به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، صدای انفجاری که صبح روز ۲۱ آبان سال ۱۳۹۰ تا کیلومترها در تهران شنیده شد خبر از حادثهای تلخ در میانه پاییز را میداد. کانون انفجار در ملارد بود. به تدریج خبرهای دقیقتر از محل حادثه منتشر شد. انفجار مربوط به پادگان حضرت امیرالمونین ملارد بود، جایی که شهید حسن طهرانی مقدم کار طراحی و ساخت موشک را انجام میداد. حادثه در حین آماده سازی موشک و با انفجار زاغه مهمت اتفاق افتاد.
شهید طهرانی مقدم را پدر موشکی ایران مینامند کسی که با تلاشها و مجاهدتهایش از دوران دفاع مقدس توانست تحول عظیمی را در صنعت موشکی کشور پدید آورد.
سردار طهرانی مقدم سال ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد. دوران جوانیاش همزمان با اوجگیری فعالیتهای انقلابی به صف انقلابیون پیوست. سال ۵۸ در رشته مهندسی صنایع پذیرفته شد و در همین رشته نیز مدرک کارشناسی خود را اخذ کرد. وی سپس به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و برای مدتی به عنوان فرمانده اطلاعات منطقه ۳ سپاه شمال فعالیت میکرد. در آبان ۱۳۶۲ به حسن تهرانی مقدم و چند تن دیگر از نیروهای توپخانه ماموریت راهاندازی و سازماندهی «فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه» محول شد.
در اواخر سال ۱۳۶۲ که حضرت امام خمینی (ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند، سردار تهرانی مقدم مسوول حمله توپخانهای به شهر بصره با توپهای ۱۳۰ میلیمتری شد که حداکثر بُرد آنها بین ۲۸ تا ۳۰ کیلومتر بود. ولی یک سال بعد نخستین موشک ایرانی به سمت عراق و شهر کرکوک شلیک شد.
سال ۶۴ و پس از تشکیل نیروهای سه گانه سپاه به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.
سال ۸۵ به عنوان رییس سازمان جهاد خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. وی توانست در دوران فرماندهی خود در صنعت موشکی با همکاری سایر رفقای پاسدارش تحول عظیمی در این عرصه ایجاد کند.
موفقیتهای طهرانی مقدم محدود به مرزهای ایران نبود. او با حضور در لبنان، زمینههای راهاندازی و تجهیز یگان موشکی حزب الله را فراهم آورده که نقش بسیاری در پیشرفت نظامی حزب الله و قدرت گیری آن داشته و این اقدام پایهای آنان بعدها زمینه موفقیت حزب الله و فلسطینیان در جنگهای ۲۲ روزه و ۳۳ روزه را فراهم کرد. محصول تلاشهای او تربیت نیروهای جوان و مستعد در زمینه تولید موشکهای دوربرد و پیشرفتهاش شد که قدرت بازدارندگی ایران را در پی داشت.
در ادامه موشن گرافیای از زندگی شهید را میبینید.
کد ویدیو
دانلود
فیلم اصلی
انتهای پیام/ ۱۴۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امیر سرتیپ دوم ستاد اباذر جوکار مدیر اجرایی موزه و تاریخنگاری نیروی پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی درباره ابعاد مختلف نقش نیروی پدافند هوایی ارتش در عملیات مرصاد به گفتوگو پرداخت که در این مجال با هم میخوانیم.
گرفتاری منافقین در کمین ارتش و سپاه در تنگه «چهارزبر» کرمانشاه
* در آغاز گفتوگو به چگونگی اقدامات مقدماتی دشمن برای انجام عملیات ضد ایرانی بعد از قطعنامه ۵۹۸، بپردازید؟
جوکار: اواخر تیرماه سال ۱۳۶۷ با صدور اطلاعیه حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ این باور در ارتش بعث عراق به وجود آمده بود که اوضاع به نفع نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده است، بر این اساس ارتش رژیم بعثی اقدامات نظامی گستردهای در منطقه جنوب، غرب و شمال غرب کشور انجام داد و با تخلیه منطقه قصر شیرین، با پشتیبانی هوایی و توپخانه مزدوران مناطق را در یک ستون شبه نظامی به داخل ایران گسیل کردند.
