هویزه

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

شروع امیدوارکننده

عملیات نصر به عنوان یکی از چهار عملیات بزرگ در دوره ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، ۱۵ دی ۱۳۵۹ با فرماندهی ارتش آغاز شد. عملیاتی که به دلیل اهمیت و حساسیتش، حضرت آیت الله خامنه‌ای (نماینده وقت حضرت امام در شورای عالی دفاع) و شخص بنی صدر در میدان نبرد و اتاق جنگ آن حضور داشتند.

بنی صدر خوب می‌دانست اگر در جبهه جنگ پیروز شود در صحنه سیاست، پرقدرت‌تر سخن خواهد گفت. در تأیید این گفتار، دریابان علی شمخانی خاطره‌ای از اولین روز عملیات نصر روایت می‌کند: «بنی صدر تمام تدبیر خود را به کار گرفت که عملیات هویزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنی صدر در آنجا بود، حضور داشتم. عملیات هویزه در روز اول موفق بود. بنی صدر سازمان می‌داد و همانطور که تانک‌ها به سه راه جفیر می‌رفتند، او هم عناصر تانک‌های فکری خودش را به سمت شهر‌ها می‌فرستاد و زنگ می‌زد که آقای فلانی دارد به آنجا می‌آید تا جنابعالی را توجیه کند. من خودم کنار تلفن بودم. یعنی او می‌خواست از هر موقعیتی بهره برداری کند. از همان موفقیت کم در روز‌های اول می‌خواست آبرو و حیثیتی برای خود کسب نماید.»

نخستین گام از اولین مرحله آغازین روز عملیات با پیروزی‌های چشمگیر و تصرف توپخانه عراق، اسارت حدود ۸۰۰ بعثی متجاوز و هلاکت هزار نفر از دشمن به پایان رسید.

روزنامه‌های کشور این پیروزی را گسترده پوشش دادند و تا چند روز صفحات شان پُر بود از پیام تبریک و تمجید برای بنی صدر. از قائم مقام رهبری تا دیگر مسوولان و اقشار، دست به قلم شده بودند برای تبریک به رئیس جمهور و جانشین فرمانده کل قوا.

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر نیز همان روز بلافاصله به امام نامه نوشت: «حضرت آیت الله العظمی امام خمینی-دامت برکاته- به ساعت ۱۰ صبح امروز با حضور اینجانب در جبهه در حالی که امام جمعه محترم اهواز حاضر بودند، نیرو‌های پیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران حمله خود را آغاز کردند و مرحله اول را با موفقیتی بی نظیر به پایان بردند. یقین است با توجه امام نسبت به بالابردن روحیه ارتشیان و دعای خیر عموم مردم و پشتیبانی بی دریغ شان، مراحل بعدی نیز با پیروزی کامل به انجام خواهد رسید…»

امام هم در جواب، پیام تقدیر و تشکر صادر و رزمندگان را دعا فرمودند.

در همین نامه نیز بنی صدر تنها از ارتشیان نام برد، اما حضرت امام با هوشیاری تمام، فرماندهان، افسران، درجه داران، بسیج، شبه نظامیان و تمامی نیرو‌های مسلح و مردمی را یک به یک نام برده و نوشتند: «خبر پیروزی چشم گیر قوای مسلح اسلام، با هماهنگی بین جمیع رزمندگان عزیز، موجب تقدیر و تشکر گردید.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر، تَرک موتور!

حالا دیگر رئیس جمهور بنی صدر، خودش را برای سان دیدن از لشکر پیروز قزوین آماده می‌کرد. از نظر او همه چیز خوب پیش می‌رفت. عملیات آنقدر برایش مهم بود که روز قبل به محل تجمع ارتش رفته و شخصا ترک موتور یکی از فرماندهان نشسته و مسیر حمله و مواضع دشمن را از نزدیک دیده بود.

امیر سرتیپ دوم زرهی ستاد، محمود فردوسی که با درجه سرگردی، گردان ۲۲۰ تانک از تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی را در عملیات نصر فرماندهی می‌کرد، در خاطراتش آورده است: «درست عصر چهاردهم دی که فردایش روز عملیات بود، بنی صدر سرزده به محل تجمع لشکر آمد. گویا هنوز طرح جدید عملیات را قبول نکرده بود. پس از بازدید از گردان رو به من کرد و گفت: «سرگرد! فاصله ما با دشمن چقدر است؟» گفتم: حدود سه کیلومتر. گفت: «می توانی مرا تا جایی ببری که بتوانم آن‌ها را ببینم؟» گفتم: راهی جز اینکه دو نفره برویم وجود ندارد. دستور دادم سریع یک موتورسیکلت آوردند. گفتم: بفرمایید سوار شوید. گفت: «با این برویم؟!»
گفتم: بله آقای رئیس جمهور. امن‌تر است. ترک موتور سوار شد و به راه افتادیم. از جاده هویزه آمدیم کرخه نور و در امتداد کرخه رفتیم جلو. دیگر به راهی رسیده بودیم که می‌رفت به سمت طلائیه و جفیر. خلاصه تا ۷۰۰ متری استقرار نیرو‌های دشمن راندم. داخل یک گودال، موتور را خاموش کردم. بالای گودال دوربین را از گردنم درآوردم و به دستش دادم و گفتم روبرو را ببینید. انگار نور خورشید در چشم هایش بود و درست نمی‌دید. چند دقیقه‌ای آن‌ها را برانداز کرد و کوتاه گفت: «خیلی خوب؛ برویم.» همانجا دور زدیم و برگشتیم.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات

