هالیوود

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک



فیلمی که می‌خواست باله‌ای خونین باشد، اما در نهایت شبیه تمرین ناموفقی در کلاس آمادگی جسمانی از کار درآمده است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – اکران نخستین فیلم «جان ویک» در سال ۲۰۱۴ داستانی انتقام‌جویانه و ساده را روایت کرد؛ ماجرای مردی که ناچار می‌شود به گذشته تاریک خود بازگردد تا عدالت را به شیوه خودش اجرا کند. این فیلم تاکنون سه دنباله و یک اسپین‌آف سینمایی با نام «بالرین» به همراه داشته است. اما «بالرین» به‌جای ادامه موفقیت‌های «جان ویک»، به اثری تکراری و کم‌فروغ بدل شده که صرفاً تقلیدی ناکام از نسخه اصلی به نظر می‌رسد و هویتی مستقل از خود ندارد.

جهان «جان ویک» بر پایه ارجاعات ژانری، بار تراژیک عاطفی و صحنه‌های اکشن خیره‌کننده شکل گرفته بود؛ عناصری که با حضور کیانو ریوز و جذابیت خسته و غم‌انگیز او در فضایی فانتزی-شهری و شبانه به اوج رسید. این دنیا به‌وضوح از حال‌وهوای گوتیک بازی ویدئویی «خون‌آشام: نقابدار» الهام گرفته و شباهت‌هایی نیز با مجموعه‌فیلم‌های «جهان زیرین» ساخته لن وایزمن دارد؛ اثری که خود به دلیل شباهت به همان بازی، با حاشیه‌های حقوقی مواجه شد.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

بالرین؛ تقلیدی کم‌رمق برای جان‌بخشی به اسب خسته جان ویک

از همان ابتدا، مجموعه «جان ویک» نشان داد که هدفی فراتر از روایت یک داستان انتقام‌جویانه ساده ندارد. این فیلم‌ها تماشاگر را به دنیایی با قوانین از پیش تعیین‌شده و بی‌ویژگی می‌برند. اسپین‌آف‌هایی مانند سریال «کنتیننتال» و حالا «بالرین» صرفاً برای بهره‌برداری از موفقیت این مجموعه ساخته شده‌اند و فاقد انسجام و نوآوری لازم برای خلق جایگاهی مستقل هستند. «بالرین» نیز در همین مسیر، تنها به تکرار کلیشه‌های ژانر اکشن بسنده کرده و از خلق اثری منسجم و تأثیرگذار بازمانده است.

از همان لحظه‌ای که «کیانو ریوز» یک سکه طلایی روی پیشخوان پذیرش هتل کنتیننتال گذاشت، گروهی از تماشاگران تصور کردند با یک «شاهکار» مواجه‌اند، غافل از اینکه این تنها حقه‌ای پرزرق‌وبرق برای فروش یک اکوسیستم مصنوعی سینمایی بود؛ زمینی برای بازی پر از ادا و اصول توخالی، خدمات «لاکچری» برای قاتل‌ها، خاندان‌های جنایتکار کاریکاتوری، محافل مرموزِ نمایشی، و اپراتورهای تلفنی با پوشش‌هایی که انگار از یک کمد لباس دست‌دوم بیرون کشیده شده‌اند.

«بالرین»، آخرین دست‌وپا زدن برای دوشیدن اسب خسته فرنچایز «جان ویک» است؛ فیلمی که وانمود می‌کند قرار است افسانه‌شناسی این مجموعه را گسترش دهد و یک ضدقهرمان تازه معرفی کند، اما در بهترین حالت فقط یک تقلید زنانه از همان قصه نخ‌نماست: قاتل جوانی که در پی انتقام است و ویرانی به بار می‌آورد.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

تئاتر تارکوفسکی؛ باله‌ای بی‌منطق در خدمت قاتلان

آکادمی باله‌ای که در قسمت سوم «جان ویک» تنها اشاره‌ای گذرا به آن شد، حالا در قالب یک فیلم کامل جان گرفته، همان جایی که «ایوا» قرار است «هنر ظریف کشتن» را بیاموزد. این مکان تلفیقی سطحی از آموزشگاه باله‌ «دریاچه قو» و یک راهنمای قاتلان تازه‌کار است.

پس از آن‌که پدر ایوا به دست جنایتکاری با نام پرطمطراق «صدر اعظم» (گابریل برن) کشته می‌شود، وینستون (یان مک‌شین) ناگهان همچون فرشته نجات از ناکجا پیدا می‌شود و او را به «تئاتر تارکوفسکی» می‌برد. نامی پرمدعا که در عمل، خانه‌ای است برای «روسکا رُما» در نیویورک؛ جایی که «کارگردان» (آنجلیکا هیوستون) با ژست روشنفکرانه‌اش هم بالرین تربیت می‌کند و هم قاتل کرایه‌ای. ترتیبش هم مهم نیست، زیرا این جهان‌سازی نصفه‌نیمه آن‌قدر بی‌منطق است که هر اتفاقی در آن ممکن است رخ دهد.

