نخبگان شاهد و ایثارگر

نخبه ایثارگری و موسس آزمایشگاه تحقیقاتی و مرجع هپاتیت و ایدز/ تفکر بسیجی‌ام باعث شد فکر کنم باید برای مملکتم بیشتر کار کنم

نخبه ایثارگری و موسس آزمایشگاه تحقیقاتی مرجع هپاتیت و ایدز: باید برای مملکتم بیشتر کار کنم


نخبه ایثارگری و موسس آزمایشگاه تحقیقاتی و مرجع هپاتیت و ایدز/ تفکر بسیجی‌ام باعث شد فکر کنم باید برای مملکتم بیشتر کار کنم

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ دکتر محمدرضا آقاصادقی از نخبگان شاهد و ایثارگر و یک بسیجی به معنای واقعی کلمه است که توانسته علم را در کنار این تفکر و روحیه به بهترین وجه ممکن به کار گرفته و در زمینه پیشرفت و مرجعیت علمی کشور راهگشا باشد. در ادامه گفتگوی خبرنگار نوید شاهد را با ایشان می خوانیم.

 

در ابتدا کمی خودتان را معرفی کنید.

محمدرضا آقاصادقی هستم که در سال 61 و در زمانی که 16 ساله بودم در جبهه مهران به درجه جانبازی نائل شدم. 42 سال از آن زمان می گذرد و در حال حاضر دکتری تخصصی بیوتکنولوژی پزشکی و رئیس بخش هپاتیت و ایدز انستیتو پاستور ایران، استاد تمام پایه 43 و مدیر مسئول و سردبیر مجله تحقیقات واکسن هستم. خوشبختانه توانستیم آزمایشگاه مرجع هپاتیت و ایدز را در کشور راه اندازی کرده و در حال حاضر در زمینه هپاتیت و ایدز به عنوان مرجع در دنیا شناخته می شویم. فردا نیز همایشی ملی به مناسبت روز جهانی ایدز برگزار خواهیم کرد.

 

فرمودید که در سن 16 سالگی به درجه جانبازی نائل شدید؟ کمی این موضوع را برایمان شرح دهید.

من در سال دوم دبیرستان، رشته تجربی و در دبیرستان فلسفی درس می خواندم. در آن زمان در محله پیروزی درس و در مسجد محل با نام یاسین در خیابان پیروزی نیز فعال بودم؛ من و بیشتر هم کلاسی هایم به خاطر کشور، دین و انقلابی که به تازگی شکل گرفته بود به جبهه می رفتیم. همیشه زمان اعزام ما یا آخر اسفند بود و یا اینکه در ایام تابستان؛ در واقع درس برایم در اولویت بود. اسفندماه سال 60 برای اولین بار و در عملیات فتح المبین به دشت عباس رفتیم و بعد به مدرسه بازگشتم. سال دوم دبیرستان تیرماه، بعد امتحانات خرداد به جبهه رفتیم با چند نفر از همکلاسی هایم که حالا همگی آنان فارغ التحصیلان دانشگاه شریف و بهشتی هستند و در رشته های پزشکی فارغ التحصیل شده اند، عهد بسته بودیم که درسمان را بخوانیم و خواندیم. به جبهه رفتیم و به ایلام و بعد هم به مهران در خط مقدم جبهه اعزام شدیم.

 

برای یک نوجوان 16 ساله عملیات و خط مقدم مبارزه با بعثی ها چگونه بود؟

ببینید من می خواهم از شبی که بچه ها به جبهه اعزام شدند، برایتان بگویم. برخی تصور می کنند که اینها قصه است یا سکانسی از فیلم است اما من میخواهم بگویم که ما با چشمان خودمان دیدیم. دیدیم که چطور رزمنده ها برای اعزام سرودست می شکستند و امیدوارم این روحیه در جوانان و مردم ما بماند؛ در حقیقت روحیه بچه ها طوری بود که اگر از آنان خواسته می شد تا با بدنهایشان پلی برای رزمندگان درست کنند حرفی نداشتند. در یک کلام باید بگویم بچه های جنگ کار خود را انجام دادند.

 در آن زمان محیطی فراهم شده بود که جوانان از جانشان می گذشتند و حالا نیاز داریم این روحیه در جوانانمان بیشتر تقویت شود.

