نیروی زمینی

نگاه راهبردی بهداری نزسا قابل تعمیم به سایر ارتش‌های منطقه است

نگاه راهبردی بهداری «نزسا» قابل تعمیم به سایر ارتش‌های منطقه است


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرتیپ پاسدار «عباس نیلفروشان» معاون عملیات کل سپاه در مراسم افتتاحیه دومین دوره مسابقات بهداری رزمی نیروی زمینی سپاه، اظهار داشت: سیستم بهداری رزمی در کنار سایر سیستم‌های موجود در رزم، از سیستم‌های اساسی و تعیین‌کننده در صحنه جنگ است و اگر بهداری نقش خود را در صحنه کلان جنگ خوب ایفا کند، می‌شود صحنه نبردی موفق را رقم زد.

سردار نیلفروشان افزود: بهداری رزمی نیروی زمینی سپاه در عرصه‌های مختلف مطابق با دکترین‌های عملیاتی نزسا نقشی پیش‌برنده و تعیین‌کننده داشته و در عرصه‌های مختلف به اجرای مأموریت پرداخته است. آنچه که موجب شد امروز بنده خدمت شما برسم به دلیل عظمتی است که مجموعه بهداری رزمی نیروی زمینی سپاه دارد و تلاش‌های بزرگ و اقداماتی که این مجموعه انحام داده قابل تقدیر است.

معاون عملیات سپاه تصریح کرد: نزسا در حوزه مقابله با آمریکا تلاش‌های فراوانی انجام داده است و در حوزه‌های تجهیزات، ساختار، زنجیره امداد و انتقال و نبرد‌های نیمه‌سخت در شمال‌غرب و جنوب شرق در حوزه نظامی سرآمد است و در این عرصه‌ها تجربیات خوبی را کسب کرده است. این مجموعه همچنین در حوزه اقدامات درمانی برای محرومیت‌زدایی توانسته رضایت مقام معظم رهبری را کسب کند که این امتیاز بزرگی است.

سردار نیلفروشان عنوان کرد: ما تجربه چندین سال جهاد و مبارزه در سخت‌ترین معرکه‌های جهاد، خون و شهادت در دفاع مقدس و محور مقاومت داریم، اما امروز شاهد هستیم اکثر ارتش‌های دنیا و کارخانه‌های جنگ‌افزارسازی به سمتی می‌روند که تاثیر تجهیزاتشان روی رزمنده در صحنه جنگ کشنده نباشد و بیشتر تلاش می‌کنند تا نیرو‌های طرف مقابل را مجروح کنند؛ چون وقتی یک نیرو مجروح می‌شود چهار نفر دیگر باید برای انتقال و مداوای او مشغول شوند. حال اگر زنجیره امداد، انتقال و درمان در صحنه نبرد به درستی طراحی نشده باشد، دردسر‌های زیادی را به وجود می‌آورد و موجب تخریب روحیه سایر نیرو‌ها نیز می‌شود.

وی ادامه داد: پس اگر رزمنده اطمینان داشته باشد که در صورت مجروحیت سامانه‌ای برای انتقال و درمان او وجود دارد، موجب افزایش روحیه و اطمینانش در صحنه نبرد می‌شود.

معاون عملیات سپاه با بیان اینکه درمان، انتقال و رسیدگی به مجروحین در صحنه نبرد تعیین‌کننده است، گفت: لذا اگر به بهداری رزمی یک نگاه سیستمی داشته باشیم که شکر خدا با تدابیر فرمانده نیرو این نگاه در نیروی زمینی نهادینه شده است، جنگ‌های آینده را تسهیل می‌کند. بهداری یک سیستم است و نقش تعیین کننده‌ای در کنار سایر سیستم‌ها دارد و این نگاه خوبی است که بهداری رزمی نزسا وجود دارد و به عنوان یک انسان که اهل مطالعه است می‌گویم که در منطقه غرب آسیا بهداری رزمی نیروی زمینی جایگاه ویژه‌ای دارد و همین خط را در جبهه مقاومت نیز دنبال کرده است.

وی با بیان اینکه فرمانده نیروی زمینی سپاه نگاه ویژه و راهبردی به بهداری رزم دارد، عنوان کرد: نگاه راهبردی که در این مجموعه وجود دارد قابل تعمیم به بهداری رزمی سایر ارتش‌های منطقه است. شما بدانید بهداری رزم نیروی زمینی سپاه، در بین تمام نیرو‌های سپاه، منطقه و محور مقاومت می‌درخشد. این موضوع را قدر بدانید و توسعه دهید. این نگاه سیستمی که به بهداری رزم که از دفاع مقدس شروع شده، تا کنون ادامه یافته است و روز به روز با علم پیشرفته بروز شده، را ارتقا و در سایر سیستم‌ها نیز توسعه دهید.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاه راهبردی بهداری «نزسا» قابل تعمیم به سایر ارتش‌های منطقه است بیشتر بخوانید »

افتتاح ۷۱۲ پروژه عمرانی و اهدای جهیزیه در منطقه سیستان

افتتاح ۷۱۲ پروژه عمرانی و اهدای ۵۰ سری جهیزیه در منطقه سیستان


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌، سردار سیدحسن مرتضوی فرمانده قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در آیین افتتاح این ۷۱۲ پروژه عمرانی در زاهدان اظهار داشت: قرارگاه قدس جنوب شرق با هدف مردمیاری و محرومیت زدایی از مناطق مختلف سیستان در طول یک سال گذشته در کنار اجرای ماموریت‌های امنیتی و دفاعی، اقداماتی را در جهت افزایش رفاه مردم انجام داده که از جمله آن می‌توان به احداث ۲۸ باب مدرسه، ۲ دوباب مسجد، تکمیل و بازسازی کامل ۱۱ باب مدرسه، آبرسانی به ۳۸ روستا، برقراری ۱۸۵ کیلومتر شبک توزیع و خط انتقال آب، احداث ۸۲ باب استخر خاکی پرورش ماهی، ایجاد ۴۲ حلقه حفره چاهک اشاره کرد.

وی برای اجرا و تکمیل این پروژه‌ها بیش از ۲۱۰ میلیارد تومان هزینه شده، افزود: همچنین احداث ۱۸ مجموعه زمین ورزشی چمن روباز، تجهیز دو مجموعه کارگاه تولیدی، توزیع محموله علوفه دام در بین ۱۲۰ دامدار منطقه سیستان، احداث دو باب خانه عالم و احداث ۱۳ خانه محرومین، مرمت ۴۸ خانه محرومین، احداث ۲۴۳ سرویس بهداشتی و حمام و احداث ۳۵ سرویس بهداشتی مدارس، توزیع ۵۰ سری جهیزیه، تکمیل و احداث سه حوزه علمیه، تکمیل ۲۱ باب مسجد و نصب ۲ دستگاه بزرگ تصفیه آب روستایی، از دیگر اقدامات انجام شده در شهر‌های گوناگون منطقه سیستان است.

 در حاشیه این مراسم و با حضور فرمانده قرارگاه منطقه‌ای قدس نیروی زمینی سپاه و معاون محرومیت زدایی و مردم یاری نیروی زمینی سپاه پاسداران تعداد ۵۰ سری جهیزیه بین نوعروسان نیازمند توزیع شد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

افتتاح ۷۱۲ پروژه عمرانی و اهدای ۵۰ سری جهیزیه در منطقه سیستان بیشتر بخوانید »

سردار پاکپور: دشمنان در پاییز ۱۴۰۱ با پیچیده‌ترین نقشه‌ها و توطئه‌ها وارد میدان شدند

سردار پاکپور: دشمنان در پاییز ۱۴۰۱ با پیچیده‌ترین نقشه‌ها و توطئه‌ها وارد میدان شدند



فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیام نوروزی تأکید کرد: دشمنان در پاییز 1401 با پیچیده‌ترین نقشه‌ها و توطئه‌ها وارد میدان شدند، اما فرماندهان و رزمندگان جان برکف نیروی زمینی سپاه با ازخودگذشتگی، طومار فتنه‌گران و حامیان آنان را در هم پیچیدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سردار محمد پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت فرارسیدن سال ۱۴۰۲ پیامی صادر کرد.

