همسر شهید

بی‌خیال شهادت، شاسی بلند ما را کِی می‌دهید؟

بی‌خیال شهادت، شاسی بلند ما را کِی می‌دهید؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همسر شهید مدافع‌حرم مهدی موحدنیا درباره ایامی که همسرش در سوریه بود، این گونه روایت می‌کند: مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانه مادرشوهرم بودم که تماس گرفت. شماره‌اش معلوم بود، اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلام و علیک کرد و گفت: شما خانم موحدنیا هستید؟ گفتم: بله!

مِن‌مِن‌کُنان گفت: همسرتان. با حال بدی گفتم: آقا همسرم چی؟!

گفت: همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند. من بغض کردم. یک لحظه خواهرشوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شماره مهدی است و اذیتت می‌کند. منم خنده‌ام گرفت، اما خودم را کنترل کردم.

با لحن شوخی ـ جدی گفتم: آقا ولش کن! این شاسی‌بلند را کِی به ما می‌دهید؟

با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده و گفت: تو چقدر نامردی! منو به شاسی بلند فروختی؟

گفتم: تا تو باشی مرا اذیت نکنی!   

شهید مدافع حرم، مهدی موحدنیا، ششمین شهید مدافع حرم سبزوار است که در ۱۸فروردین ماه سال ۱۳۶۶ در این شهر به دنیا آمد. او در غروب ۲۷ آبان‌ماه سال ۱۳۹۶ همزمان با شب شهادت امام رضا (ع) در بوکمال سوریه به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم یک فرزند پسر به نام ابوالفضل به یادگار مانده است.

پایان پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بی‌خیال شهادت، شاسی بلند ما را کِی می‌دهید؟ بیشتر بخوانید »

شهید «علی حسین زارعی» خبر شهادتش را به همکارانش داده بود

شهید «علی حسین زارعی» خبر شهادتش را به همکارانش داده بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، سایت رادار «سوباشی» به عنوان یکی از مهمترین سایت‌های راداری کشور نقش ویژه‌ای در مقابله با تهاجمات هوایی رژیم بعث‌ عراق، در زمان جنگ تحمیلی داشت. دشمنان بعثی از فضای آتش بس بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ برای انهدام این رادار استفاده کردند و جنگنده‌های «میگ ۲۵» عراق که در بمباران شهر‌های غربی کشور شکست خورده بودند، در بازگشت از مأموریت، با چند موشک لیزری که از فاصله دور شلیک شده بود، اتاق عملیات سایت راداری «سوباشی» را منهدم کردند.

در این نبرد «رجبعلی جودکی»، «اسدالله زمانی»، «مهدی عسکری»، «نظام علی ملکی»، «فرهاد دستنبو»، «پرویز منصورعلی»، «اکبر کوهی ورامینی»، «پرویز نادری»، «رضا اقبال‌پور»، «علی حسین زارعی»، «علیرضا بهرامی روشن»، «علی‌نقی فخرالدین»، «حسنعلی مهدی برازنده»، «حسن یوسفی صفت»، «محمدعلی جوینده مهر»، «حسن مسعودی خرم»، «محمدرضا مؤمنی»، «طهماسب جامه شورانی» و «خسرو پناهی» به شهادت رسیدند.

نقش مهم و اثرگذار دلیرمردان ارتش به ویژه شهدای سایت سوباشی در دفاع از کشور موجب شد تا به گفت‌وگو با خانواده یکی از این شهدا بپردازیم، «طیبه شمری»، همسر سرتیپ شهید «علی حسین زارعی» از شهدای رادار سوباشی است که مظلومانه به شهادت رسید.

وی با بیان اینکه زندگی ما با جنگ شروع و با قطعنامه به پایان رسید، اظهار داشت: شهید «علی حسین زارعی» بسیار صادق، اهل دین و دیانت، خادم امام حسین (ع) و متعهد به کار بود و دو فرزند از شهید به یادگار مانده است.

شهید «علی حسین زارعی» خبر شهادتش را به همکارانش داده بود

شمری افزود: همسرم بسیار متعهد به کار بود و حتی در زمانی که فرزندانم را باردار بودم، من را تنها می‌گذاشت و به ماموریت می‌رفت.

وی با اشاره به اینکه همسرم از شهادتش اطلاع داشت، گفت: یک هفته قبل از اینکه به شهادت برسد، برای اینکه من را آرام کند گفت که «سفره شهادت جمع شد و نصیب من نشد» و خوابی دیده بودند و برای همکارهایشان تعریف کرده بودند که سایت سوباشی را بمباران و دورش را مشکی کشیدند و همه خانوادهایمان دورش جمع شدند و عزاداری می‌کنند و گفتند، ولی من نمی‌توانم این خواب را به همسرم بگویم، چون در اینجا غریب است، ولی احتمالا ما به شهادت می‌رسیم.

