نمایشگاه کتاب

ده‌نمکی: حلقه‌ مفقوده جبهه فرهنگی انقلاب، عرضه کتاب است

ده‌نمکی: حلقه‌ مفقوده جبهه فرهنگی انقلاب، عرضه کتاب است



ده نمکی سریال دادستان

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق؛ مسعود ده نمکی فعال حوزه فرهنگ و رسانه در ویژه برنامه تجلیل از کتابفروشی کیهان که به همت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران برگزار شد، گفت: یکی از حلقه‌های مفقوده جبهه فرهنگی انقلاب بحث عرضه کتاب است و در این حوزه هنوز به نقطه ایده‌آل نرسیده‌ایم. معتقدم حوزه کتاب را نباید واتیکانیزه کرد.

وی با بیان اینکه ممکن است برخی از مخاطبان عام وارد فروشگاه‌های تابلودار جبهه انقلاب نشود با این وجود باید کتاب‌های جبهه فرهنگی انقلاب برای استفاده عموم در همه‌ی فروشگاه‌ها عرضه شوند، افزود: حلقه کتاب خوانی در حوزه پخش و عرضه لنگ می‌زند؛ با این وجود کسانی که در برنامه ریزی دخیل هستند باید بستر توزیع کتاب‌های جبهه فرهنگی انقلابرا بین مخاطب عام فراهم کرده و آن را گسترش بدهند. به هر روی ایده‌های مختلفی وجود دارد، ولی ما باید از اهل فن مشورت بگیریم و حلقه‌های کتابخوانی در حوزه پخش را به هم وصل کنیم.

این کارگردان سینما خطاب به دانشجویان بیان کرد: من به شما جوان‌هایی که دنبال راه حل هستید و عمیق‌تر حرکت می‌کنید علاقمند هستم و ارادت دارم و حضورم در این جمع هم نشانه‌عرض احترام به زحمات شماست.

همچنین مجید بذرافکن معاون فرهنگی کل سپاه پاسداران گفت: توجه به کتاب در این زمانه‌ی غلبه‌ی فضای مجازی خود جای خداقوت و تبریک دارد.

وی افزود: اینکه ما به اهمیت کتاب در نسبت با دیگر شئون حرکت فرهنگی توجه داشته باشیم و بعد به عامل کتابفروش و عرضه کنندگان کتاب که به تعبیری در لبه جلویی نبرد فرهنگی قرار دارند توجه کنیم یک ترقی است.

بذرافکن تصریج کرد: اگر چه شیوع ویروس کرونا موجب شده تا برخی‌ها به یک شتاب زدگی غیرقابل تصوری دچار شوند، اما در عین حال شیوع کرونا این فرصت را به ما داده تا به تمام شئون زندگی خود فکر کنیم و مناسبات معنوی، اقتصادی و فرهنگی را یک بار دیگر مورد بازنگری قرار دهیم و اینجاست که باید نقش فعالان حوزه کتاب را برجسته کنیم.

وی با بیان اینکه در اوضاعی که کورکورانه تلاش می‌شود تا همه چیز زندگی مجازی شده و کتاب به عنوان یک رکن اصیل فرهنگی کنار گذاشته شود توجه بسیج دانشجویی به این امر موضوع قدردانی‌ست، افزود: حرکت فرهنگی در کشور ما با یک کم لطفی و یا به نوعی با یک خودانتقادی بیش از حد مواجه است؛ مثلا به نظر می‌آید که در تصویرسازی از مواجهه با کتاب در جامعه ما نوعی مبالغه وجود دارد.

معاون فرهنگی کل سپاه پاسداران با اشاره به اینکه علی رغم مبالغه‌هایی که صورت می‌گیرد به نظر می‌آید که تولید کتاب و محتوا در کشور نسبت۲۰ سال اخیر، رشد قابل توجهی داشته‌است و وضعیت کتاب‌ها هم از جهت فرمی و هم دسترسی بسیار بهتر شده‌است. منتها این پیشرفت‌ها هنوز هم نیازهای ما را بطور کامل پوشش نمی‌دهد.