در همین تک و پاتک سه نفر از دوستان صمیمی من شهید و دو نفر مجروح شدند که یکی از آنان من بودم. ترکشهای فراوانی به دست و گردن من وارد شد و بعد از مجروحیت از من خواسته شد که به مدرسه رزمندگان بروم اما می خواستم در همان مدارس عادی درس بخوانم که اتفاقا تاثیرگذاری خوبی بین دانش آموزان داشت و باعث شد بچه های زیادی برای رفتن به جبهه تشویق شوند.

 

چگونه مجروح شدید و کدام نواحی بدنتان آسیب دید؟

مجروحیت من بسیار سنگین بود، ترکش از زیر بغلم رد شد و از زیر گلویم بیرون آمده بود که این نوع آسیبم موجب حیرت پزشکان شده بود؛ همچنین پای من از ساق آویزان شده بود و جراحی مختصری شد. به دلیل اینکه امکاناتی وجود نداشت با آمبولانس به تهران اعزام شدم و 13 ساعت در راه بودیم؛ پای من دچار قانقاریا شد و زمانی که پایم در تهران باز شد بوی تعفن و مشمئز کننده ای داشت. در نهایت به تهران و بیمارستان خانواده آورده شدم اما پس از معاینات فراوان به این جمع بندی رسیدند که پایم باید قطع شود.

 

یک نوجوان 14 ساله زمانی که پایش را از دست می دهد چه حالی دارد؟ الان که چهل سال از آن زمان می گذرد اگر بازهم به عقب برگردید همان تصمیم را می گیرید؟

شاید برایتان عجیب باشد اما من چه در آن زمان و چه حالا ذره ای پشیمان نیستم؛ چراکه من برای هدفم رفتم و به کشورم ادای دین کردم. جالب است در این زمینه برایتان خاطره ای تعریف کنم و آن هم این است که بعد از مجروحیت و قطع پایم همه تصور میکردند که روحیه ام را از دست داده ام اما زمانی که روانپزشک به من مراجعه کرد از روحیه من تعجب می کرد و حتی برای دلداری دادن به برخی از رزمنده ها من با آنان به عنوان کسی که خودش آسیب دیده بود، صحبت می کردم!

لذا می خواهم بگویم من هرگز در زندگی ام از انجام دادن کاری پشیمان نیستم مگر اینکه آن کار اشتباه بوده باشد که داستان خودش را دارد. مولانا حرف زیبایی می زند که دو کار را نباید کرد؛ یکی اینکه نباید مطلقا به گذشته برگشت و دوم اینکه پشیمانی پس از انجام کاری معنایی ندارد؛ اتفاقا خوشحال هم بوده و هستم که از کشورم، از راه و مشی‌ام دفاع کرده ام و این زخم یادگاری از آن دوران برایم است؛ اما باید بگویم مادرم از این زخم من آسیب بیشتری دید. ما در کودکی پدرمان را از دست دادیم و ایشان باید پنج فرزند را به تنهایی بزرگ می کرد فلذا در زمان مجروحیت من تا زمانی که زنده بود در کنارم بود و مرا تیمار می کرد و غصه می خورد.

 

پس از مجروحیت و طی دوران نقاهتتان چه زمانی به مدرسه برگشتید و روال درس خواندنتان چگونه پیش رفت؟

آذرماه همان سال به مدرسه عادی برگشتم و درسم را ادامه دادم؛ شاید برایتان جالب است بدانید که من درس شیمی را تجدید شدم اما سال چهارم یک ضرب قبول شدم و همزمان مسئول عقیدتی سیاسی بسیج هم بودم؛ شیفت شب هم می دادیم چراکه در آن زمان منافقان خرابکاری می کردند؛ بعد از آن زمان دوباره هم به جبهه رفتم و چند ماه نیز در آنجا بودم. با دیپلم تجربی مقطع کارشناسی را میکروبیولوژی دانشگاه تهران قبول شدم و پس از آن کارشناسی ارشد در رشته میکروب شناسی پزشکی شهید بهشتی پذیرفته شدم که در آن مقطع با نمرات بسیار خوب به عنوان دانشجونخبه پذیرفته شدم.