سرتیپ مهدی رادفر که در زمان عملیات نصر با درجه سرهنگی، معاون تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی قزوین بوده نیز در بازدید ۱۴ دی بنی صدر را اینگونه به یاد دارد: «فرمانده گردان ۲۲۰ تانک لشکر، آقای سرگرد فردوسی از پا ننشسته بود و برای تکمیل کار شناسایی، مناطق پیرامونی دشمن از جمله منطقه شرق هویزه را گاه و بیگاه از نزدیک زیر نظر می‌گرفت. با این تلاش‌ها بالأخره ایشان مسیر حمله جدیدی را پیدا کردند که از نیرو‌های دشمن خبری نبود. عراقی‌ها یک منطقه خالی را در جناح چپ خودشان داشتند که از آن غافل مانده بوند. جایی درست در روبروی ما. هویزه هم که دست ما بود و از آن حفاظت می‌شد.

خلاصه این که فرمانده و عناصر گردان ۲۲۰ تانک این راه جدید را پیدا کردند و به فرمانده تیپ گزارش دادند. فرمانده تیپ هم به لشکر گزارش داد. حتی در روز چهاردهم دی ۵۹، ابوالحسن بنی صدر؛ رئیس جمهور وقت هم از آن راه جدید بازدید کرد. ترک موتورسیکلت سرگرد فردوسی سوار شد و بعد از طی مسیر کشف شده توسط ایشان، قبول کرد که بهتر است یک تیپ لشکر از سمت هویزه حمله کند. آن مسیر بالأخره مورد تایید قرار گرفت و لشکر، طرح مصوب قبلی اش را عوض کرد.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر بیشتر بخوانید »

مظلومیت رزمندگان در سپاه هویزه برای دفاع از کیان کشور

مظلومیت رزمندگان در سپاه هویزه برای دفاع از کیان کشور


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر درگذشت «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، بخش اول و دوم این یادداشت‌ها پیش از این منتشر شده است و اینک در ادامه بخش سوم آن را می‌خوانید.

غریب و مظلوم در سپاه هویزه

سستی و سهل انگاری بنی صدر به خرمشهر محدود نمی‌شود. سردار یونس شریفی (مسوولیت عملیات سپاه هویزه و از یاران نزدیک شهید علم الهدی) روایتی از برخورد حسین علم الهدی و بنی صدر در دوران فرماندهی سپاه هویزه دارد:

«حسین خیلی از سید ابوالحسن بنی صدر که آن موقع رئیس جمهور ایران بود، بدش می‌آمد. برای من تعریف کرد که: برای گرفتن امکانات نظامی نامه‌ای گرفتم و به ارتش رفتم، اما آن‌ها گفتند جناب آقای بنی صدر؛ فرمانده کل قوا بخشنامه صادر کرده و گفته است که به شما پاسدار‌ها حتی یک فشنگ خالی هم ندهیم!

ما در سپاه هویزه خیلی غریب و مظلوم بودیم. اگر چه سید حسین برخی امکانات را به هویزه آورده بود، اما عملا چیز زیادی نداشتیم. ما حتی توان طبخ غذا را در سپاه هویزه نداشتیم.»

سند صحیح این گفتار، گزارش شهید علم الهدی؛ فرمانده سپاه هویزه به سپاه خوزستان، دکتر چمران و آیت الله خامنه‌ای است که در بخشی از آن می‌نویسد:

«.. من هم می‌دانم تا تلفات ندهد هویزه به فکر نخواهیم بود. البته که من به عنوان فرمانده سپاه هویزه با ۶۲ نفر پاسداری که ۲۲ نفر آن‌ها غیر مسلح‌اند، تا آخرین قطره خون با همان ژ-۳ و کلاش دفاع خواهیم کرد، البته مهمات ما ۲ عدد آر پی جی که یکی خراب است و یک عدد تیربار ژ- ۳ می‌باشد و۴۰ عدد کلاش و ژ- ۳.
نیازها:

۲۰ قبضه آر. پی. جی؛ ۴۰ قبضه ژ- ۳؛ دو قبضه خمپاره ۱۲۰؛ شش قبضه خمپاره ۶۰؛ شش قبضه خمپاره ۸۱؛ دو موشک دراگون؛ یک دستگاه بیل مکانیکی؛ یک دستگاه بولدوزر.

