بنیادی تبدیل به مهرهای شده که علی رغم داشتن یک کارنامه ضد ایرانی به عنوان بازیگری ایرانی تبار، سناریوهای فرمایشی سرویس های اطلاعاتی را در محافل مختلف قرائت میکند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – مخاطبان ایرانی داخل کشور برای نخستین بار تصویر او در موزیک ویدئو «بیخیال» در ترانه افشین جعفری خواننده ایرانی مقیم آلمان رویت کردند.
در موزیک ویدئوهای این خواننده معمولا کارگران جنسی فراوانی حضور پیدا میکنند او درکنار صدها کارگرجنسی حاضر در این موزیک ویدئو دیده شد. او نخستین بار در کنار این خواننده از دور جدید فعالیتهایش رونمایی کرد و تلاش میکرد پس از سرخوردگی از رابطه اجباری با یک ستاره هالیوودی، به جای بازیگری در جامعه لسآنجلسی به عنوان رقاص، مدل و بازیگر موزیک ویدئوهای «راوی»، کوجی زادوری و الکس کارتیو فعالیتهایش را گسترش دهد.
افشین جعفری و برادرش در میان کارگران جنسی موزیک ویدئوی بیخیال
اما او با علم حتی دوست دختر موقتی بودن تام کروز برایش آوردهای نداشت، مسیری تازهای را آغاز کرد که دستمزش به اندازه حضور کارگران جنسی در موزیک ویدئوهای ایرانی است.
ستاره اقبال او رو به خاموشی بود و حتی کارگر جنسی تامکروز هم نتوانست برای او اعتباری خلق کند. او تصمیمات تازهای اتخاذ کرده بود که برای بالا رفتن از نردبام هالیوودهای باید ژست مخالفت با حاکمان سرزمین ابا و اجدادیاش را بهتر ایفا کند.
مارشال(ماشااله) منش بازیگر ایرانی تبار هالیوودی در گفتوگویی با یکی از شبکههای لسآنجلسی در اعتراض به کمکاری خود در سال ۲۰۰۷ گفت: علت اینکه نسل اول بازیگران ایرانی هالیوود کارشان توسعه پیدا نکرد این بود یا در خدمت سیاست حاکم در هالیوود نبودند یا اینکه نپذیرفتند همواره نقش تروریست یا آسیایی حقیر را بازی کنند.
نازنین بنیادی با حضوردر نشست غیررسمی شورای امنیت با قرائت متنی ضد ایرانی خواهان اخراج سفرای کشورهای غربی از ایران شد
نازنین بنیادی بازیگری که این روزها تصویرش در نشست غیررسمی سازمان ملل منتشر شده و با مقامات ارشد امنیتی ایالات متحده دیدارهای فراوانی داشته، همان مسیری را طی میکند که بازیگرانی نظیر «منش» از گام برداشتن در آن امتناع کردند.
کارنامه ضد ایرانی
او در جنگ چارلی ویلسون در قامت زن پناهنده افغان، نقشی کوتاه را ایفا کرد، در مرد آهنی نقش «امیره احمدف» در فیلم تحقیرآمیز شیرین، در نقش شیرین، در رقصنده صحرا پرسوناژ پریسا غفاریان، و در بن هور کاراکتر استر را بازی کرد.
نام کاراکتر او در هتل بمبئی «زهرا» و در «بامب شل» در قالب پرسوناژ رودابه بختیار، ایفای نقش کرد. در واقع او آچار فرانسه ایفای نقش کاراکترهای آسیایی است و در همان مسیری گام برداشت که منش در گفتوگویش به آن اشاره کرد.
بنیادی در سریال ضد ایرانی هوملند(میهن) حضور داشت و در قالب کاراکتر فارا شیرازی، مسیر روایی کاملا جهتداری را پیمود تا به نمادی ضد ایرانی تبدیل شود.
چگونه او کارگر جنسی تام کروز شد ؟
مادر بنیادی به توصیه دختر در سال ۲۰۰۷ به عضویت کلیسای ساینتولوژی درآمد و به تبع این گرایش، نازنین بخشی از اوقات خود را صرف خدمت به این کلیسا کرد. در سال ۲۰۰۴ هنگامی که تام کروز برای گشایش یک کلیسای جدید در اسپانیا بود از نداشتن یک دوستدختر پس از قطع رابطه با پنه لوپه کروز به سران کلیسا شکایت کرد.
نوشیدن خون جوانان وطن در کنار مشاور امنیت ملی بایدن
دیوید میسکوج (رهبر کلیسای ساینتولوژی) همسرش شلی مامور پیدا کردن جفتی تازه برای کروز شد.بنیادی به واسطه خدماتش و علاقه برای ادامه فعالیت در هالیوود پیشنهاد میسکوج را پذیرفت و از رابطه با دوست پسر سابقش تامی دیویس خارج شد.
پیش از این کلیسا برای جدا شدن بنیادی از او، از دیویس اعتراف اجباری خیانت گرفت.
در واقع او برگزیده این کلیسا بود برای تبدیل شدن به کارگر جنسی موقت و معشوقه مخفی کروز تا این بازیگر وارد رابطه و ازدواج تازهای شود. این رابطه مدت زمان کوتاهی داشت و یک سال بعد به پایان رسید.
کلیسای ساینتولوژی نفی نمیکند که در رشد نازنین بنیادی نقشی اساسی ایفا کرده و او تبدیل به همان مهرهای شده که مارشال منش در سال ۲۰۰۷ توصیف کرد. حالا بنیادی تبدیل به مهرهای شده که علی رغم داشتن یک کارنامه ضد ایرانی به عنوان بازیگری ایرانی تبار سناریوهای فرمایشی فرقههای سیاسی را در محافل مختلف به فرموده قرائت میکند، همانطور که به فرموده کلیسایش برده جنسی کروز شد.
چرا این بازیگر ضد ایرانی در فیلیمو یک صفحه اختصاصی دارد؟
با این توضیحات مذکور که در محافل رسانهای غرب مطرح شده نازنین بنیادی به عنوان بازیگری ایرانی تبار در سامانه فیلیمو صاحب یک صفحه اختصاصی است و آثار قابل انتشار او در این سامانه به مردم ایران معرفی می شود.
