شخصیت کاملا تقلیدی لوسیوس برای خلق یک ماکسیموس تازه در نسخه باسازی شده یک تهدید در سری دوزی های مرسوم هالیوود است و از این منظر کل فیلم را به کمدی ناخواسته تبدیل میکند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – فیلم «گلادیاتور» در واپسین روزهای سال ۱۹۹۹، در دهه جهش دوباره سینما ساخته شد. این اثر موفق ریدلی اسکات، تکملهای بصری بر میراث سینمای حماسی دهه شصت و هفتاد میلادی بود.
این فیلم به دلیل نگاه وفادارانه به خصایص آثار حماسی، به جرگه شاهکارهای کلاسیک سینما پیوست، با تصاویری نمادین و دیالوگهایی که تا سالها به یاد میمانند، برنده پنج جایزه اسکار، از جمله اسکار بهترین فیلم شد.
چرا قسمت دوم گلادیاتور تصنعی است؟
«گلادیاتور ۲ » در مقایسه با نسخه اصلی این فیلم، یک اثر جاودانه با احتمال دریافت جوایز مهم سینمایی نیست و فیلم علیرغم اینکه تلاش میکند خاطره نسخه کلاسیک شده اول را تداعی کند، تماشاگر با ۱۵۰ دقیقه حماسه مصنوعی با عناصری تکراری شبیه به نسخه اول مواجه است.
این فیلم را میتوان در لیست دنبالههای سینمایی ناامیدکننده، همچون متریکس، آواتار، پسران بد، انتقامجویان، جیغ، ونوم، ترنسفورمرز، بیگانه، طالع نحس و… قرار داد.
بیست سال پس از مرگ ماکسیموس(راسل کرو) در نسخه اصلی فیلم اول (۲۰۰۰)، رویای “رم جدید” توسط کاراکالا و گتا (فرد هچینجر و جوزف کوئین) امپراطورهای دوقلوی دمدمیمزاج به قهقرا رفته است.
به دلیل جنون و عطش قدرت دو امپراطور، آنان ژنرال مارکوس آکاسیوس (پدرو پاسکال) و نیروهایش را به قارههای مختلف میفرستند تا سرزمینهای خارجی را به نام «امپراطوری» فتح کند.
در نیمه فیلم مشخص میشود که از ماکسیموس دسیموس مریدیوس (راسل کرو) فرزندی نامشروع به جای مانده است. او همان «لوسیوس وریوس اورلیوس» (پل مسکال) است، پسر لوسیلا (کانی نیلسن)، نوه مارکوس اورلیوس(ریچارد هریس) که برای محافظت از تصمیمات خشن کامودوس (خواکین فینیکس)، توسط مادرش به آفریقا فرستاده شد و در همانجا ماند، بزرگ شد و ازدواج کرد.
روایت فیلم از جایی آغاز میشود که ارتش امپراتوری روم وارد سرزمینی میشود که لوسیوس در آن زندگی میکند. ارتش روم به رهبری ژنرال آکاسیوس (پدرو پاسکال) شهر محل زندگی لوسیوس را محاصره میکند و آنان در این نبرد شکست میخورند و ارتش متخاصم “روم” پیروز میشود.
در آخرین فتح روم، همسر هانو معروف به لوسیوس کشته میشود و او را اسیر میکنند. پس از انتقال اسرا به روم، لوسیوس به عنوان جنگجویی سرسخت در بازار روم به ماکرینوس (دنیل واشنگتن) فروخته میشود تا به گروه ماهر گلادیاتورها بپیوندد. ماکرینوس ارباب جاهطلبی است که قصد ایجاد هرج و مرج در امپراتوری روم را دارد.
لوسیوس نمایشهای چشمگیری در چند مبارزه نخست ارائه میدهد، ماکرینوس به لوسیوس پیشنهاد میکند، آرزوهایش را در مقابل حماسی جنگیدن برآورده میکند، اما لوسیوس فقط به دنبال انتقام از آکاسیوس است.
در نیمه فیلم حقیقت آشکار میشود. لوسیوس متوجه میشود، فرزند دختر امپراتور سابق و ماکسیموس است که به دلیل ترس از قتل توسط داییاش، به شمال آفریقا فرستاده شده است.
سنا از خونریزی دو امپراطور روم خسته شده و تلاشهایی برای کودتاها در حال شکلگیری است که میتواند سرنوشت روم را تغییر دهد. لوسیوس تصمیم میگیرد در سرنوشت روم به عنوان نوه امپراتور «مارکوس اورلیوس» (امپراطوری که در نسخه اول فیلم کشته میشود) تاثیر داشته باشد.
