نوید شاهد

مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر

من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و زمانه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر


 

مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر

به گزارش نوید شاهد  شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ق. در شهر مقدس کاظمین، دیده به جهان گشود؛ در خانواده ای که همة اجدادش از عالمان دین بودند. کودکی بیش نبود که پدر جوانش دیده از جهان فرو بست.

پنج ساله بود که به مدرسه رفت و تا یازده سالگی، دورة ابتدایی را به پایان رساند. نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار او، حیرت استادان و همکلاس هایش را برانگیخت. اولیای مدرسه درصدد برآمدند که این کودک نابغه را به مدرسة کودکان تیزهوش بفرستند؛ تا با هزینه دولت، درس بخواند.

محمدباقر به تحصیل علوم دینی علاقه خاصی نشان می داد و علاوه براین، مادر و برادر بزرگش مایل نبودند او با پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خودباختة آموزش و پرورش عراق، درس بخواند.

دو دایی فقیه و دانشمندش، او را به سوی علوم حوزوی راهنمایی کردند.

محمدباقر برای خواهرش بنت الهدی، درس¬هایی را که یادگرفته بود، تدریس می کرد.

این ترتیب، بنت الهدی بی آن¬که به مدارس نامناسب دخترانة آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه، اصول و… را آموخت.

 مادرش همیشه با وضو به او شیر می داد و هنگام خواباندن او، قرآن می خواند.

شهید در سن کودکی به بیماری سختی مبتلا شد. مادر، پریشان و نگران به حضرت قائم آل محمد(عج) متوسل شد. یک روز بعد در عالم خواب امام را ملاقات کرد که پس از خواندن دعا، خطاب به مادر سید محمدباقر فرمود:مطمئن باش که فرزندت خوب می شود و آیندة بسیار خوبی در انتظارش می باشد.

 دوازده ساله بود که به همراه برادرش سید اسماعیل، به نجف اشرف سفر کرد؛ تا در محضر استادان بزرگ حوزة علمیة شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد.

او در سراسر مدت هفده- هیجده سال تحصیل، علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت.

این مرد بزرگ، علم را نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان ابزاری برای هدایت و نجات خلق، قرار داده بود. از این رو، اوضاع سیاسی حاکم بر مردم مظلوم عراق، او را بر آن داشت تا با همراهی برخی عالمان آگاه، حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی، برای ساماندهی به مبارزات مسلمانان، تأسیس کند. این بینش، مقدمة حزب دعوت اسلامی در سال ۱۳۷۷ق. شد.

 در سال ۱۹۵۸ میلادی، با به حکومت رسیدن عبدالکریم قاسم، میدان برای کمونیست ها در عراق باز شد و موج تفکرات و اندیشه¬های الحادی و مخالف اسلام، آن سرزمین را فراگرفت. آن حوادث تاسف بار، عالمان شیعه را به حرکت واداشت، تا به ترسیم برنامه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری مکتب اسلام، هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر روی بیاورند. این حرکت، جامعة روحانیت نجف اشرف را پدید آورد که سید محمدباقر صدر، نخستین بیانیة آن را نوشت.

او نهضت امام خمینی در ایران را روزنة امیدی برای نجات امت اسلام می دانست و از آغاز نهضت امام در سال ۱۳۴۲ ش. حوادث آن را دنبال می کرد.

همزمان با، ورود امام خمینی به حوزة علمیة نجف، جنب و جوش و نظرات متفاوتی در میان علما ایجاد شد.

سید با اشتیاق تمام در مراسم استقبال از امام شرکت کرد و شاگردان و همفکرانش ‍را نیز به آن دعوت کرد. او در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، ارتباط نزدیکی با وی داشت و به امام، عشق می ورزید،

دوران مرجعیت این سید بزرگ، پس از وفات آیه الله حکیم آغاز شد.

دوسال بعد، رژیم بعث از تحرک¬های ضداستبدادی حزب دعوت اسلامی و دیگر مبارزان مسلمان، به هراس افتاد. ازاین رو، با حمله به خانة مجاهدان، آنان را دستگیر و زندانی کرد.

سید با وجود بیماری و بستری شدن در بیمارستان نجف، تحت نظر ماموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار داشت و پس از اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.

در سال ۱۳۹۴ ق. پنج تن از شاگردان و مریدان شهید صدر، دستگیر و اعدام شدند! این حادثه، اثر ناگوار و سنگینی بر روح سید گذاشت.

سید شهید در حال ورود به حرم، به قصد اقامة نماز صبح بود. دو طلبه جوان به وی نزدیک شده، اجازه گرفتند تا سؤالی را مطرح کنند. شهید با خوشرویی، عذرخواهی کرد و گفت: وقت نماز دیر می شود و نمی¬توانم با شما بمانم و به سؤال¬هایتان پاسخ دهم.

روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف شد و با دیدن آن جوانان به آنها گفت: امروز زود آمدم؛ تا سؤال¬هایتان را بشنوم و جواب بدهم.

طلبه¬ای ۱۱ ساله، کتاب مختصری دربارة آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد که بهترین فردی که می تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است.

سید با روی باز از او استقبال کرده، کتاب را گرفت و پس از چند روز، تصحیح شدة آن را به همراه حاشیه هایی که برایش نوشته بود، به او بر گرداند و گفت:اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور؛ تا با هزینة خودم آن را برایت چاپ کنم.