بار دیگر باید از مسئولان این سامانه این سئوال را مطرح کرد، بازیگری با کارنامهتوصیف شده که رویکرد ضد ایرانیاش در نشستهای بینالمللی اخیر عیان شده، چرا صفحه معرفی در فیلیمو دارد؟!
روز گذشته حسن نوروزی عضو هیات رییسه کمیسیون قضایی مجلس در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا تاکید کرد: شبکههای پخش خانگی از جمله فیلیمو در جنگ فرهنگی در زمین دشمن بازی نکنند.
با توجه به حساسیت اخیر بسیاری از چهرههای سیاسی نسبت به سامانهها آپارات، فیلیمو، نماوا و فیلمنت ضروری است، نهادهای بالادستی در مجلس شورای اسلامی با حساسیت بیشتری در جهت تقویت بازوی نظارتی ساترا تلاش کنند تا فعالیتهای این سامانهها را با جزئیات بیشتری ارزیابی کنند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ اکبر صفرزاده؛ فیلم سینمایی چه رویاهایی که میآیند (به انگلیسی: What Dreams May Come) یا رویاها چه میشوند فیلمی درام و فانتزی است بر اساس کتابی به همین نام از ریچارد متیسون، محصول سال ۱۹۹۸ به کارگردانی وینسنت وارد. در این فیلم بازیگرانی همچون رابین ویلیامز، کوبا گودینگ جونیور، آنابلا شورا، ماکس فون سیدو، روزالیند چائو و لوسیندا جنی ایفای نقش کردهاند.
چه رویاهایی که می آیند با موضوعی که مطرح می کند و با تصاویر بسیار زیبا و نقاشی گونه ای که برای بیان روایت داستان ارائه می کند و همچنین دکور و نور پردازی دقیقی که به شدت در خدمت روایت داستانی و بسط و گسترش موضوع است چنان در قلب و روح انسان رسوخ می کند که تاثیرش تا مدتها بر جای می ماند.
تعبیری که فیلم از بهشت ارائه می دهد بی نهایت زیبا و منحصر به فرد و آرام بخش است و تاکنون کمتر فیلمی توانسته به این زیبایی بهشت را تصویر کند؛ اینکه بهشت تابلوی نقاشی می شود و این دنیا را به آن دنیا پیوند می زند و دنیایی بسیار زیباتر را پدید می آورد بسیار منحصر به فرد است.
جهنمی که در فیلم به تصویر کشیده می شود بسیار تاثیرگذار است. هزاران سر انسان بیرون آمده از خاک که همگی درخواست کمک دارند؛ هزاران دست بیرون آمده از آب که همگی کمک می طلبند و در نهایت خانه همسر دکتر که خودکشی کرده است را می بینیم که چقدر تاریک و سرد و دلگیر و بی روح است و ما را به شدت از خودکشی می ترساند و بر حذر می دارد.
کمتر فیلمی را می توان سراغ گرفت که به این زیبایی بهشت و جهنم را توصیف کرده باشد و مهمتر از آن رحمت و بخشش خداوند را. برای دقیقه به دقیقه فیلم می توان به یکی از آیات قرآن استناد کرد؛ به راحتی می توان ترجمان حداقل صد آیه قرآن را در جای جای این فیلم شنید و تفسیر این آیات را در قالب تصویر به بهترین شکل ممکن دید.
در پایان فیلم دکتر «کریس نیلسن» و همسرش از بهشت به این دنیا می آیند و این بار در قالب دو کودک دختر و پسر در کنار دریا یکدیگر را می یابند و دوباره عاشق هم می شوند و ساندویچی را به متعارف می کنند که قول آن را در بهشت به هم داده بودند.
در سالهای گذشته و به مدد برنامه ریزی خوبی که تلویزیون داشت بسیاری از فیلم های مهم و تاثیر گذار هالیوود از تلویزیون پخش می شد اما متاسفانه از زمان شدت گرفتن تحریم ها و بالا رفتن قیمت دلار، خرید فیلم های خوب هالیوود و پخش آن از تلویزیون بسیار کم و تقریبا به صفر نزدیک شد. در برخی موارد تلویزیون برای اینکه بتواند آنتن خود را پر کند سراغ فیلم های هنگ کنگ، چین، روسیه و … می رود اما این فیلم ها قوت و قدرت جهان بینی و تکنیک فیلم های هالیوود را ندارند و هیچ گاه نمی توانند جای خالی فیلم های تاثیرگذار هالیوود را پر کنند.
تاثیر دینی و اعتقادی فیلمی مانند «چه رویاهایی که می آیند» صدها برابر بیشتر از هزاران سخنرانی و موعظه است. تاثیر بازدارند فیلم برای جلوگیری از خودکشی هزاران بار بیشتر از جلسات مشاوره روانشناسی است. سینمای اروپا یا چین یا روسیه هیچ گاه نتوانسته است چنین فیلم تاثیر گذاری با موضوع بهشت و جهنم تولید کند.
یکی از بزرگترین مصیبت های «تحریم» و گران شدن دلار، شکل گیری تدریجی فقر فرهنگی در رسانه های دیداری ما است. فقر فرهنگی شاید به تنهایی نتواند یک جامعه را از پای در بیاورد و آن را دچار سکته کند اما زمانی که در کنار فقر اقتصادی قرار بگیرد حتما فاجعه به بار خواهد آورد.
انسانی که دچار فقر اقتصادی است اما درست زندگی می کند می تواند به زندگی اش ادامه دهد اما انسانی که دچار فقر اقتصادی است و به مصرف مواد مخدر روی می آورد حتما نابود می شود. تجمیع فقر اقتصادی و فقر فرهنگی نابود کننده است.
انتهای پیام/ 121
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
یک رسانه آمریکایی نوشته تاپگان، با ماهیتی تشنه به خون یک زباله مطلق است یک تبلیغ ۱۳۱ دقیقهای برای مرگ، به شدت غیراصیل، وحشیانه، و به طرز بی شرمانهای جنجالی برای ارائه کمک به دلالان اسلحه.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق -آخرین فیلم «تامکروز» با عنوان«تاپگان: ماوریک» اواخر ماه قبل در سراسر جهان اکران شد و با واکنشهای متفاوتی مواجه شد.منتقدان سینمای جهان نقدهای کوبندهای را درباره فیلم منتشر کردند و آنرا در رده فیلمهای مسخره «هالیوود – پنتاگون» توصیف کردند. روایت فیلم تفاوتی با قسمت اول ندارد و در نسخه جدید با اینکه نامی از کشور دشمن برده نمیشود اما تاسیسات هستهای ایران هدف خلبانان نیروی دریایی آمریکاست.