چرا «لوسیوس» ماکسیموس نشد
در گلادیاتور «لوسیوس» شخصیت قوی و مرموز است، یک جنگجوی شاعر، یک قهرمان عبوس. او گونهای از گلادیاتورهای میدان نبرد را نمایندگی میکند که با ماکسیموسِ (راسل کرو) قسمت اول تفاوت چندانی ندارد.
ماکسیموس در آن فیلم یک سرباز حرفهای بود که طی فرآیندی دراماتیک به ژنرال مورد اعتماد امپراطوری روم تبدیل شد. در اثر یک توطئه از ساحت فرمانده به بردهای تبدیل شد و از مقام یک برده تبدیل به گلادیاتور شد و در این مقام، جانشین امپراتور را به چالش کشید.
اما لوسیوس، پسر بزرگشده ماکسیموس و لوسیلا (با بازی کانی نیلسن) طبق معمول دنبالههای سینمایی، سفری مشابه با پدر نامشروع خود را طی میکند.
لوسیوس به عنوان یک سرباز آغاز میکند، سپس به بردگی گرفته شده و مجبور میشود برای سرگرمی تودهها بجنگد. در نهایت او از جایگاه خود به عنوان گلادیاتور استفاده میکند تا رهبر فاسد و افراطی امپراتوری روم را سرنگون کند.
از دیگر وجوه اشتراک در تصمیم شخصیت مرکزی فیلم این است که به مثابه نسخه اول، با مردی مواجه هستیم که صرفا به دنبال انتقام قتل همسرش است. یعنی نویسنده و کارگردان هیچ تلاشی برای تغییر پیرنگ نسبت به نسخه اول نداشتهاند.
این دنباله سازی بدون عدم توجه به تغییر پیرنگ همان استاندارد معروف هالیوودی است که سیر روایی فیلمهای بعدی از نسخه اصلی کپی شوند، منتهی عظمت فیلم با CGI بزرگتر و پرهزینهتر میشود. تنها تفاوت قهرمان نسخه اول با قسمت دوم این است که اولی یک امپراطور را و دومی دو امپراتور به زیر میکشد.
نمایشهای کولوسئوم (ورزشگاه نبرد در روم) بزرگتر و پرزرقوبرقترشده و شخصیتهای فیلم، نقشهای اغراقآمیزتری ارائه میدهند. حماسه شمشیر و صندل با کارگردانی بسیار معمولی ریدلی اسکات ارائه میشود.
دیوید اسکارپا، نویسنده آثار اخیر اسکات در فیلمهای «همه پولهای جهان» (۲۰۱۷) و «ناپلئون» (۲۰۲۳)، داستانی خلق کرده که علاقهمندان به نسخه اول را کلافه میکندو نسخه دوم علی رغم پروپاگاندای رسانهای به صورت ناخوشایندی روند روایی فیلم اول را تکرار میکند.
گلادیاتور اول، با صحنهای به پایان رسید که ماکسیموس، کومودوس (خواکین فینیکس)، پسر فریبکار مارکوس اورلیوس را میکشد کسی که رویای «روم» را به سوی استبداد هدایت میکرد.
آکاسیوس با لوسیلا ازدواج کرده و ذیل همان الگوی شخصیتی ماکسیموس نعریف شده است و مثل او هم آرزوی یک تعطیلات طولانی مدت در سر دارد. اما امپراتوران “گتا و کاراکالا” (جوزف کوین، فرد هچینگر) ” از او میخواهند که ایران و هند را فتح کند. پیروزی ماکسیموس به نظر نمیرسد که گامی در جهت تحقق “رؤیای روم” باشد.
اما در گلادیاتور ۲، اسکارپا (فیلمنامهنویس) بدون هیچ توضیح کافی، فیلم را با گم شدن این رویا آغاز میکند و شکوه حماسه فیلم اول در ذهن مخاطب سرکوب میشود.
فیلمنامه اسکارپا، موقعیتهای نمایشی را بدون توجه به عمق شخصیتها طراحی کرده است. لوسیوس همان سرباز احساساتی شبیه پدر خویش است که مسیر دراماتیک او را طی میکند.
آکاسیوس با لوسیلا ازدواج کرده و ذیل همان الگوی شخصیتی ماکسیموس ارائه میشود. او هم آرزوی یک تعطیلات طولانی مدت را در سر دارد. اما امپراتوران “گتا و کاراکالا” (جوزف کوین، فرد هچینگر) ” از او میخواهند که ایران و هند را فتح کند.
امپراتورهای دوقلو شبیه گابلینهایی (موجودات افسانه ای در فرهنگ غربی است که اغلب جثه ای کوچک و چهره ای زشت دارند) با پوست رنگپریده، موهای قرمز و چشمانی خسته از جنون و افراط در آدمخواری هستند.