صبح روز دوشنبه سوم مرداد سال ۶۷، منافقین عملیات خود را از آغاز کردند و از مرز قصر شیرین وارد خاک ایران شدند و تا شب به اسلام آباد رسیدند، روز چهارم مرداد حرکت منافقین به سمت کرمانشاه آغاز شد و نهایتاً در سی و چهار کیلومتری کرمانشاه در تنگه «چهارزبر» منافقین در کمین نیروهای ارتش و سپاه گرفتار شدند.
«یا صاحبالزمان ادرکنی»، رمز عملیات مرصاد
* چه شخصیتهای برجسته نظامی کشور از فرماندهان عالی رتبه دفاع مقدس یگانهای ارتش و سپاه را در یکید واحده در جریان عملیات مرصاد هدایت کردند؟ این عملیات با چه رمزی آغاز شد؟
جوکار: عملیات مرصاد با فرماندهی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی برای مقابله با منافقین برنامه ریزی و با رمز «یا صاحبالزمان ادرکنی» آغاز شد، شهید شوشتری با نیروهای سپاه در تنگه مرصاد مستقر شدند و شهید حسین همدانی در اسلام اباد غرب با لشکر ۳۱ انصارالحسین (ع) و در کنار او قهرمان گمنام مرصاد شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی درگیر و منافقین را به عقب راندند. انهدام سلاحهای ضد تانک ستون زرهی منافقین با پرواز خلبانان غیور هوانیروز
راه نفوذ دشمن را ابتدا در تنگه «چهارزبر» را بستند، هوانیروز ارتش با سلاحهای ضد تانک ستون زرهی منافقین را مورد هجوم قرار میدهد، نیروی هوایی ارتش ستونهای منافقین را بمباران میکند و در پایان نیروهای زمینی ارتش و سپاه هم باقیمانده آن را از بین میبرند و اسیر میکنند.
هدایت تیزپروازان هوانیروز ارتش توسط پدافند هوایی برای حمله به مواضع دشمن
* هوانیروز ارتش چگونه توانست بدون وجود هواگردهای متخاصم دشمن بعثی به ستونهای زرهی مزدوران منافق یورش ببرد؟
جوکار: این سؤالی است که مرور حماسه سایت رادار سوباشی میتواند پاسخی به آن باشد، سایت راداری سوباشی در ارتفاعات روستایی با همین نام از توابع شهرستان کبودرآهنگ در استان همدان قرار دارد، موقعیت رادار سوباشی به نحوی بود که اعلام وضعیت خطر قرمز و سفید ۱۳ استان از جمله استانهای تهران، اصفهان، و قم توسط این سایت راداری انجام میشد.
هدایت تیز پروازان نیروی هوایی برای حمله به مواضع دشمن و درگیری با هواپیماهای مهاجم، هدایت و کنترل صحنه نبرد هوایی و مدیریت ایجاد برتری هوایی در طول جنگ تحمیلی و کنترل آتش سامانههای پدافند هوایی با این سایت راداری حساس بود، تا جایی که ژنرال حمید شعبان فرمانده وقت نیروی هوایی عراق در مصاحبه با رادیو بغداد با عصبانیت میگوید: «اگر خلبانان عراق نتوانند سایت راداری سوباشی را هدف قرار دهند افتخار نابودی آن باید نصیب خودم شود.»
تا این بخش از جنگ تحمیلی سایت رادار سوباشی ۱۵۷ بار مورد حمله هواپیماهای دشمن قرار گرفته و در روز چهارم مرداد سال ۱۳۶۷ اصابت موشک هواپیماهای دشمن باعث مجروح شدن تعدادی از کارکنان شده است، اما تحرک هواپیماها و بالگردهای دشمن برای حمایت از نیروهای منافقین باعث شده است، تا کارکنان مجروح سایت هم برای کمک به همکاران خود در اتاق عملیات حاضر شوند و در جایی که حداکثر ۸ نفر باید حضور داشته باشند ۲۰ نفر برای مدیریت صحنه نبرد هوایی حاضر شوند.
