هاشمی رفسنجانی

واکنش رهبر انقلاب به روایت ناقص هاشمی از ادعای موافقت حضرت امام با مذاکره

واکنش رهبر انقلاب به روایت ناقص هاشمی از ادعای موافقت حضرت امام با مذاکره


گروه سیاسی خبرگزاری فارس: سیّدمرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اخیراً در گفت‌وگویی با خبرگزاری تسنیم به ماجرای دیدار سال ۹۱ اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام با رهبر معظم انقلاب اشاره کرده‌ است. مقام معظم رهبری در این دیدار در گفت‌وگوی مهمی با آقای هاشمی اشاره کرده‌اند که نوع رویکرد آقای هاشمی و بویژه مصاحبه‌شان در آن مقطع برخلاف مصالح کشور است و به دشمن برای فشار بیشتر به ایران روحیه می‌دهد.

آیت‌الله خامنه‌ای همچنین در این دیدار اشاره می‌کند که در دوران ریاست‌جمهوری آقای هاشمی نیز همین موضوع مطرح بوده و آقای هاشمی در جلسه شورای عالی امنیت ملی به دیگران که آقای روحانی هم بین آنها بوده‌اند گفته است که رهبر انقلاب در نقد یا رد رویکرد ما نسبت به آمریکا استدلال‌هایی دارد که ما پاسخی برای آن استدلال‌ها نداریم.

پیرو طرح این مساله توسط آقای نبوی، خبرگزاری فارس به سراغ محمد حسین صفار هرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام رفته است. صفارهرندی نیز که در دیدار مذکور حاضر بوده، تحلیل خود را ارائه می‌‌کند. ماحصل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 تشکر می‌کنم از اینکه قبول زحمت کردید و این وقت را در اختیار ما قرار دادید. با توجه به فضای امروز کشور و برخی اظهارنظرها راجع به مسئله روابط و مناسبات میان ایران و آمریکا، لازم است تا بار دیگر نگاهی داشته باشیم به روند روابط میان دو کشور در طول چند دهه گذشته و اینکه چه عواملی بر سرنوشت رابطه ایران و آمریکا موثر بوده است؟

سوال مشخص بنده این است که آیا انقلاب اسلامی که ذاتا یک ماهیت ضد استکباری و ضدآمریکایی دارد، از ابتدا به دنبال قطع رابطه بود؟ با توجه به اینکه می‌بینیم چند ماه پس از پیروزی انقلاب باز هم این رابطه برقرار بود و حتی امام خمینی(ره) هم اقدام به قطع این رابطه نکرد. این دشمنی ها از کجا شروع شد؟

صفار هرندی: وقتی سیر دشمنی آمریکا با ملت ایران را نگاه می‌کنیم، یکی از نقاط برجسته آن، کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و حوادث بعد از آن است که بارها خود آمریکایی‌ها هم به آن اعتراف کردند. حتی در همین سال‌های اخیر، خانم آلبرایت وزیر اسبق خارجه آمریکا، عذرخواهی نه ولی اظهار تأسف کرد از مداخله‌ای که آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد داشت و می‌خواست بگوید یعنی کار بدی بوده و ما مثلاً آن را تایید نمی‌کنیم. البته این را هم واقعی نمی‌گوید.

بانی قطع رابطه با آمریکا نبودیم

در سال‌های قبل از انقلاب وقتی هزاران نفر از مستشاران آمریکایی در حوزه‌های نظامی و غیرنظامی به ایران می‌آیند، اینها اگرچه با خرج ملت ایران آمده بودند، ولی درواقع برای جای دیگری کار می‌کردند و این تدارک در حقیقت برای تحکیم قدرت آمریکا در منطقه بود.

شما نگاه کنید در همه ابعاد – چه نظامی و چه غیرنظامی- افرادی را در کنار مدیران، وزرا و مسئولان ایرانی گذاشته بودند که همه امورات آنها را اداره کنند.

من در خاطرات یکی از سران رژیم سابق می‌خواندم که می‌گفت برای من خیلی سخت بود که ما در مورد موضوعی، به خیال خودمان کلی کار کارشناسی کرده بودیم ولی چون نظر مستشار آمریکایی خلاف این بود، باید آن را کنار می‌گذاشتیم. یعنی تا این حد بر مقدرات کشور مسلط بودند. این را بگذارید در کنار همه اقداماتشان در سرکوب ملت ایران، راه اندازی ساواک و همه حمایت‌هایی که از رژیم شاه کردند.

در سال ۵۷ هم که می‌بینند یک جریان جدید استقلال خواهی در میان مردم درحال رشد است، جلوی آن می‌ایستند و حتی برای کودتا در داخل کشور برنامه‌ریزی می‌کنند.

 آنها می‌خواستند مانع وقوع انقلاب اسلامی در ایران بشوند ولی نتوانستند بنابراین به فکر افتادند تا شاید بتوانند در روند این انقلاب انحراف ایجاد کنند. لذا به سمت چهره‌هایی رفتند که اگرچه در انقلاب بودند ولی انحراف‌هایی داشتند و در برخی اسناد لانه جاسوسی هم هست که سفیر یا کاردار آمریکا در تهران در سال ۵۷، بعضی از چهره‌ها و شخصیت‌های سیاسی مثلا از جبهه ملی و افراد وابسته به مرجعیت منحرف از مسیر انقلاب را شناسایی کرده بودند.

 وقتی انقلاب پیروز شد، ما رابطه‌مان را با آمریکا قطع نکردیم و همچنان این رابطه برقرار بود و سفارت آمریکا در ایران فعالیت می‌کرد تا اینکه یک روز چشم باز کردیم و دیدیم جایی که قرار است سفارت یک کشور باشد، تبدیل شده به محلی برای فتنه و توطئه.

با وجود همه اینها، وقتی انقلاب پیروز شد، ما رابطه‌مان را با آمریکا قطع نکردیم و همچنان این رابطه برقرار بود و سفارت آمریکا در ایران فعالیت می‌کرد تا اینکه یک روز چشم باز کردیم و دیدیم جایی که قرار است سفارت یک کشور باشد، تبدیل شده به محلی برای فتنه و توطئه. بنابراین دانشجویان انقلابی رفتند و آنجا را تسخیر کردند. باز شما می‌بینید بعد از تسخیر لانه جاسوسی هم رابطه‌مان با آمریکا قطع نشد. چند ماه بعد، در فروردین یا اردیبهشت سال ۵۹، این آمریکا بود که رابطه خودش را با ما قطع کرد.

من معتقدم باید این سیر را برای نسل امروز گفت که ما بانی قطع رابطه نبودیم و کسی که رابطه را قطع کرده آنها هستند و اگر بازسازی آن متصور باشد، او باید پیش قدم بشود و قدم جلو بگذارد. چه کار بکند؟ آن بی اعتمادی که در اثر یک ظلم طولانی ده ها ساله علیه ما و علیه انقلاب به وجود آورده و موجب عمیق شدن کینه شان در دل ملت ایران شده را کنار بگذارد و آن را جبران کند.

 از همان اوایل دهه ۶۰ و حتی قبل از آن یعنی چند ماه بعد از انقلاب، تحریم های آمریکا علیه ملت ایران آغاز شد و ریشه این تحریم گسترده‌ای که امروز می‌بینیم، در همان اول انقلاب است که تلاش کردند تا دیگران نفت ما را نخرند و شرکای اروپایی‌شان را هم با خودشان همراه کردند.

آمریکا به صدام کمک می‌کرد؛ عده‌ای ساده لوحانه می‌گفتند باب مذاکره را باز کنید

اقدامات آمریکا البته به همین‌ها ختم نشد. یک نمونه واضح دیگر، حمایت همه جانبه آنها از صدام در جنگ با ایران بود؛ از جمع‌آوری اطلاعات برای عراق بوسیله آواکس‌های آمریکایی گرفته تا ورود مستقیم‌‌شان به جنگ که سکوهای نفتی، شناورها و هواپیمای مسافربری ما را هدف قرار دادند.

همان موقع هم متأسفانه یک عده ساده‌لوحانه می‌گفتند بیاییم یک جور این وضعیت را اصلاح کنیم. می‌گفتیم چه کار کنیم؟ گفتند باب مذاکره را باز کنید.

درحالی که هیچ وقت منظور آمریکایی‌ها از مذاکره این نبوده که بیایید و درباره حقوق همدیگر صحبت کنیم و آن را به رسمیت بشناسیم. بلکه هرجا صحبتی از این موضوع می‌شود در واقع آمریکایی‌ها می‌گویند که بیایید و اوامر و خواسته‌های ما را بپذیرید و فلان مولفه قدرت ملی خود را واگذار کنید یا آسیب جدی به آن بزنید!

کدام ایرانی با غیرت است که به او بگویند مذاکره یعنی این و او هم قبول کند؟

این آن چیزی است که ما به عنوان انقلاب در برابرش تا به حال مقاومت کردیم و الا حضرت امام که ضدآمریکایی ترین فرد قرن گذشته است و شاید آمریکا ستیزتر از امام نداشتیم، اول انقلاب رابطه را قطع نکرد و بعد هم گفت که ما با همه کشورها می خواهیم رابطه داشته باشیم حتی با آمریکا اگر آدم بشود.

آن زمان تنها با رژیم صهیونیستی و آپارتاید رابطه نداشتیم…

صفار هرندی: بله، رژیم صهیونیستی و رژیم آپارتاید را مستثنی کردند تا اینکه آپارتاید آفریقا از بین رفت و ما الان با آنها رابطه خیلی خوبی هم داریم.

آمادگی اصلاح رابطه با آمریکا را داشتیم امّا کارنامه خود را سیاه کردند

در مورد آمریکا فرمودند اگر آدم بشود با آن هم رابطه برقرار می کنیم پس ما آمادگی این را داشتیم که در یک شرایط برابر و متعادل با یک غول بی شاخ و دم مثل آمریکا هم اگر آدم بشود رابطه برقرار کنیم ولی در این مدت شما هر رفتاری را از او دیدید، سیاه کردن بیشتر کارنامه پیشین خودشان بوده است و کارهای جدیدی که کرده روی کارهای قبلی را هم سفید کرده است. یک نمونه آن این است که قهرمان ملی ما را با جسارت هرچه تمام تر ترور کردند و ترامپ اعلام می‌کند که من قاسم سلیمانی را کشتم  و یا می‌گوید شما توان دفاعی نداشته باشید تا من هر وقت خواستم بتوانم به شما ضربه بزنم.

هیچ وقت منظور آمریکایی‌ها از مذاکره این نبوده که بیایید و درباره حقوق همدیگر صحبت کنیم و آن را به رسمیت بشناسیم. بلکه هرجا صحبتی از این موضوع می‌شود در واقع آمریکایی‌ها می‌گویند که بیایید و اوامر و خواسته‌های ما را بپذیرید و فلان مولفه قدرت ملی خود را واگذار کنید یا آسیب جدی به آن بزنید!

با این وضع، اگر جریانی بیاید دم از کوتاه آمدن در برابر آمریکا بزند، اینها مصلح و خیرخواه نیستند. البته شاید  در گمان خودشان می خواهند خیرخواهی کنند ولی نادان هستند.

با توضیحاتی که فرمودید فکر می کنم فارغ از هر ایدئولوژی، یک ایرانی به عنوان یک فرد وطن پرست هم تایید می کند که با یک چنین کشور و موجودیتی نمی‌شود به راحتی رابطه برقرار کرد ولی من فکر می‌کنم که یک جریانی سعی دارد موضوع را طور دیگری نشان بدهد. یعنی جمهوری اسلامی و رهبران جمهوری اسلامی هم امام و هم رهبری را به عنوان نماد این نظام این طور نشان بدهد که این افراد اساساً با موضوعی به نام مذاکره در روابط بین‌الملل مخالف هستند و این موجب به بن بست رسیدن هر بحثی می‌شود. ولی همانطور که شما گفتید، حتی ابتدای انقلاب هم امام اقدام به قطع رابطه نکرد. شما خودتان سال‌ها در نظام کار کردید و با آدم‌های مختلف و در مسئولیت‌های متعدد بودید و با سیاست‌های کلی نظام آشنا هستید. آیا واقعاً چنین چیزی صحت دارد؟ یعنی این جمهوری اسلامی و رهبر جمهوری اسلامی است که بحث‌ها را به بن بست می کشاند؟ رویکرد ایشان در این مورد چیست؟

صفار هرندی: یک شاهد خیلی صادق و نزدیک، همین چند روز پیش است که حضرت آقا با شورای عالی اقتصاد جلسه ای داشتند و آنجا فرمودند مذاکره که چیز غریبی نیست. اولین بار که بحث مذاکره مطرح شد، من مجوزش را دادم منتها یک مسیری قرار بود طی شود که نشد.

حتی قبل از دولت آقای روحانی

صفار هرندی: بله،  قبل از دولت روحانی و در دولت قبلی هم بود.

این موضوعی که آقای نبوی تعریف کرده‌اند به چه شکلی است، شما در آن دیدار حضور داشتید؟

صفار هرندی: بله. خدا رحمت کند مرحوم آقای هاشمی یک مدتی دنبال این موضوع [رابطه با آمریکا] بودند و در سخنرانی‌ها و مصاحبه ها آن را مطرح می کردند. اینقدر این موضع توسط ایشان که به هرحال در جایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یک اعتباری داشت و پایگاه‌های خبری منتسب به ایشان تکرار شد که واکنش حضرت آقا را در پی داشت که البته این موضوع در زمان خودش خبری نشد و دلیل هم داشت.

اوایل زمانی که بنده به عضویت مجمع تشخیص در آمده بودم، در سال ۹۱ و در دیدار نوروزی که اعضای مجمع خدمت آقا می‌رسیدند، ایشان در آن جلسه مباحثی را مطرح کردند و بعد آقا اگرچه آقای هاشمی را خطاب قرار دادند ولی به جمع گفتند ـ البته زمانی زیادی از آن گذشته و من عین تعابیر خاطرم نیست ـ که آقای هاشمی و بنده گاهی بحث هایی در خلوت با همدیگر داشتیم و حالا می خواهم در حضور این جمع گفته شود. یعنی آنقدر این بحث از طرف آقای هاشمی تکرار شده بود که آقا مجبور شدند آن را در جمع اعضای مجمع که به تعبیر خودشان اهل حل و عقد هستند مطرح کنند.

