همسر شهید

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: کتاب‌های اساطیر را ورق می‌زنم… به دنبال برگی، سطری، کلامی، که فرزندانم را با مفهوم و معنای حقیقی دلیری و مردانگی آشنا کند؛ اما نمی‌یابم… نه این که نباشد، هست… اسطوره‌ها داریم، قهرمان‌ها داریم، پهلوان‌ها داریم، قصه‌ها داریم، اما انگار هیچ یک راضی‌ام نمی‌کند… سراغ برگ خاطرات آدم‌های معمولی را می‌گیرم… همان‌ها که مثل ما و در کنار ما زیستند، در همین کوچه‌ها و معابر و خیابان‌های ما قدم زدند و از همین معابر، پلی به سمت آسمان زدند…

قصه آدم‌های معمولی، قصه اسوه‌هایی است که همچون ما بودند؛ اما فرق‌شان در مشق مردی و مردانگی بود… مرد شدن، مرد بودن و مرد ماندن کار هرکسی نیست! کار آن‌هایی است که روی سیم خاردار نفس، پا گذاشته و به آن‌چه می‌گفتند، عمل می‎کردند! اصلا مردانگی در همین خلاصه می‌شود “پای قولت بایست؛ تا پای جان!”

و داستان موسی، داستان یکی از همین آدم‌های معمولی به آسمان رسیده است. داستان اسوه‌ای که مردانگی را عمل کرد، داستان مردی که پای قولش ایستاد تا پای جان! نه! تا فدای سر! داستان کسی که با من و ما فرق داشت! با منی که هر روز زیارت عاشورا را سرسری می‌خوانم و  معنای “بابی انت و امی…” تنم را نمی‌لرزاند، اما او با همین عبارت اذن ورود به دنیای جهاد را از همسر همراه و همدلش گرفت…

اصلا نمی‌دانم! چرا دارم همچون منی را با چون اویی قیاس می‌کنم؟! قیاس منی که همیشه لاف عاشقی ورد زبانم است و اویی که “سرم به فدای سر تو عزیز فاطمه ” گویان، سر را فدا کرد؟

قیاس منی که هنوز در واجباتم مانده ام و سیم محبت و اشتیاقم به امام حی و حاضر و ناظرم دائم در نوسان است و اویی که جمکران، ماوا و ملجا و پناه خستگی‌ها و محل اتصال و پرواز روحش بود؟

برگ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم «موسی رجبی» این آدم معمولی به اوج و معراج رسیده را مرور می‌کنم، تا برای فرزندانم و همه ی فرزندان سرزمینم، الگو و اسوه ی حقیقی را نشان دهم…

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

شهید «موسی رجبی» چهارم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهرستان ترکمنچای از توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیرو‌های مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیرو‌های جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیرو‌های پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال ۱۳۹۷ در منطقه البوکمال، توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. در ادامه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «پری علی‌نژاد» همسر شهید «موسی رجبی» گفت‌وگویی انجام داده است که بخش اول آن دیروز تقدیم شد و در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

اولین مقصد

دفاع‌پرس: یادگار شهید چه زمانی متولد شد؟ نام او را چه کسی برگزید؟

موسی علاقه داشت فرزندمان پسر باشد. او می‌گفت، «دختر، ریحانه بهشتی است و باید مراقبش بود. چراکه روحیه‌ او حساس است و دلش زود می‌شکند. و من تاب ناراحتی دخترم را ندارم.» به همین دلیل وقتی فهمید فرزندمان پسر است، از ذوق و شوق آرام نمی‌گرفت.

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

محمد عرفان سال ۱۳۸۵ متولد شد و نام او را با نظر همدیگر انتخاب کردیم. پیشنهاد نام ترکیبی از سوی موسی مطرح شد. او گفت، «یک نام دوبخشی انتخاب کنیم که حتما یک بخش آن  از اسامی اهل بیت (ع) باشد. من بخش اولش را محمد انتخاب می‌کنم، بخش دومش را هم، هرچه شما دوست دارید می‌گذاریم.» و این چنین اسم فرزند اولمان محمدعرفان شد.

محمدعرفان قرار بود روز عاشورا متولد بشود و موسی هر سال اول ماه محرم‌، برای مداحی به ترکمن‌چای می‌رفت، به همین سبب خیلی درمانده و ناراحت بود که نمی‌تواند برای امام حسین (ع) مداحی کند. نمی‌توانستم ناراحتی‌اش را ببینم، گفتم، «اشکال ندارد، شما بروید ترکمن‌چای!» موسی می‌ترسید که این تاخیر برای بچه مشکلی به وجود بیاورد. به خدا توکل کردم و گفتم، «نگران نباش! امام حسین (ع) حتما نگهدارش است!» خوشحال شد و رفت. شب شام غریبان به تهران برگشت. محمدعرفان هم فردای روز عاشورا به دنیا آمد.