پس از طی مقطع ارشد، رشته بیوتکنولوژی انستیتوپاستور پذیرفته شده و همزمان کارشناس بخش تولید واکسن «ب س ژ» فعال بودم به همین دلیل با دکتری من موافقت شد که بتوانم تحصیل و کارم را در کنار هم ادامه دهم، تزم را در زمینه واکسن هپاتیت c گرفتم و با نمرات بسیار خوبی فارغ التحصیل شدم. همزمان چون درس می خواندم و کار می کردم به بخش هپاتیت و ایدز منتقل شدم و سال بعد انتخابات برای رئیس بخش برگزار شد که تاکنون به جز یک دوره رئیس بخش بودم.

 

شما فرمودید آزمایشگاهی مرجع در زمینه تحقیقات ایدز و هپاتیت تاسیس کردید؟

بله؛ در همین حین باز به این فکر کردیم که نیاز است برای مملکت و کشورمان کاری کنیم و اینکه صرف درس دادن در دانشگاه برایم کافی نبود و دلم می خواست روحیه بسیجی که همان خدمت به مردم بود را در بخشهای دیگر تسری دهیم. در نتیجه تلاش کردیم آزمایشگاهی مرجع و تخصصی در سال 90 در حوزه هپاتیت و ایدز راه اندازی کرده و در عین حال کارهای  تحقیقاتی نیز در آنجا انجام دهیم.

همچنین مجله تحقیقات واکسن به زبان انگلیسی، استاد راهنمای تز دانشجویان دکتری، تحقیق بر واکسن بیماری هپاتیت  A، تهیه یک کیت به همراه بنیاد علم و انستیتو پاستور ایران بعنوان کیت تشخیصی HIV از دیگر اقداماتی است که انجام داده ام.  

 

با توجه به اینکه شما سه دوره در زندگی تان تجربه کردید و زمان پیش از انقلاب اسلامی، پیروزی انقلاب اسلامی و هم اکنون در این جامعه زندگی میکنید، فکر میکنید در راستای تقویت روحیه جهادی و بسیجی در جوانان ما باید چگونه عمل کرد؟

ببینید آنچه بیش از پیش نیاز داریم که در رابطه با جوانان انجام دهیم؛ پذیرش، آموزش و باور جوانان است و در این زمینه رجوع به سخنان سردار سلیمانی که اسطوره ای برای تمام اعصار تاریخی محسوب می شود راهنمای بسیار خوبی است.  



منبع خبر

نخبه ایثارگری و موسس آزمایشگاه تحقیقاتی مرجع هپاتیت و ایدز: باید برای مملکتم بیشتر کار کنم بیشتر بخوانید »

روایت موفقیت نخبه ایثارگری که ۶ نفر از اعضای خانواده اش را در بمباران هوایی رژیم بعثی از دست داد

روایت پیشرفت نخبه ایثارگری که ۶ نفر از اعضای خانواده اش را در بمباران هوایی رژیم بعثی از دست داد


روایت موفقیت نخبه ایثارگری که ۶ نفر از اعضای خانواده اش را در بمباران هوایی رژیم بعثی از دست داد

«محمدمهدی غیرتیان» از نخبگان شاهد و ایثارگر است که شهادت همزمان 6 نفر از اعضای خانواده و تجربه دردناک جنگ  نتواسته مانع او برای رسیدن به اهدافش شود و با کسب جایگاه های برتر علمی آرزوی مادر شهیدش را برآورده کرده است. نوید شاهد با این فرزند شهید به گفتگویی مشروح پرداخته است که در ادامه می خوانید.

لطفا کمی خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در بمباران همدان چند نفر از اعضای خانواده خود را از دست دادید؟

«محمدمهدی غیرتیان» هستم و در حال حاضر به عنوان متخصص طب اورژانس بیمارستان امام سجاد شهریار مشغول هستم. من سال 61 در شهر همدان متولد شده ام. مادرم معلم بود و پدرم شغل آزاد داشت تا اینکه در 15 فروردین سال 64 در بمباران هوایی همدان، در حالی که کنار اعضای خانواده بودیم بمبی به منزل ما اصابت کرد و تعدادی از افراد خانواده ام در دم به شهادت رسیدند. پدربزرگ، مادربزرگ، مادرم، عمو، زن عمو و دختر یکساله عموی دیگرم به شهادت رسیدند.