آنها در مقابل شخصیت پیچیده و روانشناختی کومودوس، ضعیفتر به نظر میرسند. بسیاری از شخصیتهای اسکارپا بهخوبی پرداخته نشدهاند، همین سطحینگری ظاهری، وجوه جذاب روایت و شخصیتهای قابل تامل را تحتالشعاع قرار میدهد.
ماکرینوس، تاجر گلادیاتورها زمانی بردهای رومی بوده و برای از هم پاشیدن امپراطوری و کنترل هسته سخت مرکزی تلاش میکند. او از خشم و عطش انتقام لوسیوس برای سوءاستفاده از سیاستمداران روم بهره میبرد.
مسیر و پیام فیلم به صورت آزاردهندهای به نسخه اصلی شباهت دارد. «گلادیاتور۱» نیز یک دیکتاتور حاکم بر روم را به تصویر میکشید. کومودوس، با بازی خواکین فینیکس، مصمم بود که محبوب تودهها باشد تا نفس شکنندهاش را ارضا کند، حتی اگر تصمیمات او منجر به نابودی امپراتوری روم میشد در مقابل، امپراتوری دوقلوها در «گلادیاتور ۲»، که بر اساس شخصیتهای واقعی شکل گرفتهاند، بیشتر کارتونی و کاریکاتور هستند.
«دیویداسکارپا» (فیلمنامهنویس) طرح داستانی خود را بر اساس الزامات یک دنباله سینمایی پیش برده و این مسئله بر ابعاد روانی شخصیتها سایه افکنده است. هرچند لوسیوس شاید حساستر به نظر برسد، اما همچنان مانند پدرش خاک را بو میکند، سرها را قطع میکند و سخنرانیهای پرشور ایراد میکند.
او حتی پدرش را در لحظات کمرنگی از فیلم اصلی به یاد میآورد و تعداد زیاد صحنههایی که به نسخه اصلی ارجاع داده میشود.
این شخصیت کاملا تقلیدی لوسیوس برای خلق یک ماکسیموس تازه در نسخه باسازی شده و که در سری دوزی های هالیوودی مرسوم است و از این منظر کل فیلم را به کمدی ناخواسته تبدیل میکند.
زیرا جاهطلبیهای خودخواهانه لوسیوس در نهایت برجسته نیستند. او صرفاً به دنبال انتقام است و در ابتدا اهمیتی به ساختار سیاسی روم نمیداد و ناگهان تبدیل به کنشگری سیاسی شد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
اشتاینهاور که پروژه «همه چاقوهای قدیمی» را با محوریت ایرانهراسی به نگارش درآورده شبیه جاسوس-نویسندگانی است که در آمریکایی جنوبی و اروپای شرقی هر پرونده امنیتی را تبدیل به داستان میکنند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – اغلب نسل اول نویسندگان رمانهای جاسوسی جنگسرد در ایالات متحده و انگلستان جاسوسهای قهاری بودند که به عنوان پیمانکار فرهنگی پس از پایان همکاریاشان با دستگاههای امنیتی به عنوان نویسندههای اطلاعاتی در حوزه ادبی مشغول نگارش رمانهای جاسوسی میشدند. تمامی آثار این طیف از نویسندگان با سرعت ویژهای در کمپانیهای هالیوودی تبدیل به فیلم سینمایی میشد.
«دیوید جان موره کورنول» بانام ادبی جان لوکاره نویسنده بریتانیایی نمونه بسیار مشهوری از طیف جاسوس – نویسندگان است. او رمانهای مشهوری همچون «جاسوسی که از سردسیر آمد»، «بندزن، خیاط، سرباز، جاسوس» «قتل بی عیب و نقص» و «میراث جاسوسان» را نوشت و قبل از نویسنده شدن مدت زمان طولانی در خدمت سرویس مخفی ملکه بود.
از این طیف نویسندگان میتوان به نمونه دیگری همچون گراهام گرین اشاره کرد که در طول حیاتش ۲۴ رمان نوشت و به کشورهای زیادی سفر کرد. او در اغلب معرکههای سیاسی و انقلابی مثل کودتاهای مخملی و نظامی در کشورهای مختلف حضور داشت و ضمن جاسوسی برای کشور انگلستان رمانهای مشهوری مثل «اسلحهای برای فروش» و «صخره برایتون» را نوشت.
شیوه فعالیت جاسوس – نویسندگانی همچون لوکاره، گرین، «ایان فلمینگ» (نویسنده مشهور مجموعه جیمزباند) جوزف کنراد مشهور بر اساس یک الگوی مشخص اطلاعاتی شکل گرفت. این نویسندگان از مجموع رخدادهای گذشته و تجربههای میدانی دست به یک تاریخنگاری و گذشتهنگاری اطلاعاتی – امنیتی میزدند. اما طیف جدیدی از جاسوس – نویسندگان سی سال اخیر بر اساس طرحهای تازه به جای ترسیم رخدادهای گذشته، سیاستهای آینده را ترسیم میکند.