پس از ولادت محمدعرفان، پدر تاکید داشت که، «اولین مقصدی که فرزندمان را می‌بریم، باید مسجد جمکران باشد! می‌خواهم او را برای تمام عمر، بیمه کنم!» و همراه نوزاد چندروزه‌مان راهی جمکران شدیم.‌ ابتدا موسی شکلات‌هایی را که خریده بود در صحن پخش کرد و سپس محمدعرفان را، رو به گنبد سبز جمکران در آغوش گرفت و گفت، «امامِ زمانم، می‌خواهم فرزندم سرباز شما باشد. می‌خواهم محمدعرفانم مهدی‌یار و یاور شما باشد. دعا کنید فرزندانم سرباز شما بشوند و من و مادرشان نیز در راه عشق و ارادت به شما ثابت قدم بمانیم و خادم شما باشیم. دعا کنید عاقبت به خیر بشویم. امامِ ما، دعایمان کنید در سختی‌های زندگی، وسوسه شیطان از مسیرتان منحرف‌مان نکند. امام عصر (عج)، دستان خالی‌مان را بگیرید و کمک‌مان کنید!»

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

نام فرزند دوم‌مان را نیز، با همدیگر انتخاب کردیم. موسی اصرار داشت که حتما باید نامش علی داشته باشد و امیرعلی متولد شد. ماجرای جمکران رفتنش هم جالب است. چون زردی داشت، نشد که پس از ترخیص از بیمارستان، به جمکران برویم. اما ما سر قرارمان ماندیم، آن‌قدر صبوری کردیم و جایی نرفتیم تا امیرعلی خوب شد و اولین مقصدمان جمکران شد.

امانت‌های خدا

دفاع‌پرس: رابطه پسرها با پدر چگونه بود؟

بچه‌ها با پدرشان مثل دو دوست بودند تا پدر و فرزند. خیلی رابطه صمیمانه‌ای میان آن‌ها برقرار بود.

آقا موسی در هر شرایطی برای بچه‌ها وقت می‌گذاشت و با آن‌ها بازی می‌کرد. از سرکار که برمی‌گشت، حتی اگر خیلی خسته بود، نمی‌رفت استراحت کند. مستقیم می‌رفت سراغ بچه‌ها و با آن‌ها بازی می‌کرد.

تربیت پسرها و ولایی بودن‌شان مهم‌ترین مساله برای موسی بود. او معتقد بود، «بچه‌ها با مهربانی، متوجه اشتباه‌شان می‌شوند و اصلا نیازی به خشونت ندارند!» هیچ‌وقت هم ندیدم که دعوایشان کند. اگر خطایی می‌کردند، آن خطا را در قالب داستان به بچه‌ها آموزش می‌داد. در پایان هم، نظرشان را می‌پرسید که، «شخصیت داستان کدام رفتار را انجام می‌داد، بهتر بود و خدای مهربان دوست داشت؟!» محمدعرفان چون بزرگ‌تر بود، زودتر متوجه اشتباه‌شان می‌شد و از داستان پدرش درس می‌گرفت.

موسی می‌گفت، «بچه‌ها امانت‌های خدا دست ما هستند! آن‌ها آینه تمام‌نمای پدرومادرشان هستند! این ما هستیم که باید خودمان را تربیت کنیم تا بچه‌ها نیز تربیت بشوند. اگر ما درست رفتار کنیم، بچه‌ها نیز از پدر و مادرشان آن رفتار درست را آموزش می‌بینند!»

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج)

دفاع‌پرس: شهید رجبی در کارهای منزل کمک می‌کردند؟

شرایط کاری موسی به شکلی بود که صبح‌ها پیش از اذان صبح از منزل خارج می‌شد و حتی نماز صبح خود را در خیابان می‌خواند، و شب‌ها دیر وقت بازمی‌گشت، با این وجود هیچ‌گاه خستگی‌اش را به منزل نمی‌آورد. من هم دلم نمی‌آمد با حجم کاری بسیارش در خارج از منزل، بخواهم در منزل نیز کمک کند، اما دیگر مواقعی که احتیاج به کمک داشتم، یاری‌ام می‌کرد.

هرچند از زمانی‌که ماموریت‌هایش به سوریه آغاز شد، روی زمین بند نمی‌شد. گویا احساس می‌کرد برای ما کم می‌گذارد، دائما اصرار می‌کرد، هرکاری مانده را به او بگویم، تا انجام دهد‌. آقا موسی اصلا اهل استراحت و تنبلی نبود.

ادامه دارد…

711



منبع خبر

بیمه شدن فرزندان در مسجد جمکران/ درخواست ویژه شهید «موسی رجبی» از امام زمان‌ (عج) بیشتر بخوانید »

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: کتاب‌های اساطیر را ورق می‌زنم… به دنبال برگی، سطری، کلامی، که فرزندانم را با مفهوم و معنای حقیقی دلیری و مردانگی آشنا کند؛ اما نمی‌یابم… نه این که نباشد، هست… اسطوره‌ها داریم، قهرمان‌ها داریم، پهلوان‌ها داریم، قصه‌ها داریم، اما انگار هیچ یک راضی‌ام نمی‌کند… سراغ برگ خاطرات آدم‌های معمولی را می‌گیرم… همان‌ها که مثل ما و در کنار ما زیستند، در همین کوچه‌ها و معابر و خیابان‌های ما قدم زدند و از همین معابر، پلی به سمت آسمان زدند…

قصه آدم‌های معمولی، قصه اسوه‌هایی است که همچون ما بودند؛ اما فرق‌شان در مشق مردی و مردانگی بود… مرد شدن، مرد بودن و مرد ماندن کار هرکسی نیست! کار آن‌هایی است که روی سیم خاردار نفس، پا گذاشته و به آن‌چه می‌گفتند، عمل می‎کردند! اصلا مردانگی در همین خلاصه می‌شود “پای قولت بایست؛ تا پای جان!”

