نوشتم تا بماند

تلاش رزمندگان برای درهم شکستن دشمن بعثی

تلاش رزمندگان برای درهم شکستن دشمن بعثی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد.

اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت. تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

تلاش برای نجات آبادان

امروز هفدهم آبان ۱۳۵۹ هست، حادثه جدیدی نیست رادیو صدای آمریکا و بی بی سی تقریباً مثل هم خبر‌هایی دادند ولی از رعد و برق ارتش عراق چیزی نگفتند. طبق قرار قبلی که شب گذشته با آقای کیاوش داشته‌ام، ساعت ۹:۳۰ باید با تلفن مجلس شورای اسلامی با ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی در رابطه با محاصره آبادان صحبت کنم.

حدود ساعت ۱۰ با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و گفتم با تأکید شدید امام مبنی بر اینکه باید محاصره آبادان شکسته شود و خرمشهر از لوث وجود بعثی‌ها پاک شود، مع ذلک تاکنون اقدام مؤثری نشده و شهر همچنان در حلقه محاصره ارتش عراق هست که ایشان اطمینان دادند که در دست اقدام هست. 

نزدیکی‌های ساعت ۱۱ از منزل خارج شدم به اتفاق فرزندم محمود که راننده هست و فعلاً پیکانی دست و پا کرده‌ایم به ستاد فرمانداری رفتم. ساعتی آنجا بودم و بعد به خیابان یک احمدآباد به حمام محمدی آمدم به متصدی حمام گفتم که سعی کند حمام تعطیل نشود که تنها این حمام به طور نیمه باز کار می‌کند و برای تأمین آبش از طریق جهاد سازندگی اقدام شده هست و من هم به نوبه خود به متصدی جهاد تأکید کرده‌ام که کوتاهی نکنید. 

راستی جنگ چه مشکلات و مسائل تازه‌ای بوجود می‌آورد شهر پانصد هزار نفری آبادان که در هر گوشه‎اش حمامی، بود الان [در]تمام شهر یک حمام نیست چه اینکه آب نیست برق نیست نفت نیست، دیگر حمام چگونه باشد فقط این حمام محمدی هست که این هم نیمه بازست، آب ندارد باید با تانکر برایش آب بیاورند که آن هم خیلی خواهش و تقاضا کردم که به دادش برسند و با تانکر آبی به او بدهند.

تعجب نکنید که جنگ هست و مشکلاتش عجیب و فراوان مشکل سگ‌ها را دارد مشکل گربه‌ها و گاو‌ها و… دارد و حالا این سگ‌ها جداً مشکلی مهم شده‌اند گله گله سگ می‌بینی که توی شهر ولو هستند صاحبانشان که شهر را گذاشته و رفته‌اند و این بدبخت‌ها را همین طور رها کرده‌اند. حالا این حیوانات زبان بسته نه غذایی دارند نه مأوا و مکانی و همین طور سرگردان سر به هاری درآورده‌اند و به همه حمله می‌کنند و اسباب اشاعه بیماری شده‌اند. 

امروز در ستاد فرمانداری به آقای جعفری، شهردار، گفتم فکری برای این مشکل بکند. معلوم هست که شهردار به فکر راحت کردن آن حیوانات هست آنها را از میان بردارند تا هم خودشان راحت شوند و هم مایه دردسر و زحمت برای قلیل مردمی که هستند نشوند. جعفری گفت این فکر را کرده‌ام. 

امروز ظهر نماز را در مسجد قدس خواندم و غذا را هم از آنجا آوردیم. امروز ناهار آقای مزارعی را هم نداریم که ایشان هم به قصد دیدار و اطلاع از خانواده و فرزندانشان به قصد ماهشهر رفته‌اند حالا وسیله‌ای می‌یابند یا خیر دیگر نمی‌دانم. تازه ناهار را با فرزندانم مهدی و محمود و برادرزاده‌‍‌ام مرتضی صرف کرده‌ام که آقای خلخالی به اتفاق آقای صفاتی آمدند و شهادت برادرم را تسلیت گفت. سوره حمدی خواند و فوراً حرکت کرد که نمی‌تواند آرام بگیرد چه اینکه درگیری امروز اطراف آبادان شدید هست و نیرو‌های رزمنده ما تلاش دارند دشمن متجاوز را سرکوب کنند. 