آنقدر بحث مذاکره با آمریکا از طرف آقای هاشمی تکرار شده بود که آقا مجبور شدند آن را در جمع اعضای مجمع که به تعبیر خودشان اهل حل و عقد هستند مطرح کنند.

به آقای هاشمی فرمودند «این بحث ها چیست که شما در رابطه با این موضوع [رابطه با آمریکا] مطرح می‌کنید؟ آنهم در این وقت».

در این این وقت یعنی چی؟ یعنی وقتی که آمریکا احساس می‌کند که به شما مسلط شده و دارد فشار می آورد و تحریم ها را هم تشدید کرده بود. آقا فرمودند در این فضا شما بحث مذاکره را مطرح می کنید.

آقای هاشمی خواست بگوید که مثلاً این به عنوان یک راه حل هست که من از زمان امام آن را در نظر داشتم و حتی چند مطلب را خدمت امام نوشتند و امام همه را قبول کردند. آقا فرمودند: «الّا این را».

شما هم اگر سخنان و بیانیه های آخرین روزهای زندگی امام را ببینید، ضد آمریکایی ترین مواضع را امام در همان روزهای آخر داشتند.

خب این حرف ها چند بار بین آقا و آقای هاشمی رد و بدل شد و ایشان هم استدلال هایی می کرد که آقا یک جایی به ایشان گفتند که شما اینها را قبلاً خودتان در جلسه مهمی گفته بودید که من این چیزها را گفتم و آقا یک استدلال‌هایی داشت که من جوابی برایش نداشتم.

پس یعنی در حقیقت حرف رهبری حرف تحکمی نبوده بلکه حرف استدلالی بوده است. همین بحث هایی که ما هم الان می کنیم که مخالف مذاکره نبودیم ولی مذاکره ای که یک طرف می آید می گوید بنویس که همه دارایی هایت برای من است که نشد مذاکره. اینطوری چه بهره ای دارد؟

در آن آمد و شد، کلام حضرت آقا خیلی محکم و منطقی بود و بالاخره آقای هاشمی فروکش کرد و البته گفت که من مثلاً اینطور نگفته بودم و کسان دیگری این کار را کردند و نوشتند و خواست در حقیقت یک طوری سر و ته قضیه را هم بیاورد.

من حکمت آن موضع حضرت آقا را در بیان خود ایشان دیدم که چند بار هم بعدا تکرار شد. اینکه فرمودند «در این زمان» یعنی آن موقعی که طرف چکمه هایش را روی گردن شما گذاشته و می گوید یا قبول کنید یا لهتان می کنم. این چطور مذاکره ای است؟ رابطه ای که از این حاصل شود، همان رابطه ارباب رعیتی است مثل رابطه ای که الان آمریکا با سعودی دارد. آیا ما هم می‌خواهیم مثل آنها باشیم که بیاید پولهایمان را جمع کند و ببرد و بعد هم بگوید من تو را مثل گاو می بینم که باید دوشیده شوی؟

باید به این افرادی که اینطور با ولع به دنبال رابطه با آمریکا هستند بگوییم رابطه به این شکل با آمریکا آخرش می شویم مثل سعودی.

ضمن اینکه ما به  اندازه عربستان هم پول نداریم.

صفار هرندی: بله، این چه زندگی ای است برای یک ملت با تمدن قدیمی که کارش به جایی برسد که کشور با سابقه ۳۰۰-۴۰۰ ساله که همین سابقه را هم با دزدی بدست آورده و خودش صاحب اصلی آن نیست، بیاید برای شما تعیین تکلیف کند و او نگران باشد که آیا بایدن حاضر خواهد بود مثل ترامپ از او حمایت کند یا باید باج بیشتری به او بدهد؟

واقعا من هرچه فکر می کنم جماعت ایرانی زیر بار همچنین فاجعه ای نمی تواند برود.

این چه زندگی ای است برای یک ملت با تمدن قدیمی که کارش به جایی برسد که کشور با سابقه ۳۰۰-۴۰۰ ساله که همین سابقه را هم با دزدی بدست آورده و خودش صاحب اصلی آن نیست، بیاید برای شما تعیین تکلیف کند و او نگران باشد که آیا بایدن حاضر خواهد بود مثل ترامپ از او حمایت کند یا باید باج بیشتری به او بدهد؟ واقعاً من هرچه فکر می کنم جماعت ایرانی زیر بار همچنین فاجعه ای نمی تواند برود.

درنهایت اینطور برداشت می کنم که مثل جنگ که وقتی می خواهید پیروز شوید باید قوی باشید، در مذاکره هم یک اصل بزرگ این است که قوی باشید و بتوانید در میدان مذاکره که مثل جنگ می ماند حق خودتان را بگیرید در آن صورت می توانید به راحتی مذاکره کنید ولی وقتی دستگاه دیپلماسی ما به این شکل عمل می کند و همچنین سیاست هایی دنبال می شود اینجاست که مذاکره مردود است. حالا سوال آخر من این است که شما آینده را چطور می بینید الان بعد از این انتخاباتی که شکل گرفته و اشاره ای فرمودید به تفاوت هایی که ممکن است بین بایدن و ترامپ باشد، اصولا تفاوتی بین جمهوری خواهان و دموکرات ها می توان قائل بود؟ و اینکه چطور برخی سعی دارند با بزک کردن بایدن، نیم نگاهی هم به انتخابات ۱۴۰۰ در کشور خودمان داشته باشند؟

صفار هرندی: آن چیزی که از صحبتهای قبلی می خواستم نتیجه بگیرم این بود که حرفهای آقای هاشمی توسط یک عده ای بعد از ایشان و البته از زمان حیات ایشان که او را مرشد خود می دانند، نمایندگی می شود. آنها آمدند و این حرفها را مطرح کردند و گفتند کلید حل مشکلات دست ماست. آن موقع هنوز ما اینقدر تحریم نشده بودیم. گفتند تحریم ها را جمع می کنیم و ایران گلستان می شود و مردم هم اعتماد کردند و یک بنده خدایی یک رأی ناپلئونی هم آورد و قرار شد همان خط مرشدش را برود.

این روش و نگاه محک زده شد که حاصل آن یک توافقی بود که همان کسی که اول توافق را امضا کرد خودش بارها زیرش زد. حتی قبل از اینکه کسی مثل ترامپ پیدا شود. همان کسی که امضا کرده بود، در مسیر اجرا سنگ اندازی کرد و این او بود که این قرارداد را طوری تنظیم کرد که در انتها چیزی دست ما را نگیرد.

آنقدر حبّ برقراری رابطه با آمریکا را داشتند که متن برجام را هم درست ندیدند

این یک نقطه ضعف بود و می شود گفت دوستان ما حتی اگر با حسن نیت هم رفتند، در واقع یک جاهایی سرشان کلاه رفته است ولی بعضاً حتی نمی‌دانند که در برجام تعلیق نوشته شده یا برداشته شدن تحریم‌ها و… پس اگر واقعاً اینقدر جهل نسبت به متن باشد، یعنی تو آنقدر حب برقراری رابطه با آمریکا در وجودت برجسته بوده که اصلاً نتوانستی متن را درست ببینی؟

خوب ما آن را تجربه کردیم. در زمان همانها [دموکرات‌ها] ۴-۵ نفر از شخصیت های برجسته هسته ای ما قربانی شدند که حتی یک موردش نه تنها توسط آنها محکوم نشد، بلکه به نحوی روی آن هم صحه گذاشتند؛ همان هایی که بعضی از سیاسیون ما به آنها دلبسته‌اند. آقای بایدن معاون اول اوباماست که خودشان گفتند تحریم های فلج کننده و خانمان سوز را علیه ایران اعمال کرد. حالا همان آقایی که آن موقع معاون اول بوده، رئیس جمهور شده است. رفتارش را ببینید. وقتی حاج قاسم توسط ترامپی که نقطه مقابل بایدن تلقی می شود ترور می شود، او هم آن را تایید می کند.

واقعاً این برای یک ایرانی خجالت آور نیست که دستش را جلوی چنین فردی دراز کند و بگوید ما می خواهیم با شما دوست باشیم؟ طرف داد می زند که من نمی‌خواهم دوست تو باشم.

حالا همان آقایی که آن موقع معاون اول بوده، رئیس جمهور شده است. رفتارش را ببینید. وقتی حاج قاسم توسط ترامپی که نقطه مقابل بایدن تلقی می شود ترور می شود، او هم آن را تایید می کند. واقعاً این برای یک ایرانی خجالت آور نیست که دستش را جلوی چنین فردی دراز کند و بگوید ما می خواهیم با شما دوست باشیم؟ طرف داد می زند که من نمی‌خواهم دوست تو باشم.

همان هایی که آن نسخه قبلی را امضا کرده بودند و می گفتند ترامپ آمد بهم زد، حالا که خودشان سر کار آمدند، چه می گویند؟ همه مصاحبه هایی که بایدن می کند را ببینید. می گوید شما حاضرید چه امتیازی بدهید تا دومرتبه سرجای اول برگردیم؟

آیا کسی حاضر است همه حیثیات و نفوذ منطقه ای را از دست بدهد، همه هیمنه و قدرت دفاعی و بازدارندگی را بدهد تا او با ما رفیق شود؟ نه، آن موقع تازه او خواهد گفت تو دیگر چیزی نیستی و لهمان خواهد کرد.

ولی امروز می‌داند که اگر بزند، جوابش را دریافت خواهد کرد. می داند که ناوها و پایگاه هایش در تیررس ما هستند لذا می‌گوید نمی‌صرفد با ایران آتش‌بازی کنم ولی آن روز چرا؛ آن روز یک چیزی مثل صدام و قذافی می‌شویم و دیگر امتیازی هم ندایم.

انتهای پیام/





منبع خبر

واکنش رهبر انقلاب به روایت ناقص هاشمی از ادعای موافقت حضرت امام با مذاکره بیشتر بخوانید »

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی | از توصیه خاص به هاشمی رفسنجانی تا دیدار 3 نفره با احمدی‌نژاد


گروه سیاسی خبرگزاری فارس: آیت‌الله محمّد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، صبح امروز به ملکوت اعلی پیوست.

این یار دیرین امام و رهبری و از مبارزین برجسته قبل از انقلاب از چندی پیش به دلیل کهولت سن و بیماری دستگاه گوارشی در بستر بیماری بودند که در ۸۹ سالگی به دیدار حق شتافت این در حالی است که او در طول دوران انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای را به کشور ارائه کرد.

ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم، ریاست دفتر امام(ره) در قم، نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى، عضویت در شوراى بازنگرى قانونى اساسى، ریاست قوه قضائیه با حکم مقام معظم رهبرى در دو دوره پنج ساله، نمایندگى رؤساى سه قوه در هیأت سه نفره حل اختلاف بین مرحوم رجایى و بنى‏ صدر، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى، نائب رئیس و قائم مقام اجرائى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضویت در دوره چهارم و پنجم شورای عالی حوزه‌های علمیه و رئیس دوره پنجم آن شورا از جمله مسوولیت های وی بوده است.

خبرگزاری فارس مصاحبه‌ای که دوم بهمن سال 1397 با حضرت آیت الله یزدی انجام و تاکنون منتشر نشده است را تقدیم مخاطبان خود می‌کند. 

گفتنی است میلاد موحدیان کارشناس مجری و علی یاسمی مجری طرح این مصاحبه بوده‌اند ضمن اینکه این مصاحبه در محل جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم انجام شده است. 

متن مصاحبه با حضرت آیت‎الله یزدی به شرح ذیل است: 

سوال: برای شروع مصاحبه، اولین سؤالی که می‌خواهم از محضر شما داشته باشم، اولین مقطع آشنایی شما با آیت‌الله مهدوی در دوران طلبگی و قبل از انقلاب است، هر چیز که در خاطر مبارکتان هست بفرمایید تا ما برای شروع استفاده کنیم.

بسم‌الله‎الرّحمن ‏الرّحیم

اولین جایی که من خدمت ایشان رسیدم و ارادتمند به ایشان شدم، قبل از پیروزی انقلاب [بود] که من در رودبار تبعید بودم، ایشان هم در مسجدشان در تهران که مسجد معروفی بود و معمولاً انقلابی‌ها در آنجا جمع می‌شدند یعنی مسجد جلیلی، [امام جماعت بودند.]

من گاهی از رودبار برخلاف مقررات قانونی حکومت طاغوت، [همراه با] ماشین‌های عبوری که به تهران می‌آمدند، به تهران می‌آمدم و می‌رفتم. شب قدری بود و به تهران آمدم و طبعاً به مسجد ایشان رفتم و چون خلاف [مقررات] بود، رفتم یک گوشه‌ای نشستم و دقیقاً یادم است که ایشان داشتند این جمله معروف را که «اَللّهُمَ إنا نرغب إلیک فی دُولَهً کَرِیمَهً تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ أهلَه وَ تُذِلّ بِهَا النِّفاقَ وَ أهلَه» تا آخر دعا [می‌خواندند.] این دعا را چون با جوامعی که بستر انقلاب بودند مناسبت داشت، تشریح می‌کردند.

بالاخره شب احیا بود و برنامه من هم این بود که شب احیا را باشم و بعد برگردم و به محل تبعید بروم. بعد یادم است که یک‌وقت دیدم یک کسی پهلوی من است، دست زد روی شانه من و گفت: «اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم: «بالاخره آمدم؛ شما کاری نداشته باش که من چطوری و برای چه آمدم.» متوجه شدم که ایشان [هستند.]