و داستان موسی، داستان یکی از همین آدم‌های معمولی به آسمان رسیده است. داستان اسوه‌ای که مردانگی را عمل کرد، داستان مردی که پای قولش ایستاد تا پای جان! نه! تا فدای سر! داستان کسی که با من و ما فرق داشت! با منی که هر روز زیارت عاشورا را سرسری می‌خوانم و  معنای “بابی انت و امی…” تنم را نمی‌لرزاند، اما او با همین عبارت اذن ورود به دنیای جهاد را از همسر همراه و همدلش گرفت…

اصلا نمی‌دانم! چرا دارم همچون منی را با چون اویی قیاس می‌کنم؟! قیاس منی که همیشه لاف عاشقی ورد زبانم است و اویی که “سرم به فدای سر تو عزیز فاطمه ” گویان، سر را فدا کرد؟

قیاس منی که هنوز در واجباتم مانده ام و سیم محبت و اشتیاقم به امام حی و حاضر و ناظرم دائم در نوسان است و اویی که جمکران، ماوا و ملجا و پناه خستگی‌ها و محل اتصال و پرواز روحش بود؟

برگ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم «موسی رجبی» این آدم معمولی به اوج و معراج رسیده را مرور می‌کنم، تا برای فرزندانم و همه ی فرزندان سرزمینم، الگو و اسوه ی حقیقی را نشان دهم…

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

شهید مدافع حرم «موسی رجبی» چهارم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهرستان ترکمنچای از توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیرو‌های مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیرو‌های جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیرو‌های پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال ۱۳۹۷ در منطقه البوکمال، توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. در ادامه خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «پری علی‌نژاد» همسر شهید «موسی رجبی» گفت‌وگویی انجام داده است که مشروح آن در چند بخش تقدیم می‌شود.

در ادامه بخش اول این گفت‌وگو از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

از شهید بودن تا شهید شدن…

دفاع‌پرس: در ابتدا به بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید بپردازیم.

حُسن خلق و ملاطفت رفتار آقا موسی سبب محبوبیت او نزد همگان شده بود؛ به نحوی‌که نه تنها خانواده بلکه تمام همکاران و همسایگان شیفته او بودند. صداقت گفتار و پشتکار بسیار، از دیگر خصوصیات چشمگیر وی محسوب می‌شود. موسی معتقد بود، «کار نشد ندارد!» و در عمل نیز گفته خود را ثابت می‌کرد. او برای انجام کار خیر از همه پیشی می‌گرفت و هر هدفی را با عشق و انگیزه آغاز و با موفقیت به نتیجه می‌رساند. سختی‌ و شکست هیچ‌گاه وی را دل‌سرد نمی‌کرد و با صبوری، اراده پولادین خود را به رخ همگان می‌کشید. او همیشه خنده‌رو بود و هیچ‌گاه اخم جایگزین لبخند زیبایش نمی‌شد.

احترام به پدر و مادر و بوسیدن دست آنان از دیگر ویژگی‌های بارز شهید رجبی بود. این اخلاق حسنه را در وجود بچه‌ها نیز نهادینه کرد. او می‌گفت، «احترام به پدر و مادر سبب گشایش امور می‌شود و با دعای خیر آن‌هاست که به هر آن‌چه می‌خواهیم، دست پیدا می‌کنیم.»

اهتمام فراوانی در رعایت حلال و حرام داشت و دقت می‌کرد، ذره‌ای حرام وارد زندگی‌مان نشود. موسی همواره می‌گفت، «مال حرام آدم را زمین‌گیر می‌کند و برکت را از زندگی می‌برد.»

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

وصال

دفاع‌پرس: از نحوه آشنایی‌تان با شهید رجبی بگویید؟

آقا موسی، دوست یکی از اقوام بود که به طور اتفاقی در یکی از مراسم‌ها هم‌دیگر را دیدیم. خانواده او ساکن شهر دیگری بودند و بنابراین شناخت زیادی از آن‌ها نداشتیم و همین امر سبب شد پدرم مخالفت کند؛ اما موسی آرام نگرفت و پدر را شیفته متانت، نجابت و تواضع خود کرد. رفتاری که تا هنگام شهادت نیز به آن پایبند بود.

دفاع‌پرس: شهید رجبی چه معیارهایی برای ازدواج داشتند؟ شما چطور؟

مهم‌ترین معیار من برای ازدواج ایمان بود که موسی در آن زبانزد بود. همسرم نیز مسائل اعتقادی و حجاب برایش اولویت داشت و به دنبال همسری بود که گرفتار چشم رو هم چشمی نباشد. البته در جلسه خواستگاری توضیح داد که، «این معیار بدان معنا نیست که یک زندگی ساده پیش رو داریم. من تمام تلاش خود را می‌کنم که بهترین زندگی را برایتان بسازم؛ اما از تجمل‌گرایی بیزار هستم.»

