نجف اشرف

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟



حضرت امام(ره) دستور تأسیس قوه امر به معروف را صادر کرده‌اند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، افتتاحیه چهارمین نشست فصلی معاونین ستادهای امر به معروف و نهی از منکر سراسر کشور، صبح امروز سه شنبه ۲۸ بهمن و با حضور حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت الاسلام میرزایی قائم مقام دبیر و قائم مقام ستاد امر به معروف و نهی از منکر و سردار افراسیابی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان رضوی در مشهد مقدس برگزار شد.

حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در افتتاحیه نشست اظهار داشت: این جمع بسیار جمع مهمی است و امر به معروف و نهی از منکر بسیار سرنوشت ساز است. در قرآن و سنت داریم که فلسفه دین همین امر به معروف و نهی از منکر است. فلسفه بعثت انبیا و فلسفه سیاسی اجتماعی شدن حرکت اهل بیت هم همین است. شیعه مذهبی است که همه رهبرانش شهید شدند و هر جا شهادت است یعنی امر به معروف و نهی از منکر در کار بوده است.

وی افزود: از ابراهیم علیه السلام تا قیام حضرت، ولی عصر (عج) درگیری بر سر نهی از منکر است. اگر چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام هم فقط موعظه‌های کلی اخلاقی می‌کرد و به تعبیر امام خمینی (ره) فقط مسئله می‌گفت، کسی او را در آتش نمی‌انداخت. حضرت با کسانی درگیر شد که منافعشان در شرک و کفر و ظلم بود و همه انبیای دیگر هم همین وضع را داشتند.

رحیم پور ادامه داد: هزینه نهی از منکر شهادت یازده امام ما بود و امام دوازدهم هم که به اذن الله کلید نجات بشر در دست اوست دیگر نمی‌توانست علناً نهی از منکر کند، چه ایشان هم اگر شهید می‌شد منکر برای همیشه بر عالم حکومت می‌کرد. تا قبل از ظهور حضرت هم همه نهی از منکرها نسبی است و نهی مطلق که منجر به پیروزی مطلق خواهد شد در آن زمان است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: امر به معروف از پیشنهاد شروع می‌شود، اما به پیشنهاد ختم نمی‌شود، بلکه باید امر کرد و به هر کسی هم اجازه دادند و بلکه تکلیف کردند که باید امر کنید. همه شهروندان را تکلیف کرده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت و حکومت و همه جامعه را ابتدا پیشنهاد و درخواست برای عمل به معروف کنند و اگر نشد بایستد و دستور دهد. خداوند در قرآن فرموده است که همه زنان و مردان مؤمن ولایت دارند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.

وی افزود: مسئولان ستاد امر به معروف به من گفته‌اند که اگر کسی نهاد دولتی و حکومتی را نهی از منکر کند و آن نهاد بخواهد او را تحت تعقیب قرار دهد ستاد از او حمایت می‌کند و برای او وکیل مدافع رایگان می‌گیرد؛ این کمال خوشوقتی است. اینکه اعلام شود هر کس در حکومت اسلامی هر جا فساد، منکر، بی عدالتی، دزدی، تضییع بیت‌المال را مستند و بدون تهمت افشا کرد ما تمام قد می‌ایستیم و از او دفاع می‌کنیم، این واقعاً اقدام در جهت تحقق امر به معروف و نهی از منکر است.

رحیم پور ادامه داد: همه رژیم‌های جهان امر به معروف و نهی از منکر را به زبان خودشان قبول دارند، امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت عمومی و انتقاد و پیشنهاد و هیچکس هم در دنیا نیست که بگوید این بد است، اما یک حکومت هم در دنیا نیست که به این‌ها درست عمل کند. چون درگیر شدن با فساد و بی عدالتی منافع کسانی که معمولاً قدرت، ثروت و رسانه دارند را به خطر می‌اندازد و آن‌ها جلوی این می‌ایستند. ناهی از منکر یک مجاهد غریب و تنها است و ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید کنار این‌ها بایستد.

وی همچنین گفت: امام قبل از انقلاب در پاریس یا نجف مصاحبه کرد و گفت که ما دایره یا اداره امر به معروف و نهی از منکر را راه می‌اندازیم. بعد از انقلاب هم ظاهراً امام یک بار تعبیر وزارت و یک بار هم تعبیر قوه را برای امر به معروف و نهی از منکر به کار برده است؛ یعنی امام گفته است که چهار قوه باشد نه سه قوه؛ یعنی سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه و یک قوه امر به معروف و نهی از منکر که مستقل از آن‌ها باشد و بر هر سه قوه نظارت کند. دستور این کار را هم امام (ره) صادر کرد و جالب است که همان وقت لیبرال‌های مذهبی مخالفت کردند و گفتند که این باعث می‌شود که مردم به جان حکومت و سرمایه دارها بیفتند و هرج و مرج می‌شود. شبیه این استدلال را در سال‌های اخیر هم برخی طیف‌های فکری مطرح کردند که امر به معروف و نهی از منکر یعنی فضولی و شورش عمومی و با این وصف همه، همه همه‌کاره می‌شوند. مگر حریم عمومی حریم خصوصی است که فضولی در آن معنا داشته باشد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: باید امر به معروف و نهی از منکر را آموزش بدهیم و ادب و اخلاق انتقاد را گسترش دهیم. نهی از منکر یعنی آزادی بیان، اما بیان در چارچوب منطق، اخلاق و آزادی. آزادی باشد، اما منطق نباشد هر کسی هر حرفی می‌زند، اگر آزادی و منطق باشد، اما اخلاق نباشد فضا غیر اخلاقی می‌شود و اعتماد از بین می‌رود. هر جا در دنیا می‌خواهند آزادی بیان را محدود کنند می‌گویند که امنیت به خطر می‌افتد و تفرقه اجتماعی ایجاد می‌شود.

وی افزود: بالاخره امر به معروف و نهی از منکر نه قوه شد، نه وزارت شد و آخرش شد ستاد که همین خوب و غنیمت است. ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر باید همه موانع نهی از منکر را شناسایی کرده و بردارد. امر به معروف و نهی از منکر برخی موانع اخلاقی دارد؛ در روایات داریم که امر به معروف خود باید معروف باشد؛ یعنی خود امر باید جز معروفات باشد نه منکرات. روش امر به معروف و نهی از منکر مهم است، برای اینکه باب تهمت، دو رویی، شایعه پراکنی و مبالغه و گسترش یاس اجتماعی باز نشود. اما برخی هم بهانه می‌آورند که آبروی مردم را نبرید. مگر آبروی همه افراد محترم است؟ آبروی همه محترم است به جز خائنین. این قاعده «تشهیر» یعنی اینکه یعنی اینکه خائن را مشهور کنید و آبرویش را ببرید. خائن نباید از حق کرامت اجتماعی برخوردار باشد، چون به کرامت جامعه حمله کرده است. تمام احکام شریعت دفاع از انسان است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، افتتاحیه چهارمین نشست فصلی معاونین ستادهای امر به معروف و نهی از منکر سراسر کشور، صبح امروز سه شنبه ۲۸ بهمن و با حضور حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت الاسلام میرزایی قائم مقام دبیر و قائم مقام ستاد امر به معروف و نهی از منکر و سردار افراسیابی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر خراسان رضوی در مشهد مقدس برگزار شد.

حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در افتتاحیه نشست اظهار داشت: این جمع بسیار جمع مهمی است و امر به معروف و نهی از منکر بسیار سرنوشت ساز است. در قرآن و سنت داریم که فلسفه دین همین امر به معروف و نهی از منکر است. فلسفه بعثت انبیا و فلسفه سیاسی اجتماعی شدن حرکت اهل بیت هم همین است. شیعه مذهبی است که همه رهبرانش شهید شدند و هر جا شهادت است یعنی امر به معروف و نهی از منکر در کار بوده است.

وی افزود: از ابراهیم علیه السلام تا قیام حضرت، ولی عصر (عج) درگیری بر سر نهی از منکر است. اگر چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام هم فقط موعظه‌های کلی اخلاقی می‌کرد و به تعبیر امام خمینی (ره) فقط مسئله می‌گفت، کسی او را در آتش نمی‌انداخت. حضرت با کسانی درگیر شد که منافعشان در شرک و کفر و ظلم بود و همه انبیای دیگر هم همین وضع را داشتند.

رحیم پور ادامه داد: هزینه نهی از منکر شهادت یازده امام ما بود و امام دوازدهم هم که به اذن الله کلید نجات بشر در دست اوست دیگر نمی‌توانست علناً نهی از منکر کند، چه ایشان هم اگر شهید می‌شد منکر برای همیشه بر عالم حکومت می‌کرد. تا قبل از ظهور حضرت هم همه نهی از منکرها نسبی است و نهی مطلق که منجر به پیروزی مطلق خواهد شد در آن زمان است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: امر به معروف از پیشنهاد شروع می‌شود، اما به پیشنهاد ختم نمی‌شود، بلکه باید امر کرد و به هر کسی هم اجازه دادند و بلکه تکلیف کردند که باید امر کنید. همه شهروندان را تکلیف کرده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت و حکومت و همه جامعه را ابتدا پیشنهاد و درخواست برای عمل به معروف کنند و اگر نشد بایستد و دستور دهد. خداوند در قرآن فرموده است که همه زنان و مردان مؤمن ولایت دارند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.

وی افزود: مسئولان ستاد امر به معروف به من گفته‌اند که اگر کسی نهاد دولتی و حکومتی را نهی از منکر کند و آن نهاد بخواهد او را تحت تعقیب قرار دهد ستاد از او حمایت می‌کند و برای او وکیل مدافع رایگان می‌گیرد؛ این کمال خوشوقتی است. اینکه اعلام شود هر کس در حکومت اسلامی هر جا فساد، منکر، بی عدالتی، دزدی، تضییع بیت‌المال را مستند و بدون تهمت افشا کرد ما تمام قد می‌ایستیم و از او دفاع می‌کنیم، این واقعاً اقدام در جهت تحقق امر به معروف و نهی از منکر است.

رحیم پور ادامه داد: همه رژیم‌های جهان امر به معروف و نهی از منکر را به زبان خودشان قبول دارند، امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت عمومی و انتقاد و پیشنهاد و هیچکس هم در دنیا نیست که بگوید این بد است، اما یک حکومت هم در دنیا نیست که به این‌ها درست عمل کند. چون درگیر شدن با فساد و بی عدالتی منافع کسانی که معمولاً قدرت، ثروت و رسانه دارند را به خطر می‌اندازد و آن‌ها جلوی این می‌ایستند. ناهی از منکر یک مجاهد غریب و تنها است و ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید کنار این‌ها بایستد.

وی همچنین گفت: امام قبل از انقلاب در پاریس یا نجف مصاحبه کرد و گفت که ما دایره یا اداره امر به معروف و نهی از منکر را راه می‌اندازیم. بعد از انقلاب هم ظاهراً امام یک بار تعبیر وزارت و یک بار هم تعبیر قوه را برای امر به معروف و نهی از منکر به کار برده است؛ یعنی امام گفته است که چهار قوه باشد نه سه قوه؛ یعنی سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه و یک قوه امر به معروف و نهی از منکر که مستقل از آن‌ها باشد و بر هر سه قوه نظارت کند. دستور این کار را هم امام (ره) صادر کرد و جالب است که همان وقت لیبرال‌های مذهبی مخالفت کردند و گفتند که این باعث می‌شود که مردم به جان حکومت و سرمایه دارها بیفتند و هرج و مرج می‌شود. شبیه این استدلال را در سال‌های اخیر هم برخی طیف‌های فکری مطرح کردند که امر به معروف و نهی از منکر یعنی فضولی و شورش عمومی و با این وصف همه، همه همه‌کاره می‌شوند. مگر حریم عمومی حریم خصوصی است که فضولی در آن معنا داشته باشد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: باید امر به معروف و نهی از منکر را آموزش بدهیم و ادب و اخلاق انتقاد را گسترش دهیم. نهی از منکر یعنی آزادی بیان، اما بیان در چارچوب منطق، اخلاق و آزادی. آزادی باشد، اما منطق نباشد هر کسی هر حرفی می‌زند، اگر آزادی و منطق باشد، اما اخلاق نباشد فضا غیر اخلاقی می‌شود و اعتماد از بین می‌رود. هر جا در دنیا می‌خواهند آزادی بیان را محدود کنند می‌گویند که امنیت به خطر می‌افتد و تفرقه اجتماعی ایجاد می‌شود.