نا اَمن کردن آسمان کشور برای دشمن از مأموریتهای اصلی پدافند هوایی
* نیروی پدافند هوایی در بدنه صنعت دفاعی کشور چه مأموریت خطیری بر عهده دارد و چه افتخاری را در مرصاد رقم زدند؟ هوانیروز چگونه تجهیزات و نیروهای دشمن به ویژه منافقین کوردل را زمینگیر کرد؟
جوکار: یکی از وظایف پدافند هوایی، حداکثری کردن کارایی نیروهای خودی از طریق ممکن ساختن انجام عملیات توسط نیروهای زمینی، هوایی یا دریایی و ایجاد کنترل بر هوا و فضا و پوشش حداکثری پدافند هوایی برای فراهم کردن آزادی عمل عملیات نیروهای خودی با حداقل محدودیت است، به زبان سادهتر وظیفه پدافند هوایی مدیریت صحنه نبرد است تا آسمان، هوا و فضا را برای دشمن ناامن و برای نیروهای خودی امن کند.
هوانیروز ارتش با حمله به ستونهای زرهی دشمن و با هلیبرن نیروها، ارتباط منافقین با عقبهشان را قطع کرد و این یعنی آسمان منطقه با تدبیر پدافند هوایی و با رشادت کارکنان سایت راداری سوباشی برای دشمن ناامن است و هواگردهای دشمن از ترس رویارویی با پدافند هوایی آسمان منطقه را ترک کردند به نحوی که بالگردهای هوانیروز با فراغ بال به ستونهای زرهی دشمن یورش میبرد.
اصابت قرار گرفتن ۱۴ فروند از هواپیماهای دشمن فقط در عملیات مرصاد، از شاهکارهای افسران پدافند هوایی حاضر در سایت راداری سوباشی و کارکنان سامانههای زمین به هوای مستقر در صحنهی نبرد مرصاد بود و این امر باعث شد، هواگردهای دشمن جرئت پشتیبانی نزدیک از نیروهای منافقین را به خود راه ندهند.
اصابت موشک لیزری دشمن به سایت سوباشی
* سایت راداری سوباشی چگونه مورد هدف پرندگان متجاوز رژیم بعثی قرار گرفت؟ نیروی پدافند هوایی در جریان این عملیات چه تعداد شهید تقدیم نظام و انقلاب کرد؟ الآن وضعیت این سایت چگونه است؟
جوکار: شکست راهبردی نیروی هوایی عراق در قائله منافقین و از دست دادن برتری هوایی در این عملیات و در طول دوران دفاع مقدس، یکی دیگر از پیروزیهای مهم در این عملیات بود، این اتفاق باعث شد تا هواپیماهای عراقی تمام تلاش خود را برای از بین بردن این سایت راداری انجام دهند و با استفاده از موشک لیزری از فاصله دور سایت رادار سوباشی را مورد اصابت قرار دهند.
۲۰ نفر از کارکنان پدافند هوایی ارتش در حالی که تعدادی از آنها وظیفهای برای حضور نداشتند و میدانستند تهدید هواپیماهای دشمن قطعی است، به ندای درونی خود پاسخ گفتند و برای ایستادگی در برابر دشمن در کنار یکدیگر در اتاق عملیات سایت حاضر شدند، تا دشمن را در آخرین اقدام خود ناکام کنند.
اصابت موشک به اتاق عملیات سایت راداری سوباشی باعث شهادت تعدادی از مجربترین کارکنان پدافند هوایی شد که در کنار تخصص و تجربه، تعهد و ایمان و شهادت از نوع انتخاب و نه اتفاق را معنا بخشیدند.
سایت رادار سوباشی در غرب کشور با قدرت به انجام مأموریت میپردازد
امروز سایت رادار سوباشی در غرب کشور با قدرت به انجام مأموریت میپردازد، پنجم مرداد یادآور حماسه عاشورایی ۲۰ شهید پدافند هوایی ارتش است که شهادت را انتخاب کردند تا از ایران اسلامی صیانت کنند، هر ساله به مناسبت گرامیداشت یاد این شهدای گرانقدر مراسمی در این سایت و مناطق پدافندی برگزار میشود.
تشکیل قرارگاه فرعی رعد در جریان عملیات مرصاد نیروی پدافند هوایی در عملیات مرصاد با تشکیل قرارگاه فرعی رعد به هدایت سامانههای پدافندی زمین به هوا اقدام کرد، تعداد ۲۵ نفر از کارکنان رشید نیروی پدافند هوایی که در آمادگاه پشتیبانی، فنی مستقر بودند در تاریخ ۵ مرداد ماه ۱۳۶۷ به طرز ناجوانمردانهای به شهادت رسیدند.