ایوا (با بازی آنا د آرماس) در همین مکان رشد می‌کند، آموزش می‌بیند و ناگهان به نابغه‌ای بی‌بدیل تبدیل می‌شود. تناقض‌های به‌جامانده از جهان «جان ویک» اهمیتی ندارند، چرا که فیلم به هر منطقی پشت می‌کند.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

اکشنی بی‌روح و شخصیتی یک‌بعدی؛ سقوطی در تقلید از جان ویک

کارگردان «بالرین»، لن وایزمن، ظاهراً قصد داشته اثری متفاوت و عمیق‌تر از فیلم‌های پیشین مجموعه «جان ویک» ارائه دهد، اما نتیجه کار به‌شدت ناامیدکننده از آب درآمده است. از همان لحظه‌ای که یکی از شخصیت‌ها به «ایو» (با بازی آنا د آرماس) می‌گوید: «مثل یک دختر بجنگ»، روشن است که فیلم می‌کوشد خود را با جریان‌های اجتماعی و فرهنگی روز هماهنگ نشان دهد، اما این تلاش خام‌دستانه خیلی زود شکست می‌خورد. دیالوگ‌های فیلم، از جمله همین جمله به‌ظاهر کلیدی، نه تنها بی‌معنی و بی‌ارتباط به نظر می‌رسند، بلکه کاملاً از متن داستان جدا افتاده‌اند و هیچ نقشی در پیشبرد روایت یا شخصیت‌پردازی ندارند.

سکانس‌های اکشن فیلم، که قرار بوده نقطه قوت آن باشند، چیزی جز کپی‌برداری ضعیف از فرمول‌های تکراری سری «جان ویک» نیستند. صحنه‌های مبارزه با سلاح گرم، چاقو یا حتی آتش، نه تنها هیچ خلاقیتی ندارند، بلکه به‌طرزی خسته‌کننده پیش‌پاافتاده و بی‌کیفیت اجرا شده‌اند. شخصیت ایو نیز، که می‌توانست به‌عنوان یک ضدقهرمان چندلایه و جذاب معرفی شود، به‌شدت یک‌بعدی و بی‌روح باقی مانده است. او هیچ ویژگی متمایزی ندارد و به‌جای نمایش تصویری از یک زن قدرتمند، صرفاً به جنگجویی کلیشه‌ای و خشن بدل شده که تفاوتی با مردان بی‌احساس اطرافش ندارد.

در مجموع، «بالرین» نه تنها در ارائه داستانی منسجم و گیرای سینمایی ناکام است، بلکه حتی به‌عنوان یک اکشن سرگرم‌کننده هم حرفی برای گفتن ندارد.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

سازندگان مجموعه‌ی «جان ویک» از ابتدا کوشیدند تا گذشته‌ی ضدقهرمان داستان و دلایل اقداماتش را در پرده‌ای از رمز و راز نگه دارند. هر بار که گوشه‌ای از این گذشته فاش می‌شد، به جای روشن شدن ماجرا، بر ابهام آن افزوده می‌شد. این رویکرد به یکی از نقاط ضعف فیلم‌هایی تبدیل شد که با منطقی فانتزی پیش می‌رفتند و داستانی به معنای کلاسیک کلمه نداشتند.

حتی سازمان شرور و مرموز داستان نیز هیچ‌گاه به طور کامل معرفی نشد و این رازآلودگی به جذابیت آن اضافه نمی‌کندو فرمول موفق به شکلی ناقص در این فیلم اجرا شده است. نمی‌توان یک پای این جهان، یعنی حفظ درگیری‌های پرهیجان و داستان ساده و کم‌جزئیات را نگه داشت و همزمان به شخصیت‌پردازی گسترده برای هر دو طرف داستان پرداخت. این کار باعث شده که رازآلودگی‌ای که ضدقهرمان را گیرا و دشمن را ترسناک می‌کرد، کاملاً از بین برود و هیچ عنصر قابل‌توجهی هم جایگزین آن نشده باشد.

محاسبات به جای ملاحظات در هالیوود

در فضای کنونی سینمای تجاری، انتخاب «آنا د آرماس» برای ایفای نقش اصلی در فیلم «بالرین» بیش از آنکه برخاسته از ملاحظات هنری باشد، به نظر نتیجه محاسبات مالی و اقتصادی هالیوود است. این تصمیم، که ظاهراً با هدف جذب مخاطب عام اتخاذ شده، خطر به یغما بردن اعتبار یک مجموعه سینمایی موفق را به همراه دارد و می‌تواند به پایانی ناامیدکننده برای آن منجر شود. ساختار روایی فیلم در پایان، که تلاش می‌کند مسیر ضدقهرمان جدید را به جایگاه مشابه جان ویک در فیلم نخست برساند، ناگزیر مخاطب را به مقایسه این دو شخصیت سوق می‌دهد.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

با این حال، فقدان کاریزما و جذابیت ذاتی کیانو ریوز در بازی آنا د آرماس، چالشی اساسی برای فیلم‌سازان پدید آورده و هالیوود را در تنگنای تسریع در جمع‌بندی داستان این شخصیت جدید قرار داده است. این کاستی به‌ویژه در لحظاتی برجسته می‌شود که نقاط قوت فیلم به حضور کوتاه اما تأثیرگذار کیانو ریوز محدود می‌گردد، چه در صحنه‌هایی که او با نصایح مختصر و مفید به ایو جهت می‌دهد و چه در لحظاتی که با رازآلودگی همیشگی خود، به وی اجازه می‌دهد انتقام خود را از شخصیتی شرور و منفور به انجام برساند. این وابستگی آشکار به حضور ریوز، بیش از پیش ضعف‌های بنیادین فیلم در خلق شخصیتی مستقل و تأثیرگذار را عیان می‌سازد.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

اکشن و صحنه‌آرایی؛ ادامه‌ی میراث جان ویک

با وجود مشکلات فیلمنامه، «بالرین» همچنان در خلق صحنه‌های اکشن موفق است. تیراندازی‌ها و مبارزات تن‌به‌تن همچون آثار اصلی جان ویک، پرانرژی و خلاقانه طراحی شده‌اند. حتی چند لحظه‌ی ماندگار نیز در فیلم دیده می‌شود؛ از جمله چیزی که می‌توان آن را «دوئل شعله‌افکن» نامید. وایزمن در صحنه‌آرایی خشونتی شدیدخلق می‌کند و این بخش‌ها نشان می‌دهد که کارگردان دست‌کم در حوزه‌ی اکشن وفادار به میراث مجموعه باقی مانده است.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