روز دوشنبه که تانک‌های دشمن در حال فرار از نزدیک هویزه عبور کردند، چون ما آرپی‌جی و خمپاره نداشتیم، نتوانستیم وارد عمل شویم.

باید از بالا و مقامات مسئول تکلیف ژاندارمری هویزه و رابطه آن با سپاه مشخص گردد.

تاکنون چندین تن از افراد ستون پنجم دشمن دستگیر شده‌اند و دادگاه یا از ما نپذیرفته و یا محاکمه نمی‌کند و می‌گوید باید دلایل عینی و کتبی بیاورید که این برای ما امکان پذیر نیست؛ زیرا مسائل قبایلی و عشایری مطرح است و حتی شاهدان عینی بطور مستقیم حاضر نیستند جنایات ستون پنجم را شهادت دهند.»
این نامه، گواه گویای مظلومیت رزمندگانی است که نه از دشمن بعثی که از طرف بنی صدر و حاشیه بنی صدر‌ها در تحریم و تنگنا می‌جنگیدند.

من هم با بنی صدر مخالفم

سید عبدالحسین موسوی از چهره‌های شاخص منطقه دشت آزادگان می‌گوید: «آبان ۵۹ شهید علم الهدی به دیدار من آمد. در بین گفتگو‌ها بحث را به سخنان خصمانه بنی صدر علیه عشایر منطقه و جریحه دارشدن احساسات مردم کشاندم. سید حسین گفت: من هم با بنی صدر مخالفم و هم با [مدنی]استاندار خوزستان. این دو نفر را افرادی مخلص برای نظام نمی‌بینم.»

اعمال نظر‌های شخصی و سلیقه‌ای بنی صدر و تصمیمات غیرکارشناسی او در اظهاراتش خلاصه نمی‌شود. تدبیر‌های او نیز بدون پشتوانه فکری و درک درست از شرایط موجود بود؛ چنانچه درباره تخلیه شهر هویزه و تقدیم بی دردسر آن به دشمن، سردار یونس شریفی می‌نویسد: «دشمن درسه ماه اول جنگ، مناطقی، چون طلائیه، بستان و نیمی از سوسنگرد را به اشغال خود درآورده بود و تنها جایی که هنوز آزاد مانده، هویزه بود. بنی صدر در جلسات شورای فرماندهی جنگ خیلی اصرار می‌کرد هویزه هم تخلیه شود، اما علم الهدی به شدت مخالف بود و می‌خواست هویزه را نگاه دارد. در مقطعی از جنگ، ماندن یا نماندن در هویزه به یکی از بحث‌های داغ میان نیرو‌های خط امام و لیبرال‌های طرفدار بنی صدر تبدیل شده بود. با این همه سرانجام اوایل دی ۵۹ با فشار بنی صدر مجبور به تخلیه سپاه هویزه و استقرار در سوسنگرد شدیم. سید حسین، اما نامه‌ای به آقای خامنه‌ای نوشت و در آن بر توانایی سپاه هویزه و دفاع از خود تأکید کرد و سبب لغو موقت این دستور گردید. این نامه تا همین چند سال پیش نزد من بود، اما متاسفانه آن را گم کردم.»

راهکار شتابزده

در چنین شرایطی مردم از بنی صدر پیروزی می‌خواستند. بنی صدر هم برای تثبیت موقعیت و «کسب امتیاز سیاسی» از فرماندهان ارتش راهکار می‌خواست و می‌گفت: «من دیگر نمی‌توانم مقابل نظر و خواسته مردم و رهبران مذهبی مقاومت کنم. یا طرحی تهیه و اجرا کنید یا بروید در رسانه‌های گروهی صریحا علت عدم امکان عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.»

فرماندهان ارتش می‌گفتند در حال حاضر نمی‌توانیم عملیاتی فوری را برنامه ریزی و اجرا کنیم؛ زمان بیشتری می‌خواهیم. اما بنی صدر قبول نکرد و در پایین نامه اش نوشت: «ظرف یک هفته باید حمله صورت بگیرد.»

قبل از این دستور، برای آزادی خرمشهر و دیگر مناطق اشغال شده چند عملیات طراحی و اجرا شد که هیچ کدام موفق نبود. پل نادری، اولین عملیات تهاجمی دوران فرماندهی بنی صدر بود که ۲۳ مهر ۵۹ در غرب دزفول انجام شد. دومین عملیات هم سوم آبان ۵۹ در جاده ماهشهر صورت گرفت.