اتفاقات چند روز گذشته در ایالات متحده مثل خبر جعلی ترور جان بولتن، روایت خودساخته و هالیوودی ربودن مصی علینژاد، هدف قرار گرفتن نویسنده کتاب آیات شیطانی حاصل یک فضاسازی رسانهای – هنری است که زمینه اتهامزنی و نسبت دادن آن را به ایران با توجه به گسترش ایران هراسی در حوزه ادبیات و سینما در افکار عمومی دنیا آسانتر میکند.
شمار فراوانی از کتابها، فیلمهای سینمایی، مستندات فراوان و پیوستهای رسانهای مستمری با عرضه بینالمللی گسترده، زمینه پذیرش نرم در افکار عمومی جهان را برای پذیرش نسبتهای تروریستی جعلی به ایران را تسهیل میکند تا اتهام زنی درباره هر رخدادترورریستی آسانترین حرکت عملیات روانی در حوزه رسانههای غربی باشد.
بیشتر بخوانید:
سازمان سیا چگونه در سیستم فرهنگی نفوذ کرد
«همه چاقوهای قدیمی» محصول «نتفلیکس» به کارگردانی یانوس متز و نویسندگی اولن اشتاینهاور (نویسنده کتابی است که فیلم بر اساس آن ساخته شده است) یکی از آن تولیدات خاصی است که عصاره روایت ایران را به عنوان نقطه مرکزی تمامی رخدادهای تروریستی به جهانیان معرفی میکند. فیلم و کتاب «همه چاقوهای قدیمی» یک پروژه نمایشی آیندهنگر است که مناسبات امنیتی را در سالهای آتی ترسیم میکند.
روایت با ربودن پرواز ۱۲۷ در سال ۲۰۱۲ توسط تروریست ها آغاز میشود. تیم ضد تروریستی «سازمان سیا» مستقر در وین تلاش میکند، برای نجات جان مسافران وارد عمل میشود. در این تیم «هنری پلهام» (کریس پاین)، «سلیا هریسون» (تندی نیوتون)، ویک والینگر (لارنس فیشبرن)، بیل کامپتون (جاناتان پرایس)، ارنست پول (جانجو اونیل)، لیلا مالوف (عهد)، و اوون لاسیتر(دیوید داوسون) حضور دارند و در نهایت این تیم نمیتواند تروریست ها را دستگیر و هیچکدام از مسافران هواپیما را نجات دهند. علاوه بر این، ناکامی آنها منجر به مرگ یک مامور سازمان سیا میشود که اطلاعات ارزشمندی را حین گروگانگیری در مورد هواپیماربایی به عوامل سیا انتقال میدهد.
هشت سال بعد، پس از دستگیری مغز متفکر حمله، الیاس شوشانی (اورلی شوکا) فاش میکند که یک حفره امنیتی در مقر اطلاعاتی آمریکایی، عامل سیا در هواپیما و شیوه دفع این گروگانگیری را معرفی کرده و به طبع این اعترافات پرونده مقر وین دوباره گشوده میشود.
ویک والینگر با هنری تماس می گیرد تا دوباره پرونده را بررسی کند و از بیل کامپتون (در انگلستان) و سلیا هریسون(در آمریکا) مصاحبه/بازجویی کند، زیرا تماسهایی از دفتر سیا در وین با ایران گرفته شده و این اطلاعات به تهران منتقل شده است.
هنری بیل را ملاقات می کند و پس از اینکه ویک به هنری می گوید که سلیا را به خاطر خیانت ظاهری اش بکشد. هنری در رستورانی به انتخاب خود سلیا او را ملاقات می کند و در طی یک مکالمه طولانی، حقایق آشکار میشود.
چرا ویک والینگر هنری پلهام را برای کشتن سلیا هریسون می فرستد؟
دلیلی که در ابتدا به مخاطب فیلم و مرجع ارائه میشود این است که لانگلی رسماً پرونده پرواز ۱۲۷ را باز کرده و از دخالت آشکار بیل و سلیا در خراب کردن وضعیت گروگانگیری و مرگ خبرچین آنها مطلع شده است.