همسر شهید حسین زارعی خاطرنشان کرد: شهادت همسرم مصادف با حمله مرصاد بود و در معرض جنگ بودیم، اما با این وجود همسرم من را با دو بچه تنها گذاشت و بر خودش تکلیف میدانست که باید از کشور دفاع کند.

وی با انتقاد از اینکه شهدای سوباشی کمتر به مردم معرفی شده‌اند، تصریح کرد: رشادت‌های شهدای سوباشی را کمتر بازگو و فقط به سالگرد اکتفا می‌کنند، ما پیروزی انقلاب و جنگ را مدیون این شهدا هستیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «علی حسین زارعی» خبر شهادتش را به همکارانش داده بود بیشتر بخوانید »

در آخرین خداحافظی همسرم همه می‌دانستند او شهید می‌شود/ دلداری شهید «آذرکیش» در رؤیا به همسرش

ماجرای عکسی که زینت‌بخش حجله شهید آذرکیش شد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: جنگ تحمیلی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به دستور صدام به طور سراسری علیه ایران آغاز شد. صدام با خیال اینکه به راحتی می‌تواند خرمشهر، آبادان و حتی اهواز را تصرف کند دست به حمله حداکثری در جنوب کشور زد، اما با دفاع همه جانبه مردم در اوایل جنگ وی نتوانست به هدف خود برسد.

در ادامه ارتش، سپاه، شهربانی، ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی و بسیج با ساماندهی برای دفاع از کشور به مرز‌ها اعزام شدند. در دفاع مقدس نیروی انتظامی از سه بخش (شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی) تشکیل می‌شد که هر کدام وظیفه جداگانه‌ای داشتند.

یکی از یگان‌هایی که در زمان دفاع مقدس علاوه بر نبرد با دشمن بعثی در عقبه جنگ وظیفه حراست از خانواده‌های رزمندگان را برعهده داشت نیروی انتظامی (ژاندارمری، شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی) بود. نیرو‌های ژاندارمری در طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر حفاظت از شهر‌ها و مرز‌های کشور در خط مقدم حاضر می‌شدند و از خاک ایران دفاع می‌کردند.

ژاندارمری با توجه به اینکه در زمان شروع جنگ مسئولیت حفاظت از مرز‌ها را بر عهده داشت، اولین شهدای جنگ تحمیلی را تقدیم نظام کرد و اولین تیری که به سمت ایران شلیک شد به پاسگاه‌های ژاندارمری شلیک شد و اولین تیر نیز از سوی ایران توسط نیرو‌های ژندارمری به سمت دشمن شلیک شد.

یکی از این شهدا «موسی آذرکیش» است که در سال ۱۳۴۴ در زابل استان سیستان و بلوچستان به دنیا آمد و ۱۷ فروردین ۱۳۶۵ در عملیات والفجر ۸ در فاو به شهادت رسید. در ادامه مشروح گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس را با همسر این شهید می‌خوانید:

در تمام مدتی که با او زندگی کردم، ندیدم نمازش را دیرتر از وقت آن بخواند

اخلاقش خیلی خوب بود و به نماز خیلی اهمیت می‌داد. در این یک سالی که با هم زندگی کردیم، نشد که یک بار نمازش را دیرتر از اول وقت بخواند یا نمازش قضا شود و به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت و به دیگران کمک می‌کرد و هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد؛ چون زمانی که کوچک بود، پدرش را از دست داده بود. به مادرش خیلی احترام می‌گذاشت. به نماز خیلی اهمیت می‌داد و تمام روزه‌هایش را می‌گرفت حتی به پیشواز ماه رمضان هم می‌رفت و آنقدر به موضوع پاکیزگی مقید بود که آن زمان که در خانه‌ها حمام نبود و باید به حمام عمومی می‌رفتیم، حتی اگر به حمام لازم داشتند و ۱۰ دقیقه به اذان مانده بود به حمام عمومی می‌رفت.

همسرم اصلا اهل غیبت، دروغ و نگاه به نامحرم نبود و روی مسئله حجاب خیلی تاکید داشت و اجازه نمی‌داد که حتی یک ذره از مو‌های من بیرون باشند. معیار موسی برای انتخاب همسر این بود که خانواده‌دار، باحجاب و باایمان باشد. زمانی هم که ازدواج کردیم، من همیشه باید لباس آستین مچی می‌پوشیدم و اجازه نداشتم لباسی که آستین آن بالا برود و آزاد باشد بپوشم.

