نویسنده کتاب

رسالت نویسنده انقلابی انتقال اطلاعات و تجربیات به نسل آینده است

رسالت نویسنده انقلابی انتقال اطلاعات و تجربیات به نسل آینده است


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، «جواد کامور بخشایش» نویسنده کتاب در گفت‌وگویی اظهار داشت: متاسفانه ناهماهنگی بین کتاب و فضای تبلیغاتی بسیار زیاد است، همین فاصله در ادبیات و هنر نیز به چشم می‌خورد به عبارت دیگر هنر از پتانسیل‌های ادبیات انقلابی و دفاع مقدس فاصله گرفته است.

وی د رهمین راستا ادامه داد: کتاب‌های ارزشی این پتانسیل را برای هنرمندان فراهم می‌کنند که سوژه‏‌های مناسب با شخصیت‌های حقیقی را به تصویر بکشند. در این شرایط قطعاً الگو‌هایی به جامعه معرفی می‌شوند که بسیار ارزشمند و برای جوانان و نسل آینده مفید و موثر هستند، اما جامعه ادبی ما از این پتانسیل غافل مانده است.

نویسنده کتاب «انقلاب روبه جلو» با اشاره به رسالت نویسندگان و ثبت هویت ادبیات ارزشی اظهار کرد: جامعه ادبی امروز موظف است تا از ارزش‌های انقلاب اسلامی الگوبرداری کرده و در زندگی و فرهنگ امروز جاری و ساری کند. رسالت یک نویسنده انقلابی انتقال اطلاعات و تجربیات به نسل آینده است تا هویت و ارزش‏‌های واقعی نظام اسلامی بدین وسیله انتقال پیدا کند.

بخشایش با اشاره به اعتقاد راسخ نویسندگان کتب ارزشی ابراز کرد: نویسندگان کتب ارزشی در این دوره تلاش کردند تا رسالت خود را تداوم دهند و مسیر مناسب را همچنان در پیش بگیرند، اما عدم تبلیغات سبب شده رسالت نگارش کتاب در همان مرحله اول ابتر باقی بماند و در معرفی کتاب‌های ارزشی و دفاع مقدس ناتوان شویم.

وی در خصوص کاهش تولید محتوا در حوزه کتاب‌های ارزشی ابراز کرد: مشکلات خاص فرهنگی گریبانگیر نویسندگان نیز شده و از سوی دیگر بودجه نهاد‌های سفارش دهنده نیز کاهش یافته و تعداد پروژه‌های نهاد‌های مختلف که همکاری تنگاتنگی را با نویسندگان داشتند کاهش یافته، این امر تأثیر بسیاری بر کاهش تولید محتوای نویسندگان گذاشته است.

نویسنده کتاب «انقلاب روبه جلو» بیان کرد: افزایش قیمت کاغذ و به طبع بالا رفتن قیمت کتاب از یک سو و عدم تمایل انتشاراتی‌ها برای چاپ کتاب از سوی دیگر کاهش سرانه مطالعه کتاب در جامعه را به دنبال داشته است، در این میان تیراژ کتاب‌ها نیز کمتر شده است. متاسفانه ناشران بیشتر از کتاب‌های پر مخاطب استقبال می‌کنند و کتبی که طیف خاصی از مخاطبان را جلب می‌کنند را در رتبه‌های پایین‌تر قرار می‌دهند. این مهم تمایل نویسندگان را برای فعالیت کم رنگ می‌کند.

 نویسنده تاکید کرد: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که میزان مطالعه در آن از ساعت به دقیقه کاهش پیدا کرده و این نشان می‌دهد که متاسفانه جامعه از کتاب و کتابخوانی فاصله بسیاری گرفته است. بدین ترتیب، کاهش میزان تعداد کتاب نشان می‌دهد مخاطبین دغدغه‌ای برای خرید کتاب ندارند.

وی با اشاره به عدم تبلیغ مناسب برای آثار ادبی اظهار کرد: توسعه کتاب نیازمند رویکرد‌های جدیدی است در عین حال رسانه‌هایی که به نویسنده کمک کرده و زمینه را برای ایجاد تبلیغات مناسب فراهم می‌کنند بسیار کم و اندک هستند. وجود برخی مقوله‌ها مانند رادیو کتاب و یا شبکه کتاب که بتواند نویسندگان را در تبلیغ کتاب‌های تولید شده همراهی کند و زمینه را برای آگاهی دادن به جامعه فراهم کند نداریم.