وی افزود: بالاخره امر به معروف و نهی از منکر نه قوه شد، نه وزارت شد و آخرش شد ستاد که همین خوب و غنیمت است. ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر باید همه موانع نهی از منکر را شناسایی کرده و بردارد. امر به معروف و نهی از منکر برخی موانع اخلاقی دارد؛ در روایات داریم که امر به معروف خود باید معروف باشد؛ یعنی خود امر باید جز معروفات باشد نه منکرات. روش امر به معروف و نهی از منکر مهم است، برای اینکه باب تهمت، دو رویی، شایعه پراکنی و مبالغه و گسترش یاس اجتماعی باز نشود. اما برخی هم بهانه می‌آورند که آبروی مردم را نبرید. مگر آبروی همه افراد محترم است؟ آبروی همه محترم است به جز خائنین. این قاعده «تشهیر» یعنی اینکه یعنی اینکه خائن را مشهور کنید و آبرویش را ببرید. خائن نباید از حق کرامت اجتماعی برخوردار باشد، چون به کرامت جامعه حمله کرده است. تمام احکام شریعت دفاع از انسان است.



منبع خبر

دستور تأسیس قوه امر به معروف چگونه صادر شد؟ بیشتر بخوانید »

بت‌شکن حوزه!

بت‌شکن حوزه!



بت‌شکن حوزه! - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امین بابازاده، سردبیر مجله اینترنتی «کتاب فردا» در یادداشتی نوشت:

دو ـ سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال‌های تبعید امام، در نجف تحصیل‌ می‌کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: ‌بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن‌هاست. ‌بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی‌درنگ همراه شدم.

بت‌شکن حوزه!

امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به دنیا آمدیم و در اتمسفرِ وجودِ او زیسته‌ایم. این شعار نیست. امام برای ما که پیش از او را ندیده‌ایم، یک جور است و برای آنان که دوران‌های پیش از او را درک کرده‌اند، جور دیگری است؛ البته‌ برای آن‌ها امام، قَدَرقدرتی است که یک نظام را برافکند و زندگی‌ آن‌ها را از این رو به آن رو کرد. اما امام برای ما مفهوم دیگری است؛ امام برای ما یک تفسیر از زندگی در سایۀ توحید است. امام را از نزدیک ندیدیم، اما در خانه، کوچه، مدرسه، مسجد و دل‌هایمان کسی جز او نبود.‌ ما حتی یک لحظه طاغوت را درک نکردیم. از همان اول کسی را دیدیم که مظهر توحید بود.

عصرِ پنج‌شنبه مهمان کسی شدیم که نشانی از او داشت و ساعتی از او برای ما گفت. «سید موسوی» از اهالی افغانستان است، ولی خیلی تأکید دارد که ما از اقوام خراسان بزرگ هستیم: «این حقیقتِ تاریخی قابل انکار نیست که افغانستان بخشی از خراسان بزرگ است. درست است که امروز برای خودش کشوری مستقل است، اما هنوز هم خیلی از افغانستانی‌ها خودشان را از خراسان بزرگ‌ می‌دانند.»

من که عاشقِ روحیۀ حماسیِ اهالیِ خراسانم، این را قبول دارم که روحیۀ سلحشوری افغانستانی‌ها با خراسانی‌ها برابر است. این سلحشوری را در این سال‌ها بارها در روایت‌هایی که از «فاطمیون» شنیدم مشاهده کردم.

آقای موسوی به شدت اهل کتابند؛ ‌آن‌چنان‌که خودش‌ می‌گوید: «ما یک جنونی داریم با عنوان کتاب!» جلسۀ ما هم در دفتر ایشان بود که دور تا دورِ آن کتاب است.‌ می‌گوید خیلی از کتاب‌هایش را به افغانستان و برای مدرسۀ علمیه‌ای در بامیان فرستاده است تا طلاب‌ آن‌جا بهره ببرند؛ «بامیان از قدیم از مراکز اصلی شیعه بوده و امروز هم بحمدالله به دست شیعیان است. مدرسۀ علمیۀ خوبی ساختند آن‌جا.»

شاید برایتان جالب باشد که حاج‌آقا موسوی چندین عنوان کتاب هم نوشته‌اند. یکی از کتاب‌ها را که فی‌المجلس به آقای اکبری هدیه دادند، کتابِ «اسلام در مقابل انحطاط معاصر» است که یک عدد در دفترشان موجود بود. یک رساله هم در انتقاد به کتاب آقای «علی وردی»، روشن‌فکر پرآوازه و معاصر عرب، نوشته‌اند که ماجرای آن را هم مفصل برای ما توضیح دادند. اسم رساله «الردّ علی الدکتور الوردی» است. این رساله در سال ۱۹۷۲‌ میلادی در عراق چاپ شد. دکتر وردی معتقد بود که «سیدجمال» افغانستانی نیست و برایش دلایلی‌ می‌آورد. آقای موسوی در سمیناری که در یکی از دانشگاه‌های بغداد برگزار شد، حضوری نقدهایش را به علی وردی‌ می‌گوید و بعدها آن را می‌نویسد. حیف که ماجرایِ جالب آن سمینار طولانی است و با این سیاهه مناسبت ندارد!

یکی از مقالات امام موسی صدر را ترجمه کرده و خود امام موسی صدر هم آن را دیده و همان زمان در یکی از نشریات بیروت چاپ شده است.‌ می‌گوید: «همین امسال دختر امام موسی صدر به دفتر ما آمدند و به پاس همان ترجمه، تابلویی از طرفِ ‌مؤسسه امام موسی صدر به حقیر هدیه داده‌اند.»

گفتند که متأسفانه کتاب‌های دیگر را در دفتر ندارند. بنا بر گفتۀ آقای عسگری، آقای موسوی کار نشر هم انجام داده‌اند. دوست داشتند برای خودشان ‌مؤسسه‌ای داشته باشند، اما به خاطر شرایط مهاجرت نتوانستند مجوز بگیرند.

آقای موسوی به خیلی از کشورها سفر کرده است؛ به سوریه، لبنان، فرانسه، آلمان، انگلستان، مصر و…؛ امام موسی صدر، ‌آیت‌الله محمدباقر صدر، ‌آیت‌الله خویی، ‌آیت‌الله حکیم و خیلی‌های دیگر را از نزدیک دیده‌اند.

***

داستان را از نجف شروع‌ می‌کند:

«وقتی امام از ترکیه به عراق آمدند، کسانی که بیشترین نقش را در سامان‌دهی استقبال از امام داشتند، افغانستانی‌های مقیم نجف بودند. دلیلش هم این بود که ایرانی‌هایی که در نجف اقامت داشتند، گذرنامۀ ایرانی داشتند. ترسِ این وجود داشت که گزارشی از آن‌ها به دست سفارت ایران در بغداد برسد و این باعث شود که گذرنامۀ آن‌ها تمدید نشود. اما واقعاً دلشان با امام بود.» بعد هم که انگار سؤال ذهنی ما را خوانده باشد که: پس یعنی هیچ ایرانی در استقبال نبوده است‌؟ می‌گوید: «البته مبارزانی که دیگر تکلیفشان روشن بود و دست از همه‌چیز شسته بودند، در استقبال حضور فعال داشتند. بعضی از آن‌ها الآن در قید حیاتند.»

افغانستانی‌ها خیلی پررنگ در استقبال امام شرکت داشتند و اولین حضور امام در مجلسی که برای تجلیل از ایشان ترتیب دادند و در آن شعرا، سخنران‌ها و فضلا حضور داشتند، مسجد افغانی‌های مقیم نجف بود.

آقای اکبری، از همراهان ما که از محققان و پژوهشگرانِ حوزوی است، از آقای موسوی دربارۀ موضع ‌آیت‌الله خویی نسبت به حضرت امام‌ می‌پرسند:

«آقای خویی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های شیعی، علمی و فقهی در جهان اسلام بودند که در جوانی هم از مبارزان بوده‌اند. من اعلامیه‌های ایشان در مخالفت با بعضی از سنت‌های غلط رایج در حوزۀ نجف را که با مخالفت بعضی از علما نیز همراه بوده است، در کتابی در نجف دیده‌ام.

حضرت امام وقتی دستگیر شد، در ایران چو افتاد که ممکن است امام را اعدام کنند. آقای خویی همان سال ۴۲ در نجف مجلس بزرگی برگزار کرد و به سخنران‌ها تأکید کرد که بگویند: ‌آیت‌الله العظمی خمینی. چون این‌ها مجتهد را نمی‌توانند اعدام کنند. اولین مجلسی بود که برای گرامی‌داشت ۱۵ خرداد در نجف برپا شد.

وقتی امام آمد نجف، یک‌دفعه موجی از روحانی‌های ساواکی و اوقافی ریختند در نجف. این را آن‌هایی که آن روزها در نجف بودند تأیید می‌کنند.

حضرت امام خیلی دقت زیادی داشتند؛ این را ما می‌فهمیم که در دفتر، نماز، درس و جلسات ایشان حضور داشتیم. امام با دیدن این جمع روحانی‌های ساواکی و اوقافی، مبارزان را جمع‌ می‌کنند و می‌گویند اعلامیه‌های مرا توسط طلاب ایرانی به ایران نفرستید؛ این کار توسط طلبه‌های افغانستانی، پاکستانی، لبنانی، بحرینی و… باید انجام شود. حاج‌احمدآقا تا وقتی قم بودند و هنوز به نجف نیامده بودند، رابطِ بین امام و او در ایران، بندۀ حقیر بودم و نامه‌ها را به ایشان‌ می‌رساندم و نامۀ حاج‌احمدآقا را برای امام‌ می‌بردم. امام برای بعضی شخصیت‌ها در داخل نامه‌ می‌نوشتند و ما که نمی‌توانستیم همه را جدا جدا پیدا کنیم، همۀ نامه‌ها را به حاج‌احمد در قم‌ می‌دادیم و ایشان به دست شخصیت‌ها می‌رساند و نامه‌های آن‌ها را جمع‌ می‌کرد و به ما می‌داد تا به امام برسانیم. ساواک هم سرِ مرز به افغانستانی‌ها شک‌ نمی‌کرد، چون افغانستانی‌ها را ساده فرض‌ می‌کرد!‌ می‌گفتند: این‌ها را چه به امام خمینی و اعلامیه و نامه و…! وقتی این‌جوری بود، ما خودمان را به سادگی‌ می‌زدیم و نامه را در جلد کتاب جاسازی‌ می‌کردیم و از مرز عبور می‌دادیم و به حاج‌احمدآقا می‌رساندیم (حاج‌آقا می‌خندد).