فرض نمایشی فیلم این است که ایالات متحده باید تأسیسات هستهای ایران را که به شدت توسط موشکهای زمین به هوا و هواپیماهای تخصصی پاسبانی میشود را از بین ببرد. حمله به تسلیحات هستهای ایران و ماموریت نابود کردن آن با جنگنده، از حمله هوایی اسرائیل در سال ۱۹۸۱ به رآکتور تحقیقاتی هستهای اوسیراک عراق با استفاده از اف-۱۵ و اف-۱۶ برای تخریب جزئی الهام گرفته است.
«تاپگان:ماوریک»( Top Gun: Maverick ) برای شمار فراوانی از آمریکاییهایی ساخته شده تا با خلق یک موفقیت انتزاعی -سینمایی برای ارتش آمریکا، نوعی آدرنالین مصنوعی پیروزی را در افکار عمومی تزریق کنند تا تراژدی هدف قرار گرفتن پهپاد ۲۲۲ میلیون دلاری « نورثروپ گرومن آر کیو-۴ گلوبال هاوک » توسط ایران را فراموش کنند.
ماموریت اصلی در ماوریک، یک خط و نشان پارودی – رمانتیک برای شماری از هوانوردان آمریکایی است که دارای دقت، تکنیک و آمادگی جسمانی هستند تا یک مرکز مخفی غنیسازی اورانیوم، در کشوری که ظاهرا تحت نظارت آژانس انرژی اتمی است را بمباران کنند.
نقشهای که دریاسالار بیتس در فیلم تاپ گان برای خلبان آمریکایی تشریح میکند تا به یکی از تاسیسات هستهای مشابه در ایران حمله کنند
فیلم های «تاپ گان» به عنوان بزرگترین ابزار تبلیغاتی پنتاگون مشخص نمیکند دشمن تکنوتریلر جدید ایالات متحده با احتمال دست یافتن به فنآوری هستهای فوق پیشرفته، در کجای نقشه کره زمین واقع شده است؟
با اینکه نامی از کشور متخاصم در فیلم برده نمیشود اما ارجاعات و نشانههای مستقیم، ویژگیها و خلاصه مأموریت، ایران را به محتمل ترین کشور هدف حمله در فیلم تبدیل می کند.
هدف یک سایت غنیسازی اورانیوم ناتمام است که احتمال متخاصم بودن روسیه، چین و کره شمالی را از فهرست هدف حذف میکند، زیرا این کشورها قبلاً دارای سلاحهای هستهای بودهاند- و حمله به هر یک از آن کشورها بلافاصله به یک درگیری بزرگ تبدیل می شود.
دریاسالار بیتس (چارلز پارنل) در ابتدای فیلم میگوید تأسیسات هستهای مدنظرشان با نقض تعدادی از معاهدات در حال توسعه است که به صورت پیش فرض هند، پاکستان را از بررسی خارج میکند، زیرا همه نوع سلاحهای هستهای را تاکنون ساختهاند (یا مشکوک به ساخت آنها هستند) اما پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا نکردهاند.
وقایع به تصویر کشیده شده در ماوریک برداشتی از یک ماجرای واقعی است. در سال ۱۹۸۱، گروهی از اف-۱۶های نیروی هوایی اسرائیل یک راکتور هسته ای را در عراق منهدم کردند، حملهای که به عنوان عملیات «اپرا» مشهور است . یکی از خلبانان این عملیات، ایلان رامون، بعدها فضانورد شد و در سال ۲۰۰۳ با نابودی شاتل فضایی کلمبیا کشته شد.
جنگنده بوگیمن در ماوریک بارها و بارها به عنوان یک جنگنده نسل پنجم نامیده می شود با قابلیت پرواز مافوق صوت پایدار. فناوری رادارگریزی و به اصطلاح «ابر مانورپذیری» یا توانایی بردار نیروی رانش موتور برای انجام مانورهایی فراتر از آنچه در آیرودینامیک معمولی ممکن است، بخشی از اهداف تبلیغاتی فیلم به شمار میرود.
این جنگنده ها، همانطور که فیلم نشان می دهد، از طراحیهای قرن بیستمی مانند F/A-۱۸ برخودارند. در این فیلم یکی از دو جنگنده نسل پنجم آمریکایی، F-۳۵ که ماوریک با آن پرواز آزمایشی انجام میدهد برای انجام ماموریت نهایی انتخاب نمیشود.
هواپیمایی دشمن فرضی تیم ماوریک هرگز نامگذاری نشده اند، اما اساساً از نظر ظاهری و توانایی شباهتی به برترین جنگنده برتری هوایی روسیه، سوخو سو-۵۷، دارند. Su-۵۷ برای فروش بین المللیتا کنون به هیچ کشوری واگذار نشده است، اما نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران (IRIAF) در گذشته هواپیماهای ساخت روسیه از جمله میگ-۲۹ را خریداری کرده است. ایران تا مرحلهای پیشرفت که ماکت کوثر نمونه مشابه سوخو ۵۷ رونمایی کرد.
ماجرای اف ۱۴ قدیمی در تاپ گان چیست؟
رژیم گذشته قبل از وقوع انقلاب اسلامی از حمایت نظامی ایالات متحده از جمله فروش تسلیحات و هواپیما برخوردار بود. هنگامی که شاه سرنگون شد، ارتش ، ۷۴۷ فروند به علاوه دهها F-۱۴ داشت.موجودی اف-۱۴های قدیمی در کشور دشمن ناشناس در همان منطقهای که ماوریک حضور دارد یک نشانه است.
جنگدههایی در جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ موفقیتهای خارقالعادهای را در هشت سال جنگ تحمیلی خلق کردند. آمریکا در سال ۲۰۰۶ با علم به توقیف بهرهبرداری از اف-۱۴ تولید این هواپیما را متوقف کرد تا قطعات یدکی آن به ایران نرسد.