بذرافکن با بیان اینکه دعوت رهبر معظم انقلاب برای ورود جوانان صالح، مومن و انقلابی داوطلب به میدان مقابله با کرونا یک پشتوانه کتاب هم نیاز دارد، تصریح کرد: با روایت‌های قدرتمند از اثر حضورهوشیارانه، میلیونی و جهادی در عرصه مقابله با کرونا و در قالب پایداری مثل کتاب حتما گشایش ذهنی ایجاد خواهد شد و فتوحات به دست می‌آید.

وی افزود: بنده حداقل محتوای چهار کتاب را که مبتنی بر روایت غلبه بر موج اول شیوع ویروس کرونا است را خوانده ام با این وجود کتاب‌های متعددی وجود دارند که می‌توانند توان و اراده مردم برای غلبه بر هر نوع مشکلی از جمله کرونا را تقویت کنند؛ پس باید بیان روایت‌های قدرتمند از مقابله با این ویروس در قالب کتاب مورد توجه قرار بگیرد.



منبع خبر

ده‌نمکی: حلقه‌ مفقوده جبهه فرهنگی انقلاب، عرضه کتاب است بیشتر بخوانید »

کتاب تاریخ شفاهی حاج‌صادق آهنگران منتشر شد

کتاب تاریخ شفاهی حاج‌صادق آهنگران منتشر شد



کتاب تاریخ شفاهی صادق آهنگران منتشر شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در چهلمین سالگرد از شروع دفاع مقدس و هفتمین هفته متمادی، از کتاب «با نوای کاروان» رونمایی کرد. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس علاوه بر فعالیت‌های گذشته خود در حوزه دفاع مقدس به تاریخ شفاهی فرماندهان پا به میدان گذاشته تا با روایت دقیق و واقعی این اسوه‏‌ها و چهره‌‏های ماندگار دفاع مقدس بتواند در حفظ و انتقال ارزش‌‏های دفاع مقدس و تبیین فرهنگ ایثار و شهادت برای نسل‏‌های آینده و به‌‏ویژه به نسل جوان کشور وظیفه تاریخ‏‌نگاری خود را به‌خوبی انجام دهد. یکی از این اسوه‌های ماندگار حاج صادق آهنگران نوحه‏‌خوان و مداح رزمندگان و شهدای دفاع مقدس است که با نوای دل‌نشین خود در دوران جنگ شور حسینی را در میان رزمندگان ایجاد می‌کرد و اکنون کتاب تاریخ شفاهی وی توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده است. این مراسم با توجه به وضعیت ناشی از شیوع ویروس کرونا بدون حضور رسانه‌ها برگزار شد. به‌منظور آشنایی بیشتر با این کتاب با دکتر علیرضا موحد علوی مدیر مطالعات تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار حاج صادق آهنگران راوی کتاب و حجت‌الاسلام محمدمهدی بهداروند مجری این کتاب به گفتگو پرداختیم.

با نوای کاروان روایت حماسه صادق جبهه‏‌ها

در ابتدای این گفتگو علیرضا موحد علوی مدیر مطالعات تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با اشاره به اینکه این مرکز در برنامه‌‏ای پنج‏‌ساله در نظر دارد در کنار ثبت و ضبط تاریخ شفاهی فرماندهان عالی، قرارگاه‌ها و لشکرها، تاریخ شفاهی رسته‏‌های تخصصی دفاع مقدس اعم از نظامی، پشتیبانی و خدمات رزم را که بالغ‌‏بر 17 رسته می‏‌باشد در سطح قرارگاه‏‌های مرکزی خاتم، کربلا، نجف و حمزه برگزار نماید، گفت: یکی از این رسته‌‏ها موضوع تبلیغات جبهه و جنگ در سال‏‌های دفاع مقدس است که مسئولیت تأثیرگذاری بر افکار عمومی، ترغیب قشرهای گوناگون مردم برای حضور در جبهه‌‏ها، تقویت و ارتقای روحیه، معنویت، قدرت ایمان و ایستادگی در برابر دشمن، انعکاس اخبار، گزارش و دستاوردهای عملیات‌ها، موضوع عملیات و جنگ روانی بر علیه دشمن و همچنین مأموریت‏‌های گسترده دیگری ازجمله تشییع باشکوه پیکر شهدای دفاع مقدس در شهرها و استان‏‌ها را بر عهده داشته است.