روحانی‌های ساواکی و اوقافی هر کدام خودشان را به بیت یکی از مراجع نزدیک کردند و خودشان را جا کرده بودند؛ تا هم طلبه‌های فعال نزدیک به امام را شناسایی کنند و هم در دفتر علما و نظرات ایشان ‌تأثیر بگذارند. من با گوش خودم شنیدم که این‌ها در گوش طلاب و علما چه‌ می‌گفتند.‌ می‌گفتند: خمینی یه آدم بی‌سوادیه! ملای روزنامه‌خون بوده! شاه هم به خاطر این آقاروح‌الله رو فرستاده نجف، چون پیش علما و فحول نجف چیزی برای گفتن نداره! نه در اصول، نه در فقه، نه در فلسفه، نه در تفسیر! این‌ها را به گوش طلاب و شاگردان و دفتری‌های علما و مراجع شایع‌ می‌کردند تا امام را در نظر آن‌ها کوچک کنند. خُب همه که علم غیب نداریم، داریم؟! وقتی تعداد گوینده‌ها زیاد بشود، ‌تأثیر می‌گذارد. حداقل چیزی که ایجاد می‌شد، با این همه تبلیغاتی که علیه امام‌ می‌شد ایجاد تردید بود!

شرایط را جوری کردند که ‌آیت‌الله خویی که اولین مراسم را برای ۱۵ خرداد و امام گرفته بود و او را ‌”آیت‌الله العظمی” خطاب کرده بود و حتی علیه اسرائیل و شاه بیانیه داده بود، بین او و امام یک تضادی به وجود آمد. کار به جایی رسید که وقتی فرح، انگشتر شاه را برایشان هدیه‌ می‌آورد،‌ می‌پذیرند!

باور کنید، من هرگز ‌آیت‌الله خویی را محکوم‌ نمی‌کنم؛ چون انسان است. آن‌قدر به گوش ایشان خواندند که باورش آمد. ساواک به این‌ها آموخته بود که چطور به دفتر ورود کنند و چه‌جوری به مرجع نزدیک شوند و چگونه روی نظرات علما ‌تأثیر بگذارند.»

***

آقای اکبری دربارۀ موضع شهید ‌آیت‌الله صدر نسبت به اعلام موضع برای اعلمیتِ آقای خویی پس از رحلت آقای ‌آیت‌الله حکیم پرسید:

«شهید صدر از علمای مخلص، مؤمن، فقیه و اصولی بزرگ بودند. ایشان از شاگردان خاصّ ‌آیت‌الله خویی به شمار می‌آمدند. در حوزه از مهم‌ترین شئونات یک طلبه که برای‌ آن‌ها مقدس و محترم است، نگه داشتن حرمت استاد است. از طرفی، امام هنوز درس و بحث خود را در نجف شروع نکرده بود. شایعه هم شده بود که نمی‌تواند درس بگوید! سواد ندارد! فضای بدی درست کرده بودند و تصمیم‌گیری در آن شرایط به راحتی نبوده است. شهید صدر در این شرایط برای اعلمیتِ ‌آیت‌الله خویی پیام داده بودند.»

حاج‌آقای موسوی تأکید می‌کند: «وقتی امام درس را شروع کردند، شاگردان خاص و برجستۀ ‌آیت‌الله صدر هم پای درس ایشان حاضر می‌شدند. مستشکلینِ سر کلاس‌ها هم همین‌ها بودند. می‌خواستند بیازمایند که امام چقدر مایه دارد. بعد از مدتی آقای صدر گفتند که ایشان حرف ندارند.»

***

آقای موسوی برای این‌که فضای آن زمان را بهتر درک کنیم، خاطره‌ای تعریف‌ می‌کند:

«روزی من و شیخ عالم‌زاده ـ که هنوز هم هستند بحمدالله ـ از مدرسۀ علمیه بیرون آمدیم. جلوی مدرسۀ ما میدانی بود که به کوچۀ بیت آقای خویی راه داشت. دیدم در میدان ماشین‌های پلیس ایستاده است؛ از این وانت‌های پلیس که آرم پلیس رویش مشخص بود. دیدم رساله توضیح المسائل ‌آیت‌الله خویی را بار این وانت پلیس‌ می‌کنند. خیلی تعجب کردم! شیخ عالم‌زاده از سربازی که داشت رساله‌ها را بار می‌زد پرسید: “این رساله‌ها را کجا می‌برید؟” سرباز گفت: “این‌ها را می‌بریم بصره توزیع کنیم تا رساله آقای خمینی و شهید صدر آن‌جا نرود و جا باز نکند!‌” می‌دانید که بصره شیعیان مخلصی دارد. ما هم شکراً جزیلایی گفتیم و گذشتیم. شهید صدر هم آرام آرام از آقای خویی فاصله گرفت و به امام نزدیک شد؛ تا جایی که در نامه‌اش نوشت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذابَ فی الاسلام!”

امام خیلی فرق‌ می‌کرد. ما می‌گوییم رهبری پیامبرگونه یعنی این:

در نجف یکی آمد خدمت امام. ریش او از ریش من بلندتر. با یک تسبیح در دست. یک کیف آورد و جلوی امام باز کرد. گفت: من تاجرم و این پنج میلیون تومان وجوهات من است. امام گفت: باشد؛ بدهید آقای قرهی و رسید بگیرید! بعد همان آقا می‌گوید: یک عرضی هم دارم. امام‌ می‌گوید: بفرمایید. آن تاجر می‌گوید: به نظرم بهتر است با شاه درنیفتید!‌ الآن وضع طلبه‌ها در ایران خوب نیست. هزینۀ زندگیِ خیلی از آن‌ها را من دارم‌ می‌دهم. حرف‌هایش را که زد امام گفت: “این پولتان را بگیرید و بروید. شما در این کارها دخالت نکنید. من تکلیف خودم را می‌دانم!”»

***

حاج‌آقا موسوی در ادامه گفت: «امام فقط بت‌های ایران را نشکست. مهم‌ترین بت‌ها در حوزۀ آن زمان بود که امام همه را شکست. خدا شاهده! برای نمونه عرض‌ می‌کنم: تا موقعی که امام آمد به نجف، در نجف رسم بود که شهریۀ ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها یک دینار و شهریه افغانستانی، پاکستانی، هندی و… نصف دینار بود! یعنی مثل حظ الانثیین (حاج‌آقا با صدای بلند می‌خندد). دفتر امام هم طبق سنت عمل کرد و همین‌طور شهریه‌ می‌دادند. منی که از آن طرف دنیا آمدم تا فقه مذهب جعفری را یاد بگیرم و برای تبلیغ دین مبین اسلام به کشورم برگردم، با آن ایرانی و عراقی و لبنانی چه فرقی دارم؟! این را کجای قرآن گفته؟! این را کجای دین گفته؟! این نژادپرستی تا عمق حوزه نفوذ کرده بود. بت‌های حوزه از بت‌هایی که مشرکین توی کعبه‌ می‌گذاشتند خطرناک‌تر بود. وقتی دیدیم که امام هم با همان سنت دارد شهریه‌ می‌دهد، من و آقای عرفانی و آقای حسینی، که محافظ امام بود و بعدها شهید شد، نامه‌ای نوشتیم و با نامه حضوری خدمت ایشان رسیدیم. نامه را دادیم و مسئله را گفتیم. چند طلبه جوان اعتراض کردیم و امام گوش دادند. بعد گفتند: “حق با شماست. رسم و رسوم حوزه را نمی‌دانستم و فقط گفتم شهریه را بدهند و آن‌ها هم طبق سنت حوزه شهریه دادند. اما از ماه آینده تکرار نخواهد شد و به همه یکسان شهریه‌ می‌دهیم.”

این در کل حوزه صدا کرد و امام مانند بلال رفت بالا ایستاد و بت‌ها را به زمین کوبید. دفاتر دیگر مراجع به هم ریخت و مجبور شدند همۀ شهریه را یکسان بدهند! دو ـ سه ماه بعد، همه به صورت یکسان شهریه دادند.

***

امام حواسش به همه‌چیز بود. این اغراق نیست حقیقتاً.‌ آقای قرهی، مسئول دفتر حضرت امام در نجف بودند که من خیلی به ایشان ارادت دارم. خیلی باتقوا بود. امام هر کسی را برای دفتر انتخاب‌ نمی‌کرد. برای خودم تعریف کرد: یک صبح رفتم دفتر. دیدم امام مثل همیشه دارد رادیو گوش‌ می‌دهد. سلام کردم. ایشان فقط جواب سلام دادند. بدون احوال‌پرسی. دیدم حالشان گرفته است. امام ساعت ۱۰‌ می‌رفتند درس. من هم رفتم. بعد از درس وقتی از درِ مدرَس بیرون آمدند، نزدیک رفتم و سلام کردم.

فقط جوابِ سلام دادند! با خودم گفتم: حتماً در ایران فاجعه‌ای اتفاق افتاده است؛ مثلاً از بزرگان کسی فوت کرده و یا زندانی شده است. امام حتماً خبر ناگواری شنیده که صبح آن‌جور جواب سلام داده و الآنم این‌جور! جلو رفتم و پرسیدم: “آقا خبری شده؟!” با تندی گفتند:‌ “می‌خواستی خبری بشود آقای قرهی؟!” گفتم: “خُب بفرمایید!” گفتند: “چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردید؟” گفتم: “آقا، این طلبه از این مسجد به آن مسجد، از این بیت مرجع به آن بیت مرجع‌ می‌رود و از شما بدگویی‌ می‌کند! به شما تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد!» ایشان گفت: “آقای قرهی! مگر بناست همۀ دنیا دربارۀ من خوب بگویند؟! کی این بنا را گذاشته؟! چرا شهریه‌اش را قطع کردی؟” من گفتم: “خُب چون دیدم ایشان تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد، پس فاسق است. ‌فاسق را که نباید از بیت‌المال سهم بخشید!” گفت: “خُب فرض‌ می‌کنیم خودش فاسق؛ زن و بچه‌اش چه گناهی کردند؟! خانواده‌اش در این بیابانِ نجف غذا ندارند بخورند. چرا این کار را کردی؟! بعد از درس بروید دم خانه‌اش و عذرخواهی کنید و شهریۀ این دو ـ سه ماهی را که ندادید، به او بدهید!”»

***

آقای موسوی یک مثال دیگر هم برای ما زدند که روشن‌تر شویم:

«یکی از گروه‌هایی که در مراسم استقبال از امام در نجف سنگ تمام گذاشتند، شیرازی‌ها بودند. سید محمد شیرازی که در کربلا بود، آن زمان برای استقبال آمده بود. امام یک رسمی داشت که هر شبِ جمعه‌ می‌رفتند کربلا. آن روزها مدرسۀ ابن‌فهد در کربلا دست شیرازی‌ها بود و این‌ها از امام در این مدرسه پذیرایی خوبی‌ می‌کردند. این ارتباط وجود داشت. ولی یک‌دفعه دیدیم این ارتباط کاملاً قطع شد و امام و حاج‌آقا مصطفی به مدرسۀ ابن‌فهد دیگر اصلاً نرفتند!

یک تاجر کویتی به نام “حاجی رئیس” مقلد حضرت امام بود. گاهی می‌آمد منزل امام در نجف. به ما نشان دادند که این آقا حاج رئیس است. رسالۀ امام را ایشان چاپ کرد؛ با پول شخصی! امام حتی حاضر نشد رساله‌اش را با پول سهم امام چاپ کند. حاج رئیس گفت که خودم با پول شخصی ـ که نه زکات است و نه خمس ـ رساله را چاپ‌ می‌کنم و می‌فروشم و این کار را کرد. ایشان به امام پیشنهاد داد که شما که هر شب جمعه به کربلا می‌روید، اجازه بدهید یک خانه برای شما بخریم! اما امام قبول نکرد. خیلی اصرار کرد. امام پذیرفت، ولی به آقامصطفی گفت که همراه ایشان باشد و خانۀ محقری با این ویژگی‌ها بخرند. منزلی در کربلا خریدند و من چند باری هم به‌ آن‌جا رفتم که اگر حاج رئیس به من پیشنهاد می‌کرد آن را برای تو بخرم،‌ می‌گفتم: نه آقا، نخر! نخواستم!»