این بار، اما بنی صدر خیلی به عملیات امید داشت. می‌گفت تنها نیرو‌های آموزش دیده ارتش را شرکت دهید و از حرفش هم کوتاه نمی‌آمد. می‌گفت سپاهی‌ها و نیرو‌های مردمی تجربه شرکت در جنگ‌های کلاسیک را ندارند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مظلومیت رزمندگان در سپاه هویزه برای دفاع از کیان کشور بیشتر بخوانید »

تیرباران به جرم اهانت نکردن به امام/ علم الهدی شکنجه گر ساواکی را برای انقلاب بخشید

تیرباران به جرم اهانت نکردن به امام/ علم الهدی شکنجه گر ساواکی را برای انقلاب بخشید


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انقلاب اسلامی، انقلاب ارزش‌ها بود، شهدای کربلای هویزه ارزشی و انقلابی بودند، اما ارزش آن‌ها به فتح خاک نیست، چرا که به دنبال قهرمانی نبودند، برای وطن آمدند، قهرمان جریان اجتماعی‌ای بودند که امام به راه انداخت و همه اقشار را همراه کرد. در هویزه از همه اقشار شهید داریم، دانش آموز، معلم، طلبه، پاسدار، بسیجی، کارمند، کارگر و حتی عشایر عربی که دشمن در آغازین روز‌های جنگ تحمیلی روی استقبال از آنان حساب باز کرده بود، اما عشایر دست رد به سینه آنان زدند.

به مناسبت ایام دهه فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، میلاد کریمی مسوول امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه در گفت‌وگویی با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس به بخشی از فعالیت‌های انقلابی شهدای هویزه پرداخت که در ادامه ماحصل ان را می‌خوانید.

تیرباران به جرم اهانت نکردن به امام

در هویزه از هر قشر و گروهی شهید داریم که می‌توانند الگو باشند، نقطه اشتراک این شهدا مبارزه و انقلاب اسلامی است. مجموع ویژگی‌ها و اقداماتی که یک فرد عنوان مبارز و انقلابی دارد در شهدای هویزه هست؛ بنابراین این شهدا قبل اینکه شهید باشند انقلابی به تمام عیار هستند و سوابقی، چون شرکت در تظاهرات و پخش اعلامیه، ساخت کوکتل ملوتوف تا حرکات جسورانه تری مثل اقدامات مسلحانه، دستگیری، زندانی شدن، شکنجه، فرار از پادگان، مجروحیت و افتخار جانبازی انقلاب، تمرد از تیرباران انقلابیون در زمان خدمت سربازی، اخراج از محل کار، پیش رفتن تا مرز شهادت، گرفتن حکم اعلام و خودسازی انقلابی را شاهد هستیم.

یادمان شهدای عشایر عرب کرخه نور در مجاورت یادمان شهدای هویزه ۲۸ شهید از نوجوان ۱۷ ساله تا پیرمرد ۸۱ ساله را در خود دارد که به جرم عدم همراهی با دشمن و همراهی با امام تیرباران، و در گور دسته جمعی به خاک سپرده شدند. در یکی از نقل‌های تاریخ شفاهی، سرباز بعثی روایت کرده «روزی که این‌ها (شهدا) را در ۱۸ آبان ۵۹ در چند کیلومتری روستا‌ها به اسارت گرفتیم دستور دادند آن‌ها را بازرسی کنیم، در دشداشه یکی از پیرمرد‌ها تصویر امام را پیدا کردیم، ما فوق رفت سراغ پیرمرد گفت عکس را پاره کن و به امام فحش بده، اما پیرمرد امتناع کرد، گفت به امام توهین نمی‌کنم، افسر بعثی عصبانی شد و دستور تیرباران را صادر کرد.»

سربازان گهواره‌ای امام در هویزه

قالب شهدای دانش آموز ما در هویزه همان سربازان گهواره‌ای سال ۴۲ امام هستند و چند تن از آنان دقیقا متولد همین سالند.. تعدادی در جمعه سیاه و میدان ژاله حضور داشتند، حداقل ۲۱ نفر در وصایا و دستنوشته‌هایشان درباره انقلاب اسلامی سخن گفتند؛ لذا شهدای انقلابی هویزه افرادی نمونه جوان طراز انقلابند که خوب پرورش یافتند، شب بیداری کشیدند، خود را ساختند و جهادی کار کردن را در ذات خود بیدار کردند. آن‌ها مدت زمان زیادی در جبهه جنگ نبودند لذا به نظر من، به عنوان پژوهشکر بخش بزرگی از اجر شهادت، ماندگاری و برجستگی آنان در سراسر دوران جنگ به مبارزات و مجاهدت‌هایشان در دوران انقلاب برمی‌گردد که مبارزات انقلابی هر یک موضوع یک مصاحبه مستقل است.

سیدالشهدا و فرمانده حماسه هویزه سید محمدحسین علم الهدی از نخستین سال‌های نوجوانی در قالب مبارز برجسته و معتقد به انجام فعالیت‌ها و اقدامات ایزایی دست زد. او در خانواده‌ای مبارز متولد شد، پدر و برادرش روحانی بودند، آیت الله سید مرتضی پدرش بعد از دستگیری حضرت امام در سال ۴۲ به نمایندگی از مردم خوزستان به تهران آمده و سه ماه ماند. او در زمانی که احتمال شهادت امام می‌رفت به همراه دیگر روحانیون اقداماتی انجام دادند که منجر به تبعید ایشان شد. مادر شهید علم الهدی خانم جزایری به عنوان زنی سنتی، اما آگاه و مبارز به شاه تلگراف زد و گفت تو اگر ایرانی و مسلمان هستی به ما بگو چرا مرجع تقلید ما را تبعید کردی، اگر نیستی بگو تا تکلیفمات روشن شود. شهید در چنین خانواده به دنیا آمد.