متن کامل پیام سردار پاکپور به شرح ذیل است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال»

فرا رسیدن بهار روح‌انگیز طبیعت، آغاز سال نو و عید سعید نوروز که نماد نوآوری، طراوت، جوانی و نشاط و معطر به عطر دل‌انگیزه موالید خجسته ماه شعبان‌المعظم و معنویت ماه مبارک رمضان و بهار قرآن است را به محضر مبارک فرمانده معظم کل قوا مدظله‌العالی، خانواده‌های معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران، ملت شریف و بزرگوار، فرماندهان و مدیران و آحاد کارکنان و رزمندگان عزیز و جان برکف ایران عزیز تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم.

سال ۱۴۰۱ برای نیروی زمینی سپاه سالی سرشار از تلاش، ایثار و خاطرات به یاد ماندنی در انجام مأموریت‌ها و اجرای وظایف خطیر محوله و عمل به تکالیف الهی در راستای پاسداری از کیان اسلام عزیز، حفاظت از استقلال کشور و دفاع از ارزش‌های انقلاب و اقتدار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در کنار سایر همرزمان عزیز نیروهای مسلح بود که با عنایت الهی و رشادت‌ها و جانفشانی‌های رزمندگان دلیر و فداکار این نیرو؛ با سربلندی، موفقیت و افتخار کسب رضایت ولی‌امر مسلمین و فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خامنه‌ای عزیز مدظله‌العالی به پایان رسید.

فرماندهان و رزمندگان جان برکف نیروی زمینی سپاه در سال ۱۴۰۱ نیز همچون سال‌های گذشته در راستای ایجاد و ارتقاء بازدارندگی پایدار، توسعه و تحکیم امنیت بومی و انجام سایر مأموریت‌های محوله در مناطق مرزی شمال غرب، غرب، جنوب‌شرق و شمالشرق کشور و به ویژه کنترل، مقابله و برخورد با دشمنان قسم خورده ملت شریف ایران عزیز نقشی محوری ایفا نمودند و به ویژه در حوادث و ناآرامی‌های پاییز سال ۱۴۰۱ که گروه‌های تروریستی تجزیه‌طلب حتی بیش از چهار دهه از عمر پر برکت نظام مقدس و انقلاب اسلامی انواع دشمنی‌ها و توطئه‌ها را علیه ملت بصیر و ولایت‌مدار ایران تجربه نموده بودند و با حمایت‌های همه‌جانبه دولت‌های غربی، رژیم صهیونیستی، منافقین، مرتجعین داخلی و منطقه‌ای؛ به امید جبران شکست‌ها و ناکامی‌های مکرر گذشته با هدف پیاده‌سازی یکی از پیچیده‌ترین و دقیق‌ترین نقشه‌های دشمنان ایران مقتدر وارد میدان شده بودند و در جهت رویدادسازی و تهیه خوراک برای رسانه‌های معاند و فضای مجازی به عنوان کانون اصلی اغتشاشات، در کف خیابان‌ها دست به انواع شرارت‌ها، از حجاب‌سوزی تا انسان‌سوزی می‌زدند، بار دیگر به میدان آمدند و با ایثار و ازخودگذشتگی، طومار فتنه‌گران و حامیان آنان را در هم پیچیدند و اشرار را در رسیدن به اهداف شوم خود ناکام گذاشتند.

بی تردید تمامی پیشرفت‌ها و توفیقات به‌دست‌آمده مرهون نصرت الهی و پایمردی، ایمان، ایثار و تلاش یکایک فرماندهان، پاسداران، بسیجیان، سربازان و به خصوص شهدای بزرگوار و جانبازان عزیز و همچنین بردباری و همراهی خانواده‌های آنان و نیز برگ‌های زرین دیگری بر کارنامه مجاهدت‌ها و تلاش‌های نیروی زمینی پر افتخار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که انشاءلله تا تحقق کامل اهداف بلندمدت انقلاب شکوهمند اسلامی و اجرای کامل اوامر حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در سال‌های پیش رو و به حول قوه الهی با قدرت و قوت ادامه خواهد یافت.

اینجانب ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ایثارگری‌ها و جانفشانی‌های تمامی شهیدان گرانقدر و آرزوی سلامتی برای خانواده معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران عزیز و قدردانی از مجاهدت‌های مخلصانه آحاد فرماندهان و کارکنان محترم نیروهای مسلح و به ویژه همرزمان، همکاران و رزمندگان غیور نیروی زمینی سپاه، موفقیت روزافزون تمامی خدمتگذاران به انقلاب، نظام و ملت سرافراز ایران را در سال جدید تحت عنایات خاصه حضرت ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف و فرماندهی و زعامت مقام معظم رهبری مدظله‌العالی از درگاه ایزد منّان آرزومندم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سردار پاکپور: دشمنان در پاییز ۱۴۰۱ با پیچیده‌ترین نقشه‌ها و توطئه‌ها وارد میدان شدند بیشتر بخوانید »

عباس دوران و داوود اکرادی چه‌طور شهید شدند

عباس دوران و داوود اکرادی چه‌طور شهید شدند



گفتم «داوود حالت خوب نیست! این‌طور بیایی در ارتفاع بالا، فشار هوا پرده گوشت را پاره می‌کند.» اِلا و لِله که من می‌خواهم بیایم و می‌خواهم باشم. گفتم باشد!

به گزارش مجاهدت از مشرق، یک‌موضوع مهم و محوری در مقطع انقلاب و روزهای پیش از شروع جنگ، پیگیری ردّ پای نفوذ جریان نفاق است که در روزهای ابتدای انقلاب در بخش‌های مختلف کشور هم ریشه دوانده بود و باعث حذف تعدادی از کارکنان و خلبان‌های کاربلد و مفید اما متأسفانه فریب‌خورده شد. یکی از اتفاق‌های مهم این دوره، کودتای ناموفق نقاب است که به‌خاطر محوریت پایگاه سوم شکاری شهید نوژه همدان به‌اشتباه با نام «کودتای نوژه» خوانده می‌شود و ذهن‌ها را به‌سوی خلبان شهید محمد نوژه منحرف می‌کند. طبق گفته‌های عتیقه‌چی و دیگر راویان، بسیاری از اعضای نیروی هوایی ازجمله خلبانان از انجام این‌کودتا بی‌خبر بودند و ناگهان در بهت و حیرت متوجه شدند برخی از دوستان و هم‌قطارانشان بین کودتاچیان حضور دارند.

عتیقه‌چی هم مانند دیگر خلبانانی که امروز، گذشته را برای ما روایت می‌کنند، می‌گوید کودتای نقاب توطئه‌ای بود که نیروهای نخبه و خلبانان نیروی هوایی را از بدنه این‌نیرو حذف کند. همچنین پیش از شروع جنگ تحمیلی، کمر نیروی هوایی را شکسته و باور مردم را نیز نسبت به خلبانان و این‌بخش از ارتش تضعیف کند.

آسمان بغداد برای پرواز هواپیماهای شکاری ایران، روایت صحیح و بدون اغراق شهادت داوود اکرادی و عباس دوران هم در قسمت دوم مصاحبه با این‌جانباز خلبان از نظر شما می‌گذرند.

در ادامه مشروح گفتگو با امیرْ عتیقه‌چی را می‌خوانیم؛

* جناب عتیقه‌چی، شهید داود اکرادی با شما هم‌دوره بود. درست است؟

داود اکرادی از نظر ورود به دانشکده خلبانی جدیدتر بود.

* همزمان که شما در پاکستان دوره می‌دیدید، او در آمریکا دوره می‌دید.