 نویسنده با توضیح در خصوص محتوای کتاب جدید خود با نام «انقلاب روبه جلو» اظهار کرد: کتاب «انقلاب روبه جلو» بیانگر خاطرات «سید مرتضی نبوی» است و به تاریخ وقایع سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۷ باز می‌گردد. این خاطرات شامل ۲۰ سال فراز و فرود انقلاب اسلامی در سخت‌ترین سال‌های خود است.

وی درباره علت نامگذاری کتاب خود به نام «انقلاب روبه جلو» افزود: خاطرات «سید مرتضی نبوی» به بیان وقایع سخت و پرالتهاب ابتدای انقلاب اسلامی ایران باز می‌گردد به خصوص رویداد‌های دهه ۶۰، اما همیشه امید به آینده باعث شده انقلاب اسلامی استوار حرکت خود را ادامه داده و یک گام رو به جلو حرکت کند و علت نامگذاری کتابم به همین خاطر است.

 نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: کتاب در ۱۰ بخش به شیوه پرسش و پاسخ تنظیم شده و نکته مهمی که شاید در عرصه خاطره‌نگاری و پژوهش مهم باشد این است که خاطرات همراه با تحلیل‌ها و نظرگاه‌های سید مرتضی نبوی است. در این نظرگاه‌ها، جایگاه وی در انقلاب اسلامی و مسئولیت‌های مهمی که عهده‌دار بوده دیده می‌شود که می‌تواند برای تحلیل بهتر رویداد‌هایی که در آن سال‌ها در کشور رخ داده راهگشا باشد. در کنار تدوین رویداد‌ها سعی کردم تحلیل‌های سیدمرتضی نبوی را هم در زمینه همان رویداد‌ها در کتاب «انقلاب روبه جلو» بگنجانم.

بخشایش خاطرنشان کرد: سیدمرتضی نبوی از مبارزان جدی سال‌های پیش از انقلاب اسلامی ایران بوده که بیش از دو سال از عمرش را در زندان‌های پهلوی گذراند و همسرش نیز در همان دوران در حال مبارزه بود و بیش از دو سال در زندان‌های پهلوی شکنجه شد.

منبع: میزان

انتهای پیام/ ۹۱۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رسالت نویسنده انقلابی انتقال اطلاعات و تجربیات به نسل آینده است بیشتر بخوانید »

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «من رضا هستم» به بخش‌های مختلف زندگی درخشان ورزشکار و نخبه تحصیلی و دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی و فرمانده دسته غواصی شهید «داریوش (رضا) ساکی» پرداخته است، این کتاب به قلم دکتر «مهدی مصیبی» توسط انتشارات «حماسه ماندگار» اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس همدان در ۳۳۷ صفحه به چاپ رسیده است

به همین منظور گفت‌وگویی با دکتر «مهدی مصیبی» نویسنده کتاب که عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی اراک و از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، صورت گرفت که در ادامه می‌خوانید؛

دفاع‌پرس: چه عواملی سبب شد تا چنین کتابی بنویسید؟

با توجه به اینکه از دوره دبیرستان و در ادامه در دوران دانشجویی در مناطق مختلف عملیاتی حضور داشتم، علاقه به بازخوانی خاطرات شهدای دفاع مقدس داشتم، از طرفی، چون خودم پزشک هستم و این شهید والامقام هم دانشجوی پزشکی بودند و آشنایی‌ای که با شهید از دوران دبیرستان داشتم و از همه مهم‌تر مفقودالاثرشدن شهید در عملیات کربلای ۴ و بازگشت پیکرش به وطن پس از ۱۱ سال این کتاب را نوشتم.

شهدای مفقودالاثر مظلومیت مضاعفی دارند و تا مدت‌ها وضعیتشان مشخص نیست و بعد هم دیگر جامعه توجه ویژه‌ای به آنان نمی‌کند، همه این‌ها باعث شد تا به معرفی این شهید و شاخصه‌های خیلی برجسته‌ای که داشت بپردازم.