امنیت کشور، حاصل خون شهدای پدافند هوایی و نیروهای مسلح و آحاد مردم
* با توجه به مأموریت خطیر نیروی پدافند هوایی در استمرار امنیت پایداری که امروز به برکت خون شهدا و غیرت و ولایتمداری نیروهای مسلح در مرزهای جمهوری اسلامی ایران برقرار است، امروز کشورمان در حوزه امنیت در منطقه و غرب آسیا چه جایگاهی دارد؟
جوکار: آسمان کشور ایران یکی از امنترین آسمان کشورهای غرب آسیاست، قطعاً این حاصل به ثمر رسیدن خون شهدای پدافند هوایی و نیروهای مسلح و آحاد مردم عزیزمان در دفاع از این مرز و بوم است.
آسمان کشور، تحت پایش کامل سامانههای نیروی پدافند هوایی
* کلام آخر؟
جوکار: کارکنان پدافند هوایی امروز با بهرهگیری از برکت خون شهدا و جوشش غیرت و مردانگی آنها در رگهای نسل امروز، موجب سیادت از آسمان فراتر از حد و ثغور تحت پایش کامل سامانههای نیروی پدافند هوایی است.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی عصر امروز در حاشیه سفر خود به استان کردستان در جمع خبرنگاران با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی اظهار داشت: هدف از این سفر به واسطه احترام و قداستی که ما برای سرزمین کردستان و مردمان این دیار قائل هستیم، بوده است.
وی بیان اینکه ما همواره خواهان پیشرفت، رفاه، امنیت، آرامش و آسایش مردمان این خطه از سرزمین هستیم، افزود: همواره تلاش میکنیم که کردستان را در مرکز توجه و تلاشهای خودمان در برقراری امنیت کامل و خدمت به مردم این منطقه قرار دهیم.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: بازدید از مناطق استقرار نیروهای سپاه در منطقه تابع قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) شمال غرب کشور، بازدید از تلاشهای نیروهای سپاه بیتالمقدس در عرصه خدمات اجتماعی، شرکت در همایش بزرگداشت شهدای سرزمین، دیدار با خانوادههای معظم شهدا، طوائف، بزرگان و ماموستایان عزیز از دیگر اهداف سفرمان به استان کردستان است.
وی با اشاره به جریانات اخیر خوزستان، خطاب به معاندان و دشمنان که در صدد اغتشاش در کشورند، گفت: ناامنی و حل نشدن مسائل و مشکلات کشور از اهداف دشمنان ایران است اما با هوشیاری ملت، این خواسته شوم آنان محقق نخواهد شد.
سردار سلامی بیان کرد: یقیناً مردم فریب این جنجالها و دروغها را نخواهند خورد و نظام در کنار مردم با فائق آمدن بر مشکلات، پاسخ یاوهگوییهای دشمنان را خواهد داد.
وی با بیان اینکه به فضل الهی و با همت همه دستگاهها و نهادها، نیروهای مسلح به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال غلبه بر مشکلات خشکسالی و بیآبی در خوزستان هستیم، اظهار کرد: هماکنون این استان از وضعیت نابهسامان هفتههای اول عبور کرده و آبرسانی به همه مردم این خطه در جریان است.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اشاره به بازدیدهای میدانی روز گذشته خود از خوزستان عنوان کرد: مسئله خشکسالی با تدابیر اندیشیده شده و تلاشهای صورت گرفته، رفع شده است.
وی افزود: مردمان استان خوزستان از نحوه آبرسانی و کمکرسانی دستگاههای کمکرسان رضایت خاطر داشته و انشاءالله این اقدامات در روزهای آینده نیز به نحوه بهتر صورت خواهد گرفت.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بیان اینکه ملت ایران با درک، فرهنگ و بصیرت بالای خود به خوبی اهداف و دسیسههای دشمن را میشناسند، تصریح کرد: دشمنان باید بدانند که هرگز نمیتوانند با الفاظ به ظاهر جذاب، مردمان این انقلاب را فریب دهند.
وی بیان کرد: مردمان خوب خوزستان با سطح فرهنگ و آگاهی سیاسی خود نشان دادند و ثابت کردند که قدرت تشخیص و شناخت دوست از دشمن را دارند و هرگز فریب این هیاهو و جنجال شیطانی دشمن که سرشار از فریب و دروغ است را نخواهند خورد.
