال ۴۱ در نیشابور بود در یکی از نمازجمعه‌های شهر نیشابور در دفاع از سپاه پاسداران و قدرت کشور گفته بود: اگر امروز مطرح می‌شود که به مدد فعالیت‌های سیاسی سایه جنگ از سر ملت برداشته شد، این اشتباه بزرگ است و نباید این حرف زده شود. قدرت ما شهدای ما هستند. نباید موضوعات سیاسی با فتح خرمشهر مقایسه شوند. آن همه ایثارگری، سختی و از جان گذشتگی که در گرمای خرداد سال ۶۱، رزمندگان متحمل شدند و از مملکت خود دفاع کردند با این موضوع قابل مقایسه نیست.

علاقه و پیگیری‌اش برای حضور در سوریه و مبارزه با تکفیری‌ها در دفاع از حرم آل الله نتیجه داد و او به سوریه اعزام شد. بار‌ها به جانشین خود و نیرو‌هایی که همرزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود.» او یک هفته پیش از شهادت به یکی از دوستان خود گفته بود که خواب شهید مهدیانپور را دیده است.

او در جریان عملیات نبل و الزهرا که ۱۴ بهمن سال ۹۴ اجرا شد در جریان شناسایی منطقه‌ای مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و از ناحیه پهلو مجروح و در اثر خونریزی شدید به شهادت رسید.

پس از شهادتش به پیشنهاد سردار سرلشکر «قاسم سلیمانی» و موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان نصر درجه یک به نیابت از وی به خانواده شهید اهدا شد.

مستند «حبیب حرم» به زندگی و فعالیت‌های این شهید از زمان دفاع مقدس تا شهادتش پرداخته است. این مستند جمعه ۱۱ شهریور از ساعت ۱۰ صبح در پردیس سینمایی هویزه مشهد به اکران عموم خواهد رسید.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند + تصاویر بیشتر بخوانید »

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید محسن قاجاریان از فرماندهان لشکر ۲۱ امام رضا (ع) از یادگاران دوران دفاع مقدس بود که در جریان جنگ سوریه و در دفاع از حرم به شهادت رسید.

سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شد او در ابتدای دوران دفاع مقدس از نیرو‌های تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بود و سپس چند باری در لشکر نصر حضور یافت. در عملیات¬‌هایی همچون «عملیات مسلم ابن عقیل» به عنوان بسیجی، «عملیات والفجر مقدماتی» با مسئولیت معاون گروهان، «عملیات والفجر ۱» در کسوت جانشین گروهان، «عملیات خیبر» به عنوان فرمانده گروهان، «عملیات بدر» با مسئولیت فرمانده گروهان، «عملیات والفجر ۸» در کسوت جانشین گردان، «عملیات کربلای ۴و۵» به عنوان جانشین گردان، «عملیات نصر۸» با مسئولیت فرمانده گردان، «عملیات بیت المقدس۲» در کسوت فرمانده گردان، «عملیات پدافندی جزیره‌ی مجنون» به عنوان فرمانده گردان شرکت داشت.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

با اینکه علاقه‌ای به قبول مسوولیت فرماندهی نداشت، اما بالاجبار سال ۶۴ و در عملیات والفجر ۸ مجاب به قبول فرماندهی گردان فجر شد و تا پایان جنگ و در عملیات‌های مختلف مانند کربلای ۵ فرماندهی این گردان را بر عهده داشت. شهید قاجاریان بعد از جنگ نیز در معاونت عملیاتی تیپ حضور داشت. وی در کارنامه درخشان خود سابقه ۸۰ ماه حضور در جبهه و ۲۵ درصد جانبازی را دارد.
سال ۶۸ دوره دافوس را با موفقیت طی کرد. سال ۸۹ پس از قرار گرفتن در مسوولیت‌های مختلف با حکم سرلشکر جعفری به عنوان فرمانده تیپ زرهی ۲۱ امام رضا منصوب شد. تیپ زرهی ۲۱ امام رضا (ع) رابه عنوان یکی از تیپ‌های نمونه در سطح نزسا و سطح نیرو‌های مسلح مطرح ساخت. ضمن اینکه ایشان به عنوان فرمانده یکی از یگان‌های مقتدر مستقر در شرق کشور ارتباط و تعامل بسیار مناسبی با یگان‌های نظامی منطقه از جمله یگان‌های ارتش داشت.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