دفاع‌پرس: در کتاب به چه ابعادی از زندگی شهید اشاره کرده‌اید؟

این کتاب از قبل از تولد شهید با معرفی خانواده‌اش در آبادان شروع می‌شود، در اول مهر ۱۳۴۶ در آبادان به دنیا می‌آید و وقتی که یک سالش است به ملایر برمی‌گردند، در دوران تحصیل در ملایر و قبل از انقلاب با حضور در کلاس‌های قرآن و ارتباط با افراد مذهبی بینش بسیار خوبی پیدا می‌کند. در دوران انقلاب در تمام تظاهرات و فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کند و کتابخانه تاسیس و به کار‌های فرهنگی ادامه می‌دهد.

وی زندگی وسیعی‌ای در ابعاد مختلف داشته است و در کتاب به فصل‌های مختلف زندگی شهید پرداخته شده است.

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم

این شهید والامقام در زمینه‌های ورزشی همچون بسکتبال فعال بود و در این مسیر هم مقاماتی را کسب کرده بود، ضمن اینکه در دوران دانشجویی هم در دانشگاه شهید بهشتی عضو تیم بسکتبال دانشگاه بود و در آنجا تحت آموزش مربیان بزرگ بسکتبال ایران قرار می‌گیرد و در آن دوره خیلی خوب درخشید و آرزویش این بود که بسکتبال ایران را ارتقا دهد و این را بار‌ها بیان کرده بود که من قصد دارم بسکتبال ایران را به اوج برسانم.

شهید در زمینه تحصیلی و درسی نیز نخبه بوده و با رتبه ۲۶۲ در رشته پزشکی دانشگاه بهشتی پذیرفته می‌شود و با شهدای بزرگواری همچون «احمدرضا احدی» و «حیدر کاظمی» هم خوابگاهی و هم‌اتاقی بوده است و طی دو سال خاطرات بسیار زیادی با آنان داشته است.

دفاع‌پرس: در خصوص قسمتی از کتابتان که شهید وارد جبهه می‌شود توضیح دهید:

فصل سوم زندگی شهید هنگام حضورش در جبهه است که در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۳۶۵، ۴۵ روز آموزش نظامی می‌بیند و یک دوره جزیره مجنون می‌رود که مصادف می‌شود با یکی از عملیات‌های وسیع ارتش بعثی که با تعدادی قلیلی از همرزمانش مقاومت جانانه‌ای می‌کنند و جزیره مجنون را از سقوط نجات می‌دهند.

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم

ادامه حضورش در جبهه در عملیات کربلای یک، به‌عنوان امدادگر است و دوره امدادگری می‌بیند، همزمان در همان تابستان بعد از سه بار حضور در جبهه و آموزش به دانشگاه می‌رود و در مسابقات بسکتبال دانشگاهی شرکت می‌کند، مجدداً در شهریور در عملیات انصار به عنوان غواص در گروهان غواصی جعفریان تحت آموزش آقایان جامه بزرگ و مطهری قرار می‌گیرد و بعد از عملیات وقتی می‌بیند که نیاز است در گردان غواصی باشند مجدد برمی‌گردد و شروع می‌کند به آموزش غواصی و بعد از مدتی به عنوان فرمانده دسته غواصی منصوب می‌شود، که شهید «شمسی‌پور» به عنوان یکی از معاونین وی فعالیت می‌کردند و نهایتاً در شب عملیات کربلای ۴، پشت سیم‌خاردار دشمن به شهادت می‌رسد.

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم

دفاع‌پرس: دلیل انتخاب نام کتاب را می‌فرمایید؟

شهید بعد از اینکه وارد دوره خودسازی و حضور جبهه قرار می‌گیرد و با فرهنگ شهادت آشنا می‌شود، می‌گوید که می‌خواهم اسمم را عوض کنم و بار‌ها شیرینی می‌دهد و از دوستانش می‌خواهد که «رضا» صدایش کنند در کل شهید بنا به دلایلی از دیدگاه خودش اسمش را دوست نداشته و این موضوع باعث شد اسم این کتاب را «من رضا هستم» انتخاب کنم.

دفاع‌پرس: در کتاب «من رضا هستم» به غیر از زندگینامه شهید به موارد دیگر نیز پرداخته‌اید؟
در این کتاب علاوه بر اینکه داستان شهید ساکی شرح داده شده است، منبعی هم  در مورد مقاطع مختلف جنگ تحمیلی است و مخصوصاً گردان‌هایی که شهید در آن حضور داشته همچون گردان ۱۵۱ ملایر، گردان غواصی معرفی و بخشی از عملیات انصار  در آن بازگویی شده است.