شخصیت‌پردازی و بازیگری؛ نقطه‌ی روشن در دل تاریکی

بزرگ‌ترین نقطه‌ی ضعف فیلم، بازی «آنا د آرماس» در نقش «ایوا» است. او نتوانسته شخصیتی مستقل از جان ویک خلق کند. در مقابل، کیانو ریوز در نقش «بابا یاگا» همچنان با نیروی محض دشمنان را از میان برمی‌دارد. همین تقابل، تفاوت دو سبک مبارزه را برجسته می‌کند.
در مونتاژ تمرینی ایوا، مربی‌اش «نوگی» (با بازی شارون دانکن-بروستر) به او می‌گوید نمی‌تواند صرفاً با زور بازو پیروز شود و باید در مبارزه بداهه‌پردازی کند. این جمله، به‌ظاهر کلیدی برای تعریف شخصیت ایواست؛ او نه تنها یک ماشین کشتار، بلکه مبارزی با ذهنیت تاکتیکی و روش خاص خود است.

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

کلیشه‌های روایی؛ نقطه‌ی سقوط

از سوی دیگر، انگیزه‌ی اصلی ایوا برای انتقام، قتل پدرش است؛ موضوعی که او را در ردیف شخصیت‌های زن بسیاری قرار می‌دهد که قربانی همان کلیشه‌ی «مشکلات پدر» هستند. این خط داستانی نه تنها تازه نیست، بلکه فرصت پرداختن به جنبه‌های درونی و بیرونی مرکز آموزشی «بالرین قاتل‌ها» را از بین می‌برد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک

بالرین؛ اسب مرده‌ای که هنوز شلاق می‌خورد/جان ویک می‌رقصد، اما با پای شکسته/رقصی دست‌وپا شکسته در سایه جان ویک بیشتر بخوانید »

سینما چوب جادوی صهیونیسم برای تسلط بر افکار مردم جهان

سینما چوب جادوی صهیونیسم برای تسلط بر افکار مردم جهان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، شاید بتوان گفت به دلیل اهمیت فراوان سینما و تلویزیون در دوره‌ معاصر بود که صهیونیست‌ها، اصلی‌ترین شرکت‌های فیلمسازی را در «آمریکا» پدید آوردند؛ سپس هالیوود را به عنوان پایتخت سینمای جهان معرفی کردند و با سرمایه گذاری گسترده‌ای، یهودیان سینماگر فعال را از سراسر جهان به هالیوود آوردند و اسطوره‌ها را وارد دنیای سینما کردند. با بررسی اسطوره‌های قدیم و جدید صهیونیستی می‌توان اسطوره‌های سینمایی هالیوود و سینمای غرب را شناخت، زیرا به گفته‌ کارشناسان، حدود نود درصد هالیوود، یهودی _ صهیونیستی هست. 

همانگونه که تاریخ بیان می‌کند سازمان صهیونیسم اواخر قرن نوزدهم میلادی تشکیل شد و در سال ۱۸۹۷ میلادی بود که نخستین کنفرانس جهانی صهیونیستی در شهر «بال [بازل] سوئیس» تشکیل شد و تئودور هرتزل (هرتزل) به عنوان رهبر صهیونیسم برگزیده شد؛ اما تفکرات صهیونیستی قبل از تشکیل رسمی صهیونیسم به وفور در مراحل مختلف تاریخی یافت می‌شود. خصوصاً تأکید بر لزوم مهاجرت یهودیان به «فلسطین» (ارض موعود) و تأسیس دولت یهودی پیش از ظهور موعود یهود، مسیح بن داوود (ع) (که مهم‌ترین وجه تمایز یهودیّت صهیونیستی و یهودیّت ضدّ صهیونیستی به شمار می‌رود) از حدود قرن پانزدهم میلادی در جوامع یهودی و کابالیستی و حتی مسیحی اروپا رایج بود. اندیشه‌ نژادپرستی و برتری قومی یهود نیز از صدر مسیحیت و حتی پیش از آن و سپس در زمان ظهور اسلام در بین یهودیان رایج بوده هست. «قرآن کریم» در آیات مختلفی به این روحیه‌ یهودیان اشاره می‌کند. یهودیان می‌گفتند: ما تنها به آنچه بر خودمان نازل شده هست، ایمان می‌آوریم و به غیر از آن کافریم.

یهودیان با این بیان از ایمان به رسول اسلام سر باز می‌زدند. آنان خود را اولیاء الله و بهشت را تنها از آنِ اهل کتاب و خود را مصون از آتش جهنم (مگر ایام کمی) می‌دانستند. همچنین «قرآن»، یهودیان را سرسخت‌ترین دشمنان مؤمنان معرفی می‌کند و آنها را حریص‌ترین مردم جهان نسبت به مال دنیا و لجوج و بهانه گیر و قسی‌القلب همچون سنگ می‌داند که محور نبرد‌های مختلفی با آخرین پیام آور حق بودند. سه قبیله‌ی یهودی «یثرب» یعنی «بنی قینقاع» و «بنی نضیر» و «بنی قریظه»، عهد خود را با رسول مکرم اسلام (ص) نقض کردند و پیامبر اسلام (ص) هم طیّ نبرد‌هایی آنان را شکست داد.