او که متولد سال ۴۱ در نیشابور بود در یکی از نمازجمعه‌های شهر نیشابور در دفاع از سپاه پاسداران و قدرت کشور گفته بود: اگر امروز مطرح می‌شود که به مدد فعالیت‌های سیاسی سایه جنگ از سر ملت برداشته شد، این اشتباه بزرگ است و نباید این حرف زده شود. قدرت ما شهدای ما هستند. نباید موضوعات سیاسی با فتح خرمشهر مقایسه شوند. آن همه ایثارگری، سختی و از جان گذشتگی که در گرمای خرداد سال ۶۱، رزمندگان متحمل شدند و از مملکت خود دفاع کردند با این موضوع قابل مقایسه نیست.

علاقه و پیگیری‌اش برای حضور در سوریه و مبارزه با تکفیری‌ها در دفاع از حرم آل الله نتیجه داد و او به سوریه اعزام شد. بار‌ها به جانشین خود و نیرو‌هایی که همرزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود.» او یک هفته پیش از شهادت به یکی از دوستان خود گفته بود که خواب شهید مهدیانپور را دیده است.

او در جریان عملیات نبل و الزهرا که ۱۴ بهمن سال ۹۴ اجرا شد در جریان شناسایی منطقه‌ای مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و از ناحیه پهلو مجروح و در اثر خونریزی شدید به شهادت رسید.

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند

پس از شهادتش به پیشنهاد سردار سرلشکر «قاسم سلیمانی» و موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان نصر درجه یک به نیابت از وی به خانواده شهید اهدا شد.

مستند «حبیب حرم» به زندگی و فعالیت‌های این شهید از زمان دفاع مقدس تا شهادتش پرداخته است. این مستند جمعه ۱۱ شهریور از ساعت ۱۰ صبح در پردیس سینمایی هویزه مشهد به اکران عموم خواهد رسید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده نمونه کشوری که خودش را در سوریه به کاروان شهدا رساند بیشتر بخوانید »

روایتی از حضور افغانستانی‌ها در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا+ فیلم

روایتی از حضور افغانستانی‌ها در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا + فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهرک‌های شیعه نشین نبل و الزهرا از سال ۱۳۹۰ و با حمله تکفیری‌ها به شهر‌های سوریه به تصرف نیرو‌های تکفیری درآمد. این دو شهرک چه از نظر استراتژی و چه حیثیتی برای رزمندگان مقاومت اهمیت زیادی داشت. نبل و الزهرا در منطقه‌ای قرار گرفته که در وضعیت کنونی حاکم بر سوریه و بخصوص جبهه شمالی از اهمیت راهبردی و سوق الجیشی برخوردار است و ازادسازی این مناطق از یکسو عقبه پشتیبانی تسلیحاتی گروه‌های مسلح و تکفیری را خالی و بیش از پیش روحیه مقاومت آن‌ها را تضعیف می‌کند و از دیگر سو زنگ ازادسازی بقیه مناطق واقع در جبهه شمالی بخصوص شهر حلب به عنوان پایتخت اقتصادی سوریه را به صدا در می‌آورد و ان را سرعت می‌بخشد.

شهر‌های نبل و الزهرا در ۲۰ کیلومتری حلب قرار داشت و دارای ۶۵ هزار نفر جمعیت است که در زمان محاصره بیش از هزار نفر از اهالی این دو شهر که اغلب کودک یا سالخورده بودند، در گلوله باران و موشک باران هر روز تروریست‌ها و نیز حملات مسلحانه گروه‌های تروریستی به محدوده این شهر‌ها به شهادت رسیدند.