ویک از هنری میخواهد که به دنبال دو نفر مذکور برود زیرا ویک از علاقه هنری به بیل و سلیا (مخصوصا سلیا، به دلیل گذشته عاشقانهشان) آگاه است. در نیمه ابتدایی این فرضیه تقویت میشود که از زاویه دید ویک، هنری تنها کسی است که میتواند بدون برافراشتن پرچم قرمز به اندازه کافی به این دو نفر نزدیک شود و به سیا کمک کند تا تاییدیه همکاری یا عدم همکاری آنان با تروریستها در ماجرای گروگانگیری هواپیمای مسافربری تائید شود، اما حقیقت کاملا معکوس است.
هنری به سراغ بیل می رود، زیرا او فردی است که در فرصت تحقیقاتی سیا به عنوان مهمترین مظنون شناخته میشود. با این حال، واضح است که ویک هنری را فریب داده تا در مقابل سلیا بنشیند.
آیا بیل کامپتون متهم به خیانت به سیا بود؟
بیل کامپتون توسط هنری بازجویی میشود چون به تلفن بیل دسترسی داشته و خروج ناگهانی بیل از دفتر به دلیل بیماری همسرش میتواند بهانهای باشد که بیل با نهادهای امنیتی در تهران همکاری کرده است.
هنری میخواست بیل جاسوس باشد و چیزی را ارائه دهد تا او را متهم کند. اما از آنجایی که بیل به حقیقت پایبند است از مظان اتهام خارج میشود. بیل به سلیا در مورد این واقعیت هشدار میدهد که هنری به دنبال نفوذی در تیم عملیاتی سیاست. حالا که هنری کارش با بیل تمام شده به دنبال سلیا میرود، زیرا او یکی از دو نفری است که به تلفن بیل در وین دسترسی داشته و میتواند یکی از دو نفری باشد که با تهران تماس گرفته است.
چرا الیاس شوشانی ربودن پرواز ۱۲۷ را رهبری کرد؟
در ظاهر این هواپیماربایی تصویری کلیشهای و ایرانهراسانه ارائه میشود، اما وجود لایههای متعدد روایی در ماجرای گروگانگیری از طریق داستان هنری نشان داده میشود که دلایل مواجههای سخت امنیتی را بررسی کند.
در یکی از اولین ماموریت های هنری، او مسئول پروندهای در مسکو میشود، جایی که او با الیاس به امید کسب اطلاعات در مورد یک حمله تروریستی قریب الوقوع در تماس است. هنری نه تنها اعتماد الیاس را جلب میکند بلکه با خانواده او رابطه صمیمانهای برقرار میکند. وقتی حمله تروریستی رخ میدهد و شمار فراوانی از مردم روسیه کشته میشوند (رخدادی که الیاس هیچ ربطی به آن ندارد)، سیا از هنری میخواهد که اورا به روسها تحویل دهد تا دستگاه امنیتی روسیه را احمق جلوه دهد. «سیا» حتی با وجود مخالفت «هنری»، این کار را انجام میدهد و سبب میشود موقعیت الیاس در روسیه به خطر افتد و از خانواده اش دور شود.
هنری بخشی از دلایلی است که ایلیا تصمیم گرفت هواپیماربایی را در وین انجام دهد و این رخداد صرفا یک تصادف نیست. وقتی الیاس توسط سیا به نهادهای امنیتی روسیه تحویل داده شد او را به صورت سختی شکنجه میکنند.
زمانی که الیاس به همراه خانواده اش به ایران گریخت، به دلیل تحریم های آمریکا علیه این کشور نتوانست دختر بیمارش را درمان کند و نتیجه تحریمها سبب مرگ دختر الیاس میشود. اگر هنری به الیاس خیانت نمیکرد و او را به روسها تحویل نمیداد، هیچ کدام از این اتفاقات نمیافتاد.
هواپیماربایی یک شگرد عملیاتی است که الیاس با حمایت تهران به صورت غیرمستقیم به کسانی که باعث مرگ خانوادهاش شده بودند، ضربه بزند. این روش الیاس سبب شده هنری در موقعیت ترس از دست دادن عزیزی را تجربه کند
الیاس از گروگانها استفاده میکند تا هنری و هم سلیا را از یکدیگر دور کند (زیرا ایلیا از عشق هنری به سلیا آگاه است) و آنها را به مخفیگاهی در وین ببرد. او هنری را تهدید میکند که اگر هنری اطلاعاتی در مورد برنامههای اقدام آمریکاییها و اتریشیها به تهران ارائه نکند، سلیا را خواهد کشت. از آنجایی که هنری قصد دارد سلیا را از دست الیاس نجات دهد، مجبور میشود با تهران همکاری کند.