ناگفته نماند که موسی مرد سخت‌کوشی بود و هر آن‌چه داشت، هرچند اندک؛ اما با توکل به خدا و همت خود به دست آورده بود و این برای من بسیار ارزشمند بود. هم‌چنین در دوران آشنایی خوابی دیدم که جز مادرم هیچ‌کس از آن اطلاع ندارد. همین خواب سبب شد با یقین کامل او را انتخاب کنم.

خرداد ۱۳۸۳ عقد و نیمه شعبان ۱۳۸۴ با برگزاری یک مراسم بسیار ساده در منزل پدرم رسما زندگی مشترک شیرین‌مان را آغاز کردیم.

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

دفاع‌پرس: با برگزاری مراسم ساده‌ مخالفت نداشتید؟

هرچند که تک دختر بودم و برای هر فردی چگونگی برگزاری این جشن به یادماندنی حائز اهمیت است؛ اما آن قدر مجذوب شخصیت دوست داشتنی موسی شدیم که اصلا این مسائل پیش‌پاافتاده به چشم‌مان نیامد. او معتقد بود، «می‌توانیم با حذف هزینه‌های غیرضروری‌، این مبالغ را برای زندگی‌مان سرمایه گذاری کنیم.»

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی»

دفاع‌پرس: از خاطرات زندگی مشترک‌تان بگویید.

هرچند که روزهای بسیار سختی را گذراندیم اما زندگی شیرین ما بسیار با برکت بود. چراکه با همراهی همدیگر همه چیز را از نقطه صفر آغاز کردیم.

حال خوب تک تک لحظات زندگی‌، من را نسبت به انتخاب صحیحم مطمئن‌تر می‌کرد. موسی هر روز یک خصوصیت اخلاقی جدیدِ خوب از خودش رونمایی می‌کرد و از روز قبل بهتر می‌شد. من هم هرروز خدا را شکر می‌کردم که همسرم همانی ‌است که می‌خواستم.

هرچند زندگی‌ مشترک‌ ما عمر کوتاهی داشت اما در هر لحظه از آن عشق حکمفرما بود. گاهی که دلخوری پیش می‌آمد، با اینکه همواره من مقصر بودم؛ اما روز بعد موسی یک شاخه گل سرخ داخل پیراهنش می‌گذاشت و به خانه می‌آمد. اعتراض می‌کردم که خارهای گل اذیتت می‌کند! اما با لبخند پاسخ می‌داد، «اینطوری، هم کسی گل را نمی‌بیند تا دلش بخواهد و هم، می‌خواهم ببینی چقدر دوستت دارم و با دیدن این صحنه من را ببخشی!»

هرچه از مهربانی او بگویم، حق مطلب ادا نمی‌شود. هرگاه غذای محل کارش غذای مورد علاقه من بود، گرسنه می‌ماند تا آن غذا را به منزل بیاورد. می‌گفتم، «ناهارت را میل کن که تا شب گرسنه نمانی! من خودم سبزی‌پلو با ماهی درست می‌کنم!» می‌خندید و می‌گفت، «غذای بابِ میل شماست! از گلوی من پایین نمی‌رود!» هنوز هم که نزدیک سه سال از شهادت آقا موسی می‌گذرد، در منزل ما سبزی‌پلو با ماهی درست نشده است، چرا که تنها از گلوی من هم پایین نمی‌رود…

انتهای پیام/ 711



منبع خبر

کلید دست‌یابی به تمام خواسته‌ها در کلام شهید «موسی رجبی» بیشتر بخوانید »

برآورده شدن آرزوی شهید «جعفر کوهی‌فایق» در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ناوبان یکم الکترونیک شهید «جعفر کوهی فایق» اول مهر ۱۳۶۵ در «شهر کرد» چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران تحصیل خود تا مقطع لیسانس، در اسفند سال ۱۳۹۵ به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در آمد و در منطقه سوم دریایی نبوت نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمت شد.

از جمله سوابق انتصاباتی وی می‌توان به افسر اجرائیات جنگال و کارشناسی اقدامات پشتیبانی الکترونیکی جنگال اشاره کرد. در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ در حین انجام تمرین دریایی توسط تعدادی از شناورهای نیروی دریایی ارتش در آب‌های جاسک و چابهار، شناور پشتیبانی کنارک دچار سانحه شد و به همراه تعدادی از همکارانش به شهادت رسید.

برآورده شدن آرزوی شهید «جعفر کوهی‌فایق» در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت

وی در هنگام شهادت یک فرزند سه ساله به نام «متین» داشت. پیش‌تر بخش اول و دوم گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «نرجس علی‌بابایی» همسر شهید «جعفر کوهی فایق» تقدیم شد که در ادامه، بخش سوم (پایانی) این گفت‌وگو را می‌خوانید.