به آقای خلخالی گفتم سعی کنید که خرمشهر زودتر آزاد شود که صدام کافر و مزدورانش کمتر چرت و پرت راجع به خرمشهر و به قول آنها محمره بگویند و ایشان هم به طور قاطع گفت ان شاء الله درست می‌شود. خداحافظی کرد و با همراهانش رفتند. بعد از ظهر صدای شلیک توپ هر دو طرف شدید شده هست و درگیری سختی در کار هست نیرو‌های ما به موفقیت‌هایی نایل آمده‌اند و برای کسب موفقیت بیشتر و در هم کوبیدن دشمن سخت در تلاش هستند. 

با روحیه قوی اتکاء و اتکال به حق تعالی از ساعت ٤ به بعد سعی داشتم با دفتر امام تماس گرفته و با آقای صانعی صحبت کنم چه اینکه ایشان قبل از ظهر در تماس تلفنی که داشتیم جویای حال حاج حسین آقا نوه امام شد که در خوزستان و فعلاً در آبادان هست و من تازگی اطلاعی از حسین آقا نداشتم که به ایشان خبر دهم و این نورچشم امام هستند. 

حالا از حال ایشان مطلع شده‌ایم، زیرا که قبل از ظهر هنگامی که از ستاد هماهنگی فرمانداری بیرون می‌آمدم حسین آقا را دیدم که قصد رفتن به فرمانداری دارد اظهار محبت کردند و شهادت برادرم را تسلیت و تبریک گفتند و من هم از اینکه ایشان را سلامت دیدم خوشحال و مسرور شدم و کوشش کردم نتوانستم تماس بگیریم حالا می‌خواهم خبر سلامت ایشان را به آقای صانعی بدهم. نماز مغرب و عشا را در منزل به جا آوردم. اخبار رادیو تهران را گرفتیم که مایه مسرت بود خبر از پیروزی‌های نیرو‌های جمهوری اسلامی در جبهه‌های مختلف می‌داد.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تلاش رزمندگان برای درهم شکستن دشمن بعثی بیشتر بخوانید »

روایت آیت‌الله جمی از تشییع برادر شهیدش

روایت آیت‌الله جمی از تشییع برادر شهیدش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت. تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

امروز تمام فکرم این هست که برادرم رسول را به منزل جدیدش منتقل انتقال داده در کنار شهدا خاکش کنم. روز گذشته با آقایان حجازی و محمد جعفری و صفاتی مذاکره درباره این کار کرده‌ام و قول داده‌اند که وسیله انتقال جسد را به قبرستان امروز فراهم کنند. حدود هفت تا هشت نفری از دوستان در منزل جمع‌اند که آمده‌اند با هم جنازه را به قبرستان ببریم. البته عده کثیری از دوستان امروز لطف کرده که به تشییع بیایند، اما مگر می‌شود. جاده شهر به قبرستان نوعاً زیر شلیک خمسه خمسه و خمپاره هست به اضافه اینکه وسیله نقلیه هم نیست و اگر وسیله‌ای یافت شود وسیله حرکتش که بنزین باشد نیست. 

خلاصه ساعت از ۱۰ گذشته آقای حجازی و محمد جعفری آمدند و خبر دادند که جنازه آماده هست رفتیم جنازه رسول با دو جنازه دیگر پشت یک وانت بار گذاشته بودند. جمعاً دو ماشین پیکان سواری و یک وانت بار تشییع کننده بودیم که به ده نفر نمی‌رسید به آقای شاکری، متصدی قبرستان سفارش داده بودم جنب قبر شهید صابری که با رسول در یک ساعت شهید شده‌اند. قبری آماده سازند که آقای شاکری هم زحمت کشیده و حقاً قبر خوبی تهیه دیده بودند.

یک دست برادرم به کلی از بدن قطع شده هست که دست قطع شده را روی سینه گذاشته بودند. دست دیگر هم از بالای کف دست آویزان بود. آقای شاکری او را تیمم داد گرچه خودم قبلاً با دفتر امام تماس گرفته بودم و درباره شهدایی مثل رسول که در کوچه و خیابان و منازل مورد اصابت خمپاره واقع شده و کشته می‌شوند پرسیده بودم و امام فرمود که همگی شهیدند و احتیاج به غسل ندارند. از آقای شاکری ممنونم که برادرم را تیمم داد و او را کفن کرد. بر جسد عرقه به خونش با همان عده قلیلی که حاضر بودند نماز خواندم و تحویل خاکش دادم. 