***

آقای عسگری از علتِ قطع رابطۀ شیرازی‌ها با امام‌ می‌پرسد. حاج‌آقای موسوی توضیح‌ می‌دهد که من همان زمان از دفتری‌ها پرسیدم؛ جواب شنیدم که این‌ها (شیرازی‌ها) از حضرت امام دعوت کردند که بیایید با انگلیسی‌ها کنار بیاییم و آن‌ها را به عنوان حامی داشته باشیم!

آقای عسگری، که الحق پژوهشگر دقیق تاریخ است و حضور ذهن خوبی دارد،‌ می‌گوید: «سید محمد شیرازی اوایل انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ها گفته بود که مسئولین و انقلابی‌ها از بابِ “مؤلفۀ قلوبهم” به رسانه‌های انگلیسی مثل بی‌بی‌سی پول بدهند تا به نفع انقلاب بنویسند! همان زمان بر سر این مصاحبه، جنجال بزرگی در کشور شکل گرفت.»

***

آقای موسوی در ادامه‌ می‌گوید: «ما چند طلبۀ افغانستانی جوان بودیم که در دفتر خدمت امام بودیم. من اعلامیه‌های امام را به لبنان، مصر، فرانسه، انگلیس، هند، پاکستان و کشورهای خلیج‌ می‌بردم و بعضی جاها زندانی هم شدم. فرودگاه پاریس مرا گرفتند. گذرنامه‌های ما جعلی بود. اکثر گذرنامه‌های مبارزین جعلی بود. گذرنامۀ آقای غرضیِ وزیر را همان زمان من جعل کردم (‌می‌خندد). بعضی از کشورها هم چند سالی ماندم. مثلاً شش ـ هفت سال لبنان بودم. دو ـ سه ماه هم مصر بودم. برای تحصیل در الأزهر رفتم مصر و هم‌زمان اعلامیه‌ها را به زبان‌های مختلف بردم. ولی دیدم من نمی‌توانم این‌جا بمانم و بعد از دو ـ سه ماه برگشتم.

شهید حسینی، از رفقای طلبۀ جوان ما بود. اگر عکس‌های امام در نجف را ببینید، عکس ایشان را می‌بینید. ایشان محافظ امام بود که همیشه اسلحه در جیبش بود. افغانستانی‌ها از بچگی با اسلحه آشنا هستند. طلبۀ شجاع و نترسی بود. در گرمای ۵۰ درجۀ نجف، روزها روزه بود و شب‌ها تا سحر عبادت‌ می‌کرد. من در مورد ایشان مصاحبۀ مفصلی با “حریم امام” انجام دادم که تیترش این بود: قائم اللیل و صائم النهار. به امام گفتیم: ایشان دارد خودش را می‌کشد! امام گفت: “من که کاری‌ نمی‌توانم بکنم. شما به پدر و مادرش نامه‌ای بنویسید و بگویید که به او بگویند راضی نیستیم.” ما هم نامه نوشتیم و آن‌ها هم نوشتند که راضی نیستیم روزه بگیری.‌ این‌جوری بود این شهید عزیز! ایشان بعدها که داشتند از تربت به سمت کاکری‌ می‌رفتند، ماشین‌ آن‌ها هدف آرپی‌جی و توپ قرار می‌گیرد و به شهادت‌ می‌رسند.

شهید اخلاقی، طلبۀ پاک و صادق و صالحی بود که عاشق و دل‌باخته امام بود. منافقین او را به شهادت رساندند.

استاد قربانعلی عرفانی، شیخ بزرگوار و از شاگردان خوب حضرت امام بود.

دوستان جالبی داشتیم آقا! یک پارچه ایمان، اخلاص، بزرگواری، گذشت، فداکاری.» بعد با حسرتی‌ می‌گوید: «‌آن‌ها شهید شدند و من ماندم!… یک بار مرحوم ‌آیت‌الله عمید زنجانی را دیدم. به من گفت: “آقای موسوی، شما افغانستانی‌ها بیشتر از ما ایرانی‌ها به انقلاب خدمت کردید!”».

بعد هم خاطراتی هم از حضورش در مصر و لبنان و امام موسی صدر هم برای ما گفت که همه جالب بودند و پرماجرا! در سه ساعتی که برای ما حرف زدند، لحظه‌ای از گفته‌هایش پرت نبود و الحمدلله خیلی سرحال بودند و باانرژی حرف زدند.

در آخر بحث، حاج‌آقای موسوی با اشاره به تابلویی طلایی‌رنگ که روی آن نوشته بود «ابوخالد کابلی» از ما می‌پرسد: «ایشان را می‌شناسید؟» آقای اکبری‌ می‌گوید: «سردار کابلی؟!» می‌گویند: «نه، نه!‌ سردار کابلی معاصره. ابوخالد کابلی از اصحابِ امام زین‌العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هستند که اوایلِ امامت امام موسی بن جعفر(ع) را هم درک کرده‌اند؛ از معمّرین بوده است. من سیصد حدیث که ایشان از اهل‌بیت(ع) نقل کرده‌اند را از دلِ کتاب‌های معتبر حدیثی استخراج کرده‌ام. ما الآن یک رسالۀ صدصفحه‌ای در مورد ایشان نداریم! ما الآن در این ‌مؤسسه به دنبال همین‌ها هستیم که از اهل‌بیت طاهرین(ع) حدیث نقل کرده‌اند و از اهالی خراسان بزرگ بوده‌اند!‌

من درآورده‌ام که هرات بیست محدث و راوی دارد. غزنه، کابل، جزجان، بامیان، بلخ هم محدثین فراوانی داشته‌اند. ما در این ‌مؤسسه به دنبال احیای این فرهنگ شیعی هستیم. از شعرای شیعه و عرفای شیعه که اهل خراسان بزرگ بوده‌اند.»

***

‌مؤسسه ابوخالد کابلی، ‌مؤسسه پژوهشی و تحقیقاتی حاج‌آقای موسوی، یارِ قدیمیِ حضرت امام است. از همان ‌مؤسسه‌های بی‌مجوز! کاش برای فعالیت این ‌مؤسسه یک مجوزی هم داده شود! کاش خراسان بزرگ و اهالی خراسان بزرگ را هنوز هم ایرانی بدانیم! کاش این مرزهای ظاهری، مرز دل‌هایمان نشود! هنوز هم قلبِ اهالی خراسانِ بزرگ، برای ایران و انقلابِ ما می‌تپد. هنوز هم ایران و افغانستان برادرند. خون‌هایشان در هم آمیخته است. کاش به اصل خویش بازگردیم!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امین بابازاده، سردبیر مجله اینترنتی «کتاب فردا» در یادداشتی نوشت:

دو ـ سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال‌های تبعید امام، در نجف تحصیل‌ می‌کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: ‌بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن‌هاست. ‌بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی‌درنگ همراه شدم.

بت‌شکن حوزه!

امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به دنیا آمدیم و در اتمسفرِ وجودِ او زیسته‌ایم. این شعار نیست. امام برای ما که پیش از او را ندیده‌ایم، یک جور است و برای آنان که دوران‌های پیش از او را درک کرده‌اند، جور دیگری است؛ البته‌ برای آن‌ها امام، قَدَرقدرتی است که یک نظام را برافکند و زندگی‌ آن‌ها را از این رو به آن رو کرد. اما امام برای ما مفهوم دیگری است؛ امام برای ما یک تفسیر از زندگی در سایۀ توحید است. امام را از نزدیک ندیدیم، اما در خانه، کوچه، مدرسه، مسجد و دل‌هایمان کسی جز او نبود.‌ ما حتی یک لحظه طاغوت را درک نکردیم. از همان اول کسی را دیدیم که مظهر توحید بود.

عصرِ پنج‌شنبه مهمان کسی شدیم که نشانی از او داشت و ساعتی از او برای ما گفت. «سید موسوی» از اهالی افغانستان است، ولی خیلی تأکید دارد که ما از اقوام خراسان بزرگ هستیم: «این حقیقتِ تاریخی قابل انکار نیست که افغانستان بخشی از خراسان بزرگ است. درست است که امروز برای خودش کشوری مستقل است، اما هنوز هم خیلی از افغانستانی‌ها خودشان را از خراسان بزرگ‌ می‌دانند.»

من که عاشقِ روحیۀ حماسیِ اهالیِ خراسانم، این را قبول دارم که روحیۀ سلحشوری افغانستانی‌ها با خراسانی‌ها برابر است. این سلحشوری را در این سال‌ها بارها در روایت‌هایی که از «فاطمیون» شنیدم مشاهده کردم.

آقای موسوی به شدت اهل کتابند؛ ‌آن‌چنان‌که خودش‌ می‌گوید: «ما یک جنونی داریم با عنوان کتاب!» جلسۀ ما هم در دفتر ایشان بود که دور تا دورِ آن کتاب است.‌ می‌گوید خیلی از کتاب‌هایش را به افغانستان و برای مدرسۀ علمیه‌ای در بامیان فرستاده است تا طلاب‌ آن‌جا بهره ببرند؛ «بامیان از قدیم از مراکز اصلی شیعه بوده و امروز هم بحمدالله به دست شیعیان است. مدرسۀ علمیۀ خوبی ساختند آن‌جا.»

شاید برایتان جالب باشد که حاج‌آقا موسوی چندین عنوان کتاب هم نوشته‌اند. یکی از کتاب‌ها را که فی‌المجلس به آقای اکبری هدیه دادند، کتابِ «اسلام در مقابل انحطاط معاصر» است که یک عدد در دفترشان موجود بود. یک رساله هم در انتقاد به کتاب آقای «علی وردی»، روشن‌فکر پرآوازه و معاصر عرب، نوشته‌اند که ماجرای آن را هم مفصل برای ما توضیح دادند. اسم رساله «الردّ علی الدکتور الوردی» است. این رساله در سال ۱۹۷۲‌ میلادی در عراق چاپ شد. دکتر وردی معتقد بود که «سیدجمال» افغانستانی نیست و برایش دلایلی‌ می‌آورد. آقای موسوی در سمیناری که در یکی از دانشگاه‌های بغداد برگزار شد، حضوری نقدهایش را به علی وردی‌ می‌گوید و بعدها آن را می‌نویسد. حیف که ماجرایِ جالب آن سمینار طولانی است و با این سیاهه مناسبت ندارد!

یکی از مقالات امام موسی صدر را ترجمه کرده و خود امام موسی صدر هم آن را دیده و همان زمان در یکی از نشریات بیروت چاپ شده است.‌ می‌گوید: «همین امسال دختر امام موسی صدر به دفتر ما آمدند و به پاس همان ترجمه، تابلویی از طرفِ ‌مؤسسه امام موسی صدر به حقیر هدیه داده‌اند.»

گفتند که متأسفانه کتاب‌های دیگر را در دفتر ندارند. بنا بر گفتۀ آقای عسگری، آقای موسوی کار نشر هم انجام داده‌اند. دوست داشتند برای خودشان ‌مؤسسه‌ای داشته باشند، اما به خاطر شرایط مهاجرت نتوانستند مجوز بگیرند.

آقای موسوی به خیلی از کشورها سفر کرده است؛ به سوریه، لبنان، فرانسه، آلمان، انگلستان، مصر و…؛ امام موسی صدر، ‌آیت‌الله محمدباقر صدر، ‌آیت‌الله خویی، ‌آیت‌الله حکیم و خیلی‌های دیگر را از نزدیک دیده‌اند.