آتش زدن سیرک مصری

نخستین مبارزه علم الهدی به سال ۵۱ و آتش زدن سیرک مصری برمی‌گردد. در ظهری که مردم و کارکنان سیرک نبودند و حیوانات در قفس‌ها بودند او به همراه دوستانش چادر اصلی سیرک را را آتش زده و نامه‌ای به مدیر سیرک نوشت. در این نامه عنوان کرده بود که همه ما در زمانی که باید در برابر اسرائیل متحد شده و مبارزه کنیم به ایران آمدید تا جوانانمان را به ابتذال بکشید. جالب اینکه خودشان به آتش نشانی زنگ می‌زنند تا سیرک بیشتر خسارت نبیند.

دسته عزاداری با راهپیمایی و خواندن آیات جهاد

سال ۵۳ راهپیمایی‌ای در روز عاشورا علیه رژیم شاه تدارک دید. در این سال به همراه انجمن اسلامی دانشوران دسته عزاداری راه انداخت، بال سیاهی بسته و روی آن نوشته بودند انَ الحیات عقیده و الجهاد نوشته بودند راهپیمایی کرده و فقط قران خوانده و سینه می‌زدد. آنان آیاتی تلاوت می‌کردند که همه سیاسی و در مورد مبارزه با کفر و ستم بود. طبق رسم هیئات که وقتی به فلکه شاه رسیدند، باید دور فلکه می‌چرخیدند از این کار امتناع کردند. ساواکی‌ها ریختند و دسته را متفرق کردند. هنوز در وقایع آن سال اهواز این ماجرا نقل زبان‌های مردم است.

اولین دستگیری او در سال ۵۳ اتفاق افتاد. وقتی بعد از مدت‌ها به یکی از اعضای خانواده اجازه ملاقت می‌دهند آسید کاظم برادر حسین به ملاقات می‌رود. او تعریف می‌کند «وقتی حسین آمد احساس کردم قدش بلندتر شده. وقتی آزاد شد تعریف کرد به خاطر شدت جراحات و شکنجه کف پا کفش مخصوصی داده بودند که ۱۰ سانت پنبه داخلش بود، این را پای من کردند تا بتوانم راه بروم.»

مبارزه مسلحانه

سال ۵۶ مقارن با دوران دانشجویی اوست، با جلسات شهید هاشمی نژاد و امام خامنه‌ای آشنا شده و با وقوع زلزله طبس به همراه رهبر انقلاب برای کمک به مردم یک ماه در طبس می‌ماند. زمانی که رژیم شاهنشاهی در یک حرکت نمایشی فرح را برای سرکشی به مردم می‌فرستد همانجا علم الهدی تظاهراتی ترتیب داده علیه حکومت راهپیمایی می‌کند.

تشییع جنازه شیخ احمد قاضی به یک تظاهرات سرسخت علیه رژیم تبدیل می‌شود. امام پس از آن اعلامیه صادر کرده و می‌گوید: مشهد بیدار شده است. علم الهدی علاوه بر اهواز در مشهد نیز نقش آفرینی می‌کند. از آنجایی که دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد است ۲ ترم بیشتر فرصت تحصیل پیدا نمی‌کند و به اهواز برمی‌گردد. در این مقطع گروه موحدین را راه اندازی می‌کند. در ابتدای انقلاب هفت گروه مسلح چریکی داشتیم که اقدامات بزرگی انجام دادند که یکی گروه موحدین است. یک سال بعد در سال ۵۷ اوج مبارزات به انفجار کنسولگری عراق در خرمشهر در اعتراض به اخراج امام از عراق دست می‌زند. همچنین بمب گذاری دیگری در شهربانی کرمان انجام می‌دهد که د ر اعتراض به کشتار مردم در مسجد جامع این شهر بود.

آخرین اقدام ناموفق ایشان اقدام برای انفجار خانه فرماندار وقت نظامی اهواز به نام شمس در شب‌های حکومت نظامی است که در درگیری با یکی از نگهبانان دستگیرمی‌‍شود. او در دادگاه نظامی به اعدام محکوم می‌شود که چند روز مانده به اعدام بحث آزادی زندانیان سیاسی در پی اوج گیری انقلاب مطرح می‌شود. سپس به تهران می‌آید و در کمیته استقبال از امام عضو می‌شود و در تیم چند نفره حفاظت از او جای می‌گیرد. تا بعد ۲۲ بهمن خدمت امام می‌ماند و سپس به اهواز برمی‌گردد تا در بخش اجتماعی و فرهنگی خدمت کند چرا که بیشترین نیاز جامعه را در این بخش می‌بیند. برای آشنایی بیشتر این نابغه مسلمان انقلابی که چنین لقبی را رهبر انقلاب به وی داده است می‌توان کتاب‌های سفر سرخ، سید حسین، نوجوان سیاسی که به زندگی شهید علم الهدی پرداخته است را مطالعه کرد.

