هادی

. نگاه می‌کنم منم و یه سنگ مزار شهید . . . ‌ ….


.
نگاه می‌کنم منم و یه سنگ مزار شهید ?❤️
.
@masoud.pirayesh
.

.

.

 



منبع

reza.fallahzadehh@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. نگاه می‌کنم منم و یه سنگ مزار شهید . . . ‌ …. بیشتر بخوانید »

با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. …


با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت.
مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت.
رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟
اول جواب نميداد. اما با اصرار من گفت:
هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش رو حل ميكرديم.
اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه…
(منبع: سلام بر ابراهیم جلد یک)

☘️ آقا ابراهیم؟!
? با مرام؟! پهلوون؟!!
❤️ گل پسر حضرت زهرا سلام الله علیها!
تویی که دنبال خلق خدا بودی،
تا گره از کار هاشون باز کنی؛مشکلاتشونو حل کنی…
حالا ما سرمون رو به آسمونه!
سمت نگاه مهربونت!
سمت دست های گره گشایت،
تا به به واسطه تو، خدا گره از کار های ما باز کنه
و هرچی خیر و صلاح ما هست بهمون بده…
آمین…

.
.
.
‌.
.
.
.
.
.



منبع

ebrahim.hadi_delha@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

با عصاي زير بغل توی كوچه راه ميرفت. مدام به آسمان نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. … بیشتر بخوانید »

. روایت مادر شهید: . یک چیزی که برایم عجیب بود این بود که ایمان خودش بود، باور داشت که شهی…


.
روایت مادر شهید:
.
یک چیزی که برایم عجیب بود این بود که ایمان خودش بود، باور داشت که شهید می شود و در راه ایمانش هم از همه چیزهایی که علاقه داشت گذشت، محمدرضا به موتورش علاقه خاصی داشت، روزی که می رفت به من گفت که دو روز دیگر دوستم می آید و موتور را می برد، موتورم را به او بخشیدم. به موهایش خیلی علاقه داشت، وقتی می خواست برود موهایش را از ته زد و کچل کرد. وقتی بعد از شهادتش وسایلش را جمع کردیم بیشتر از یک ساک کوچک نبود حتی لباس و کفش نویی را که قبل از رفتنش برایش خریده بودم هم بخشیده و رفته بود. خیلی راحت از اموال شخصی اش گذشت ، فکر می کنم باید به یک درجه از ایمان و عرفان رسیده باشد که راحت از تمایلات و خواسته هایش بتواند بگذرد…
.
.
.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
.
.

.
.
.

.



منبع

reza.fallahzadehh@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. روایت مادر شهید: . یک چیزی که برایم عجیب بود این بود که ایمان خودش بود، باور داشت که شهی… بیشتر بخوانید »

. یه روز که خیلی حال خرابی داشتم با دوستم به گلزار شهدا رفتیم روی صندلی که پایین مزار شهید…


.
یه روز که خیلی حال خرابی داشتم
با دوستم به گلزار شهدا رفتیم
روی صندلی که پایین مزار شهید مسلمی و شهید زهره وند هست نشستم
یک گره خیلی بدی تو زندگیم بود
همینطوری داشتم درد دل میکردم با شهید
بهش گفتم میشه از حضرت زهرا (س) بخوای مشکلم حل بشه ، نمی‌دونم دقیقا چند دقیقه گذشت تلفنم زنگ خورد و خبر از حل مشکلی که داشتم دادن
بعد از اون جریان دوباره رفتیم گلزار بارون شدیدی می‌آمد رفتیم مزار شهدای گمنام به اصرار دوستم رفتیم سر مزار شهید یه دوستی مشترکی داشتیم که اون هم اونجا بود قبلا قول داده بود که یه هدیه بهم بده دیدم توی دستش عکس شهید مسلمی تو یه قاب خوشگل هست اون عکس رو بهم هدیه داد
پیش خودم فکر میکردم که این شهید بزرگوار چقدر دوست داشتی و بزرگ هست و چقدر بهشون مدیون هستیم که اگر نبودن معلوم نبود چه اتفاقاتی قرار بود رقم بخوره
.
این عکس رو از سقاخانه کنار شهدای گمنام گرفتم
.
شادی روح شهداء صلوات بفرستید
.
.

.
.

.



منبع

reza.fallahzadehh@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. یه روز که خیلی حال خرابی داشتم با دوستم به گلزار شهدا رفتیم روی صندلی که پایین مزار شهید… بیشتر بخوانید »

. جوانی زیبایی موقعیت و… همه فدای یک اسم حضرت زینب سلام الله . شادی روح شهداء صلوات بف…


.
جوانی
زیبایی
موقعیت
و…
همه فدای یک اسم
❤️ حضرت زینب سلام الله ❤️
.
شادی روح شهداء صلوات بفرستید
.
.

.

.



منبع

reza.fallahzadehh@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. جوانی زیبایی موقعیت و… همه فدای یک اسم حضرت زینب سلام الله . شادی روح شهداء صلوات بف… بیشتر بخوانید »