در سکانس حمله هواپیمای آمریکایی ماوریک(تام کروز) سقوط میکند و او به همراه پسر کمک خلبان سابقش در «تاپ گان یک» وارد یک هواپیمای F-۱۴ قدیمی قابل پرواز میشوند و با همین هواپیما از ایران فرار میکند و خود را به آبهای خلیجفارس میرساند و روی عرشه کشتی فرود میآید در حالیکه چرخ های جلو هواپیما حین لندینگ سریع از دست میرود.
پس از بازنشستگی F-۱۴ در سال ۲۰۰۶، ایالات متحده به معنای واقعی کلمه F-۱۴ های باقی مانده خود را خرد کرد تا مطمئن شود که ایران نمی تواند به هیچ یک از قطعات آنها دست پیدا کند.
این دروغپردازی هوایی خاص فیلمهای هالیوودی است، اگر این فرض را بپذیریم که F۱۴ های قدیمی بدون «ارابه فرود» و «قلاب مهار» قابلیت فرود روی ناوهواپیمابر را ندارند.
هواپیماهایی که قابلیت برخواستن و نشستن روی ناوهای جنگنده را دارند معمولا حامل یک قلاب در پشت خودهستند و به وسیله کابل مخصوصی در عرشه پروازمهار میشوند تا هواپیما قبل از خارج شدن از جلوی کشتی متوقف کند. اما اف-۱۴های ایران برای عملیات زمینی برنامههای ریزی شدهاند و به همین دلیل فاقد قلاب مهار و ارابه فرود هستند. به همین دلیل فرود تام کروز با F۱۴ روی ناو جنگی یک دروغ فوق سینمایی است.
نشریه سندباکس هم به این مسئله اشاره میکند در سال ۲۰۰۶ تولید F۱۴ به این دلیل متوقف شد که ایران نتواند به قطعات آن دستیابی کند. این موضوعی است که در ادامه گزارش سندباکس به آن اشاره میشود.
جغرافیای ایران چرا کودکانه تصویر شد؟
محل ماموریت واقعی با درختان مخروطی بزرگ، راهروهای سر به فلک کشیده، و کوههایی که کیلومترها از دریا فاصله دارند، شبیه ایران نیست. مناظر واقعی فیلم بیشتر آلپ به نظر میرسد تا خاورمیانه. در جهان تاپ گان،شبیه مناطق کوهستانی شبیه ایران نیست.آنچه تصویر میشود بیشتر کالیفرنیاست، نزدیک دریاچه تاهو.
اگر نیروی هسته ای سرکش در سرزمین اصلی اروپا بود، هواپیمای تهاجمی از فرودگاه ناتو بلند می شد. اگر کشور دشمن کره شمالی بود، هواپیماها میتوانستند از کره جنوبی بلند شوند. اگر کشور دشمن در قفقاز بود، محل منطقی برای حمله ترکیه بود، جایی که نیروی هوایی ایالات متحده در آن پایگاه دارد. حمله به هر نقطه از خاورمیانه از شبه جزیره عربستان برای آمریکاییها آسانتر خواهد بود.
با این حال، ایران از طریق دریا، از خلیج فارس، نزدیکترین دسترسی را دارد در حالی که ۳۰ سال به صورت مرتب و مکرر سیانان و هالیوود فیلمهای جنگی تصویری که از خاورمیانه نشان میدهد در مناطق مسطح، گرم و شنی روی میدهد. ایران در این فیلم دارای کوههای پربرف متعددی است که میتواند شبیه سناریوی ماوریک باشد. کشورهای اندکی در جهان وجود دارد که جغرافیای آنان از دریا به کوه تغییر میکند.
منطقه حفاظتشده کوه خامین، در رشتهکوههای زاگرس در جنوب ایران، شبیه چیزی است که انتظار دارید در اتریش یا کلرادو پیدا کنید و از نظر ارتفاع قابل مقایسه است. آیا مانند جغرافیایی که در فیلم ترسیم شده ، کوههای زاگرس درست در لبه دریا قرار دارند؟ کوه خامین که بیش از ۱۰۰۰۰ فوت قد و حدود ۵۰ مایل از خلیج فارس فاصله دارد. ماوریک، خلبانانش را ملزم می کند که عرشه را با سرعت بیش از ۶۵۰ گره (۷۵۰ مایل در ساعت) ترک کنند. با این سرعت نمیتوان از آب به کوه خامی رسید.
همه شواهد به وضوح به یک نتیجه اشاره می کنند که تقریباً به سختی می توان به آن اطمینان کرد. اما کدام کشور دیگری در پی ارتقاء فنآوری هستهای است؟ نیروی هوایی کشور دشمن ترکیبی از جنگنده های ساخت روسیه و آمریکا – از جمله F-۱۴ – را به پرواز در می آورد و دارای کوه هایی است که یک جت جنگنده فراصوتی می تواند از دریا به رشتهها کوههای مرکز آن در عرض ۵ دقیقه برسد؟
حمله آمریکا به ایران به معنای آغاز جنگ جهانی سوم است؟
تاپگان فیلمی است که در آن قهرمانان ما در تلاش برای شروع جنگ جهانی سوم هستند. این عبارت بخشی از گزارش وب سایت تحلیلی – خبری «لست مووی اوت پست» که در ادامه مینویسد: ارتش ایالات متحده در حال انتخابات خلبانانی برای بمباران یک تاسیسات هستهای در حال تکمیل در ایران است. نویسنده در ادامه اشاره میکند آنچه در فیلم میبینیم برخلاف رخدادهای واقعی است و این آمریکاست که اقدام به نقص برجام کرد و دولت مستقر در ایران به تبعیت از آن ادامه داد.
در ادامه این تحلیل «لست موی اوت پست» عبارات جالبی را در این پروپاگاندوی پنتاگونی – هالیوودی به کار میبرد و مینویسد: مانند همه روایتهای موفق فاشیستی این فیلم دشنمنان را همزمان قدرتمند و بسیار ضعیف به تصویر میکشد؛ برای ساختن داستانی که در آن قهرمانان ما به طرز مضحکی بودجه دریافت میکنند، ممکن است افراد ضعیفی باشند، لازم است وانمود کنیم که ایران دارای «جنگندههای نسل پنجم پیشرفته» است که برتر از توانایی ایالات متحده است.