البته من اسم ایشان را مکرر شنیده بودم ولی ایشان را از نزدیک ندیده بودم و تفکرشان را [نمی‌دانستم.] از آن جلسه‌ای که داشتند و این جمله دعا را توضیح می‌دادند، به ایشان علاقه‌مند شدم و دوران مبارزات هم طبعاً جامعه روحانیت مبارز تهران با جامعه مدرسین در حقیقت دو نهاد معروف در انقلاب و دو جمع علمی و روحانی هستند که دارند مبارزه می‌کنند. ریاست اولیه [جامعه روحانیت] با ایشان بود و این‌طرف هم با آیت‌الله فاضل یا آیت‌الله مشکینی [بود] و دوره به دوره عوض می‌شد. همه یادمان است که بعد از پیروزی انقلاب اولین مسئولیت ایشان، مسئول همه کمیته‌های کشور بود.

همه می‌دانیم که وقتی انقلاب پیروز شد، انقلابی‌ها کمیته را تشکیل دادند و کمیته در هر شهری بود و ایشان هم رئیس کمیته‌ها بودند. بعد قرار شده بود که بالاخره کمیته‌ها تبدیل شود و با فرمان امامرضوان‎الله‎تعالی‎علیه تشکیلات سپاه پاسداران شروع می‌شد. ایشان برای تبدیل همین جریان‌ها، یک سفری به اصفهان داشتند که آمدند و گفتند یکی از آقایان که با اصفهان آشنا هستند، [در خدمت ایشان باشند.] بالاخره قرار شد من در خدمت ایشان باشم. من با ایشان به اصفهان رفتم. ما دو سفر به اصفهان رفتیم. حالا این [خاطره در مورد] سفر اول است که عرض می‌کنم.

 

 

به اصفهان رفتیم و منزل پدری ما کنار شهر، در یک محله‌ای بود معروف به محله پایین دروازه که امنیت خوبی نداشت؛ اوایل انقلاب هم وضعیت خوبی نبود. شاید یک روز (یعنی یک ناهار و یک شام) در آنجا ماندیم و بعد دوستان، همراهان و انقلابی‌ها گفتند که اینجا امنیت ندارد و به جای دیگر برویم.

بالاخره من از یکی از بستگانم (آقای کوچک‎زاده که الآن هم آدم معتبر و موجهی در اصفهان است) خواهش کردم و منزل ایشان رفتیم. ایشان هم خیلی خوشحال شد که خدمت ایشان باشیم و کارهایشان انجام گرفت. من با اوضاع و احوال آن گروه مهدی هاشمی، آشنا بودم و از جریان قتل مرحوم شمس‌آبادی مطلع بودم و یک پرونده‌ای تشکیل داده بودم و خرده‌خرده تنظیم کرده بودم.

یک پرونده نسبتاً قطوری بود که من آن پرونده را تحویل حضرت امام دادم و اطلاعات دقیق وضعیت این‌ها، بیشتر از روی آن پرونده بود که به محضر حضرت امام [دادم] و ایشان گاهی به آقای منتظری گوشزد می‌کردند.

بالاخره آن سفر گذشت و ایشان هم مأموریتشان را انجام دادند و ما هم در خدمت ایشان بودیم و هر جا که باید می‌رفتیم، آشنا بودم. دو ـ سه روزی طول کشید، یک آقایی بود که من اصرار می‌کردم که ایشان را بازداشت کنیم و به قم بیاوریم؛ آن آقا هم خیلی زرنگ [بود] و باید بگویم با شیطنت و فتنه‌انگیزی کار می‌کرد.

من دقیقاً  او را می‌شناختم ولی حاج‌آقا یک مقدار قبول نداشتند؛ حتی من یادم است در خیابان به یکی از دوستانی که همراه ما بود و من در قم با او کار می‌کردم و فعالیت‌های داغی با ایشان داشتم، گفتم: «به این آقا بگویید بیاید بالا سوار شود و ما او را بگیریم.» بالاخره تا دم ماشین آمد و گفت: «من خودم می‌آیم، چنین و چنان است، یک مقدار خرده‌کاری دارم، زن و بچه دارم و به آن‌ها بگویم.» من اصرارکردم که او را ببریم اما حاج‌آقا واسطه شدند و گفتند: «حالا که قول می‌دهد که خودش می‌آید، بگذار باشد.» گفتم: «حاج‌آقا! من این را می‌شناسم، شما [شناختی ندارید.]»

سوال: حاج‌آقا! کی بود؟

یکی از اعضای درجه دو-سه همین گروه هاشمی که بعدها به گروهی که آدم‌ها را با گونی می‌گیرند و در گونی می‌کنند و بیرون می‌برند، معروف شدند. [آن‌ها] خیلی جنایت‌های خاصی مرتکب شدند، داستان آن‌ها خیلی طولانی است اما مقصود من، حاج‌آقا مهدوی است. بالاخره در اینجا یک خرده هم ایشان و هم من، با روحیات و طرز کار همدیگر، بیشتر آشنا شدیم.

آمدیم و من در قم از ایشان جدا شدم و ایشان هم به تهران تشریف بردند. بعد کم‌کم طبعاً بعد از انقلاب همکاری‌های دو گروه هم ادامه پیدا کرد؛ البته نه آن‌ها جای معینی داشتند و نه ما، یعنی هم جلسات جامعه روحانیت مبارز تهران و هم جلسات جامعه مدرسین در منازل تشکیل می‌شد.

سوال: حاج‌آقا! عذرخواهی می‌کنم. در مورد کمیته‌ها، سفری که فرمودید، همان سفری است که حاج‌آقا [به اصفهان] می‌روند و چون در استانداری  تحصّن است، حاج‌آقا وارد استانداری نمی‌شوند. این همان سفر است؟ [وقتی] استاندار اصفهان تحصّن کرده بود، حاج‌آقا گفتند چون تحصّن خلاف امر امام است، من وارد استانداری نمی‌شوم و طبق کتاب خاطرات خودشان به منزل همشیره‌ شما می‌آیند.

بله. ایشان سه چهار کار داشتند؛ حتی من یادم است وقتی در دادگاه‌های انقلاب رفتیم، یکی از آقایان معتقد بود که من نباید همراه ایشان باشم و مثلاً اجازه ندهد که من در دادگاه بروم؛ بعد من حکمم را نشان دادم، وقتی حکمم را نشان دادم، قبول کردند و رفتیم. چون مسئولیت با ایشان بود، من فقط در خدمت ایشان بودم تا اوضاع و احوال آنجا را به مقداری که اطلاع داشتم نشان بدهم؛ به‌خصوص افراد و مسئله امنیتی را باید رعایت می‌کردم. ظاهراً این همین سفر بوده است. بله، من الآن از جزئیات آنجا اطلاعاتی ندارم.

من به ایشان علاقه داشتم به دلیل اینکه روحانی وارسته، مقیّد، انقلابی و … هستند. ایشان وزیر کشور شدند و من هم نائب رئیس مجلس و رئیس کمیسیون قضایی بودم. بعد به ما گفتند که آیت‌الله مهدوی از طرف امام انتخاب شدند، آقای اشراقی هم از طرف بنی‌صدر انتخاب شدند، شما هم (یعنی من)، از طرف روسای سه قوه برای حل اختلافات بین مرحوم رجایی و بنی‌صدر، انتخاب شدید.

اختلافات هم بیشتر این بود که وقتی دولت مصوبات را تمام می‌کرد، می‌بایست رئیس‌جمهور امضا کند و برای اجرا ابلاغ بدهند اما بنی‌صدر اذیت و تأنّی می‌کرد و به تأخیر می‌انداخت و موافقت نمی‌کرد؛ هر روز بهانه‌گیری می‌کرد و اصلاً با دولت مرحوم رجایی [همراه نبود] مثل اینکه می‌خواست درگیری ایجاد کند.

امام این هیئت سه‌نفره را درست کرده بودند تا ما اختلافات بین این دو مقام را رفع کنیم. قبل از اینکه جلسه تشکیل شود، من یک روزی تازه هم این حکم به دست من رسیده بود و من هم اطلاع پیدا کرده بودم. داشتم در مجلس به اتاق آقای هاشمی که رئیس مجلس بودند می‌رفتم، چون اتاق ایشان بالا بود و پله داشت و من [داشتم] می‌رفتم در مسیر، مرحوم شهید بهشتی داشتند برمی‌گشتند.

ایشان هم رئیس دیوان عالی و رئیس قوه قضائیه حساب می‌شدند. آقای هاشمی هم رئیس مجلس بودند. آقای رجایی و بنی‌صدر هم باهم اختلاف‌نظرهایی داشتند. ما با مرحوم شهید بهشتی در دوران طلبگی در اصفهان آشنا بودیم و ایشان من را کاملاً می‌شناختند و ایشان در جریان مجلس خبرگان، اداره‌کننده جلسات بودند و من هم عضو جلسه بودم و در کمیسیون‌ها چندین بار با ایشان برخورد کردم. سلام و احوال [کردند] و گفتند: «شما کارتان را شروع کردید یا نه؟» گفتم: «شروع نکردم و شروع نمی‌کنم.» گفتند: «چرا؟» گفتم: «برای این‌که حکمی به دست من نیامده است. شما که بنی‌صدر را می‌شناسید که چطور آدمی است، من همینطوری نمی‌روم. نه شما چیزی نوشته‌اید و نه رئیس مجلس چیزی نوشته است؛ همین‌طور که نمی‌شود جلسه تشکیل داد.» خیلی تعجب کردند و از همان‌جا پیش آقای هاشمی برگشتند و بالاخره حکمی از آقای هاشمی [گرفتند] و خودشان هم [حکمی] از طرف آقای رجایی [به شکل] تلفنی ترتیب داده بودند تا به من داده شود و شروع کنیم.

من که حکم به دستم آمد، اولین کاری که کردم و به وزارت کشور به محضر آیت‌الله مهدوی رفتم که معاون سیاسی ایشان هم آقای زواره‌ای بود. اولین جلسه‌ای که تشکیل شد، من به ایشان عرض کردم که این حکم، به دست من رسیده است.

من اطلاع دارم که حضرتعالی از طرف امام و آقای اشراقی هم از طرف بنی‌صدر [هستند] و جلسات شروع می‌شود. با اطلاعاتی که من از کیفیت ترتیب جلسه داشتم و اینکه آیا ضبط بشود یا نشود، آیا هر کسی می‌تواند بیاید شرکت کند یا نه، چکار باید بکنیم، چطور به بحث‌ها رسیدگی شود، نتیجه جلسات چگونه باید باشد، حاج‌آقا بیشتر در اختیار من می‌گذاشتند و می‌گفتند شما با آقای زواره‌ای تنظیم کن.

آقای زواره‌ای از طرف حاج‌آقا، معاون سیاسی ایشان بود. از نظر تشکیلات من گفتم که حتماً باید ضبط شود و ضبطش هم نباید بیرون برود، هر کسی هم نباید به اینجا بیاید. برای اعلام نتایج جلسات هم باید رأی‌گیری بکنیم؛ اگر هر سه نفر موافق بودیم، [منتشر] بشود. به قول خودمان یک آیین‌نامه‌ای برای جلسه سه‌نفره ایجاد کردیم و جلسات شروع شد و من هر روز عصر به دفتر ایشان می‌رفتم و جلسه تشکیل می‌شد.

یک روز دیدم آقای بازرگان با آقای دکتر یزدی با آقای سحابی، هر سه وارد شدند و گفتند: «ما کاری داشتیم و خدمت امام رفتیم، امام گفتند بروید پیش هیئت سه‌نفره و حرف‌هایتان را در آنجا بزنید.» بیشتر دکتر یزدی حرف می‌زد، آقای بازرگان کمتر حرف می‌زد.

آقای بازرگان یا آقای دکتر یزدی گفت: «شما ضبط دارید، ما یک حرف‌هایی داریم که باید آزاد باشیم.» گفتم: «ضبط هست و هیچ چاره‌ای هم نیست. اختیار با خودتان است، نمی‌خواهید نزنید ولی باید این جلسه ضبط شود تا ما بدانیم شما چه می‌گویید؛ ممکن است فردا یکی از افرادی که ما وکیلشان هستیم و آن‌ها موکّل ما هستند، یک مطلبی را از ما بازخواست کنند و ما مدرک می‌خواهیم. هر چه هست باید در اینجا ضبط شود.»

در آن جلسه آقایان با خودشان اختلاف پیدا کردند که بالاخره حرف‌هایشان را نزنند یا آزاد باشند. ما گفتیم اختیار با خودتان است ولی اینجا ضبط می‌شود، همه جزئیات ضبط می‌شود. بالاخره توافق کردند که محدودتر صحبت کنند و به قول خودشان با احتیاط [بیشتری] حرف بزنند.

وقتی جلسه با حضور این آقایان تمام شد، خدا آقای اشراقی را رحمت کند، [ایشان] گفت: «یک نسخه از این نوارتان را به من بدهید.» آن موقع هم [برای] ضبط مثل الآن این همه وسایل مدرن و کامل نبود. همین نوارهای کاست بود.گفتم: «من اجازه نمی‌دهم از این در بیرون برود.» با آقای اشراقی درگیر شدم و ایشان گفت: «من از طرف آقای [بنی‌صدر] هستم، من داماد امام هستم.» گفتم: «هر کی می‌خواهید باشید، قرار بر این است که آنچه در اینجا تصویب می‌شود، ازاینجا بیرون نرود و اعلام در جراید هم می‌بایست با رأی سه نفر باشد.»

حتی عصبانی شد و پا شد در آن جلسه به قدم زدن. حاج‌آقا واسطه شدند، گفتم: «حاج‌آقا! من دیگر واسطه گری شما را نمی‌پذیرم، من بنی‌صدر را بیشتر می‌شناسم، چون جریاناتی با ایشان داشتم. حضرتعالی هم می‌شناسید ولی به‌هرحال من می‌دانم که اگر نوار از اینجا بیرون برود، یک دردسری برای همه ما ایجاد می‌شود. من اجازه نمی‌دهم.»