***

داستان را از نجف شروع‌ می‌کند:

«وقتی امام از ترکیه به عراق آمدند، کسانی که بیشترین نقش را در سامان‌دهی استقبال از امام داشتند، افغانستانی‌های مقیم نجف بودند. دلیلش هم این بود که ایرانی‌هایی که در نجف اقامت داشتند، گذرنامۀ ایرانی داشتند. ترسِ این وجود داشت که گزارشی از آن‌ها به دست سفارت ایران در بغداد برسد و این باعث شود که گذرنامۀ آن‌ها تمدید نشود. اما واقعاً دلشان با امام بود.» بعد هم که انگار سؤال ذهنی ما را خوانده باشد که: پس یعنی هیچ ایرانی در استقبال نبوده است‌؟ می‌گوید: «البته مبارزانی که دیگر تکلیفشان روشن بود و دست از همه‌چیز شسته بودند، در استقبال حضور فعال داشتند. بعضی از آن‌ها الآن در قید حیاتند.»

افغانستانی‌ها خیلی پررنگ در استقبال امام شرکت داشتند و اولین حضور امام در مجلسی که برای تجلیل از ایشان ترتیب دادند و در آن شعرا، سخنران‌ها و فضلا حضور داشتند، مسجد افغانی‌های مقیم نجف بود.

آقای اکبری، از همراهان ما که از محققان و پژوهشگرانِ حوزوی است، از آقای موسوی دربارۀ موضع ‌آیت‌الله خویی نسبت به حضرت امام‌ می‌پرسند:

«آقای خویی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های شیعی، علمی و فقهی در جهان اسلام بودند که در جوانی هم از مبارزان بوده‌اند. من اعلامیه‌های ایشان در مخالفت با بعضی از سنت‌های غلط رایج در حوزۀ نجف را که با مخالفت بعضی از علما نیز همراه بوده است، در کتابی در نجف دیده‌ام.

حضرت امام وقتی دستگیر شد، در ایران چو افتاد که ممکن است امام را اعدام کنند. آقای خویی همان سال ۴۲ در نجف مجلس بزرگی برگزار کرد و به سخنران‌ها تأکید کرد که بگویند: ‌آیت‌الله العظمی خمینی. چون این‌ها مجتهد را نمی‌توانند اعدام کنند. اولین مجلسی بود که برای گرامی‌داشت ۱۵ خرداد در نجف برپا شد.

وقتی امام آمد نجف، یک‌دفعه موجی از روحانی‌های ساواکی و اوقافی ریختند در نجف. این را آن‌هایی که آن روزها در نجف بودند تأیید می‌کنند.

حضرت امام خیلی دقت زیادی داشتند؛ این را ما می‌فهمیم که در دفتر، نماز، درس و جلسات ایشان حضور داشتیم. امام با دیدن این جمع روحانی‌های ساواکی و اوقافی، مبارزان را جمع‌ می‌کنند و می‌گویند اعلامیه‌های مرا توسط طلاب ایرانی به ایران نفرستید؛ این کار توسط طلبه‌های افغانستانی، پاکستانی، لبنانی، بحرینی و… باید انجام شود. حاج‌احمدآقا تا وقتی قم بودند و هنوز به نجف نیامده بودند، رابطِ بین امام و او در ایران، بندۀ حقیر بودم و نامه‌ها را به ایشان‌ می‌رساندم و نامۀ حاج‌احمدآقا را برای امام‌ می‌بردم. امام برای بعضی شخصیت‌ها در داخل نامه‌ می‌نوشتند و ما که نمی‌توانستیم همه را جدا جدا پیدا کنیم، همۀ نامه‌ها را به حاج‌احمد در قم‌ می‌دادیم و ایشان به دست شخصیت‌ها می‌رساند و نامه‌های آن‌ها را جمع‌ می‌کرد و به ما می‌داد تا به امام برسانیم. ساواک هم سرِ مرز به افغانستانی‌ها شک‌ نمی‌کرد، چون افغانستانی‌ها را ساده فرض‌ می‌کرد!‌ می‌گفتند: این‌ها را چه به امام خمینی و اعلامیه و نامه و…! وقتی این‌جوری بود، ما خودمان را به سادگی‌ می‌زدیم و نامه را در جلد کتاب جاسازی‌ می‌کردیم و از مرز عبور می‌دادیم و به حاج‌احمدآقا می‌رساندیم (حاج‌آقا می‌خندد).

روحانی‌های ساواکی و اوقافی هر کدام خودشان را به بیت یکی از مراجع نزدیک کردند و خودشان را جا کرده بودند؛ تا هم طلبه‌های فعال نزدیک به امام را شناسایی کنند و هم در دفتر علما و نظرات ایشان ‌تأثیر بگذارند. من با گوش خودم شنیدم که این‌ها در گوش طلاب و علما چه‌ می‌گفتند.‌ می‌گفتند: خمینی یه آدم بی‌سوادیه! ملای روزنامه‌خون بوده! شاه هم به خاطر این آقاروح‌الله رو فرستاده نجف، چون پیش علما و فحول نجف چیزی برای گفتن نداره! نه در اصول، نه در فقه، نه در فلسفه، نه در تفسیر! این‌ها را به گوش طلاب و شاگردان و دفتری‌های علما و مراجع شایع‌ می‌کردند تا امام را در نظر آن‌ها کوچک کنند. خُب همه که علم غیب نداریم، داریم؟! وقتی تعداد گوینده‌ها زیاد بشود، ‌تأثیر می‌گذارد. حداقل چیزی که ایجاد می‌شد، با این همه تبلیغاتی که علیه امام‌ می‌شد ایجاد تردید بود!

شرایط را جوری کردند که ‌آیت‌الله خویی که اولین مراسم را برای ۱۵ خرداد و امام گرفته بود و او را ‌”آیت‌الله العظمی” خطاب کرده بود و حتی علیه اسرائیل و شاه بیانیه داده بود، بین او و امام یک تضادی به وجود آمد. کار به جایی رسید که وقتی فرح، انگشتر شاه را برایشان هدیه‌ می‌آورد،‌ می‌پذیرند!

باور کنید، من هرگز ‌آیت‌الله خویی را محکوم‌ نمی‌کنم؛ چون انسان است. آن‌قدر به گوش ایشان خواندند که باورش آمد. ساواک به این‌ها آموخته بود که چطور به دفتر ورود کنند و چه‌جوری به مرجع نزدیک شوند و چگونه روی نظرات علما ‌تأثیر بگذارند.»

***

آقای اکبری دربارۀ موضع شهید ‌آیت‌الله صدر نسبت به اعلام موضع برای اعلمیتِ آقای خویی پس از رحلت آقای ‌آیت‌الله حکیم پرسید:

«شهید صدر از علمای مخلص، مؤمن، فقیه و اصولی بزرگ بودند. ایشان از شاگردان خاصّ ‌آیت‌الله خویی به شمار می‌آمدند. در حوزه از مهم‌ترین شئونات یک طلبه که برای‌ آن‌ها مقدس و محترم است، نگه داشتن حرمت استاد است. از طرفی، امام هنوز درس و بحث خود را در نجف شروع نکرده بود. شایعه هم شده بود که نمی‌تواند درس بگوید! سواد ندارد! فضای بدی درست کرده بودند و تصمیم‌گیری در آن شرایط به راحتی نبوده است. شهید صدر در این شرایط برای اعلمیتِ ‌آیت‌الله خویی پیام داده بودند.»

حاج‌آقای موسوی تأکید می‌کند: «وقتی امام درس را شروع کردند، شاگردان خاص و برجستۀ ‌آیت‌الله صدر هم پای درس ایشان حاضر می‌شدند. مستشکلینِ سر کلاس‌ها هم همین‌ها بودند. می‌خواستند بیازمایند که امام چقدر مایه دارد. بعد از مدتی آقای صدر گفتند که ایشان حرف ندارند.»

***

آقای موسوی برای این‌که فضای آن زمان را بهتر درک کنیم، خاطره‌ای تعریف‌ می‌کند:

«روزی من و شیخ عالم‌زاده ـ که هنوز هم هستند بحمدالله ـ از مدرسۀ علمیه بیرون آمدیم. جلوی مدرسۀ ما میدانی بود که به کوچۀ بیت آقای خویی راه داشت. دیدم در میدان ماشین‌های پلیس ایستاده است؛ از این وانت‌های پلیس که آرم پلیس رویش مشخص بود. دیدم رساله توضیح المسائل ‌آیت‌الله خویی را بار این وانت پلیس‌ می‌کنند. خیلی تعجب کردم! شیخ عالم‌زاده از سربازی که داشت رساله‌ها را بار می‌زد پرسید: “این رساله‌ها را کجا می‌برید؟” سرباز گفت: “این‌ها را می‌بریم بصره توزیع کنیم تا رساله آقای خمینی و شهید صدر آن‌جا نرود و جا باز نکند!‌” می‌دانید که بصره شیعیان مخلصی دارد. ما هم شکراً جزیلایی گفتیم و گذشتیم. شهید صدر هم آرام آرام از آقای خویی فاصله گرفت و به امام نزدیک شد؛ تا جایی که در نامه‌اش نوشت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذابَ فی الاسلام!”

امام خیلی فرق‌ می‌کرد. ما می‌گوییم رهبری پیامبرگونه یعنی این:

در نجف یکی آمد خدمت امام. ریش او از ریش من بلندتر. با یک تسبیح در دست. یک کیف آورد و جلوی امام باز کرد. گفت: من تاجرم و این پنج میلیون تومان وجوهات من است. امام گفت: باشد؛ بدهید آقای قرهی و رسید بگیرید! بعد همان آقا می‌گوید: یک عرضی هم دارم. امام‌ می‌گوید: بفرمایید. آن تاجر می‌گوید: به نظرم بهتر است با شاه درنیفتید!‌ الآن وضع طلبه‌ها در ایران خوب نیست. هزینۀ زندگیِ خیلی از آن‌ها را من دارم‌ می‌دهم. حرف‌هایش را که زد امام گفت: “این پولتان را بگیرید و بروید. شما در این کارها دخالت نکنید. من تکلیف خودم را می‌دانم!”»

***

حاج‌آقا موسوی در ادامه گفت: «امام فقط بت‌های ایران را نشکست. مهم‌ترین بت‌ها در حوزۀ آن زمان بود که امام همه را شکست. خدا شاهده! برای نمونه عرض‌ می‌کنم: تا موقعی که امام آمد به نجف، در نجف رسم بود که شهریۀ ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها یک دینار و شهریه افغانستانی، پاکستانی، هندی و… نصف دینار بود! یعنی مثل حظ الانثیین (حاج‌آقا با صدای بلند می‌خندد). دفتر امام هم طبق سنت عمل کرد و همین‌طور شهریه‌ می‌دادند. منی که از آن طرف دنیا آمدم تا فقه مذهب جعفری را یاد بگیرم و برای تبلیغ دین مبین اسلام به کشورم برگردم، با آن ایرانی و عراقی و لبنانی چه فرقی دارم؟! این را کجای قرآن گفته؟! این را کجای دین گفته؟! این نژادپرستی تا عمق حوزه نفوذ کرده بود. بت‌های حوزه از بت‌هایی که مشرکین توی کعبه‌ می‌گذاشتند خطرناک‌تر بود. وقتی دیدیم که امام هم با همان سنت دارد شهریه‌ می‌دهد، من و آقای عرفانی و آقای حسینی، که محافظ امام بود و بعدها شهید شد، نامه‌ای نوشتیم و با نامه حضوری خدمت ایشان رسیدیم. نامه را دادیم و مسئله را گفتیم. چند طلبه جوان اعتراض کردیم و امام گوش دادند. بعد گفتند: “حق با شماست. رسم و رسوم حوزه را نمی‌دانستم و فقط گفتم شهریه را بدهند و آن‌ها هم طبق سنت حوزه شهریه دادند. اما از ماه آینده تکرار نخواهد شد و به همه یکسان شهریه‌ می‌دهیم.”

این در کل حوزه صدا کرد و امام مانند بلال رفت بالا ایستاد و بت‌ها را به زمین کوبید. دفاتر دیگر مراجع به هم ریخت و مجبور شدند همۀ شهریه را یکسان بدهند! دو ـ سه ماه بعد، همه به صورت یکسان شهریه دادند.