وی یکی از عوامل اصلی ایجاد روحیه رزمی، معنوی، قبل و حین عملیات در رزمندگان اسلام را استفاده از توانمندی‏‌های مداحان و ذاکران اهل‌بیت (ع) برشمرد و اظهار کرد: مداحان و ذاکران اهل‌بیت (ع) با خواندن اشعار و نوحه‏‌های حماسی، فرهنگ جهاد، مبارزه و مقاومت را در روح و جان رزمندگان به‏‌ویژه هنگام آماده‌سازی آن‌ها برای شب‏های عملیات، تعمیق می‌‏بخشیدند.

مدیر مطالعات تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس از حاج صادق آهنگران ازجمله چهره‌‏های درخشان در این حوزه نام برد و گفت: ویژگی‏‌های خاص حاج صادق ازجمله اخلاص، صدای حزین، سابقۀ رزم در طول سال‏‌های تجاوز دشمن، مسئولیت‌‏پذیری در خانواده، به‌دوراز منیت و خودبزرگ‏‌بینی و از همه مهم‌تر عشق به شهادت، وی را در این زمینه سرآمد کرده بود. پس از مدت اندکی، اهمیت کار ایشان بر فرماندهان دفاع مقدس به‏‌گونه‏‌ای برجسته و روشن شد که فرمانده کل سپاه او را از حضور در خطوط عملیاتی به‎عنوان رزمنده و تک‏‌ور ممنوع کرد.

وی با اشاره به برگزاری جلسات گفت‌‏وگوی تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس عنوان کرد: روال جلسات گفت‏‌وگوی تاریخ شفاهی در این مرکز، متناسب با سوابق مسئولیت راوی و سال‏‌های حضور او در دفاع مقدس می‏‌باشد که برای ایشان حدود 20 جلسه طول کشید. حجت‏‌السلام والمسلمین دکتر محمدمهدی بهداروند که از همرزمان ایشان در منطقه خوزستان بودند، زحمت تهیه طرح و انجام گفت‌‏وگوها را بر عهده داشتند.

در ادامه موحد علوی به نقاط قوت کتاب تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران، اشاره کرد و گفت: معرفی ابعاد شخصیتی و نقش مهم ایشان در دفاع مقدس، تجلیل و تکریم از نقش مداحان و ذاکران در آن سال‏‌ها و تأکید بر نقش خانواده ایشان در همراهی و همسنگری با وی از نکات مهم و با اهمیتی است که در این کتاب به آن‌ها پرداخته‌شده است. همچنین بخشی به گونه‌‏شناسی و مناسبت‎شناسی نوحه‏‌های دفاع مقدس پرداخته است.

وی به موضوعاتی که در این کتاب موردبررسی قرارگرفته اشاره و عنوان کرد: در این کتاب در کنار معرفی خاستگاه خانوادگی و حضور در فعالیت‏‌های مبارزاتی، نقش حاج صادق آهنگران در سال‏‌های ابتدای جنگ در نخستین مقاومت‏‌های مردمی و شروع فعالیت فرهنگی در جبهه، همچنین شخصیت‌‏های تأثیرگذار در زندگی ایشان موردبررسی قرارگرفته است.

مدیر مطالعات تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بیان کرد: ازجمله ویژگی‏‌های تکمیلی کتاب ایشان بررسی ابعاد شخصیتی و عملکرد و تأثیر ایشان از منظر مسئولان تبلیغات جنگ می‏‌باشد که گفت‏‌وگوهای تکمیلی در این زمینه با سردار علیرضا مزینانی، مسئول تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه مرکزی خاتم؛ سردار علی‏محمد نائینی، مسئول تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه نجف و سردار محمدعلی آسودی، مسئول تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه کربلا انجام‌شده است.