بله.

* ولی دوره کابین‌جلویی فانتوم را در ایران با هم گذراندید؟

نه. ما یک‌دوره جلوتر بودیم. داوود اکرادی خلبان بسیار خوبی بود. خیلی خوب بود. متاسفانه…

* این‌ماجرایی که گفته می‌شود خلبان ایرانی اسیر شد و پیکرش با دو جیپ که در جهت مخالف حرکت می‌کردند، به دو نیم شد، درباره شهیدان علی اقبالی دوگاهه و داوود اکرادی نقل شده است. علی اقبالی را که آقای (خسرو) غفاری رد کرد. احتمالاً فیلمش را هم که با ایشان مصاحبه کردم، دیده‌اید!

رضا عتیقه‌چی: نه ندیده‌اند.

* آقای غفاری می‌گفت علی اقبالی آن‌گونه شهید نشده است. ظاهراً تنها شهیدی که با این‌کیفیت شهید شده، داوود اکرادی بوده است. روایت دسته‌اولش را از شما بشنویم.

داوود اکرادی، وقتی به آن پرواز رفت، فرمانده گردانش بودم.

* در همدان!

بله. البته ما هیچ‌وقت بحث فرمانده‌گردان و بالادستی و پایین‌دستی نداشتیم. یعنی کسی ندید من پشت میز فرمانده‌گردان بنشینم. همیشه بگوبخند و چرت‌وپرت بود و با هم می‌خندیدیم و راحت بودیم. با کسی هم رودربایستی نداشتیم و خیلی راحت حرف‌هایمان را می‌زدیم. ساعت ۲ بعد از ظهر بود که برنامه پرواز بچه‌ها را نوشته بودم. داوود اکرادی شب قبلش آمده بود و آن‌روز، استراحتش بود. سرما خورده بود و دکتر تا زمانی که خوب شود، به او استراحت داده بود.

* این که ۴۰ درجه تب داشت، مربوط به همین مأموریت آخر بود؟

بله. همین بود. یادم نیست مأموریت کجا بود. سه‌فروند قرار بود برویم. من بودم، (علی) محبی بود و … [فکر می‌کند.] جهانگیر قاسمی. نه اشتباه گفتم؛ داوود اکرادی. بریف هم کرده بودیم که صبح فردا برویم برای مأموریت. داوود که آمد و تابلو را نگاه کرد، صورتش را دیدم. چشم‌های اشک‌آلود و صورت قرمز! گفتم «داوود تو مریضی؟» گفت بله. گفتم «پس جهانگیر قاسمی را جای تو می‌گذارم پرواز.» گفت «نه من می‌آیم.» گفتم «داوود حالت خوب نیست! این‌طور بیایی در ارتفاع بالا، فشار هوا پرده گوشت را پاره می‌کند.» اِلا و لِله که من می‌خواهم بیایم و می‌خواهم باشم. گفتم باشد!

۴۸ خلبان داشتیم و باید روزانه ۷۰ سورتی پرواز می‌کردیم. بچه‌ها دوبله‌سوبله می‌پریدند. مریض داشتیم، مرخصی داشتیم و دست و بالمان خیلی تنگ بود. به‌علاوه پروازهای آلرت هم داشتیم که چهارنوبت در صبح تا غروب و غروب تا صبح انجام می‌شدند. ما ۴۸ نفر در حالت عادی می‌توانستیم ۲۴ سورتی پرواز را انجام دهیم ولی شرایط عادی نبود و باید بین ۶۰ تا ۷۰ پرواز را انجام می‌دادیم * این‌کار از نظر ارتش و قوانین پرواز بی‌انضباطی محسوب نمی‌شود؟ خب خلبان با چنین‌شرایطی چرا باید پرواز کند؟

ببینید، ما ۴۸ خلبان داشتیم و باید روزانه ۷۰ سورتی پرواز می‌کردیم. بچه‌ها دوبله‌سوبله می‌پریدند. مریض داشتیم، مرخصی داشتیم و دست و بالمان خیلی تنگ بود. به‌علاوه پروازهای آلرت هم داشتیم که چهارنوبت در صبح تا غروب و غروب تا صبح انجام می‌شدند. ما ۴۸ نفر در حالت عادی می‌توانستیم ۲۴ سورتی پرواز را انجام دهیم ولی شرایط عادی نبود و باید بین ۶۰ تا ۷۰ پرواز را انجام می‌دادیم.

داوود چون بچه باغیرتی بود، گفت می‌آیم. گفتم «برو به دکتر بگو اوکی بدهد تا بیایی!» برگه‌اش را گرفت و آمد. گفتم «باز اگر دیدی تا صبح حالت خوب نیست، بگو!» گفت باشد. این شد که به خانه رفتیم تا فردا به مأموریت برویم. خدا رحمت کند علیرضا یاسینی فرمانده عملیات پایگاه بود. زنگ زد و گفت «ممد تو امروز زیاد پرواز کردی، خسته‌ای، امشب برو آلرت! من جای تو می‌روم پرواز!» گفتم «رضاجان بریف کرده‌ام!» گفت نه نمی‌خواهم تو بروی. من هم گفتم باشد. من در آلرت ماندم و صبح که بچه‌ها سر باند آمدند و موتورها را چک می‌کردند، آن‌ها را از اتاق آلرت دیدم. اتاق آلرت کنار شلتر بود. دیدم آن‌سه‌نفر در هواپیما نشسته‌اند و برایشان دستی تکان دادم. رفتند. یک‌ساعت، یک‌ساعت و ده دقیقه شد پروازشان. از رادار پرسیدم بچه‌ها کجا هستند؟ گفت با دوتاشان تماس دارم ولی یکی‌شان را ندارم. گفتم کی؟ گفت نمی‌دانم کدام است.

بعد زنگ زدند و گفتند اکرادی را زده‌اند. خب اکرادی قبلاً هم یک‌اجکت کرده بود. ظاهراً با کابین عقبش (نورالدین) افضلی… [به پسرش] افضلی بود؟

رضا عتیقه‌چی: بله.

با افضلی اجکت کردند و با چتر به زمین رسیدند. این‌دو با فاصله از هم به زمین می‌رسند. مردم عراق می‌ریزند داوود اکرادی را می‌گیرند و شروع می‌کنند به کتک‌زدنش. افضلی دورتر افتاده بود و مردم هنوز به او نرسیده بودند. این را شوهر خواهر داوود که یک سرگرد خلبان اف‌پنج است به من گفت. آن‌موقع پدرش زنده بود. داوود کرد بود و پدرش به منطقه کردستان عراق رفت تا پیدایش کند. به او گفته بودند داوود را به جیپ بسته و روی زمین کشیده‌اند. دو جیپ نه! با طناب به یک جیپ بسته بودند و روی زمین کشیده بودند. عکس پیکرش را که آوردند ما دیدیم. جایی مانند سردخانه یا حمام بود که از این‌کاشی‌ها و سرامیک‌ها داشت. سر و صورتش کاملاً سالم بود. بدنش تا سینه که ما دیدیم کاملاً سالم بود. عکس تا همان‌جا بود.

رضا عتیقه‌چی: یک‌روایت بود که داوود اکرادی دو نیم شده؟

* آن روایت چه می‌شود؟

نه. او را با یک جیپ روی زمین کشیده بودند. با دو جیپ به دو نیم نشده بود.

* پس خلبانی را نداریم که به آن ترتیب شهید شده باشد! آقای غفاری هم که ماجرای علی اقبالی را رد کرد.

رضا عتیقه‌چی: آقای (علیرضا) نمکی هم درباره علی اقبالی همین‌طور گفته‌اند.

* بله؛ که ماجرای دونیم‌شدن پیکرش دورغ است. بله ایشان ظاهراً گفته اقبالی شلتر عراقی‌ها را به رگبار بسته و با هواپیما به شلتر خورده است.