دفاع‌پرس: شهید کوهی بیشتر با کدام امام مانوس بود؟

به تمام اهل بیت (ع) ارادت داشت اما علاقه‌اش به امام رضا (ع) حکایت دیگری بود. جعفر روزهای آخر بسیار دل‌تنگی می‌کرد و می‌گفت «در اولین فرصت یک مرخصی یک روزه می‌گیرم تا به پابوس امام رضا (ع) برویم». به خاطر شرایط کرونا من مخالفت می‌کردم و می‌گفتم «حرم‌ها که تعطیل هستند! نمی‌شود رفت» و جعفر پاسخ می‌داد «نه حرم همیشه بسته نمی‌ماند و من مطمئن هستم زمانی‌که به شهرکرد برگردیم، حرم‌ها باز می‌شوند». فردای روزی که پیکر جعفر به شهرکرد رسید، حرم‌ها باز شدند. در آن لحظه فقط با خود تکرار کردم «جعفر همان‌طور شد که گفتی، حرم‌ها باز شدند اما خوش به حالت که رفتی به دیدار خود امام رضا (ع)».

دفاع‌پرس: از متین بگویید؟ چطور با شهادت پدر کنار آمد؟

هفت روز مانده بود تا با همدیگر جشن تولد سه سالگی متین را برگزار کنیم؛ اما نشد. متین تا مدت‌ها بی‌قرار بود و به هیچ‌کس اعتماد نداشت. نگرانی تمام وجودش را دربرگرفته بود. اصلا انگار در یک عالم دیگری سیر می‌کرد. اوایل گمان می‌کرد پدرش به ماموریت رفته و مثل همیشه بالاخره یک روز بازمی‌گردد، اما هر چه منتظر ماند آن یک روز نیامد تا اینکه خودش به حرف آمد و پرسید، «مامان، راست است که بابا به آسمان‌ها رفته و دیگر پیش ما نمی‌آید؟!»

برآورده شدن آرزوی شهید «جعفر کوهی‌فایق» در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت

کودک کوچک من خیلی زود مرد زندگی شد. مردی که روز به روز، چه در ظاهر و چه در رفتار، بیشتر شبیه پدرش می‌شود. کافی است ببیند چشمانم خیس شده، سریع قطرات اشکم را پاک می‌کند و می‌گوید «مامان، اگر اشک بریزی، من هم گریه می‌کنم» دلم گرم به بودنش می‌شود و در آغوش می‌گیرمش و می‌بویمش. او واقعا بوی پدرش را می‌دهد.

دفاع‌پرس: همسرتان از شهادت سخن می‌گفت؟

هیچ‌گاه با من مستقیم راجع به شهادت حرف نزد اما شاید در خلوت‌هایش و در توسلاتش به امام رضا (ع) طلب شهادت می‌کرد.

پس از شهادت سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» با حسرت به مراسم تشییع پیکر مطهرشان نگاه می‌کرد و می‌گفت «من هم آرزو دارم مثل حاج قاسم عاقبت به خیر شوم. چقدر خوب است انسان‌ها با افتخار کوچ کنند.»

دفاع‌پرس: گمان می‌کنید رمز شهادت چیست؟

راز و نیاز با خالق در خلوت‌های پنهانی و دریافت مهر قبولی از جانب حق، همینطور قدم گذاشتن در مسیر شهدا و پیروی از آن‌ها. به راستی‌که هرکس شهید باشد، شهادت را برای خودش می‌خرد.

دفاع‌پرس: الگوی شهید کوهی در زندگی چه کسی بود؟

امام حسین (ع). جعفر با الگوبرداری از امام حسین (ع) سرباز نظام شد تا هیچ‌گاه تن به ذلت ندهیم و حتی اگر لازم شد، خود و خانواده را در راه حق فدا کنیم.

دفاع‌پرس: حضور شهید را در زندگی احساس می‌کنید؟

بله، ایمان دارم جعفر کنار ما زندگی و یاری‌مان می‌کند. همواره مواظب من و متین بوده و از تمام احوال‌مان آگاه است. فقط این ما هستیم که او را نمی‌توانیم ببینیم مگر در خواب و رویا. گاهی که دلم می‌گیرد یا از کسی ناراحت می‌شوم، شب جعفر به خوابم می‌آید و ما را به گردش می‌برد. یا مثل همیشه با حرف‌هایش دلداری‌ام می‌دهد و آرامم می‌کند. زمانی‌که بیدار می‌شوم، می‌بینم هیچ اثری از آن حال بد باقی نمانده است.

برآورده شدن آرزوی شهید «جعفر کوهی‌فایق» در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت

دفاع‌پرس: گفته‌هایتان را با مصداق بیان می‌کنید؟

بله، دو هفته از شهادت جعفر می‌گذشت که متین دو شبانه روز در تب شدید می‌سوخت. هر کاری می‌کردم تبش پایین نمی‌آمد. خسته شده بودم. با ناراحتی شروع به دعوا با او کردم و گفتم «این رسمش نبود من را با مشکلات تنها بگذاری! من دیگر تحمل ندارم، بیا من را با خودت ببر!» و با ناراحتی خوابم برد. وقتی بیدار شدم، دیدم متین تب ندارد. یقین دارم آن شب پدرش به بالینش آمد و از او نگهداری کرد.

دفاع‌پرس: شهید کوهی به چه مطلبی تاکید داشت؟

جعفر همیشه من را به حفظ ایمان و تقوا سفارش می‌کرد و می‌گفت «راه حضرت زهرا (س) را پیش ببر و مراقب حجابت باش.»

