هویزه

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!


ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!

به گزارش خبرنگار نوید شاهد در سالروز شهادت سهام خیام، دخترک ۱۲ ساله ای که با اعمال و رفتارش، دشمن را به ستوه آورده بود، به روایت گوشه ای از زندگی و شهادتش می پردازیم که در ادامه می خوانید:

 

سهم بزرگِ سهام کوچک از خوش فهمی

سهام خیام در روز ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۴۷ در شهر هویزه دیده به جهان گشود. نام پدر او کاظم و نام مادرش نسیمه بود و چهار خواهر و دو برادر داشت. او کودکی بسیار پر جُنب و جوش بود. وی دانش آموز درس خوان مدرسه بود و پنج سال تحصیل در دبستان را با نمرات بالا سپری کرد. در کلاس اول راهنمایی ثبت نام کرده بود، اما به دلیل آغاز جنگ تحمیلی و اشغال شهر هویزه، نتوانست به مدرسه برود. با وجود سن کمی که داشت، از بیشتر اوضاع داخلی شهر و کشورش با خبر بود. نماز می خواند و با قرآن مأنوس بود. در جلسات و دوره های مذهبی که در محل برپا می شد، شرکت می کرد. خوش رویی و اخلاق نیکوی او او باعث شده بود تا همه دوستش داشته باشند. بسیار کنجکاو بود و احساس مسوولیت، تمام وجودش را فرا گرفته بود. سهام خیلی می فهمید. او از همان کوچکی بزرگ بود. خیلی بزرگ.

 

آرزویش شهادت بود نه خوش رقصی مدادهای رنگی

او دلش نمی خواست در اتاقش بنشیند و مدادهای رنگی را روی کاغذهای سفید دفترش برقصاند و نقاشی بکشد. گرچه به قول اطرافیان دختر بود و نمی توانست تفنگ به دست بگیرد، فریاد می زد و بر دشمن لعنت می فرستاد. دامنش را پر از سنگریزه می کرد و بر وجود پوشالی دشمنان، باران وحشت می بارید. کار دیگری از دستش برنمی آمد، اما همین شجاعتش، نیروهای انقلابی را روحیه می داد. او هرگز از مبارزه و کشته شدن ابایی نداشت. می گفت:«بگذار مرا بکشند. بگذار شهیدم کنند. من عاشق شهادتم». آری سهام عاشق شهادت بود.

 

تیر دشمن و مُشت پر سنگ

رژیم اشغالگر بعث در همان روزهای آغازین جنگ از مرزهای دشت آزادگان گذشت و روز ششم مهرماه ۱۳۵۹، هویزه را به اشغال کامل خود در آورد.

نیروهای بعثی عراقی به غارت اموال دولتی پرداختند و از آزار و اذیت مردم شهر، ابایی نداشتند. سهام به شدت از این وضع ناراحت و عصبانی بود و مدام به عراقی ها دشنام می داد.

روز نهم مهرماه ۱۳۵۹، مردم هویزه که سه روز بود شاهد اشغال شهرشان توسط نظامیان عراقی و ارتش متجاوز صدام بودند، طاقتشان طاق شد و دست به قیامی سراسری زدند. کنار رودخانه، زنان و دختران هویزه به پرتاب سنگ و فحش دادن به سربازان دشمن پرداختند. تا اینکه سربازان دشمن به طرف آنها تیراندازی کردند.

 

میهمانی باشکوه با ظرف های آلوده!

آن روز مادر وضعیت شهر را ناامن دید؛ لذا کودکان خود را به کناری برد و خواست آنها را پنهان کند. همه در گوشه ای  جمع شده و نشسته بودند، ولی تنها کسی که ننشست و آرام نبود، سهام بود. در آن لحظه سهام رو به مادر خود کرده و می گوید:«اگر تمام درها را ببندی، من امروز باید از منزل بیرون بروم و حتما باید دفاع کنم. مگر فقط مردان می توانند دفاع کنند؟ من هم می توانم، من نیز از همین مردم هستم و باید دفاع کنم». دور از چشم مادر به این فکر افتاد که با تغییر لباس و به صورت ناشناس به هدف خود برسد. سهام پس از استحمام و تعویض لباس و مرتب کردن خود، گویی که می داند لحظات آخر را سپری می کند و می خواهد به میهمانی باشکوهی برود، بهترین راه و بهانه را که همان قطع شدن آب لوله کشی شهر بود، انتخاب کرد و جهت شستن ظروف به طرف رودخانه حرکت می کند.