همسرم خیلی به این مسائل اهمیت می‌داد. ما با هم فامیل بودیم که ازدواج کردیم و نحوه آشنایی ما به این صورت بود که زمانی که من هنوز کوچک بودم، موسی به خانه ما آمده بود و یک کاغذ در دستش بود و من آن کاغذ را گرفتم، اما تا چند سال آن کاغذ را داشتم و از آنجا که ما به هم علاقه داشتیم، چند سال بعد از آن به خواستگاری من آمد.

بعد از شهادت همسرم هم خواستگار‌های زیادی داشتم و مادرم خیلی از این قضیه ناراحت بود که چرا من ازدواج نمی‌کنم و برای این کار تمام فامیل را واسطه قرار داده بود که با من صحبت کنند تا من ازدواج کنم، اما من هر چقدر اندیشیدم، نتوانستم کسی را انتخاب کنم که مانند شهید باشد.

آن موقع جوان‌ها زود ازدواج می‌کردند. همسرم، خود ۲۰ یا ۲۲ سال داشت که ازدواج کرد و من، ۱۵ سال داشتم. آن هنگام جوان‌ها منتظر نمی‌ماندند تا کسی به آن‌ها بگوید ازدواج کنید. از آنجا که موسی به امام خمینی علاقه داشت، به جبهه رفت و اتفاقاً پسرعموی او هم نظامی بود و دائم به همسرم اصرار کرده بود که من در نظام هستم و زن و بچه‌ام از من خیری نمی‌بینند و دائم در ماموریت هستم و کنار زن و بچه‌ام نیستم و آسایش نداریم. (آن موقع هنوزجنگ نبود)، اما همسرم گفته بود: من عاشق نظام هستم و نظام را دوست دارم.

فعلا این عکس بماند

یک عکاسی در محله‌مان بود که آشنا بود و همسرم رفته بود و یک عکس خیلی بزرگ و قشنگ گرفته بود و به عکاس گفته بود که فعلا این عکس در مغازه‌ات بماند و بعد از شهادت او، عکاس آن را در ویترین مغازه خود گذاشته بود و گفت: آقا موسی، فعلا این عکس بماند.

در آخرین خداحافظی همسرم همه می‌دانستند او شهید می‌شود/ دلداری شهید «آذرکیش» در رؤیای همسرش

شنیدن خبر شهادت

وقتی که عملیلت می‌شد، اخبار، لحظه به لحظه از عملیات گزارش می‌داد و من داشتم اخبار ساعت دو را گوش می‌دادم که گفت: در منطقه والفجر هشت در فاو چند نفری شهید شدند و ناگهان احساسی به من دست داد که انگار کسی به قلبم چنگ می‌انداخت و برای چند روز هیچ خبری از همسرم نداشتم تا اینکه به برادرشوهرهایم خبر داده بودند و همه می‌دانستند که موسی شهید شده است، اما من خبر نداشتم.

یک روز بلند شدم که به خانه خواهرم بروم که چند خانه آن طرف‌تر بود. وقتی بیرون رفتم احساس می‌کردم که تمام هم‌محله‌ای‌ها انگار آشفته هستند و از من دوری می‌کنند و در راه خواهرم را دیدم. خواهرم از من پرسید: کجا می‌روی؟

گفتم: داشتم به خانه شما می‌آمدم.

خواهرم گفت: بیا به خانه برادرمان برویم، بعد از آن به خانه ما می‌رویم.

در راه که داشتیم می‌رفتیم، احساس کردم می‌خواهد حرفی به من بزند و به او گفتم: خواهر، می‌خواهی مطلبی به من بگویی؟

خواهرم به ناگاه گریه‌اش گرفت و من از قضیه باخبر شدم.

زمانی که به زیارت مزارش می‌روم، احساس آرامش می‌کنم

زمانی که سر مزارش می‌روم، احساس سبکی و آرامش دارم و اینکه کسی هست که با او حرف بزنم و چند ساعت می‌نشینم و تمام حرف‌هایم را به او می‌زنم و درددل می‌کنم؛ بعد یک حالت سبکی و آرامی به من دست می‌دهد و سپس بلند می‌شوم و می‌آیم.

تاثیر شهید بر دوست و آشنا

شهادت همسرم روی اطرافیان تاثیر داشته و دو تا از برادرزاده‌های شهید با آنکه زمان شهادت عمویشان کوچک بودند، اما حالا می‌گویند: «ما می‌خواهیم راه شهید را ادامه بدهیم.» به همین خاطر به عضویت سپاه درآمده اند.