همچنین تمام شهدایی که در داخل کتاب اسمشان آورده شده است در پاورقی کتاب به‌طور کامل معرفی شده‌اند.

دفاع‌پرس: مراحل نگارش کتاب چند سال طول کشید؟

مراحل نگارش و تألیف کتاب خیلی فراز و نشیب داشت و تا روزی که کتاب به دستمان برسد، ۵ سال طول کشید و الان که نگاه می‌کنم از توان خودم خارج می‌بینم و معتقدم یک خواسته فراتر از توان و اراده من بوده که این کار انجام شود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برای بیان مظلومیت شهدای مفقودالاثر کتاب «من رضا هستم» را نوشتم بیشتر بخوانید »

ضرورت بازنگری در رویکردهاى فرهنگی

ضرورت بازنگری در رویکردهاى فرهنگی


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، «مهدیه زکی‌زاده» نویسنده کتاب در گفت‌وگویی پیرامون وضعیت حوزه نشر، اظهار داشت: تاثیر رکود در حوزه نشر و مشکلات اقتصادی ناشى از کرونا تاثیرات بسیار عمیقی را بر پیکره این صنعت بر جای گذاشته است و همین امر بسیاری از ناشران را در بحران‌های اقتصادی شدید قرار داد اگرچه اکنون شرایط کرونایی به وضعیت متعادلی رسیده است، اما افزایش قیمت کاغذ فشاری سخت بر حوزه نشر وارد می‌کند.

وی در همین راستا ادامه داد: متاسفانه قیمت کاغذ و مواد اولیه بسیار زیاد بالا رفته است و ناشران را با چالش‌های متعدد روبرو کرده است برخی از ناشران از اینکه نمی‌توانند کتاب‌های خود را منتشر کنند بسیار آزرده و غمگین هستند، اما با این حال بالا رفتن قیمت کتاب نیز سبب شده تا مخاطب نسبت به خرید کتاب محتاطانه‌تر عمل کند.

زکی‌زاده نقش فضای مجازی در سرانه مطالعه را مورد بررسی قرار داد و افزود: خانواده‌ها با افزایش قیمت کتاب‌ها به فضای مجازی روی آوردند البته کتاب‌های الکترونیک نیز بیش از هر زمان دیگر جای خود را بین افراد باز کردند این نوع از کتاب‌ها می‌تواند در کنار کتاب‌های کاغذی به سرانه مطالعه کمک کند، اما از نگاه من هیچ وقت کتاب‌های الکترونیکی نمی‌تواند هم پای کتاب‌های فیزیکی یا کاغذی جذابیت داشته باشد.

ضرورت راهبرد‌های زیر ساختی

وی تلاش انتشاراتی‌ها را برای جذب مخاطب و افزایش سرانه مطالعه مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: انتشاراتی‌ها برای اینکه بتوانند با فضای مجازی مقابله کنند دست به اقداماتی زدند از جمله آن ایجاد کتاب‌های صوتی و تصویری همچنین معرفی و خرید کتاب در فضای مجازی بوده، اما با این حال همچنان رکود در فضای مجازی حاکم است و میزان و سرانه مطالعه افزایش چندانی پیدا نکرده فضای مجازی بیش از هر زمان دیگری افراد و جوانان را به خود جذب کرده است و این مدیران فرهنگی هستند که باید به دنبال راهکار‌های گره‌گشا باشند تا بتوانند بار دیگر جامعه را به سوی کتاب و کتابخوانی بازگردانند.

این نویسنده کتاب تصریح کرد: آسیب‌شناسی متخصصان، روانشناسان و جامعه شناسان برای بررسی کاهش میزان سرانه مطالعه امری الزامی و ضروری برای جامعه امروز ما است از سوی دیگر در نظر گرفتن و تدوین برنامه‌ای که بتواند این آسیب بزرگ را جبران کند نقشی مهم در فرهنگ آینده کشور خواهد داشت.

فناوری و مطالعه

وی ابراز کرد: بچه‌های این نسل و یا نسل بعدی به خاطر فاصله شدیدی که فناوری بین آن‌ها و کتاب‌ها ایجاد کرده با چالش اطلاعاتی روبرو خواهند بود البته جذابیت‌های غیر قابل انکار فضای مجازی را نمی‌توان ناددیده گرفت لذا نیازمند ارائه و ایجاد یک رویکرد ارزشمند و تاثیرگذار هستیم البته من معتقدم باید سلیقه‌های جدید افراد در جامعه را مد نظر داشت و مطابق آن برنامه ریزی‌ها را در پیش گرفته تا بتوانیم پاسخی عملیاتی و اجرایی داشته باشیم.  

