هویزه

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیین شب‌ خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه به‌فرمانده شهید «سید حسین علم‌الهدی»، شامگاه یک‌شنبه با حضور سردار دریادار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، رزمندگان، خانواده معظم شهدای حماسه هویزه و دانشجویان دانشگاه‌های علوم پزشکی شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران در موزه ملی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت برگزار شد.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

شهیدی که یک‌تنه، یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد

سردار «محمدجواد اسلامی» از رزمندگان جنگ‌های نامنظم در دوران دفاع مقدس، در ابتدای این مراسم، با بیان اینکه ما توجیه شده بودیم تا در سمت جنوب عملیات «نصر»، از منطقه «سید جابر»، «کوهه» و «فرصیه» به سمت هویزه، برای پشتیبانی عملیات وارد شویم، اظهار داشت: ما در ستاد جنگ‌های نامنظم که موقعیت آن در استانداری اهواز قرار داشت، هشت گروه ۱۱ نفره بودیم که در اردوگاه پاسارگاد حضور داشتیم که شهید مقدم که با شهید چمران شهید شد، من را به عنوان مسئول تعیین کرد؛ اما من گفتم که اجازه دهید تا به میان دوستان بروم و بررسی کنم تا بهترین شخص را به‌عنوان مسئول به شما معرفی کنم، هرچند اگر خودم نباشم؛ لذا پس از بررسی، شهید «علی لطیفی» را به‌عنوان فرمانده معرفی کردم و وی هم شرط کرد که خودم معاون او باشم؛ بر این اساس، با یک ترکیب حدود ۸۰ نفره، وارد روستای «فرصیه» شدیم تا آماده عملیات شویم.

این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: شهید رستمی که بعداً در دهلاویه به شهادت رسید، در آن نقطه فرمانده ما بود؛ او به ما دستور داد که به‌سمت هویزه اعزام شوید؛ درحالی که آن‌زمان هیچ‌گونه مهندسی رزمی مناسبی هم نداشتیم؛ در هر صورت ما به‌سمت هویزه حرکت کردیم و این نکته را می‌دانستیم که ارتش بعث عراق نیرو‌های زرهی را در طول روز پخش می‌کند تا منطقه وسیعی را تحت پوشش قرار دهد و شب‌ها نیز آن‌ها را جمع می‌کند تا مورد کمین قرار نگیرند؛ سرانجام سه‌ساعت و نیم با تجهیزات کامل و بار تسلیحاتی سنگین‌تر از میزان باری که یک رزمنده باید حمل می‌کرد، حرکت کردیم؛ ضمن این‌که ترکیب ما شامل تعدادی دانش‌آموز، دانشجو، بازاری و معلمان می‌شد و تعدادی هم روستاییان بودند.

سردار اسلامی افزود: وقتی سه ساعت و نیم به سمت هویزه حرکت کردیم، به سنگر‌های تانک (نعل اسبی) دشمن رسیدیم، درحالی که منطقه کاملاً دشت بود و هیچ عوارضی در آن وجود نداشت. وقتی به سنگر‌های تانک رسیدیم، این سنگر‌ها را خالی یافتیم و به جایی رسیدیم که احساس می‌کردیم که هم ما صدای نفس بعثی‌ها را می‌شنویم و هم آن‌ها؛ از طرفی هم بعثی‌ها دائما منور می‌زدند و کار به‌جایی رسید که دیگر کار از منور توپخانه و خمپاره خارج شد و به منور‌های کلت دستی رسید؛ به این معنا که ما به نزدیکی دشمن رسیده بودیم و اگر با دشمن درگیر می‌شدیم، دیگر راه برگشتی نداشتیم؛ چراکه هیچ خودرو، آمبولانس و تدارکاتی پشت سر ما نبود؛ بنابراین از آقای لطیفی خواستم که مسیر را برگردیم که با توجه به تسلط آقای لطیفی به مسیرشناسی از طریق نجوم، ما این مسیر را حدود یک‌ساعت و نیم به روستای «فرصیه» برگشتیم و اسرای عملیات را تحویل گرفتیم.

این رزمنده دفاع مقدس با ذکر خاطره‌ای از شهید ابوالفضل. گفت: این شهید والامقام ۲ موشک دراگون را روی دوش خود و یک موشک را هم در دست می‌گرفت و گاهی هم چهار موشک را همراه خود می‌برد و تا آن‌جایی که می‌توانست جلو رفته و زیر درخت کمین می‌کرد و تانک‌ها و نفربر‌های دشمن را هدف قرار می‌دا؛ به‌طوری که از تعداد ۳۰ موشکی که طی چند روز استفاده کرده بود، شاید فقط یک عدد آن هدر رفته و نزدیک به یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد؛ بنابراین دشمن از روی استیصال، یک نفربر را فدا کرد تا نقطه پرتاب او را شناسایی کند و سرانجام با سه موشک مالیوتکا، سر وی را از بدنش جدا کردند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه

«پرویز شریف» از فرماندهان حماسه هویزه نیز در این مراسم، به بیان خاطرات خود از اعزام به جبهه‌ها پرداخت و با بیان این‌که پس از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در خرداد سال ۱۳۵۸، همراه با عده‌ای از دانشجویان، جهاد سازندگی سبزوار را تشکیل دادیم، اظهار داشت: مبارزان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی برای سخنرانی و تبلیغات به سبزوار می‌آمدند، به منزل شخصی به نام حاج آقای فاضل می‌رفتند که فرزند او «محمد فاضل» که از دانشجویان پیرو خط امام بود و در هویزه به شهادت رسید، مؤسس جهادسازندگی سبزوار بود.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی افزود: شهید محمد فاضل حدود ۴۰ نفر را جمع کرد و به روستای «دوچاهی» سبزوار برد و در آن‌جا عده‌ای نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن برای این افراد تدریس کرده و در عین حال، در این روستای محروم، سازندگی هم می‌کردند؛ چراکه هدف آن‌ها خودسازی و آموزش روش‌های کار کردن برای رضای خدا بود و معتقد بودند ما باید ابتدا خودمان را بسازیم و بعد که خودسازی کردیم، سازندگی کنیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: اواخر شهریور سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی آغاز شد، همان‌هایی که در جهادسازندگی بودند، تصمیم گرفتند تا با لبیک به فرمان امام خمینی (ره) برای مقابله با دشمن به اهواز بروند؛ بنابراین سه گروه شدیم؛ یک گروه رزمی، یک گروه برای کمک به جنگ‌زدگان و یک گروه هم برای انجام کار‌های مهندسی، و من جزو گروه رزمی بودم که «گروه اخلاص» نام داشت.