سردار سلامی با بیان اینکه هماکنون شرایط خوزستان خوب و مردم با امید به نظام زندگی میکنند، یادآور شد: با اتحاد و همراهی مردم، در صدد رفع تمام مشکلات به نحو احسن بر خواهیم آمد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –یک عصر گرم خردادی، خانهای در حوالی امامزاده عقیل (ع) اسلامشهر، میزبان ما بود تا درباره شهید «سیدمحمد سجادی» با همسر و فرزندانش صحبت کنیم. سید ابوذر ۹ ساله که آخرین فرزند شهید است، در را به روی ما باز کرد. سید محمود هم که بزرگترین پسر خانواده است، اواخر گفتگو از محل کارش به خانه رسید. در میانه صحبت هم قطع برق، کولر آبی و پرسر و صدای خانه را از کار انداخت تا هم صحبتهایمان گرمتر شود و هم صدای نسیبه خانم (همسر شهید) را که لهجه غلیظ دری داشت، بهتر به گوش ما برسد.
آقاسیدمحمد سجادی متولد ۲ مهرماه ۱۳۶۰ بود و ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ در ملیحه سوریه به شهادت رسید. وقتی پیکرش به ایران آمد، همسرو فرزندانش کنار تابوتش نبودند و مدتها بعد، توانستند در گلزار شهدای امامزاده عقیل(ع)، پای مزارش بنشینند و اشک بریزند!
آقاسیدناصر سجادی که چند سالی از آقاسیدمحمد بزرگتر بود، خانواده برادرش را از افغانستان به تهران آورد و خودش راهی سوریه شد. او هم مدتی بعد به شهادت رسید. حالا دو خواهر (نسیبه خانم و حبیبه خانم سجادی) شوهرانشان که دو برادر و پسرعمویشان بودند را در نبرد سوریه تقدیم دفاع از حرم حضرت بیبی زینب (س) کردهاند و نشستهاند به تربیت ۹ فرزندشان تا آنها هم یاران خوبی برای قیام آخر الزمان باشند.
در میانه گفتگو، خانم حبیبه سجادی هم به منزل خواهرش آمد و درباره همسر شهیدش، کمی برای ما سخن گفت.
آنچه در ادامه میخوانید، گفتههای بیسانسور مادری صبور است که تمام داراییهای مادیاش را در افغانستان و تمام عشقش را در سوریه جا گذاشته و حالا به سختی در کوچه پس کوچههای اسلامشهر، از یادگارهای آقاسیدمحمد؛ ثریاسادات، لطیفهسادات، سید محمود، سمیهسادات، سید مهدی و سید ابوذر مراقب میکند.
**: اطلاعات ما فقط در این حد است که آقاسیدمحمد در ارتش افغانستان مشغول بودند…
همسر شهید: بله؛ فرمانده بود و در کابل با طالبان میجنگید. بعد از مدتی من گریه و زاری کردم که بچههایم کوچک هستند و من نمی توانم با نگرانی جان تو، اینها را بزرگ کنم. وقتی تلفن می زد، صدای گلولهها را می شنیدم و می فهمیدم که اوضاع خراب است. بعضی روزها تعداد زیادی شهید به کابل می آوردند. آنقدر گریه کردم که نرود. آقاسیدمحمد هم قبول کرد و یک ماه در خانه ماند. بعدش گفت باید برویم ایران. وقتی نمی گذاری بروم به جنگ، نمی توانم در خانه بنشینم.
**: شغل اصلیشان چه بود؟
همسر شهید: نظامی بودند…
**: می توانستند کارشان را رها کنند و به ایران بیایند؟
همسر شهید: به صورت رسمی نمی شد و به صورت قاچاقی به ایران آمد.
**: منزلتان آن روزها کجا بود؟
همسر شهید: ما در ایالت دایکوندی افغانستان بودیم. حدود یک صبح تا غروب راه بود تا کابل… آقاسید محمد گفت من جنگ کابل را کنار می گذارم اما بگذار به ایران بروم… من نمی دانستم که قصد سوریه دارد. بعد که به ایران آمد، ما با هم در تماس بودیم اما نفهمیدم چگونه عازم سوریه شد.