رضا عتیقه‌چی: بله ایشان می‌گوید اقبالی سانحه داده و زمین خورده است. اگر آن‌ها خلبان ما را دوتکه می‌کردند، مردم ما هم خلبان آن‌ها را سالم نمی‌گذاشتند و دوتکه‌اش می‌کردند.

* بله مواردی داریم که مردم ما هم عصبانی بوده و قصد جان خلبان را کرده‌اند ولی نیروهای نظامی‌مان در سپاه و ارتش خلبان را نجات داده‌اند.

خدا علی سلیمانی را بیامرزد. آن‌موقع افسر عملیات گردان ما در پایگاه بندرعباس بود.

اطراف کوه بی‌بی‌شهربانو بود که پدافند خودمان او را زد. اجکت کرد و آمد پایین. مردم ریخته بودند او را بزنند. گفته بود بابا من ایرانی‌ام! مردم هم گفته بودند فلان‌فلان‌شده را ببین! چه قشنگ فارسی صحبت می‌کند * احمد سلیمانی؟

نه. علی! قدِ بلند، چشم زاغ، مو بور. به گردان آموزشی تهران آمد. شب بلندش کردند (دستور پرواز دادند) که برای پدافند غیرعامل روی آسمان تهران پرواز کند. رادیو هم این‌برنامه‌ها را پخش می‌کرد. اطراف کوه بی‌بی‌شهربانو بود که پدافند خودمان او را زد. اجکت کرد و آمد پایین. مردم ریخته بودند او را بزنند. گفته بود بابا من ایرانی‌ام! مردم هم گفته بودند فلان‌فلان‌شده را ببین! چه قشنگ فارسی صحبت می‌کند. [می‌خندد.]

رضا عتیقه‌چی: این‌پروازهای پدافند غیرعامل را که بابا می‌گوید، همیشه در بندرعباس خودش انجام می‌داد. به من می‌گفت ۹ صبح روی مدرسه‌تان هستیم. می‌دیدی اف‌فور از توی حیاط مدرسه رد می‌شد.

* جناب عتیقه‌چی نگران نبودید به ساختمان‌ها بگیرید؟

نه.

رضا عتیقه‌چی: یعنی همه شیشه‌های ساختمان نیرو دریایی را می‌شکست!

* با نیرو دریایی‌ها کل‌کل داشتید؟

[می‌خندد] بله. بعد هم خودم شدم افسر رابط نیروی هوایی در نیروی دریایی.

* آن‌جا که رفتید، نیرو دریایی‌ها کتک‌تان نزدند؟

[می‌خندد.]

رضا عتیقه‌چی: اکثر مواقع هم برای کابین عقب (این‌پروازها) منصور کاظمیان را می‌برد؛ یا اکبر سیادت را.

* که خودتان هم در خاطراتان گفته‌اید کاظمیان خیلی آدم آرامی بوده و کابین جلو را با اضطراب دیوانه نمی‌کرد.

ببینید، سیخ زیرش می‌انداختی تکان نمی‌خورد. [می‌خندد.]

* شما یک‌پرواز دیگر این‌طوری داشته‌اید. اوایل انقلاب؛ سخنرانی مهندس بازرگان در ایرانشهر زاهدان. آن‌پرواز هم لو لِوِل بود؟

بله. اصلاً لو لول می‌رفتیم این‌پروازها را. یک‌چادر بود که این‌بنده خدا (بازرگان) آمده بود آن‌جا برای مردم صحبت کند. راست و دروغش را نمی‌دانم ولی به من گفتند وقتی از بالایش عبور کردم، چادر را باد برده است.

* یک‌برگشت تاریخی بزنیم به گذشته و نوجوانی شما. در دوران دبیرستان ظاهراً پای منبر آقای فلسفی می‌رفته‌اید!

نه. یک‌همکلاسی داشتم که او ما را می‌کِشید و می‌برد. کلاس هفتم‌هشتم بودیم. دوازده‌سیزده‌سالمان بود. بچه بسیار مؤمنی بود؛ رحیم دنیاگرد. دوست دارم بدانم الان کجاست و چه می‌کند. خیلی بچه خوب و مؤمنی بود. مدرسه‌مان در میدان اعدام، روبروی خانی‌آباد بود.

نمی‌دانم چه اسمی رویش بگذارم؛ بگویم نفود، بگویم مجاهدین خلق یا هرچه. ولی گروهی در سیستم این‌رژیم نفوذ کرده بود که خط می‌داد و شروع کرد به متلاشی‌کردن ارتش. و واقعاً هم این‌کار را کردند بالاخره اعتقاداتی بود. زمانی که پدرم در هفت‌هشت‌سالگی‌ام رفت کربلا، پدر شوهرعمه‌ام آمده بود خانه ما. پسردخترها را دور خودش جمع کرد و گفت «بچه‌ها بیایید نماز یادتان بدهم!» ایشان یکی‌دوبار نماز را برای ما گفت و بعد گفت «هرکی نماز را درست بگوید به او جایزه می‌دهم.» من نماز را برایش خواندم و ایشان به من پنج‌زار داد. خیلی کیف کردم. گفت «این‌نماز را هر روز بخوان که بابا سلامت از سفر برگردد.» از همان‌زمان بود که نمازخوان شدم.

* یک پرش تاریخی دیگر داشته باشیم و به مقطع انقلاب برسیم. در آن‌دوره جریان مرموزی بین بدنه مردم و حاکمیت انقلاب وجود داشت که ضربه زیادی به مملکت زد. می‌توانیم نامش را جریان نفوذ بگذاریم. ممکن است عده‌ای تصور کنند اعدام خلبانی مثل نادر جهانبانی کار نیروهای انقلابی بوده اما عده‌ای دیگر می‌گویند جریان نفوذ بود که مهره‌هایی را که می‌توانستند در روزگار جنگ به کار کشور بیایند، حذف کرد.

قربان، من نمی‌دانم چه اسمی رویش بگذارم؛ بگویم نفود، بگویم مجاهدین خلق یا هرچه. ولی گروهی در سیستم این‌رژیم نفوذ کرده بود که خط می‌داد و شروع کرد به متلاشی‌کردن ارتش. و واقعاً هم این‌کار را کردند.

* مجاهدین خلق که اصلاً می‌گفتند ارتش باید منحل شود!

بله. آن‌ها می‌گفتند ارتش توحیدی. یعنی طوری شده بود که گروهبان که از جلوی سرهنگ رد می‌شد احترام نمی‌گذاشت.

* کلاً نظم به هم ریخته بود.

بله. ولی بعداً بهتر شد و سروسامانی گرفت.

* که امام گفته بود یک‌کمیته پنج‌نفره در پایگاه‌ها تشکیل شود.

رضا عتیقه‌چی: بله. [به پدرش اشاره می‌کند.] ایشان یکی از اعضای این‌کمیته در پایگاه بندرعباس بود.

در بندرعباس بودم که برای این‌کمیته انتخاب شدم. چون آدم معتقدی بودم و همیشه نماز را می‌خواندم و البته آدم شوخی هم بودم. بالاخره آدم مؤمن و معتقدی بودم و هنوز هم هستم ولی بعضی از باورهای آن‌روزها را ندارم چون می‌بینم امروز فقط حرف هستند. اما خدا را باور دارم و می‌دانم در همه سانحه‌هایی که داشته‌ام، او بود که من را حفظ کرد.

خلاصه در پایگاه بندرعباس گفتند از خلبان‌ها یک‌نفر، یک‌افسر فنی، یک‌همافر، یک‌درجه‌دار و یکی‌دیگر این‌کمیته را تشکیل دهند. که بچه‌ها رأی دادند و از خلبان‌ها من عضو کمیته شدم. عضویتم هم بیشتر از هفت‌هشت‌ده‌روز نشد. نمی‌توانستم به خودم اجازه بدهم در اتاق تیمسار ساوجی فرمانده پایگاه بنشینم. در یک‌سالن می‌نشستیم و صحبت و تصمیم‌گیری می‌کردیم.