آیا هنری پلهام قصد داشت سلیا هریسون را نجات دهد؟
هنری در گفت و گوی دونفره تحقیقاتیاش با سلیا صریحاً اعلام میکد که هر کاری که انجام داده، ترفندی برای نجات او بوده است. او پیش خودش محاسبه کرده که اگر سیا مراحل تیم «وین» را دنبال کند، بیل از این اتهام مبرا خواهد شد، زیرا هنری از طریق تلفن خود با ایران تماس نگرفت و این کار را با تلفن مستقیم دفتر بیل کامپتون انجام داد و اصلا تصور نمیکرد که سلیا شماره را از تلفن بیل کشف کند. از طرفی پیشبینی نمیکرد که سلیا به دام الیاس بیفتد و از او برای تهدید هنری استفاده کنند.
پایان «همه چاقوهای قدیمی» توضیح داد: چرا سلیا هریسون هنری پلهام را کشت؟
دلیل ترک سلیا با هنری تماس با تهران است. او میفهمد که هنری با طراحان گروگانگیری ارتباط برقرار کرده و باعث کشته شدن خبرچین سیا و مسافران پرواز ۱۲۷ شده است. در روایت امروزی فیلم سلیا ازدواج کرده، صاحب یک فرزند شده و زندگی خود را بدون تنش سپری میکند تا اینکه پرونده بازگشایی شد و سیا به دست داشتن هنری در این پرونده پی میبرد.
بیل به سلیا در مورد این واقعیت هشدار داد که هنری سراغ هر دوی آنها می آید. سلیا از آنجایی که میترسید هنری به خانوادهاش صدمهای بزند، موافقت کرد که با عملیات سیا به رهبری کارل (کوری جانسون) برای سرنگونی هنری همکاری کند.
او از تلاش های هنری برای نجاتش از مردان الیاس چیزی نمیدانست و انحرافی در این عملیات نجات ایجاد کرد تا سیا به کارهای او شک نکند. “همه چاقوهای قدیمی” با یک فرجام شیرین به پایان میرسد و سلیا به آغوش خانواده اش باز می گردد و هنری کشته میشود.
ایرانی هراسی؛ القای مرکزیت تروریسم؛ تاثیر تحریمها و بمباران هوایی نیروگاههای هستهای
صنعت فیلمسازی و ادبی ترسیم کننده اهداف بلند مدت امنیتی – نظامی ایالات متحده است. صنعت ساخت آثاری ملودرامی که زیرساختهای اجتماعی ایران پس از انقلاب اسلامی را با آثاری نظیر بدون دخترم هرگز و خانهای از شن و مه هدف میگرفت، تغییر شگرفی کرده و گفتمان بوش پسر تحت عنوان محور شرارت در آثار ضد ایرانی دنبال میشود. در فیلم همه چاقوهای قدیمی، هیچ کاراکتر ایرانی حضور ندارد و دفاتر امنیتی هدایت کننده در تهران هدف اصلی پدیدآوردنده کتاب و خالقان این اثر سینمایی است.
نظمدهی به افکار عمومیاز طریق سینما کاملا جهتدار و زمان بندی شده است. کتابهایی نظیر «همه چاقوهای قدیمی» بازار جهانی را در اختیار دارد و تفسیر محور شرارت را درباره ایران به جامعه نخبهجهانی القا میکند.
این کتاب مثل سایر آثار نویسندهاش به ۲۵ زبان ترجمه شده و در فاصله کوتاهی نسخه سینمایی آن توسط نتفلیکس ساخته و پخش شد تا مخاطب هدف اثر گسترش پیدا کند. پس از انتشار این فیلم کمی بعد در سینمای جهان قسمت دوم اسلحه برتر اکران شد.
در روایت این فیلم که بار آن را ستارهای همچون تام کروز به دوش میکشد و فروش فوق العادهای در سطح جهان داشته، یگان هوایی ایالات متحده ماموریت پیدا میکند تا کشوری در خاورمیانه که قصد ساخت سلاح هستهای را دارد، بمباران کنند. در واقع چیدمان انتشار و توزیع فیلمهای سینمایی در توسعه ایران هراسی پازلهای افکار عمومی جهانی را تکمیل میکند.
همه چاقوهای ظاهرا درباره یک عملیات گروگانگیری است اما به نحوه مقابله غرب با ایران میپردازد. در یکی از ضدانسانیترین شگردهای روایی مخاطب با روایت شوشانی همراه میشود. تروریستی که از روسیه به ایران میگریزد و به دلیل تحریم دارو نمیتواند دخترش را درمان کند و دخترک جانش را از دست میدهد. شوشانی بدمن فیلم یکی از چهرههای تروریسم در عرصه بینالملل است که ایران تنها پناهگاه اوست و دخترش اهرم فشار تحریم دارو جانش را از دست میدهد. «همه چاقوهای قدیمی» از این زوایه تحریم دارو در ایران را توجیه میکند تا نشان دهد حتی این تحریم هم در به زانو درآوردن تروریستهای در ایران موثر است.