شریف ادامه داد: وقتی وارد اهواز شدیم، به سپاه اهواز رفتیم و از آن‌جا ما را به سپاه سوسنگرد فرستادند که در آن‌جا سردار «محمدعلی جعفری»، سردار «احمد غلامپور» و عده‌ای دیگر حضور داشتند و شرایط هم، شرایط خیلی سختی بود؛ به‌طوری که داخل لوله گلوله شلیک می‌کردیم، تا دشمن گمان کند که ما داریم خمپاره شلیک می‌کنیم! از طرفی هم فضا به‌گونه‌ای بود که کسی سنگر امن را برای خودش نمی‌خواست؛ بلکه برای همرزم خود می‌خواست، یا اگر غذایی می‌آوردند، همه به همدیگر تعارف می‌کردند.

وی با اشاره به عملیات نصر و حماسه هویزه، تصریح کرد: شهید «سید حسین علم‌الهدی» برای عملیات هویزه، از سوسنگرد عده‌ای را جمع‌آوری کرد؛ بنابراین قرار شد تا هشت نفر از نیرو‌های جهادسازندگی سبزوار برای عملیات به نیرو‌های شهید علم‌الهدی بپیوندند؛ این درحالی هست که شهید محمد فاضل نیز به‌نوعی معاون شهید علم‌الهدی به حساب می‌آمد و کار‌های هماهنگی با ارتش و… را انجام می‌داد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس به ذکر خاطره‌ای از شهید محمد فاضل پرداخت و خاطرنشان کرد: زمانی که ما در محاصره تانک‌ها قرار داشتیم و درحالی که مهمات ما نیز تمام شده بود، واقعاً صحنه، صحنه کربلا بود؛ بنابراین شهید محمد فاضل گفت که قمقمه‌های آب خود را خالی کنید؛ چراکه در حالت تشنگی بهتر می‌جنگید و دفاع می‌کنید و خود نیز در حال شلیک آخرین آر.پی.جی به شهادت رسید. سرانجام جهاد سازندگی سبزوار در هویزه پنج شهید را تقدیم کرد که همگی از دانشجویان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

حضور شهید علم‌الهدی جان تازه‌ای در میان رزمندگان می‌دمید

«محمد فرزانه» از فرماندهان جبهه سوسنگرد نیز در ادامه این مراسم، گفت: در جهادسازندگی مشغول خدمت بودیم که جنگ آغاز شد؛ درحالی که دشمن می‌خواست چندروزه به تهران برسد و این موضوع نیز بی‌حساب و کتاب نبود؛ بنابراین اگر رهبری امام و پایمردی‌های ملت نبود، مسلماً اهداف دشمن محقق می‌شد؛ با این وجود سرانجام حتی یک‌وجب از خاک کشورمان نیز کم نشد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس با بیان این‌که آن‌زمان هرکسی به هر شکلی که می‌توانست، توان خود را در جنگ به‌کار می‌گرفت، بیان داشت: در جهادسازندگی استان اصفهان، شخصی حضور داشت که چریک قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ او همزمان با فعالیت‌های مهندسی، داوطلبان را جمع‌آوری و یک اردوگاهی در شهررضا ایجاد کرده و همه آن‌ها را سازماندهی کرد و ما هم در آن‌جا یک‌ماه آموزش فشرده دیدیم. وقتی آموزش‌مان تمام شد، به اهواز رفتیم و پایگاه «منتظران شهادت» (گلف) را پیدا کرده و از آن‌جا مسلح شده و به سوسنگرد اعزام شدیم و سپس به سپاه هویزه رفتیم.

وی با بیان این‌که وقتی به سپاه هویزه رفتیم، معمولاً افرادی بودیم که جنگ‌ندیده بودیم؛ اما رزمندگان اخلاص بالایی داشتند و وقتی شهید علم‌الهدی آمد نیز جان تازه‌ای در میان رزمندگان دمیده شد، تأکید کرد: شهید سید حسین علم‌الهدی انسان عجیبی بود؛ چراکه با وجود این‌که دوره‌های نظامی ندیده بود، منطقه را کاملاٌ توصیف کرده و وضعیت نظامی را تشریح می‌کرد و از طرفی هم در رادیو سخنرانی کرده و برای رزمندگان قرآن و نهج‌البلاغه می‌گفت و آن‌ها را از لحاظ معنوی می‌ساخت.

فرزانه تأکید کرد: شهید علم‌الهدی نیرو‌های بومی را به‌کارگیری می‌کرد؛ به‌طوری که یک کوله‌بر که به مسیریابی از طریق نجوم تسلط داشت را به‌کار گرفت و او راهنمای ما شده بود؛ بنابراین ما شب‌ها به جاده جفیر می‌رفتیم و مین‌کاری می‌کردیم و برمی‌گشتیم؛ درحالی که امکانات کافی هم نداشتیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زمانی که قرار شد عملیات نصر آغاز شود، بنی‌صدر شتاب‌زده عمل کرد و تانک‌ها وقتی به هویزه آمدند، برای آن‌ها سنگری ایجاد نشده بود؛ بنابراین شهید علم‌الهدی گفت که هر ۲ نفر شبانه جلوی یک تانک بروید تا برای عملیات آماده شوید و ما هم تا نزدیک ساعت ۱۱ روزی که عملیات آغاز شد، بیدار ماندیم. وقتی عملیات آغاز شد، خط مقدم شکسته شده و رزمندگان پیشروی کردند، همین‌طور که پیشروی می‌کردیم، دیدیم که یک پی‌ام‌پی آمد و آقای شمخانی از آن پیاده شد و کمی جلوتر هم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به منطقه آمدند و رزمندگان را مورد تفقد قرار دادند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی خاطرنشان کرد: روز اول با پیروزی همراه بود و ما تا نزدیکی پادگان حمید رسیدیم و رزمندگان توپخانه دشمن را هم گرفتند؛ اما روز دوم عملیات، از ظهر بود که فشار دشمن بیشتر شد و متأسفانه امکانات ما هم جواب‌گو نبود؛ بنابراین قرار شد که عقب‌نشینی شود؛ اما بچه‌های ما را توجیه نکردند؛ لذا به‌یکباره دیدیم که دورتادور ما دارد تیر و ترکش می‌آید که تعدادی از بچه‌های ما همان‌جا شهید، مجروح و اسیر شدند و من بعداً در محاصبه‌ای گفتم که بچه‌های ما غریبانه در هویزه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت، سر آن‌ها به دامان امام زمان (عج) بود.

شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید حاج قاسم سلیمانی

همچنین «علیرضا جولا» از جانبازان حماسه هویزه نیز در ادامه مراسم، با بیان این‌که همان‌طور که می‌گویند «کربلای هویزه» واقعاً حماسه‌ای که در آن‌جا اتفاق افتاد، کربلای هویزه بود، گفت: شهید علم‌الهدی واقعاً یک انسان چندبعدی بود و از نظر من تنها شخصی که به او شباهت دارد، شهید حاج قاسم سلیمانی هست؛ چون «عابدان شب و شیران روز» در افرادی که در حین شجاعت، خاضعند و در حین جنگ‌جویی عابد هستند، تجلی پیدا می‌کند؛ این درحالی هست که شهید علم‌الهدی شب را با زهد و عبادت می‌گذارند و در روز با دشمن بسیار سخت بود و از طرفی هم با مردم بسیار متواضع بود؛ بنابراین از نظر من شهیدان علم‌الهدی و سلیمانی خیلی به‌همدیگر شباهت دارند؛ چراکه هردو بسیار شجاع، خاضع و عابد بودند.

وی با تأکید بر این‌که یکی از خصوصیات شهدا، شناخت زمان بود، تصریح کرد: دشمن بعثی آن‌روز‌ها تبلیغات سنگینی راه انداخته بود که من برای آزادی خوزستان و عرب‌زبان‌ها آمده‌ام؛ بنابراین شهید «سید حسین علم‌الهدی»، زمان را خیلی دقیق تشخیص داد و به ما گفت که مقدمات را برای دیدار عشایر و شیوخ خوزستان و دشت‌آزادگان با امام خمینی (ره) را فراهم کنید؛ در واقع همتی که شهید علم‌الهدی داشت، موجب شده بود تا هیچ‌چیزی برای او بزرگ نباشد و فقط خدا را بزرگ می‌دید؛ بنابراین با همت خود، حدود هزار نفر را به قم منتقل کرد و شهید حسن قدوسی مقدمات انتقال آن‌ها به تهران را فراهم کرد. آن‌ها وقتی به حسینیه جماران رسیدند، در آن‌جا شروع کردند به یزله کردن و در شعار دادن و اعلام همبستگی با امام و انقلاب اسلامی. در همان زمان نیز حاج صادق آهنگران، سرود «ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود» را برای اولین‌بار خواند و سپس نوحه معروف «شیون نکن مادر» هم خوانده شد؛ این دیدار باعث شد تا دشمن در جنگ تبلیغاتی حرفی برای گفتن نداشته باشد.

جولا با اشاره به عملیات نصر، گفت: روز اول، عملیات با پیروزی همراه بود و ما غنائم زیادی و حدود هزار اسیر گرفتیم؛ اما از ظهر روز دوم عملیات، تقریباً مقداری ناهماهنگی بود تا این‌که تشخیص داده شد تا تعدادی جلو بروند؛ بنابراین ما حدود ۵۰۰ متر جلوتر رفتیم؛ این درحالی هست که وقتی من از شهید علم‌الهدی سوال کردم که هدف چیست؟ گفت آزادی خرمشهر! یعنی دورنمای عملیات بسیار بزرگ بود؛ اما ناهماهنگی‌ها موجب شد تا دشمن سوءاستفاده کرده و منطقه را محاصره کند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه/ شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید سلیمانی

این رزمنده دوران دفاع مقدس تأکید کرد: وقتی تانک‌های دشمن از پشت‌سر ما می‌آمدند، شلیک نمی‌کردند؛ بنابراین ما فکر کردیم که تانک‌های خودی هستند و شهید «سعید جلالی» گفت که بچه‌ها مژده؛ نیرو‌ها رسیدند! اما وقتی نزدیک ما رسیدند، شروع کردند به شلیک کردن و ما دیگر در محاصره قرار گرفته بودیم؛ البته قبل از این‌که محاصره شویم، شهید علم‌الهدی با وجود این‌که فرمانده بود؛ آرپی‌جی دست گرفت، جلو رفت و با دشمن درگیر شد و حمله دشمن را عقب انداخت و خود نیز به شهادت رسید و سپس ما در محاصره قرار گرفتیم؛ درحالی که تنها هفت آر. پی. جی و سلاح سبک داشتیم.

وی خاطرنشان کرد: رزمندگان چنان روحیه‌ای داشتند که از پای نمی‌نشستند و با همان سلاح‌های کم شروع کردند به درگیر شدن؛ اما صحنه نبرد به‌گونه‌ای بود که جنگنده‌های دشمن به‌صورت گله‌ای بمباران می‌کردند و هلی‌کوپترها، تانک‌ها و توپخانه دشمن هم می‌کوبیدند؛ به‌طوری که در منطقه کوچک هویزه، باران گلوله یک‌لحظه هم قطع نمی‌شد؛ ولی رزمندگان با اسلحه سبک، به سمت هواپیما هم شلیک می‌کردند و با تانک‌ها درگیر شده بودند.

جولا گفت: تقریباً خورشید که داشت غروب می‌کرد و من مجروح شده بودم، نگاه می‌کردیم که بچه‌ها پرپر شده و روی زمین افتاده بودند؛ در آن‌جا چه کسی بود که بالای سر آنها بیاید؟ کلاً حماسه هویزه نزدیک یک‌ساعت و نیم بیشتر طول نکشید و از هشت نفر گروه ما، شش نفر شهید شده و ۲ نفرمان نیز به اسارت دشمن درآمدیم.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم بیشتر بخوانید »

شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛ خورشید «هویزه» در شفق شهادت

شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛ خورشید «هویزه» در شفق شهادت


شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛ خورشید «هویزه» در شفق شهادت

به گزارش نوید شاهد، شانزدهم دی ۱۳۵۹، خورشید خونرنگ هویزه، در شفق شهادت، غروب کرد تا نظاره گر مطلع الفجر روح عاشقانی شود که در حماسه «هویزه» غریبانه و مظلومانه، پاره‌های پیکرشان، زیر شنی تانک های ۴۰ تنی آدمخواران بعثی، فرش راه پیروزی «طریق القدس» و «فتح المبین» شد و مقتل خونینشان، جلوه گاه پاکترین و خالصانه‌ترین حماسه‌ها که مدافعان خوزستانی، رزمندگان داوطلب و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و فاتحان لانه جاسوسی شیطان بزرگ، در کنار هم آفریدند تا اولین هسته عملیاتی مقاومت مردمی با تفکر خط شکن و پیشتاز بسیجی در تاریخ این رزم مقدس، شکل گیرد و ترسیم شود. نام «سید حسین علم الهدی» سرحلقه این حماسه و خورشید این منظومه خونین است. جوانی که از آغاز نوجوانی، با تعهدی عمیق، باور و بینشی خالص و عزم و همت و استقامتی شگفت، در چند جبهه همزمان فعالیت کرد؛ از تبلیغ معارف و مبانی معرفتی اسلام ناب و روشنگری و مقابله با تفکرات الحادی و مارکسیستی و جهاد فرهنگی، تبیینی و اصلاحی، تا مبارزه با فساد و حضور در جبهه مبارزات سیاسی علیه رژیم و مشارکت در عملیات مسلحانه و سازماندهی نیروهای چریک انقلابی و سرانجام در جامه مقدس رزم و فرماندهی سپاه هویزه، برای دفع اشغال خرمشهر و بیرون راندن قوای دشمن، با شهادتی که آخرین، بزرگترین و ماندگارترین عملیات او بود…

 

شاگرد ۶ ساله مکتب قرآن، مبارز ۱۱ ساله انقلابی!