این روحیات ناپسند را امروزه به صورت تشکیلاتی و منسجم‌تر در بین صهیونیست‌ها شاهد هستیم و در طول تاریخ قبل از تشکیل صهیونیسم رسمی، آن را صهیونیسم تاریخی یا یهودیت ماده‌گرا نام نهاده‌اند. بی‌شک، این منش، مورد پسند یهودیت موسوی یا همان بنی اسرائیل تابع پیامبران خدا نیست، ولی همان گونه که گفته شد، پس از حضرت سلیمان (ع) فرقه گرایی و قوم محوری و سنت‌های باطل در بین یهودیان رواج یافت و با غالب شدن سبط «یهودا» بر سایر اسباط، این رفتار‌ها تبدیل به خصوصیّات اصلی یهود شد.

تفارق اصلی یهودیان ضد صهیونیست با صهیونیست‌ها مباحث مربوط به آخرالزمان هست که یهودیان ضد صهیونیست، صهیونیست‌ها را سنت شکن معرفی می‌کنند و معتقدند نباید برای ظهور موعود یهود، دولت یهودی در «فلسطین» تشکیل شود، بلکه پس از آمدن موعود هست که در سرزمین مقدس، حاکمیت جهانی داوودی یهود تشکیل می‌شود و الّا در بسیاری از اسطوره‌ها و اعتقادات و آیین ها، اشتراک نظر دارند، اما صهیونیست‌ها به دلیل نفوذ بسیار گسترده در رسانه‌های جهانی و دولت‌های مقتدر، توده‌های یهودیان را با خود هماهنگ و با تشکیل دولت غاصب اسرائیل با فرهنگ سازی و تبلیغات، ذهن بسیاری از مسیحیان را هم با خود همراه نموده‌اند تا به جایی که امروز اکثریت یهودیان دنیا تابع سیاست‌های صهیونیسم هستند؛ خصوصاً اکثریت قریب به اتفاق یهودیان زرسالار دنیا همچون «روچیلدها» که از حامیان اصلی صهیونیسم محسوب می‌شوند.

منبع: اسطوره‌های صهیونیستی در سینما/ محمدحسین فرج‌نژاد

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سینما چوب جادوی صهیونیسم برای تسلط بر افکار مردم جهان

سینما چوب جادوی صهیونیسم برای تسلط بر افکار مردم جهان بیشتر بخوانید »

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی



یکی از این موارد زامبی‌ها هستند و در سینمای ‌هالیوود هم نگاهی کاملا مدرن را شاهد هستیم که قبلا در مکتب خاصی سابقه نداشته است.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، زامبی‌ها یکی از مهم‌ترین عناصر سینمایی هستند که تا امروز در هزاران فیلم و سریال و بازی و انیمه و انیمیشن استفاده شده‌اند.در این یادداشت به بررسی ریشه‌های شکل گرفتن مضمون زامبی در سینما و نحوه بازنمایی آن می‌پردازیم.

زامبی‌ها از کجا آمدند؟

زامبی از کلمه nzambi گرفته شده است که در کنگو و فرهنگ‌ هاییتی به معنای روح است. در وودو (Voodoo) مراسمی برای زنده کردن انسان‌ها به شکل زامبی وجود داشته است.

در سنّت ‌هائیتی، زامبی‌ها موجوداتی بدون حیات بودند که توسط جوامع نهان‌روش و با استفاده از سموم عصبی به وجود می‌آمدند. زامبی‌ها به صورت مخفیانه درست می‌شدند تا مهاجمان و اعضای متجاوز در جامعه را از بین ببرند.

زامبی‌ها همچون انسان‌های عادی می‌خوردند و می‌خوابیدند، اما سطح هوشیاری، احساسات و اراده ضعیفی داشتند. در فولکلُرهای‌ هاییتی، زامبی نقش محوری دارد. براساس عقائد مردم هاییتی، کسی که بمیرد ممکن است توسط جادو به زامبی تبدیل شود.

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

زامبی‌ها گاهی به عنوان «برده جادوگرانی که مرده را تبدیل به زامبی می‌کردند» توصیف می‌شوند. اما مضمون انسان‌خواری (Cannibalism) که در فیلم‌های زامبی دیده می‌شود، ابتدا در سینما شکل گرفت و در این اساطیر دیده نمی‌شود. جورج رُمِرُ (George Romero) در فیلم شبِ مرده زنده (Night of the living dead) برای اولین‌بار زامبی‌ها را به شکل انسان‌های مرده‌ای که دیگران را می‌خورند تصویر کرد. اینکه انسان‌های سالم با گازگرفتگی توسط زامبی‌ها به زامبی تبدیل شوند هم از ابداعات همین اثر است. مفهوم مدرن زامبی برخلاف وودو و سنت ‌هاییتی، با مفاهیمی مثل طاعون، بیماری‌های همه‌گیر و حتی وَمپایریسم ترکیب شده است.

بنابراین آن سنت کاملا مدرن‌شده و به شکل دیگری در سینما تبلور پیدا کرده است.در اساطیر مختلف اروپایی نیز زنده شدن مردگان شیطان‌صفت به چشم می‌خورد. به عنوان مثال در اساطیر رومانیایی، موجودی به نام اِستریگوی (Strigoii) مرده‌ای شیطان‌صفت بود که زنده می‌شد و به انسان‌های دیگر آسیب می‌رساند.

اما این مفهوم با زامبی متفاوت است و بیشتر اشاره به موجودات ماورائی شرور دارد؛ اما به دلیل انسان‌خواری شباهت با زامبی پیدا می‌کند. البته زنده شدن مردگان در ادیان مختلف و اساطیر باستان هم دیده می‌شود. از اینانا در اساطیر بابلی تا زنده شدن ساموئیل‌نبی توسط یک جادوگر در کتاب مقدس عبری. حتی در اساطیر مسیحی نیز حضرت مسیح علیه‌السلام که در نگاه تحریف‌شده مسیحیان، خدای پسر است، پس از کشته شدن دوباره زنده شده و به آسمان عروج می‌کند.