خیلی اصرار کردند و من گفتم که این غیرممکن است. در اینجا من دیگر گوش به حرف حاج‌آقا نکردم و آقای اشراقی هم خیلی ناراحت شد و قهر کرد. گفتم: «حالا می‌خواهی جلسه نیا ولی جلسه‌ این‌طور است. شما از طرف بنی‌صدر هستی، اختیار با خودت است، می‌خواهی بیا، نمی‌خواهی نیا.»

آن جلسه خاطره خاصی بود. البته آقایان هم یک مسائل حساسی را مطرح کردند، این‌ها به قول خودشان آزاد اندیشان آن شرایط بودند و یکسری حرف‌هایی هم با امام داشتند که امام به آن‌ها درخواست دادند که اگر امروز حدود و قصاص اجرا نشود، پس کی می‌شود که حدود و قصاص اجرا شود؟

سوال: شما که در جلسات با حاج‌آقا بودید، نظر ایشان در مورد این افراد یعنی آقای بازرگان، یزدی و … چه بود؟

آن‌ها از طرف امام در دولت موقت انتخاب شده بودند ولی حاج‌آقا [آیت‌الله مهدوی کنی] خیلی این‌ها را مثل ما نمی‌شناختند و نمی‌دانستند و معتقد نبودند که این‌ها مثل ما فکر می‌کنند؛ البته برای شخص بازرگان، خیلی احترام قائل بودند، به دلیل کتاب‌هایی که نوشته و منتشر شده بود. حاج‌آقا خیلی برای او احترام قائل بودند. البته من هم یادم است [کتاب] مطهَّرات یا مطهِّرات در اسلام برای بازرگان است اگر دیده باشید اولین کتابی که من از بازرگان قبل از انقلاب خوانده بودم، همین مطهّراتش بود و می‌دیدم که یک روشنفکری‌هایی لابه‌لای بحث‌های فقهی آورده و نظر خاصی دارد. این جلسات سه‌نفره هم تمام شد و نوارها هم به دست آقای زواره ای، معاون سیاسی ایشان سپرده می‌شد. حالا من در اینجا سوالاتتان را می‌شنوم.

سوال: حاج‌ آقا! یک سؤال مهمی در اینجا است که آیت‌الله مهدوی کنی، وزیر آقای رجایی است ولی از طرف امام، برای شورای اختلاف قوای سه‌گانه حکم می‌گیرد. امام می‌توانست یک فردی را انتخاب کند که اصلاً در هیچ‌کدام از این‌ها نبود؛ یعنی کلاً بی‌طرف بود. آیت‌الله مهدوی کنی چه ویژگی داشت که امام ایشان را از طرف خودشان برای این شورا نماینده می‌کنند؟

اولاً ایشان یکی از انقلابی‌هایی بود که در جریان انقلاب معروف بودند. برخلاف خیلی از روحانیون، آیت‌الله مهدوی یکی از روحانیان انقلابی تهران بودند. عرض می‌کنم اصلاً مسجدشان در مساجد آن موقع، معروف شده بود که مسائل انقلاب و مسائل خصوصی را در اینجا می‌شود رفت [و پیگیری کرد]؛ لذا امام ایشان را انتخاب کرده بودند.

اولین خصوصیت ایشان، مسئله انقلابی بودن ایشان است. دومین خصوصیت ایشان [این است که] ایشان یکی از فقهای تهران بودند و یکی از شخصیت‌هایی که از نظر علمی [برتر بودند.] شاید اشخاص دیگری را داشتیم که بعد از آیت‌الله خوانساری، شخصیت معروفی بودند؛ البته آقایان اخوان تهرانی که شاگردان امام بودند هم بودند اما در عین حال، آیت‌الله مهدوی مسئولیت داشتند و ظاهراً مسئولیت مدرسه مروی را هم قبل از انقلاب داشتند.

به‌هرحال ایشان یک روحانی شناخته شده، در جامعه تهران که جای خود، در جامعه انقلابی بودند و وزیر کشور شدند. همینطوری [و بدون دلیل] هم که وزیر کشور نشده بودند. لذا امام ایشان را انتخاب کردند و به قول شما در بین وزرای کابینه آقای رجایی، متشخّص‌تر از ایشان کی بود؟ بقیه آن‌ها تشخّص ایشان را نداشتند؛ آقای رجایی هم خدا رحمتش کند که من از ایشان داستان‌هایی دارم که [ایشان] خیلی وارسته بود، خیلی وارسته. 

سوال: شاید این سؤالی که می‌خواهم بپرسم، جزء آخرین خاطراتی است که شما از آیت‌الله مهدوی دارید.  راجع به قضیه ریاست مجلس خبرگان رهبری. در سال 89 که آیت‌الله مهدوی، رئیس خبرگان می‌شوند، ظاهراً حضرتعالی هم به ایشان اصرار کردید تا قبول کنند و بیایند برای ریاست خبرگان کاندیدا بشوند. در آنجا یک اختلافی است؛ آقای هاشمی در مصاحبه ای گفتند که من آقای امامی کاشانی را پیش آقای مهدوی فرستادم تا به ایشان بگوید که من قصد شرکت در انتخابات ندارم و شما تشریف بیاورید. خود آیت‌الله مهدوی هم روزی که آمدند و بر کرسی ریاست خبرگان نشستند، فرمودند که آقای هاشمی، ریاست را به من تفویض کردند. خود همین، اماره‌ای شد که آیا آقای هاشمی واقعاً نمی‌خواست وارد رقابت با آیت‌الله مهدوی بشود؟ چه شد که نظر آیت‌الله مهدوی عوض شد در صورتی‌که ایشان قبل از این، قصد ریاست در خبرگان را نداشت؟ این‌ها را برای ما توضیح دهید.

بله. اصلاً بر سر مسئله رئیس خبرگان شدن ایشان، ما با دوستان اعضای خبرگان، دو ـ سه ملاقات با آقای مهدوی در دفترشان در دانشگاه امام صادق سلام‏ الله‌علیه گذاشتیم. پیش ایشان رفتیم و از ایشان خواهش کردیم که شما بپذیرید و بیایید، حتماً رأی می‌آورید، چنین و چنان است؛ ایشان هم قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «من تا مطمئن نشوم نمی‌آیم؛ بیخود من را مطرح نکنید.»

ما با یک فردی، ارتباط برقرار کردیم. ایشان این کار را به عهده گرفت که از تک تک اعضای خبرگان [به‌صورت] جداگانه بپرسد که اگر امر بین آقای هاشمی و آقای مهدوی دایر شود، شما به آقای مهدوی رأی می‌دهید یا نمی‌دهید؟ من یادم نمی‌رود که در مرحله نهایی، صورت را پیش ما آورد و گفت که ببینید، الآن این‌هایی که ما می‌دانیم رأی می‌دهند، قطعاً این مقدار هستند. این چند نفر هم ممکن است رأی بدهند، ممکن است رأی ندهند. این چند نفر هم رأی نمی‌دهند و به آقای هاشمی رأی خواهند داد.

بعد از اینکه این صورت را گرفتیم، با آیت‌الله مؤمن خدا به ایشان سلامت بدهد [بهمن سال 1397] و یک نفر دیگر نمی‌دانم آقای طاهری یا کس دیگری به دفتر ایشان (آیت‌الله مهدوی) رفتیم و گفتیم که حاج‌آقا! ما یک کار محرمانه جدیدی کردیم و آن این است که شما حتماً رأی می‌آورید و حتماً بیایید؛ چرا بدون جهت خودداری می‌کنید؟ وقتی این اطمینان را به ایشان دادیم، قبول کردند. خیلی هم حالشان خوب نبود؛ اصلاً در آن جلسه اول با زحمت و با رنگِ پریده و با ناراحتی آمدند، اصلاً شاید هم با ویلچر بالا آمدند. یادتان می‌آید؟ حالشان خوب نبود؛ تا بعد دیگر کم‌کم حالشان خوب شد.

سوال: یعنی آقای هاشمی قصد داشت که حتماً بیاید؟ 

بله، بله. آقای هاشمی قصد داشت بیاید.

ظاهراً به او رسانده بودند که آقای مهدوی رأی می‌آورد و بی‎خود خودت را [خراب] نکن ولی او قصد داشت بیاید و هیچ‌وقت حاضر نبود که دست روی آقای مهدوی بگذارد. اصلاً آقای مهدوی را قبول نداشت؛ قبول نداشت به این معنا که تفکر آقای هاشمی با تفکر آقای مهدوی در خیلی از موارد باهم اختلاف داشت؛ درحالی‌ که آقای هاشمی عضو [جامعه] مبارز تهران بودند و ریاست روحانیون مبارز تهران هم تا این آخر با آیت‌الله مهدوی بود. چنانچه در موقعی که من و آقای هاشمی باهم درگیر شدیم، آقای هاشمی به هیچ وجه فکر نمی‌کرد که من رأی خواهم آورد.

من هم به‌هیچ‌وجه اجازه ندادم هیچ‌کس اطلاع پیدا کند که قرار است من نامزد بشوم؛ هیچ‌چیز نگفتم، به هیچ‌کس هم نگفتم ولی چون باطناً در مقام رأی‌گیری از دوستان و همکاران اطلاع پیدا کرده بودم، گفتم من هم کاندیدا هستم.

ظاهراً آقای خاتمی بود که به‌عنوان عضو هیئت‌رئیسه اعلام کرد و گفت که فلانی هم هستند. آقای هاشمی با آقای روحانی کنار هم و روبرو من نشسته بودند. در آن موقع، همه تعجب کرده بودند؛ گفتم که من هم هستم. بعضی‌ها یک‌خرده [اعتراض] کردند؛ گفتم نخیر، من هستم. به‌صورت جدی گفتم: «نخیر من هم هستم؛ بالاخره انتخابات باید صدق کند، فقط آقای هاشمی که نیستند، دو نفر باشند تا انتخابات صدق کند.»

رأی‌گیری کردند و آقای درّی هم شمارش کردند و رأی من اکثریت را آورد. آقای روحانی خیلی ناراحت شد و در آنجا گفت که این رأی اشتباه است، چنین و چنان است، دوباره بشمارید، سه‌باره بشمارید. گفتم بگذارید دوباره و سه‌باره بشمارند. آقای درّی گفت که اکثریت به حدی است که دوباره هم برای شما می‌شماریم. دو یا سه بار شمردند و گفتند که فلانی رئیس شده است و آقای هاشمی هم تسلیم شد. 

سوال: راجع به هیئت‌امنای دانشگاه امام صادق چه خاطراتی دارید؟

اولاً قبل از اینکه این مسئله را بگویم، آیین‌نامه اعضای هیئت‌امنای دانشگاه امام صادق(ع)، یک بندی دارد که هر یک از اعضای هیئت‌امنا باید یک نائب داشته باشند که هر وقت، عضو اصلی نمی‌تواند، آن نائب بتواند به‌جای او شرکت کند. من از طرف رهبری یعنی از طرف آیت‌الله خامنه‌ای، نائب ایشان شده بودم. 

سوال: و در جلسات شرکت می‌کردید؟

بله. آقای ابراهیم امینی هم عضو بودند، آقای دکتر اسرافیلیان هم بود. جلسات اول در دفتر آقای منتظری تشکیل می‌شد. بعد که آن جریان عزل ایشان از قائم‌مقامی پیش آمد، جلسات در دفتر ایشان یعنی در دفتر آیت‌الله مهدوی، تشکیل می‌شد.

یکی دو بار آیت‌الله مهدوی با آقای اسرافیلیان و با آقای امینی درگیر شدند؛ حالا من هم به‌عنوان نماینده رهبری، در جلسات شرکت می‌کردم و باید گزارش کار را به ایشان می‌دادم. در جلسات شب‌های جمعه‌ای که ما مرتب خدمت ایشان می‌رفتیم، آن موقع گزارش می‌دادم.

آقای مهدوی یک روزی که خیلی عصبانی شدند، خیلی صریحاً گفتند که من اصلاً با شماها نمی‌توانم کار کنم و اصلاً حاضر نیستم [با شما کار کنم.] یعنی با آقای اسرافیلیان و با اعضای آنجا که یک آقای دیگری هم بود که الآن هم هست.

بعد که جلسه تمام شد و یک مقدار عصبانیت ایشان تمام شد و [همه] رفتند و جلسه ختم شد، گفتم: «حاج‌آقا! اگر من به‌جای شما باشم، پیش رهبری می‌روم و اصلاً دانشگاه را از چنگ هیئت ‌امنا و کذا درمی آورم و می‌گویم [دانشگاه] در اختیار رهبری است و رهبری به شما یا به کسی اجازه بدهند و خودتان را از این مشکلات خلاص کنید.»

گفتند: «می‌شود این کار را کرد؟» گفتم: «بله، می‌شود؛ چرا نمی‌شود؟ اصلاً معنای ولی امر این است و می‌تواند این کار را بکند. قاعده‌اش این است که هر وقت مشکلاتی در مدیریت پیش آمد، ایشان این کار کند. شما یک نامه‌ای بنویسید.»

ایشان یک نامه‌ای نوشتند. گفتم: «این [نامه] خیلی تند است و فوراً نتیجه گرفته نمی‌شود، ما می‌خواهیم در جلسه شب‌های جمعه بتوانیم استفاده بکنیم.» نامه را با توافق اصلاح کردیم و ایشان اجازه دادند تا یک مقدار نامه را کم و زیاد کنیم. جلو خودشان و با خودشان [نامه را اصلاح کردیم.]

من به‌عنوان نماینده رهبری به رهبری توضیح دادم علت اینکه چنین پیشنهادی به شما می‌کنیم این است که واقعاً ایشان نمی‌توانند کار کنند و آن‌ها هم این وضعیت را دارند؛ بنابراین حضرتعالی یک کاری بکنید. ایشان خیلی تأمّل کردند و گفتند که باشد یک فکری بکنم. بالاخره ما اصرار و دنبال کردیم و خود آقای مهدوی هم گفتند: «اصلاً من هم کنار می‌روم.» آقای امینی دستوراتی را دنبال می‌کند و چیزهایی را از آقای منتظری می‌گیرد و در اینجا می‌آورد و بحث می‌کند؛ چون در باطن و از قبل، آقای منتظری رئیس بودند؛ به‌خصوص در تأسیس دانشکده‌ای برای خواهران، مطرح شده بود که در آنجا یک بحثی داشتند.