 

سید حسین، فرزند آیت‌الله حاج سید مرتضی علم الهدی در بیستم شهریور ماه ۱۳۳۸ در یک خانواده روحانی بدنیا آمد. وی در ۶ سالگی به آموزش قرآن پرداخت. در ۱۱ سالگی با تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و قرآن، مبارزه با استبداد شاه را آغاز کرد. او از کودکی، خودسازی و شناخت مبانی مکتب را آغاز کرد و بینش معنوی و اعتقادی خود را پیوسته ارتقاء می‌داد و این شناخت و تعهد را به اطرافیان و جامعه نیز منتقل می‌کرد.

 

ماجرای سیرک مصری که آتش گرفت!

 

در سال ۱۳۵۱ یک سیرک مصری به اهواز آمده بود و برنامه های فسادآمیزی اجرا کرد. حسین که در این زمان، نوجوانی ۱۴ ساله بود، نتوانست ساکت بماند. با همراهی چندتن از دوستان خود، در ساعاتی از روز که کسی در محل نبود، با بمب بنزینی، سیرک را به آتش کشیدند. این یکی از اولین حرکتها و فعالیتهای اجتماعی غیرتمندانه او در مبارزه با مظاهر فساد و بی بند و باری بود. بعد از این عملیات، حسین و دوستش، نامه ای نوشتند و مخفیانه به مسئول سیرک منتقل کردند. در این نامه نوشته بود: «در زمانی که اسرائیل، مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده است و ما باید دست به دست هم دهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، جای تعجب است که در این شرایط، شما برای به فساد کشاندن جوانان ما به ایران آمده‌اید!…» جالب اینجاست که مسئول سیرک، این نامه را به ساواک نداده بود. زیرا دو سال بعد که ساواک، حسین را دستگیر کرد، خبری از این نامه و این عملیات نداشت وگرنه شکنجه‌ها و فشارهای بسیار بیشتری را روی او و دوستانش اعمال می‌کردند.

 

زیر شکنجه «ساواک»، محکوم به «اعدام»

 

حسین، با مشاهده جنایات رژیم طاغوتی به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی اهواز می‌افتد و شبی به خانه وی حمله می‌کند که افراد محافظ خانه وی متوجه می‌شوند و پس از ساعتها تلاش او را دستگیر و به شدت شکنجه می‌کنند. در دادگاه نظامی، حسین، محکوم به اعدام می‌شود و برای تخفیف حکم، تنها از حسین می‌خواهند که دوست و همدست خود را معرفی کند ولی او ضمن انکار حمل بمب، با تحمل شکنجه های وحشیانه، مقاومت کرده و هیچ سخنی نمی‌گوید.

 

شاگرد تفسیر قرآن «حضرت آیت الله خامنه ای» در مسجد «کرامت» مشهد

 

حسین، در سال ۵۶ با شرکت در جلسات درس تفسیر قرآن حضرت آیت الله خامنه ای در «مسجد کرامت» مشهد، ارتباط عمیق مستمری با ایشان پیدا کرد. او در دوران اقامت در مشهد، که در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی به تحصیل می پرداخت و در محیط دانشگاه نیز به روشنگری و اشاعه معارف اصیل دینی و مقابله با اندیشه های مارکسیستی اقدام کرد و همزمان، با حضور در جلسات تفسیر شاگرد برجسته و شخصیت درخشان نهضت امام، بینش خود را از آبشخور تفکر اصیل اعتقادی سیراب می‌ساخت و اتصال خود را از طریق این رابطه عمیق فکری، قلبی، عاطفی و معنوی با آیت الله خامنه‌ای، با روحانیت مبارز انقلابی و مکتب فضیلت و فقاهت، استحکام بخشید. این پیوند تا روزی که شاگرد اصیل امام به ایرانشهر تبعید شدند، ادامه یافت.

 

چریک تمام وقت انقلاب

 

با اوج‏گيرى انقلاب در ميان اقشار مردم، براى رشد و گسترش فعاليت هايش تصميم به كارِ گروهى گرفت. براى تحقق اين فكر به اهواز رفت و همراه با يارانش گروه «موحدين» را تشكيل داد. در گروه «موحدين» نيز وى به دليل ابتكار بى نظير و شجاعت فوق العاده، در همه برخوردها و برنامه‏ها مبتكر طرح و پيش قدم در عمل بود. وى در جريان حمله به كنسولگرى عراق در خرمشهر مسئول شكستن شيشه و ريختن مواد محترقه در داخل كنسولگرى بود و در برنامه اعدام انقلابى «پل گريم» مستشار و مزدور آمريكايى نقش مؤثر داشت. برگزارى جلسات سخنرانى در خوزستان، ترور دانشى نماينده وابسته مجلس، ترور مستشار آمريكايى در واقعه اعتصاب كاركنان شركت نفت، انفجار شهربانى كرمان به دليل به شهادت رساندن مردمان بى دفاع در داخل مسجد، از جمله مجاهدت هاى كم نظير اين شهيد والا مقام بود.

 

فرماندهی سپاه هویزه؛ آزمون عملی درسهای «نهج البلاغه»!

 

حسین، پیش از شروع جنگ، عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران خوزستان بود. با آغاز جنگ تحمیلی، مسئولیت مهم و حساس تقسیم نیروهای اعزامی از سراسر کشور به مناطق مختلف عملیاتی و جبهه های جنگ را عهده‌دار شد. اما با همه این موقعیت و اعتبار، بمحض احساس وظیفه و تکلیف، همه این سمتها را کنار گذاشت و مسئولیت فرماندهی سپاه شهر کوچک «هویزه» را برای دفع تجاوز دشمن پذیرفت. یکبار در جواب این سوال که چرا به هویزه آمده، گفت: «قبلا نهج البلاغه را بصورت نظری تدریس کردم و حالا باید در هویزه، هرچه را قبلا تدریس کرده ام بصورت عملی پیاده کنم!

 

پیکر مدافعان مظلوم هویزه، زیر تانک های ۴۰ تنی دشمن!