بنابراین مردگان زنده شده در نگاه‌های مختلف دینی و اسطوره‌ای انواع مختلفی دارند. یکی از این موارد زامبی‌ها هستند و در سینمای ‌هالیوود هم نگاهی کاملا مدرن را شاهد هستیم که قبلا در مکتب خاصی سابقه نداشته است.

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

زامبی یا نامیرا؟

گاهی اوقات در آثار سینمایی یا بازی‌های رایانه‌ای، به انسان‌های از مرگ برخاسته، نامیرا گفته می‌شود. کلمه نامیرا (undead) اولین‌بار در قرن دهم میلادی به معنای نامیرایی و ابدی بودن در مورد خداوند به‌کار رفت؛ اما در انگلیسی مدرن، این کلمه معنایی معکوس پیدا کرده، به انسان‌هایی که توسط نیروهای ماورائی زنده می‌شوند اطلاق می‌شود.

بنابراین پس از مدرنیته، متاسفانه مفاهیم الهیاتی به هجو کشیده شد و طبیعتا زنده شدن مردگان نیز از همین دسته مفاهیم است. تا جایی که عده‌ای از آتئیست‌ها با توجه به تعریفی که سینما از زامبی (یعنی مرده‌ای که زنده شده) ارائه داده است، کلیدواژه جدیدی با عنوان Jesus Zombie ساختند که فراگیر شد و اشاره به نوزایی مسیح داشت.

یعنی اسطوره مسیحی درباره مرده و زنده شدن مسیح را به دلیل اینکه «مرده زنده شده» در ذهن فیلم‌بین‌ها، همان زامبی است، به زامبی شدن خدای مسیحی تقلیل دادند. البته چون اساسا این عقیده که حضرت مسیح علیه‌السلام کشته شدند صحت ندارد و از تحریفات کتاب مقدّس مسیحی است، بنابراین حقیقتا به ایشان توهینی نمی‌شود؛ اما این مسئله مهمّ است که به دلیل تعداد زیاد آثار سینمایی با محوریّت زامبی، تبادر ذهنی مردم از مرده زنده شده، همان زامبی ‌هالیوودی است و نه نگاه دینی یا حتی اسطوره‌ای خالص. در این چند سده، گروه‌های ضدّ‌دین با دست انداختن مفاهیم الهی سعی دارند قرائتی معوج از اعتقادات ادیانی را ارائه کنند تا باورهای واقعی و اصلی در حاشیه قرار گیرد.

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

«مرده زنده‌شده» /از منظر ادیان ابراهیمی

در ادیان ابراهیمی و دین مقدّس اسلام، مرده زنده شده انواع و اقسامی دارد. در وقایع آخرالزمانی، هر سه دین معتقدند که بعضی از مرده‌ها زنده می‌شوند و به این دنیا بازمی‌گردند.

همچنین در کتاب مقدّس مسیحی و قرآن‌کریم انسان‌های قدّیس و انبیاء الهی بارها مردگان را زنده کرده‌اند. در فقرات متعدّدی از کتاب مقدّس به موضوع زنده کردن مردگان توسّط انبیاء و قدّیسان اشاره شده است:

الف: عهد عتیق؛ زنده شدن پسر زن بیوه (اول پادشاهان، باب ۱۷، فقرات ۱۷ تا ۲۲)، زنده شدن پسر زن شونَمی (دوم پادشاهان، باب ۴، فقرات ۱۸ تا ۳۷)، زنده شدن مردی در برخورد با بدن الیشع (دوم پادشاهان، باب ۱۳، فقرات ۲۰ و ۲۱)

ب: عهد جدید؛ زنده شدن یک دختر (انجیل مرقس، باب ۵، فقرات ۴۱ تا ۴۳)، زنده شدن چند قدیس (انجیل متی، باب ۲۷، فقرات ۵۱ تا ۵۴)، زنده شدن حضرت عیسی علیه‌السلام که در نگاه تحریف ‌شده مسیحی به صلیب کشیده شدند اما درواقع چنین نبود و ایشان کشته نشدند و مستقیم عروج کردند (انجیل متی، باب ۲۸، فقرات ۱ تا ۱۰)

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

در قرآن‌کریم نیز زنده کردن مردگان یکی از بیّنه‌های حضرت مسیح علیه‌السلام شمرده شده است.(سوره مبارکه آل‌عمران- آیه ۴۹) بنابراین در یهودیت، مسیحیت و اسلام، یکی از کارهایی که انبیاء و اولیاء انجام می‌دادند، زنده کردن مردگان است؛ اما آن مرده در همان حالتی که قبلا داشته است زنده می‌شود و نه اینکه تبدیل به موجودی شیطانی و تحت فرمان شود. بنابراین این نوع حیات‌بخشی با جادوگری سیاه متفاوت است و ریشه در مقام ولیّ اللهی حضرت مسیح(ع) و اتصال ایشان به خدا دارد. طبق برخی منابع، گاهی اوقات جادوگران شیطان‌صفت با استفاده از علوم خفیّه، موجوداتی را ایجاد می‌کردند و مدّعی بودند که این‌ها ارواح انسانی هستند که زنده شده، تحت فرمان ایشان کار می‌کنند.

اما پژوهشگران دینی، شیطان‌شناسان و اهالی علوم غریبه بر این پدیده صحّه نگذاشتند و موجوداتی که به جادوگران خدمت می‌کردند را در زمره شیاطین قرار می‌دادند؛ شیاطین جنّی که بعضی از آن‌ها می‌توانند به اشکال مختلف درآیند و ربطی به ارواح انسانی ندارند.