نویسنده به پوچی و تکرار این ایده در پایان اشاره دارد و در تحلیل خود اشاره به برتری های نظامی ایران داردو مینویسد: اگر بتوان ماهیت تشنه به خون این فیلم را نادیده گرفت بازهم یک زباله مطلق است یک تبلیغ ۱۳۱ دقیقهای برای مرگ، به شدت غیراصیل، وحشیانه، غیرمسئولانه و به طرز بی شرمانهای جنجلالی برای ارائه کمک به دلالان اسلحه.
این وب سایت تحلیلی خبری برخلاف مشی رسانههای داخل کشور که آثار میلیتاریستی هالیوود را سریعا در پلتفرمهایشان نشر میدهد و ستایش نگاری گستردهای را دربارهاشان منتشر میکنند، مینویسد: این یک شاهکار تبلیغاتی در دفاع از برخی از بدترین خصلت های ملت ماست . یکی از نویسندگان ارشد اخبار مینتپرس فیلم را «تبلیغات نظامی» و درباره همکاری وزارت دفاع گزارش میدهد که انگار به تازگی واترگیت را شکسته است.او با اشاره به توافقنامه تولید میان وزارت دفاع و تصاویر پارامونت، خبر از اجازه دسترسی گروه فیلمبرداری به تجهیزات نظامی و انتصاب یک افسر ارشد فرماندهی ستاد برای تولیدمیدهد در حالیکه اینکه این یک رویه استاندارد برای مدتی طولانی است.
بیشتر وبسایتهای سرگرمی – تحلیلی آمریکایی رویکردی مشابه «لست مووی اوت پست» دارند، اما این تولیدات پروگاندایی توسط رسانههای صهیونیستی شبیه «جوییش استار» تنور تبلیغاتی چنین آثاری را با رویکردی ضدجمهوری اسلامی داغ میکنند.
در آخرین پاراگراف بخش نخست گزارش وب سایت جوییش استار میخوانیم: در اواخر ماه مه، آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) که وظیفه نظارت جهانی بر فناوری هستهای و استفاده از آن را بر عهده دارد، گزارش داد که ایران دارای اورانیوم شکافتپذیر کافی – حدود ۹۵ پوند – برای ساخت بمب هستهای است. برخلاف متجاوزان هستهای قبلی، از جمله اتحاد جماهیر شوروی و حتی کره شمالی، رژیم ایران یک حکومت مذهبی روحانی است که ممکن است در مورد ارزش جان انسانها و مطلوبیت شهادت حساب متفاوتی داشته باشد.
این وب سایت و سایر رسانههای «عبری-غربی» در یک اجماع رسانهای فیلم تاپگان را به دستمایهای تبدیل کردهاند تا حول گزینه نظامی علیه تاسیسات هستهای بیشتر تبلیغ کنند. در اغلب گزارشهای سینمایی حول فیلم تاپ گان به این موضوع اشاره میشود که قبل از هر احتمالی و دستیابی ایران به سلاح هستهای باید آنچه در نسخه اخیر فیلم مذکور به نمایش گذاشته میشود، عملی شود.
نویسنده با هوش و جستجوی فوقالعادهای سلسلهوار از اظهارات مرحوم آیتالله هاشمی، محمود احمدینژاد و … جمعآوری کرده و حتی ایران را بانی تقویت جسارت روسیه در حمله به اکراین توصیف میکند.
جوسازی و ایران هراسی رسانهه۹ای صهیونیستی با دستمایه قرار دادن آخرین فیلم تام کروز
در پاراگرف آخر گزارش «باسسم عید» در جوییش استار آمده است: شرور فیلم «تاپگان: ماوریک» دولتی مبتنی بر قابلیتهای اتمی بسیار واقعی است و قهرمانان شجاع ممکن است روزی برای مقابله با این خطر فراخوانده شوند و اگر روزش رسید باید از اقدامات شجاعانه برای حفظ امنیت همه ماضروری است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ اکبر صفرزاده؛ فیلم سینمایی «نه روز» به نویسندگی و کارگردانی «ادسن اودا» محصول سال ۲۰۲۰ هالیوود است.
ماجرای فیلم «نه روز» در فضا و مکانی کاملا خیالی آغاز میشود؛ یک بیابان برهوت و بدون مختصات جغرافیایی مشخص.
در این مکان نامشخص که میتوان آن را «عالم پیش از تولد» خواند تعدادی آدم باید «نه روز» منتظر بمانند و امتحانهایی را پشت سر بگذراند تا تصمیم گرفته شود که آنها لیاقت حضور در این دنیا را دارند یا خیر.
ویل با بازی «وینستن دوک» در چنین مکانی به سر میبرد، او از طریق مانیتورهایی که پیش رو دارد زندگی چند نفر را در این دنیا زیر نظر گرفته است. علاوه بر «ویل» در فیلم ارواح دیگری را نیز میبینیم که در «جهان پیش از تولد» به سر میبرند و در جستجوی این هستند که راهی برای موجود شدن در این دنیا بیابند.
برخلاف داروین که نظریه گزینش طبیعی را مطرح میکند و یا برخی فلاسفه که تقدیرگرا هستند و برخی دیگر که معتقد به جبر گرایی، «ادسن اودا» ایده «گزینش قبل از تولد» را مطرح میکند و میگوید زندگی ما در این دنیا به هر شکل که هست انتخاب خودمان است و هیچ کس دیگری در این انتخاب نقشی نداشته و در این بین آنهایی برنده واقعی هستند که از کوچکترین لذتهای زندگی، بیشترین استفاده را بکنند.
اگر بپذیریم که نظریه «ادسن اودا» درباره گزینش قبل از تولد درست است میتوانیم این نظریه را به مرگ در این دنیا یا تولد در آن دنیا تعمیم دهیم. در این راستا میتوان گفت همان طور که ما روزی انتخاب کردیم و از جهان دیگر به این دنیا آمدیم روزی هم فرا میرسد که از این دنیا به دنیای دیگر برویم؛ همان طور که برای آمدن ما به این دنیا پدر و مادری منتظر بودند احتمالا پس از مرگ در این دنیا و تولد در دنیای دیگر افرادی منتظر ما خواهند بود.
