نویسنده دوران دفاع مقدس

یاحسین! اینجا کجاست؟

روایت مسئول تفحص شهدا از دلاوری رزمندگان در عملیات والفجر ۸


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حسین بهزاد» پژوهشگر و نویسنده دوران دفاع مقدس روایتی از عملیات تفحص شهدا را در کتاب «زمین‌های مسلح» آورده است که در ادامه می‌خوانید.

دهه هفتاد را برادر مرتضی شادکام؛ تخریب‌چی اکیپ تفحص برایمان می‌گوید: … همین‌جا که الآن داریم از کنارش می‌گذریم، نقطه‌ی اوج درگیری این شیربچه‌های شکارچی تانک، با دشمن بوده، می‌فهمی چه می‌گویم؟! از این فرش ترکشی که روی زمین را پوشانده بگیر و بیا تا این برزخ چهار کیلومتری میدان مین و سیم‌های خاردار عنکبوتی و فرشی و حلقوی و بشکه‌های ۱۰ لیتری فوگاز، که محتویات آن، فولاد را ذوب می‌کنند چه رسد به بدن آدمیزاد، تا این خورشیدی‌ها و تله‌های انفجاری ناپالم و… [حمله‌ی شدید سرفه به ریه‌های بی‌رمق‌اش، کلام او را قطع می‌کند].

این بچه‌های مظلوم ما، شب حمله‌ی والفجر مثل قرقی از لابه‌لای شانزده رده موانع ایذایی این چنینی گذشته‌اند تا خودشان را به پای خط اوّل پدافندی بعثی‌ها برسانند… چه فایده دارد این‌ها را ضبط می‌کنی؟ تو با این ضبط فسقلی و آن یک کفِ دست دوربین قراضه‌ات چه طور می‌خواهی برای مردم شهر، که هیچ‌کدام از این صحنه‌ها را ندیده‌اند حق مطلب را در توصیف اینجا ادا کنی؟… اصلاً چرا با ما مصاحبه می‌کنی؟… کاش ضبط صوتی، چه می‌دانم، دوربینی هم وجود داشت که می‌شد با آن‌ها حرف‌های این شهدا را ضبط کرد؛ تا خودشان به ما می‌گفتند در آن شب‌ها، اینجا چه بر این‌ها گذشته… [باز هم هجوم بی‌امان سرفه، به پهنای صورت اشک می‌ریزد.] برو، برو با شهداء مصاحبه کن خبرنگار.

برشی از یادداشت حسین بهزاد از عملیات تفحص در مرداد ۱۳۷۳:

از شدت هُرم گرما، رمل‌های مقتل، انگار آتش گرفته‌اند. بچه‌های اکیپ تفحص توی گودال قتلگاه گرد هم حلقه زده‌اند و بی‌اعتنا به دوربین خوش‌اشت‌های حاج‌ نادر طالب‌زاده گوش دل سپرده‌اند به شاعر شیعه‌نامه؛ محمدرضا آقاسی که با همان شور قلندروارش دارد زبان حالِ شهدای مظلوم قتلگاه را برای‌شان روایت می‌کند:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
به کرنش نیفتد، ولی خدای

مرا از دم تیغ‌ها بیم نیست
سر مرد بر خاک تسلیم نیست

که ققنوس را بیم آتش مباد
فرو بسته تسلیم آتش مباد

که آتش به ققنوس، پر می‌دهد
به معراج، بال سفر می‌دهد

و من رفته‌ام توی بحر آنچه در پیرامون‌ام می‌بینم، خشاب‌های خالی، تفنگ‌های درهم شکسته، پرچم‌های سوخته، تکه‌های خرد شده‌ی جمجمه‌ها و سربند‌هایی که تک و توک، از زیر رمل‌ها بیرون زده‌اند و این حصار مین‌های والمر، با آن شاخک‌های بد ترکیب‌شان…

یا حسین! اینجا کجاست.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت مسئول تفحص شهدا از دلاوری رزمندگان در عملیات والفجر ۸ بیشتر بخوانید »

یاحسین! اینجا کجاست؟

یاحسین! اینجا کجاست؟


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حسین بهزاد پژوهشگر و نویسنده دوران دفاع مقدس روایتی از عملیات تفحص شهدا در کتاب «زمین‌های مسلح» آورده است که آن را در ادامه می‌خوانید.