 

در عملیات «نصر» که در دشت هویزه اجرا شد، ابتدا ارتش و سپاه هویزه به فرماندهی شهید سیدحسین علم‌الهدی (کل نیروهای گروه شهید علم‌الهدی که بیشتر از دانشجویان پیرو خط امام بودند، ۸۱ نفر بیشتر نبودند) برای جلوگیری از پیشروی ارتش عراق به سمت شهر اهواز، شبیخون‌ها و عملیاتی را انجام دادند و در زمین‌گیر کردن دشمن نقش مهمی داشتند. هدف، آزادسازی «پادگان حمید» و پیشروی به سوی خرمشهر بود. روز ۱۴ دی، مرحله اول عملیات با موفقیت کامل انجام شد و حدود ۱۰۰۰ اسیر از دشمن گرفته شد.روز ۱۵ دی نیز ادامه پیشروی انجام گرفت و قرار بود یک دسته دیگر از رزمندگان، از طرف جاده خرمشهر، عملیات کنند و دو گروه عملیاتی ارتش بعثی را دور بزنند. اما گروهی که قرار بود از جاده خرمشهر عملیات کند، نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد. ارتش متجاوز عراق که در آن روزها بسیار مجهز و آماده بود، با شکست در منطقه عملیاتی هویزه، همه نیروهای خود را روانه این منطقه کرد و در مرحله دوم عملیات، به دلیل نبود حمایت و پشتیبانی از آن‌ها توسط صدها تانک دشمن بعثی، محاصره شدند و همه آن‌ها مظلومانه به شهادت رسیدند. ارتش متجاوز عراق با تانک‌های ۴۰ تنی! از روی پیکر پاک شهدا عبور کرد! به‌طوری که ضخامت بدن هر شهید به مانند ضخامت یک کتاب درآمده بود!

پیکر پاک شهدا تا بعد از عملیات بیت‌المقدس در منطقه و دشت هویزه باقی ماند، در زمان تفحص هر شهیدی را از علامتی که خانواده او سراغ داشت مانند انگشتر و وسایل داخل جیب شناسایی کردند.

مادر شهید علم‌الهدی، سیدحسین را از قرآنی که داخل جیبش بود و او به فرزندش هدیه داده بود، شناسایی کرد.

 

تانک را از روی تن حسین رد کردند و حسین هنوز جان داشت!…

 

یکی از همرزمان شهید حسین علم الهدی که روز شهادت، همراه او بود و به اسارت گرفته شد، با بیان این‌که خوشحالم که این اعتراف دردناک زمانی انجام می‌گیرد که مادر بزرگوار حسین (که خود شیرزنی بود) در قید حیات نیست؛ می‌گوید: «من سال‌ها در اسارت بوده‌ام و حتما از رفتار وحشیانه عراقی‌ها با اسرا چیزهایی شنیده‌اید، اما شکنجه‌ای که من دیدم، یک لحظه بیشتر نبود و با این حال، هنوز که هنوز است، از درد آن یک روز هم نتوانسته‌ام سر راحت بر بالین بگذارم. آری مرا به تانکی بستند که از روی پیکر مبارک حسین گذشت، در حالی که هنوز جان داشت، هرچند که چفیه‌اش صورتش را پوشانده بود و با آن چشم‌های زیبا و گیرایش دیگر نمی‌توانست عذاب کشیدن مرا ببیند. من صدای خرد شدن استخوان‌های حسین را شنیدم و راستش در آن لحظه خدا را شکر کردم که دیدم دارم به اسارت برده می‌شوم، وگرنه چگونه می‌توانستم برگردم و بگویم:  از پا، حسین (ع) افتاد و ما بر پای بودیم؟»

 

او را از قرآن کوچکش شناختند…

 

۱۸ ماه بعد، با آزاد شدن دشت هویزه پس از عملیات «طریق القدس» و با خنثی‌سازی میدان مین و جمع‌آوری سیم‌های خاردار، گروه تفحص برای یافتن اجساد شهدا به جست‌وجو در محل عملیات پرداختند. اجساد مطهر برخی از شهدا به صورت پراکنده پیدا شد، از جمله «حسین علم‌الهدی» که او را از قرآن کوچکش و نیز موشک‌انداز آر.پی.جی‌اش شناسایی کردند. جسد «محمود قدوسی» را از نامه‌ای که در جیب لباسش پیدا شد، شناسایی کردند. در آن نامه، پدر شهیدش «آیت‌الله قدوسی» دادستان کل کشور او را برای پیوستن به رزمندگان اسلام معرفی کرده بود. به تدریج مزار باشکوه شهدای هویزه شکل گرفت و توسط جهاد سازندگی ساخته شد. پس از پایان جنگ تحمیلی، گلستان شهدای هویزه مورد استقبال مردم قرار گرفت؛ به‌گونه‌ای که امروز این گنبد و بارگاه معنوی، وسیله‌ای است برای تقرب زائران و تبرک از ساحت قدسی شهیدان.

 

انتهای گزارش/



منبع خبر

شهید «سید حسین علم‌الهدی»؛ خورشید «هویزه» در شفق شهادت بیشتر بخوانید »

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی


انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی بیشتر بخوانید »

سند/ عملیات «طریق‌القدس»؛ از برهم خوردن خطای محاسباتی صدام تا امداد غیبی شبانه


گروه ساجد دفاع‌پرس: عملیات «طریق‌القدس» که در هشتم آذر سال ۱۳۶۰ به اجرا درآمد، اولین حلقه از زنجیره طرح‌های دوازده‌گانه‌ای «کربلا» و استراتژی جدید جمهوری اسلامی ایران برای آزادسازی سرزمین‌های اشغالی و رسیدن به مرز‌های بین‌المللی محسوب می‌شد؛ عملیاتی که شیوه اجرایی آن مبتنی بر تجارب جنگ انقلابی سپاه در بیش از ۲۰ عملیات به‌دست آمده بود که سرانجام منجر به آزادسازی ۶۵۰ کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی؛ شامل شهر بستان، حدود ۷۰ روستا، پنج پاسگاه مرزی و نیز تنگه استراتژیک چذابه و همچنین دسترسی به بخشی از مرز‌های بین‌المللی شد.

بر اساس اسناد به یادگار مانده از دوران دفاع مقدس، گزارشی از شرح و طرح عملیات طریق‌القدس همراه با جزئیات عملیات در سه محور این عملیات و نتایج آن را در ادامه مشاهده می‌کنید که از جانب یکی از رزمندگان یا فرماندهان مکتوب شده هست.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۱_۳۴۴.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۱۸″>

گزارش در مورد «شرح» و «طرح» عملیات طریق‌القدس

نام عملیات: طریق‌القدس (کربلا یکم)

تاریخ عملیات: ۶۰/۹/۸

نیرو‌های شرکت‌کننده در عملیات:

محور بستان:

نام خطوط (الله‌اکبر – صالح حسن – فنیخی – رمل – حمودعاصی) که عملیات از آن‌جا آغاز شد.
تیپ امام حسین (ع): متشکل از ۱۰ گردان تقویت‌شده، ۸ گردان عمل کننده و ۲ گردان پشتیبانی.
تیپ ۳ لشکر ۹۲ اهواز به‌نام تیپ دشت‌آزادگان، پشتیبان تیپ امام حسین (ع) بوده هست.