 

شما در آن زمان چند ساله بودید؟ آیا از لحظه بمباران چیزی در ذهن دارید؟

من در آن زمان دو سال و 10 ماهه بودم و جالب است برایتان بگویم من همه چیز را در آن زمان به خاطر دارم. صحنه آوار، از زیر خاک بیرون آوردنم، بیمارستان بردنم، داد و هوار و جیغ ها، مراسم ختم عزیزانمان و تشییع جنازه خانواده ام در باغ بهشت را خوب به خاطر دارم.

یادم می آید ما همگی کنار هم بعد از خوردن ناهار مشغول تماشای تلویزیون بودیم و سه منزل که کنار هم بودند مورد اصابت بمباران رژیم بعثی قرار گرفت. آن زمان در بلوار شهید مدنی همدان ساکن بودیم و حالا نیز به نام بلوار موشک معروف است.

پدرم ورزشکار بود، او در لحظه بمباران روی من و برادرم چمبره زد به نحوی که به هم گره خورده بودیم. مادرم شهید شد من کوچک بودم و درک مفهومی از این قضیه نداشتم اما دائما بهانه او را می گرفتم. زمانی که مراسم ختم مادرم برگزار می شد،به همراه برادرم در منزل مادربزرگ مادری‌ام بودیم، روزهای خیلی تلخی بود. برادرم  در آن زمان 6 ساله بود. مدتی بعد دوباره پدرم ازدواج کرد و زندگی‌مان را ادامه دادیم.

چگونه تحصیل‌تان را ادامه دادید؟

 من در دوران ابتدایی به لحاظ درسی قوی بودم و به صورت جهشی مقطع سوم و چهارم را پشت سر گذاشتم. از کلاس چهارم هم به مدرسه شاهد رفتم. کلاس چهارم، پنجم و دوران راهنمایی هم در مدرسه شاهد درس خواندم.

شرایط آموزشی در مدرسه شاهد بسیار خوب بود؛ هم‌راستا با مدارس تیزهوشان با دانش آموزان کار می‌شد. تا اینکه کلاس اول دبیرستان در مدرسه تیزهوشان پذیرفته شدم و بعدها در رشته ریاضی فیزیک مشغول به تحصیل شدم تا اینکه در کنکور سراسری شرکت کردم. علی رغم اینکه رشته تحصیلی ام ریاضی بود اما من کنکور تجربی شرکت کردم.

این کار هم به دلیل علاقه وافر پدر و مادرم به تحصیل من در رشته پزشکی بود. اتفاقا درصدهای دروس عمومی و اختصاصی ام در کنکور سراسری بسیار خوب شده بود. برای مثال زبان انگلیسی 96 درصد، ادبیات فارسی 94 درصد، معارف اسلامی 60 درصد، عربی 72 درصد و ریاضی 80 درصد و… . در واقع هیچ کدام از درصدهای من زیر 50 نبودند.

همان سال کنکور غیرپزشکی دانشگاه آزاد شرکت کردم و با رتبه 300 پذیرفته شدم. در آن زمان نیز سهمیه ای نداشتم.

در ادامه، تحصیل در رشته پزشکی دانشگاه تهران را انتخاب کردم. در همان سال اول یا دوم تحصیلم که به تازگی کارآموز شده بودم؛ دکتر یادگاری رزیدنت جراحی بیمارستان امام خمینی (ره) با نام دکتر یادگاری به من انگیزه میداد که در اورژانس مشغول شوم.

ایشان شبها شیفت پزشک عمومی در بیمارستان امام خمینی (ره) بود. در نتیجه هفته ای یک یا دو مرتبه به اورژانس می رفتیم. تا اینکه کم کم به این محیط و کار در اورژانس علاقه مند شدم. در آخر جوری شد که هفته ای سه  یا چهار شب به اورژانس بیمارستان امام خمینی (ره) رفته و کم کم به آن علاقه شدم.

اوضاع به همین منوال پیش رفت تا اینکه در سال 80 رشته اورژانس در دانشگاه تهران و دانشگاه ایران راه‌اندازی شد و دوره اینترنی اورژانس را گذراندم.