 

از تلافی دشمنِ کلافه تا شهادت دخترک جسور

در مسیری که طی می کرد، درمانگاه هویزه قرار داشت. مادر با او برخورد می کند و به او می گوید:«برگرد، تو بچه هستی و توانایی مقابله نداری» و سهام انگار نه انگار که می شنود. در این حالت ظرف ها را روی زمین می گذارد و دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا می برد و در این حالت می گوید:«پیروزی..» و این کلمات را تکرار می کند. به دشمن که رسید، تنها کاری که می توانست انجام دهد، شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند. او مرتب اظهار تنفر می کرد و از اسلام، شهر، حق مردم و کشورش دفاع می کرد. با این عمل سهام و اصرار ورزیدنش دشمنان تصور می کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری را از پیش ببرد. کمتر به او توجه می کردند تا این که این بار وی دامن خود را پر از سنگ ریزه کرده و به همراه جمعی از مردم، دشمن اشغالگر را سنگ باران می کند. او در حالی که سنگ می انداخت با صدای بلند می گوید:«مرگ بر صدام، بروید گم شوید». آن قدر این عمل را ادامه می دهد تا باعث برافروختن خشم آن مزدوران می گردد و به قول شاهد این صحنه ی تحسین برانگیز، در مقابل چشم های بهت زده اهالی، یکی از افراد نظامی ارتش بعث که از دست او به ستوه آمده بود، به سربازان خود می گوید:« این دختر از دیروز تا حالا ما را کلافه کرده است، او را بزنید». در این حال گلوله ای از سوی دشمن به سمت او که شجاعانه از دین و وطن دفاع می کرد، شلیک شد و سرزمین پاکش را به خونش رنگین کرد.

 

بازنشر از کتاب جاودانه ها؛ نشر شاهد



منبع خبر

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود! بیشتر بخوانید »

دستور ویژه پلیس برای دستگیری قاتل اعضای یک خانواده

دستور ویژه پلیس برای دستگیری قاتل اعضای یک خانواده



معاون فرهنگی واجتماعی فرماندهی انتظامی استان خوزستان از صدور دستور ویژه برای دستگیری قاتل اعضای یک خانواده در هویزه خبر داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سرهنگ حکیم عبداللهی عصر امروز دوشنبه در گفت و گویی رسانه‌ای اظهار کرد: به‌دنبال وقوع قتل ۳ نفر از اعضای یک خانواده در شب گذشته در یکی از روستاهای شهرستان هویزه، فرمانده انتظامی شهرستان ضمن صدور دستورات ویژه، بلافاصله کارآگاهان پلیس آگاهی در صحنه قتل حاضر شدند و تحقیقات پلیسی را آغاز کردند.

وی بابیان اینکه پلیس در تحقیقات اولیه دریافت که هیچ گونه سرقتی از اموال یا احشام مقتول به سرقت نرفته، افزود: در این خصوص پرونده‌ای در پلیس آگاهی تشکیل شده است و رسیدگی لازم تا حصول نتیجه در دستور کار قرار دارد و نتیجه اقدامات متعاقباً اطلاع‌رسانی خواهد شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دستور ویژه پلیس برای دستگیری قاتل اعضای یک خانواده بیشتر بخوانید »

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند


به گزارش نوید شاهد به نقل از ایرنا، عملیات بیت‌المقدس بامداد دهم اردیبهشت سال 1361 در حالی که تنها دو ماه از عملیات گسترده فتح المبین در جبهه جنوب می‌گذشت، آغاز شد و خرمشهر پس از 576 روز اشغال در سوم خردادماه همان سال از دست بعثی‌ها آزاد شد. این عملیات با رمز «یا علی بن ابی طالب(ع)»، با هدف آزادسازی خرمشهر که به مسئله حیثیتی تبدیل شده بود و از نظر سوق الجیشی بسیار اهمیت داشت، در وسعتی حدود پنج هزار و 400 کیلومتر مربع و در چند مرحله برگزار شد.