سید حسین سال ۵۷ مامور شکنجه گرش در ساواک را عفو کرد، برای دادگاه انقلاب نامه‌ای فرستاد و اعلام کرد هدفم از این کار این است که فرد آزادشده به عنصری مجاهد و مومن برای انقلاب تبدیل شود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تیرباران به جرم اهانت نکردن به امام/ علم الهدی شکنجه گر ساواکی را برای انقلاب بخشید بیشتر بخوانید »

خوش خیالی‌های بنی صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟

خوش‌خیالی‌های بنی‌صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر درگذشت «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، بخش اول این یادداشت‌ها پیش از این منتشر شده است و اینک در ادامه بخش دوم آن را می‌خوانید.

زمان، منتظر بنی صدر نماند

زمان منتظر بنی صدر نماند و اواخر شهریور ۵۹ خیلی زود فرا رسید. اینک مرز‌های باز ایران اسلامی از هر نظر برای ورود دشمن آماده بود.

نبرد آغاز شد، اما بنی صدر باز هم قدمی برنمی داشت و می‌گفت: «اعزام نیرو‌های ارتشی باعث انهدام آن‌ها می‌شود. ما باید به دشمن اجازه دهیم وارد شود و سپس به سبک اشکانیان بجنگیم. یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل بکشانیم و زمان بدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم.»

بنی صدر با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و فکری خود سعی داشت بر تمام امور کشور مسلط شود. برای همین هم به جای اینکه از فرصت جانشینی فرماندهی کل قوا برای پیشبرد منافع ملی و امور جنگ بهره جوید، از آن برای تشدید اختلاف بین ارتش و سپاه و تحکیم موقعیت خود علیه نیرو‌های خط امام استفاده می‌کرد و همین مسأله باعث ناتوانی کشور در دفع تجاوز عراق در ماه‌های اول جنگ شد.

ارتش جمهوری اسلامی؛ نه ارتش بنی صدر!

قاسم نیسی از مدافعان هویزه در زمان تهاجم دشمن بعثی تعریف می‌کند: «شهید حامد جرفی (بخشدار هویزه) هر آنچه در توان داشت در توجیه مسوولان استانداری و لشکر ۹۲ به کار برد. حامد دائم تأکید می‌کرد در صورت اعزام ارتش و مسلح کردن عشایر و مردم، توان محافظت از مرز و ایستادگی در مقابل دشمن را داریم. اما پاسخ لشکر این بود که بنی صدر اجازه نمی‌دهد عشایر عرب را مسلح کنیم. اصرار کردیم که شما ارتش جمهوری اسلامی هستید؛ نه ارتش بنی صدر که از اوضاع بی خبر است؛ اما فایده‌ای نداشت. می‌گفتند: بنی صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. ایشان مشاوران و کارشناسانی دارد که تصمیم می‌گیرند و ما چاره‌ای جز اطاعت از دستورات نداریم.»

بی اعتماد به مردم و عشایر

بنی صدر با سیاستی غیرمدبرانه، مردمی که خط مقدم حمله بودند را دلسرد کرده و آشکارا با مقاومت مردمی مخالف بود و می‌گفت: «اعتمادی به عرب‌ها ندارم. آن‌ها در کنار عراق قرار خواهند گرفت.»

این در حالی بود که بزرگانی چون رهبر معظم انقلاب، دکتر چمران و بسیاری از فرماندهان ارتش و سپاه اوقات زیادی را با عشایر در خطوط نبرد می‌گذراندند و همان زمان آیت الله خامنه‌ای فرموده بودند: «وقتی بین عشایر می‌روم نیازی به پاسدار و محافظ ندارم. پاسداران ما همین مردم عشایر هستند.»

شهید علم الهدی هم که در آبان ۵۹ فرمانده سپاه هویزه شد، ابتدا به سراغ عشایر رفت و در مقابل اظهارات بنی صدر از مردم دلجویی کرد و گفت: «بنی صدر از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و علیه عشایر عرب، سخنان ناشایستی به زبان آورده است. او سرانجام از صحنه نبرد می‌رود، اما ما باید با قدرت جلوی دشمن بایستیم و از سرزمین مان بیرونش کنیم.»

شانس کم نیرو‌های ارتش با فرماندهی بنی صدر

عرب‌ها که جای خود! بنی صدر به غیر ارتشی‌ها هم نگاه خوبی نداشت و می‌گفت: «عده‌ای راه افتاده اند که بله، اسلحه سنگین را به خود مردم بدهید؛ به غیر ارتش بدهید؛ مردم می‌جنگند و پیروز می‌شوند. مثل مادری فکر می‌کنند که بچه اش را در آهنگری برده بود و می‌گفت به محضی که آهن را در کوره گذاشتند و نرم شد، دراز کنی میخ می‌شود؛ پهن کنی بیل می‌شود! بگذارید اهل خبره کارشان را بکنند و جنگ را به نتیجه برسانند.»