 سال ۱۳۹۷ق. بود که مردم نجف به رسمی قدیمی، در روز اربعین حسینی علیه السلام، مویه کنان و عزادار، با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی کردند.

شهید صدر با تمام توان، به حمایت از هیئت های عزادار برخاست؛ تا مراسم شورانگیز اربعین، هرچه باشکوه¬تر برگزار شود.

در آن مراسم، ده¬ها هزار نفر در قالب عزادارن حسینی علیه السلام، اعتراض خود را برضد سلطة ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.

در پی این قیام تاریخی وی او دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل شد و در آن¬جا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفت.

رژیم بعث، به همة دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت دستور داده بود که برنامه های ضد اسلامی را در تمام سطوح آموزش، اجرا کنند.

این سید مبارز در مقام مرجعیت، با صدور فتوایی، هر گونه همکاری با رژیم را تحریم کرد.

تاثیر فتوای شهید صدر به حدی عمیق بود که یکی از مسئولان حزب، چنین اعتراف کرد:

فتوای سید محمد باقر، همة نقشه های ما را نقش بر آب کرد و هیچ کس، جز عدة کمی ترسو و بزدل، از پذیرفتن عضویت حزب و همکاری با آن، استقبال نکرد.

برگزاری تفسیر موضوعی قرآن، آن هم بعد از تعطیل کردن درس خارج فقه، یکی دیگر از مبارزات فرهنگی و سیاسی وی بود. او در تشریح این برنامه گفته بود: برای من، تدریس و تالیف و تحقیق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد؛ بلکه ادای وظیفة شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چیز مهم تر است. در این برهه از تاریخ اسلام، من وظیفه خود می دانم که با تفسیر قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان¬های انقلابی اسلام را مطرح نمایم و با بیان مفاهیم شور آفرین، حماسی و اجتماعی قرآن کریم، دل¬ها را برای پیوستن به انقلاب اسلامی ایران، آماده کنم.

 محاصره، نه ماه طول کشید و در آن مدت، رژیم با فرستادن ماموران خود نزد شهید، سعی در انصراف او از راه حسینی اش نمود.

بعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه ۱۹جمادی الاول ۱۴۰۰ق. ‍سازمان امنیت نجف، وی را دستگیر و به سرعت به بغداد منتقل کرد. شهید می دانست که دیگر بر نخواهد گشت و برای همین، وقتی به او گفتند: آماده باشید به بغداد برویم، به آرامی جواب داد:من خیلی وقت است که آمادة شهادتم!

فردای آن روز، بنت الهدی نیز زینب گونه به اسارت درآمد.

برادر ناتنی صدام در زندان از شهید صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد؛ تا آزاد شود وگرنه، کشته خواهد شد!

او مردانه پاسخ داد:من، آمادة شهادتم و هرگز خواسته های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من، همان است که انتخاب کردم!

این پاسخ، کافی بود تا رژیم، نهایت استیصال خود را در شکنجه وی و خواهرش به کار بگیرد؛ تا آن دو بزرگوار، روز سه شنبه ۲۳ جمادی الاول ۱۴۰۰ق. زیر شکنجه، به مقام شهادت نایل آیند.
 
انتهای پیام



منبع خبر

من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و زمانه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر

من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر


 

مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر

به گزارش نوید شاهد  شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در ۲۵ ذیقعده ۱۳۵۳ق. در شهر مقدس کاظمین، دیده به جهان گشود؛ در خانواده ای که همة اجدادش از عالمان دین بودند. کودکی بیش نبود که پدر جوانش دیده از جهان فرو بست.

پنج ساله بود که به مدرسه رفت و تا یازده سالگی، دورة ابتدایی را به پایان رساند. نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار او، حیرت استادان و همکلاس هایش را برانگیخت. اولیای مدرسه درصدد برآمدند که این کودک نابغه را به مدرسة کودکان تیزهوش بفرستند؛ تا با هزینه دولت، درس بخواند.

محمدباقر به تحصیل علوم دینی علاقه خاصی نشان می داد و علاوه براین، مادر و برادر بزرگش مایل نبودند او با پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خودباختة آموزش و پرورش عراق، درس بخواند.

دو دایی فقیه و دانشمندش، او را به سوی علوم حوزوی راهنمایی کردند.

محمدباقر برای خواهرش بنت الهدی، درس¬هایی را که یادگرفته بود، تدریس می کرد.

این ترتیب، بنت الهدی بی آن¬که به مدارس نامناسب دخترانة آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه، اصول و… را آموخت.

 مادرش همیشه با وضو به او شیر می داد و هنگام خواباندن او، قرآن می خواند.

شهید در سن کودکی به بیماری سختی مبتلا شد. مادر، پریشان و نگران به حضرت قائم آل محمد(عج) متوسل شد. یک روز بعد در عالم خواب امام را ملاقات کرد که پس از خواندن دعا، خطاب به مادر سید محمدباقر فرمود:مطمئن باش که فرزندت خوب می شود و آیندة بسیار خوبی در انتظارش می باشد.

 دوازده ساله بود که به همراه برادرش سید اسماعیل، به نجف اشرف سفر کرد؛ تا در محضر استادان بزرگ حوزة علمیة شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد.