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند

شکستن محاصره آبادان در عملیات ثامن الائمه، آزادی بستان در عملیات طریق القدس و سپس عملیات فتح المبین برای آزادی قسمتی از خاک ایران، روحیه سربازان اسلام را تقویت کرده بود. انهدام ضد انقلاب در داخل نیز سبب آرامش داخلی کشور، توجه بیشتر به مناطق جنگی و نیز آسودگی خاطر رزمندگان از جریان‌های داخلی شد.

اوضاع منطقه به سبب پیروزی‌های ایران بسیار متشنج بود؛ زیرا آمریکا و سایر دولت‌های غربی آشکارا از این امر ناراحت بودند. در چنین شرایطی، عملیات بسیار پر اهمیت بیت‌المقدس مطرح شد. اهمیت این موضوع، به آن دلیل است که خرمشهر، استراتژیک‌ترین نقطه درگیری محسوب می‌شد؛ به گونه‌ای که گروه غالب و مسلط بر آن، برنده جنگ محسوب می‌شد.

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند

جزییات عملیات بیت‌المقدس

با مشورت فرماندهان ارتش و سپاه، جنوب کرخه و غرب کارون؛ شهرهای اهواز، دشت آزادگان، هویزه، پادگان حمید و خرمشهر به عنوان منطقه عملیاتی بیت‌المقدس انتخاب و برنامه‌ریزی‌های اجرای آن از همان روزهای عملیات فتح‌المبین در فروردین سال 1361 آغاز شد. اصلی‌ترین هدف عملیات بیت المقدس، آزادسازی خرمشهر بود و رزمندگان با روحیه و عزمی جزم رسیدن به این هدف را 30 دقیقه بامداد دهم اردیبهشت آغاز و سوم خرداد به انجام رساندند. این عملیات هم مانند فتح‌المبین، حاصل همکاری مشترک ارتش به فرماندهی شهید «علی صیادشیرازی» و سپاه به فرماندهی «محسن رضایی» بود و شهید «حسین خرازی» از تیپ 14 امام حسین (ع)، «احمد متوسلیان» از تیپ 27 محمد رسول الله، شهید «حسن باقری» از قرارگاه نصر و شهید سردار «قاسم سلیمانی» از تیپ 41 ثارالله، از مهمترین فرماندهان عملیات بیت‌المقدس بودند.

موقعیت جغرافیایی

منطقۀ عملیاتی مزبور، شامل جنوب غربی اهواز و غرب کارون بود که میان چهار مانع طبیعی، محصور بود: از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانۀ کارون و از غرب به هور الهویزه و شط العرب منتهی می‌شود.

اهمیت منطقه، سبب شده بود که عراق برای حفظ آن، بسیار مصمم باشد. هموار بودن این قسمت، امتیازی برای عراق محسوب می‌شد اما محدودیت نیرو و وسعت منطقه، از نقاط ضعف دشمن بود. سپاه صدام، به دلیل همین محدودیت‌ها، قوای خود را در نقاط مهم جیفر و خرمشهر متمرکز کرده بود و در تدبیر پدافندی خود، بیش از همه به خرمشهر و بصره اهمیت داده بود. پس از عملیات فتح المبین لشکرهای سپاه و ارتش به مناطق در نظر گرفته شده اعزام شدند.

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند

نحوه عملیات

فرماندهان غیور اسلام، پس از جلسات متعدد، بهترین شیوه برای اجرای عملیات بیت المقدس را عبور از رودخانۀ کارون دانستند؛ زیرا دشمن، هرگز تصور نمی‌کرد که نیروهای ایران، بتوانند از کارون عبور کنند بدین ترتیب دشمنان، غافلگیر می‌شدند و پیروزی به دست می‌آمد. طرح عملیات آماده شد و قرارگاه مرکزی کربلا، فرماندهی کل آن را به عهده گرفت؛ بعد مقرر شد سه قرارگاه قدس، فتح و نصر برنامه را اجرا کنند.