وی با اظهار به اینکه محتوای کتاب شامل شش بخش اصلی است، گفت: بخش اول از تولد تا آغاز جنگ تحمیلی، بخش دوم دوره رشد و بالندگی در بستر جنگ تحمیلی، بخش سوم گونه‎شناسی و مناسبت‎شناسی نوحه‌‏ها، بخش چهارم از شخصیت‏‌های تأثیرگذار در مسیر زندگی ایشان، بخش پنجم فعالیت‏‌های فرهنگی برون‏‌مرزی و بخش ششم شخصیت و عملکرد حاج صادق آهنگران از منظر مسئولان تبلیغات جبهه و جنگ آن دوره است. آلبوم تصاویر حضور ایشان در جبهه نیز به انتهای کتاب اضافه شده است.

موحد علوی به‌عنوان کتاب تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران اشاره کرد و توضیح داد: برای عنوان کتاب، پیشنهادات مختلفی از طرف همه عوامل دست‌‏اندرکار تدوین، ویراستاری و آماده‎سازی نهایی دریافت شد و درنهایت عنوان «با نوای کاروان» که یکی از نوحه‏‌های معروف و مشهور ایشان در سال‎‏های حماسه دفاع و یادواره‌ اعزام‌های بزرگ به جبهه‌ها است انتخاب شد.

به دنبال یک کار علمی و پژوهشی برای روایت تاریخ شفاهی خود بودم

در ادامه با حاج صادق آهنگران به گفتگو پرداختیم. وی به کتاب تاریخ شفاهی خود که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، اشاره کرد و گفت: من همیشه تأسف می‏‌خوردم که چرا خاطرات خود را در زمان دفاع مقدس ننوشتم. از طرفی با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبر مبنی بر اینکه مأموریت رزمنده وقتی به اتمام می‌رسد که خاطراتش را نوشته باشد، با همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و پیشنهاد برای ثبت خاطراتم، این فرصت فراهم شد که بتوانم روایت خود را از آن دوران بازگو کنم.

وی افزود: یکی از ضرورت‌هایی که در ثبت تاریخ شفاهی خود به‌عنوان مداح در ذهن داشتم و سعی‌ام بر آن بود تا در این کتاب به‌عنوان محور اصلی باشد، ثبت و ضبط تاریخ حضور مداحان و ذاکران اهل‌بیت در دفاع مقدس و نقشی که آن‌ها در ترغیب و ارتقای روحیه رزمندگان داشتند، بود. بعد از مشورت با دوستان صاحب‏‌نظر در حوزه دفاع مقدس به دنبال یک کار علمی و پژوهشی برای روایت تاریخ شفاهی خود بودم تا این سبک مداحی و تجارب آن را به نسل جوان منتقل کنم که الحمدالله مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس این فرصت را برای من فراهم کرد.

این مداح به محتوای کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «با نوای کاروان» پرداخت و اظهار کرد: در کتاب، در کنار بخش‎‏های خاستگاه اجتماعی، دوران مبارزات پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز حضور در جبهه‏‌های دفاع مقدس در کنار مدافعان خرمشهر، نبرد با دشمنان در جبهه‏‌های چزابه و بستان، به بخش مهمی از سبک‌شناسی و گونه‏‌شناسی نوحه‏‌ها و بازتاب فرهنگ عاشورا در این اشعار و نوحه‌‏ها پرداخته است که تهیه و تنظیم عمده آن را جناب آقای دکتر احمدی از کارشناسان ارشد مدیریت تاریخ شفاهی مرکز بر عهده داشته‏‌اند.