او در سراسر مدت هفده- هیجده سال تحصیل، علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت.

این مرد بزرگ، علم را نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان ابزاری برای هدایت و نجات خلق، قرار داده بود. از این رو، اوضاع سیاسی حاکم بر مردم مظلوم عراق، او را بر آن داشت تا با همراهی برخی عالمان آگاه، حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی، برای ساماندهی به مبارزات مسلمانان، تأسیس کند. این بینش، مقدمة حزب دعوت اسلامی در سال ۱۳۷۷ق. شد.

 در سال ۱۹۵۸ میلادی، با به حکومت رسیدن عبدالکریم قاسم، میدان برای کمونیست ها در عراق باز شد و موج تفکرات و اندیشه¬های الحادی و مخالف اسلام، آن سرزمین را فراگرفت. آن حوادث تاسف بار، عالمان شیعه را به حرکت واداشت، تا به ترسیم برنامه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری مکتب اسلام، هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر روی بیاورند. این حرکت، جامعة روحانیت نجف اشرف را پدید آورد که سید محمدباقر صدر، نخستین بیانیة آن را نوشت.

او نهضت امام خمینی در ایران را روزنة امیدی برای نجات امت اسلام می دانست و از آغاز نهضت امام در سال ۱۳۴۲ ش. حوادث آن را دنبال می کرد.

همزمان با، ورود امام خمینی به حوزة علمیة نجف، جنب و جوش و نظرات متفاوتی در میان علما ایجاد شد.

سید با اشتیاق تمام در مراسم استقبال از امام شرکت کرد و شاگردان و همفکرانش ‍را نیز به آن دعوت کرد. او در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، ارتباط نزدیکی با وی داشت و به امام، عشق می ورزید،

دوران مرجعیت این سید بزرگ، پس از وفات آیه الله حکیم آغاز شد.

دوسال بعد، رژیم بعث از تحرک¬های ضداستبدادی حزب دعوت اسلامی و دیگر مبارزان مسلمان، به هراس افتاد. ازاین رو، با حمله به خانة مجاهدان، آنان را دستگیر و زندانی کرد.

سید با وجود بیماری و بستری شدن در بیمارستان نجف، تحت نظر ماموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار داشت و پس از اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.

در سال ۱۳۹۴ ق. پنج تن از شاگردان و مریدان شهید صدر، دستگیر و اعدام شدند! این حادثه، اثر ناگوار و سنگینی بر روح سید گذاشت.

سید شهید در حال ورود به حرم، به قصد اقامة نماز صبح بود. دو طلبه جوان به وی نزدیک شده، اجازه گرفتند تا سؤالی را مطرح کنند. شهید با خوشرویی، عذرخواهی کرد و گفت: وقت نماز دیر می شود و نمی¬توانم با شما بمانم و به سؤال¬هایتان پاسخ دهم.

روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف شد و با دیدن آن جوانان به آنها گفت: امروز زود آمدم؛ تا سؤال¬هایتان را بشنوم و جواب بدهم.

طلبه¬ای ۱۱ ساله، کتاب مختصری دربارة آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد که بهترین فردی که می تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است.

سید با روی باز از او استقبال کرده، کتاب را گرفت و پس از چند روز، تصحیح شدة آن را به همراه حاشیه هایی که برایش نوشته بود، به او بر گرداند و گفت:اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور؛ تا با هزینة خودم آن را برایت چاپ کنم.

 سال ۱۳۹۷ق. بود که مردم نجف به رسمی قدیمی، در روز اربعین حسینی علیه السلام، مویه کنان و عزادار، با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی کردند.

شهید صدر با تمام توان، به حمایت از هیئت های عزادار برخاست؛ تا مراسم شورانگیز اربعین، هرچه باشکوه¬تر برگزار شود.

در آن مراسم، ده¬ها هزار نفر در قالب عزادارن حسینی علیه السلام، اعتراض خود را برضد سلطة ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.

در پی این قیام تاریخی وی او دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل شد و در آن¬جا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفت.

رژیم بعث، به همة دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت دستور داده بود که برنامه های ضد اسلامی را در تمام سطوح آموزش، اجرا کنند.

این سید مبارز در مقام مرجعیت، با صدور فتوایی، هر گونه همکاری با رژیم را تحریم کرد.

تاثیر فتوای شهید صدر به حدی عمیق بود که یکی از مسئولان حزب، چنین اعتراف کرد:

فتوای سید محمد باقر، همة نقشه های ما را نقش بر آب کرد و هیچ کس، جز عدة کمی ترسو و بزدل، از پذیرفتن عضویت حزب و همکاری با آن، استقبال نکرد.

برگزاری تفسیر موضوعی قرآن، آن هم بعد از تعطیل کردن درس خارج فقه، یکی دیگر از مبارزات فرهنگی و سیاسی وی بود. او در تشریح این برنامه گفته بود: برای من، تدریس و تالیف و تحقیق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد؛ بلکه ادای وظیفة شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چیز مهم تر است. در این برهه از تاریخ اسلام، من وظیفه خود می دانم که با تفسیر قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان¬های انقلابی اسلام را مطرح نمایم و با بیان مفاهیم شور آفرین، حماسی و اجتماعی قرآن کریم، دل¬ها را برای پیوستن به انقلاب اسلامی ایران، آماده کنم.