محاصره، اوضاع انسانی بسیار دشواری را تا مرز گرسنگی در این دو شهر به وجود آورده بود. مردم نه دارو داشتند و نه آب و نه حتی لقمه‌ای نان که کودکان خود را سیر کنند. اغلب مردان شهر دور از خانواده در حال جنگ با تروریست‌ها بودند و و برخی از آنان تا سال‌ها خبری از خانواده‌های خود نداشتند.

فتح بزرگ سوری‌ها در نبرد آزاد سازی نبل و الزهرا از یک سو زمینه آزادسازی مناطق دیگر در ریف حلب را فراهم آورد و از سوی دیگر پیام‌های قاطعانه‌تری از مرز‌های ترکیه به ژنو خصوصا به حامیان اصلی تروریست‌های سوریه ارسال کرد.

عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا از ۱۲بهمن ۹۴ شروع شد. روز ۱۳ بهمن شهید حاج قاسم سلیمانی به منطقه عملیاتی آمد و در جمع نیرو‌های لشکر عملیاتی قدس گیلان اعلام کرد «شما درب خیبر را شکستید و این قلعه بازنشدنی را باز کردید» و نهایتا ۱۶ بهمن۹۴ شهرکاملا آزاد شد.

روایت فتح نبل الزهرا فتح با خون بود. گروه‌های مختلف مقاومت در این عملیات حضور داشتند و فتحی همچون خرمشهر را رقم زدند. خارج شدن از محاصره این دو شهر روحیه مضاعفی به رزمندگان داد تا خود را برای عملیات‌ها و آزادسازی‌های بعدی آماده کنند.

مرکز رسانه‌ای فاطمیون به مناسبت سالروز آزادسازی این دو شهر فیلمی از حضور رزمندگان فاطمیون در عملیان فتح نبل و الزهرا منتشر کرده است.

در بخشی از این فیلم رزمنده مدافع حرم افغانستانی می‌گوید برای دفاع از حرم به سوریه آمده است و در ادامه می‌گوید من وضعیت مالی خوبی داشتم، یک شب در شبکه افق دیدم که یکی از برادران فاطمیون می‌گفت داعش فیلمی فرستاد و گفته بود حرم را خاک یکسان می‌کنیم، همانجا اشکم جاری شد و تصمیم گرفتم برای دفاع از حرم بیایم.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از حضور افغانستانی‌ها در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا + فیلم بیشتر بخوانید »

«گیل مانا» و کلک رشتی مدافعان حرم به داعش+فیلم

«گیل مانا» و کلک رشتی مدافعان حرم به داعش+فیلم


خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: هنوز ۲۰ سالش نشده بود که جانشین گردان شد تا اینکه به خاطر رشادت‌ها و سلحشوری‌هایش فرمانده لشکر شد. در هشت سال دفاع مقدس همه هستی‌اش گردان کمیل بود. شهادت ۳۲۳ از نیروها و ۶۰ فرمانده این گردان او را مصمم‌تر کرده بود. هر چند از غافله شهدا جا مانده بود، اما انگار خدا او را برای آینده نگه داشته بود که جایی خارج از مرز‌های ایران فاتح دژهای مستحکم دشمنان شود. وقتی از خودش پرسیدند، چرا شهید نشدید؟ در جواب ‌گفت: نمی‌دانم، حتماً خدا نخواست، شاید هم ماندم تا بگویم.

هر کسی را به جبهه می‌برد، برنمی‌گشت!