از سال 84 نیز از طریق یکی از دوستانم به ترجمه کتابهای پزشکی روی آوردم و این تعداد به 33 کتاب ترجمه و تالیفی رسید. از سال 86 با همسرم که ایشان هم پزشک داروساز و از اهالی همدان هم هستند ازدواج کردم و در همان سال فارغ التصیل شدم.

بعد هم من برگه ای امضا کردیم که حقوق نمی خواهم و در آنجا پس از مدتی در بیمارستان حاشیه شهر همدان استخدام شدم آنجا تجربه بسیار خوبی داشتم و از سال 87 تا 91 کار کردم و همزمان ترجمه و تالیف کتاب هم انجام می دادم.

در سال 91 تخصص طب اورژانس دانشگاه تهران قبول شدم و سال 94 فارغ التحصیل شدم؛ یک سال همدان بودم و بعد به بیمارستان امام سجاد شهریار رفتم و تا همین حالا 7 سال است که آنجا محل کارم است و در آخر باید به این نکته اشاره کنم که طب اورژانس رشته بسیار سختی است.

 

با توجه به اینکه شما از آسیب دیدگان جنگ هستید، این پدیده در نظر شما چگونه است؟

 از روز اولی که زندگی بشری شکل گرفت، جنگ با هر نگرش فلسفی، انسانی و سیاسی مطلوب بشر نبوده است و جز خرابی و غم برای بشر ارزش دیگری ندارد و ارزش افزوده ای جز تخریب و آسیب اجتماعی و … نمی تواند داشته باشد.

ببیینید ما در غرب کشور زندگی میکردیم و مکررا آنجا بمباران هوایی میشد. در آن زمان مردم غیرنظامی بسیاری در کشور آسیب دیده و شهید شدند. در واقع رژیم بعث در دو جبهه علیه ما میجنگید یکی لب مرزهای کشور بود و دیگری هدف گرفتن مردم درون شهرها است.

نیروی هوایی ایران هرگز شهرها را در عراق هدف قرار نداده ولی رژیم بعث با زدن شهرها می خواست از این اهرم فشار استفاده کرده و کشور را به زانو دربیاورد. در حقیقت ما در حال جنگیدن با دشمن با جان، دندان، خانواده و … بودیم.

در حقیقت من یک عمر در چنین شرایطی زندگی کردم و حالا که از آن سالها زمان زیادی می گذرد و به این نقطه ثابت که در زندگی ام رسیدم، می بینم که اگر گذراندن آن سختی ها نبود، من در این جایگاه نبودم.

در هیچ جای دنیا جنگ در هیچ ابعادی تجربه خوبی نیست. در تاریخ بشر شاید سازمانهایی برای مقابله با جنگ تشکیل شده است اما هرگز زورشان به ابرقدرتها نمی رسد.

 

در جایگاه فعلی‌تان و پس از گذراندن فراز و نشیبهای زندگی، اگر بخواهید حاصل همه آن سختی ها را در یک کلام خلاصه کنید، آن چیست؟

ببینید من معتقدم که الگوی رفتاری هر فرد در زندگی خیلی مهم است. اینکه هر انسانی در هر کسوتی کار خود را به خوبی انجام دهد. به این واسطه به عنوان یک پزشک سعی می کنم وظیفه ام را به خوبی انجام دهم و برایم فرقی ندارد مریضی که به من مراجعه میکند چه کسی است چراکه من فقط باید وظیفه ام را انجام دهم در این مسیر هم نباید اختلاف ها و تبعیض ها را در نظر گرفت.

انتهای گزارش/



منبع خبر

روایت پیشرفت نخبه ایثارگری که ۶ نفر از اعضای خانواده اش را در بمباران هوایی رژیم بعثی از دست داد بیشتر بخوانید »

نمایشگاه نقاشی و صنایع دستی نخبگان شاهد و ایثارگر در یوم الله 13 آبان برگزار شد

برگزاری نمایشگاه نقاشی و صنایع دستی نخبگان شاهد و ایثارگر در مسیر راهپیمایی بزرگ 13 آبان


نمایشگاه نقاشی و صنایع دستی نخبگان شاهد و ایثارگر در یوم الله 13 آبان برگزار شد

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ همزمان با روز یوم الله 13 آبان و روز مبارزه با استکبار جهانی نمایشگاه فرهنگی و آموزشی با حضور نخبگان شاهد و ایثارگر روبروی موزه شهدا برگزار شد.