آنطور که در سراسر فیلم و کتاب مطرح میشود ایران مکان امنی برای گروههای تروریستی است اما این امنیت به واسطه تحریم دارو مخدوش شده است. این موتیف داستانی ضد انسانیترین شگرد نمایشی است که مولفان از بهره میبرند.
اما پرسشی که اغلب کارشناسان حوزه امنیت فرهنگی در مقابل چنین چیدمانی مطرح میکنند، دستاوردهای ادبی و سینمایی ایران در بازار جهانی چگونه میتواند این عملیات روانی را خنثی کند؟ آنهم در کشوری که برای فعالان سینمایی و ادبیاش سالانه صدها بزرگداشت با هزینه اقتصاد مرکزی برگزار میکند.
آیا نویسنده کتاب همه چاقوهای قدیمی یک کارشناس امنیتی است؟
روایت کتاب و فیلم «همه چاقوهای قدیمی» بسیار پیچیده است و این پچیدگی وقتی به صورت خطی به مخاطب ارائه میشود، آنرا نمیتوان یک داستان سرگرم کننده امنیتی تصور کرد. این هزارتوی روایت و یافتن حفرههای امنیتی امکان ندارد که توسط یک نویسنده ساده آمریکایی ساکن اروپا نوشته شده باشد.
اغلب آثاراولن اشتاینهاوردو ویژگی بسیار مهم دارند. در عمده آثار او وقایع جاسوسی مرتبط با سرویسهای امنیتی در اروپا رخ میدهد و زیستن اشتاینهاور به عنوان یک آمریکایی در کشورهای اروپایی به قدر کافی شائبه برانگیز است.
در مقدمه این گزارش به نویسندگان اطلاعاتی – امنیتی همچون گراهام گرین اشاره شد که با نگارش ۲۴ رمان امنیتی سفرهای بسیار زیادی انجام داد و در اغلب معرکههای سیاسی و انقلابی مثل کودتاهای مخملی و نظامی حضور داشته است.
چرا نویسندگان اطلاعاتی – امنیتی وارد فاز گسترش ایران هراسی در سراسر جهان شدهاند؟
مورد اشتاینهاورکه پروژه «همه چاقوهای قدیمی» را با محوریت ایرانهراسی به نگارش درآورده شبیه تمامی جاسوس-نویسندگانی است که در آمریکایی جنوبی و اروپای شرقی زندگی میکنند و پروندههایی خاص را با معکوس جلوه دادن واقعیت، تبدیل به داستان میکنند. مهمترین نکته درباره که همه چاقوهای قدیمی فاقد کوچکترین حفره امنیتی است.
اشتاینهاور تا سنین جوانی در ویرجینیا و ایالات متحده زندگی میکرد و از زمانی که به عنوان نویسنده مشهور شد در اروپا زندگی میکند. او یک سال را در رومانی با کمک دریافت کمک هزینهای ناشناخته از یک بنگاه ادبی ناشناخته چند سالی را در اروپا گذراند. نشریات آمریکایی درباره او مینویسند حضور در کشور رمانی زمینه الهامی را فرآورد که او پنج کتاب اول خود را بنویسد و سپس برای مدتی به مجارستان رفت.
او نخستین رمان امنیتی خود را با عنوان پل حسرتها (۲۰۰۳) نوشت که به جنگ سرد اروپای شرقی میپردازد و با اینکه این رمان محتوای دندانگیری نداشت اما او بارها نامزد جوایز ادبی در دنیا شد. اعتراف، بلوار ۳۶ یالتا، جنبش های آزادیبخش(نامزد جایزه ادگار برای بهترین رمان سال شد) و پیروزی میدان(انتخاب سردبیر نیویورک تایمز) رمانهایی با غنا و جزئیات امنیتی بودند که توسط این نویسنده به نگارش درآمد.
پس از موفقیت نخستین آثارش او از سال ۲۰۰۹ با توریست (۲۰۰۹)، تلاش کرد شش گانه امنیتی خود را با تمرکز بر رخدادهای پس از ۱۱ سپتامبر آغاز کند. توریست به فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز رسید و به ۲۵ زبان ترجمه شده است. جلد دوم این سه گانه «نزدیکترین خروجی» در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و برنده جایزه بهترین رمان جنایی ادبی سال شد. قسمت سوم اثرش، یک جاسوس آمریکایی، در مارس ۲۰۱۲ در ایالات متحده و بریتانیا منتشر شد و ۳ هفته در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز، و همچنین در فهرست پرفروشهای هفتگی LA Times و Publishers Weekly قرار گرفت.