وی ضمن قدردانی از مرحوم حبیب‌‏الله معلمی شاعر نوحه‌های خود در دوران دفاع مقدس، بیان کرد: تقریباً همه شعرها و نوحه‌‏های خوانده‌‏شده من، مرهون ذوق و قریحه مرحوم حبیب‌‍‏الله معلمی است که به‌مثابه معلمی بزرگوار صاف و زلال و صادق بود، کار خودش را به مصداق جهاد فرهنگی و همپای رزمندگان می‏‌دانست. ایشان شاعری بی‌‏ادعای دفاع مقدس بودند که در تمام آن سال‏‌ها همراه من بود.

حاج صادق آهنگران در خاتمه اظهار کرد: این کتاب و آثار معنوی آن را به همه همرزمان شهیدم تقدیم می‏‌کنم که با نثار جان و خون خویش درخت پربار انقلاب اسلامی را آبیاری کردند تا امروز در پناه تدابیر و رهنمودهای ولی امر مسلمین، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت‏ آیت‏‌الله خامنه‏‌ای که در جهان در مقابل همه مستکبران عالم ایستاده، استمرار انفجار نور انقلاب اسلامی، زمینه‌‏های ظهور حضرت ولی‏عصر (عج) را فراهم ‏کند.

شهادت و جا ماندن از شهدا از ویژگی‌های حاج صادق آهنگران

در ادامه حجت‏‌السلام والمسلمین دکتر محمدمهدی بهداروند به‌عنوان مجری تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران با اشاره به فعالیت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در حوزه تاریخ شفاهی فرماندهان، بیان کرد: با تغییر مدیریت در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و آمدن سردار دکتر نائینی، نگاه به مبحث تاریخ شفاهی از منظر کمی و کیفی تغییر کرد. در این دوره با بسیاری از فرماندهان مصاحبه انجام شد و کتاب‌های برخی از آن‌ها منتشرشده است و همچنان جریان تاریخ شفاهی نسبت به فرماندهان ارشد، فرماندهان قرارگاه‌ها، فرماندهان یگان‌ها و افراد متعدد ادامه دارد.

وی در خصوص چرایی انجام تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران عنوان کرد: یکی از دلایلی که من کنار حاج صادق و مجری کتاب قرار گرفتم به لحاظ این بود که همواره در جنگ در کنار حاج صادق بودم و حتی مطالبی را هم که فراموش کرده بود به خاطر حضورم در آن صحنه یادآوری می‌کردم.

مجری تاریخ شفاهی حاج صادق آهنگران با اظهار به اینکه حاج صادق نقش محوری و راهبردی در فرهنگ دفاع مقدس و در تشویق و ترغیب مردم برای حضور در جبهه‌ها داشت، یادآور شد: صدای حاج صادق آهنگران یک موج اجتماعی ایجاد کرد و خیلی‌ها در جنگ با این صدا آشنا هستند. بنابراین شناخت او، دلایلی که به نوحه روی آورد و کارکردهای نوحه مجهولاتی بودند که باید برای مخاطبان و علاقه‌مندان به حاج صادق و حتی برای آیندگان گفته می‌شد.

وی با اظهار به اینکه علاوه بر 20 جلسه رسمی که در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزار شده، جلسات غیررسمی نیز برای تکمیل کردن موضوعات مطرح‌شده برگزار شد، گفت: علاوه بر حاج صادق با بعضی از افرادی که در آن موقعیت زمانی همراه وی بودند، نکاتی را که ناقص گفته شده بود و یا نیاز به بررسی بیشتر بود، گفتگو انجام دادم. مثلاً از فرماندهانی مانند سردار غلامپور، سید محمد امامی و غیر فرماندهان مانند همسر و مادر حاج صادق و دوستانشان برای تکمیل مباحث سؤالاتی پرسیده شد.

بهداروند حسرت حاج صادق آهنگران به موضوعی به نام شهادت و جا ماندن از شهدا را از برجستگی‌های این مداح اهل‌بیت و دوران دفاع مقدس برشمرد و گفت: به خاطر دارم در عملیات بدر، حاج صادق و یکی از مسئولین تبلیغات جبهه و جنگ می‌خواستند همراه رزمندگان به عملیات بروند. تقریباً هم داشتند موفق می‌شدند اما یکدفعه فرمانده ما که شهید حمید صالحی نژاد بود، متوجه شد و صدا زد که آن‌ها از میان رزمندگان بیرون بیایند.