دهه هفتاد را در  مرتضی شادکام؛ تخریب‌چی اکیپ تفحص برایمان می‌گوید: … همین‌جا که الآن داریم از کنارش می‌گذریم، نقطه‌ی اوج درگیری این شیربچه‌های شکارچی تانک، با دشمن بوده، می‌فهمی چه می‌گویم؟! از این فرش ترکشی که روی زمین را پوشانده بگیر و بیا تا این برزخ چهار کیلومتری میدان مین و سیم‌های خاردار عنکبوتی و فرشی و حلقوی و بشکه‌های ۱۰ لیتری فوگاز، که محتویات آن، فولاد را ذوب می‌کنند چه رسد به بدن آدمیزاد، تا این خورشیدی‌ها و تله‌های انفجاری ناپالم و… [حمله‌ی شدید سرفه به ریه‌های بی‌رمق‌اش، کلام او را قطع می‌کند]این بچه‌های مظلوم ما، شب حمله‌ی والفجر مثل قرقی از لابه‌لای شانزده رده موانع ایذایی این چنینی گذشته‌اند تا خودشان را به پای خط اوّل پدافندی بعثی‌ها برسانند… چه فایده دارد این‌ها را ضبط می‌کنی؟ تو با این ضبط فسقلی و آن یک کفِ دست دوربین قراضه‌ات چه طور می‌خواهی برای مردم شهر، که هیچ‌کدام از این صحنه‌ها را ندیده‌اند حق مطلب را در توصیف اینجا ادا کنی؟… اصلاً چرا با ما مصاحبه میکنی؟… کاش ضبط صوتی، چه می‌دانم، دوربینی هم وجود داشت که می‌شد با آن‌ها حرف‌های این شهدا را ضبط کرد؛ تا خودشان به ما می‌گفتند در آن شب‌ها، اینجا چه بر این‌ها گذشته… [باز هم هجوم بی‌امان سرفه، به پهنای صورت اشک می‌ریزد.]برو، برو با شهداء مصاحبه کن خبرنگار.

برشی از یادداشت حسین بهزاد از عملیات تفحص در مرداد ۱۳۷۳: از شدت هُرم گرما، رمل‌های مقتل، انگار آتش گرفته‌اند. بچه‌های اکیپ تفحص توی گودال قتلگاه گرد هم حلقه زده‌اند و بی‌اعتنا به دوربین خوش‌اشت‌های حاج‌نادر طالب‌زاده گوش دل سپرده‌اند به شاعر شیعه‌نامه؛ محمدرضا آقاسی که با همان شور قلندروارش دارد زبان حالِ شهدای مظلوم قتلگاه را برای‌شان روایت می‌کند:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای به کرنش نیفتد، ولی خدای
مرا از دم تیغ‌ها بیم نیست سر مرد بر خاک تسلیم نیست
که ققنوس را بیم آتش مباد فرو بسته تسلیم آتش مباد
که آتش به ققنوس، پر می‌دهد به معراج، بال سفر می‌دهد
و من رفته‌ام توی بحر آنچه در پیرامون‌ام می‌بینم، خشاب‌های خالی، تفنگ‌های درهم شکسته، پرچم‌های سوخته، تکه‌های خرد شده‌ی جمجمه‌ها و سربند‌هایی که تک و توک، از زیر رمل‌ها بیرون زده‌اند و این حصار مین‌های والمر، با آن شاخک‌های بد ترکیب‌شان…
یا حسین! اینجا کجاست.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یاحسین! اینجا کجاست؟ بیشتر بخوانید »