شاید قسمت دوم فیلم «نه روز» با موضوع «تولد در آن دنیا» ساخته شود؛ اینکه هشت میلیارد آدمی که روی کره زمین و در این دنیا زندگی میکنند باید امتحانهایی را از سر بگذرانند تا بر اساس نتیجه این امتحانات درباره آنها تصمیم گرفته شود که لیاقت حضور در آن دنیا را دارند یا خیر.
در آیه ۱۵۵ سورهی بقره، ترس و گرسنگی، زیانهای مالی و جانی و کمبود میوه ها، ابزار آزمایش معرفی شده است، در حالی که وسائل آزمایش، منحصر به این امور نیست و در آیههای دیگر، ثروت و فرزند، مایه آزمایش معرفی شده اند، چنان که در سوره انفال آیه ۲۸ میفرماید: «مالها و فرزندان شما مایه امتحان میباشند» و باز در سوره آل عمران آیه ۱۸۶ میفرماید: «دربارهی اموال و جان هایتان امتحان میشوید».
قرآن دائره ابزار امتحان را بیش از پیش گسترش میدهد و یادآور میگردد که ما شماها را، با خوبیها و بدی ها، با نعمتها و بلاها و به طور خلاصه با هر چیزی که نام آن شر و خیر است، آزمایش میکنیم چنان که در سوره انبیاء آیه ۳۵ میفرماید: «ما شماها را با شر و خیر میآزمائیم».
اخلاق و فلسفه زائیده مرگها و تولدهای پی در پی و مکرر است. بدون مرگها و تولدهای مکرر و پی در پی پدیدههایی به نام اخلاق و فلسفه به وجود نمیآمد و معنا نمییافت. اخلاق و فلسفه توسط مرگها و تولدهای پی در پی و مکرر تبیین میشود.
فیلم «نه روز» در جشنوارههای مختلف افتخارات متعددی به دست آورد که از میان آنها میتوان به دریافت یک جایزه جشنواره بین المللی فیلم دنور، یک جایزه جشنواره فیلم ساندنس و نامزدی دریافت دو جایزه بلک ریل و یک جایزه گرند جری اشاره کرد. فیلم «نه روز» بر اساس یک داستان از برنامههای رادیویی به نام ساعت فولاد آمریکا ساخته شده است.
هستۀ اصلی داستان «نه روز» بسیار شبیه به داستان انیمیشن «روح» از کمپانی پیکسار است. این دو فیلم تقریبا همزمان ساخته شدند. انیمیشن «روح» هم مثل «نه روز» دربارۀ روحهایی است که هنوز به دنیا نیامدهاند و امیدوارند که بالاخره راهی به دنیای زندگان پیدا کنند.
انتهای پیام/ 121
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
هاینریش هیملر، دومین فرد پرقدرت حکومت رایش سوم در آلمان نازی، کسی که در راس یگان نخبه و مخوف «اس اس» قرار داشت، از علاقمندان و ارادتمندان متعصب اسطورهشناسی شمالی و افسانههای ژرمانی-اسکاندیناوی بود.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق-سهیل صفاری: چند سالی هست که رجوع به اسطورههای باستانی شمال اروپا، سرزمینهای اسکاندیناوی کهن، اساطیر نوردیک، نمادها و ادبیات فولکلور وایکینگها بسامد بالایی در آثار هالیوودی یافته است. به طور خاص، جهان سینمایی ماروِل، با ساخت مجموعه فیلمهایی چون «تور» و نتفلیکس با ساخت سریالهای «آخرین پادشاهی» و «رگناروک» و البته مترو گلدوین میر با ساخت مجموعه «وایکینگها» و «وایکینگها: والهالا» نقش مهمی در این نهضت احیای فرهنگ پاگانی اروپای باستان در هالیوود داشتهاند.
یکی از تازهترین فیلمهای در حال اکران با بنمایهی اساطیر کهن شمال اروپا، فیلم «مرد شمالی» ساختهی رابرت اِگِرز است که فیلمنامه را به اتفاق نویسنده و فیلمنامهنویس معروف ایسلندی، «Sjón»، نوشته است.
رابرت اِگرز برای ساختن یک داستان حماسی نوردیک(شمالی) تمامعیار، یک منبع مکتوب درخشان در دست داشت و آن چیزی نبود جز داستان «افسانهی اَملِت»، نوشتهی «ساکسو گراماتیکوس»، مورخ و نویسندهی دانمارکی قرون دوازده و سیزده میلادی، یعنی همان منبعی که الهامبخش ویلیام شکسپیر، برای نگاشتن معروفترین تراژدی زبان انگلیسی یعنی «هملت» شد. مهمترین بنمایهی مشترک کار اِگرز، غیر از شباهت اسمی و برخی خصلتهای شخصیتی، تم «خیانت» برادر به برادر و مسالهی «انتقامکشی» از یک جنایت خانوادگی توسط بازماندهی پادشاه خیانتدیده است. در دنیای اسطورههای باستانی اروپایی، «انتقام»، نه یک کنش احساسی-عاطفی، که رسالتی است که جداکنندهی مرد از نامرد و «شریف» از «پست» خواهد بود.
اوروَندیل(ایتان هاوک)، پادشاهی خیانتدیده که خود به استقبال مرگ می رود و برای حفظ جان خود لابه و التماس نمی کند، اما برادر خائن را به محتوم بودن تقدیر بافته شده، هشدار می دهد. این تقدیرگرایی و نقشآفرینی پنهان، ولی قطعی سرنوشت، از مبانی تراژدیهای کلاسیک است. فیولنر بیرحم(کلائِس بانگ)، اوروَندیل را می کشد و شهر در کودتایی سیاه به دست عوامل برادر نامشروع می افتد و همه بستگان و وفاداران اورباندیل کشته می شوند. فیولنر، که با کشتن برادر به «فیولنر بیبرادر» معروف شده، فرمان کشتن و قطع سر برادرزادهاش اَملِت را می دهد تا پیشگویی برادر مقتولش به سرانجام نرسد، اما تقدیر، در افسانههای نوردیک، چیزی است که بافته و سرشته است. داستان عمویی حرامزاده که برادر شریف خود را می کشد، تخت او را غصب می کند و ناموسش را به نکاح خود در می آورد، و آتش انتقامی که در دل یک پسر نوجوان شعله می کشد و ماهیت و هویت او را چون آهنی گداخته در آتش شکل می دهد، از قویترین دستمایههای دراماتیک است که هیچگاه کهنه نمی شود، به ویژه وقتی «شاهزاده»ی سابق، مجبور باشد برای چشیدن لذت انتقام، مدتی را به تحمل خفت و خواری از سوی عموی خیانتکار و خویشان او بگذراند! اسپانیاییها ضربالمثلی دارند: “انتقام غذایی است که باید سرد سرو شود.”