تا جنگ تمام نشد، قصد بازگشت نداشت. کم به مرخصی می‌رفت، اما فوری خبر مرخصی آمدنش در شهر می‌پیچید که حق‌بین آمده است! چون خانواده‌ها منتظر بودند که کاروانسالار خبری از فرزندان، نزدیکان و‌ بستگانشان بدهد. معروف بود هر کسی را با خودش به جبهه می‌برد،‌ دیگر برنمی‌گردد! پدرش هم از دستش شکار بود و می‌گفت: «برای چی برگشتی؟! کی می‌خواهد جواب این خانواده‌ها را بده؟ هر بار توی عملیات شرکت می‌کنید، یک تعداد را به کشتن می‌دهید، دیگر حق نداری جایی بروی. خانه بمان و جواب خانواده‌ها را بده.»

چون توی عملیات‌هایی مثل کربلای ۲ و کربلای ۵ بیش‌تر پیکر شهدا در منطقه مانده بود و اکثر خانه‌ها تلفن نداشتند،‌ خانواده رزمنده‌ها به منزل پدری‌اش حق‌بین می‌آمدند تا خبری از عزیزانشان بگیرند.


دومین نفر از سمت چپ: سردار محمدعلی حق‌بین

فتح در خیبر نبل و الزهرا در سال ۱۴۳۷ قمری

۳۴ سال از اولین حضورش در دفاع مقدس گذشت؛ تا اینکه برای دفاع از حرم عمه سادات وارد سوریه شد. این بار مدت مأموریت نیروهای گیلانی رو به اتمام بود، اما در این فاصله بارها داعش به آن‌ها نامه زده بود که بیایید منتظرتان هستیم و اگر این شهرها را بگیریم، نوامیس آن‌ها را به حراج می‌گذاریم. این حرف برای یاران حق‌بین گران آمد.آن ۱۵۰ نفر مصمم شدند که بمانند و این دفعه کاری کنند کارستان. عملیات با رمز «یا فاطمه زهرا» در دل شب آغاز شد و نیروهای مقاومت پشت سر داعش کمین کردند.


تجلیل حاج قاسم از فاتح نبل و الزهرا

نکته جالب این بود که نیروهای تکفیری حین عملیات‌ها از شعارهای نیروهای مقاومت برای استتار خود بهره می‌بردند و خود را مدافع حرم جا می‌زدند. در این عملیات، نیروهای گیلانی یک کلک رشتی به داعش زدند و برای اینکه شناخته شوند در پایان هر شعاری یک کلمه گیلکی می‌گفتند که مشخص شود خودی هستند. در نهایت نیروهای تحت امر سردار حق‌بین با کم‌ترین تلفات توانستند شهرهای نبل و الزهرا را آزاد کنند. دشمن کاملاً‌ مات و حیران بود. حتی مردم این مناطق هم باورشان نمی‌شد و گمان می‌کردند دشمن حمله کرده است. بعد با اینکه آذوقه‌شان بسیار کم بود، اما طبق یک رسم قدیمی با دانه‌های برنج از مدافعان حرم استقبال کردند.

پس از فتح این مناطق شیعه‌نشین، روز ۱۳ بهمن ۹۴ سردار حاج قاسم سلیمانی به منطقه عملیاتی آمد و بر پیشانی فرمانده لشکر قدس گیلان بوسه زد و گفت: ما ۴ سال پشت این جبهه گیر کردیم و شما بودید که در خیبر را شکستید.

سخنان سردار سلیمانی در جمع گیل مانای مدافعان حرم
 

وقتی از جمع ۲۰ نفره تنها ۲ نفر ماندند

آنچه در ادامه می‌خوانید برشی کوتاه از کتاب «گیل مانا»* است که حال و هوای دفاع مقدس را از منظر سردار محمدعلی حق‌بین روایت می‌کند:

محمد حبیبی‌پور دانشجوی پزشکی از هم‌محله‌ای از یک خانواده ۱۰ نفره بود. درست مثل خودمان، دومین پسر خانواده بود با قدی متوسط، چشمانی روشن و چهر‌ه‌ای بور با موهای مجعد و دماغی گوشتی که بیش‌تر از همه در چهره‌اش خودنمایی می‌کرد. یک سالی می‌شد که در دانشگاه شهید چمران اهواز درس می‌خواند. یکی از فرماندهان قدر گردان ما بود و از رزمندگان شب عملیاتی. هر وقت بوی عملیات به مشامش می‌رسید، درس و مشق را رها می‌کرد و به طرف منطقه حرکت می‌کرد. بسیار شجاع بود.