دفاع‌پرس: و حرف پایانی شما…

طول زندگی مشترک من و جعفر اگر چه کوتاه بود، اما عمیق بود و بسیار شیرین و من حقیقتا طی این پنج سال همراهی با جعفر، طمع زندگی عاشقانه را چشیدم. ان‌شاءالله ادامه زندگی‌مان بماند برای بهشت.

انتهای پیام/ ۷۱۱



منبع خبر

برآورده شدن آرزوی شهید «جعفر کوهی‌فایق» در تشییع پیکر سیدالشهدای مقاومت بیشتر بخوانید »

خبر شهادتی که ناخواسته و ناگهانی اعلام شد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ناوبان یکم الکترونیک شهید «جعفر کوهی فایق» اول مهر ۱۳۶۵ در «شهر کرد» چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران تحصیل خود تا مقطع لیسانس، در اسفند سال ۱۳۹۵ به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در آمد و در منطقه سوم دریایی نبوت نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمت شد.

از جمله سوابق انتصاباتی وی می‌توان به افسر اجرائیات جنگال و کارشناسی اقدامات پشتیبانی الکترونیکی جنگال اشاره کرد. در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ در حین انجام تمرین دریایی توسط تعدادی از شناورهای نیروی دریایی ارتش در آب‌های جاسک و چابهار، شناور پشتیبانی کنارک دچار سانحه شد و به همراه تعدادی از همکارانش به شهادت رسید.

خبر شهادتی که ناخواسته و ناگهانی اعلام شد

وی در هنگام شهادت یک فرزند سه ساله به نام «متین» داشت. پیش‌تر بخش اول گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «نرجس علی‌بابایی» همسر شهید «جعفر کوهی فایق» تقدیم شد که در ادامه، بخش دوم این گفت‌وگو را می‌خوانید.

دفاع‌پرس: شهید کوهی پس از ازدواج وارد نیروی دریایی ارتش شد، شما با تصمیم‌‌شان مخالفتی نداشتید؟

جعفر علاقه بسیاری به نظام جمهوری اسلامی داشت و من هم زمانی‌که این علاقه را دیدم، تشویقش کردم. ناگفته نماند که خیلی نگرانش بودم و می‌دانستم خطرات و مشکلات عدیده‌ای در پیش داریم.

دفاع‌پرس: چطور با این مشکلات کنار آمدید؟

دوران آموزشی جعفر، همزمان مصادف با روزهای بارداری من شد. او باید عازم شمال می‌شد و نه من طاقت دوری‌اش را داشتم و نه او دل دوری از من را. بنابراین تصمیم گرفتیم در کنار همدیگر این دوران را بگذرانیم.‌ وسایل را جمع کردیم و رهسپار منزلی استیجاری در شمال کشور شدیم.

هفت روز از آغاز دوره آموزشی‌اش می‌گذشت و من هیچ خبری از او نداشتم. حتی اجازه نداشت تماس بگیرد. روزهای بسیار سختی را گذراندم. پس از یک هفته تلفن به صدا در آمد. جعفر بود. نمی‌دانستم با شنیدن صدایش باید بخندم، یا گریه کنم. از حالش که مطلع شدم، آرام گرفتم. به خاطر شرایط ویژه‌ای که داشتیم، فرمانده‌اش با جعفر همکاری کرد و اجازه ‌داد که پس از ماموریت به خانه برگردد.

پس از اتمام دوره آموزشی، راهی کنارک شدیم. متین هم تازه به دنیا آمده بود. منِ بی تجربه، در کارهای مادری مانده بودم و نگهداری از نوزادی که بیشتر اوقات باید تنهایی از پس کارهایش برمی‌آمدم. سختی‌ها روز به روز بیشتر می‌شدند اما چون جعفر کنارم بود، به چشمم نمی‌آمد. جعفر هم خیلی زود متوجه حال من می‌شد و پس از دلداری، با خنده و شوخی، حالم را دگرگون می‌کرد. حقیقتا فقط حضور و دلگرمی‌های او بود که به من انگیزه و قوت قلب می‌داد.

خبر شهادتی که ناخواسته و ناگهانی اعلام شد

دفاع‌پرس: یادگار شهید، کی متولد شد؟

متین هفت خرداد ۱۳۹۶ متولد شد. اسم او را پدرش انتخاب کرد و از همان ابتدا علاقه عجیبی میان این پدر و پسر حاکم بود. علاقه‌ای که از محبت بسیار پدر به پسر سرچشمه می‌گرفت. چراکه جعفر بیشتر وقت خود را صرف بازی با متین می‌کرد. همین مساله نیز باعث شد متین خیلی به پدرش وابسته شود.

دفاع‌پرس: برسیم به روز شهادت… چگونه خبر شهادت به شما داده شد؟

صبح روز شنبه همسرم به محل‌ کار خود رفت و قرار بود یک‌شنبه بازگردد، در تماس تلفنی که شنبه شب با هم‌دیگر داشتیم، گفت «متین را به تو سپردم، مراقبش باش!» و ادامه داد «موبایل روی ناوچه درست آنتن نمی‌دهد. نگرانم نباش.»