 شیوه‌ها نوین انتقال اطلاعات

زکی‌زاده خاطرنشان کرد: مدیریت کلان فرهنگی توجه به نحوه هزینه بودجه خصوصا در بخش‌های غیر فرهنگی را نباید از نظر دور داشته باشند بلکه ضرورت تمرکز بیشتر بر نیاز‌های حوزه فرهنگ امری مهم و حیاتی بوده این امر به حدی اهمیت دارد که در هر جامعه و کشورى با ریزبینی خاصی بر آن نظارت دارند از سوی دیگر دشمنان همواره تلاش می‌کنند تا از این مقوله بر ملت‌ها اثر گذاشته و خواسته‌های خود را بر آنان دیکته کنند لذا باید در نظر داشت اگرچه کتاب کاغذى برای نسل من جذابیت خاصی دارد، اما شاید برای همراه کردن نسل آینده استفاده از انیمیشن ها، بازی ها، فیلم‌ها و قهرمان‌ها و الگوسازی‌های هشت سال دفاع مقدس کابردى‌ترین راه‌ها باشد.

منبع: میزان 

انتهای پیام/ ۹۱۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ضرورت بازنگری در رویکردهاى فرهنگی بیشتر بخوانید »

حاج قاسم سلیمانی کدام شهید را به خاک سپرد؟ +فیلم

کتابی که به درخواست حاج قاسم نوشته و منتشر شد


گروه جامعه،خبرگزاری فارس؛ سودابه رنجبر: کتاب پاییز ۵۰ سالگی سرگذشت شهید «حاج محمد جمالی پا قلعه» است. شهید جمالی در ۱۲ آبان، سال ۱۳۹۲ در جبهه سوریه شهید شد و در ۱۴ آبان در آرامگاه شهدای کرمان به خاک سپرده شد. حالا مزار او با مزار حاج قاسم سلیمانی ۴ قدم بیشتر فاصله ندارد.

«حاج محمد جمالی» مردی که سابقه دوستی‌اش با حاج قاسم به ۳۵ سال می‌رسد. اولین سلامی که به حاج قاسم داده بود در میدان جنگ بود وقتی ۱۶ سال بیشتر نداشت؛ آخرین خداحافظی‌اش هم با حاج قاسم در میدان جنگ بود وقتی ۵۰ ساله شده بود. نقطه مشترک هر دو دفاع از امنیت کشور بود. همه رفت‌وآمدها، همه قرارها، همه دلدادگی‌هایشان برای امنیت کشور بود. چه در زمان ۸ سال دفاع مقدس، چه وقتی جلوی نیروهای داعش در سوریه ایستاده بودند. اما زمانی هم بین این دفاع‌ها وجود داشت. می‌پرسید کی؟ کجا؟ همان موقع که سال‌ها اشرار در منطقه سیرجان کرمان قد علم کرده بودند تا امنیت کشور را از داخل لکه‌دار کنند. در تمام این مبارزه‌ها شهید محمد جمالی خودش را سرباز حاج قاسم می‌دانست. حتی بعد از بازنشستگی در مأموریت‌های سخت و جان‌فرسا فرمانده اش را همراهی می‌کرد.

شهادتش شبیه به زندگی‌اش بود

شهید محمد جمالی وقتی به شهادت رسید که مبارزه در جبهه سوریه هنوز علنی نشده بود و شهادت او، آن‌طور که باید برای خیلی از مردم جامعه آشکار نشد؛ حتی خیلی‌ها خبر شهادت او را از رادیوهای بیگانه شنیدند. هرچند اهالی کرمان به‌واسطه همه تلاش‌هایی که شهید جمالی سال‌ها برای دفاع از وطن و مبارزه با اشرار داشت در مراسم خاک‌سپاری او سنگ تمام گذاشتند و همین بس که خود حاج قاسم، در مراسم خاک‌سپاری او شرکت کرد و مراسم را خودش انجام داد.