سمت چپ: سردار محمدعلی حق‌بین

… حبیبی‌پور در کنار تپه‌ای با فاصله دور یک دشمن بعثی را به بازی گرفت. آن قدر عصبانی‌اش کرد که چند تا گلوله آرپی جی به طرفش پرتاب کرد. هر بار با چابکی به طرز ماهرانه‌ای از محل اولیه‌اش جستی می‌زد و می‌پرید آن طرف تپه، آخرش هیچ کدام از گلوله‌ها به او اصابت نکرد. می‌گفت: می‌خواهم دق مرگش کنم و بهش ثابت کنم تو عرضه کشتنم رو نداری…

… آن شب مأموریت ویژه به دکتر حبیبی‌پور داده شد. او فرمانده یک دسته بیست نفره بود. طراحی برای تصرف ارتفاع،‌ این گونه بود: اگر دشمن مقاومت سرسختانه‌ای کرد و ما هم پشت میدان مین گیر کردیم، چنانچه برای تصرف ارتفاع دچار مشکل شدیم، دسته ویژه دکتر از جناح چپ خودشان را به پشت دشمن برسانند. درگیری طولانی شده بود. عراقی‌ها همچنان در انتهای کانال‌ها و شیارها بودند. ما اول ارتفاع بودیم و عراقی‌ها بالای ارتفاع. فاصله ما در آن لحظه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ متر بیش‌تر نبود. دکتر حبیبی‌پور که دید درگیری طولانی شده به همراه نیروهایش به دنبال مأموریت از قبل تعیین‌شده‌اش به پشت ارتفاع بانی بنوک رفتند تا از پشت دشمن را هدف قرار دهند.


گیل مانای مدافعان حرم

یک باره صدای چند انفجار پی‌در‌پی مین از محوری که دکتر حبیبی‌پور فرماندهی آن را برعهده داشت،‌ شنیده شد. آن‌ها به میدان وسیعی از مین‌ سرگردان برخورد کرده و بین انفجار چندین مین والمر که مینی فوق‌العاده خطرناک بود، گرفتار شدند. از وجود این میدان هیچ کدام از ما باخبر نبودیم، چون هیچ علامتی نداشت…. از آن دسته بیست نفره فقط یکی دو نفر زنده ماندند و مابقی مجروح یا شهید شدند….با حبیبی‌پور تماس گرفتم، ولی تماس برقرار نشد… دویدم و رفتم تا جایی که می‌توانستم زیر نور منورها آن‌ها را ببینم. دیدم آن تکه از زمین، عیناً‌ مانند زمین کربلاست؛ بدن‌های تکه‌تکه،‌دست یک طرف، پا یک طرف…

آخرین روز سربازی یک شهید

در گردان سربازی به نام احمد رمضانی اهل ییلاقات گیلان داشتیم. مدت‌ها متقاضی بود کارهای عقبه را به او بدهم. راننده مخابرات گردان بود و در رانندگی مهارت خاصی داشت. او را همیشه در عقبه نگه می‌داشتیم. در کار مخابرات هم مهارت زیادی داشت. همه کارهای مخابرات گردان را او انجام می‌داد. به وجود او در پشت جبهه بیش‌تر نیاز داشتیم. شبی که رفتیم روی ارتفاعات کدو، یال ۲۵۱۹، یکباره تصمیم گرفت که جلو بیاید. شب عملیات من با حسن رفتیم تا برای آخرین بار با نیروها خداحافظی کنیم. نیروها را زیر ارتفاع کدو داخل یک شیار نشاندیم و برگشتیم سر جاده. رمضانی کنارم آمد و گفت: امشب باید باهاتون بیام جلو! 