به‌هرحال خوشبختانه آقا موافقت کردند و یک چیزی نوشتند و قرار شد که دانشگاه در اختیار آیت‌الله مهدوی باشد و تولیت [دانشگاه] با ایشان باشد. کتباً نوشتند و رسماً به ایشان دادند و دیگر هیئت‌امنا تعطیل شد و ما هم دیگر شرکت نمی‌کردیم و خود ایشان اداره می‌کردند؛ یعنی دیگر هیئت‌امنا نداشت؛ یعنی مقام رهبری دانشگاه را در اختیار آیت‌الله مهدوی گذاشتند و گفتند: «بر اساس موادی که در آیین‌نامه داخلی دارد در فلان ماده، فلان ماده، چنین چنان، شما هر جا مصلحت می‌دانید، اداره بکنید.»

 

 

ظاهراً سه نفر بودند که به دفتر من آمدند. من هم در قم دبیر خبرگان و [به‌عنوان] عضو هیئت‌رئیسه خبرگان انتخاب شده بودم و دبیر بودم. [آن‌ها] آمدند و گفتند که جامعه‎الصادق، مال ما است و آیت‌الله مهدوی هم فوت شدند و اینجا آیین‌نامه دارد و ما پول‌های زیادی خرج کردیم؛ خلاصه داعیه این را داشتند.

من گفتم: «همه این حرف‌ها درست است ولی رهبری از ولایت استفاده کردند و در اختیار آقای مهدوی گذاشتند.» گفتند: «ما این‌ها را قبول نداریم و برویم با آقا صحبت کنیم.» همینطور درگیر بودند. من گفتم: «اینطور نمی‌شود، این دعوا را رها کنید و مطمئن باشید که به‌جایی نمی‌رسید.» ولی آن‌ها پیگیری می‌کردند، دو-سه بار هم به دفتر ما آمدند حتی آقای معزی که معاون آقای ناطق نوری بودند و در خارج از کشور بودند، ایشان هم به ایران آمدند و در دفتر آقای ناطق [مشغول بودند.]

آقای ناطق هم دفتر مردمی رهبری را داشتند.ظاهراً موضوع به آقای معزی گذاشته شد و آقای معزی به دفتر ما یعنی دفتر خبرگان آمد و گفت: «این مسئله چه هست؟» گفتم: «مسئله از این قرار است؛ بالاخره شرعاً ولی امر مسلمین [دانشگاه را] به عهده آقای مهدوی گذاشتند و الآن هم به عهده رهبری است. اگر هم می‌خواهد دعوا ختم شود، رهبری مجدداً می‌توانند در این مسئله اظهارنظر کنند یا بگذارند در اختیار هر کسی که می‌خواهند یا بالاخره این‌ها را یک طور راضی کنند یا پولشان را به آن‌ها بدهند یا بگویند پول دادید که دادید، برای خدا دادید؛ هر طور خودشان می‌دانند و دیگر هیئت‌امنایی وجود ندارد.»

آقای معزی گفت: «من قبل و بعد پرونده را نگاه کردم؛ بالاخره [این‌ها] یک ادعای حقوقی دارند.» گفتم: «این‌ها درست نیست.» خلاصه آخرش من گفتم: «شما از طریق ولایت امر استفاده بکن و این دعوا را ختم کن تا این آقایان، طمعشان را از دانشگاه قطع کنند. هر کسی را که برای پیشرفت دانشگاه مصلحت می‌دانند، در اختیار او بگذارند.»

حالا اگر یادتان باشد یک سؤالی برای قبل از فوت ایشان بود، این خیلی سؤال مهم است. امام فوت شدند ولی هنوز آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی حیات دارند؛ بعد از فوت امام، خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را انتخاب کردند و ایشان هم رئیس شدند. حالا داستان اینکه من مسئول قوه قضائیه شدم برای خودش جدا است. من یک عضو جامعه مدرسین هستم و عضو خبرگان هم هستم. آیت‌الله گلپایگانی فوت شدند، آیت‌الله اراکی فوت شدند، در جامعه مدرسین مطرح شد که باید تعدادی از علمای معروف و شناخته‌شده، به‌عنوان مراجع تقلید از طرف جامعه مدرسین معرفی شوند.

آن موقع هم دبیر جامعه مدرسین آیت‌الله فاضل بودند که الآن عکسشان هم اینجا است. در آن جلسه نام هفت-هشت نفر مطرح بود؛ من ادعا کردم که من یک [خواسته] مثبت دارم و یک منفی و به هیچ قیمت از این دوتا نمی‌گذرم؛ [خواسته] مثبت این است که باید آیت‌الله خامنه‌ای را هم ردیف این آقایانی که می‌خواهید به‌عنوان مرجع بعد از فوت آیت‌الله گلپایگانی و اراکی معرفی کنید، قرار دهید. آقای منتظری را هم باید نفی کنید که نفی من آقای منتظری است و اثبات هم آقای خامنه‌ای است.

معلوم است که سؤال می‌کنند دلیل این چیست؟ به چه مناسبت؟ چرا روی آقای خامنه‌ای حساسیت نشان می‌دهی؟ گفتم که من معتقد هستم با ارتباطی که با ایشان پیدا کردم و گفتگوهایی که با ایشان داشتم، [صلاحیت این امر را دارند] در شب‌های جمعه باهم بحث می‌کردیم، هر مسئله‌ای که پیش می‌آمد، ایشان می‌گفتند در آن جلسه بیاور.

آن جلسه هم با من مشورت شد؛ آقای خامنه‌ای گفتند: «من می‌خواهم یک جلسه بحث فقهی تشکیل بدهم، به نظر شما چه کسانی خوب هستند؟» من گفتم: «اعضای شورای نگهبان. چون این‌ها از طرف امام به‌عنوان فقها انتخاب شدند و این‌ها بهترین هستند.» گفتند: «خیلی خوب است.» بعد قرار شد که اگر خواستند عضو بیشتری اضافه یا کمتر بشود، به نظر اعضای فقهای شورای نگهبان باشد. در جلسه جامعه مدرسین، فهرستی تهیه شد. این آقایانی که الآن مرجع هستند، عضو این فهرست بودند مثل آقای وحید آقای مثلاً 

سوال: آقای نوری همدانی، آقای شبیری؟ 

بله، این‌هایی که الآن مرجع رسمی هستند. من هم راجع به آقای خامنه‌ای اصرار داشتم. بعد از دو-سه جلسه‌ای که من واقعاً معطلشان کرده بودم و خیلی هم ناراحت شده بودند، در جلسه آخر، آقای فاضل فرمودند که من این جمله را یادم نمی‌رود، در دو، سه‎جا هم گفتم که شاید منتشر هم شده باشد. گرچه به ضرر خود من هم هست چون خود ایشان هم عضو فقهایی بودند که باید برای مرجعیت معرفی می‌شدند [آقای فاضل فرمودند که] شما راجع به نفی‌ قبول کن که به سکوت برقرار شود، راجع به اثباتت ما موافقت می‌کنیم؛ یعنی راجع به آقای منتظری نه نفی و نه اثبات، هیچی نگوییم و سکوت کنیم اما راجع به آقای خامنه‌ای بگوییم. آقای مکارم، آقای کی، آقای کی، یکی هم آقای خامنه‌ای. گفتم: «به احترام شما، من قبول می‌کنم. بالاخره [در مورد] آقای منتظری باید سکوت کنید؛ یعنی از طرف جامعه نباید باشد.»

آن هم دلیل خاصی داشت که بین من و بین الله که من خودم باید وقت دیگری بگویم؛ الآن مقصودم آیت‌الله مهدوی است. بعد از طرف جامعه مدرسین اعلام شد. من در آن موقع، نماز جمعه تهران هم می‌رفتم، من در نماز جمعه تهران مطرح کردم و گفتم که یکی از مراجع، مقام معظم رهبری هستند که شعار «هم مرجع، هم رهبر» بر شعارهای نماز جمعه اضافه شد. چند نفر با من دعوا کردند که تو چرا باید این مسئله را در نماز جمعه مطرح بکنی، از جمله آیت‌الله مهدوی.

سوال: اشکال ایشان چه بود؟

می‌گفتند: «چرا مطرح کردی؟ به تو چه ربطی دارد؟ آن هم در نماز جمعه که کی مرجع است، کی مرجع نیست.» گفتم: «نه. به من ربط دارد. من وظیفه شرعی می‌دانستم. چرا؟ به خاطر اینکه آقای خامنه‌ای نسبت به بقیه افرادی که الآن اسمشان در این فهرست است اگر برتر نباشند، کمتر نیستند. وقتی هستند و کمتر نیستند و عقیده من این است که کمتر نیستند، چرا معرفی نکنم؟ معرفی کردم و وظیفه من هم بوده است.»

البته آقای هاشمی، زود خاموش شد. آقای هاشمی می‌گفت که کار ایشان را زیاد کردی، رهبری کار دارد، به فتوا دادن نمی‌رسد، به مرجعیت نمی‌رسد؛ این چه‌کاری هست که شما کردی؟ چرا اعلام کردی؟ گفتم که آقای هاشمی! امام فرمودند که مرجعیت شرط رهبری نیست اما نگفتند مانع رهبری هست.

ما شرط و مانع را در اصول خواندیم، مانع نیست. به نظر من نه‌تنها مانع نیست بلکه مرجعیت کمک هم می‌کند، برای اینکه وقتی رهبر مرجع هم باشد، نفوذش نفوذ معنوی‌تری خواهد بود. چرا معرفی نکنم؟ ولو کارشان هم زیادتر می‌شود، بالاخره شرعاً وظیفه‌ام بوده است و من عمل کردم.

اما آقای مهدوی می‌گفتند که چرا این کار را کردی؟ تا در یک جلسه‌ای از جلسات روحانیت مبارز تهران [به ایشان توضیح دادم.] چون بعد [آن‌ها] دو – سه عضو جدید ملحق کردند، من هم به‌عنوان عضو جدید شرکت می‌کردم؛ یعنی از این به بعد، به‌عنوان عضو جامعه روحانیت در آن جلسات شرکت می‌کردم.

در یکی از این جلسات، آقای مهدوی این بحث را مطرح کردند و گفتند که چرا این کار را کردی؟ به تو چه ارتباطی دارد؟ چرا باید در نماز جمعه مطرح کنی؟ مردم خودشان می‌دانند، خودشان می‌روند انتخاب می‌کنند، چنین است چنان است. من هم با ایشان حسابی بحث طلبگی کردم و گفتم: «وقتی شرعاً عقیده من است و می‌شناسم…» شما عقیده ندارید. بحث ما خیلی بالا گرفت، هم صدای ایشان بلند شد و هم صدای من بلند شد. یکی از دوستان گفتند: «تو توجه داری که قلب آقای مهدوی ناراحت است؟» گفتم: «نه.» گفتند: «قلب آقای مهدوی ناراحت است، اینطوری بحث نکنید.» من بلافاصله قطع کردم و گفتم: «حاج‌آقا مهدوی! فقط یک راه دارد، شما چند جلسه از جلسات شب‌های جمعه در دفتر ایشان را بیایید».

سوال: حاج‌آقا عضو شورای فقهی شدند؟

بله، عضو شورای رهبری شدند. شاید سه یا چهار جلسه بیشتر نیامدند که دیدیم آقای مهدوی خیلی مرید آقای خامنه‌ای شدند و گفتند: «نه بابا! ایشان معلوم است خیلی مبانی دستش است، خیلی وارد است، مسلّط است، خیلی پیگیری می‌کند، دقیق است، به‌خصوص در رجال که یکی از علوم فرعی است.» چون حافظه آقای خامنه‌ای خیلی خوب است، چنان چه حافظه ایشان در جاهای دیگر خیلی خوب است، در رجالی که مربوط به فقه هم هست، حافظه ایشان خیلی خوب است.

دو-سه بار مسئله رجالی راجع به سند یک روایتی پیش آمد که خلاصه آقای مهدوی مرید شدند و گفتند که حق با تو بوده و این اختلاف حل شد و قبول کردند و واقعاً هم نظرشان برگشت؛ یعنی قبلاً خیلی نظر نداشتند می‌گفتند: «آقای خامنه‌ای مشهد بوده، حوزه مشهد حوزه مرجع‎پرور نبوده، آیت‌الله میلانی درجه‌یک بوده اما آیت‌الله میلانی با آیاتی که در قم بودند، تفاوت می‌کنند، چنین می‌کنند، چنان می‌کنند، فلان هستند.» گفتم: «این حرف‌ها همه‌اش [درست است اما] راهش فقط فلان است.» خوشبختانه این راه هم جواب خوبی داد و تمام شد.

سوال: حاج‌آقا ! فکر کنم از اینجا به بعد یک پیوندی [ایجاد] می‌شود که ظاهراً ارتباطات جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیشتر می‌شود.

بله. این پیوند برقرار شد که من عضو آن‌ها شدم و عضو اینجا هم بودم.

سوال: حاج ‌آقا ! وقتی می‌خواستید لیست انتخابات ببندید، معمولاً یک مشارکتی بین جامعتین بود. این لیست مشترک جامعتین چه فرایندی را طی می‌کرد تا تعیین می‌شدند؟

حقیقت این است که جامعه روحانیت مبارز در این آخر، کلاه سر ما گذاشت و ما هم دیگر قهر کردیم. من صریحاً هم به آن‌ها گفتم که شما کلاه سرمان گذاشتید و دیگر هم سرتان نمی‌آییم. کلاه هم توسط آقای پورمحمدی بود؛ آقای مهدوی یک مقدار اختیاراتی را به‌عنوان معاون نمی‌دانم فلان در اختیار آقای پورمحمدی گذاشته بودند. در جریان عضویت خبرگان رهبری قرار بود نام من را در فهرست بگذارند [که نگذاشتند؛] والا اگر من در هر شهر دیگری می‌رفتم، به من رأی می‌دادند.