هدف‌های تعیین‌شده از قبل دز طرح عملیات (برای این محور):

۱-    آزادسازی جبهه‌های غرب بستان به نام جابر حمدان و شمال بستان، پل ابوجلاج و چزابه.
۲-    آزادسازی شهر مرزی بستان.
۳-    تشکیل یک جناح محاصره.
۴-    قطع خطوط ارتباطی شمال و جنوب (فکه و خیبر) و پدافند نوار مرزی تنگه چذابه.

وضعیت نیرو‌های دشمن در این محور:

حدود یک تیپ تقویت‌شده زرهی با دو گردان پیاده مکانیزه و ۲ گردان کماندو.

آرایش نیرو‌های دشمن در این محور:

خطوط اول جبهه پیاده و کماندو.
خطوط دوم جبهه پیاده و مکانیزه.
خطوط سوم جبهه واحد‌های زرهی و سلاح‌های سنگین.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۲_۵۰۱.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۴۴″>

وضعیت نیرو‌های دشمن در این محور:

یک تیپ باز از لشکر ۶ عراق به‌نام تیپ ۳۶

آرایشات دشمن:

مواضع شدید پدافندی و استقرار تعداد بی‌شماری تیربار در خطوط اول در خطوط بعد مثل محور بستان.

جمعاً:

تعداد نفرات سپاه و بسیج ۹۰۰۰ نفر
تعداد نفرات عمل‌کننده ۷۸۰۰ نفر
از ارتش ۳ تیپ زرهی

شروع عملیات: (در محور بستان)

ساعت ۱۲:۳۰ شب ۶۰/۹/۸ همراه با ریزش باران شدید در ساعت اولیه، خطوط اول دشمن سقوط می‌کند؛ با نیرو‌های پیاده سپاه و بسیج و ارتش. که مقاومت دشمن در این منطقه یک ساعت و نیم بوده و در این محور تیپ امام حسین (ع) که یک تیپ تقویت‌شده بوده هست، شبیه یک لشکر، موفق به تصرف مناطق از قبل تعیین‌شده می‌شود؛ که از یک تیپ دشمن، فقط تعدادی توانستند خود را به آن طرف مرز برسانند.

خسارت دشمن:

در این منطقه بسیار سنگین بوده و با به جا گذاشتن بی‌شمار کشته و غنایم بسیار (توپخانه – ماشین‌های راه‌سازی از انواع گوناگون و خودرو) عقب‌نشینی می‌کند و نیرو‌های اسلام خیلی راحت توانستند تا مرز بروند و فعلا در ۳ کیلومتری مرز به حالت پدافند از نوار مرزی هستند.
علت پیشروی در این محور، منطقه‌ای به نام رملی بوده هست که در پشت نیرو‌های عراقی واقع شده که دشمن فکر این‌که نیرو‌های اسلام بتوانند از این منطقه نفوذ کنند را نمی‌کرده هست و بعد از گذشتن نیرو‌ها از این منطقه شنزار، بعد از ۲۴ ساعت از پشت، دشمن را دور می‌زنند و نزدیک به ۵۰۰ تن از ارتش «جیش‌العشبی» بعثی‌ها را اعدام می‌کنند.

در این محور، جاده ارتباطی فکه به جفیر (شمال و جنوب) قطع می‌شود، نیسان بعد از ۲۴ ساعت پاکسازی می‌شود و تعداد بیشماری روستا‌های اطراف بستان تسخیر، و تقریباً ۹۵ درصد عملیات موفق واقع می‌شود.

یادآوری؛ در بین‌المجالس گفته شده بود از طرف صدام که ما شدیدترین موضع پدافندی را در بستان داریم و نیرو‌های ایرانی فکر این‌که بتوانند این منطقه را تسخیر کنند را نمی‌توانند داشته باشند.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۳_۵۵۳.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۴۶″>
محور دهلاویه:

نام خطوط (جاده دهلاویه بستان – مگاسیس – رمله) که عملیات از آن‌جا آغاز شده.

نیرو‌های شرکت‌کننده در عملیات:

از سپاه و بسیج: تیپ کربلا با ۸ گردان (۶ گردان عمل‌کننده و ۲ گردان پشتیبان‌کننده.
از ارتش: تیپ ۲ زنجان وابسته به لشکر ۱۶ قزوین، پشتیبان تیپ کربلا.

هدف‌های تعیین شده از قبل در طرح‌های عملیات (برای این محور):

۱-    پیشروی در عمق و فشار به نیرو‌های در محاصر. تسخیر پل سابله. آزادسازی جاده بستان به دهلاویه. تصرف جاده سابله به الوان و جاده دوم سابله به الوان و پیشروی به جنوب و رودخانه نیسان و کمک به تیپ امام حسین (ع).

وضعیت نیرو‌های دشمن در این محور:

تیپ ۱۲ از لشکر ۶ عراق که بک تیپ دست‌نخورده بوده هست و از اول جنگ تا حال وارد عملیات نشده بود و از نیرو‌هایی بوده هست که در جنگ اعراب و اسرائیل شرکت داشته و لشکر ۶ عراق یکی از قدیمی‌ترین لشکر‌های عراق می‌باشد، و ثانیاً در منطقه قصرشیرین به‌طور احتیاط به‌سر می‌برده هست.

آرایش دشمن:

خط پدافند بسیار قوی و شکل استقرار در محور بستان.

محور سویدانی:

نام خطوط (چولانه – دقاقله و سویدانی) که عملیات از آن‌جا آغاز شد.

نیرو‌های شرکت‌کننده در عملیات:

از سپاه و بسیج: تیپ عاشورا با ۸ گردان (۶ گردان عمل‌کننده و ۲ گردان پشتیبان).
از ارتش: تیپ ۱ قزوین وابسته به لشکر ۱۶، پشتیبان تیپ عاشورا.

هدف‌های تعیین‌شده از قبل در طرح عملیات در این محور:

۱-    تسخیر رودخانه نیسان و پدافند آن و منهدم کردن ۳ پل، تانک و خودرو و یک پل پی‌ام‌پی (سرپل) و جناح دیگر محاصره.
۲-    به تصرف درآوردن روستای زین‌العابدین.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۴_۹۱۲.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۴۴″>
ضمیمه:

از استراق که از بیسیم نیرو‌های بعثی شده، چنین برآمد که دشمن از ساعت شروع عملیات با اختلاف یک‌ساعت و نیم با خبر بوده و به تمام واحدهایش آماده‌باش ۱۰۰ درصد داده بود که تمام نیروهایش بعد ار تسخیر سنگرهایشان با پوتین و تجهیزات کامل دیده شده بودند. وقتی خدمه‌های تانک در کنار زره‌پوش‌های خود آماده به‌سر می‌بردند که به‌محض حمله، تانک‌های خود را عقب بکشند، و به علت آمادگی دشمن و تدافع شدید و مقاومت بی‌حساب دشمن، باعث تلفات زیادی بود که به نیرو‌های اسلام وارد شد.