برکت معنوی شهادت موسی

از برکات معنوی شهادت موسی این است که خیلی صبور شدم. به برکت خون شهید خیلی به من احترام می‌گذارند. زندگی من زبانزد تمام فامیل است که: «شما و همسرت خیلی با هم خوب بودید.» همیشه اسم من را به نیکی می‌برند و همین برای من باعث افتخار است.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای عکسی که زینت‌بخش حجله شهید آذرکیش شد بیشتر بخوانید »

مراسم «خورشید خانه‌ات باش» در کرمان برگزار می شود

برگزاری مراسم «خورشید خانه‌ات باش» در کرمان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، مراسم «طرح خورشید خانه‌ات باش» به  همت اداره‌کل حفظ آثار نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمان یکشنبه 29 خرداد ساعت 16 در پارک ریحانه ویژه بانوان برگزار خواهد شد.

این مراسم با هدف ترویج و انتقال مفاهیم سبک زندگی جهادگرانه بر اساس سیره زندگی شهدا با حضور همسر شهید غلامرضا جعفری کرمانی برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مراسم «خورشید خانه‌ات باش» در کرمان بیشتر بخوانید »

شهید مدافع حرم: دوست ندارم چیزی از وجود من بازگردد/ درخواستی که شهید مدافع حرم از خواهر خود داشت

وداع خاص شهید «شریفی» با خانواده/ وصیت عارفانه شهید برای تدفینش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم «هادی شریفی» ۳۱ شهریور ۱۳۶۱ در شهر قم به دنیا آمد. بهمن ۱۳۹۴ برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و روز ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ در منطقه تل‌العیس به شهادت رسید و پیکر مطهر او پس از پنج سال در مهر ۱۴۰۰ شناسایی شد.

خواهر این شهید در خصوص اخلاق و خصائص بارز شهید در گفت‌وگو با دفاع‌پرس اظهار داشت: برادرم هادی از بچگی عشق به شهادت داشت. حتی زمانی که کوچک بود، یک تفنگ چوبی داشت و مدام می‌گفت من می‌خواهم به جبهه بروم و شهید شوم. عشق شهادت داشت و همیشه می‌گفت دعا کنید من شهید شوم. حتی زمانی که به منزلشان می‌رفتیم، زمانی که بابت پذیرایی که می‌کرد، از او تشکر می‌کردیم، فقط می‌گفت: دعا کنید که من شهید شوم.

خواهر شهید در رابطه با درخواستی که برادرش از او داشت، گفت: یک ماه مانده به زمانی که می‌خواست به جبهه برود، مرا به گلزار شهدای محله‌مان برد و مزار خودش را نشانم داد. به من گفت: من دوست ندارم برگردم و نمی‌خواهم چیزی از وجودم بازگردد. اگر پیکر من را بازگرداندند که هیچ؛ اما اگر بازنگرداندند، یک لباس من را به همراه قرآن و یک پرچم در مزارم بگذارید که در حال حاضر به عنوان یادبود در گلزار شهدای محله‌مان گذاشتیم.

وی در رابطه با احساسی که هنگام شنیدن خبر شهادت برادرش داشت، گفت: من خیلی خوشحال شدم. اصلا گریه نکردم. برای اینکه برادرم به آرزویی که داشت، رسید. زمانی که به خانه ما می‌آمد، از من می‌خواست که برای شهادت او دعا کنم.

خواهر شهید شریفی در رابطه با خداحافظی پیش از اعزام برادرش اظهار کرد: یک شب قبل از آنکه برود، تمام ما را برای صرف شام و خداحافظی به منزل خود دعوت کرد. حین شام متوجه شدم که هادی اصلا غذا نمی‌خورد و به همه ما نگاه می‌کند. به یک جا خیره شده بود و در فکر بود. آن شب بعد از شام خودش ما را رساند و آن شب، آخرین شبی بود که برادرم را دیدم.

خواهر شهید با اشاره به احساسی که هنگام شنیدن خبر تفحص برادرش داشت، افزود: از آنجا که برادرم به آرزوی خود رسید، من خوشحال بودم و هر کس که برای عرض تسلیت به خانه ما می‌آمد و به ما می‌گفت: خدایش بیامرزاد، به آن‌ها می‌گفتم این حرف را نزنید بلکه بگویید شهادت او مبارکتان باد. چون خودش دوست داشت و به آرزویش رسید و همه چیز همان گونه شد که او می‌خواست.

وی در پایان درمورد ویژگی‌های اخلاقی برادر خود گفت: برادرم فردی انقلابی و عضو بسیج بود. در دارالقرآن پدرم قرآن می‌خواند، هنگام نماز عبا روی دوش خود می‌انداخت و می‌ایستاد تا من پشت سر او قامت ببندم. به حجاب و نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. خیلی حساس و مهربان بود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وداع خاص شهید «شریفی» با خانواده/ وصیت عارفانه شهید برای تدفینش بیشتر بخوانید »