چه خوش بخت رسول و آن برادرانی که چون رسول ما با بدن‌های قطعه قطعه شده از خمپاره و خمسه خمسه‌های صدام کافر به دیدار حق می‌شتابند. از وقت حرکت به قبرستان تا وقتی که کار دفن برادر را تمام کردم همه غرش خمسه خمسه و بعضاً کاتیوشاهای خودمان گوش را می‌خراشد. الا که به منزل آمده‌ایم به فکر صرف غذایی افتادیم فرزندانم مهدی و محمود برای غذا به مسجد قدسی رفتند و غذا آوردند. به اتفاق آقای مزارعی و سیری و خردل و فرزندانم مهدی و محمود لقمه غذایی را صرف کردیم اما شلیک خمسه خمسه بیخ گوشمان رو به ازدیاد هست. در این ساعات صدای انفجاری وحشت را در این نزدیکی‌ها بلند شد. انفجار خیلی نزدیک به ما بود. 

دیگر وضع طوری هست که نمی توانیم در منزل بمانیم. به منزل تازه نقل مکان کردیم و حالا که بعداز ظهر هست و مشغول رقم زدن این سطور در منزل جدید هستم. به اتفاق آقای مزارعی و فرزندانم و مرتضی جایی دست و پا کرده و نشسته‌ایم. نماز مغرب و عشا را منزل خواندیم شب هم حادثه تازه‌ای نیست همان غرش توپ و انفجار مثل هر شب.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت آیت‌الله جمی از تشییع برادر شهیدش بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی‌: من جز شهادت برای برادرم نمی‌خواستم

آیت‌الله جمی‌: من جز شهادت برای برادرم نمی‌خواستم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

برادرم شهادتت مبارک

امروز سیزدهم آبان ۱۳۵۹ هست. صدای آمریکا امروز تمام خبرش مرتبط به انتخابات ریاست جمهوری امریکا هست که امروز برگزار شده و همچنین در رابطه با مسئله گروگان‌ها. امروز سالروز تبعید امام به ترکیه و همچنین سالروز تصرف لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سالروز کشتار دانشجویان عزیز در رژیم منفور پهلوی [هست]دارم خود را آماده می‌کنم به رادیو رفته و پیامی دهم.

به اتفاق برادرم رسول به رادیو رفتم آنجا اندکی نشسته و یک کوپ چای صرف کردم سپس به استودیو رفته و پیامی در رابطه با ۱۳ آبان سالگرد تبعید امام خمینی و همچنین اولین سالگرد عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دادم ساعت نزدیک ۱۲ بود از رادیو آمدیم ستاد هماهنگی فرمانداری. عبدالرسول پایین ایستاد من رفتم بالا سری بزنم دیدم آقای دکتر شیبانی پای تلفن نشسته و مشغول صحبت هست پهلوی او نشستم شاید دقیقه‌ای طول کشید که صدای انفجاری وحشت‌زا تمام شیشه‌های در و پنجره را خرد کرد بی‌اختیار از اتاق بیرون پریدیم در خیابان فریاد آقای حجازی بلند بود به سرعت پایین آمدم خیابان وضع وحشت‌انگیزی داشت.

سطح خیابان مملو از شیشه خرده‌هایی بود که از در و پنجره عمارت‌های مجاور ریخته بود، آقای صابری یکی از اعضای فعال جهاد سازندگی را دیدم که ترکش بمب خورده و پشت رل ماشین در حال اغما هست. آمدم کنار اتومبیل برادرم رسول دیدم رسول افتاده، غرق در خون دل و روده هایش بیرون ریخته مثل اینکه یک دستش هم قطع شده و در دم جان داده نگاهی به برادر شهیدم کردم و استرجاعی بر زبان جاری کردم نوش جانش باد نعمت شهادت چند دقیقه جسد بیجان و غرقه در خون برادرم در سطح خیابان افتاده بود تا ماشینی آمد و او را به سردخانه انتقال داد.