درباره اعدام‌ها و حذف‌های اول انقلاب که گفتید، این را بگویم که یک‌روز پیش از پیروزی انقلاب، تیمسار ربیعی فرمانده نیروی هوایی به بندرعباس آمد و گفت «اگر باد به کاخ اعلی حضرت بوزد، من دهانتان را پر از سرب می‌کنم.» بله. چنین‌حرفی را زد ولی این دلیل نمی‌شود امثال او را اعدام کنیم. می‌شد از تجربیاتش استفاده کرد. چه‌طور فردوست را نگه داشتیم ولی این را اعدام کردیم؟ خب وقتی شرایطی پیش آمد که فرمانده‌پایگاه‌ها هرماه تغییر می‌کردند، این را هم می‌شد نگه داشت و از او استفاده کرد.

* بله. ماجرا مشکوک است.

می‌گویند توطئه شوروی بوده است و گفته می‌شود می‌خواستند ارتش را از بین ببرند. می‌دانستند سازمانی مثل سپاه هم که امروز چنین‌جایگاهی دارد، به آن‌زودی نمی‌تواند قدرت بگیرد.

* می‌خواستند جنگ را شروع کنند و قبلش باید ارتش را از بین می‌بردند.

بله. واقعاً هم ضعیف شد.

* یک ضربه دیگر نفوذ هم جریان کودتا بود.

بله. تیرماه ۵۹ بود که خبر آمد عده‌ای از دوست‌ها و کسانی را که می‌شناسیم دستگیر کرده‌اند. آن‌روزها من در پادگان شماره ۳، دوره رزم مشترک می‌دیدم. اما صبح زود می‌رفتم در گردان بچه‌های شکاری می‌نشستم و با رفقا صحبت می‌کردیم. (خلبان) فرحزاد جهانگیری (یکی از متهمان کودتا که اعدام شد) که پیش از این‌ماجرا بهترین دوست من بود، هیچ‌چیز به من نگفته بود.

صبح زود روز چهارشنبه بود که به من گفت برویم خانه ما در پایگاه صبحانه بخوریم. ساعت ۸ و نیم رفتیم و دیدیم باجناقش و فامیل‌هایشان در خانه‌اش خواب‌اند. گفت «ممد برویم بیرون صبحانه بخوریم.» رفتیم به یک‌ساندویچ‌فروشی و صبحانه خوردیم. بعد گفت «امروز چه‌کاره‌ای؟» گفتم «یکی‌دو ساعت کلاس دارم و بعدش وقتم آزاد است.» گفت «خواستی بروی، من را می‌گذاری درِ خانه برادرم؟» ماشینش آن‌جا بود. اگر اشتباه نکنم فیات بود. کلاسم که تمام شد او را بردم سیدخندان جلوی یک‌خانه پیاده‌اش کردم. به او گفتم «زادی، من دارم می‌روم شمال. می‌آیی برویم؟» گفت «نه. کار دارم.» خداحافظی کردیم. بعدازظهر با همسرم به شمال رفتیم. آن‌موقع رضا چندسال بیشتر نداشت. کوچک بود. سال…

* ۱۳۵۹.

پنجشنبه در حیاط خانه بودم. باجناقم در اتاق بود و داشت تلویزیون می‌دید که صدایم کرد و گفت «ممدآقا بیا رفیقت را نگاه کن!» جهانگیری را می‌شناخت. آمدم دیدم بله. او را با (امیدعلی) بویری و چند نفر دیگر نشانده‌اند… رضا عتیقه‌چی: سه سالم بود.

* و همان‌روز در شمال از ماجرا با خبر شدید؟

نه. چهارشنبه نبود. پنجشنبه در حیاط خانه بودم. باجناقم در اتاق بود و داشت تلویزیون می‌دید که صدایم کرد و گفت «ممدآقا بیا رفیقت را نگاه کن!» جهانگیری را می‌شناخت. آمدم دیدم بله. او را با (امیدعلی) بویری و چند نفر دیگر نشانده‌اند…

* … آیت محققی و…

بله. آن‌جا بود که تازه باخبر شدم چنین ماجرایی در کار بوده است.

* حمید نعمتی هم یکی از سرکردگان کودتا بوده است. شما در مهرآباد با او آشنا شدید؟

بله.

* آموزشی کابین‌جلو؛ درست است؟

بله. خیلی آدم مرموزی بود.

* قبل از انقلاب هم؟

بله. مرموز بود. تودماغی هم حرف می‌زد. ولی (پس از کودتا) فرار کرد و دستگیر نشد.

* جالب است که آیت محققی که از نعمتی درجه بالاتری دارد، گیر می‌افتد و دستگیر می‌شود ولی او موفق به فرار می‌شود. به قول شما مرموز است.

این کودتا اصلاً عملی نبود. اجرایش با عقل جور در نمی‌آمد.

* پس چه‌طور می‌شود که یک‌نظامی باتجربه مثل محققی فریب می‌خورد؟ بگوییم آیت محققی که با منوچهر محققی اشتباه نشود چون یک‌عده فکر کرده بودند این دو به هم ربط دارند و…

بله. و منوچهر محققی بیچاره را زندانش کرده بودند. اما درباره سوال شما مساله این است که خیلی‌ها بودند که فریب خوردند. نیروی زمینی، نیروی مخصوص و … از هرکدام تعداد زیادی بودند و برنامه‌شان را چیده بودند. ما این‌ها را بعداً فهمیدیم. حتی فرحزاد جهانگیری به مرتضی لسان حرفی زده بود که من بعداً فهمیدم. مرتضی لسان می‌گفت اول قرار بوده او خانه امام خمینی را بمباران کند. اما جهانگیری از او پرسیده اگر بمب‌هایت تمام شود یا عمل نکند و چیزی نداشته باشی، حاضری خودت را با هواپیما به خانه بکوبی؟ که لسان گفته بود نه. به خاطر همین جهانگیری گفته بود من می‌روم آن‌جا را بزنم.

* یعنی این‌همه کینه؟

بله.

* چرا؟ مشکلش چه بود؟ جهانگیری و نعمتی در خاطرات شما اصلاً شخصیت‌های مثبت نیستند. نعمتی را که همه خلبان‌ها می‌گویند آدم منفوری بوده و کسی از او خوشش نمی‌آمد. جهانگیری را هم که گفته‌اید انحرافات اخلاقی داشت.

جهانگیری اهل مشروب بود و با دخترها دوست می‌شد. با هر دختری هم که دوست می‌شد، فقط یک‌هفته دوست می‌شد ولی در پرواز یک‌دانه بود.

* بویری را هم می‌گویند خیلی خوب بوده و پرواز خوبی داشته است!

عالی بود. تک بود و می‌شد رویش حساب کرد. در RF۴ بود که این‌مساله برایش پیش آمد. جهانگیری هم از نظر کاری عالی بود ولی از نظر عقیدتی نه. مثلاً با هم شمال که می‌رفتیم من می‌گفتم «زادی بروم نمازم را بخوانم بیایم.» می‌گفت «باشه برو با خدا صحبت کن بیا!» با من کاری نداشت و منعم نمی‌کرد. او هم کار خودش را می‌کرد.

* کمی هم به پاکسازی‌ها و تصفیه‌های اول انقلاب بپردازیم که آن‌جریان مرموز نفوذ خیلی در آن دست داشت. به‌واسطه این‌تصفیه‌ها عده‌ای از خلبان‌ها برای همیشه رفتند. اما عده‌ای هم مثل عباس دوران برگشتند. ابوالفضل مهدیار هم که متهم کودتا بود و سه‌بار تا پای اعدام رفت، ولی همان‌طور که شما هم در خاطراتتان گفته‌اید با وساطت آقای خامنه‌ای نجات پیدا کرد و برگشت. درست است؟

بعد از این‌که از زندان آزاد شد، به همدان آمد. مهدیار بین کسانی که ماندند، تنها کسی بود که دوره لیزر را دیده بود و می‌توانست در کابین عقب اف‌فور D لِیْز کند. او لیز می‌کرد و ما می‌رفتیم بمب را در قیفی او لیز کرده بود می‌زدیم. بمب هم دقیق به نقطه هدف می‌خورد. مهدیار اوایل جنگ چندپرواز هم کرد و بعد شهید شد. با من خیلی رفیق بود.