بنا بود در شمال منطقه (رودخانۀ کرخه) قرارگاه قدس به متجاوزان حمله کند و آنان را سرگرم کند سپس نیروهای قرارگاه فتح، در منطقۀ میانی عملیات از کارون بگذرند و خود را به جاده اهواز – خرمشهر برسانند که 15 –20 کیلومتر از رودخانه فاصله دارد و پشت آن جاده، مستقر شدند تا در صورت حملۀ دشمن، مقاومت کنند. پایین‌ترین قسمت منطقۀ عملیاتی، محوطه‌ای بود که قرارگاه نصر وارد عمل شد؛ نیروهای این قرارگاه باید از کارون عبور می‌کردند و سپس برای آزادسازی خرمشهر و رسیدن به مرزهای بین الملل با دشمن می‌جنگیدند.

مرحله نخست عملیات در ساعت 30 دقیقه بامداد دهم اردیبهشت 1361 در غرب کارون، آغاز شد. تمام برنامه براساس پیش بینی انجام شد ولی آخرین گروه نتوانستند طبق برنامه، برای آزادسازی خرمشهر حرکت کنند؛ زیرا کناره‌های جاده اهواز – خرمشهر باتلاقی بود و نیروهای عراقی در این منطقه، تمرکز داشتند. در بخشی از این جبهه، نیروها تا ساعت 3 عصر مقاومت و به ناچار تا حدودی عقب‌نشینی کردند پس از آن 3 مرحله عملیاتی دیگر اجرا شد که در سوم خرداد به آزادی خرمشهر انجامید این در حالی بود که متجاوزان به سبب وضعیت داخلی ایران و نیز عملیات‌های ناموفق بر ضد عراق در پاییز و زمستان 1359، گمان می‌کردند سقوط دولت ایران تا پاییز سال1360 قطعی است.

این عملیات، همۀ دشمنان نظام را غافلگیر کرد و سرانجام سبب شد که نیروهای متجاوز، برای حفظ بصره، با سرافکندگی از خاک ایران خارج شوند.

نتایج عملیات بیت‌المقدس

در عملیات بیت‌المقدس پنج هزار و 38 کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده شهرهای خرمشهر، هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شد. علاوه بر این شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس توپخانه دشمن خارج و 180 کیلومتر از خط مرزی تأمین شد.

فتح خرمشهر موجب انفعال ارتش عراق شد؛ به گونه‌ای که نظامیان عراقی تا مدت زیادی نتوانستند از لاک دفاعی خارج شوند. عملیات بیت‌المقدس موجب شد تا کشورهای عرب منطقه به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت ورزند. طی این عملیات حدود 19 هزار تن از نیروهای عراق به اسارت درآمدند و بیش از 16 هزار تن کشته و زخمی شدند.

 

انتهای خبر/ ر



منبع خبر

دشمنان در آزادی خرمشهر غافلگیر شدند بیشتر بخوانید »

راهیان نور باید مخاطب را به یک فرد پرانرژی و امیدوار تبدیل کند

راهیان نور باید مخاطب را به یک فرد پرانرژی و امیدوار تبدیل کند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «نصرت‌الله محمودزاده» جامعه شناس و نویسنده باسابقه دفاع مقدس در زیارتگاه شهدای هویزه با بیان اینکه راهیان نور یک سیرت و معرفت دارد و یک صورت و شناخت فیزیکی، اظهار داشت: صورت راهیان نور همان دیدار از یادمان‌ها و مناطق عملیاتی است، اما سیرت این حرکت عظیم همان چیزی است که در ذات و هدف شهدا بوده است. اینکه چرا رزمندگان به جبهه آمدند؟ چرا مقاومت کردند؟ و… لذا توجه به سیرت و رفتار‌ها مهم‌تر است و به راهیان نور عمق می‌بخشد.