وی افزود: حاج صادق هرچقدر که التماس کرد، اجازه رفتن داده نشد. آن حس واماندگی و آن حس جا ماندن برای من خیلی تکان‌دهنده بود. چون من موانع و مشکلات حاج صادق را نداشتم، ایشان شخصیتی بود که اصلاً اجازه نداشت در عملیات‌ها شرکت کند. چون اگر شهید می‌شد خودش به فیض می‌رسید ولی یک دفاع مقدسی را از خودش محروم می‌کرد و لذا آن حس حاج صادق تا به امروز هم خیلی با دل بنده بازی می‌کند که چقدر این مرد سختی کشید و الان هم هر وقت که می‌نشینیم می‌گوید دعا کن من شهید شوم.



منبع خبر

کتاب تاریخ شفاهی حاج‌صادق آهنگران منتشر شد بیشتر بخوانید »

کتاب «غذای روح باید سالم باشد» به چاپ دوم رسید

کتاب «غذای روح باید سالم باشد» به چاپ دوم رسید



ادبیات ایران

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از
مشرق، کتاب، به تعبیری زیبا، دوست و همنشین انسان است که در عین سکوت، دستاوردها و تجربیات بشری را بدون خِسّت در اختیار قرار می‌دهد. اما کتاب نیز، همچون هر فرآورده فکری بشری، دارای خوب و بد است.
کتابِ بد، یعنی کتابی که توانایی‌های انسان را در مسیر زشت و کج‌راهه تحریک می‌کند. کتاب بد همچون غذای مسمومی است که این جسم را از پای در می‌آورد و آن روح و دل و معنا را. کتابِ بد، همچون مواد مخدر است که این با ایجاد نشاطِ کاذب و کوتاه مدت، اراده و استعداد انسان را نابود می‌سازد و آن بال و پر پرواز انسان به سوی زیبایی‌ها و ملکوت عالم را در قبال لذّاتی گذرا، می‌سوزاند.
در مقابل، کتاب خوب، به انسان کمک می‌کند تا یاد بگیرد، آگاه شود، عبرت‌آموزی کند و جهت و سرعت خود را به سوی نیکی‌ها و رشد و تعالی، صحیح و افزون نماید.
کتابِ خوب، در اسلام، هم نوشتن و هم خواندنش بسیار مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. به‌همین جهت علمای بزرگ و بزرگان دین، همواره در تعامل با مردم و پاسخگویی به نیازهای مختلف آنان و مقابله با شبهه‌پراکنی‌ها، به کتابت و کتاب و کتابخانه، اهمیت بسیار داده‌اند. سیره علما و بزرگان در این زمینه، روشنگر است. بزرگان دین، از نان شب خود می‌زدند یا زحمات طاقت‌فرسایی را متحمل می‌شدند تا به یک کتاب دسترسی پیدا کنند، بخوانند، دانش خود را افزایش دهند و در برابر شبهات و نیازها، پاسخگو باشند. بهترین محل منزل خود را کتابخانه قرار می‌دادند. مؤمنین و اهل اسلام، بایستی این سیره روشن را الگوی خود قرار دهند.
اُنس با کتاب و قرار دادن کتاب جزو سبد خانواده و کتاب‌خوانی برای همه اهل خانه به‌ویژه کودکان و نوجوانان، لازمه جامعه آگاه، روشن و الهی است به همان شرط، یعنی سالم بودن کتاب، مسئله‌ای است که رهبر فرزانه و حکیم انقلاب اسلامی نیز بارها بر آن تأکید فرموده‌اند. 
در این کتاب، در حد مقدور و متناسب، بخشی از اهتمام و علاقه و روش بزرگان در ارتباط با کتاب گردآورده شده است تا از رهگذر اطلاع بر آنها، احساسِ نیاز و ضرورت مطالعه و انگیزه اُنس با کتاب افزایش یابد و پا جای پای بزرگان خود بگذاریم و به آنان تأسی کنیم.
کتاب «غذای روح باید سالم باشد» در ۱۵۲ صفحه رقعی توسط گروه تحقیق مؤسسه فرهنگی هنری قدرولایت گردآوری و تدوین شده و با قیمت ۲۰۰۰۰ تومان عرضه شده است. علاقه‌مندان برای درخواست و ارسال کتاب می‌توانند با شماره تلفن‌های ۶۶۴۱۱۱۵۱-۰۹۳۵۲۳۰۰۵۶۴ تماس گیرند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از
مشرق، کتاب، به تعبیری زیبا، دوست و همنشین انسان است که در عین سکوت، دستاوردها و تجربیات بشری را بدون خِسّت در اختیار قرار می‌دهد. اما کتاب نیز، همچون هر فرآورده فکری بشری، دارای خوب و بد است.