***

امام حواسش به همه‌چیز بود. این اغراق نیست حقیقتاً.‌ آقای قرهی، مسئول دفتر حضرت امام در نجف بودند که من خیلی به ایشان ارادت دارم. خیلی باتقوا بود. امام هر کسی را برای دفتر انتخاب‌ نمی‌کرد. برای خودم تعریف کرد: یک صبح رفتم دفتر. دیدم امام مثل همیشه دارد رادیو گوش‌ می‌دهد. سلام کردم. ایشان فقط جواب سلام دادند. بدون احوال‌پرسی. دیدم حالشان گرفته است. امام ساعت ۱۰‌ می‌رفتند درس. من هم رفتم. بعد از درس وقتی از درِ مدرَس بیرون آمدند، نزدیک رفتم و سلام کردم.

فقط جوابِ سلام دادند! با خودم گفتم: حتماً در ایران فاجعه‌ای اتفاق افتاده است؛ مثلاً از بزرگان کسی فوت کرده و یا زندانی شده است. امام حتماً خبر ناگواری شنیده که صبح آن‌جور جواب سلام داده و الآنم این‌جور! جلو رفتم و پرسیدم: “آقا خبری شده؟!” با تندی گفتند:‌ “می‌خواستی خبری بشود آقای قرهی؟!” گفتم: “خُب بفرمایید!” گفتند: “چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردید؟” گفتم: “آقا، این طلبه از این مسجد به آن مسجد، از این بیت مرجع به آن بیت مرجع‌ می‌رود و از شما بدگویی‌ می‌کند! به شما تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد!» ایشان گفت: “آقای قرهی! مگر بناست همۀ دنیا دربارۀ من خوب بگویند؟! کی این بنا را گذاشته؟! چرا شهریه‌اش را قطع کردی؟” من گفتم: “خُب چون دیدم ایشان تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد، پس فاسق است. ‌فاسق را که نباید از بیت‌المال سهم بخشید!” گفت: “خُب فرض‌ می‌کنیم خودش فاسق؛ زن و بچه‌اش چه گناهی کردند؟! خانواده‌اش در این بیابانِ نجف غذا ندارند بخورند. چرا این کار را کردی؟! بعد از درس بروید دم خانه‌اش و عذرخواهی کنید و شهریۀ این دو ـ سه ماهی را که ندادید، به او بدهید!”»

***

آقای موسوی یک مثال دیگر هم برای ما زدند که روشن‌تر شویم:

«یکی از گروه‌هایی که در مراسم استقبال از امام در نجف سنگ تمام گذاشتند، شیرازی‌ها بودند. سید محمد شیرازی که در کربلا بود، آن زمان برای استقبال آمده بود. امام یک رسمی داشت که هر شبِ جمعه‌ می‌رفتند کربلا. آن روزها مدرسۀ ابن‌فهد در کربلا دست شیرازی‌ها بود و این‌ها از امام در این مدرسه پذیرایی خوبی‌ می‌کردند. این ارتباط وجود داشت. ولی یک‌دفعه دیدیم این ارتباط کاملاً قطع شد و امام و حاج‌آقا مصطفی به مدرسۀ ابن‌فهد دیگر اصلاً نرفتند!

یک تاجر کویتی به نام “حاجی رئیس” مقلد حضرت امام بود. گاهی می‌آمد منزل امام در نجف. به ما نشان دادند که این آقا حاج رئیس است. رسالۀ امام را ایشان چاپ کرد؛ با پول شخصی! امام حتی حاضر نشد رساله‌اش را با پول سهم امام چاپ کند. حاج رئیس گفت که خودم با پول شخصی ـ که نه زکات است و نه خمس ـ رساله را چاپ‌ می‌کنم و می‌فروشم و این کار را کرد. ایشان به امام پیشنهاد داد که شما که هر شب جمعه به کربلا می‌روید، اجازه بدهید یک خانه برای شما بخریم! اما امام قبول نکرد. خیلی اصرار کرد. امام پذیرفت، ولی به آقامصطفی گفت که همراه ایشان باشد و خانۀ محقری با این ویژگی‌ها بخرند. منزلی در کربلا خریدند و من چند باری هم به‌ آن‌جا رفتم که اگر حاج رئیس به من پیشنهاد می‌کرد آن را برای تو بخرم،‌ می‌گفتم: نه آقا، نخر! نخواستم!»

***

آقای عسگری از علتِ قطع رابطۀ شیرازی‌ها با امام‌ می‌پرسد. حاج‌آقای موسوی توضیح‌ می‌دهد که من همان زمان از دفتری‌ها پرسیدم؛ جواب شنیدم که این‌ها (شیرازی‌ها) از حضرت امام دعوت کردند که بیایید با انگلیسی‌ها کنار بیاییم و آن‌ها را به عنوان حامی داشته باشیم!

آقای عسگری، که الحق پژوهشگر دقیق تاریخ است و حضور ذهن خوبی دارد،‌ می‌گوید: «سید محمد شیرازی اوایل انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ها گفته بود که مسئولین و انقلابی‌ها از بابِ “مؤلفۀ قلوبهم” به رسانه‌های انگلیسی مثل بی‌بی‌سی پول بدهند تا به نفع انقلاب بنویسند! همان زمان بر سر این مصاحبه، جنجال بزرگی در کشور شکل گرفت.»

***

آقای موسوی در ادامه‌ می‌گوید: «ما چند طلبۀ افغانستانی جوان بودیم که در دفتر خدمت امام بودیم. من اعلامیه‌های امام را به لبنان، مصر، فرانسه، انگلیس، هند، پاکستان و کشورهای خلیج‌ می‌بردم و بعضی جاها زندانی هم شدم. فرودگاه پاریس مرا گرفتند. گذرنامه‌های ما جعلی بود. اکثر گذرنامه‌های مبارزین جعلی بود. گذرنامۀ آقای غرضیِ وزیر را همان زمان من جعل کردم (‌می‌خندد). بعضی از کشورها هم چند سالی ماندم. مثلاً شش ـ هفت سال لبنان بودم. دو ـ سه ماه هم مصر بودم. برای تحصیل در الأزهر رفتم مصر و هم‌زمان اعلامیه‌ها را به زبان‌های مختلف بردم. ولی دیدم من نمی‌توانم این‌جا بمانم و بعد از دو ـ سه ماه برگشتم.

شهید حسینی، از رفقای طلبۀ جوان ما بود. اگر عکس‌های امام در نجف را ببینید، عکس ایشان را می‌بینید. ایشان محافظ امام بود که همیشه اسلحه در جیبش بود. افغانستانی‌ها از بچگی با اسلحه آشنا هستند. طلبۀ شجاع و نترسی بود. در گرمای ۵۰ درجۀ نجف، روزها روزه بود و شب‌ها تا سحر عبادت‌ می‌کرد. من در مورد ایشان مصاحبۀ مفصلی با “حریم امام” انجام دادم که تیترش این بود: قائم اللیل و صائم النهار. به امام گفتیم: ایشان دارد خودش را می‌کشد! امام گفت: “من که کاری‌ نمی‌توانم بکنم. شما به پدر و مادرش نامه‌ای بنویسید و بگویید که به او بگویند راضی نیستیم.” ما هم نامه نوشتیم و آن‌ها هم نوشتند که راضی نیستیم روزه بگیری.‌ این‌جوری بود این شهید عزیز! ایشان بعدها که داشتند از تربت به سمت کاکری‌ می‌رفتند، ماشین‌ آن‌ها هدف آرپی‌جی و توپ قرار می‌گیرد و به شهادت‌ می‌رسند.

شهید اخلاقی، طلبۀ پاک و صادق و صالحی بود که عاشق و دل‌باخته امام بود. منافقین او را به شهادت رساندند.

استاد قربانعلی عرفانی، شیخ بزرگوار و از شاگردان خوب حضرت امام بود.

دوستان جالبی داشتیم آقا! یک پارچه ایمان، اخلاص، بزرگواری، گذشت، فداکاری.» بعد با حسرتی‌ می‌گوید: «‌آن‌ها شهید شدند و من ماندم!… یک بار مرحوم ‌آیت‌الله عمید زنجانی را دیدم. به من گفت: “آقای موسوی، شما افغانستانی‌ها بیشتر از ما ایرانی‌ها به انقلاب خدمت کردید!”».

بعد هم خاطراتی هم از حضورش در مصر و لبنان و امام موسی صدر هم برای ما گفت که همه جالب بودند و پرماجرا! در سه ساعتی که برای ما حرف زدند، لحظه‌ای از گفته‌هایش پرت نبود و الحمدلله خیلی سرحال بودند و باانرژی حرف زدند.

در آخر بحث، حاج‌آقای موسوی با اشاره به تابلویی طلایی‌رنگ که روی آن نوشته بود «ابوخالد کابلی» از ما می‌پرسد: «ایشان را می‌شناسید؟» آقای اکبری‌ می‌گوید: «سردار کابلی؟!» می‌گویند: «نه، نه!‌ سردار کابلی معاصره. ابوخالد کابلی از اصحابِ امام زین‌العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هستند که اوایلِ امامت امام موسی بن جعفر(ع) را هم درک کرده‌اند؛ از معمّرین بوده است. من سیصد حدیث که ایشان از اهل‌بیت(ع) نقل کرده‌اند را از دلِ کتاب‌های معتبر حدیثی استخراج کرده‌ام. ما الآن یک رسالۀ صدصفحه‌ای در مورد ایشان نداریم! ما الآن در این ‌مؤسسه به دنبال همین‌ها هستیم که از اهل‌بیت طاهرین(ع) حدیث نقل کرده‌اند و از اهالی خراسان بزرگ بوده‌اند!‌

من درآورده‌ام که هرات بیست محدث و راوی دارد. غزنه، کابل، جزجان، بامیان، بلخ هم محدثین فراوانی داشته‌اند. ما در این ‌مؤسسه به دنبال احیای این فرهنگ شیعی هستیم. از شعرای شیعه و عرفای شیعه که اهل خراسان بزرگ بوده‌اند.»

***

‌مؤسسه ابوخالد کابلی، ‌مؤسسه پژوهشی و تحقیقاتی حاج‌آقای موسوی، یارِ قدیمیِ حضرت امام است. از همان ‌مؤسسه‌های بی‌مجوز! کاش برای فعالیت این ‌مؤسسه یک مجوزی هم داده شود! کاش خراسان بزرگ و اهالی خراسان بزرگ را هنوز هم ایرانی بدانیم! کاش این مرزهای ظاهری، مرز دل‌هایمان نشود! هنوز هم قلبِ اهالی خراسانِ بزرگ، برای ایران و انقلابِ ما می‌تپد. هنوز هم ایران و افغانستان برادرند. خون‌هایشان در هم آمیخته است. کاش به اصل خویش بازگردیم!



منبع خبر

بت‌شکن حوزه! بیشتر بخوانید »

پیش‌قراول جریان دفاع از نهضت امام (ره) در نجف چه کسی بود؟


گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: روز جمعه ۲۰ شهریور سال ۶۰ ساعت یک بعد از ظهر، آیت‌الله مدنی بعد از اتمام نماز جمعه ایستاده بود. حجت الاسلام میرزا نجف آقازاده مشغول سخنرانی بود که شخصی به نام «مجید نیکو» از اعضای سازمان منافقین به سمت آیت‌الله مدنی رفته و او را به شهادت رساند. بنا به گفته شاهدان عینی در این لحظه، دو انفجار متوالی روی داد که متعاقب آن شهید مدنی به زمین افتاد. در این حادثه، حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر مجروح و به بیمارستان‌های تبریز منتقل شدند.