نیمه شب شنبه، زنگ منزل‌مان در کنارک به صدا درآمد. دو نفر از همسران همکار و یک نفر از همکارانش آمده بودند. پس از سلام و احوال‌پرسی، پرسیدند «از جعفر خبر داری؟» هرچند از سوال‌شان در آن نیمه شب تعجب کردم اما پاسخ دادم «چند ساعت قبل تلفنی صحبت کردیم، چطور، اتفاقی افتاده است؟» گفتند «نه، نگران نباش! کمی زخمی شده و به بیمارستان منتقلش کرده‌اند!» ته دلم خالی شد و با التماس از آن‌ها خواهش کردم من را پیش او ببرند. سکوت کردند و با لهجه ترکی به همدیگر گفتند «چگونه خبر شهادت را بگوییم؟!» ولی غافل بودند که من زبان‌شان را متوجه می‌شوم. با شنیدن این جمله کمرم شکست و دیگر هیچ چیز نفهمیدم.

دفاع‌پرس: لحظه وداع با پیکر مطهرشان به همسرتان چه گفتید؟

پیکر مطهرش اول خرداد وارد شهرکرد و همان روز به خاک سپرده شد. یکی از سخت‌ترین لحظات زندگی‌ام هنگام وداع با پیکر جعفر بود. به او گفتم «این رسم وفاداری نبود که رفیق نیمه راه باشی و من و متین را تنها بگذاری! جعفر جانم، تو که می‌دانستی نفسم به نفس‌هایت بند است، حالا بدون نفس، چگونه زندگی کنم؟! بیا و من را هم با خودت ببر همسفرم!» وقتی او را می‌بردند، انگار جان و نفس من را می‌بردند. خاکستر تازه دلم را می‌دیدم که بر دوش مردم تا آرامگاه ابدی‌ حمل می‌شد…

آن روز جعفر را کربلایی می‌خواندند. اما او کربلا نرفته بود. هرچند می‌دانستم کربلایی بودن، به کربلا رفتن نیست، به کربلایی شدن است. جعفر مثل حضرت اباعبدالله (ع) بی سر به شهادت رسید. مثل حضرت علی‌اکبر (ع) اربا اربا شد. آری او کربلا نرفته، کربلایی شده بود…

خبر شهادتی که ناخواسته و ناگهانی اعلام شد

لحظات آخر کنار پیکری که نشستم که هیچ شباهتی با سرو رعنایم نداشت. با خود زمزمه کردم:

سری که هیچ سر آمدن نداشت، آمد
بلند بود ولیکن بدن نداشت، آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید
سری که بر تن خود، خویشتن نداشت، آمد

انتهای پیام/ 711



منبع خبر

خبر شهادتی که ناخواسته و ناگهانی اعلام شد بیشتر بخوانید »

عادت عارفانه شهید «جعفر کوهی فایق» که سبب عاقبت‌بخیری‌اش شد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: ناوبان یکم الکترونیک شهید «جعفر کوهی فایق» اول مهر ۱۳۶۵ در «شهر کرد» چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران تحصیل خود تا مقطع لیسانس، در اسفند سال ۱۳۹۵ به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در آمد و در منطقه سوم دریایی نبوت نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول خدمت شد.

از جمله سوابق انتصاباتی وی می‌توان به افسر اجرائیات جنگال و کارشناسی اقدامات پشتیبانی الکترونیکی جنگال اشاره کرد. در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ در حین انجام تمرین دریایی توسط تعدادی از شناورهای نیروی دریایی ارتش در آب‌های جاسک و چابهار، شناور پشتیبانی کنارک دچار سانحه شد و به همراه تعدادی از همکارانش به شهادت رسید.

عادت عارفانه شهید «جعفر کوهی فایق» که سبب عاقبت‌بخیری‌اش شد

وی در هنگام شهادت یک فرزند سه ساله به نام «متین» داشت. در ادامه بخش اول گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «نرجس علی‌بابایی» همسر شهید «جعفر کوهی فایق» را می‌خوانید.

دفاع‌پرس: در ابتدا همسر شهید خود را معرفی کنید؟

شهید «جعفر کوهی فایق» متولد اول مهر ۱۳۶۵ در شهرکرد بود، او با مدرک مهندسی برق در سال ۱۳۹۵ استخدام نیروی دریایی ارتش شد و دوره آموزشی را در مدت زمان کوتاهی در شمال کشور سپری کرد و بعد از آن به دانشگاه افسری نوشهر منتقل شد. پس از گذراندن تحصیلات به کنارک رفت و یک سال به عنوان مأمورخدمت ناو معرفی شد و قرار بود پایان خرداد ماموریتش تمام شود و به رسته اصلی خود بازگردد که سرنوشتش به گونه ای دیگر رقم خورد.