 محاصره، نه ماه طول کشید و در آن مدت، رژیم با فرستادن ماموران خود نزد شهید، سعی در انصراف او از راه حسینی اش نمود.

بعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه ۱۹جمادی الاول ۱۴۰۰ق. ‍سازمان امنیت نجف، وی را دستگیر و به سرعت به بغداد منتقل کرد. شهید می دانست که دیگر بر نخواهد گشت و برای همین، وقتی به او گفتند: آماده باشید به بغداد برویم، به آرامی جواب داد:من خیلی وقت است که آمادة شهادتم!

فردای آن روز، بنت الهدی نیز زینب گونه به اسارت درآمد.

برادر ناتنی صدام در زندان از شهید صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد؛ تا آزاد شود وگرنه، کشته خواهد شد!

او مردانه پاسخ داد:من، آمادة شهادتم و هرگز خواسته های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من، همان است که انتخاب کردم!

این پاسخ، کافی بود تا رژیم، نهایت استیصال خود را در شکنجه وی و خواهرش به کار بگیرد؛ تا آن دو بزرگوار، روز سه شنبه ۲۳ جمادی الاول ۱۴۰۰ق. زیر شکنجه، به مقام شهادت نایل آیند.
 
انتهای پیام



منبع خبر

من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر بیشتر بخوانید »

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروزی هستند

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروزی هستند


به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ ششم اسفندماه بیست و دومین دوره انتخاب بهترین کتاب سال دفاع مقدس و مقاومت در حوزه خاطره، مستند (زندگی‌نامه، دست‌نوشته، وصیت‌نامه و …)، تاریخ شفاهی، داستان و رمان، خاطره داستان، شعر و نثر ادبی، زندگی‌نامه داستانی، هنر‌های تجسمی، نمایشی، پژوهش سیاسی و نظامی، ادبی، هنری، فرهنگی و اجتماعی، منابع و آثار مرجع، امنیت و اقتدار ملی – مقاومت بین‌الملل اسلامی(با تاکید بر فلسطین و غزه)- مدافعان حرم، ترجمه، خدمات نشر و ناشران، کتاب و کتابداری، کتاب شنیداری و بخش ویژه شهید سلیمانی(سرباز حکیم) به کار خود پایان داد.

از این میان گروه مادران شریف با مدیریت خانم زهرا سلیمانی در بخش ترویج کتاب از طریق فضای مجازی به صورت مستمر مورد تقدیر قرار گرفت. این گروه که در سال ۱۳۹۸ برای نخستین بار با عنوان گروه مادران شریف به صورت کانال در فضای مجازی شروع به کار کرد

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروز هستند

«پروانه شکوری» در گفت‌و‌گو با خبرنگار نوید شاهد؛ درباره توضیح چرایی شکل‌گیری، چگونگی رویکرد و هدف اصلی برپایی گروه مادران شریف، گفت: ابتدا کانال مادران شریف با حضور تقریبا” ۲۴ دانشجو نخبه و تحصیلكرده دانشگاه شریف كه با رتبه‌های دو و سه رقمی، درس می‌خوانند تشکیل شد. ما تعدادی هم‌دانشگاهی بودیم که بعد از ازدواج و صاحب فرزند شدن، یک گروه دوستانه با محوریت مادری تشکیل دادیم، هدف از تشکیل این گروه، انتقال تجربیات مرتبط با بچه‌داری بود؛ این گروه در واقع محلی برای در میان گذاشتن دغدغه‌های مادرانه بود که با توصیه هایی که حضرت آقا داشتند که خانمها باید چند فرزند داشته باشند و در جهاد نیز سهیم باشند تصمیم گرفتیم در حوزه های دیگر نیز با هم همفکری داشته باشیم.

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروز هستند

وی افزود: شروع فعالیت ما در «پویش کتابخوانی مادران شریف» با محوریت روزنوشت‌های مادران دانشگاه شریف آغاز شد. ما با این هدف گروه را راه اندازی کردیم و در همین راستا در پی مادران و الگوهایی بودیم که بتوانیم به ثبت تجربیات و خاطراتشان بپردازیم اما از یه جایی به بعد متوجه شدیم از این اینگونه الگوها در جامعه بسیار وجود دارد و آنها مادران در دهه  ۱۳۶۰هستند، مادران و همسرانی بودند که فرزندشان را به جبهه فرستادند و با شهادت آنها و صبوری این مادران والامقام، خودشان نیز به مقام معنوی رسیدند. این مادران والامقام علاوه بر اداره یک زندگی چند فرزندی در فعالیتهای پشت جبهه نیز حضور داشتند و این همان الگویی بود که ما به دنبالش بودیم. البته توصیه های حضرت آقا نیز بی تاثیر نبود و ایشان در چندین سخنرانی خود تاکید بر خواندن کتابهای مادران و همسران شهدا داشتند و همین نگاه ما را بیشتر به این سمت برد. زیرا رهبر حجت را برما تمام کرده بود و این کار علاوه بر اینکه به هدف ما نزدیک بود با سخنان حضرت آقا و وظیفه ایی که ایشان بر عهده ما گذاشتند گروه مادران شریف به جستجو کتابهایی در این حوزه پرداخت و در ادامه از طریق شبکه‌های مجازی، خانم‌هایی از دانشگاه‌های دیگر کشور، خانم‌های غیردانشجو و خانه‌دار نیز به ما پیوستند؛ چون فضای اینستاگرام تعاملی‌تر است؛ عمده فعالیت ما در صفحه‌ای به‌نام “مادران شریف ایران‌زمین” است و در پیام‌رسان‌های بله، ایتا و سروش هم با همین نام فعال هستیم.