سمت چپ: سردار حق‌بین

گفتم: نه شما باید عقبه را حفظ کنید؛ شما بیای جلو، ماشین‌های ما را کی جا به جا کنه؟ هر کاری کردیم نشد. من اجازه ندادم بیاید. رفت پیش حسن، گفت: آقا به من اجازه بدید با شما بیایم. حسن بدون مقاومتی گفت: باشه، بیا. هر چه اصرار کردم نیاید. هیچ کدام نپذیرفتند. آن قدر خوشحال شد که آنورش ناپیدا. تعجب کردم: خدایا! این آدم تا حالا علاقه برای آمدن به جلو نشان نمی‌داد؛ برعکس، همیشه می‌گفت: من باید در عقب خط کار کنم. کارهای پشتیبانی را انجام می‌داد، حالا چی شده اصرار به جلو رفتن داره؟ 

به او گفتم: احتیاط کن؛‌ یادت باشه سربازی‌ت تمام شده‌ها. گفت: خیالت راحت باشه،‌ کنار فرمانده هستم. جوان رشیدی بود. وقتی حرکت کرد. چهره‌اش را دیدم. انگار آن آدمی که می‌شناختم نبود. چهره‌ای پیدا کرده بود غیرقابل وصف. گفتم: یا ابوالفضل! نکنه شهید بشه. سربازی‌اش هم همان روز تمام شده بود. رفتیم توی خط. در اوج درگیری بودیم. یک دفعه به یادش افتادم. جویای حالش شدم. گفتند: شهید شده. او سخت جنگید؛ آنچنان که کسی باور نمی‌کرد.


سردار حق‌بین در جمع مدافعان حرم

درباره سردار

سردار محمدعلی حق‌بین سال ۱۳۶۱ و در سن ۱۶ سالگی به عنوان امدادگر به عضویت تیپ ۲۵ کربلا درآمد و به تدریج نیروی رزمی شد. سال ۱۳۶۲ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت‌نام کرد و به همراه تیپ قدس گیلان به عنوان فرمانده گروهان عمار در عملیات‌های متعدد پاکسازی کردستان و چند ماموریت برون‌مرزی حضور داشت. از انتهای سال ۱۳۶۴ تا ابتدای سال ۱۳۶۷ جانشین فرماندهان گردان کمیل، شهیدان حسن رضوان‌خواه و محمد اصغری‌خواه بود و پس از شهادت اصغری‌خواه یا حکم فرمانده لشکر قدس، فرمانده گردان کمیل شد و تا سال ۱۳۷۶ فرمانده گردان بود.


سردار محمدعلی حق‌بین از نمایی دیگر

وی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و از فرماندهان مطرح مقاومت در سوریه و عراق بود. در سال ۱۳۹۸ سردار حق‌بین مفتخر به دریافت نشان فتح ۳ شد. او در آخرین مسؤولیتی که به ‌عهده داشت، به‌ عنوان مسئول اداره رزمی تخصصی معاونت آموزش کل سپاه فعالیت می‌کرد. او پس از عمری مجاهدت در راه اسلام و انقلاب بعدازظهر دوشنبه ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۰ در بیمارستان پارس رشت بر اثر ابتلا به کرونا به دیار باقی شتافت.

*پی‌نوشت: 

«گیل مانا»: یک اصطلاح گیلگی به معنای گیلانی ماندگار است.

منبع: کتاب «گیل مانا» به قلم  سیده نساء هاشمیان سیگارودی، ناشر: مرز و بوم و مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

انتهای پیام/





منبع خبر

«گیل مانا» و کلک رشتی مدافعان حرم به داعش+فیلم بیشتر بخوانید »