و اما همه قصه دلدادگی فرمانده و سرباز وفادارش با شهادت شهید جمالی تمام نشد. در سال ۱۳۹۷ حاج قاسم در کنار همه دغدغه‌های امنیتی کشور دوست داشت یاد حاج محمد جمالی را نه‌تنها برای خودش بلکه برای همه مردم زنده نگه دارد. پیگیری نوشتن کتاب زندگی شهید، یکی از راه‌هایی بود که به ذهن حاج قاسم رسید. با پیگیری‌های سردار حاج قاسم سلیمانی ظرف مدت ۳ ماه کتاب حاضر شد. حاج قاسم کتاب را خواند با «مرتضی سرهنگی» نویسنده کتاب‌های مقاومت تماس گرفت که: کتاب خوب نوشته‌شده است. تقریر کتاب را هم کنار آن نوشته‌ام هر چه زودتر برای کتاب، مراسم رونمایی برگزار کنید حتماً خودم در این مراسم حاضر می‌شوم.

روز رونمایی رسید و حاج قاسم نبود

 حاج قاسم انتشارات «خط مقدم» را برای چاپ انتخاب کرد؛ روز رونمایی کتاب فرارسید؛ اما حاج قاسم نبود. در روز برگزاری رونمایی کتاب حدود ۳۵ روز بود که سردار شهید شده بود، مراسم رونمایی درست شبیه به مجلس ختم دیگری برای حاج قاسم بود. مجلسی که قرار بود حاج قاسم صاحب‌مجلس باشد؛ اما او رفته بود و مهرش مانده بود.

نویسنده کتاب پاییز ۵۰ سالگی فاطمه بهبودی نویسنده جوانی است که پیش‌ازاین داستان‌هایی  درباره جنگ نوشته است. او در بهمن‌ماه سال ۹۷ همراه با چند نویسنده دیگر راهی کرمان شد تا داستان زندگی یکی از رزمندگان دفاع مقدس را بنویسد. او تنها خانمی بود که در جمع نویسندگان، مسافر کرمان شد.

نشانه‌ها دست‌به‌دست هم داده بودند

«فاطمه بهبودی» نویسنده‌ای که او را بیشتر به کتاب «پوتین قرمزهایش» می‌شناسند. از روزی می‌گوید که قرار شد کتاب زندگی شهید جمالی را بنویسد: «بیشتر سال‌های عمرم را درباره جنگ ایران و عراق پژوهش کرده‌ام. چند کتاب هم در این زمینه نوشته‌ام. دلم می‌خواست اتفاق تازه‌ای بیفتد. یادم می‌آید همان روزها به مادرم گفتم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد؛ تنها، مثل سفر حجی که رفتم! مادرم تعجب کرد چون تمام گلایه من از این سفر بی‌همسفری‌ام بود. چند روز بعد من و تنی چند از نویسنده‌ها برای معارفه به کنگره سرداران سپاه کرمان دعوت شدیم. سوژه‌ها یکی‌یکی به نویسنده‌ها معرفی شدند. به من که رسید نام شهیدی را آوردند که مدافع حرم بود. جا خوردم! قرار بود کارها مربوط به جنگ باشد! از طرفی تا کرمان رفته بودم که سوژه من یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله باشد، چراکه سال‌ها در این حوزه تحقیق کرده بودم و می‌خواستم تکه دیگری از این پازل را بازآفرینی کنم، اما در آن لحظه انگار به دهانم قفل زدند! انگار کسی در گوشم می‌گفت: هیس! تو برای این کار انتخاب‌شده‌ای!

هرچند از همان‌جا دست‌به‌دست تقدیر دادم؛ اما انگار سرنوشت خیال سکوت داشت. مدتی از معارفه گذشته و راوی به من معرفی نمی‌شد، این در حالی بود که دوستان نویسنده مصاحبه را گرفته و مشغول نگارش بودند. با مسؤولان کنگره تماس گرفتم و گفتم: «مشکل چیست؟ چرا شرایط مصاحبه را فراهم نمی‌کنید؟»

بعد از سکوتی طولانی گفتند که: شما درخواست مصاحبه با همسر شهید را داشتید. ایشان مشهد زندگی می‌کنند. الآن هم فصل امتحانات پسرشان است و نمی‌توانند به تهران بیایند. گفتم: «خب ما می‌ریم!»

گفتند که: راه دور است. گفتم: «مشکلی نیست.»