رهبر معظم انقلاب درباره آن روز‌ها می‌فرمایند: «نیرو‌های مردمی به کار گرفته نمی‌شدند. از سپاه و بسیج در عملیات‌ها خبری نبود. سپاه امکانات نداشت و گذشته از این مسوولان نظامی حتی حاضر نبودند سپاه را به حیطه کار نظامی راه بدهند. یکی از درگیری‌های ما با بنی صدر همین مسأله بود. نیرو‌های محدود ارتش با فرماندهی مثل بنی صدر شانس موفقیت بسیار کمی داشتند.»

خوش خیالی روی نقشه

شهید صیاد شیرازی نیز مشاهداتش از دور و بری‌های به اصطلاح کارشناس بنی صدر را این گونه روایت می‌کند: «اطراف بنی صدر را مشاورینی گرفته بودند که به جز تخصص و یک مقدار آگاهی تئوری از علم نظامی چیزی سرشان نمی‌شد. در اول قضیه که نیرو‌های ما در جبهه حضور یافتند، بنی‌صدر را امیدوار کرده بودند که به زودی حساب دشمن را می‌رسیم. با همان روحیه ناسیونالیستی، وطن‌پرستی و میهن‌پرستی که از سابق مانده بود، نوید داده بودند. حتی در اتاق‌های جنگ، خیلی راحت طرح نابودی دشمن را نشان می‌دادند. فلش‌ها نشان‌دهنده این بود که دشمن دور می‌خورد و منهدم می‌شود. بنی‌صدر هم گمان می‌کرد آن فلش‌ها که روی نقشه کشیده شده، در روی زمین هم راحت انجام می‌شود.»

زمان می‌گذشت و زمین‌های کشور یکی پس از دیگری تقدیم دشمن می‌شد

رهبر معظم انقلاب در این باره تصریح می‌فرمایند: «اگر ما می‌توانستیم دو تیپ در مواضع لازم تجهیز و نگهداری کنیم، قطعا عراقی‌ها نمی‌توانستند مرز را بشکافند یا اگر می‌شکافتند نمی‌توانستند این قدر جلو بیایند. ما در خرمشهر اگر دو گردان زرهی داشتیم، خرمشهر شکست نمی‌خورد. من در نامه‌ای همان روز‌های در شُرُف سقوط خرمشهر به بنی صدر نوشتم، در آن نامه تصریح کردم اگر شما یک گردان زرهی یا یک گردان پیاده مکانیزه بدهید از سقوط خرمشهر جلوگیری می‌کند، اما شما در این کار سستی و سهل انگاری می‌کنید.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خوش‌خیالی‌های بنی‌صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟ بیشتر بخوانید »

خوش خیالی‌های بنی صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟

خوش خیالی‌های بنی صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر درگذشت «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد؛ شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، بخش اول این یادداشت‌ها پیش از این منتشر شده است و اینک در ادامه بخش دوم آن را می‌خوانید.

زمان، منتظر بنی صدر نماند

زمان منتظر بنی صدر نماند و اواخر شهریور ۵۹ خیلی زود فرا رسید. اینک مرز‌های باز ایران اسلامی از هر نظر برای ورود دشمن آماده بود.

نبرد آغاز شد، اما بنی صدر باز هم قدمی برنمی داشت و می‌گفت: «اعزام نیرو‌های ارتشی باعث انهدام آن‌ها می‌شود. ما باید به دشمن اجازه دهیم وارد شود و سپس به سبک اشکانیان بجنگیم. یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل بکشانیم و زمان بدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم.»
بنی صدر با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و فکری خود سعی داشت بر تمام امور کشور مسلط شود. برای همین هم به جای اینکه از فرصت جانشینی فرماندهی کل قوا برای پیشبرد منافع ملی و امور جنگ بهره جوید، از آن برای تشدید اختلاف بین ارتش و سپاه و تحکیم موقعیت خود علیه نیرو‌های خط امام استفاده می‌کرد و همین مسأله باعث ناتوانی کشور در دفع تجاوز عراق در ماه‌های اول جنگ شد.

ارتش جمهوری اسلامی؛ نه ارتش بنی صدر!

دکتر قاسم نیسی از مدافعان هویزه در زمان تهاجم دشمن بعثی تعریف می‌کند: «شهید حامد جرفی (بخشدار هویزه) هر آنچه در توان داشت در توجیه مسوولان استانداری و لشکر ۹۲ به کار برد. حامد دائم تأکید می‌کرد در صورت اعزام ارتش و مسلح کردن عشایر و مردم، توان محافظت از مرز و ایستادگی در مقابل دشمن را داریم. اما پاسخ لشکر این بود که بنی صدر اجازه نمی‌دهد عشایر عرب را مسلح کنیم. اصرار کردیم که شما ارتش جمهوری اسلامی هستید؛ نه ارتش بنی صدر که از اوضاع بی خبر است؛ اما فایده‌ای نداشت. می‌گفتند: بنی صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. ایشان مشاوران و کارشناسانی دارد که تصمیم می‌گیرند و ما چاره‌ای جز اطاعت از دستورات نداریم.»