چهل کتاب باموضوعات دفاع مقدس و مدافع حرم در طول سه سال خوانده شد

شکوری ادامه داد: در ابتدا در کانال کتابهایی در حوزه مادران و همسران شهدا و چگونگی تهیه آنها را معرفی می کردیم که بسیار مورد استقبال قرار می گرفت اما متوجه شدیم که برخی از مادران علاقه مند، با داشتن چند فرزند نمی‌توانند یک کتاب را تا انتها بخوانند به همین دلیل ما به دنبال راه دیگری رفتیم تا بستری را آماده کنیم که این کتابها خوانده شود اما با ایده خواندن دسته جمعی در گروه چند مسئله را باید مورد توجه قرار می دادیم یکی اینکه ابتدا آهسته و پیوسته این خواندن انجام بشود و اینکه توقع نداشته باشیم این مادران در طول یه هفته یه کتاب را تمام بکنند و ما با روزی ده دقیقه تا یک ربع زمان مطالعه را شروع کردیم زیرا همه مادران می توالنستند در این پویش جمعی شرکت کنند. هر ماه یه کتاب را معرفی و روشهای خرید با تخفیف را اعلام می کردیم تعداد صفحات مثلا ۱۰ صحفه را انتخاب می کردیم همه با هم شروع می کردیم و در حین خواندن در گروه با هم در مورد نکات کتاب و آن قسمت هایی که می توان از آنها الگو گرفت، تبادل اطلاعات می کردیم و این علاوه بر اینکه یک مباحثه ایی صورت می رفت کارکرد انگیزشی نیز داشت بسیاری از مخاطبان ما وقتی وارد گروه می شدند و می دیدند یک اتفاق جمعی می افتد مشتاقانه به مطالعه ادامه می‌دادند و خداروشکر در این سه سالی که به طور مستمر گروه به فعالیت خود ادامه داده، حدود چهل کتاب  خوانده شده که اولویت ما بیشترکتابهایی باموضوعات دفاع مقدس و مدافع حرم بود که خود حضرت آقا تقریظ کردند و برای ایجاد انگیزه در پایان هر ماه و اتمام هر کتاب به ۱۰ نفر از کسانی که کتاب را به طور کامل مطالعه می کردند به قید قرعه جوایز ناچیزی اهدا می شود این هدیه نقدی مبلغ ناچیزی است ولی صرفا” فقط جنبه سرگرمی و تشویق دارد.

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروزی هستند

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی کار را برای گروه ما آسان تر کرد

وی با اشاره به اینکه کتاب‌های صوتی و الکترونیکی کار را برای ما آسان تر کرد، خاطر نشان کرد: در این سال‌های اخیر که کتاب‌های صوتی و الکترونیکی زیادی به بازار آمده، کار را برای ما آسان کرد. گروه مادران شریف معرفی اینگونه کتاب‌ها را در اولویت قرار داد، در ابتدا مادران می‌گفتند: «اصلا این کتاب خواندن به حساب نمیاد ما تا کتاب را به دست نگیریم نمی توانیم تمرکز کنیم» اما بعدها که همراه با کار خانه داری به راحتی کتاب نیز را گوش می دادند استقبال‌شان از کتاب‌های صوتی بیشتر شد و این هم یک تجربه جدیدی بود.

با تشکیل گروهای محلی یا خانوادگی باعث ترغیب دیگران به کتاب و کتابخوانی شویم

شکوری در پایان ضمن تشکر از مسئولین در خصوص دیده شدن گروه مادران شریف گفت: این اولین باری بود که گروه مادران شریف مورد تشویق قرار گرفت و به چشم همه مسئولین آمد. فعالیت این گروه به صورت خودجوش بوده و وابسته به هیچ نهاد یا سازمانی نیست و شاید به همین دلیل گروه ما بعد از چندین سال فعالیت دیده شد. من بسیار از تمام مسئولین دست اندرکار این جشنواره تشکر می‌کنم زیرا که دیده شدن و تقدیر از این گروه ها مسبب برپایی گروه‌های کوچک کتابخوانی خواهد شد که افراد با خواندن یک کتاب به این گروه ها وارد می شوند و آهسته و پیوسته وارد فرهنگ کتاب و کتابخوانی می‌شوند.

در پایان توصیه من به همه مادران کتاب خوان این است که علاوه بر اینکه خودشان این امر مهم را انجام می دهند با تشکیل گروه های کوچک کتابخوانی، کتاب را به تنهایی نخوانید و با تشکیل گروهای محلی یا خانوادگی اطرافیانمان را با آوردن در گروه‌های جمعی ترغیب به کتاب و کتابخوانی کنیم.