گفتند که: مشهد است

دلم هری ریخت. یاد چند روز پیش افتادم که به مامان گفته بودم دلم زیارت امام رضا می‌خواهد! تنهایی! در آن زمستان سرد! نمی‌دانم دعای خیر مامان بود یا توجه شهید.

رفتنم به مشهد مصادف شد با میلاد بانوی دمشق. سه چهار روز مصاحبه گرفتم باقی وقتم را به حرم امام رضا (ع) می‌رفتم و گوش کرده‌ها را می‌نوشتم، بی‌آنکه مصاحبه‌ها پیاده شود. نمی‌دانم وسواس همیشگی‌ام کجا رفته بود که سطر به سطر مصاحبه پیاده شده را با صدایم تطبیق می‌دادم!

به تهران برگشتم. درخواست ملاقات با مادر شهید را دادم. برحسب اتفاق مصادف شد با وفات عقیله بنی‌هاشم. کتاب به مراحل پایانی نزدیک شده بود. بخش اسناد و تصاویر کتاب مانده بود و مطلعین همراهی نمی‌کردند، اما شهید با من همراه بود و کتاب چاپ شد. و در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.

راوی کتاب پاییز ۵۰ سالگی

«مریم جمالی» همسر شهید حاج محمد جمالی همه قصه زندگی‌اش را ظرف سه روز برای خانم نویسنده تعریف کرد. مریم خانم از ۱۸ سالگی همسر پسرعمه‌اش محمد جمالی شده بود و از همان ابتدا می‌دانست محمد، حامی نه‌تنها خانواده بلکه هر مظلومی است که از او کمک بخواهد یا نخواهد. یاد گرفته بود که او هم باید همپای شوهرش باشد. وقتی حاج محمد برای کمک به زلزله‌زدگان بم رفت اقوام به مریم خانم شکایت می‌کردند که این نشد زندگی! هر جا که مشکلی هست حاج محمد رها می‌کند و می‌رود. مریم خانم گفته بود اگر هر همسری اجازه ندهند مردش به کمک دیگران برود پس همه مردها باید در خانه بمانند. آن‌وقت دیگر مردی پیدا نمی‌شود که بار از دوش دیگران بردارد.

 همه زندگی آن‌ها همین قانون را داشت چه آن زمان که ۴ سال زندگی‌اش را جمع کرده و رفت سیرجان تا اگر حاج محمد دو هفته یک‌بار بعد از مأموریت‌های مبارزه با اشرار به خانه بیاید خانه نزدیک باشد و زودتر خستگی از تن بگیرد چه وقتی حاج محمد همه ۸ سال جنگ را در جبهه بود. با همه این‌ها وقتی حاج محمد می‌خواست به سوریه برود مریم خانم بی‌تاب بود. او دیگر طاقت جوانی‌هایش را نداشت. حاج محمد ۵۰ ساله شده بود. داماد داشت و وقتش رسیده بود که دل به دل مریم خانم بدهد.

اولین سفر به سوریه

مریم خانم جمالی می‌گوید: «حاج محمد بازهم مثل جوانی‌هایش عطش رفتن داشت. اولین بار ۵۵ روز رفت سوریه و برگشت دو هفته پیش ما ماند دخترها هزار بار گفتند که باباجان دیگر نرو. طاقت دوری شمارا نداریم. به دخترها می‌گفت از مادرتان یاد بگیرید در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت مانع من نشد. سرم را پایین می‌انداختم و آرزو می‌کردم که من هم می‌توانستم به او بگویم نرو؛ اما نمی‌شد او آرزوی رفتن داشت آرزوی شهادت داشت. ایستادم و چیزی نگفتم تا رفت. شب قبل از رفتن دفترچه‌ای به من داد که اگر من شهید شدم این‌کارهای مانده من است آن‌ها را انجام بده گفتم: «حاج ممد فکر می‌کنی نوشیدن شربت شهادت به این راحتی‌هاست؟» شوخی می‌کردم که بفهمد دلم بی‌تاب است؛ اما خودش را به راه دیگری می‌زد..

باز اصرار می‌کرد که یادت نرود همه کارهایم را نوشته‌ام همه را موبه‌مو انجام بده می‌گفتم: «بهتر نیست خودت بمانی و کارهایت را به من محول نکنی، خودت کارهایت را انجام بده.» می‌خندید و ادامه نمی‌داد. نمی‌خواست به بی‌قراری من دامن بزند.