از دهخوارقان تا نجف اشرف

آیت الله سید اسدالله مدنی در سال ۱۲۹۳ در دهخوارقان دیده به جهان گشود. شهید مدنی در چهار سالگی، مادر و در ۱۶ سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی سپری کرد. در جوانی، به قصد کسب علم به قم عزیمت کرده و به تحصیل علوم دینی مشغول شد. وی در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهره‌مند شد. مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی (ره) حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق امام (ره) استفاده کرد.

شهید مدنی، پس از مدتی به نجف اشرف هجرت کرده و در حوزه علمیه نجف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور آیت الله سید محسن حکیم، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در زمان کوتاهی جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف اشرف، به شمار آمد.

سومین شهید محراب در درس خارج فقه آیت الله سید عبدالله شیرازی، آیت الله حکیم و آیت الله خوئی شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیت الله حکیم در نجف اشرف و آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله خوانساری در قم، اجازه اجتهاد دریافت کرد.

سردمدار جریان دفاع از نهضت امام(ره) در نجف چه کسی بود؟

مبارزه با بهائیت

بروجردی داماد شهید مدنی در خصوص مبارزه با بهائیت از سوی شهید مدنی روایت کرد: «ایشان احساس کرد که زادگاه اصلی (آذرشهر) در خطر محاصره اقتصادی فرقه ضاله بهائیت یعنی این مسلک و مرام استعماری صهیونیستی قرار گرفته، مراکز حساس شهر مانند کارخانه تولید برق و … به دست آن‌ها افتاده است؛ لذا با بیانات آتشین خود مردم را علیه آنان بسیج کرد تا آنجا که مصرف برق آن‌ها را تحریم و مردم از چراغ‌های نفتی استفاده می‌کردند. از این مهم‌تر آذرشهر که نزدیک به تبریز واقع شده است در آن زمان مقدار زیادی از نان تبریز را تامین می‌کرد، به دستور آیت الله مدنی مردم از فروش نان و مایحتاج زندگی به این فرقه خودداری می‌کنند و آنان مجبور می‌شوند از این شهر مذهبی و اسلامی کوچ کنند. به این ترتیب تب مبارزات ضد بهایی بالا می‌گیرد.

اما تمام این حوادث از طرف شهربانی وقت پیگیری می‌شود و شهید مدنی تنها عامل همه تحریکات ضد بهائی شناخته می‌شود. در نتیجه او را به همدان تبعید می‌کنند.

با آغاز مبارزات انقلابی در سال ۱۳۴۲ امام خمینی (ره) دستگیر و مدت‌ها دور از شهر قم تحت نظر قرار گرفت. حکومت، غیرمذهبی جلوه دادن قیام و در نهایت اعدام امام (ره) را پیگیری می‌کرد. در این روز‌ها آیت الله مدنی که از استادان نامی حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می‌رفت از دستگیری امام (ره) اطلاع پیدا کرد و کلاس‌های درس و بحث خود را تعطیل و به سوگ شهدای نهضت ایران نشست که تاثیر زیادی در تخریب وجهه خارجی حکومت محمدرضا شاه در پی داشت.

سردمدار جریان دفاع از نهضت امام(ره) در نجف چه کسی بود؟

آیت الله مدنی نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام خمینی (ره) لبیک گفت و با تعطیل کردن کلاس‌های درس خود در جهت تشکیل مجالس سخنرانی جهت افشای چهره رژیم پهلوی گام برداشت. وی در این زمان در نجف سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام (ره) به شمار می‌آمد و وقایع ایران را برای طلاب بیان می‌کرد.

آیت الله مدنی مسئولیت نماز جمعه تبریز را پس از آنکه آیت الله قاضی طباطبائی طی عملیات ترور گروهک فرقان به شهادت رسید، به عهده گرفته بود.

انتهای پیام/ 131



منبع خبر

پیش‌قراول جریان دفاع از نهضت امام (ره) در نجف چه کسی بود؟ بیشتر بخوانید »

تلاش گسترده سعودی‌ها برای تسلط بر بازار عراق/ چرا دولت به بخش صادرات خدمات به کشورهای همسایه توجه نمی‌کند؟

تلاش گسترده سعودی‌ها برای تسلط بر بازار عراق/ چرا دولت به بخش صادرات خدمات به کشورهای همسایه توجه نمی‌کند؟


سرویس جهان مشرق – بعد از به بن بست رسیدن تمام راه ها به ویژه فرستادن ده ها هزار تروریست تکفیری در عراق و هزاران انتحاری وهابی و ده ها هزار عملیات تروریستی و به خاک و خون کشیدن صدها هزار عراقی بی گناه و حمایت گسترده از تروریسم تکفیری در این کشور، حالا سعودی ها به ویژه از زمان تشکیل دولت «مصطفی الکاظمی» سعی دارند، از دروازه سرمایه گذاری و مبادلات تجاری و وعده های مالی نفوذ خود را در عراق گسترش دهند.

طرح سرمایه گذاری در استان المثنی

اولین طرح سعودی ها در این زمینه سرمایه گذاری در استان المثنی، در جنوب عراق بود که با عربستان سعودی دارای مرزهای مشترک است و با مشکلات اقتصادی بسیاری دست و پنجه نرم می کند، به نحوی که میانگین بیکاری در این استان به ۲۸ درصد، فقر ۴۹ درصد و بیسوادی به ۲۹ درصد می رسد.

«محمد کریم الخفاجی»، وزیر کشاورزی عراق در این باره افشا می کند که سعودی ها با اطلاع از شرایط نامساعد حاکم بر المثنی از ۱۵ سال قبل برنامه ریزی برای نفوذ در این استان را آغاز کرده و در این اواخر آمادگی خود را برای سرمایه گذاری در مناطق وسیعی از نوار مرزی مشترک بین دو کشور اعلام کرده اند که بیابان ها و مراتع قرار گرفته ما بین سه استان کربلای معلی – المثنی – نجف اشرف را شامل می شود.

براساس طرح پیشنهادی اولیه سعودی ها خواستار سرمایه گذاری در حوزه کشاورزی در مناطق فوق الذکر و در مساحتی بالغ بر ۴۲۵ هزار هکتار بودند، اما حقیقت امر این بود که آنها درصدد احداث گاوداری های بزرگ صنعتی و در کنار آن ایجاد کارخانه های صعنتی تولید محصولات لبنی و کشتارگاه های بزرگ در این استان هستند.

وزیر کشاورزی عراق تأکید کرد: سعودی ها در قبال اجرای این طرح ها در جنوب عراق که هر یک از آنها مستلزم سرمایه گذاری یک هزار میلیارد دلاری است، خواستار اجاره ۵۰ ساله این اراضی هستند.

آنچه این طرح را بیش از پیش زیر سؤال می برد، این است که تأمین منابع آبی در این طرح تنها برای ۵ سال اول در نظر گرفته شده و تأمین منابع آبی برای ۴۵ سال بعد از سفره های زیر زمینی عراق در نظر گرفته شده که لطمه ای بزرگ به منابع آبی زیر زمینی عراق وارد می کرد.

سرمایه گذاری در مناطق بحران خیز

طرحی که سعودی ها در حوزه کشاورزی و دامپروری درصدد اجرای آن در عراق هستند و از آن به عنوان بزرگ ترین طرح کشاورزی و دامپروری در این کشور یاد می شود، تنها استان المثنی را در برنمی گیرد، بلکه بخش قابل توجهی از این طرح قرار است، در استان «الانبار»، بحران خیز استان عراق و کانون فعالیت گروه تروریستی تکفیری «داعش» و «القاعده» در این کشور اجرا شود.

وزیر کشاورزی عراق با زیر سؤال بردن اهداف واقعی عربستان جهت سرمایه گذاری در جنوب عراق تأکید می کند: سعودی ها سرمایه گذاری در عراق را در مناطقی متمرکز کرده اند که جزو بحران خیزترین و چالش زاترین مناطق این کشور محسوب می شود.

همکاری بانکی و فعالیت ۱۰۰ شرکت سعودی در عراق

در ادامه توسعه و گسترش مناسبات دو طرفه، ریاض و بغداد درباره افتتاح شعبه هایی از بانک های مرکزی و مؤسسات مالی در دو کشور به توافق رسیدند. علاوه بر اینکه دو طرف درباره معافیت های مالیاتی بین دو کشور نیز به توافقاتی دست یافتند.

از دیگر توافقات حائز اهمیت بدست آمده بین طرفین، توافق در خصوص ثبت و آغاز فعالیت یک صد شرکت سعودی در عراق است و در این راستا دو طرف توافق کردند، موانع موجود در مسیر اجرای این توافق از جمله موانع بانکی و مالی برداشته شود.

همچنین «محمد الخریف»، رئیس کمیته مشترک بازرگانی عراق و عربستان از طرف عربستان با تأکید بر اینکه سرمایه گذاران و تجار عربستانی مایل به گسترش روابط تجاری و افزایش سرمایه گذاری در عراق در حوزه پتروشیمی، معادن، انرژی، داروسازی، مواد غذایی و ساختمان سازی هستند، از آمادگی شرکت نفتی «آرامکو» عربستان برای سرمایه گذاری در شرکت نفتی «سابک» عراق و سرمایه گذاری در ساخت و راه اندازی مجتمع پتروشیمی و جمع آوری گاز میدان های نفتی این کشور و استفاده از آن در این مجتمع و سرمایه گذاری در شرکت «معادن» عراق و شرکت «اکوابار» در حوزه برق و طرح های تولید انرژی، ساخت و راه اندازی نیروگاه های تولید برق خبر داد.

سرمایه گذاری در دو طرح ۴۰ میلیارد دلاری

در ادامه سرمایه گذاری های مالی و اقتصادی عربستان در عراق، هشتم دسامبر جاری «علی عبدالامیر علاوی»، وزیر دارایی عراق از امضای توافقنامه ای با عربستان سعودی خبر داد که به موجب آن عربستان متعهد می شود، هزینه ۲۵ میلیون دلاری ساخت سلیوهای غلات در استان دیوانیه و هزینه ۱۵ میلیون دلاری ساخت بیمارستان «صقلاویه» در استان الانبار را در قالب استقراض به دولت مصطفی الکاظمی تأمین کند.

نکته حائز اهمیت این است که دو قرارداد در قالب اصلاح ساختار اقتصادی و مالی عراق صورت می گیرد که بانک جهانی و مؤسسه بین المللی پول مصطفی الکاظمی را در قبال دریافت وام از این دو نهاد مالی بین المللی ملزم به اجرای آن کرده اند.

آنچه که وزیر دارایی عراق در توضیح امضای این دو قرارداد تحت عنوان راهبرد جدید دولت الکاظمی برای اصلاح ساختار اقتصادی این کشور از آن سخن گفته و به وثیقه «برگه سفید» معروف شده، چیزی جز «چک سفید» امضای نخست وزیر عراق به بانک جهانی و مؤسسه بین المللی پول جهت اجرای اصلاحات مورد نظر این دو نهاد بین المللی در عراق در قبال پرداخت وام به این کشور نیست و یکی از الزامات این دو نهاد توسعه و گسترش همکاری های اقتصادی و مالی با عربستان سعودی است.

این الزامات تنها شامل دولت کنونی عراق نمی شود، بلکه این تعهدات دولت های آینده عراق را هم شامل می شود و این نکته ای است که وزیر دارایی عراق نیز به آن اشاره می کند: راهبردهای اصلاح ساختار اقتصادی عراق موسوم به وثیقه «برگه سفید» تنها شامل این دولت نمی شود، بلکه دولت های آینده نیز متعهد به رعایت و اجرای این راهبردها هستند.

این درحالی است که همه می دانند، وام هایی که این دو نهاد بین المللی مالی به کشورهای هدف پرداخت کرده اند، تاکنون جز غرق کردن بیش از پیش آنها در باتلاق بحران های اقتصادی و فقر رهاورد و نتیجه ای نداشته است.