به عنوان مثال نیکولاس رِمی(Nicholas Remy) از مسیحیانی بود که با جادوگران در قرون وسطی مبارزه می‌کرد. او معتقد بود در جادوی نِکرومَنسی (Necromancy) روح انسانی احضار نمی‌شود؛ بلکه شیاطین هستند که خودشان را به شکل مردگان درمی‌آورند. در نگاه اسلامی نیز انسان‌ها پس از مرگ به جهان‌های دیگر می‌روند و اساسا در ید افراد پستی مثل جادوگران قرار نخواهند گرفت. بله در استثنائاتی اولیاء خدا مردگان را زنده می‌کنند یا در رجعت به این جهان به خواست الهی بازمیگردند. از طرفی جنّیان (یعنی موجودات پنهانی که فرشته و انسان نیستند) به دلیل لطافت بدنشان می‌توانند خودشان را به شکل‌های مختلفی دربیاورند. در وقایعی مثل ‌هالووین یا ساوِن هم در منابع تاریخی می‌بینیم که موجوداتی زشت و ترسناک به میان مردم آمده، از آن‌ها به اسم اینکه انسان‌های برخاسته از گور هستند، اخّاذی می‌کردند.

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

ترساندن؛ راهبرد شیاطین

اگر قرار باشد روزی زامبی‌ها نمود عینی پیدا کنند، شیاطین جنّی باید ظاهر شوند و مردم را با چهره‌های عجیب و غریبی که برای خودشان می‌سازند، بترسانند. و الّا از قضا در نگاه ادیانی، مردگانی که زنده می‌شوند اتفاقا به دلیل نیروی الهی که پشت ایشان است، کاملا عاقل و سالم هستند و تبدیل به زامبی نمی‌شوند. همچنین قابل توجّه است که یکی مهمّ‌ترین راهبردهای شیاطین در اغواء مردم، ترساندن است و قرآن‌کریم صراحتا دستور می‌دهد که مشرک نباشید و به جای ترسیدن از موجوداتی پست و مخلوقاتی محدود، از من بترسید (آیه ۱۷۵ سوره مبارکه آل‌عمران)

در آثار مختلف ‌هالیوودی، می‌بینیم که زامبی‌ها با علل مختلفی مثل جهش ژنتیکی، بیماری ویروسی، بیماری عصبی، وجود یک انگل و… تبدیل به زامبی می‌شوند و انسان‌های دیگر را به نابودی می‌کشانند. این در حالی است که انسان‌ها پس از مرگ در جهانی دیگر وارد می‌شوند و مسیرشان به سمت خداوند را ادامه می‌دهند؛ نه اینکه دوباره به این جهان بازگردند، مگر در وقایع خاصّی مثل رجعت که همگانی هم نیست.

در واقع ‌هالیوود به دلیل مبانی ماده‌گرا و سکولارش، وقتی سخن از مرگ می‌کند، منظورش چیزی جز به زیر خاک رفتن نیست و کاری به معاد و زندگی پس از مرگ ندارد. بنابراین مفهوم «مُرده» برای چنین تفکّری چیزی جز نابودی نیست. به همین علّت وقتی می‌خواهد موجودی را از مرگ بازگرداند، مثل این است که شیئی از هم پاشیده را دوباره سر هم کند. پس طبیعتا نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. دیدیم که این نگاه ماده‌گرا و یهودزده، حتّی با مفهوم زامبی در آیین‌هاییتی هم متفاوت بود. در آن نگاه اسطوره‌ای و خرافاتی، بحث بر سر تسلّط یک جادوگر بر ارواحی بود که زنده می‌کرد؛ یعنی جادوگر با تحت اختیار قرار گرفتن ارواح، آن‌ها را به کاری که خودش می‌خواست مجبور می‌کرد.

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

این اتّفاق برای زندگان هم می‌افتد و اگر کسی با دوری از تعالیم الهی و سبک زندگی دینی، پای شیاطین را در زندگی‌اش باز کند، کم‌کم با اختیار خودش تحت سیطره موجودات شیطان صفت قرار می‌گیرد. در اسطوره ‌هاییتی هم هرچند در زنده شدن مردگان به خطا رفته است و جادوگر از جنّیان شیطانی که مسخّر کرده استفاده می‌کند، اما ریشه زامبی‌سازی را به جادوی سیاه بازمی‌گرداند. اما در نگاه مدرن و یهودزده هالیوود، شاهد این هستیم که جادوگر به عنوان ایجادکننده زامبی حذف شده و با حذف علّت، صرفا به معلول می‌پردازد. یعنی زنده شدن مردگان را هم مادّی تفسیر می‌کند.

در نگاه الهی، مرگ یعنی سفر به جهانی دیگر و اتفاقا کسی که بمیرد و زنده شود، دارای تجربیّات جدیدی از جهان‌های موازی می‌شود که نسبت به دیگرانی که در زندگی مادّی محصور هستند، ادراکات والاتری خواهد داشت. بنابراین مرده زنده شده نسبت به انسان‌های عادی حتّی شرافت پیدا می‌کند. بماند که مرگ معنایی عمیق‌تر نیز دارد که به معنای بریدنِ کامل از این دنیا است و طبیعتا «مرده زنده» تعبیری است که برای انسان عارف و آگاه به جهان‌های دیگر ممکن است به‌کار رود.

در مورد پیوند زامبی با آثار آخرالزمانی نیز باید گفت که آخرالزمان پست مدرن برخلاف نگاه دینی مسیحی، یهودی و اسلامی، مدعی است که آخرالزمان و وقایع آن، باعث نابودی شده و امیدی به نجات نیست. اینجاست که آخرالزمان زامبی نیز معنادار می‌شود. آخرالزمان پست مدرن با ناامیدی و پوچی عجین شده است.