کتاب ماجرای قاهره (۲۰۱۴) که از بوداپست آغاز می شود و در بحبوحه بهار عربی به قاهره و لیبی پس از مبارک میرسد با تحسین نیویورک تایمز، سیاتل تایمز، آمازون دات کام، و شنبه ایونینگ پست مواجه این کتاب به تعدادی از فهرستهای پرفروش از جمله نیویورک تایمز، واشنگتن پست و هفتهنامه ناشران رسید.
بسیار از کارشناسان حوزه ادبیات اعتقاد دارند داستان «همه چاقوهای قدیمی» (۲۰۱۵) مطابق با ساختار سیستم اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در کشور اتریش نوشته شده و حتی لوکیشنها و جغرافیای فیلم به دقت ترسیم شده است.
اشتاینهاور در این کتاب به تروریسم، عشق و انتقام می پردازد که بین رستورانی در کالیفرنیا و سفارت آمریکا در وین تقسیم می شود. نکته جالب این است که فراهم کردن فضا برای این نویسنده از رانتهای خاصی است که برای نوشتن آثار اطلاعاتی – امنیتی زمینه را برای او تسهیل میکند. به عنوان نمونه اولن اشتاینهاور نزدیک به یک سال را در برلین گذراند و یک سریال تلویزیونی به نام ایستگاه برلین را ساخت که در سه فصل ساخته و پخش شد.
او با عطف به تهدید تروریسم خارجی هدایت شده از مرکز خاورمینامه، The Middleman (۲۰۱۸) بر اضطرابها و ناامیدیهای سیاسی آمریکای معاصر تمرکز دارد و در اغلب آثارش بدون پرده پوشی در چند سال اخیر به ایران، به عنوان تمام عملیاتهای تروریسی نگاهی تاثیرگذار داشته است.
آخرین توریست او در مارس ۲۰۲۰ شش گانه دنیای «میلو ویور» را کامل کرد و داستان میلو او را به طور کامل به زمان حال آورد. اشتاینهاور را به درستی وارث جان لو کاره و استاد مدرن رمان جاسوسی مینامند. در یک دورهای جاسوسهای بازنشسته در قالب سیاستی نانوشته پس از بازنشستگی مشغول نگارش عملکرد نهادهای امنیتی – اطلاعاتی درباره پروندههای امنیتی به سرانجام رسیده هستند، اما نویسندگانی نظیر اولن اشتاینهاور درباره رخدادهای آیندهنگرانه مشغول کتاب مینویسد.
در این مصاحبه او صراحتا به رخدادهای شبه امنیتی در نیجریه، کاریکاتور روزنامه هلندی، معترضان بلگراد، و رخدادهای چین، پاکستان، صربستان، و مجارستان و آمریکایی جنوبی کاملا آگاه است. تنها کسی که میتواند به این حجم از داده در یک مصاحبه معمولی اشاره کند، صرفا نویسنده نمیتواند باشد.
توماس مولن نویسنده رمان جاسوسی در گفتوگو با این نویسنده و در وب سایت تحلیلی – خبری «ماهولند بوکس» نخستین پرسشی که برای تطهیر این نویسنده مطرح میکنداین است:” زمانی که مشغول نوشتن تلاش خودم برای یک رمان جاسوسی بودم، در نقدی در جایی خواندم که «همه بهترین رماننویسهای جاسوسی زمانی خودشان جاسوس بودند» و او به افرادی مانند جان لوکاره و جوزف کنراد اشاره میکند و در ادامه میگوید: “اوه لعنتی. ” اما بعد یاد نویسندگانی مثل شما می افتم و حالم بهتر می شود. به هر حال، شما رمان های جاسوسی برجسته ای نوشته اید، اما جاسوس نبودید (تا جایی که من می دانم).
نکته جالب در این مصاحبه این است اولن اشتاینهاور در پاسخ به توماس مولن برای فرار از وابسته بودن خود را نویسندهای چپگرا معرفی میکند که این عنوان با گرایشات راستگرایانه آمریکایی او در تمامی آثار در تضاد است.
بیشتر بخوانید:
«جان لوکاره» ما کجاست؟
آنچه از رصد و ارزیابی تولیدات سینما و حوزه اقتباس آثار سینمایی میتوان دریافت که این است که توسعه رویکرد ایرانهراسی و توجیه جنایات اقتصادی در رابطه با مسئله تحریم در رمانهای عامهپسندانه و آثار سینمایی در سالهای آینده به شدت افزایش پیدا خواهد کرد و البته توان داخلی فرهنگی هیچگاه پاسخی هنری برای و فراگیر به جامعه جهانی ارائه نمیکند و سینماگران به جای پرداختن به اثرات وضعی تحریم در آثاری که در مجامع جهانی ارائه میکنند، خودتحقیری بینالملی را دنبال میکنند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است