حملات هوایی:

در روز ۶۰/۹/۸ تا ظهر به علت این‌که هوا ابر و بارانی بوده هست، هیچ حمله‌ای نداشته و از بعدازظهر به بعد، شدیدترین بمباران هوایی را در یک‌سال جنگ داشته تا روز بعد از آن و چند روز دیگر. هواپیما‌های عملیاتی آن «میراژ» بوده هست و بمب‌افکن‌هایش خودِ توپولوف (و مناطق حمله هوایی شهر سوسنگرد، شهر بستان، خطوط پشت جبهه (که اطلاعات بیشتر در این مورد نداریم)).

خسارات وارده به دشمن: در محور بستان به میزان ۱۰۰ درصد، در محور دهلاویه ۵۰ درصد و در محور سویدانی ۳۰ درصد.

شهدای ما: این آماد دقیق نیست! ۱۳۰۰ نفر که ۹۸۰ نفر آن را بسیج و سپاه تشکیل می‌دهد.

زخمی: ۴۵۰۰ نفر

تانک و خودرو: نزدیک به ۶۲ عدد که ۴۰ تانک و پی‌امپی و اسکورپین و بقیه خودرو بوده هست.

تلفات جانی و مالی نیرو‌های بعثی:

تانک منهدم شده: ۱۹۰ دستگاه
هواپیما: ۹ فروند
هلی‌کوپتر: ۳ فروند
کشته: حدود ۱۱۰۰ نفر
اسیر: حدود ۱۰۰۰ نفر
بولدوزر: ۲۰ دستگاه از انواع گوناگون

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۵_۱۸۱.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۴۹″>
محور دهلاویه در شروع عملیات:

در این محور، نیرو‌های دشمن خط پدافندی قوی داشته‌اند و نیرو‌های اسلام باید رو در رو با کفر می‌شدند. در صورتی که پیاده باید در عملیات به‌صورت غافلگیرانه یا به‌طور محاصره و دور زدن عمل می‌کردند که به این علت، نیرو‌های خودی با مقاومت شدبد بعثی‌ها مواجه شده و باعث تلفات زیادی می‌شویم.

تاکتیک دشمن در این محور به این صورت بوده هست که در چندساعت قبل از حمله، نیرو‌های زرهی خود را که در خاکریز سوم بودند، به عقب می‌کشند تا ضربه کمتری را متحمل شوند که با روشن شدن هوا که بهترین موقع برای مانور تانک هست، دست به حمله بزنند. در این صورت با مقاومت شدید و پدافند قوی پعثی‌ها در این منطقه تیپ کربلا با دو گردان توانست پل سابله را آزاد کند و سمت چپ سابله حدود ۲ کیلومتر پیشروی بشود.

در استراق سمعی که در این محور از بیسیم دشمن شده، از فرمانده عملیات نیرو‌های بعثی این دو موضوع فهمیده شد بود که اصرار زیادی به نیرو‌های خودشان داشته‌اند که شرافت و حیثیت ما در پل سابله هست.

و در این قسمت از یک تیپ عراق به مقدار ۵۰ درصد ضربه می‌خورد.
و در این محور ما موفق به گرفتن پل سابله و جاده دهلاویه به بستان می‌شویم.

محور سویدانی: (در شروع عملیات)

در این محور در ساعت ۴ بامداد از چند پل یاد شده، یک پل به تصرف نیرو‌های ما در می‌آید و عراق ار چند نقطه آن‌ها را مورد حمله قرار می‌دهد؛ البته با روشن شدن هوا، بدین‌صورت تلفات ما در این نقطه زیاد می‌شود؛ و عده‌ای از برادران اسیر می‌شوند و عده‌ای در محاصره قرار می‌گیرند که خبری از آن‌ها به‌دست نیامده؛ و بعد از مقاومت بسیار، تصمیم می‌گیرند از یک پل تصرف‌شده به‌مقدار ۱۰۰ متر عقب نشسته و همان‌جان را موضع پدافند خود قرار دهند و عراق تا پایان عملیات از چند پل دیگر استفاده می‌کرده هست.

از یک تیپ عراق در این منطقه به‌مقدار ۳۰ درصد ضربه می‌خورد.
و در این محور ما موفق به تثبیت نیرو بر روی یکی از پل‌های نیسان می‌شویم.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۳/۹/۸/۲۷۰۹۱۴۶_۴۴۴.jpg” alt=”تشریح عملیات طریق‌القدس به روایت سندی از دوران دفاع مقدس” width=”۶۰۰″ height=”۸۴۶″>

حرکات تازه عراق در منطقه (عقب‌نشینی)

در مورخه ۶۰/۹/۳۰

طی چند شب متمادی عراق از منطقه جنوب بستان تا پشت رودخانه نیسان عقب‌نشینی می‌کند.
بعد از گرفتن پل سابله و قطع (جفیر به فکه) جاده تدارکاتی دشمن دو تیپ شکست‌خورده عراق که مابین رودخانه نیسان و رودخانه سابله قرار داشتند، به فاصله ۱۰۰ کیلومتر مربع که از پشت به باتلاق ختم می‌شود و از جنوب یک نیم‌دایره محاصره تکمیل‌شده بودند، دست به عقب‌نشینی می‌زنند.

چون عراق در منطقه موضع پدافند دارد و موضع پدافند باید نقطه استراتژیک باشد؛ این [گونه] بود که این منطقه برای ماندن خطرناک بود و امکان هرلحظه در محاصره قرار گرفتن و ضربه خوردن را داشت؛ و با به‌جا گذاشتن تعدادی لودر و تانک و وسایل دیگر از سابله در شب اول ۳ کیلومتر و بعد در شب‌های دوم و سوم تماماً از منطقه فرار می‌کند و در پشت رودخانه نیسان در منطقه هویزه پدافند می‌کند (احتمال می‌رود که امدادهای غیبی شبانه به آن‌ها حمله کرده باشند!)

و فعلا با همین نیرو و مقداری دیگر، تأمین رودخانه نیسان را برقرار کرده که مبادا پیشروی کنیم به طرف هویزه.

و باز به احتمال زیاد شدید عراق از طرح دوم عملیات قدس آگاه بوده و طرح دوم عملیات قدس، پاکسازی همین نقطه بوده هست

و با این کار عراق طرح طریق‌القدس کاملا تکمیل شده هست. با تفاوت این‌که یکی از اهداف طرح قدس از بین بردن نیرو‌های بعثی هست و با این فرارشان، بدون ضربه عقب‌نشینی کردند.