بنابراین‌ هالیوود با نشان دادن زامبی‌ها، هم نگاه ماده‌محور و یهودزده خودش نسبت به انسان را تثبیت می‌کند، هم زندگی پس از مرگ را مورد تردید قرار می‌دهد و هم مفهوم رجعت مردگان و آخرالزمان در ادیان ابراهیمی را به انکار می‌کند.

منبع: کیهان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی

چرا هالیوود مردگان را به زامبی بدل می‌کند؟؛ نگاهی به پروژه حذف باورهای دینی بیشتر بخوانید »

ترامپ، کارگردانِ سکانس فرار سلبریتی‌ها از آمریکا

ترامپ، کارگردانِ سکانس فرار سلبریتی‌ها از آمریکا



در دوره دومِ حضور ترامپ در کاخ سفید، شماری از آن‌ها واقعاً در حال ترک آمریکا هستند.

  • راحتیران - استیکی سایت

به گزارش مجاهدت از مشرق،در نخستین دور ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، بسیاری از چهره‌های مشهور هالیوود فقط تهدید به مهاجرت از آمریکا کردند، اما حالا در دوره دومِ حضور او در کاخ سفید، شماری از آن‌ها واقعاً در حال ترک کشور هستند.

با آنکه در دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، بسیاری از سر خشم — و برخی حتی با لحنی طنزآلود — تهدید کردند که در صورت پیروزی او کشور را ترک خواهند کرد، پیروزی غیرمنتظره‌اش در سال ۲۰۱۶، شوخی‌ها را به واقعیتی تلخ بدل کرد.

بااین‌حال، حتی بسیاری از کسانی که تمکن مالی ترک فوری آمریکا را داشتند، در نهایت در کشور ماندند؛ چرا که پس از فروکش‌کردن شوک اولیه، شمار زیادی از چهره‌های سرشناس ترجیح دادند در برابر سیاست‌های دولت بایستند. پیامشان روشن بود: جایی نمی‌رویم، می‌مانیم و مقاومت می‌کنیم — یا دست‌کم، دوام می‌آوریم. شاید برخی همچنان به مهاجرت فکر می‌کردند، اما با شیوع همه‌گیری کرونا در سال ۲۰۲۰، نگرانی‌های دیگری در اولویت قرار گرفت و جابه‌جایی محل سکونت، دیگر آسان نبود. ضمن اینکه همان سال ترامپ با رأی مردم از کاخ سفید بیرون رانده شد.اما حالا دری که نیمه‌باز بود، دوباره گشوده شده و با بازگشت ترامپ، شرایط تغییر کرده است. حالا بسیاری از هنرمندان به دنبال دریافت تابعیت دیگر کشورها هستند. کورتنی لاو در پی دریافت تابعیت بریتانیاست.

الن دی‌جنرس و پورشا دی‌راسی از پیش به بریتانیا نقل‌مکان کرده‌اند و اخیراً آخرین ملک خود در آمریکا را نیز برای فروش گذاشته‌اند که نشانه‌ای است از تصمیمشان برای اقامت در انگلیس.از سوی دیگر نیز رایان گاسلینگ و اوا مندس به همراه دو فرزندشان تابستان گذشته به لندن نقل‌مکان کردند. رزی اودانل نیز به ایرلند مهاجرت کرده است. اوا لونگوریا، هم اکنون در اسپانیا و مکزیک زندگی می‌کند.

مهاجرت آرام چند سلبریتی شاید در نگاه نخست چشمگیر نباشد، اما در سکوت سنگین و عدم همراهی این بخش از جامعه با دولت ترامپ، معنای دیگری پیدا می‌کند. برخلاف گذشته، اعتراض‌ها این بار نه فقط کم‌رمق‌تر که محتاط‌ترند؛ گویی ترسی پنهان وجود دارد—از اینکه پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ نه یک استثنا، بلکه نشانه‌ای از تغییر پایدار در افکار عمومی آمریکا بوده، و حالا با بازگشت او، این ترس نیز وجود دارد که او قدرت را برای برخورد با منتقدانش به کار گیرد. همین هراس شاید برخی را به ترک خاموش وطن واداشته باشد.و این فقط محدود به افراد مشهور نیست (اگرچه طبیعتاً بیشتر شامل ثروتمندان است)؛ آمارها نشان می‌دهد که تمایل شهروندان آمریکایی برای دریافت تابعیت بریتانیا، در مجموع ۴۰ درصد افزایش یافته است.

دولت دوم ترامپ تمرکز بیشتری بر بازسازی کلی ساختار فدرال و به‌ دنبال آن کشور دارد و بخشی از این راهبرد شامل پیامی است که به هر که بتواند می‌رساند و آن این است که: تو یک آمریکایی واقعی نیستی!زنان، اقلیت‌های نژادی و اساساً هرکسی که مرد سفیدپوست نیست، می‌شنود که جزو «سهمیه‌ای‌ها» است و اگر ساکت نشوند و تبعیت نکند، قرار است حذف شود.هم‌زمان، مدیران هالیوود نیز به‌صراحت سیگنال‌هایی از تمایل برای سازش با دولت ترامپ ارسال کرده‌اند؛ از کنارگذاشتن سیاست‌های عدالت‌محور گرفته تا نزدیکی شرکت‌های فنّاوری با کاخ سفید.تا حدی می‌توان گفت که «توانایی فرار» از دولت ترامپ به یک کالای لوکس دیگر برای اقلیت ثروتمند بدل شده است — دقیقاً همان چیزی که خود ترامپ و یاران وی همواره برای خود خواسته‌اند.