بعد از فرار املت نوجوان از چنگ عموی قاتلش، فیلم در برشی به چندین سال بعد در سرزمین کیوان روس(در کرانه شرقی شمال اروپا و هممرز با روسیه)می رود، جایی که اَملِت جوان(الکساندر اسکارسگارد)، در هیات یک «berserker»(جنگجوی شوریدهسر) با دستهای وایکینگ کار حمله به آبادیها و غارت به آنها را انجام می دهد.
در تعقیب این وایکینگها، ما شاهد چندین سکانس انجام ریچوآل(مناسک) گرد آتش با هدف تقدیس روحیهی سلحشوری هستیم. در فرهنگهای پاگانی شمال اروپا، حیوانات توتم قبیله(حیواناتی که حامی هر قبیله یا گروه خاصی از مردمان این ناحیه بودند) نقش مهمی در نظام اعتقادی انان ایفاء می کردند. گرگ، سگهای وحشی، خرس، کلاغ، گوزن و…
در واقع، در این مناسک، آنان روح حیوان توتم را به فرو رفتن در جلد خود دعوت می کنند و مثلا در تسخیر روح گرگ در می آیند تا آماده نبرد شوند. این است که در یورشی به یک آبادی اسلاو، وقتی اَملِت جوان رزمنده دشمن را با تبر از اسب به زمین می اندازد، دندان در گردن او فرو می برد و خونش را می خورد و سپس رو به آسمان زوزه می کشد، تا این گرگسانی خود را در صحنه نبرد نشان دهد.
طبیعت در شمال اروپا، زنده است. و عارضههای طبیعی چون رود، کوه، برف، جنگل، همگی فعال و اثرگذار بر ماجراهای انسانی هستند. از این منظر، شباهت زیادی میان اعتقادات نوردیک و اعتقادات «زندهانگاری»(آنیمیسم) در آیین کهن شینتو در ژاپن هست که برای رودها، کوهها و جنگلها، نوعی الوهیت قائل بودند.
آتشفشان هِلکا در جنوب ایسلند که در فیلم «دروازه جهنم» لقب دارد
«درخت جهان» واقع در «ایگادراسیل» در مرکز نظام اعتقادی مردمان کهن شمال اروپا قرار داشت، درختی که به اعتقاد آنان، کل جهان از آن پدیدار شد.
همین مفهوم بعدها در برخی آیینهای باطنی مرتبط با جهان یهود-مسیحی در هیات مفهوم کابالیستی «درخت زندگی» ظاهر شد. جالب این که چند سده قبل از آن که این مفهوم در فرهنگ قبالا پدیدار شود، در رساله «مقامات القلوب» ابوالحسین نوری، صوفی ایرانی ساکن بغداد به ان برمی خوریم و بعدا شیخ محیالدین ابن عربی در رساله «شجره الکون»(درخت زندگی) به آن می پردازد. در فیلم «مرد شمالی» هم در چند صحنه این درخت را می بینیم.
رابرت اگرز با همین فیلم نشان می دهد که استادی چیرهدست در ترسیم چشماندازهای بزرگ است و البته از چیرهدستی و استادی مدیر فیلمبرداری، یارین بلاشکه ، نباید گذشت. بلاشکه و اگرز در کار قبلی اگرز، «فانوس دریایی»(2019)، که به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شد، هم یک سینماتوگرافی درخشان ارایه دادند. در «مرد شمالی»، آنها این زندهانگاری طبیعت بکر و وحشی شمال اروپا را، به عنوان عنصری زنده و موثر و حتی تعیینکننده به خوبی به تماشاگر القاء می کنند.
فیولنر در جواب اعتراض پدرش که چرا باید کارهای سخت مربوط به بردگان را انجام دهند، حرفی حکیمانه منتهی از جنس ماکیاولیستی می زند:
“برای جلوگیری از برده شدن، باید به بردههایت نشان بدهی که به اندازه آنها قوی هستی(زور جسمی داری).”
انتقام طبق روایت فیلم، یک عمل آیینی است که وسیلهی آن، شمشیر «دراوگر»، خود یک ابزار آیینی است. اَملِت باید این شمشیر را، در شب ماه کامل، در نبردی سهمگین، از صاحب آن، یک جنگجوی مردهی گورخواب به غنیمت بگیرد. شمشیری که تنها در «شب» از نیام خارج خواهد شد. هنر کارگردانی اِگرز در صحنههای مبارزه و نبرد تن به تن، یادآور اثر به یاد ماندنی پیر کهنهکار هالیوود، ریدلی اسکات، در «گلادیاتور» و کار اخیر او «دوئل نهایی» است. نبردها خشک، خشن، سهمگین و به دور از اطوار اگزوتیک و اغراقشدهی معمول سینمای ابرقهرمانی است.
سیاهی ظلمانی اروپای پاگانی، اروپای پیشامسیحیت، به خوبی در فیلم نمودار است. عالمی که در سیطره نیروهای بدوی طبیعت، جادوی سیاه و روح حیوانی است. عمیقا «زمینی» و «خاکی»، بدون پرتوی از آسمان و نور الهی. جهانی که قربانی انسان برای خشنودی «ایزدان» از روح شاهزاده یا اشرافزادهی درگذشته یک رسم است و می بینیم که دوشیزهای جوان را در مراسم وداع با جسد پسر بزرگ فیولنر، قربانی می کنند تا روحش، همراه روح او باشد.
شاهکار و نقطهی عطف دراماتیک فیلم، آشکار شدن هویت و ماهیت راستین «گودریون»، مادر اَملِت(نیکول کیدمن) بر اَملِت جوان است. سویهی اهریمنی او بر زیبایی سرد و بیعاطفهی نیکول کیدمن خوش نشسته است و انتخاب کارگردان برای این نقش فوقالعاده است. او با فاش کردن هویت واقعی و منویات درونی خود، به شدت دنیای ذهنی پسرش را به هم می ریزد و البته در نهایت، آتش انتقام را در او تیزتر می کند.