نیمه پاییز وقت رفتنش بود

۱۲آبان شهید شد ۴ روز بعدازاینکه از تهران عازم سوریه شده بود. ۱۴ آبان روز خاکسپاری بود. مراسم خاکسپاری در آرامگاه شهدای کرمان برگزار شد به‌محض اینکه وارد آرامگاه شدم حاج قاسم را دیدم که در آرامگاه قدم می‌زند. از چشمانم سیل اشک می‌بارید؛ اما خودم را جمع‌وجور کردم تا به حاج قاسم عرض ادب کنم.

گفت: ناراحت نباشید حاج محمد به آرزویش رسید.

 گفتم: این را خوب می‌دانم.

 حاج قاسم برای حاج محمد سنگ تمام گذاشت. خودش وارد قبر شد و او را به خاک سپرد با آمدنش دلمان  آرام گرفت. روز چهلم شهید، باورمان نمی‌شد که بااین‌همه دغدغه خودش را برساند. آمده بود بی‌صدا نشسته بود بین مهمان‌ها. درخواست کردند که حاج قاسم سخنرانی کند.

 گفته بود: نه! خیلی خسته‌ام.

 گفتند اگر پسر شهید از او تقاضا کند رویش را زمین نمی‌اندازد. پسرم حسین از حاج قاسم درخواست سخنرانی کند و حاج قاسم بی‌معطلی رفت پشت میکروفن مسجد.

تنها عکس به‌جامانده در ۳۵ سال رفاقت

مریم جمالی نفس تازه می‌کند و می‌گوید: «دوستی حاج قاسم سلیمانی و حاج محمد به سال‌های خیلی دور برمی‌گردد. حاج محمد عکس انداختن را دوست نداشت و الا امروز می‌دیدید که از کودکی در رکاب حاج قاسم بود. تنها عکس به یادگار مانده وقتی است که ۵ ماه قبل از شهادت حاج محمد به‌رسم هرساله حاج قاسم دوستان بازنشسته‌اش را دورهم برای افطاری جمع کرده بود. همه باهم عکس دسته‌جمعی می‌گیرند. محمد طبق معمول وقت عکس انداختن که می‌شود پشت دوربین می‌ایستد. این بار حاج قاسم شاکی می‌شود که «بیا یک عکسی با ما بگیر تو قرار است شهید شوی آن‌وقت یکی عکس باهم نداریم ها» با شنیدن این حرف حاج محمد لبخند بر لبش می‌نشیند و کنار حاج قاسم عکس یادگاری شهادت می‌اندازد، این عکس برای همیشه به یادگار ماند. حالا آرامگاه حاج محمد و سردار حاج قاسم سلیمانی فقط سه قدم باهم فاصله دارد.»

این قربانی را من بپذیر

مریم جمالی از آن روزها که می‌گوید نفسش تنگ می‌شود دلش بی‌تاب می‌شود و غم می‌دود در خانه دلش می‌گوید: «خانم بهبودی الحق نویسنده بسیار توانمندی است همه این‌ها را که من به شما می‌گویم او خیلی بهتر در کتاب نوشته است. تابه‌حال ۱۰۰ بار کتاب پاییز ۵۰ سالگی یعنی داستان زندگی خودم را خوانده‌ام. هر بار که می‌خوانم نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم حتی حالا که ۷ سال از رفتن حاج محمد گذشته هنوز هم خاطراتش زنده است. فصل‌های آخر کتاب خیلی غمگین است چون فصل آخر زندگی ماست؛ اما همیشه برای آرامش دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر» مثل دعایی که حضرت زینب (ع) داشت.

چند سالی است به خاطر دانشگاه پسرم در مشهد زندگی می‌کنم هر بار که از مشهد به کرمان برمی‌گردیم در تاریکی شب پسرم نوحه حضرت زینب (ع) را در ماشین می‌گذارد و من ریزریز  از دوری و دل‌تنگی حاج محمد گریه می کنم . پسرم حسین در تاریکی شب من را نمی‌بیند؛ اما در همان تاریکی دستش را روی صورتم می‌کشد و می‌گوید: اگر گریه کنی نوحه را خاموش می‌کنم آن‌وقت در دلم می‌گویم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.»

انتهای پیام/

 





منبع خبر

کتابی که به درخواست حاج قاسم نوشته و منتشر شد بیشتر بخوانید »