دفاع‌پرس: از اولین روزهای آشنایی‌تان بگویید؟

یکی از اقوام، همسایه خانواده کوهی بود و همین امر سبب شد ما به یکدیگر معرفی شویم. در جلسات خواستگاری نیز، هرگاه از ویژگی‌های همسر ایده‌آل سخن می‌گفتیم به یک نتیجه واحد می‌رسیدیم. هر دو یقین داشتیم در زندگی مشترک باید صداقت را ملاک قرار دهیم و در تمام لحظات زندگی، در آسایش و سختی‌‌ها، رفیق و پشتیبان هم‌دیگر باشیم. همین‌طور، حفظ حیا و حجاب از دیگر دغدغه‌های مشترک‌مان بود.‌

دفاع‌پرس: چه خصوصیت اخلاقی سبب شد به درخواست ازدواج‌شان پاسخ مثبت دهید؟

شهید کوهی نمونه بارز یک انسان فروتن و خوش‌برخورد بود. هرچه زمان می‌گذشت، نسبت به صحت انتخابم مطمئن‌تر می‌شدم؛ چراکه از نگاه من صداقت، معرفت، غیرت، ادب، مهربانی و علاقه به خانواده از بارزترین خصوصیات یک همسر ایده‌آل است و جعفر در تمام آن‌ها شهره بود. او حقیقتا مصداق واقعی یک مرد زندگی محسوب می‌شد. در تمام جلسات آشنایی تاکید می‌کرد که «همانطور که در خانواده‌تان تک دختر و بسیار مورد توجه بودید، در ادامه زندگی‌تان نیز، تمام تلاش خود را خواهم کرد تا همیشه در رفاه و آرامش باشید و تکریم شوید!»

عادت عارفانه شهید «جعفر کوهی فایق» که سبب عاقبت‌بخیری‌اش شد

دفاع‌پرس: چه سالی ازدواج کردید؟

۲۴ تیر سال ۱۳۹۴ عقد کردیم. از آن‌جایی که شهید کوهی به ساده‌زیستی تاکید بسیاری داشتند، بدون برگزاری جشن عروسی، با سفر زیارتی مشهد مقدس زندگی مشترک‌مان را آغاز کردیم. سفری که خاطرات شیرین‌ آن هیچ‌گاه از خاطرم نمی‌رود.

دفاع‌پرس: از خاطرات این سفر برایمان بگویید.

جعفر در این سفر به معنای واقعی برایم سنگ‌ تمام گذاشت و ماه عسل‌مان را تبدیل به بهترین سفر زندگی‌ام کرد. سفری زیارتی سیاحتی با یک همراه خوش‌سفر. هر چند در این سفر تفریحات بسیاری داشتیم، اما قدم زدن در صحن‌های حرم و دعا برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) و خوشبختی تمام جوانان از به‌یادماندنی‌ترین اتفاقات این سفر بود.

دفاع‌پرس: از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی شهید بگویید؟

سادگی، خاکی‌ بودن و اخلاص جعفر سبب شده بود تمام دوستان و آشنایان او را دوست داشته باشند. او از شنیدن غیبت بیزار بود و اگر در محفلی کسی غیبت کسی را می‌کرد، سریع واکنش نشان می‌داد و می‌گفت «در مورد خودتان صحبت کنید، موضوع دیگری برای صحبت ندارید؟» و اینگونه به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد حتی یک جمله در مورد کسی که در جمع حاضر نیست، سخن بگوید.

دفاع‌پرس: از خاطرات زندگی مشترک‌تان بگویید؟

جعفر خیلی اهل گشت‌ و گذار یا به قول خودش «دور دور» بود. البته ناگفته نماند که همیشه اولین مقصدمان به زیارت‌گاه می‌رفتیم. در یکی از سفرها به شمال کشور، تابلوی راهنمایی مسیر به سمت یک امام‌زاده توجه‌مان را جلب کرد. جعفر هم شیفته زیارت، بدون لحظه‌ای تامل، مسیر خود را تغییر داد و به سمت امامزاده رفتیم. برف شدیدی باریده بود. مسیر زیارت هم طولانی و سخت بود اما هیچ‌یک از این موانع تاثیری در تصمیم جعفر نداشت. وقتی رسیدیم با درب‌های بسته رو به رو شدیم. جعفر به دنبال خادم زیارت‌گاه رفت و همراه پیرمردی برگشت که همان ابتدا اتمامِ حجت کرد که باید بیش از هزار پله طی کنیم تا به زیارت‌گاه برسیم و پرسید «با این وجود در این هوای برفی، باز هم قصد زیارت دارید؟» و اشتیاق ما دوچندان شد.

عادت عارفانه شهید «جعفر کوهی فایق» که سبب عاقبت‌بخیری‌اش شد

هرچند بین راه کم آوردیم و چندین بار نشستیم، اما آن پدربزرگ مهربان با لبخند و با سرعت پله‌ها را یکی یکی طی می‌کرد و به مسیرش ادامه می‌داد. حتی ما را هم او تشویق می‌کرد. وقتی رسیدیم، با یک زیارت دلچسب، تمام خستگی‌مان را فراموش کردیم و به معنای حقیقی «ان مع العسر یسرا» پی بردیم. نمی‌دانم در کدام زیارت، جعفر به مقصودش رسید اما یقین دارم عشق و علاقه‌اش برای زیارت بی‌دلیل نبوده است. پس از چندین ساعت زیارت و استراحت، پدربزرگ، ما را با یک چایی آتشی مهمان کرد.

انتهای پیام/ 711



منبع خبر

عادت عارفانه شهید «جعفر کوهی فایق» که سبب عاقبت‌بخیری‌اش شد بیشتر بخوانید »