منبع خبر

مادران و همسران شهدا بهترین الگو برای مادران امروزی هستند بیشتر بخوانید »

مصاحبه

مظلومیت کودکان بی‌گناه غزه یاد آور شهادت دخترم شیرین است


به گزارش نوید شاهد، بمباران مناطق شهری که از ابتدای جنگ با استفاده ازتوپخانه و موشک‌های کوتاه برد و میان برد انجام می‌گرفت به یک باره در اسفند ۱۳۶۲ جهش چشمگیری پیدا کرد و بر شدت به کارگیری سلاح‌های مخرب علیه مناطق مسکونی بشدت افزود. سال ۱۳۶۲، سال به کار‌گیری انبوه موشک‌های میانبرد در جنگ بود. در این سال طی ۲۴ حمله موشکی ۳۷ موشک به هشت شهر شلیک شد که بر اثر آنها ۶۰۹ هموطن‌ شهید و ۲۵۲۸ نفر مجروح شدند و به ۲۵۰۰ واحد مسکونی و تجاری خسارت‌های عمده وارد شد. 

یکی از این موشک‌ها در ۲ بامداد پنجم اسفند ۱۳۶۲ در استان خرم آباد به منزل محمد پیمان اصابت کرد و منجر به شهادت دختر ۱۲ ساله اش شهید «شیرین پیمان» شد.  نوید شاهد با پدر این شهید نوجوان در سالروز شهادت دخترش گفتگویی داشته که در ادامه می‌خوانید.

مصاحبه

نوید شاهد:لطفا خودتان را معرفی کنید؟

محمد پیمان: بسم رب شهدا و الصدقین، محمد پیمان، فرزند مرحوم قاسم و متولد ۱۳۲۳ هستم. دارای سه فرزند، دو دختر و یک پسر می‌باشم که در سال ۱۳۶۲ بر اثر بمباران هوایی یکی از فرزندان دخترم به نام شیرین به شهادت رسید.

نوید شاهد: در سالهای پیروزی انقلاب مشغول به چه کاری بودید و آیا فعالیتهای سیاسی داشتید؟

محمد پیمان: در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از انقلاب، نمایندگی ماشین‌های سوزوکی را داشتم و علاوه بر این نمایندگی بوش، اتو رکس، کامیونهای داف و نیز پیمانکار شرکت نفت بودم. در سالهای ۱۳۵۳، ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ تا اوایل انقلاب فعالیت زیادی در امور مواد نفت رسانی به همه مناطق کشور را داشتم.

در آن سالها من ساکن خرم آباد بودم و با توجه به شغلم و اینکه پرسنل زیادی داشتم تمام تلاشم این بود که خدمتگزار مردم باشم و برای درآمد زایی مردم کاری کرده باشم.

در اوایل انقلاب، سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ که مبارزات سیاسی مردم تقریبا علنی شده بود من و پرسنلم نیز در فعالیت‌های مبارزاتی کنار مردم بودیم و به کمک هم حرکت‌هایی در جهت پیروزی انقلاب می‌زدیم. در سال ۱۳۵۷ که همه کشور می‌خواستند همزمان مجسمه شاه را پایین بیاورند ما نیز با کمک یکی از رانندگان تصمیم گرفتیم که در زمانی که مردم به سمت میدان نزدیک می‌شوند تا مجسمه شاه را پایین بیاورند. ایشان نیز با یک ماشین حمل بنزین به آن منطقه یعنی خیابان وصال خرم آباد بیاید و نرسیده به مجسمه شاه که الان میدان آزادی هست، ماشین را به سمت گاردی ها رها کند و همزمان نیز جرثقیل مجسمه شاه را پایین بیاورد.

ما نقشه را کشیده بودیم و هم جرثقیل و هم کامیون بنزین آماده بود، تا با کمک مردمی که با ما دوست بودند این کار را انجام بدهیم که به گوش روحانیون و علمای استان رسید. آنها به خوبی ما را می‌شناختند و از فعالیتهای ما آگاه بودند اما ما با مخالفت آنها مواجه شدیم و نظرشان این بود که «اگر این کامیون با حدود ۱۸۰۰۰ لیتر بنزین را با قصد کشتن گاردی ها، ساواکی و اطلاعاتی ها به سمت شهربانی و گاردی ها رها کنید آیا احتمال نمی‌دهید مردم عادی را به کشتن بدهید و این واقعا هم از لحاظ شرعی و هم از نظر قانونی شما را محکوم خواهد کرد. ما می‌دانیم شما نیت تان کمک به پیروزی انقلاب است ولی این کار خطرناکی است و ممکن است مردم عادی و یا انسان‌های بی گناه و یا رهگذری آسیب ببیند» با ممانعت علما این نقشه درکل منحل شد اما باز هم به لطف خدا و با کمک مردم غیور خرم آباد توانستیم مجسمه شاه را پایین بیاوریم و همچنین مرتکب گناه نیز نشویم. ما همچنان با کمک علمای استان به مبارزات سیاسی خود ادامه دادیم تا به لطف خدا انقلاب پیروز شد و به امنیت امروزی رسیدیم.

نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟

محمد پیمان: شیرین فرزند دوم من بود. وی پانزدهم فروردین ۱۳۵۰ دیده به جهان گشود و از همان کودکی بسیار آرام و مهربان بود. زمانی که به نوجوانی رسید بسیار به بزرگترها احترام می‌گذاشت و همین باعث شده بود که همه از بودن در کنار ایشان لذت ببرند. خصوصا” مادر خودم و مادر همسرم که بسیار به ایشان علاقه داشتند. خیلی رفتار خوبی با همه داشت و بسیار خوش زبان و خوشرو بود.