و سلام
و من الله توفیق

اهواز ۶۰/۱۰/۶

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سند/ عملیات «طریق‌القدس»؛ از برهم خوردن خطای محاسباتی صدام تا امداد غیبی شبانه بیشتر بخوانید »

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!


ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود!

به گزارش خبرنگار نوید شاهد در سالروز شهادت سهام خیام، دخترک ۱۲ ساله ای که با اعمال و رفتارش، دشمن را به ستوه آورده بود، به روایت گوشه ای از زندگی و شهادتش می پردازیم که در ادامه می خوانید:

 

سهم بزرگِ سهام کوچک از خوش فهمی

سهام خیام در روز ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۴۷ در شهر هویزه دیده به جهان گشود. نام پدر او کاظم و نام مادرش نسیمه بود و چهار خواهر و دو برادر داشت. او کودکی بسیار پر جُنب و جوش بود. وی دانش آموز درس خوان مدرسه بود و پنج سال تحصیل در دبستان را با نمرات بالا سپری کرد. در کلاس اول راهنمایی ثبت نام کرده بود، اما به دلیل آغاز جنگ تحمیلی و اشغال شهر هویزه، نتوانست به مدرسه برود. با وجود سن کمی که داشت، از بیشتر اوضاع داخلی شهر و کشورش با خبر بود. نماز می خواند و با قرآن مأنوس بود. در جلسات و دوره های مذهبی که در محل برپا می شد، شرکت می کرد. خوش رویی و اخلاق نیکوی او او باعث شده بود تا همه دوستش داشته باشند. بسیار کنجکاو بود و احساس مسوولیت، تمام وجودش را فرا گرفته بود. سهام خیلی می فهمید. او از همان کوچکی بزرگ بود. خیلی بزرگ.

 

آرزویش شهادت بود نه خوش رقصی مدادهای رنگی

او دلش نمی خواست در اتاقش بنشیند و مدادهای رنگی را روی کاغذهای سفید دفترش برقصاند و نقاشی بکشد. گرچه به قول اطرافیان دختر بود و نمی توانست تفنگ به دست بگیرد، فریاد می زد و بر دشمن لعنت می فرستاد. دامنش را پر از سنگریزه می کرد و بر وجود پوشالی دشمنان، باران وحشت می بارید. کار دیگری از دستش برنمی آمد، اما همین شجاعتش، نیروهای انقلابی را روحیه می داد. او هرگز از مبارزه و کشته شدن ابایی نداشت. می گفت:«بگذار مرا بکشند. بگذار شهیدم کنند. من عاشق شهادتم». آری سهام عاشق شهادت بود.

 

تیر دشمن و مُشت پر سنگ

رژیم اشغالگر بعث در همان روزهای آغازین جنگ از مرزهای دشت آزادگان گذشت و روز ششم مهرماه ۱۳۵۹، هویزه را به اشغال کامل خود در آورد.

نیروهای بعثی عراقی به غارت اموال دولتی پرداختند و از آزار و اذیت مردم شهر، ابایی نداشتند. سهام به شدت از این وضع ناراحت و عصبانی بود و مدام به عراقی ها دشنام می داد.

روز نهم مهرماه ۱۳۵۹، مردم هویزه که سه روز بود شاهد اشغال شهرشان توسط نظامیان عراقی و ارتش متجاوز صدام بودند، طاقتشان طاق شد و دست به قیامی سراسری زدند. کنار رودخانه، زنان و دختران هویزه به پرتاب سنگ و فحش دادن به سربازان دشمن پرداختند. تا اینکه سربازان دشمن به طرف آنها تیراندازی کردند.

 

میهمانی باشکوه با ظرف های آلوده!

آن روز مادر وضعیت شهر را ناامن دید؛ لذا کودکان خود را به کناری برد و خواست آنها را پنهان کند. همه در گوشه ای  جمع شده و نشسته بودند، ولی تنها کسی که ننشست و آرام نبود، سهام بود. در آن لحظه سهام رو به مادر خود کرده و می گوید:«اگر تمام درها را ببندی، من امروز باید از منزل بیرون بروم و حتما باید دفاع کنم. مگر فقط مردان می توانند دفاع کنند؟ من هم می توانم، من نیز از همین مردم هستم و باید دفاع کنم». دور از چشم مادر به این فکر افتاد که با تغییر لباس و به صورت ناشناس به هدف خود برسد. سهام پس از استحمام و تعویض لباس و مرتب کردن خود، گویی که می داند لحظات آخر را سپری می کند و می خواهد به میهمانی باشکوهی برود، بهترین راه و بهانه را که همان قطع شدن آب لوله کشی شهر بود، انتخاب کرد و جهت شستن ظروف به طرف رودخانه حرکت می کند.

 

از تلافی دشمنِ کلافه تا شهادت دخترک جسور

در مسیری که طی می کرد، درمانگاه هویزه قرار داشت. مادر با او برخورد می کند و به او می گوید:«برگرد، تو بچه هستی و توانایی مقابله نداری» و سهام انگار نه انگار که می شنود. در این حالت ظرف ها را روی زمین می گذارد و دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا می برد و در این حالت می گوید:«پیروزی..» و این کلمات را تکرار می کند. به دشمن که رسید، تنها کاری که می توانست انجام دهد، شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند. او مرتب اظهار تنفر می کرد و از اسلام، شهر، حق مردم و کشورش دفاع می کرد. با این عمل سهام و اصرار ورزیدنش دشمنان تصور می کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری را از پیش ببرد. کمتر به او توجه می کردند تا این که این بار وی دامن خود را پر از سنگ ریزه کرده و به همراه جمعی از مردم، دشمن اشغالگر را سنگ باران می کند. او در حالی که سنگ می انداخت با صدای بلند می گوید:«مرگ بر صدام، بروید گم شوید». آن قدر این عمل را ادامه می دهد تا باعث برافروختن خشم آن مزدوران می گردد و به قول شاهد این صحنه ی تحسین برانگیز، در مقابل چشم های بهت زده اهالی، یکی از افراد نظامی ارتش بعث که از دست او به ستوه آمده بود، به سربازان خود می گوید:« این دختر از دیروز تا حالا ما را کلافه کرده است، او را بزنید». در این حال گلوله ای از سوی دشمن به سمت او که شجاعانه از دین و وطن دفاع می کرد، شلیک شد و سرزمین پاکش را به خونش رنگین کرد.

 

بازنشر از کتاب جاودانه ها؛ نشر شاهد



منبع خبر

ماجرای تغییر چهره دخترکی که عاشق شهادت بود! بیشتر بخوانید »