حقیقتی که غیر قابل انکار هست اینکه مرگ برادر آن هم به این وضع فوق‌العاده تأثرزاست. آخر این برادر من به طور عادی در خیابان ایستاده کنار ماشینش ناگهان چنین مورد اصابت خمسه خمسه صدام کافر قرار می‌گیرد. از برادرم رقت انگیزتر آن پیرزن و پیرمرد و اطفالی هستند که در خانه‌های‌شان خوابیده در حال خواب خانه‌های محقرشان از اصابت راکت‌های صدام بر سرشان خراب می‌شود و بعضاً اجسادشان زیر آوار می‌کند آخر در کدام جنگی چنین وحشیانه عمل شده؟

ولی بعثی‌های عراقی چیز دیگری هستند که پای بند بههیچ اصل و اساسی نیستند و از همه خبیث‌تر صدام که نوکر حلقه به گوش استعمار بین‌المللی هست و این رسول که حالا به قله شامخ شهادت اوج گرفته از جهاتی مورد علاقه شدید من [بود]و او را خیلی دوست می‌داشتم؛ اولاً که برادر بودیم از یک پدر و مادر و محبت و علاقه دو برادر با هم فطری انسان هست. ثانیاً گذشته از اینکه برادرم بود برای من دوست و رفیقی شفیق و صمیمی بود در امور زندگی فوق‌العاده به من کمک می‌کرد نسبت به من زایدالوصف احترام داشت و همیشه سعی داشت که کوچکترین حرکتی که مایه رنجش خاطرم شده از او سرنزند.

ثالثاً هم فکرم بود در خط مشی که داشتم با من بود نه تنها مقلد که مثل عموم مقلدین امام شیفته و شیدایی امام امت بود و در این خط حرکت می‌کرد بیش از یک سال در سلول‌های ساواک محمدرضاشاه گذراند و خیلی خصوصیات دیگر که همه اینها موجب شده بود فوق‌العاده او را دوست بدارم و حالا فراقش قطعاً دشوار هست. ولی آنچه درد بحران و فراق این برادر را تسکین می‌بخشد مقام رفیعی هست که اکنون دریافته مقام شهادت یعنی حیات و زندگی واقعی دائم در جوار حق تعالی که و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون. 

من که جز خیر و سعادت و کمال او چیز دیگری برایش نمی‌خواهم چرا از مرگش ناراحت باشم بلکه باید خوشحال و مسرور باشم که برادر عزیزم به چنین مقامی نایل آمد ان شاء الله که این شهادت مبارک او باد. بعد از اینکه جسد رسول را به سردخانه بردند یکی از بچه‌های فرمانداری مرا به منزل آورد فرزندم محمود در را باز کرد. به او گفتم ناراحت مباش عزیزم که عمویت رسول به سعادت شهادت مفتخر شد، به فرزندم مهدی نیز گفتم باید بگویم که برخورد خوب مهدی با این حادثه برای من مایۀ تسکین و آرامش بود آقای مزارعی خیلی ناراحت و اندوهگین شد نماز را خوانده و لقمه نانی با فرزندانم محمود و مهدی و آقای مزارعی میل کردیم البته نه بر روال هر روز که هر روز ما برای نماز ظهر و عصر به اتفاق برادرم رسول به مسجد قدس می‌رفتم؛ و نمازمان را آنجا اداء کرده و غذای خود را می‌گرفتیم و می‌آمدیم.

اما امروز که رسول شهید شد ماشینش هم از کار افتاد ما هم وسیله نقلیه‌ای فعلاً نداریم. نتوانستیم به مسجد برویم همین جا نماز خواندیم و از نان‌هایی که موجود بود استفاده کردیم نمی‌دانم قبل از ناهار یا بعد از ناهار بود که «غلامحسین خردل مطلق» که گویا بویی از جریان رسول برده بود آمد. همین که جریان را از من شنید دیگر طاقت نیاورد و زد زیر گریه خیلی متقلب و گریان شد حق هم داشت چه اینکه از کودکی با رسول هم بازی و رفیق بوده و این صمیمیت و رفاقت که همشهری‌گری هم مزید شد. از همان دوران کودکی تا امروز که هر دو صاحب زن و فرزندان شده بودند دوام یافته و گذشت زمان انسجام و استحکام بیشتری بهش داده بود.

قدری با او صحبت کردم و تسلیتش دادم. چند لحظه‌ای خوابیدم نمی‌دانم خوابم برد یا خیر بعضی از دوستان که ماجرای شهادت رسول [را]شنیده بودند آمدند و تبریک و تسلیت گفتند من جمله آقای ایرج صفاتی که طفلک از حادثه مرگ رسول خیلی متأثر بود این دو یعنی رسول و صفاتی هم با هم جوشش و یکرنگی عجیبی داشتند اغلب با هم بودند حتماً زندان هم با هم رفتند و این روز‌ها که دوران درگیری با صدام کافر [را] می‌گذرانیم آقای صفاتی با اینکه نماینده مجلس هست تهران را رها کرده و اینجاست. نزدیکی‌های غروب دوستانی که آمده بودند رفتند.