اتاقی بود که در آن بی‌سیم گذاشته بودند و یک‌نفر به اسم ستوان ملکی _ستوان دو بود_ از نیروی زمینی آن‌جا برای ما مکالمات عراقی‌ها را ترجمه می‌کرد. این فرد زمان شاه، ۱۷ سال در عراق جاسوس بود و چوپانی می‌کرد.

* پس اسمش این بوده! این، همان‌فردی است که خیانت کرد و اعدام شد!

بله. این با من رفیق بود. وقتی می‌خواستم بروم فلان‌نقطه را بزنم، به من می‌گفت از کجا بروم و مسیری را نشانم می‌داد که حتی یک‌گلوله به من نمی‌خورد. علتش را هم می‌گفت. می‌گفت بین کوه‌ها را کابل کشیده‌اند که هوایپما به آن‌ها بگیرد. محل کابل‌ها را می‌دانست. می‌گفت «اگر به فلان نقطه رسیدی سعی کن از بالایش بروی. می‌روی بالا رادار می‌گیردت ولی اگر از زیر بروی کابل تو را می‌گیرد.» این‌ملکی می‌گفت تحرکات مرزی عراق را به مقامات بالا گزارش داده ولی حرفش را جدی نگرفتند و از جلسه بیرونش کردند.

ابوالفضل مهدیار بعد از این‌که آزاد شد، پروازهای جنگی را می‌رفت تا این‌که یک‌روز من به گردان رفتم. البته بعد از کودتا گردانی در کار نبود. گردان‌ها تعطیل شده بودند. جنگ که شروع شد می‌رفتیم در پست فرماندهی می‌نشستیم. به مهدیار گفتند (مهدی) دادپی دستور داده به بوشهر بروی تا اسکله فلان را لیز کنی برای بمباران. بچه‌های ما آن‌اسکله را دَه‌بار زده بودند.

* اسکله‌های البکر و الامیه را می‌گوئید؟

ماجرای کودتا مثل این بود که یک‌کسی بیاید بهترین خلبان‌های ما را نشان کند که حذف شوند. بویری، جهانگیری، آبتین و … و بهترین نفرات مِینتِنِس (نگهداری) مان را. درست است و من هم قبول دارم که فریب خوردند. شاید اگر به من هم می‌گفتند من هم فریب می‌خوردم بله. هرکی از بچه‌ها که از مأموریت برمی‌گشت، اگر بمبی داشت، آن‌جا می‌ریخت. مهدیار روزی که می‌خواست به بوشهر برود به من گفت «ممد بگذار از خاطرات زندانم برائت بگویم.» در اوین زندانی بود. می‌گفت «از سرشب به من گفتند وصیت‌نامه‌ات را بنویس. صبح هم آمدند چشم‌بسته من را به میدان تیر بردند و به تیر بستند. تشریفات اعدام هم انجام شد و من دیگر مُرده بودم. فقط منتظر بودم تیر به من بخورد و تمام شود.» ولی ناگهان یکی می‌گفت صبر کنید تا چه شود و چه شود. مهدیار می‌گفت «نیم‌ساعت همان‌طور ایستاده بودم و وقتی قرار شد فرمان آتش صادر شود، یکی از آن دورها فریاد می‌زد نه نزنید! دست نگه دارید!» می‌گفت من سه بار این‌وضعیت را تجربه کردم.

* یعنی همین به تیر بستن و انتظار برای شلیک سه‌بار رخ داده بود؟

بله. و بعد آمد و رفت در بوشهر شهید شد. از همدان به بوشهر رفت و فردایش، اولین‌پرواز را که انجام داد شهید شد.

* این‌ماجرای سه‌بار لغو شدن اعدامش چه بود؟

حاج‌احمدآقا پسر امام خمینی با مهدیار دوست بود. در قم همکلاسی‌اش بوده است. گفت برایش پیغام فرستادم….

* بعد از این‌که گرفتار شده بود؟

بله. ببینید، ماجرای کودتا مثل این بود که کسی بیاید بهترین خلبان‌های ما را نشان کند تا حذف شوند. بویری، جهانگیری، آبتین و … و بهترین نفرات مِینتِنِس (نگهداری) مان را. درست است و من هم قبول دارم که فریب خوردند. شاید اگر به من هم می‌گفتند من هم فریب می‌خوردم. وقتی جنگ شروع شد بچه‌ها گفتند این‌ها را در زندان نگه ندارید. زمانِ یکی از فرماندهان نیروی هوایی بود که…. یادم نیست کدام بود…

* آقای (هوشنگ) صدیق بود؟

نه. قبل از صدیق بود. فکوری. فکر کنم زمان فکوری بود که با آقای خامنه‌ای صحبت کردند تا بچه‌هایی که در زندان هستند به کار برگردند. آقای خامنه‌ای در این‌زمینه خیلی مثبت بود و نظر مثبتی نسبت به بچه‌های خلبان داشت. به این ترتیب تقریباً همه بچه‌های گرفتار آزاد شدند. ولی می‌دانید که از نیروی هوایی حدود سی‌وپنج و سی‌وشش‌نفر از خلبان‌ها و نیروهای نگهداری اعدام شدند.

* نمونه دیگر خلبان‌های تصفیه‌شده‌ای که برگشت عباس دوران است. با خیلی از آقایان خلبان درباره ماجرای عملیات بغداد صحبت کرده‌ام. متأسفانه آقای (اسماعیل) امیدی هم آبان‌ماه امسال درگذشت…

خدا رحمتش کند!

* ایشان (امیدی) و عده‌ای دیگر می‌گویند درباره دوران روایت‌های نادرست وجود دارد. ما نمی‌خواهیم جایگاه این‌شهید را تقلیل بدهیم. ولی بالاخره باید روایت درست و اصل را ارائه کرد. او شهید بزرگ ماست که در عملیات بغداد هم ایثارگری کرده است. ولی به نظرم کار بزرگ‌تر را محمود اسکندری انجام داد که فانتوم سوراخ سوراخش را از آسمان بغداد برگرداند. از آن جهنم پدافند موشک و توپ…

ببینید، شما می‌توانستی همه آسمان عراق را بروی، ولی رفتن روی بغداد چیز دیگری بود.

* و کرکوک دیگر! کرکوک و بغداد!

کرکوک هم بود ولی بغداد چیز دیگری بود. یعنی وقتی از مرز برای حرکت به‌سمت بغداد رد می‌شدی، اول با پدافندهای اولیه روبرو می‌شدی، بعد موشک‌های سامِ ۲ و ۳ و ۶ و ۷ و ۹ منتظرت بودند. به‌اضافه این‌که دور تمام بغداد همه این‌موشک‌ها قرار داشتند و اگر از دست این‌ها در می‌رفتی باز هم برائت بود. کسانی‌که رفتند بغداد و آمدند خداوکیلی نه مهارتشان آن‌ها را برگرداند، نه‌چیز دیگر! فقط خدا! خدا بود که آن‌ها را برگرداند کرکوک هم بود ولی بغداد چیز دیگری بود. یعنی وقتی از مرز برای حرکت به‌سمت بغداد رد می‌شدی، اول با پدافندهای اولیه روبرو می‌شدی، بعد موشک‌های سامِ ۲ و ۳ و ۶ و ۷ و ۹ منتظرت بودند. به‌اضافه این‌که دور تمام بغداد همه این‌موشک‌ها قرار داشتند.