شیرین به درسش بسیار اهمیت می‌داد. باهوش و زرنگ بود و برای فعالیت‌های درسی اش اینقدر مرتب و منظم همه چیز را انجام می‌داد که نیازی نبود کسی به ایشان کمک کند. شیرین بسیار متدین بود قبل از اینکه به سن تکلیف برسد با همسرم و مادرم در صف نماز بود و در مراسم‌های مذهبی شرکت می‌کرد. باید این را بگویم که ما همیشه در خانه جلسات مذهبی داشتیم و ایشان در کمک  برای برپایی مراسمات مذهبی در منزل حضوری فعال داشت و همیشه کمک حال مادرش بود.

نوید شاهد: آیا شهید در دوران نوجوانی مبارزات سیاسی نیز داشته است؟

محمد پیمان: زمانی که شیرین دوران ابتدایی را تمام کرد و وارد دوره راهنمایی شد انقلاب شروع شد و ایشان همیشه نگران جوانان و نوجوانانی بود که به جبهه های حق علیه باطل می‌رفتند و با جمع آوری و بسته بندی وسایل برای رزمندگان تمام تلاش خود را می کرد تا کمکی به آنها کرده باشد.

اوایل با پول جیبی‌هایش برای رزمندگان وسایل می‌خرید و زمانی که کارش مورد استقبال قرار گرفت مرتب از من و مادرش درخواست پول داشت که با خرید وسایل، بسته بندی و ارسال برای رزمندگان کمکی کرده باشد و بارها و بارها خودم ایشان را برای خرید و بسته بندی همراهی کردم و در مسیر ماشین های اعزامی می آوردمش و خودش این بسته ها را با دست خودش به رزمندگان می داد.

نوید شاهد: بهترین خاطره‌ایی که همیشه از شهید در ذهنتان مرور می‌شود را برایمان بازگو کنید؟

محمد پیمان: بهترین خاطره من از شیرین مسئولیت پذیری او بود. اینکه کارش را به دوش هیچکس نمی‌گذاشت و حتی هر کاری از دستش بر می‌آمد برای دیگران انجام می‌داد. مهربانی شیرین زبانزد بود اینکه هر لحظه می‌آمد کنار ما حتما باید بوسه‌ای از ما می‌گرفت. در مراسمات مذهبی بسیار حضوری فعال داشت و همیشه مهمان نواز بود. ناراحتم که خیلی مظلومانه از این دنیا رفت.

نوید شاهد: از لحظه شهادت شیرین برایمان بگویید

محمد پیمان: دخترم، شیرین در ساعت دو بامداد پنجم اسفند ماه ۱۳۶۲ در اثر اصابت اولین حمله موشکی به منطقه خرم آباد و اصابت موشک به منزل مسکونی ما به شهادت رسید. خانه ما کامل با خاک یکسان شد. ما در غرب خرم آباد در خیابان ۱۷ شهریور فعلی ساکن بودیم در آن لحظه ما در منطقه خوبی از شهر می‌نشستیم و همه می‌گفتند: «اگر بمباران کنند شما چون در دامنه کوه هستید محل زندگی تان بسیار امن است این منطقه را بمباران نمی کنند» و من نیز تا صدای آژیر را شنیدیم ماشینم را بیرون آوردم و به خانواده ام گفتم سریع به زیرزمین بروید و خودم به سمت شرق خرم آباد حرکت کردم تا برخی از اقوامم را به منزل خودم بیاورم تا آسیب نبینند.

حدودا من ۴۰۰ متر به سمت شرق رفتم که با صدای یک انفجار آسمان پشت سرم روشن شد من کمی جلوتر رفتم ولی متوجه شدم که سر و صدا سمت غرب خرم آباد بیشتر است و دوباره به سمت خانه برگشتم. در همان اول خیابان شهدای غربی تمام درختها، تیر برق‌ها و مغازه‌ها و ساختمان‌ها همش روی هم ریخته بود و خیابان‌ها را مسدود کرده بود و من راهی برای جلو رفتن نداشتم، ماشین را رها کردم و پیاده به سمت خانه دویدم و آنقدر همه چیز در هم ریخته بود که اصلا تشخیص نمیدادی الان کجای خیابان هستی و من از روی این همه چوب، سنگ، خاک و شیشه پیاده خودم را به خانه رساندم. خانه من صد درصد تخریب شده بود و بچه‌های من زیر آوار و خاک مدفون شده بودند و هر چه آنجا صدا می‌زدم هیچ صدایی را نمی‌شنیدم تمام نیروهای بسیج، مردمی و شهرداری به کمک آمده بودند و با بیل مکانیکی و لودر خانواده من را زیر آوار بیرون کشیدند. همه بچه ها و همسرم مجروح شده بودند و شیرین در همان لحظه بمباران به شهادت رسیده بود.

همه خانواده من را به بیمارستان عشایر انتقال دادند و در ابتدا به من گفتند شیرین رو هم به اتاق گچ بردند و نگفتند به شهادت رسیده فردای همان روز همه اقوام و فامیل آمدند و به من اطلاع دادند.