**: کی فهمیدید که به سوریه رفتند؟
همسر شهید: یکی دو بار از سوریه تماس گرفت و صدای گلوله را از آنجا هم می شنیدم.
**: مگر قرار نبود شما را هم به ایران بیاورند؟
همسر شهید: نه؛ قرار بود خودشان به ایران بیایند. این در حقیقت شرطشان برای نرفتن به جنگ در کابل بود. من هم چون در ایران امنیت کامل برقرار بود، مخالفتی نکردم. ما وقتی در افغانستان بودیم، هیچ خبری از جنگ سوریه نداشتیم. وقتی آقاسیدمحمد برای مرخصی آمد؛ من نگذاشتم به کابل برگردد. البته فقط به برادر کوچکش گفته بود که من قصد ندارم در ایران کار کنم چون مرد کار نیستم و مرد جنگم. می روم به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س).
آقاسید محمد وقتی به ایران آمده، یک ماه در اینجا بوده و بعدش اعزام شده. هنوز هم ما نمی دانیم چگونه و از طریق چه ارتباطاتی اعزام شده؟ چه مقدار آنجا بوده و حتی نحوه شهادت آقاسیدمحمد را هم نمی دانیم!
**: اولین گروه فاطمیون دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ به سوریه رفتهاند… احتمالا جزو همان گروههای اولی بودند که به سوریه رفتهاند… ابتدا تعداد رزمندگان افغانستانی کم بوده و آنها را با گروههای عراقی ادغام کردند اما آنقدر خوب عمل کردند و شجاع بودند که کم کم یگان مستقلی تشکیل دادند که در نبرد، بسیار موفق بود و نامش هم شد «فاطمیون».
همسر شهید: چیزی که ما می دانیم این است که به خاطر تواناییهای آقاسیدمحمد در امور نظامی، در ایران آموزش خاصی ندیده و مستقیما به سوریه اعزام شده. دوستان نیروی قدس تعریف میکردند که وقتی سختترین آموزشهای نظامی را برگزار می کردیم، سیدمحمد موفقترین فرد بود و هر چه سخت میگرفتیم، می دیدیم که ایشان آماده است.
**: شما کِی متوجه شدید که ایشان به سوریه رفته است؟
همسر شهید: از ایران تماس گرفت و گفت: نسیبه! من میخواهم به جایی بروم که گوشی تلفنم آنتن نمی دهد. اگر گوشیام خاموش بود یا این که چند روزی تماس نگرفتم، نگران نباش. حواست هم به بچهها باشد…
حدود سه ماه تماس نگرفت. من خیلی نگران شده بودم. من می دانستم از بچهها غافل نیست و برایم عجیب بود که چرا زنگ نمی زند تا حالی از آنها بپرسد. هیچ کاری هم از دستم برنمیآمد. فقط گریه میکردم! هیچ خبری هم نداشتم. پسرعمه من در ایران بود. با ایشان تماس گرفتم و گفتم از سید محمد خبر نداری؟ فقط گفت: به سوریه رفته…
من هم خوشحال بودم که رفته تا حضرت زینب(س) را زیارت کند؛ اما باز هم نگران بودم که آنجا جنگ است و حتما شهید میشود.
**: پسرعمه شما از وضعیت آقاسیدمحمد خبر داشت؟
همسر شهید: بله، ایشان خودش هم مدافع حرم بود و به تازگی از سوریه برگشته بود… یک روز که توی اتاق نشسته بودم، تلفن زنگ زد. گوشی را که برداشتم، آقاسیدمحمد بود. صدای گلوله از آنطرف خط میآمد. گفت: من توی خط هستم و اوضاع خیلی خراب است. من سه روز بعد می آیم ایران و با شما تماس می گیرم و صحبت می کنم. الان فقط خواستم بگویم که حالم خوب است…
دیگر اصلا فرصت نشد که ازش بپرسم کجایی. گوشی خیلی زود قطع شد. چند روزی از ماه رمضان گذشته بود که فهمیدیم آقاسیدمحمد روز عید فطر به شهادت رسیده.
**: یعنی آن تماس، شد اولین و آخرین تماس از سوریه؟
همسر شهید: بله. آن تماس را که گرفتند، ماه بعدش متوجه شدیم که شهید شدهاند. تقریبا دو هفته بین آن تماس و خبر شهادت، فاصله افتاد.