البته این وضعیت را نمی‌توان به‌پای سلبریتی‌ها نوشت؛ اینکه یکی از مؤثرترین راه‌های گریز از تبعات حضور ترامپ در کاخ سفید، صَرف هزینه‌ای هنگفت و کوچ به دیگر کشورهای جهان باشد—بیش از آنکه حاکی از امتیاز طبقاتی آن‌ها باشد—نشانه‌ای‌ است از فساد ساختاری و ناعادلانه که در سایه دولت او شکل گرفته و تقویت شده است.زمانی مردم با تماشای صفحه اینستاگرام سلبریتی‌ها، شاید حسرت ویلایی زیبا یا تعطیلاتی لوکس را می‌خوردند؛ حالا شاید آرزوی «حقوق اولیه» و «آزادی از آزار مستقیم» را داشته باشند.و این دقیقاً تجسم آمریکای ترامپی است؛ لازم نیست تحت ظلم باشی، اگر یا خوش‌شانس باشی یا پول‌دار!فهرستِ دیگر سلبریتی‌هایی که آمریکا را ترک کرده‌اند:

جیمز کامرون‌محل جدید: نیوزلند

ریچارد گی‌یرمحل جدید: اسپانیا

امبر هردمحل جدید: مادریداسپانیا

لی‌‍لی کالینز محل جدید: کپنهاگ، دانمارک

جاش لوکاس‌محل جدید: اندونزی

پاملا اندرسون محل جدید: ونکوور، کانادا

لیندزی لوهان محل جدید: دبی، امارات

تینا ترنر محل جدید: سوییس

شنایا توین محل جدید: دریاچه ژنو، سوییس

کریستینا میلیان محل جدید: پاریس، فرانسه

ملیسا جرج محل جدید: پرووانس، فرانسه

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ترامپ، کارگردانِ سکانس فرار سلبریتی‌ها از آمریکا

ترامپ، کارگردانِ سکانس فرار سلبریتی‌ها از آمریکا بیشتر بخوانید »

گل به خودی هالیوود در زمین چین

گل به خودی هالیوود در زمین چین



در واکنش به افزایش بی‌سابقه تعرفه‌های آمریکا بر کالاهای چینی، دولت چین اعلام کرد تعداد فیلم‌های آمریکایی مجاز برای اکران در این کشور را کاهش خواهد داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پس از آنکه دونالد ترامپ تعرفه‌های بی‌سابقه ۱۲۵ درصدی بر محصولات چینی وارداتی به آمریکا اعمال کرد، چین اعلام نمود که تعداد فیلم‌های آمریکایی مجاز برای نمایش در این کشور را بیشتر محدود خواهد کرد.

اداره سینمای چین در بیانیه‌ای اعلام کرد:«اقدام اشتباه دولت آمریکا در سوءاستفاده از تعرفه‌ها علیه چین، ناگزیر موجب کاهش محبوبیت فیلم‌های آمریکایی نزد مخاطبان داخلی خواهد شد. ما طبق قوانین بازار عمل کرده و با در نظر گرفتن انتخاب مخاطبان، واردات فیلم‌های آمریکایی را به‌صورت متعادل کاهش خواهیم داد.»

این تصمیم پاسخ مستقیم به پیشنهاد دو وب‌لاگنویس تأثیرگذار چینی است که هشدار داده بودند چین ابزارهای زیادی برای مقابله به مثل در اختیار دارد.

لیو هونگ (سردبیر ارشد شینهوانت، وب‌سایت رسمی خبرگزاری شینهوا) و رن یی (نوه دبیرکل سابق حزب کمونیست در گوانگدونگ)، هر دو پیشنهاد یکسانی را مطرح کرده بودند: کاهش شدید واردات فیلم‌های آمریکایی و بررسی بیشتر منافع مالکیت فکری شرکت‌های آمریکایی فعال در چین.

چین پس از آمریکا دومین بازار بزرگ سینمایی جهان است، اما در سال‌های اخیر، فیلم‌های داخلی از رقبای هالیوودی پیشی گرفته‌اند. با این حال، تصمیم جدید پکن ضربه قابل توجهی به استودیوهای غربی وارد کرده است. به گزارش مجاهدت از بلومبرگ، سهام شرکت‌های والتدیزنی، پارامونت گلوبال و برادران وارنر بلافاصله با کاهش ارزش مواجه شدند.

آخرین فیلم آمریکایی پرفروش در چین، «گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید» بود که با ۱۳۲ میلیون دلار فروش در چین، به جمع جهانی ۵۷۲ میلیون دلاری دست یافت.

در مقابل، فیلم انیمیشن فانتزی چینی «نژا ۲»، تنها در چین ۱.۸ میلیارد دلار فروش داشته و به پرفروش‌ترین فیلم انیمیشن تاریخ تبدیل شده است.

در حالی که انتظار می‌رفت اکران فیلم‌های پرفروش آینده هالیوود مانند «ماموریت غیرممکن: روزشمار نهایی»، «سوپرمن»، «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» و «آواتار: آتش و خاکستر» در چین به درآمد سالانه این کشور کمک کند، تصمیم جدید پکن می‌تواند این محاسبات را بر هم بزند.

بر اساس آمار اعلام شده از سوی سرویس فروش بلیت چین، تعداد فیلم‌های آمریکایی اکران شده در چین از بیش از ۶۰ فیلم در سال ۲۰۱۸ به دلیل تنش‌های فزاینده و محبوبیت فیلم‌های داخلی کاهش یافته است.

پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که درآمد سینمای چین در سال ۲۰۲۵ به ۷.۶ میلیارد دلار خواهد رسید (در مقایسه با ۵.۸ میلیارد دلار در ۲۰۲۴)، اما محدودیت جدید ممکن است این رقم را تحت تأثیر قرار دهد.

منبع: ایسنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گل به خودی هالیوود در زمین چین

گل به خودی هالیوود در زمین چین بیشتر بخوانید »