امشب موفق نشدیم مثل شب‌های گذشته برای نماز به مسجد برویم چه اینکه رسول نداشتیم که ما را به مسجد ببرد. او از ما جدا شد و به مقصود و مطلوب خود رسید. امشب ما دیگر رسول نداریم با آقای مزارعی وصفاتی و خردل و فرزندانم محمود و مهدی نشسته و نوعاً بحث و گفتگو دررابطه با شهادت و فقدان رسول هست ساعت ۷:۴۵ خبر‌های لندن را گوش دادیم خبر تازه و مهمی نداشت ساعت ۸ رادیو تهران را گوش دادیم خبر پیشرفت نیرو‌های خودمان می‌داد که مایه خوشحالی شد.

نمی‌دانم ساعت در چه حدودی بود که خوابیدم. خواب نرفته تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم دیدم برادرم علی از بوشهر هست. سراغ رسول را گرفت و از رادیو آبادان چیزی شنیده بود که بوی شهادت رسول [را]می‌داده بعد معلوم شد بچه‌های وفادار رادیو اشاره‌ای به شهادت رسول داشته‌اند در جواب علی با حاشیه رفتن از ذکر مطلب در لفافه خبر را تأیید کردم که او ناراحت [شد]و تلفن را قطعکرد. امشب هم گذشت البته با صدای شلیک توپ و خمپاره و کاتیوشا و مسلسل از هر دو جبهه. 

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آیت‌الله جمی‌: من جز شهادت برای برادرم نمی‌خواستم بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی: تندگویان وزیر نفت به اسارت دشمن بعثی درآمد

تندگویان؛ وزیری که رژیم بعث را به زانو درآورد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

تندگویان در بند اسارت

امروز دوازدهم آبان ۱۳۵۸ هست. صدای آمریکا به نقل از رادیو بغداد خبر داد که وزیر نفت ما آقای تندگویان به اتفاق چند نفر از همراهانش که از ماهشهر عازم آبادان بودند گرفتار مزدوران بعثی شدند و فعلا در بغداد هستند.

ساعت ۷ صبح رادیو تهران خبر را تأیید کرد. معلوم شد تندگویان برای سرکشی به برادران و رسیدگی به امور کارگران و کارکنان نفت عازم آبادان بود که در جاده فرعی مورد هجوم این کافران قرار گرفت و الان دربند آنها هست.

چندی هست که راه آبادان ـ ماهشهر زیر آتش عراقی‌هاست. منتهی یک راه فرعی خاکی چند کیلومتر بالاتر از آبادان مورد استفاده بوده که از آن طرفش از ماهشهر به آبادان آمد و رفت می‌شد که آن هم عراقی‌ها زیر آتش گرفته‌اند و آقای تندگویان از این راه آمده هست و گرفتار شده هست. رادیو تهران این عمل عراق را مخالف تمام قوانین دنیا دانست و از عراق خواست که فوراً وزیر نفت و همراهان او را آزاد کند.

باید به رادیو تهران گفت کدام عمل عراق موافق موازین و مقررات بین‌المللی و انسانی هست که این عمل مخالف هست؟ آخر این حیوان وحشی، صدام کافر فقط برای ارضای غریزه جاه‌طلبی خود و به امر اربابانش برای در هم شکستن حکومت جمهوری اسلامی این حرکت وحشیانه را آغاز کرد از این حرکت ضدانسانی جز جنایت چیز دیگری انتظار نمی‌رود. نتیجه این جنگ تحمیلی و تجاوز ظالمانه صدام، این جنایات هست. 

عصر ساعت ۳:۳۰ از منزل خارج شدم به قصد اینکه آقای حدادی را دیده از ایشان جویای حال تندگویان و همراهانش شوم. به پاسگاه پیروز که قبلاً مقر آنها بود رفتم معلوم شد مدتی هست از آنجا تغییر محل داده‌اند. چون محل آقای حدادی را نیافتم به ستاد عملیات جنوب در هنگ ژاندارمری آمدم سرهنگ حسنی سعدی و سرهنگ شکرریز شده را آنجا دیدم. از اوضاع راضی به نظر می‌رسیدند با آنها اندکی گفتگو کردم و سپس به مسجد امام حسن مجتبی (ع) در خیابان کریمی رفتم برادران مسلح هستند و زیر نظر سپاه در جبهه‌ها مشغول فعالیت هستند. 