**: سه ماهی که آقاسیدمحمد نبودند، شما چطور زندگی را اداره می کردید؟
همسر شهید: ما همه چیز داشتیم و نیاز مالی نداشتیم. آقاسیدمحمد آنقدر گذاشته بود که از پسانداز مصرف می کردیم. مغازهای هم داشتیم که کمکحالمان بود.
**: در این مدت، از ارتش افغانستان کسی نیامد که جویای وضعیت آقاسیدمحمد بشود؟
همسر شهید: برادر آقاسیدمحمد یعنی«آقاسیدناصر» که بزرگتر بود هم در ارتش افغانستان مشغول بود و احتمالا از ایشان درباره برادرش پرس و جو کرده بودند. آقاسیدناصر هم بعدها در سوریه شهید شد. البته در افغانستان منطقههایشان فرق میکرد و جایی که آقاسیدناصر خدمت میکرد، خیلی خطرناک نبود.
وقتی به ما خبردادند آقاسیدمحمد شهید شده از طرف سپاه دعوت شدیم به ایران. بعدش هم کارهایمان سریع درست شد و خیلی ماندنمان طول نکشید که خبر شهادت آقاسیدمحمد به ارتش افغانستان برسد.
آقاسیدناصر هم به عنوان مرخصی به ایران و سوریه آمده بود. حدود یک ماه مرخصی گرفته بود و سریع گذرنامه را گرفت و راهی ایران شد. ما را هم آقاسیدناصر به ایران آورد.
**: از چه راهی به ایران آمدید؟
همسر شهید: چون راهها خطرناک بود. طالبان هم چون می دید در خود افغانستان جنگ است اما نیروهای افغان به سوریه می روند تا از حرم، دفاع کنند؛ دنبال بهانه بود تا اذیت کند. به همین خاطر نیروهای سپاه خیلی همکاری کردند و بدون این که مشکلی داشته باشیم از راه هرات به ایران آمدیم و به مشهد رفتیم.
**: به غیر از پسرعمهتان، اقوام دیگری هم در ایران داشتید؟
همسر شهید: آقاسیدعبدالله یکی از برادرهای آقاسیدمحمد که پسرعموی من بود هم در ایران بودند. آقاسیدعبدالله قبل از شوهرم به سوریه رفته بود. الان هم در افغانستان هستند.
**: وقتی به ایران آمدید، کجا ساکن شدید؟ حمایتها از شما چطور بود؟
همسر شهید: اول، حدود بیست روز در مشهد و در خانه فامیلهایمان بودیم. به پابوس آقا امام رضا علیه السلام هم رفتیم. بعد از آن نیروهای سپاه مراسم بزرگی برای شهدا در کرج گرفته بودند و ما را هم به آنجا بردند. آقاسیدناصر هم بودند. دو سه روز آنجا بودیم و به خوبی از ما پذیرایی کردند. یک خانه هم برای ما در اسلامشهر رهن کردند که همه وسایل را هم داشت. آن خانه اول، در خیابان تختی بود.
**: چه مدت آنجا بودید؟
همسر شهید: حدود شش ماه آنجا بودیم. می خواستند آن خانه را بازسازی کنند که مجبور شدیم به اینجا بیاییم. این خانه را هم یک خانواده خیّر تهرانی برای ما اجاره کردند. خانه قبلی هم که بودیم، به خاطر این که شش بچه داشتم و شیطنتهای مخصوص سن و سالشان را داشتند، خیلی در اذیت بودم.
چون بچههای من کارت ملی و شناسنامه ندارند، منزل را هم همان خانواده خیّر تهرانی برایمان اجاره کردهاند.
**: چطور شناسنامه شما هنوز صادر نشده؟
همسر شهید: کارهای اداری صدور شناسنامه ما به خاطر کرونا عقب افتاد. البته شناسنامه خانواده شهید سید ناصر که خواهر من هستند هم صادر شده اما هنوز خبری از شناسنامههای ما نیست.
سپاه هم خانهای در شهرری به ما داد اما چون مزار آقاسیدمحمد در اینجا (امامزاده عقیل اسلامشهر) بود، می خواستیم در همین جا باشیم. پنجشنبهها و دوشنبهها سر مزار آقاسیدمحمد میرویم و اگر راهمان دور باشد، خیلی سخت است.