 

 

چون پنج نفر از ما و پنج نفر از آن‌ها انتخاب شدند و این ده نفر، جلساتی در دفتر خبرگان تهران داشتند و گزارش جلسات را آقای غروی نامی است که [دارد.] الآن هم اگر از ایشان بخواهید [در مورد] آقای مهدوی [مصاحبه بگیرد، اطلاعاتی دارد] چون آقای مهدوی در آن جلسات بین آن دو گروه شرکت می‌کردند.

یکی-دو جلسه خود من هم شرکت کردم؛ نمی‌دانم شما دفتر آنجا را رفتید دیدید یا نه، یک اتاقی است که در آن، میز گردی دارد و جلسه در آن اتاق تشکیل می‌شد. به‌هرحال ارتباط جامعه مدرسین با جامعه روحانیت مبارز تهران تا مسئله انتخابات خبرگانی که قرار بود فهرستی نوشته شود [برقرار بود]، آن‌ها دو فهرست دادند و برخلاف تعهدی که در اینجا کرده بودند، عمل کردند. در حقیقت اسم من را حذف کردند، اسم یکی دیگر هم حذف کردند و اسم دوتا دیگر را گذاشتند برای اینکه آقای هاشمی بیاید.

سوال: خبرگان سال 94 را می‌فرمایید؟

این خبرگان اخیر که من دیگر در خبرگان نبودم.

سوال:‌ آیت‌الله مهدوی در آن وقت مرحوم شده بودند.

بله. 

سوال: آیت‌الله مهدوی در سال 93 مرحوم شدند. یعنی تا زمان حیات ایشان ارتباط برقرار بوده است؟

بله، برای این اواخر است؛ من تا اواخر بودم. بعد از فوت ایشان است.

سوال: پس تا قبل از فوت آیت‌الله مهدوی ارتباط برقرار بوده است؟ 

تا قبلش بله و جلساتی در همین‌جا گرفته می‌شد؛ یعنی آقایان از تهران می‌آمدند حداقل 5-6 نفر یا 7-8 نفر می‌آمدند یا مثلاً ما 3-4 نفر یا 4-5 نفر می‌رفتیم و در جلساتشان در مواقع حساس و مهم به قول ما که در آیین‌نامه داریم مسائل مهمشرکت می‌کردیم ولی بعد از این جریان، گفتم کلاه سرمان گذاشتید و روابط قطع [شد] و گفتیم که روحانیت مبارز برای خودش یک واحد سیاسی است و ما هم در اینجا یک واحد طلبگی هستیم و کاری به همدیگر نداریم.

سوال: دوره‌ای که حاج‌آقا در قید حیات بودند، مشکلی پیش آمده بود؟

نه، من یادم نمی‌آید. البته بحث‌های اختلافی بود؛ گاهی هم من می‌گفتم که شما چرا باید همه این اختیارات را دست آقای پورمحمدی بدهید. حالا نباید غیبت آقای پورمحمدی را بکنیم و غیبتشان هم نمی‌کنم؛ ایشان چون قبلاً یک دوره در اطلاعات بود، اطلاعاتی کار می‌کرد و اصولاً برای آقایان هم اطلاعاتی کار می‌کرد؛ در این جریان هم اطلاعاتی کار می‌کرد.

سوال: حاج‌آقا! من آخرین مقطعی را که می‌خواهم سؤال بپرسم، مقطع ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد است. ظاهراً در آن دوره که آقای احمدی‌نژاد خانه‌نشین شده بود، حضرتعالی به ملاقات ایشان می‌روید. آن شب، آیت‌الله مهدوی با شما همراه بودند یا تنها رفتید؟

نه، من تنها رفتم. اما یک جلسه‌ای بود که من بودم، آقای مهدوی بودند، آقای جنتی بودند و آقای احمدی‌نژاد بودند که در دفتر شورای نگهبان [برگزار شد.]

سوال: [در آن جلسه] چه گذشت؟

راجع به آقای مشایی صحبت شد و آقای احمدی‌نژاد یک جمله‌ای گفت که آقای مهدوی به او فرمودند که تو خیال می‌کنی فقط تو سیاسی هستی؟ ما هم سیاسی هستیم، من می‌فهمم چی داری می‌گویی و در حقیقت حرفش را در آن جلسه رد کردند.

ما هم با آقای مهدوی موافق بودیم چون [آقای احمدی‌نژاد] خیلی به آقای مشایی اظهار ارادت می‌کرد. الآن هم خیلی به آقای مشایی اظهار ارادت می‌کند و فکر می‌کند آقای مشایی از آسمان آمده است و یک کسی است؛ من هم تعجب می‌کنم که واقعاً چه سِرّی بین این دوتا است و مثل آدمی که سحر شده باشد، یک همچنین [ارادتی] دارد.

سوال: آیت‌الله مهدوی در مقابل آقای احمدی‌نژاد چه واکنشی نشان می‌دادند؟ چه گفت‌وگوهایی صورت گرفته است و حرفی زده شده است؟

مثل ماها فکر می‌کردند و می‌گفتند که بی‎خودی این حرف‌ها را می‌زند. از آن روزی که احمدی‌نژاد راجع به مشایی صحبت کرده و مدام مشایی را تعریف می‌کرد، ما هم می‌گفتیم که این را کنار بگذار و از آن حرف نزن. مدام تأییدش می‌کرد و آقای مهدوی مکرر در جلسات با ایشان صحبت می‌کردند؛ یعنی با این تفکر آقای احمدی‌نژاد مخالف بودند و متأسفانه الآن هم این تفکرش وجود دارد. نه دیگر، من دیگر چیزی از آیت‌الله مهدوی ندارم. خداوند رحمتشان کند ولی در هر صورت، ایشان یکی از علمای بزرگ و خدوم به اسلام و روحانیت بودند و به همین دلیل هم دوران وفات ایشان، دوران خاصی بود که ایشان به احترام امام و به احترام سالگرد امام و به احترام رهبری با آن ناراحتی قلبی در آن جلسه پرجمعیت آمدند و این جریان برای ایشان پیش آمد و آن وضعیتی که منجر به فوت ایشان شد. رضوان‌الله‌تعالی‎علیه.

سوال: حاج‌آقا! من یک نکته آخری را بگویم و دیگر خسته‌تان نمی‌کنم. در پیام تسلیتی که رهبری برای فوت مرحوم آیت‌الله مهدوی دادند، از یک عبارتی برای ایشان استفاده کردند به‌عنوان سیاستمدار صادق. در سیاست می‌گویند اصلاً امکان ندارد یک نفر سیاستمدار باشد و صادق هم باشد؛ یعنی این را خیلی بعید می‌دانند. چه ویژگی در آیت‌الله مهدوی بود که آقا به ایشان فرمودند که شما سیاستمدار صادق هستید؟ در مورد این نکته، چند جمله به ما بگویید و ما دیگر رفع زحمت می‌کنیم.

همان صداقت در ایشان بود؛ یعنی خیلی یکرو بودند.

بعضی‌ها فکر می‌کنند که سیاست یک مقداری [فریب] لازم دارد؛ البته سیاست در اسلام با سیاست در دنیا خیلی تفاوت می‌کند، سیاست در دنیا به قول سیاستمداران یعنی دروغ گفتن، یعنی خلاف کردن، یعنی کلاه سر طرف گذاشتن، یعنی حیله کردن و نقشه کشیدن و کارهای خلاف و به قول خودشان هر چیزی، هدف را توجیه می‌کند.

اما در اسلام، هیچ‌وقت هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و صداقت و یکرنگی و یکرویی [را شامل می‌شود.] اما اینکه ایشان یک‌چیزی را مثلاً در باطن یک‌طور فکر بکنند و در ظاهر در یک امر سیاسی [طور دیگری] اظهار بکنند، غیرممکن بود. خیلی صریح بیان می‌کردند؛ در جلسات روحانیت مبارز تهران که بحث‌های مختلفی پیش می‌آمد من هم عضو شده بودم و مرتب شرکت می‌کردم ولی از آن به بعد که دیگر آن جریان پیش آمد، دیگر شرکت نکردم.

واقعاً ایشان صداقت واقعی داشتند و همین‎طور که عرض می‌کنم [بودند.] به همین دلیل، یک روزی معتقد بودند که آقای خامنه‌ای در حد مرجعیت نیست و تو نباید این کار را می‌کردی، یک روز هم تصدیق کردند و به من گفتند. خود همین، دلیل صداقت ایشان است که بعد از اینکه خودشان آمدند و دیدند، گفتند که حق با تو بوده است و برای من هم معلوم شده که حق با تو بوده است. 

سوال:‌ فکر کنم بعداً در مورد آقای هاشمی هم با شما هم نظر می‌شوند.

آقای هاشمی دیگر چیزی به من نمی‌گفت. ما تا روز آخر با آقای هاشمی درگیر بودیم؛ من یادم نمی‌رود، روز آخر که می‌گویم، در آخرین جلسه ریاست آقای هاشمی در خبرگان که بعدش من رئیس شدم [منظور است.] ظاهراً به ایشان در جلسه هیئت‌رئیسه گفتم: «آقای هاشمی! این دوستانی که شما می‌بینید یعنی اعضای هیئت‌رئیسه، به شما تعارف می‌کنند، این‌ها یک‌خرده احترامت را نگه می‌دارند و تعارف شما را می‌کنند؛ شما بخواهی یا نخواهی در افکار عمومی، با رهبری زاویه داری، این زاویه هم روزبه‎روز دارد زیاد می‌شود. برای رضای خدا بیا و این زاویه را کم کن تا یک مقداری زاویه‌ات کمتر بشود و به رهبری نزدیک‌تر شو. این به ضرر اسلام است، ضرر به انقلاب است، ضرر به خودت است؛ دوستانه به شما می‌گویم چون ما سال‌ها باهم بودیم، بیا و در نطق افتتاحیه این دوره، یک مقداری یک‌طوری صحبت بکن که در افکار عمومی [تأثیر خوبی داشته باشد.] 

می‌گفت: «نه، زاویه نیست.» گفتم: «من دارم در افکار عمومی را می‌گویم، مردم اینطور فکر می‌کنند. آن نماز جمعه ات هم با هزار زحمت درست کردند؛ این آقایان تعارفت را می‌کنند.» خلاصه آن آخرش در جلسه هیئت‌رئیسه ایشان (آقای هاشمی) خدا رحمتش کند گفت که با این ادبیاتی که فلانی می‌گوید نه، اما سعی می‌کنم بالاخره یک‌چیزی بگویم.

متأسفانه یک کلمه هم نگفتند؛ اگر خلاف این نگفتند، یک کلمه هم نگفتند که زاویه را کم بکند، بالاخره آدم مستقلی بود و باکی هم نداشت. من اینجا این را بگویم که باید در تاریخ بماند، دو-سه جا هم گفتم؛ یکی از ادله مدیریت کامل رهبری، نگه‌داشتن آقای هاشمی بود. اگر رهبری، آقای هاشمی را رها می‌کردند، می‌رفت و تکیه‌گاه جناح مقابل می‌شد یا می‌بردندش و تکیه‌گاه جناح مقابل می‌شد و خطر بزرگی برای انقلاب ایجاد می‌شد.

رهبری در هیچ صورتی، آقای هاشمی را رها نکردند؛ دو ـ سه بار آقای هاشمی قهر کرد و جلسات آقا را نمی‌آمد دیگر ما در ریز جریانات هستیم. جلسات آقا را نمی‌آمد.دعوت می‌شد اما نمی‌آمد تا بالاخره خودش دیگر کم کم فهمید و بعد آمد.

نگه‌داشتن آقای هاشمی از جمله مدیریت‌های مهم رهبری در نظام حساب می‌شود چون شخصیت آقای هاشمی برای قبل از انقلاب، زحماتی کشیده بود، خدماتی کرده بود، مسئولیت‌هایی داشت. مثلاً جانشین فرمانده کل قوا در زمان جنگ بود؛ بالاخره این خدماتش نباید فراموش بشود. خدماتی داشت ولی به‌هرحال یک سلیقه خاصی هم داشت که گاهی در مقابل رهبری می‌گفت که من این نظر را قبول ندارم، رسماً هم می‌گفت.

من هم می‌گفتم که فاصله گرفتن با رهبری برای شخصیت شما مضرّ است و این کار درستی نیست. البته در مبنای طلبگی هم ما با هم یک بحثی داشتم که من می‌گفتم که این دیگر تعبیر خود من بود.این دیگر روشنفکری است نه اجتهاد. اجتهاد یک سری کتاب خاصی دارد که کتاب و سنت و عقل و اجماع است و از این راه‌ها می‌شود اجتهاد [کرد.] البته این چیزی که شما دارید می‌گویید، این روشنفکری است. خیلی باهم از این بحث‌ها می‌کردیم.

خدا رحمتشان کند ولی واقعاً یک فرد مفیدی بود و به خاطر زن و بچه‌اش خیلی ضرر دید. من یک‌دفعه با همسرش هم سر دختر کوچکشان دعوای تلفنی کردیم. یک‌بار سر فائزه خانمشان با مادرش دعوا کردیم. خدا انشاءالله عاقبت همه ما را [ختم] به خیر بکند و اگر [از جانب] گذشتگان هم قصور و تقصیری بوده است، خدا بگذرد و همه‌شان مأجور و در پیشگاه الهی جایگاه خوبی داشته باشند. ان‌شاء‌الله.

حاج‌آقا! خیلی لطف کردید.

وَمِنْهُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ. 
اللَّهُمَّ تَوَفّنَا مُسْلِمِینَ وَأَلْحِقْنَا بِالصَّالحینَ.

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته. 