* بغداد سه‌رینگ پدافند داشت.

بله و اگر از دست این‌ها در می‌رفتی، باز هم برائت بود. کسانی‌که رفتند بغداد و آمدند خداوکیلی نه مهارتشان آن‌ها را برگرداند، نه‌چیز دیگر! فقط خدا! خدا بود که آن‌ها را برگرداند.

* که یکی از آن‌ها اسکندری بوده است. درباره دوران جدیدترین چیزی که شنیده‌ام این است که دسته اجکت را کشیده ولی صندلی‌اش عمل نکرده است. چیزی که شما هم در خاطراتتان گفته‌اید، تقریباً موید همین‌نکته است؛ که ظاهراً در لحظات آخر، اجکت را کشیده است. نظر شما چیست؟

من از زبان آقای کاظمیان می‌گویم. منصور زیاد با من پرواز کرده و وقتی هم (از اسارت) برگشت، از او پرسیدم «منصور اصل ماجرا چیست و این‌قصه زدن به ساختمان و این‌ها …»

* این‌روایت که کلاً باطل است دیگر! دوران با هواپیمایش زمین خورد و خودش را به جایی نکوبید.

بله. به ساختمان یا جایی نرسید. کاظمیان گفت «ما را زدند و من پیش از آن‌که اجکت کنم گفتم عباس، اما هیچ جوابی نشنیدم. دست بردم که اجکت خودم را بکشم، دیدم آمدم بیرون.» یعنی دوران اجکت را کشیده است. همان‌موقعی که موشک به زیر هواپیما می‌خورَد دوران اجکت را می‌کشد.

رضا عتیقه‌چی: امکانش نیست موشک خورده باشد و اجکت صندلی‌اش عمل نکرده باشد؟

شاید!

* احتمالاً صندلی دوران از کار افتاده باشد.

بقایای پیکری که از دوران به دست آوردند، چیزی نبود که بگویی از صندلی جدا شده است.

رضا عتیقه‌چی: با صندلی‌اش به زمین خورده است.

یعنی اجکتِ صندلی عقب عمل کرده ولی برای او عمل نکرده است.

* وقتی کابین جلو اجکت را می‌کشد، اول عقبی می‌رود بعد خودش دیگر!

بله. تا دسته را می‌کشد، کابین عقب می‌رود. بعد از ۱.۲ ثانیه هم خودش می‌رود.

* کابین عقب است که تی هَندل (دسته تنظیم اجکت دو نفره یا تک‌نفره) را تنظیم می‌کند دیگر!

بله.

* کابین جلو که تی هندل ندارد!؟

بله.

* پس با این‌روایتی که آقای کاظمیان برای شما کرده، دوران اجکت را کشیده است.

بله. کشیده است.

* ولی خودش بیرون نرفته است.

صندلی‌اش عمل نکرده است. ولی دوران بسیار خلبان خوبی بود. در زندگی‌اش، چیزی به اسم ترس وجود نداشت. داستانش را هم می‌دانید که تصادف کرد….

* بله. پیش از انقلاب بود که در اتومبیل تصادف کردند.

بله. جز دوران، دو خانم و یک‌آقا در اتومبیل بودند که همگی کشته شدند و فقط دوران زنده ماند. حدود یک سال هم بدنش در گچ بود.

* که در پایش پلاتین گذاشته بودند و از رده پروازی کنار گذاشته شده بود. ولی با شروع جنگ برگشت و به پرواز رفت.

نه‌فقط دوران، خیلی از بچه‌ها برگشتند. غفور جدی که اول جنگ شهید شد، یک‌خلبان معمولی بود. تاپ نبود. من با او پرواز کرده بودم. در شیراز، کابین جلوی ما بود. یک‌روز من کابین عقب یاری‌سعید بودم. جدی هم بود با شیرچی کابین عقبش.

* احمد شیرچی.

بله. قرار بود دو فروندی فورمیشین پرواز کنیم. در حین پرواز دیدم هواپیمایشان کشید بالا و یک‌چیز سیاه از آن خارج شد. گفتم جناب «یارسعید مثل این‌که اجکت کردند!» با تعجب گفت «مگر چه شده که اجکت کردند؟» [می‌خندد.] خلاصه، نگاه کردم و توانستم هواپیمایشان را مقداری دورتر پیدا کنم. گفتم «هواپیما دارم پرواز می‌کند. احتمالاً یکی‌شان اجکت کرده است!» به هواپیمایشان نزدیک شدیم و دیدم سیم‌بکسل و دستگاهی که صندلی را پرتاب می‌کند، بیرون است. گفتم کابین عقبش رفته است. در رادیو گفتم «غفور! کابین عقبت رفت!» گفت «ووی! رفت؟» گفتم بله. [می‌خندد.]

حالا حساب کنید خدابیامرز چه‌قدر حواس‌پرت بود که در آن فشار و آن‌ارتفاع متوجه اجکت و نبودن کابین عقبش نشده بود.

* این بحث اخراجی‌هایی که برگشتند را ببندیم. ظاهراً این‌ماجرا توسط آقای صدیق انجام شد که روابط خوبی با آقای خامنه‌ای داشت و شاگرد ایشان بوده است.

بله. سر کلاس آقای خامنه‌ای بود. بعد از این‌که تعدادی از بچه‌ها برگشتند، برایشان کلاس گذاشتند تا شرایط را متوجه شوند. بعضی از بچه‌های دیگر هم که اخراج نشده بودند، در این‌کلاس حضور داشتند. اول قرار بود اخراج شوند ولی گفتند بروید یک‌ماه در کلاس شرکت کنید؛ همین کلاسی که آقای خامنه‌ای در آن درس می‌داد و جناب صدیق هم در آن حضور داشت. آقای صدیق فکر کنم در لحظه شروع جنگ فرمانده پایگاه یا فرمانده عملیاتِ مهرآباد بود که با شروع جنگ در عملیات بمباران ارتفاع بالای (شهر) بدره شرکت کرد. خودش پرواز می‌کرد و در جنگ حضور داشت.

عابدین پروازش عالی و بچه باهوشی بود. خودش را هم خوب به بدنه چسبانده بود. او را به‌عنوان جانشین صدیق منصوب کرده بودند. رفت و یک‌نوع بمب ۵۰۰ پوندی از کانادا خرید آورد. وقتی خواستند اولین را آزمایش کنند، عباس عابدین با کابین عقبش رفتند در رنج کوشک نصرت. دکمه را که زد بمب زیر هواپیما منفجر شد. این شد که فهمیدند بمب‌ها قلابی یا خراب بوده است خلاصه وقتی این‌کلاس برگزار شد، بچه‌ها در پایگاه‌ها تقسیم شدند. علاوه بر این‌کلاس، خود آقای خامنه‌ای کلاس دیگری داشتند که جناب صدیق سر این‌کلاس هم می‌رفت.

* یعنی کمی خصوصی‌تر بود.

بله. ولی آقای خامنه‌ای بی‌نهایت نسبت به جناب صدیق لطف داشت. بعد هم فرمانده نیرو شد و متأسفانه آن‌آقای عابدین خرابش کرد.

* این‌موضوع مربوط به همان‌خرید از خارج است دیگر!

بله. من از زبان حاج‌آقای مقدسی تعریف می‌کنم. شما او را می‌شناسید؟

* بله؛ مسئول عقیدتی سیاسی پایگاه مهرآباد.

بله. بعد هم شد عقیدتی سیاسی ایران‌ایر. خیلی خلبان‌ها را دوست داشت. من با او صمیمی بودم و به خانه‌اش در دزاشیب رفت و آمد داشتم. آخوند بود، ولی خیلی لوطی‌منش بود. پسر آیت‌الله ابوالحسن شیرازی امام جمعه مشهد.