وی با تأکید بر اینکه حضور رزمندگان و پیشکسوتان در راهیان نور نباید کمرنگ شود، افزود: دوره‌های آموزشی برای راویان جوان باید توسط بازماندگان عملیات‌ها برگزار شود تا حال و هوای آن روز‌ها بی واسطه به نسل بعد منتقل شود.

این رزمنده باسابقه ضمن آسیب شناسی برخی روایت‌ها و برنامه‌های اجرا شده در یادمان‌ها عنوان کرد: اینجا کربلا است، اما نباید به این بهانه فقط اشک مردم را دربیاوریم. سفر راهیان نور باید مخاطب را به یک فرد پرانرژی و امیدوار تبدیل کند و یاد بگیرد در بدترین شرایط هم باید زندگی کرد. همان طور که شهدا با عشق اینجا زندگی کردند و این شعار نیست.
 
برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس تصریح کرد: باید تلاش کنیم راهیان نور و روایت شهدا به شغل تبدیل نشود. کار برای شهدا عشق است و عشق همان چیزی است که ما را داوطلبانه به جنگ آورد. پس هرکس باید به رسالت زینبی خود عمل کند نه اینکه خدای ناکرده از مسیر روایت شهدا دنبال خودنمایی باشد.

محمودزاده در ادامه با اشاره به اینکه هویزه برای من بخشی از زندگی است، گفت: بخشی از هویت من در هویزه است لذا آمدنم به اینجا هم برای خودم است. من هنوز بعد از ۴۳ سال به هویزه وابسته ام و می‌آیم تا خاطرات آن سال‌ها را زنده کنم. شاید تنها سفری که حتی اقوام و خانواده هم نگرانم نمی‌شوند همین هویزه باشد، زیرا همه می‌دانند برای پیشرفت و شارژ کردن خودم به هویزه آمده ام. سفر به هویزه برایم تجدید عهد و میثاق است.

همرزم شهید علم‌الهدی و حماسه آفرینان هویزه در پاسخ به این پرسش که در هویزه دنبال چه بگردیم؟ نیز گفت: در هویزه به دنبال جوهر وجودی خودتان باشید. همه چیز درون خود شماست. شهدا بهانه‌ای هستند برای رسیدن به خودمان. «من عرف نفسه فقد عرف ربه» تا خودتان را نشناسید نه خدا و نه شهدا را نمی‌شناسید. آنی باشید که هستید.

محمودزاده اضافه کرد: هیچ وقت ادای شهدا را درنیاورید. شهدا جوهر شما نیستند؛ شهید آن آب حیات بخش برای رشد و جوانه زدن است؛ لذا خودتان را دست کم نگیرید و بگویید من می‌توانم بهتر از شهید علم الهدی باشم. به درون خودتان پی ببرید تا به بهترین‌ها برسید. حسین علم الهدی به هویزه نیامده بود تا شهید بشود. اگر قرار بود برای شهادت به جبهه بیاییم پس کی باید می‌جنگید؟ کی باید می‌ماند تا کشور را نجات بدهد؟

نویسنده کتاب «حماسه هویزه» ادامه داد: شهدا یادمان می‌دهند که چگونه سرعت پیشرفت مان بالا ببریم. اینکه من به راهیان نور بیایم و هدفم فقط علم الهدی شدن باشد، درست نیست؛ خودت و توانایی هایت را بشناس تا شهید زنده بشوی. 

حماسه‌نگار جبهه‌ها که به تازگی نگارش کتابی درباره مرحوم حجت الاسلام ابوترابی را به اتمام رسانده است، درباره تفاوت فعالیت‌های نوشتاری اش در دوران دفاع مقدس و امروز نیز گفت: زمان جنگ یک جور می‌نوشتم و امروز جوری دیگر. زمان و مکان در ارائه یک اثر مهم است و من امروز تمام تلاشم را به کار بسته ام تا کتاب‌های بیشتری بنویسم و به زبان‌های مختلف چاپ کنم. باید فرهنگ شهدا را به جهان صادر کنیم. من باید بتوانم کتاب‌هایی بنویسم برای مخاطبی که هنوز به دنیا نیامده است. این نوع نگاه به آینده باعث ترقی و تعالی ادبیات خواهد بود.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