خانواده شهدای مدافع حرم فاطمیون را جمع کردند و مدارکمان را تحویل گرفتند. کار ما گویا به خاطر کرونا عقب افتاده. حتی قسمنامه را هم تحویل دادهایم اما الان گفتهاند کار، متوقف شده! ما هم علتش را نمیدانیم.
خانواده آقاسیدناصر با این که چهار سال بعد از ما آمدند، شناسنامهشان آمده اما مدارک ما هنوز آماده نشده.
**: حتما الان هم برای کارهای اداری و ثبتنام بچهها برای مدرسه خیلی مشکل دارید…
همسر شهید: بله، خیلی مشکل داریم. همهجا هم رفته ایم و گفته ایم اما تأثیری نداشته. هفته گذشته هم خدمت حاجآقا مرتضویمقدم، رییس دیوان عالی کشور رسیدیم که با گروهی از آقایان تشریف آورده بودند اسلامشهر. نامهای را هم به ایشان دادیم اما هنوز خبری نشده است.
برای ثبتنام ثریا سادات که بزرگترین فرزند آقاسیدمحمد است، هم پوست خودش و هم پوست ما کنده شد. ما خیلی به آموزش و پرورش رفت و آمد داشتیم تا بتوانیم ثبتنامش کنیم. الان الحمدلله با پیگیریهای خانواده خیّری که پیگیر کارهای ما بودهاند توانستیم بچهها را ثبتنام کنیم. البته باز هم امسال که سید مهدی و سمیه سادات می خواهند به مقطع دیگری بروند، باز هم به مشکل خوردهایم. در صورتی که مدارس شاهد موظفند بچهها را ثبتنام کنند اما آنها هم حرف خودشان را می زنند و می گویند باید روند ثبتنام قانونی باشد. مثلا برای ثبتنام، باید کد ملی داشته باشیم که خب کارتی در بساط نیست. با این که حکم حکومتی مقام معظم رهبری در این زمینه صادر شده است اما نمیدانم چرا روند اجرای آن اینقدر طول کشیده است. از وقتی که ما همه مدارکمان را ارائه دادهایم، دو سال می گذرد.
**: امیدواریم وزارت کشور و وزارت امور خارجه در این زمینه فعالتر باشند و مشکلات همه این خانوادهها را حل کنند… صدور شناسنامه که برای سازمان ثبت احوال، خرجی ندارد! اما خیلی از مشکلات شما را حل می کند…
همسر شهید: اوایل که ما به ایران آمده بودیم، چون خانواده شهدا کم بودند، رسیدگی بهتری داشتند اما در طول زمان که شهدای فاطمیون بیشتر شدند و اوضاع اقتصادی ایران هم با سختیهایی روبرو شد، رسیدگیها هم کمتر شد. البته ما الان اولویت اولمان گرفتن شناسنامه و کارت ملی است که بتوانیم کارهای اداریمان را انجام بدهیم. هر وقت هم که به مسئولان می گوییم، می گویند باید صبر کنید!
**: خانهتان را چگونه اجاره کردید؟
همسر شهید: چون شناسنامه نداشتیم، نمی توانستیم قرارداد ببندیم. این هم از لطف خانواده خیّری است که زحمت این خانه را برایمان کشیدند. البته حدود ۱۰۰میلیون تومان به ما وام تهیه خانه دادند اما همین خانه را با ۱۵۰میلیون رهن کرده ایم و چون ۶ فرزند دارم، به راحتی نمی توانم منزلم را عوض کنم و هر کسی به ما خانه نمیدهد.
در باقرشهر هم خانهای در اختیارمان قرار دادند که خیلی کوچک بود و گنجایش ما را نداشت!
**: با این حساب، تنها مشکلات شما، تهیه مسکن و صدور شناسنامه است. البته مشکل مسکن به نحوی است که خود ایرانیها هم مشکل دارند اما چون خانواده شهدا چشم و چراغ ما هستند، باید همه ما و سازمانهای مربوط، همت کنیم تا برای شما سرپناهی آماده کنیم.
همسر شهید: الان حتی برخی حمایتهای دیگر مثل بستههای حمایتی را هم به ما نمی دهند و می گویند باید شناسنامه داشته باشید!