انتهای پیام/ 

 





منبع خبر

مصاحبه منتشر نشده آیت‌الله یزدی | از توصیه خاص به هاشمی رفسنجانی تا دیدار 3 نفره با احمدی‌نژاد بیشتر بخوانید »

بازخوانی

بازخوانی| آیت‌الله یزدی: هر جا آیت‌‌الله خامنه‌ای بروند دنبال ایشان خواهیم رفت/ مواضع هاشمی از سه پهلو گذشته


گروه سیاسی خبرگزاری فارس: صراحت و شجاعت آیت‌الله محمّد یزدی رئیس سابق و فقید مجلس خبرگان رهبری و رئیس اسبق قوه قضائیه، از جمله ویژگی‌های برجسته این مبارز نستوه و استاد برجسته حوزه علمیه قم بود.

آنچه پیش رو دارید، نگاهی اجمالی است به برخی مواضع مرحوم آیت‌الله محمّد یزدی در مقاطع مختلف.

فتنه ۸۸ یکی از مقاطع حساس انقلاب بود که ضد انقلاب با همراهی عوامل خود در داخل کشور و با استفاده از غبارآلود کردن فضای کشور، درصدد سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران بود. سکوت و مواضع دوپهلوی برخی خواص در آن ایّام نیز بر غبارآلودگی فضا افزوده بود. تا جایی که رهبر معظّم انقلاب صریحاً فرمودند که خواص شفاف باشند و دو پهلو موضع نگیرند.

در این میان، آیت‌الله محمّد یزدی با مواضع به موقع و و صریح خود، به بصیرت‌افزایی در جامعه و کنار رفتن غبارهای فتنه کمک می‌کرد.

کمیته صیانت از آرا خلاف شرع و عقل است/ پیش‌بینی اعلام تقلّب

خرداد ۸۸ که برخی کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری، با تشکیل کمیته صیانت از آرا، مشغول کاشتن بذر تردید در انتخابات ۲۲ خرداد بودند، آیت‌الله یزدی ورود کرد و اعلام کرد: «انجام این کار، خلاف شرع و قانون و در حقیقت یک خلاف عقل است. قانون اساسی ما، نظارت بر انتخابات را برعهده شورای نگهبان گذاشته است و اجرای انتخابات بر اساس قانون انتخابات به وزارت کشور واگذار شده است».

عضو وقت شورای نگهبان تشکیل کمیته صیانت از آرا را یک طرح سیاسی برای توجیه شکست احتمالی افراد خاص در انتخابات می‌داند و تصریح می‌کند: این در واقع، پیش بینی برای یک اتهام است. آنها این کار را می‌کنند تا در آینده اگر نامزد مطلوب‌شان رأی نیاورد، بگویند آرا، تقلبی است.

میرحسین، جوهره خود را معرفی می‌کند

پس از انتخابات ریاست‌جمهوری و در حالی که نصایح دلسوزانه رهبر انقلاب و خطبه‌های فصل‌الخطاب ایشان در فتنه‌گران اثر نکرده بود، آیت‌الله یزدی باز هم وارد عرصه شد و گفت: میرحسین موسوی دارد جوهره خود را معرفی می‌کند و نظام موظف نیست که در‌باره سلامت انتخابات وی را قانع کند و مردم ما به اجبار به کسی رای نداده‌اند و رای همه مردم اختیاری بوده است… آقای موسوی هنوز زمانیکه صندوق‌ها باز نشده بود اعلام پیروزی کرده‌است و این کار خلاف قوانین بود.

رئیس فقید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با بیان اینکه تعدادی اندک از آدم‌هایی که از هویت درستی برخوردار نیستند به اسم آشوب و فتنه قصد جان نظام را کرده‌اند، تصریح می‌کند: البته این فتنه‌ها نیز مثل ده‌ها فتنه کوچک و بزرگ تاریخ ۳۰ ساله انقلاب با حضور ملت مقتدر ایران خنثی می‌شود.

هیچ عاقلی نمی‌پذیرد ۲۴ میلیون نفر اشتباه کرده باشند

آیت‌الله یزدی همچنین با اشاره به موضع‌گیری میرحسین موسوی پس از مشخص شدن نتیجه آرا اینطور موضع‌گیری می کند: موسوی باید به احمدی‌نژاد تبریک می‌گفت و دوره‌های بعد را حفظ می‌کرد، اینکه ۲۴ میلیون نفر در انتخابات اشتباه کردند، هیچ عاقل و غیرعاقلی این حرف را نمی‌پذیرد، منشاء شبهه‌های ایجاد شده نادانی برخی از افراد است و شورای نگهبان شبهه‌ها را تا آخر رفع می‌کند.

چه کسی جز هاشمی بذر تردید را افکند؟

 ۲۷ تیر ۸۸ و در حالی که نمازجمعه مرحوم هاشمی رفسنجانی، کانون حضور عناصر وابسته به فتنه شده بود و صحنه‌هایی زننده‌ای برای نخستین بار در تاریخ نمازجمعه ثبت شد، آیت‌الله یزدی یک روز بعد به روشنگری پرداخت:

«ایشان گفتند بذر تردید در این انتخابات افشانده شد و این یکی از ویژگی‌های انتخابات این دوره بود. چه کسی بود که اولین بذر تردید را افشاند. قبل از انتخابات چه کسی به مقام معظم رهبری نامه نوشت و گفت که در خیابان‌ها آتش فتنه ایجاد شده و دود آن به چشم این و آن می‌رود. چه کسی جز خود ایشان( رفسنجانی) بذر تردید را افشاند.

مسئله خیانت و تقلب در انتخابات را چه کسی مطرح کرد و کجا مطرح شد؟ در زمانی که هنوز انتخابات اعلام نشده بود! این چه معنا دارد؟ بذر تردید را چه کسی افشاند؟ باید با آنها برخورد شود. چه گروه‌هایی کمک کردند تا این بذر آبیاری شود و این همه فساد و فتنه در خیابان‌ها ایجاد شده و امنیت کشور را زیر سوال بردند.

بعد از انتخابات و فتنه‌ها و سخنرانی رهبری سکوت معنادار آقای هاشمی یعنی چه؟ آیا این تنها فقط یک سکوت است؟ این سکوت نوعی حمایت و طرفداری از جبهه مخالف و تایید صحنه‌های خیابانی است. من می‌پرسم رییس مجلس خبرگان چرا سکوت کردید و نگفتید نباید خیابان بیایید و شیشه‌ها را بشکنید؟ در حالی که شما در سطح بالایی هستید».

هرگاه نظرات ما همخوانی نداشت، ولایت راهگشاست

فتنه کماکان ادامه پیدا می‌کند تا اینکه دی‌ماه ۸۸ فرا می‌رسد. آیت الله یزدی که کماکان مشغول روشنگری در فتنه هستند، با تاکید بر اینکه ولایت فصل‌ الخطاب است و هر گاه نظرات ما همخوانی نداشت، ولایت راهگشاست، می گوید: در همین قضایای اخیر خدمت ایشان عرض کرده‌ایم که فرمایشات شما با صحبت‌های برخی مسئولان جمع نمی‌‌شود و نمی‌دانیم باید چه کار کنیم، اما ایشان با درایت راه درست را نشان دادند.

آیت‌الله با تاکید بر اینکه انسان در زندگی مانند کاغذ شطرنجی در هر لحظه سر یک چهار راه قرار دارد، اینطور ادامه می‌دهد: «خط مستقیم یکی بیشتر نیست و امکان ندارد دو خط راست باشد اما در سر چهارراه‌ها عواملی درونی و بیرونی وجود دارد که انسان را به این سو و آن سو می کشاند و بر همین اساس در قضایای اخیر، دیدیم عده‌ای حکم رهبری را نشنیده گرفتند».

اظهارات هاشمی رفسنجانی مبنی بر اینکه «حکومت بسیجی و سپاهی دارد و آنها دانشگاهیان و نخبگان را دارند»، تعجب آیت‌الله یزدی را به دنبال می‌آورد. ایشان در این باره می‌گویند: «آنها نمی ‌دانند بسیاری از دانشگاهیان در خط رهبری و فدایی امام هستند؛ حتی اگر اطلاعات ایشان منحصر به دانشگاه آزاد هم باشد، در آنجا هم اینطور نیست.

مواضع هاشمی از ۳ پهلو هم گذشته است

انتقادات این مبارز روزهای سخت انقلاب به هاشمی رفسنجانی به این مورد ختم نمی‌شود. ایشان در ۵ بهمن ماه ۸۸ در دیدار مسئولان صدا و سیما، به سخنرانی هاشمی رفسنجانی در جمع اعضای حزب اعتدال و توسعه اشاره و اظهار می‌کنند:

«به نظر من سخنان هاشمی با آن نوع بیان به جای اینکه احترام به رهبری باشد، نوعی توهین و جسارت به آیت‌الله خامنه‌ای بود. فرمایشات مقام معظم رهبری را که می‌شنویم ‌بسیار روشنگرانه و حاوی مطالب مهمی است اما در مقابل هاشمی با اظهارات دو پهلو معلوم نیست چه هدفی دارد. من این نوع اظهارات را نمی‌فهمم؛ شما با حکم رهبری مسئولیت گرفته‌اید آن وقت این طوری صحبت می‌کنید. هر چه با خودم مباحثه کردم نتوانستم خودم را نسبت به مواضع هاشمی قانع کنم. هاشمی در دیدار با اعضای حزب اعتدال و توسعه که من می‌دانم چه کسانی هستند گفته است که برای برون رفت از شرایط موجود کشور راه‌حل‌هایی را که با توجه به تجربیاتم در نماز جمعه بیان کردم به آن پایبندم و باید اجرا شود.

آقای هاشمی مگر شما در این ۳۰ سال از رهبر جدا بوده‌اید. هر کجا که رهبری بوده‌اند شما نیز بوده‌اید. تجربیات شما چه تفاوتی با تجربیات آقای خامنه‌ای دارد؛ شما در نماز جمعه گفتید نسبت به نتیجه انتخابات تردید دارید ولی مقام معظم رهبری ضمن تاکید بر سالم بودن نتیجه انتخابات فرمودند اگر مشکلی است قانونی عمل کنید. آقای هاشمی اگر امروز می‌خواهید صحبت کنید جسارت به عکس امام و توهین روز عاشورا را محکوم کنید. معنی ندارد که بیایید و دوباره بر مواضع خود پافشاری کنید. آقای هاشمی در دیدار اعضای حزب توسعه و اعتدال گفته است در شرایط فعلی باید افرادی از دو جناح مشکلات را در کنار رهبری حل کنند.

کسانی که در مقابل حکومت قرار دارند، از نظام جدا هستند، آن وقت شما می‌گویید افرادی معتدل از دو جناح باید در کنار رهبری مشکلات را حل کنند؟ بگویید افراد معتدل جناح مخالف چه کسانی هستند؟سخنان هاشمی از دو پهلو صحبت کردن هم بدتر است، معتقدم سخنان هاشمی از سه پلو هم گذشته است. رهبری بارها و بارها بر خودداری خواص از دو پهلو حرف زدن تاکید کرده‌اند و ایشان در سخنان خود بارها خواسته‌اند که هاشمی به آغوش نظام باز گردد، ولی هاشمی با موضع‌گیری‌های خود هر روز از نظام دورتر می‌شود.

هرجا آیت‌الله خامنه‌ای بروند ما هم می‌رویم

آیت‌الله یزدی، وفاداری خود به رهبر انقلاب را اینطور مطرح می‌کند: در هر جا که آیت‌الله خامنه‌ای بروند ملت و ما دنبال ایشان خواهیم بود؛ اما آقای هاشمی این را بدانید که دنبال شما نمی‌آییم.

 

انتهای پیام/





منبع خبر

بازخوانی| آیت‌الله یزدی: هر جا آیت‌‌الله خامنه‌ای بروند دنبال ایشان خواهیم رفت/ مواضع هاشمی از سه پهلو گذشته بیشتر بخوانید »

از «هاشمی رفسنجانی» تنفر خاصی داشتند

از «هاشمی رفسنجانی» تنفر خاصی داشتند



آخرین نامه صدام به هاشمی رفسنجانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نوروز سال ۶۷ بود. سال که تحویل شد غانم آمد و با لهجه خاص خودش به فارسی دست و پا شکسته گفت:

« من سال نو و جدید را تبریک می‌گید به شما! من دعا کرد که ان شالله سال آینده پیش زن و بچه بود. اما می‌دانم سال دیگر هم پیش غانم بود. همین غانم می‌آید و سال دیگر هم می‌گوید سال تبریک. خسته شدم، هر سال بگویم تبریک!

بچه ها هم به او شیرینی دادند. با اجازه غانم بچه ها آسایشگاه را آذین بسته بودند و ورق های رنگی و زرق و برق دار چسبانده بودند. جالب آنکه خود غانم هم خواسته بود که در مراسم نوروز ما شرکت کنند. بچه ها حتی عکس امام، آقای هاشمی و آیت الله خامنه ای و آرم سپاه را هم روی دیوار نصب کرده بودند. در مواقع معمولی محال بود بتوان این عکس‌ها را علنی کرد. اما آن سال خود غانم، مسئول کل قاطع از علی بلال خواسته بود که مراسم برگزار کنیم و می خواهد خودش هم در آن شرکت کند.

وقتی غانم داخل آمد تا سال نو را تبریک بگوید و ما را ببوسد از دیدن آن عکس‌ها و آرم سپاه حسابی جا خورد و دهانش باز ماند. به علی بلال گفت:

– ولک علی! اینها را از کجا آوردید؟

– همینجا بود.

– کجا؟

 بلال چیزی نگفت. غانم شروع کرد به روبوسی با ما. بچه‌ها اول سرود ای ایران ای مرز پرگهر خواندند و بعد برای سلامتی امام خمینی صلوات فرستادند. 

غانم حرص می‌خورد اما نمی خواست واکنشی نشان دهد. یکی از ته آسایشگاه گفت: برای سلامتی آقای هاشمی رفسنجانی صلوات. عراقی‌ها و غانم از آقای هاشمی خیلی بدشان می‌آمد و از او تنفر خاصی داشتند. تا همه برای سلامتی ایشان صلوات فرستادند، غانم روبوسی را کنار گذاشت و با بقیه زود دست داد و با بلال از آسایشگاه بیرون رفت. همه می‌دانستیم که این آخرین صلوات های بلند است و زنگ تفریح به زودی تمام خواهد شد.