راهیان نور باید مخاطب را به یک فرد پرانرژی و امیدوار تبدیل کند بیشتر بخوانید »

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگارحماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۳۱ شهریور و با اولین حملات صدام به مرزهای کشور و نیز فرودگاه مهرآباد تهران بسیاری گمان می‌کرد غائله‌ای که اتفاق افتاده در عرض چند روز جمع می‌شود. کمتر کسی فکر می‌کرد حمله دیوانه‌ای چون صدام هشت سال به طول انجامد و هزاران شهید، زخمی، مفقودالاثر، جانباز و اسیر را داشته باشد. بسیاری از بسیجی‌ها و رزمنده‌ها پس از چند ماه از آغاز دفاع مقدس وارد صحنه نبرد با دشمن بعثی شدند در این میان افرادی هم بودند که در اولین روزهای حمله صدام لباس رزم به تن کردند و به میدان دفاع قدم گذاشتند، آن‌هایی که روحشان را آماده جهاد در راه خدا کرده بودند تا چنین روزی که برای کمک به اسلام و وطن جان در راه مبارزه بگذارند.

نخستین واکنش و مواجهه برخی از حماسه آفرینان کربلای هویزه با خبر آغاز دفاع مقدس و نبرد نور و آتش در روایتی که در ادامه آمده است می‌خوانید.

بسیجی شهید سید مهدی جعفری: یکی از اقوام شهید تعریف می‌کرد دشمن که با همه توش و توان آمد به جنگ، معطل نکرد.
می‌گفت: «می خواهم اولین شهید روستایمان باشم. می‌خواهم اولین کسی باشم که در راه خدا، انقلاب و کشورم به دفاع بر می‌خیزم.» سید مهدی، اولین شهید روستا شد و خیلی زود ندای «هل من ناصر؟» جد غریبش را با «جان» پاسخ داد.

بسیجی شهید علی اصغر فرهمندفر: مادر شهید تعریف می‌کرد رفته بودیم مشهد، زیارت. همانجا دختر نجیبی را برایش پسند کردیم. داشتیم قرار مدار خواستگاری می‌گذاشتیم که خبر حمله عراق را شنید. بی درنگ گفت: «خب، خواستگاری ما هم حل شد. دیگه پیگیری نکنید. تا وقتی جبهه و جنگ است، زن می‌خوام چیکار!»

بسیجی شهید محمد حسین آقا رضازاده: یکی از اعضای خانواده شهید تعریف می‌کند جنگ که شد، معطل نکرد. با اجازه و بی اجازه خانواده می‌رفت منطقه. از شهریور تا دی که شهید شد خیلی کم می‌آمد خانه.

پاسدار شهید عبدالمحمد چهارمحالی: یکی از همرزمان شهید می‌گوید مأموریت کردستان که تمام شد، بچه‌ها گفتند کارمان تمام شده برگردیم شوشتر. گفت: «مأموریت ما تموم شده، انقلاب که تموم نشده. تازه جنگ شروع شده. بر می‌گردیم نه برای استراحت و رفاه؛برای دفاع.»

پاسدار شهید قدیر قدرتی: مادر شهید روایت می‌کند از مدرسه با عجله آمد خانه. گفت: «مامان، خیلی جا‌های خوزستان را گرفتند. ما هم داریم اعزام می‌شیم» گفتم مگر امام نگفتند مدرسه سنگر شماست. کجا می‌خواهی بروی؟
گفت: «دارند اهواز رو می‌گیرن. ما باید بریم تا شهر خالی نمونه. الان سنگر اونجاست.» و رفت که رفت…

پاسدار شهید محمد رضا ملایی زمانی: مادرش می‌‎گوید سوم مهر ۵۹ ازدواج کرد. دلم خوش بود. گفتم حالا که ازدواج کردی، درست و حسابی بچسب به کار. مغازه اش را بست. گفت: «حالا وقت کاسبی نیست. وقت دفاعه.» رفت بسیج؛ یک هفته بعد هم جبهه. همه جوانی و زندگی اش را بُرد جنگ.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ بیشتر بخوانید »