شرحی دربارهی اودین، خدای خدایان در اعتقادات پاگانی شمال اروپا، ایزدی است که طبقهی سلحشور را بیش از هر طبقهی دیگری در بین آدمیان دوست دارد و در تالار افتخار والهالا، سلحشورترین سلحشوران را پذیرایی می کند. والکیری، الهگان جنگ، موجوداتی فرشتهگون هستند که سلحشور نظرکردهی اودین را در میادین نبرد یاری می کنند و در نهایت روح او را نزد اودین می برند. و ما در سکانسی، الگا(آنیا تیلور جوی) را می بینیم که همچون یک والکیری پیکر نیمهجان اَملِت را از مهلکه به در می برد. در متن «اِدای منظوم»(poetic Edda)، مهمترین مکتوب شعری باستانی به جا مانده از ساکنان کهن اسکاندیناوی، می خوانیم که نزد اودین، هیچ انسانی و هیچ عملی، به قدر سلحشوری که در میدان جنگ جان می بازد، ارزشمند نیست.
اما به واقع چرا این میزان اقبال به اساطیر نوردیک و افسانههای جنگاورانهی وایکینگها در هالیوود زیاد شده است؟ آیا صرفا دلیل آن مقاصد سرگرمی و پولسازی است؟
در جریان جنگ روسیه و اوکراین، شبکههای اجتماعی طرفدار اوکراین پر شد از تصاویر و پستهای داوطلبان خارجی جنگ در جبههی اوکراین که از نمادها و اسطورهها و ادبیات نوردیک و وایکینگ همچون «والهالا»، «والکیری» و «اودین» برای نمایش باورهای ایدئولوژیک خود استفاده می کردند و می کنند. در واقع، چنین به نظر می رسد که آبشخور «ایدئولوژیک» دستکم بخشی از جنگجویان خارجی که در صفوف نیروهای اوکراینی چون یگان آزوف و گارد ملی اوکراین می جنگند، همین اسطورههای باستانی شمال اروپاست.
این البته سابقهی بسیار مهمی در تاریخ معاصر دارد. هاینریش هیملر، دومین فرد پرقدرت حکومت رایش سوم در آلمان نازی، کسی که در راس یگان نخبه و مخوف «اس اس» قرار داشت، از علاقمندان و ارادتمندان متعصب اسطورهشناسی شمالی و افسانههای ژرمانی-اسکاندیناوی بود. او حتی بر اساس اصول عقاید، نمادها و باورهای باستانی اروپایی، مناسک و تشریفات اس اس را طراحی کرده بود و حتی فضای داخلی کاخ مرکزی اس اس، دژ وِوِلسبورگ در وستفالیای شمالی، بر اساس همین نمادشناسی و اساطیر طراحی شده بود.
ماجرا تا حد زیادی قابل درک است. بعد از شکست دو ایدئولوژی فاشیسم و بلشویسم و یکهتاز شدن نظام لیبرالسرمایهداری، ماتریالیسم و پوزیتیویسم فکری، سکه رایج در غرب شد. به این مفهوم که هر نوع نظام عقیدتی و فکری استعلایی مبتنی بر اسطورههای کهن یا اسطورههای بازآراییشده(چنان که خود مارکسیسم و پرولتاریا و خلق و نبرد طبقاتی را اندیشمندانی بازآرایی سکولاریستی مبانی و اسطورههای یهودی-مسیحی دانستهاند)، کمکم مشکل خلاء «معنا» و «معنازدایی» در نیروهای مسلح غربی شروع به خودنمایی کرد. این که جوانانی تربیت شده در نظام فکری لیبرال سرمایهداری، مبتنی بر «فردیت» افراطی، مادیگرایی و منفعتجویی شخصی، وقتی جذب ارتش شوند، خواه ناخواه به لحاظ اعتقادی و ایدئولوژیک متاثر از همان خلاء معنایی هستند که افراد غیرنظامی در زندگی روزمره دچار آن هستند. آنگاه در جواب این پرسشهای مبنایی که «چرا من باید خود را فدای افراد دیگر کنم؟»، یا «چرا من باید برای حفظ منافع هموطنان خود، از منافع خود و خانوادهام بگذرم؟»، قطعا با مشکل مواجه می شوند. وقتی به تعبیر مرحوم دکتر شایگان، در مدرنیته از جهان و از انسان، «افسونزدایی» شد و تحت لوای «خردگرایی» تجربی و اصالت دادن به محسوسات، اعتقادات ماورایی و اساطیر معنابخش از زندگی بشر مدرن حذف گردید، فرد مدرن(که نمونه اعلای آن انسان غربی است)، دچار معناباختگی می شود. در زندگی فردیِ غیرنظامی می توان با پناه بردن به الکل، دراگ، واقعیت مجازی و فانتزیهای جنسی و تخدیر ذهنی، این خلاء را تا جایی پر کرد، اما برای فرد نظامی، که طبق اصول سفت و سخت نظامیگری، باید زندگی منضبط و سخت و خشن و تا حدی پرهیزکارانه داشته باشد و در وقت موعود آمادهی فدا کردن خود باشد، این کسری معنا و این خلاء اعتقادی وضعیتی بحرانی پیدا می کند.
اینجاست که طبعا از هالیوود، به عنوان بزرگترین کارخانهی محتواسازی فرهنگی، انتظار می رود که بخشی از راه حل باشد. این روند آشکار و عیانِ احیای اسطورههای سلحشورانه و افسانههای جنگاورانهی اروپای باستان و یادآوری گذشتهی جنگجویانهی اجداد و آباء بشر غربی که متصل به یک «نظام اعتقادی-معنایی» خاص بود، قطعا قرار است در کنار سرگرمی و پولسازی، نسل جوان غربی را با فضای جنگ و رزم مانوستر کند. در واقع یک کارکرد مهم این نوع آثار هنری، به صورت غیرمستقیم و ناخودآگاه، دوپینگ اعتقادی نسلهای جدید اروپایی و آمریکایی برای جنگهایی در آینده است که جنگ روسیه و اوکراین را می توان طلیعهی آن در نظر گرفت.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است