شیرین یک طفل معصوم بود و به خوبی بخاطر دارم که همان شب دستم زیر سرش بود تا صدای آژیر را شنیدم، من رفتم و دیگر ندیدمش. ناراحتم که بی‌گناه و بدون اینکه بتواند از خودش دفاع کند از این دنیا رفت. وقتی الان در تلویزیون فیلم‌های غزه را می‌بینم هیچ تازه‌گی برای من ندارد زیرا من این صحنه را در زندگی خودم تجربه کردم و شاهد عینی چنین صحنه‌هایی بودم من هر وقت بچه‌های بی‌گناه غزه را می‌بینم فقط به یاد شیرین گریه می‌کنم. مردم غزه قربانی افراد ظلم و ظالم هستند و زن و مرد، پیر و جوان، و خصوصا بچه ها هیچ گناهی نکردند اما در معرض جدی خطر هستند.

نوید شاهد: و حرف آخر…

محمد پیمان: مسئولین تمام کشور تقاضا دارم، که بدانند منتخب این مردم هستند، یعنی اگر مردم نباشند آنها بر چه کسی می‌خواهند حکومت کنند پس باید به داد ملت و جوانان برسند و از فساد اخلاقی و مالی جلوگیری کنند. همه مردم چه خانواده شهدا و چه مردم عادی باید به عنوان یک ایرانی در نظر گرفته شوند و مراقب باشیم تا حق و حقوق مردم به درستی و یکسان و در چهارچوب درست به آنها داده شود. از برتری نسبت به یکدیگر پرهیز کنند همانطور که شهدا از پیر و جوان، زن و مرد و کودک همه در درگاه خداوند یکسان هستند پس تمامی مردمی که در این کشور زندگی می کنند نیز باید حق و حقوقشان رعایت بشود.



منبع خبر

مظلومیت کودکان بی‌گناه غزه یاد آور شهادت دخترم شیرین است بیشتر بخوانید »

«پسر خرمشهر» در دروازه ری دیده شد

«پسر خرمشهر» در دروازه ری دیده شد


به گزارش نوید شاهد، آیین رونمایی از کتاب «پسر خرمشهر» عصر دیروز دوشنبه ۲۹ بهمن در سالن اجتماعات شیخ صدوق(ره) فرهنگسرای ولاء با حضور حمید هنرجو نویسنده کتاب، زهرا شیرکوند رییس اداره تالیف و نشر بنیاد شهید و امور ایثارگران و مدیران فرهنگی هنری برگزار شد.

«پسر خرمشهر» از تازه های نشر شاهد، روایتی از زندگی و مبارزات شهید محمد جهان‌آرا فرمانده دلاور خرمشهر در ژانر داستانی است که ابعاد مختلف زندگی این شهید را با زبانی ساده و جذاب برای نوجوانان روایت می‌کند و نوجوانان را با ایستادگی، فداکاری‌ها، ابعاد انسانی و رهبری آن شهید آشنا می‌کند. 

در این مراسم حمید هنرجو در نقش مؤلف کتاب، طی سخنانی، به خاستگاه شکل‌گیری این کتاب اشاره نمود و گفت: نوشتن کتاب «پسر خرمشهر» تقریبا به مدت ۳ ماه طول کشید و اولین جرقه نوشتن درباره شهید محمد جهان آرا از آنجایی شکل گرفت که او با بقیه شهدا یک وجه تمایز دارد و آن این است که اگر زندگی‌نامه بقیه فرماندهان را بخوانید متوجه خواهید شد که در آن زمان دولت موافق دفاع بوده و با این عزیزان والامقام همراه و همگام می‌شد، اما مظلومیت شهید محمد جهان آرا در این بود که به تنهایی همراه چند تن از یارانش ۴۵ روز در شهر خودش مقاومت کرد و رییس جمهور وقت که متاسفانه انتخاب مردم نیز بوده به ایشان امکانات و سلاح نمی‌داد و در مقابل ایشان ایستاده بود.

وی افزود: آن‌روزها رسانه و فضای مجازی مثل امروز نبود و ما در آن زمانه هیچ خبری در رابطه با جنگ در خرمشهر نمی‌شنیدیم و این امر مظلومیت این شهید والامقام را دو برابر می‌کند.

هنرجو در ادامه با اشاره به زندگی قبل و بعد از انقلاب شهید جهان آرا، تاکید کرد: در این کتاب به دو بخش زندگی شهید پرداخته شده است. بخش اول در خصوص روحیه کنشگری شهید جهان آرا در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بوده و اینکه خودش را در یک روحیه پیشتازی نسبت به دیگران می‌بیند و سعی می‌کند به درستی به همسن و سالان خود خط بدهد و بخش دوم، روحیه مقاومت و ایستادگی ایشان در دوره بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت و آزادی خرمشهر را روایت می کند.

وی ادامه داد: نگارش این کتاب به صورت مستند داستانی می‌باشد زیرا این داستان مستندات واقعی دارد که می‌تواند روایت‌هایی را به اثبات برساند. امروزه در دنیا بهترین سبک نگارش، مستند داستانی است یعنی شما با توجه به مستندات واقعی، یک روایت را برای خواننده جذاب می کنید و من نیز سعی کردم در نگارش این کتاب زبان جذاب، نرمینه، شفاف و خلاصه را بکار ببرم.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

«پسر خرمشهر» در دروازه ری دیده شد بیشتر بخوانید »