منبع خبر

کتاب «غذای روح باید سالم باشد» به چاپ دوم رسید بیشتر بخوانید »

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد



کتابی که به درخواست حاج قاسم نوشته و منتشر شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»



منبع خبر

کتابی که به درخواست «حاج قاسم» نوشته و منتشر شد بیشتر بخوانید »

یک کتاب لج‌درآرِ بامزه + ‌عکس

یک کتاب لج‌درآرِ بامزه + ‌عکس



کتاب دریادل - نشر ستاره ها - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، جواد یاراحمدی / مدیر مؤسسه کتابرسان در یادداشتی برای کتاب «دریادل» که آن را نشر ستاره‌ها منتشر کرده، نوشت:

یک کتاب لج‌درآرِ بامزه، که بر خلاف کتاب های قبلی سیره شهدا به جایی که اشک مون رو در بیاره، مدام وسط مطالعه کتاب گل‌خنده می زنیم.(چون شهید ماشالله یک کمی !!!! شوخ طبع هستند).

ولی امان از داستان هایی که با خنده شروع می شود، که آخرش بدجور می سوزاند. 

اگر خیال می کنید که می خواین کتاب یکی از فرماندهان جنگ را بخوانید تا با سیره معرفتی شهید آشنا بشوید سخت در اشتباه اید، چون همسرشان ماشاالله خوب از خجالت شهید در اومدند.

چرا !!! چون بیشتر کتاب هایی که از شهدا خونده ایم، شهید را یک انسان آسمانی پر از کارهای خوب و به دور از هرگونه خطا به نمایش گذاشته است، تا جاییکه، خودمون را از شهدا خیلی دور، و دست نیافتنی می بینیم.

ولی این کتاب، اینقدر زندگی شهید را بی روتوش و خودمانی به نمایش گذاشته است که احساس می کنیم که در حق اینکه، ما تا الان شهید نشده ایم اجحاف شده است. 

اگر بخواهم به زبان کتابخون ها باهاتون صحبت کنم، کتاب دریادل یعنی کتاب دختر شینا بعلاوه کتاب آبنبات هلدار با کمی چاشنی کتاب فهیمه!

کتاب دریادل درباره زندگی پر فراز و نشیب همسر فداکار و صبور شهید ابوالفضل رفیعی یکی از فرماندهان جنگ است که با لهجه مِشَدی (که نویسنده واقعا به خوبی از عهده آن بر آمده) نوشته شده است. که یادآور کلی خاطرات شیرین و نوستالژیک بچه های دهه ۶۰ به قبل است.

این کتاب نشان دهنده فداکاری ها و رشادت‌های همسران شهدا است چون شهید، شهید می شود اما همسر شهدا صحنه گردان مدیریت خانه، تربیت و بزرگ کردن کودکان، مبارزه با فقر و به طبع مشکلات پس از آن، کسب درآمد و پذیرایی از حرف مردم و از همه مهمتر ادامه دهنده راه شهید در طول یک زندگی روزمره است.



منبع خبر

یک کتاب لج‌درآرِ بامزه + ‌عکس بیشتر بخوانید »