بی اعتماد به مردم و عشایر

بنی صدر با سیاستی غیرمدبرانه، مردمی که خط مقدم حمله بودند را دلسرد کرده و آشکارا با مقاومت مردمی مخالف بود و می‌گفت: «اعتمادی به عرب‌ها ندارم. آن‌ها در کنار عراق قرار خواهند گرفت.»
این در حالی بود که بزرگانی، چون رهبر معظم انقلاب، دکتر چمران و بسیاری از فرماندهان ارتش و سپاه اوقات زیادی را با عشایر در خطوط نبرد می‌گذراندند و همان زمان آیت الله خامنه‌ای فرموده بودند: «وقتی بین عشایر می‌روم نیازی به پاسدار و محافظ ندارم. پاسداران ما همین مردم عشایر هستند.»

شهید علم الهدی هم که در آبان ۵۹ فرمانده سپاه هویزه شد، ابتدا به سراغ عشایر رفت و در مقابل اظهارات بنی صدر از مردم دلجویی کرد و گفت: «بنی صدر از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و علیه عشایر عرب، سخنان ناشایستی به زبان آورده است. او سرانجام از صحنه نبرد می‌رود، اما ما باید با قدرت جلوی دشمن بایستیم و از سرزمین مان بیرونش کنیم.»

شانس کم نیرو‌های ارتش با فرماندهی بنی صدر

عرب‌ها که جای خود! بنی صدر به غیر ارتشی‌ها هم نگاه خوبی نداشت و می‌گفت: «عده‌ای راه افتاده اند که بله، اسلحه سنگین را به خود مردم بدهید؛ به غیر ارتش بدهید؛ مردم می‌جنگند و پیروز می‌شوند. مثل مادری فکر می‌کنند که بچه اش را در آهنگری برده بود و می‌گفت به محضی که آهن را در کوره گذاشتند و نرم شد، دراز کنی میخ می‌شود؛ پهن کنی بیل می‌شود! بگذارید اهل خبره کارشان را بکنند و جنگ را به نتیجه برسانند.»
رهبر معظم انقلاب درباره آن روز‌ها می‌فرمایند: «نیرو‌های مردمی به کار گرفته نمی‌شدند. از سپاه و بسیج در عملیات‌ها خبری نبود. سپاه امکانات نداشت و گذشته از این مسوولان نظامی حتی حاضر نبودند سپاه را به حیطه کار نظامی راه بدهند. یکی از درگیری‌های ما با بنی صدر همین مسأله بود. نیرو‌های محدود ارتش با فرماندهی مثل بنی صدر شانس موفقیت بسیار کمی داشتند.»

خوش خیالی روی نقشه

شهید صیاد شیرازی نیز مشاهداتش از دور و بری‌های به اصطلاح کارشناس بنی صدر را این گونه روایت می‌کند: «اطراف بنی صدر را مشاورینی گرفته بودند که به جز تخصص و یک مقدار آگاهی تئوری از علم نظامی چیزی سرشان نمی‌شد. در اول قضیه که نیرو‌های ما در جبهه حضور یافتند، بنی‌صدر را امیدوار کرده بودند که به زودی حساب دشمن را می‌رسیم. با همان روحیة ناسیونالیستی، وطن‌پرستی و میهن‌پرستی که از سابق مانده بود، نوید داده بودند. حتی در اتاق‌های جنگ، خیلی راحت طرح نابودی دشمن را نشان می‌دادند. فلش‌ها نشان‌دهنده این بود که دشمن دور می‌خورد و منهدم می‌شود. بنی‌صدر هم گمان می‌کرد آن فلش‌ها که روی نقشه کشیده شده، در روی زمین هم راحت انجام می‌شود.»

زمان می‌گذشت و زمین‌های کشور یکی پس از دیگری تقدیم دشمن می‌شد

رهبر معظم انقلاب در این باره تصریح می‌فرمایند: «اگر ما می‌توانستیم دو تیپ در مواضع لازم تجهیز و نگهداری کنیم، قطعا عراقی‌ها نمی‌توانستند مرز را بشکافند یا اگر می‌شکافتند نمی‌توانستند این قدر جلو بیایند. ما در خرمشهر اگر دو گردان زرهی داشتیم، خرمشهر شکست نمی‌خورد. من در نامه‌ای همان روز‌های در شُرُف سقوط خرمشهر به بنی صدر نوشتم، در آن نامه تصریح کردم اگر شما یک گردان زرهی یا یک گردان پیاده مکانیزه بدهید از سقوط خرمشهر جلوگیری می‌کند، اما شما در این کار سستی و سهل انگاری می‌کنید.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خوش خیالی‌های بنی صدر چگونه به جبهه‌‎ها ضربه زد؟ بیشتر بخوانید »