خیلی خودمانی و شوخ بود. اصلاً رو حساب حاج‌آقایی‌اش نمی‌گذاشت. می‌جوشید و شوخی می‌کرد. حاج‌آقامقدسی می‌گفت عباس عابدین سر آن‌خرید از خارج، ۵۰ هزار دلار پورسانت برداشته بوده است. عابدین پروازش عالی و بچه باهوشی بود. خودش را هم خوب به بدنه چسبانده بود. او را به‌عنوان جانشین صدیق منصوب کرده بودند. رفت و یک‌نوع بمب ۵۰۰ پوندی از کانادا خرید آورد. وقتی خواستند اولین را آزمایش کنند، عباس عابدین با کابین عقبش رفتند در رنج کوشک نصرت. دکمه را که زد بمب زیر هواپیما منفجر شد. این شد که فهمیدند بمب‌ها قلابی یا خراب بوده است. حالا ۵۰ هزار دلار هم پورسانت گرفته بود. عابدین که دید خیلی خیط شده، گذاشت و (از کشور) رفت. بعد زنگ زده بود به آقای مقدسی که من می‌خواهم برگردم. آقای مقدسی می‌گفت پرسیدم چه‌قدر برده‌ای؟ گفته بود ۵۰ هزار دلار که ایشان هم گفته بود «این‌مملکت لَنگ ۵۰ هزار دلار نیست. همان‌جا باش!» [می‌خندد.]

* بعد در خارج ماند و همان‌جا فوت کرد؟

[می‌خندد] نه. بعداً شنیدم در گونی‌اش کرده‌اند و آورده‌اند همین‌جا فوت کرده است!

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عباس دوران و داوود اکرادی چه‌طور شهید شدند بیشتر بخوانید »

دریادار سیاری: باور ۳۷۳ برابر با اس ۴۰۰ روس‌ها است

دریادار سیاری: باور ۳۷۳ برابر با اس ۴۰۰ روس‌ها است



معاون هماهنگ‌کننده ارتش با اشاره به قدرت پدافندی ایران اسلامی گفت: سامانه‌های پدافندی متعددی داریم که کاملا بومی هم هستند، به عنوان مثال سامانه باور ۳۷۳ برابر با اس ۴۰۰ روس‌ها است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، امیر دریادار حبیب‌الله سیاری معاون هماهنگ‌کننده ارتش جمهوری اسلامی امروز (دوشنبه) در آیین امضای تفاهم‌نامه جامع همکاری بین ارتش و بنیاد ملی نخبگان که در محل این بنیاد برگزار شد،گفت: حضور مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال بسیار معنادار و بسیار اثربخش بود؛ لذا به واسطه خلق این حماسه و به‌ خاطر حمایت همه‌جانبه مردم از انقلاب اسلامی از همه مردم تشکر و قدردانی می‌کنم.

دریادار سیاری در ادامه به استفاده ارتش از ظرفیت نخبگان کشورمان در تولید تجهیزات دفاعی اشاره کرد و گفت: ارتش جمهوری اسلامی ایران زمانی که وارد عرصه دفاع مقدس شد، تجهیزات مناسبی داشت، ولی به مرور زمان با توجه به تحریم‌ها و به دلیل اینکه این تجهیزات، سلاح‌ها، مهمات و همه امکاناتی که در اختیار داشت در طول هشت سال دفاع مقدس مورد استفاده قرار گرفت، در ادامه با کمبودها و کسری‌هایی مواجه شد.

وی افزود: اما همت بلند و ایثارگری که در بین کارکنان ارتش وجود داشت و آن دستوری که فرمانده معظم کل قوا مبنی بر تشکیل جهاد خودکفایی در نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران ابلاغ کردند، باعث حرکت در جهت سازندگی شد تا بدین وسیله کم و کسری‌هایی که در زمینه تولید سلاح و مهمات داشتیم، برطرف شود.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش تاکید کرد: تدبیر صورت گرفته و این دستور بسیار آگاهانه موجب شد تا از آن مقطع زمانی این مسیر خیلی برکت به همراه داشته باشد و بتوانیم مشکلات را یکی پس از دیگری حل کنیم و تجهیزات را آماده به کار نگاه داریم.

وی افزود: امروز با توجه به پیشرفت علم و فناوری و نیاز برای به‌روز کردن تجهیزات ساخته شده، موجب شد تا با همکاری همه عزیزانی که حتی در بیرون از جامعه ارتش وجود دارند در به‌روز کردن تجهیزات اقداماتی را انجام دهیم.

دریادار سیاری تصریح کرد: به عنوان مثال عکس یک ناوشکن را می‌بینیم که متعلق به قبل از انقلاب است، اما در باطن، تغییراتی در آن انجام شده از جمله تجهیزاتی که در درون این ناوشکن به کار گرفته شده مطابق با فناوری‌های روز است؛ این موضوع در رابطه با سایر تجهیزات مانند هواپیمای‌جنگنده نیز صادق است بدین صورت که هر چند هواپیمای نسل اول پرواز می‌کند، اما تجهیزات و امکاناتی که دارد، می‌تواند در یک میدان نبرد حضور پیدا کند چرا که با فناوری‌های روز تجهیز شده است.

وی افزود: این موفقیت ناشی از همت و تلاش کارکنان ارتش و ارتباطاتی است که با دانش‌بنیان‌ها و دانشگاه‌ها برقرار شده و تا به اینجا رسیده است؛ در واقع با این روند موفق شدیم که در نیروی زمینی، پدافند هوایی، نیروی هوایی و نیروی دریایی به سمت نوسازی حرکت کنیم.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش تصریح کرد: زمان جنگ ما در سامانه پدافند هوایی فقط سامانه موشکی زمین به هوای هاگ و توپ ۲۳ میلی‌متری داشتیم، اما امروز در رزمایش هایی که برگزار می‌کنیم، واقعا نمی‌دانیم از کدام سامانه پدافندی استفاده کنیم؛ چون سامانه‌های پدافندی متعددی داریم که کاملا بومی هم هستند، به عنوان مثال سامانه باور ۳۷۳ برابر با اس ۴۰۰ روس‌ها است.

وی سپس با اشاره به ساخت ناوشکن، افزود: ساخت ناوشکن یکی از دستاوردهای ارتش در اتکا به توانمندی‌های داخلی است و این موضوعی نیست که خیلی از کشورهای دنیا بتوانند آن را انجام دهند؛ زیرا فقط چند کشور می‌توانند چنین تولیداتی داشته باشند؛ از سوی دیگر در زمان قبل از انقلاب و حتی در دوران دفاع مقدس، ما فاقد زیردریایی بودیم، ولی امروز از توانمندی ساخت زیردریایی برخورداریم.

دریادار سیاری با اشاره به قدرت پهپادی کشورمان خاطرنشان کرد: در زمینه ساخت پهپاد هم ارتش جمهوری اسلامی ایران بهترین پهپادها را با بهره‌گیری از به‌روزترین فناوری‌ها تولید می‌کند و در بحث جنگ‌های الکترونیک نیز ارتش پیشرفت‌های بسیاری کرده است؛ علاوه بر این انواع مهمات هوشمند و نقطه‌زن با قدرت انفجاری زیاد را تولید می‌کند و این هم زمانی میسر شد که به غیر از بهره‌مندی از نخبگان ارتش، با جامعه دانشگاهی نخبگان کشور ارتباط برقرار کردیم و از دانش آن‌ها استفاده‌های لازم را بردیم.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش تاکید کرد: هر کسی که بتواند یکی از رشته‌های وابستگی به دنیای خارج را قطع کند، روی پای خود ایستادن را تمرین می‌کند و این به عزت و افتخار مملکت می‌افزاید. کشور به همت و علم و دانش وابسته است؛ یعنی آینده کشور متعلق به علم، دانش و توانمندی‌های علمی است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دریادار سیاری: باور ۳۷۳ برابر با اس ۴۰۰ روس‌ها است بیشتر بخوانید »