این مسجد آخر خیابان کریمی و کنار رود بهمنشیر هست. سرگروه این برادران اظهار داشت که این مقر که عده‌ای از عراقی‌ها قصد دارند به نخلستان آن طرف رود مقابل همین خیابان نفوذ کنند که گفتم فوراً گزارش کنید تا ترتیب جلوگیری از آنها داده شود. از مسجد امام حسن مجتبی (ع) به مسجد موسى بن جعفر (ع) آمدم و با افراد مستقر در آنجا هم درباره حفظ و پاسداری شهر صحبت‌هایی شد و از آنجا نزدیکی‌های غروب به سپاه پاسداران رفتم. 

آقای جوادی که چند روز قبل برای گزارش اوضاع به هران رفته و به محضر امام مشرف شده بود مراجعت کرد ایشان را دیدم از دیدار با امام خوشنود و مسرور بود. معلوم شد امام دستورات لازم به مقامات مسئول داده هست. از سپاه برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم شب آرام گذشت و کمتر صدای توپ و انفجاری که در شب‌های پیش می‌آمد شنیده شد.

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تندگویان؛ وزیری که رژیم بعث را به زانو درآورد بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی: زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا

روایت زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

** خودباختگی صدام

امروز یازدهم آبادن ۱۳۵۹ هست، اخبار ساعت ٦ صبح اخبار صدای آمریکا، حاکی از آن هست که صدام در این ماجرا باخته و بدجوری گیر افتاده تا آنجا که انور سادات هم این عمل او را محکوم کرده هست. حدود ساعت هشت آقای صفاتی به ستاد عملیات در ژاندارمری رفتند ولی من تا این ساعت ۸:۳۰ در خانه‌ام و کم‌کم عازم بیرون از خانه هستم. 

مایلم سری تا مدرسه علمیه رفته با آقای قائمی دیدار کنم؛ ولی فرصت نشده، حدود ساعت نه و ربع از منزل خارج شدم و به مدرسه رفتم. آقای قائمی تنها در مدرسه بود چند دقیقه‌ای نشسته بودم که آقایان روحانی آمدند برایم مغتنم بود؛ ولی حیف که اوضاع بحرانی اجازه نداد زیاد بنشینیم. از آنجا بلند شدیم با آقای قائمی خداحافظی کردیم و به رادیو رفتم و به روال هر روز چند کلمه‌ای در رادیو صحبت کردم و پیامی به رزمندگان دادم.

نزدیکی‌های ظهر به مسجد قدس رفتم و برنامۀ هر روز نماز ظهر و عصر. مسئله تازه‌ای در مسجد نبود جز دو مطلب اول دیدم سر و صدا و داد و قال چند نفر از مؤمنین بلند هست جویا شدم دیدم یکی از این آقایان تند و با لحن دور از نزاکت آخوند‌های آبادان را به باد انتقاد گرفته از بالا تا پایین دیگری هم دفاع می‌کرد. جمعی هم به تماشا ایستاده‌اند. 

آمدم و آنها را مشغول کردم و با خود در حدیث نفس که این روز‌ها مثل همیشه حمله و اعتراض به روحانیت و آخوند زیاد هست؛ چه اینکه دیواری کوتاه‌تر از دیوار این طبقه ندیده‌اند؛ ولی این ساده دلان معترض نمی‌دانند به طور ناخودآگاه از کجا علیه روحانیت بسیج شده‌اند.

دوم نکته‌ای که نظرم را جلب کرد این بود که بین نماز ظهر و عصر یکی از برادران دینی متعبد شهر و با تأثر در حالی که یک جلد کلام الله مجید روی دست داشت فریاد برآورد که شما را به خدا و به این قرآن سوگند که از پخش صحبت‌ها حتى شایعه‌های دروغی که روحیه جوانان رزمنده ما را تضعیف می‌کند خودداری کنید. بعد از نماز و صرف غذا در منزل برنامه خاصی نداشتیم.

نزدیکی‌های غروب به مسجد رفتیم و نماز مغرب و عشا را به جا آوردیم و بعد هم بهمنزل برگشتیم امشب وضع کمی آرام‌تر هست. صدای غرش توپ و شلیک‌های مختلف به طور متفرقه و در فواصل زمانی نسبتاً زیاد به شهر هست که به گوش می‌رسد اخبار لندن و تهران را گوش داده خوابیدم.

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا بیشتر بخوانید »