افتتاح دو گذرگاه مرزی

دو هفته پس از افتتاح گذرگاه مرزی «عرعر» در استان المثنی بین عراق و عربستان سعودی، حالا سعودی ها تلاش دارند، دومین گذرگاه مرزی بین عربستان و عراق را افتتاح کنند.

گذرگاه عرعر ماه گذشته پس از ۳۰ سال به صورت رسمی برای مبادلات تجاری طرفین افتتاح شد و «حبیب کاظم العلی»، مسئول گذرگاه در سخنانی ضمن ابراز امیدواری نسبت به بازگشایی گذرگاه جهت تردد مسافران، خاطر نشان کرد: انتظار می رود، درآمد حاصل از این گذرگاه برای طرف عراقی به سالیانه یک میلیارد دلار برسد.

به فاصله دو هفته از افتتاح گذرگاه عرعر، دولت محلی در استان المثنی از آمادگی دو طرف عراقی و سعودی برای افتتاح دومین گذرگاه مرزی بین دو کشور خبر داد.

آغاز اجرای طرح جاده ارتباطی نجف اشرف – عربستان

آغاز اجرای فاز اول پروژه مسیر زمینی حج که استان نجف اشرف را به عربستان سعودی متصل می کند، از دیگر، طرح های همکاری بود که در هفته های اخیر بین طرف سعودی و عراقی به اجرا درآمد.

پروژه مسیر زمینی حج شامل مسطح کردن و آسفالت جاده ای به طول ۲۳۹ کیلومتر به همراه احداث گذارگاه های مرزی و مناطق مبادله تجاری میان عراق و عربستان از طریق استان نجف اشرف است.

فاز اول این پروژه که هم اکنون آغاز شده، شامل مسطح کردن و آسفالت ۵۰ کیلومتر از این خیابان به همراه احداث یک پل به طول ۲۸۸ کیلومتر در بیابان به همراه ساخت پل های جعبه ای در طول این مسیر است.

الکاظمی زمینه نفوذ نرم سعودی ها را فراهم می کند

تغییر رویکرد یک باره عربستان سعودی به سمت عراق با پیشینه تاریخی سیاهی که این کشور در عراق دارد، را باید مهمترین دستاورد سفر ماه مه گذشته نخست وزیر عراق به واشنگتن برای مقابله با نفوذ ایران در این کشور دانست.

این راهبرد دولت ترامپ در واقع ادامه دیپلماسی دولت «باراک اوباما» رئیس جمهوری سابق آمریکاست که از سال ۲۰۱۳ در چارچوب مقابله با داعش و نفوذ ایران در عراق آغاز و با شدت بسیار بیشتر در دولت ترامپ دنبال شد.

در طول این سال ها تلاش سعودی ها برای نزدیکی به عراق به دلایل مختلف همواره با شکست مواجه شده، تا اینکه سعودی ها این مقطع زمانی را که عراق به شدت درگیر بحران های مختلف داخلی، اقتصادی، اجتماعی، بحران کرونا و فساد و عدم استقرار هستند، بهترین زمان و فرصت برای گسترش نفوذ خود در عراق یافته اند.

اگرچه در این راه عربستان با موانع بزرگ و متعددی چون «الحشد الشعبی» و بیداری و آگاهی آنها نسبت به اهداف واقعی سعودی ها نیز مواجه هستند، به همین دلیل است که طی سال جاری شاهد تقابل هایی از سوی الکاظمی با الحشد الشعبی، با هدف محدود کردن دایره فعالیت این نیرو و در گام بعدی منحل کردن آن بودیم، تقابل هایی که بی شک در انتخابات آتی پارلمانی عراق که قرار است، ماه ژوئن سال آینده برگزار شود، دامنه آن گسترده تر و رویارویی ها شدیدتر خواهد شد.

عراق دومین مقصد صادرات ایران

براساس جدیدترین آمارهای رسمی، از ماه مارس سال جاری تاکنون میزان صادرات ایران به کشور عراق ۵.۳ میلیارد دلار اعلام شده است؛ به این ترتیب عراق دومین مقصد صادرات ایران محسوب می شود، این آمار و اعداد بی شک از نگاه رقبای ایران در عراق به ویژه عربستان سعودی دور نمی ماند و در متناسب با آن برنامه ریزی هایی را برای گرفتن جایگاه ایران و بازارهای عراق انجام خواهد داد، این موضوعی است که سرمایه گذاری های اخیر عربستان در عراق درستی آن را به اثبات رسانده است.

اظهارات «احمد الحقبانی»، مدیرکل هیأت گمرک های عربستان سعودی در مراسم افتتاح گذرگاه عرعر گویای بخش دیگری از برنامه های عربستان سعودی برای نفوذ در عراق و قبضه کردن بازارهای آن است، وی در این باره خاطر نشان می کند که عربستان درصدد افزایش سرمایه گذاری خود در عراق تا سقف ۲.۶ میلیارد دلار و تسهیل حضور شرکت ها و بخش خصوصی عربستان در عراق است تا مجموع سرمایه گذاری عربستان در عراق تا اواخر سال جاری میلادی به ۱۰۰ میلیارد دلار و اجرای ۶ هزار طرح برسد.

عدم حضور ایران و سپردن میدان به سعودی ها

نکته بسیار نگران کننده در قبال این تحرکات و فعالیت های سعودی، بی توجهی مسئولان ذیربط در جمهوری اسلامی به ویژه وزارت صمت به این تحرکات خطرناک است.

درست است که ایران و عراق در زمینه‌ های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، گردشگری دینی با یکدیگر قرابت های غیر قابل انکاری داشته و از دیرباز در این زمینه‌ ها روابط و تبادلات مستحکمی میان این دو برقرار است، اما نباید از این نکته نیز غافل بود که عربستان تلاش دارد، به این روابط لطمه بزند.

بررسی رسانه ‌های سعودی نشان می دهد، این رسانه ‌ها بحث مقابله با نفوذ ایران در عراق را کلید زده و با تبلیغات گسترده سعی می کنند، این مفهوم را القا کنند که ایران در صدد قبضه بازار عراق است و یا با قطع صادرات عمدی برق و تحت فشار قرار دادن مردم عراق از آن به عنوان حربه ای برای دستیابی به اهداف خود در این کشور استفاده کند و یا هراز چندگاهی با پیش کشیدن بحث‌ های تفرقه افکنانه روابط دو ملت را تحت الشعاع این مباحث قرار دهند.

در بُعد سیاسی درحالی که مقامات مسئول سعودی تلاش می کنند، سفرهای منظم و دوره ‌ای به عراق داشته باشند، چنین سفرهای دوره ای کمتر از سوی مقامات مسئول ایرانی طی سال جاری دیده شده است.

در بُعد اقتصادی حضور ایران در عراق و بدست گرفتن بازارهای این کشور تاکنون به شکل سنتی و متکی بر روابط و مناسبات دو ملت و به دور از برنامه ریزی های دقیق و حساب شده بوده و بسیاری از حوزه ها از جمله حوزه «خدمات» و «خدمت رسانی» را نادیده گرفته است.

این درحالی است که هم اکنون عربستان تنها رقیب ایران در عراق محسوب نمی شود، بلکه نفوذ ترکیه نیز به شکل نگران کننده ای در بازارهای عراق در حال گسترش است.

تحرکات شدید ترکیه در عراق با توجه به ۳۷۰ کیلومتر مرز زمینی مشترک، اشتراکات فرهنگی میان دو کشور و نفوذ در لایه های فرهنگی و اجتماعی جامعه عراق، فرصت های بسیاری برای نفوذ به بازار این کشور در بخش های مختلف اقتصادی عراق فراهم آورده است.

بنا به آمار اعلام شده، افزایش حجم تجارت میان ترکیه و عراق در سال ۲۰۱۹ نسبت به سال ۲۰۱۸ افزایش ۲.۸ درصدی داشته و به ۱۵ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار رسیده است.

حجم تجارت میان ترکیه و عراق در سال ۲۰۱۸ حدود ۱۳ میلیارد دلار بود، حجم صادرات ترکیه به عراق نیز سال گذشته با ۷.۸ درصد افزایش در مقایسه با سال قبل از آن به ۹ میلیارد دلار ارتقاء یافت و دو کشور هدف‌ گذاری کرده ‌اند تا حجم تجارت متقابل را به ۲۰ میلیارد دلار افزایش دهند.

آنچه گفته شد، بخش کوچکی از تهدیداتی است که حضور جمهوری اسلامی در بازارهای عراق و سرمایه گذاری های ایران در این کشور را به شدت تهدید می کند و در صورتی که این تهدیدات نادیده گرفته شوند، خیلی زود باید شاهد قبضه بازارهای عراق دست کم در دست دو کشور منطقه، عربستان سعودی و ترکیه باشیم.ابزارک تصویربزارک تصویرابزارک تصویربزارک تصویرابزارک تصویر



منبع خبر

تلاش گسترده سعودی‌ها برای تسلط بر بازار عراق/ چرا دولت به بخش صادرات خدمات به کشورهای همسایه توجه نمی‌کند؟ بیشتر بخوانید »

روزشمار دفاع مقدس (۱۴ دی)


روزشمار دفاع مقدس (۱۴ دی)رویداد‌های مهم این روز در تقویم شمسی (۱۴ دی)

** مهم‌ترین مناسبت‌های ملی و مذهبی در دی **

۵-ولادت حضرت عیسی (ع)، جشن کریسمس| ۷-تشکیل نهضت سوادآموزی به فرمان حضرت امام (ع) | ۸-شهادت حضرت زهرا (س) به روایتی| ۹-روز بصیرت و میثاق امت با ولایت| ۱۲-جشن آغاز سال ۲۰۲۱ میلادی| ۱۹-قیام خونین مردم قم (۱۳۵۶ هـ ش) | ۲۰-سالروز شهادت امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه قاجار| ۲۲-تشکیل شورای انقلاب به فرمان امام (ره) | ۲۶-فرار شاه معدوم| ۲۷-شهادت نواب صفوی، طهماسبی، برادران واحدی و ذوالقدر از فداییان اسلام| ۲۸-شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) (تعطیل) | ۲۹-روز غزه

** تاریخ شهادت برخی شهدای دفاع مقدس در دی **

• تبعید آیت‌‏الله «سیدمصطفی خمینی» به ترکیه توسط رژیم پهلوی (۱۳۴۳ ه.ش)

• ولادت شهید محمد حیدری کاشی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۵ ه.ش)

• اجرای عملیاتی کوچک در تنگ حاجیان توسط سپاه (۱۳۵۹ ه.ش)

• عملیات محدود چَغالوند در گیلانغرب، به طور مشترک به فرماندهی سپاه پاسداران (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید عباسعلی احمدی (استان کرمانشاه، شهرستان سنقر) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی یوسفی (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید مجید یزدان پناه (استان کرمان، شهرستان کرمان، روستای جانی آباد) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید کریم نقی پورکجور (استان مازندران، شهرستان نوشهر) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید سیدعیسی جلیلی حسن کیاده (استان گیلان، شهرستان آستانه اشرفیه) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید علی رضا بریری (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۳ ه.ش)

• شهادت شهید محمدجواد بهزادی بخش (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید حسن فتاحی (کشور عراق، شهر نجف اشرف) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید خالد مرادی (استان کرمانشاه، شهرستان سنقر) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمد اصغریان (استان سیستان و بلوچستان) (۱۳۹۶ ه.ش)

• شهادت شهید کامبیز سنچولی (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل) (۱۳۹۶ ه.ش)

• شهادت شهید رضا شهرکی (استان سیستان و بلوچستان) (۱۳۹۶ ه.ش)



منبع خبر

روزشمار دفاع مقدس (۱۴ دی) بیشتر بخوانید »