بیرون آسایشگاه غانم و بلال با هم جرو بحث کرده بودند. غانم گفته بود بلال چرا صلوات فرستادند؟

– عادت داریم!

 نه برای لج من صلوات فرستادند. من موقعی ناراحت شدم که اسم رفسنجانی را آوردند.

 خلاصه هر طور بود علی بلال، غانم را آرام کرد و قضیه میان خودشان ماند و غانم چیزی به فرمانده اردوگاه نگفت.

آنچه خواندید، بخشی از کتاب «پنهان زیر باران» خاطرات آزاده، سردار علی ناصری است که سید قاسم یاحسینی آن را نوشته و انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.



منبع خبر

از «هاشمی رفسنجانی» تنفر خاصی داشتند بیشتر بخوانید »

چرا "عملیات خیبر" در دفاع مقدس عملیات پیروز بود؟ +عکس

چرا "عملیات خیبر" در دفاع مقدس عملیات پیروز بود؟ +عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، رهبر انقلاب اسلامی روز گذشته در ارتباط تصویری با مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح در بیان چند توصیه به نیروهای مسلح و تاکید بر ضرورت تبدیل تجربیّات دفاع مقدّس به نظریّات در جهت تدریس، تحقیق و پژوهش، عملیات خیبر را که در سال 62 و در منطقه هورالعظیم اجرا شد را همچون عملیات‌های بیت‌المقدس، والفجر هشت و کربلای پنج، عملیات پیروز ایران در دوران دفاع مقدس دانست.

عملیات خیبر به این دلیل که همچون عملیات‌های بیت‌المقدس و والفجر هشت به تمامی اهداف پیش‌بینی شده دست پیدا نکرد و در جریان عملیات به خصوص در محور طلائیه اتفاقاتی رخ داد و نبرد سنگینی روی داد، از سوی برخی ناکام یا غیرپیروز تلقی می‌شود، اما پژوهشگران برجسته تاریخ دفاع مقدس و تحلیلگران جنگ ایران و عراق این عملیات را یک عملیات پیروز در سطح راهبردی و تاکتیکی می‌دانند.

در گزارش زیر به بیان چرایی پیروز بودن عملیات خیبر و موفقیت‌هایی که از عملیات‌ خیبر به دست آمد، پرداخته شده است:

** ابتکار عمل به جای توان تسلیحاتی

ایران پس از اجرای عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، با هدف دستیابی به حقوقش و پایان دادن به جنگ تحمیلی، اقدام به طراحی و اجرای عملیات‌ برون‌مرزی رمضان کرد، اما به دلایلی این عملیات و عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک که تا فروردین سال 62 و با همین هدف اجرا شد، با موفقیت همراه نشد.

در پایانِ عملیات والفجر یک، فرماندهان نظامی به درک جدیدی از توانایی‌های دشمن و شرایط عمومی صحنه جنگ دست پیدا کردند. عراق با انجام اقداماتی، توانست موازنه قوا را به نفع خود تغییر دهد. تغییرات اساسی در زمین‌های استراتژیک و مسلح کردن آن‌ها به استحکامات پیچیده، دگرگونی در سازمان رزم و افزایش تیپ‌ها و لشکرها و همچنین استفاده از تجهیزات و سلاح‌های بهتر و بیشتر از جمله این اقدامات بود. همچنین کارا نبودن تاکتیک‌های دوره گذشتهِ نیروهای خودی در شرایط جدید و ادامه عملیات به شیوه گذشته، نشان داد که باید ابتکار جدیدی وارد برنامه‌ریزی و استراتژی نظامی ایران شود.

از این رو فرماندهان و طراحان عملیاتی دفاع مقدس اقدام به اتخاذ ابتکار عمل کردند. آنان منطقه‌ای را برای اجرای عملیات انتخاب کردند که ارتش عراق از توانمندی‌ها و نقاط قوت رزمی خود همچون قدرت زرهی نتواند استفاده کند و ایران هم از توان رزمی و اصل غافلگیری به خوبی استفاده کند. در واقع ایران ابتکار عمل را جایگزین استعداد و توان تسلیحاتی – نظامیکرد. بدین ترتیب عملیات آبی-خاکی «خیبر» اسفند ماه سال 62 با تغییر در جغرافیای منطقه عملیات اجرا شد.

مانور بازسازی عملیات خیبر – عملیات خیبر اولین عملیات آبی – خاکی ایران در دوران دفاع مقدس بود. این عملیات بنا بر ابتکار عمل و با هدف

غلبه بر نقاط قوت دشمن اجرا شد. اجرای عملیات‌های آبی – خاکی در دوران دفاع مقدس ضربات بسیاری به ارتش عراق وارد کرد.

 

** دستیابی به جزایر نفتی عراق

عملیات خیبر سوم اسفند ماه سال 1362 و با هدف دستیابی به جاده بصره – العماره (در محدوده روستاهای القرنه تا العزیر) و تهدید و دستیابی به بصره آغاز شد. این هدف، بزرگ و مهم بود که دستیابی کامل به آن می‌توانست ایران را به خواسته‌هایش برای پایان جنگ برساند.

یگان‌های عمل‌کننده در مناطق هورالعظیم، طلائیه و زید به اجرای عملیات پرداختند. علاوه بر تصرف و تامین جاده بصره – العماره، تصرف دو جزیره نفتی مجنون شمالی و مجنون جنوبی و تسلط کامل بر هورالعظیم نیز از اهداف این عملیات بود. جزایر مجنون از مناطق نفتی کشور عراق بود که حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)، میزان نفت آن را ضامن غرامت ایران دانست.

نیروهای تامین، نیروهای اطلاعاتِ عملیات یگان‌ها و نیز نیروهای بومی منطقه به عنوان نیروهای پیشتاز، یک روز پیش از آغاز عملیات به داخل هور رفتند و خود را در حوالی جزایر مجنون و در سیل‌بندهای غربی هور مخفی کردند. عملیات فردای آن روز در ساعت 21:30 دقیقه آغاز شد. رزمنده‌ها توانستند به سرعت خود را به ساحل شرقی رودخانه دجله برسانند، اما عدم پاکسازی جزایر تا ساعت سه و نیم نیمه شب مانع از آن شد تا بعد از تصرف جزایر، نیروهای بعدی بتوانند برای حمله به سوی طلائیه حرکت کنند. در نتیجه در شب اول الحاق انجام نشد.

در محور زید نیز موفقیتی به دست نیامد و صبح عملیات، یگان‌های عمل‌کننده عقب آمدند و به یاری یگان‌های محور طلائیه شتافتند تا مسیر دسترسی به جزایر باز شود، اما محور طلائیه با جزایر هم باز نشد.

با عقب‌نشینی نیروها از القرنه و العزیر و توقف پیشروی در طلائیه، جزایر محل درگیری نیروها شد و تمام توان رزمندگان ایرانی به حفظ جزایر معطوف شد. در روز 14 اسفند پیام امام مبنی بر اینکه «جزایر هرطور که شده، حتماً باید نگه داشته شوند» به رزمندگان ابلاغ شد.این فرمان تحول اساسی در سرنوشت عملیات ایجاد کرد. بدین ترتیب حمله 72 ساعته عراق ناکام ماند و سرانجام جزیره مجنون حفظ شد.

عملیات خیبر البته نتوانست به هدف اصلی خود که تصرف جاده بصره – العماره بود، دست یابد اما در حین عقب‌نشینی از شرق دجله و طی سه هفته نبرد سنگین، منطقه‌ای در آبگرفتگی هور به وسعت حدود هزار کیلومتر مربع به همراه جزایر مجنون شمالی و جنوبی به تصرف نیروهای ایرانی درآمد و دستیابی به این منطقه پیروزی بزرگی برای ایران بود.

دفاع مقدس , امام خامنه‌ای ,
هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء میزان نفت جزایر مجنون شمالی

و جنوبی را که در عملیات خیبر به دست آمد را ضامن غرامت ایران دانست.

 

** تغییر موازنه قوا؛ پیروزی راهبردی ایران

نیروهای ایرانی علاوه بر اینکه در عملیات خیبر به لحاظ جغرافیایی موفق به تسلط بر جزایر و بخش عظیمی از هور شدند، دو پیروزی مهم دیگر هم به دست بیاورند. اولین پیروزی، تاکتیکی بود. تاکتیک عبور از هور و اجرای عملیات آبی – خاکی که ناشی از ابتکار عمل جدید ایران بود، با موفقیت همراه شد. ضمن اینکه ایران در این عملیات توانست به خوبی از سه بُعد اصل غافلگیری (غافلگیری تاکتیکی، غافلگیری زمانی و غافلگیری مکانی) استفاده کند. پیروزی تاکتیکی ایران متکی بر شناسایی‌های دقیق و گسترده با رعایت حفاظت اطلاعات توسط قرارگاه سری نصرت بود. این قرارگاه از ابتدای سال 62 شروع به کار کرد و به مدت یک سال اقدام به شناسایی هور و منطقه عملیاتی خیبر کرد.

عملیات خیبر بلوغ تفکر نظامی در سپاه را به اثبات رساند و چنانچه به نتیجه می‌رسید، می‌توانست تحولی در صحنه عملیات به وجود آورد. این نبرد سطح تفکر و عملیات نظامی سپاه را از عملیات خاکی به آبی – خاکی ارتقا داد. تغییر در تفکر تاکتیکی و عملیاتی سپاه بر اثر عملیات خیبر، موجب توسعه تفکر نظامی در سپاه و نیز فراهم شدن زمینه عملیات‌های بعدی شد.

دستیابی به جزایر مجنون و بخش وسیعی از هور و پیروزی تاکتیکی ایران در عملیات خیبر، موازنه قوا را که تا پیش از آن و از عملیات رمضان به نفع عراق بود، به نفع ایران تغییر داد و این یک پیروزی راهبردی برای ایران بود.

پس از عملیات رمضان تا بعد از عملیات والفجر یک، دیوار دفاعی مستحکم و پر مانع عراق و خنثی کردن تاکتیک‌های ایران که مانع پیروزی ایران در عملیات‌های بزرگ شد، این اطمینان را به وجود آورده بود که ارتش عراق قادر است حملات ایران را دفع کند، اما ابتکار جدید ایران که دور از ذهن نظامیان و کارشناسان نظامی عراق بود، این باور و اطمینان را متزلزل کرد. از این رو آمریکا از وضعیت عراق احساس خطر کرد و برژینسکی مشاور امنیتی رئیس‌جمهور وقت آمریکا گفت: «امروز اوضاع خاورمیانه به ویژه منطقه خلیج‌فارس غیر قابل پیش‌بینی‌ترین حالت را دارد و نگران‌کننده است.»

دفاع مقدس , امام خامنه‌ای ,
پیروزی ایران در عملیات خیبر بازتاب وسیعی در رسانه‌های خارجی پیدا کرد. این پیروزی، موجب نگرانی حامیان منطقه‌ای صدام و آمریکا شد.

برژینسکی مشاور رئیس جمهور وقت آمریکا پس از این عملیات نگرانی آمریکا را اینگونه بیان کرد:

امروز اوضاع خاورمیانه به ویژه منطقه خلیج‌فارس غیر قابل پیش‌بینی‌ترین حالت را دارد و نگران‌کننده است.

 

** تجربه خیبر؛ درآمدِ پیروزی فاو

 پس از عملیات خیبر، در زمستان سال 63 عملیات بزرگ ایران با عنوان بدر در هور اجرا شد. این عملیات با موفقیت همراه نشد، اما تصرف دوباره منطقه اطراف رودخانه دجله و رسیدن به جاده بصره – العماره نشان داد ایران می‌تواند از موانع، استحکامات و مواضع ارتش عراق دوباره عبور کند و نقاط حساس سرزمین قوای متجاوز را به کنترل خود درآورد و بدین‌ترتیب می‌تواند دولت عراق را مرتباً تحت فشار نظامی قرار دهد تا آن کشور وادار به پذیرش شرایط ایران برای خاتمه دادن به جنگ شود.

ایران در زمستان سال 64 و با استفاده از تجربه عملیات‌های آبی – خاکی خیبر و بدر، اقدام به طراحی و اجرای عملیات والفجر هشت کرد. در عملیات والفجر هشت، ایران با رزمندگان غواص توانست از رودخانه بزرگ اروند عبور کند و خط اول دشمن را بشکند. نیروهای ایرانی طی 75 روز نبرد و مقابله با پاتک‌های سنگین زمینی و هوایی دشمن، توانستند مثلث شبه جزیره فاو را تصرف، ارتباط عراق با دریا را قطع و بر منابع نفتی و تاسیسات مهم عراق در آن منطقه تسلط یابند. 

منابع:
1. کتاب روند جنگ ایران و عراق – حسین علایی
2. کتاب خرمشهر تا فاو – محمد درودیان
3. کتاب عملیات خیبر – مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

دفاع مقدس , امام خامنه‌ای ,
مانور بازسازی عملیات خیبر – عملیات خیبر اولین عملیات آبی – خاکی ایران در دوران دفاع مقدس بود. این عملیات بنا بر ابتکار عمل و با هدف

غلبه بر نقاط قوت دشمن اجرا شد. اجرای عملیات‌های آبی – خاکی در دوران دفاع مقدس ضربات بسیاری به ارتش عراق وارد کرد.

گزارش تاریخ| چرا "عملیات خیبر" در دفاع مقدس عملیات پیروز بود؟

ایران اگرچه در عملیات خیبر نتوانست به تمامی اهداف تعیین شده دست یابد و به تسلط بر جزایر نفتی مجنون که البته اهداف مهمی بودند بسنده کرد، اما با ابتکار عمل و تغییر موازنه قوا توانست، پیروزهای تاکتیکی و راهبردی برای ایران به دست آورد.

گزارش تاریخ| چرا "عملیات خیبر" در دفاع مقدس عملیات پیروز بود؟



منبع خبر

چرا "عملیات خیبر" در دفاع مقدس عملیات پیروز بود؟ +عکس بیشتر بخوانید »