در این نمایشگاه، پهلوان عباسی جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی و از هنرمندان پیشکسوتی که در این نمایشگاه شرکت کردند، گفت: امروز روز مرگ بر استکبار نخبگان شاهد و ایثارگر است؛ این عزیزان امروز در زمینه نقاشی فعالیت کرده و طبق سنوات 25 ساله در راهپیمایی 13 آبان حضور دارند؛ نقاشی، خوشنویسی و صنایع دستی از نمایشگاه هایی است که امروز صبح برگزار شده است.

وی در ادامه افزود: امروز اساتیدی چون آقایان قلی زاده، تقی زاده، آریا نژاد و خانم مریم رضایی در نمایشگاه شرکت کردند. همچنین شاهد حضور مردم شهیدپرور، شخصیتهای لشکری و کشوری از این نمایشگاه بودیم. امیدواریم در آینده به زودی پیروزی آزادگان جهان را از سراسر دنیا شاهد باشیم.

عباسی همچنین تشریح کرد: ما در جوانی جنگ و مبارزه را دیدیم و با دست خالی مقابل ظلم ایستاده ایم؛ می دانیم که تا همیشه پایدار خواهیم ماند. امروزه به پاس خون شهدا امروزه کشور ما در دنیا مطرح شده است. بیش از 30 اثر در زمینه شهدای غزه داریم و ان شالله در سالروز شهادت سردار سلیمانی از آن رونمایی خواهد شد.  

انتهای پیام/



منبع خبر

برگزاری نمایشگاه نقاشی و صنایع دستی نخبگان شاهد و ایثارگر در مسیر راهپیمایی بزرگ 13 آبان بیشتر بخوانید »

تصاویر/ نشست صمیمی مسئولان سپاه کربلا با فرزندان نخبه شهدای مازندران

تصاویر/ نشست صمیمی مسئولان سپاه کربلا با فرزندان نخبه شهدای مازندران


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ نشست صمیمی مسئولان سپاه کربلا با فرزندان نخبه شهدای مازندران بیشتر بخوانید »

دیدار مسئولان بنیاد شهید قم با خواهران «یثربی» از نخبگان شاهد

دیدار مسئولان بنیاد شهید قم با نخبگان شاهد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قم، حجت الاسلام «محمد نارویی» معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم با خانواده دو خواهر نخبه شاهد به نام‌های مرضیه سادات و زهراسادات «یثربی» دیدار و از تلاش‌های آنان تجلیل کرد.

وی در این دیدار طی سخنانی اظهار داشت: ایثارگران نخبه و سرآمد در تولید علم و فناوری، ایجاد اشتغال، عرصه‌های فرهنگی، ورزشی، پژوهشی و قرآنی خوش درخشیده اند.

نارویی تاکید کرد: این موفقیت‌ها گاه در یک خانواده از سوی چند نفر به ظهور و بروز رسیده، موفقیت شما نسل ایثارگر در عرصه‌های هنری، تولید آثار سمعی و بصری، مقالات علمی، کتاب و سرودن شعر می‌تواند مایه مباهات جامعه ایثارگری باشد.

وی عنوان کرد: امروز با زبان هنر می‌توان فرهنگ ایثار و شهادت را به بهترین شکل به نسل امروز منتقل کرد و نخبگان شاهد و ایثارگر در این زمینه نقش اثرگذاری دارند.

در این دیدار معاون فرهنگی و آموزش و رئیس اداره آموزش و نخبگان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم با اهداء هدایایی از موفقیت‌های خواهران زهرا و مرضیه سادات یثربی تقدیر کردند.

سیده زهرا یثربی از نخبگان فعال در عرصه مقاله نویسی و تالیف کتاب است؛ سیده مرضیه یثربی نیز ضمن ارائه کتب شعر توانست در جشنواره بین المللی ایثار که در سال جاری برگزار شد، دو عنوان اول در بخش ملی و بین الملل جشنواره کسب کند.

دیدار مسئولان بنیاد شهید قم با خواهران «یثربی» از نخبگان شاهد

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دیدار مسئولان بنیاد شهید قم با نخبگان شاهد بیشتر بخوانید »