مرداد سال ۱۳۸۱ در هتل ویلارد شهر واشنگتن سخنگوی سازمان منافقین در برابر دوربینها حاضر شد و اعلام کرد اطلاعات دریافتی از منابع مخصوص میگوید جمهوری اسلامی ایران به سلاح اتمی دست یافته است!
به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه جوان در گزارشی نوشت: مرداد سال ۱۳۸۱ در هتل ویلارد شهر واشنگتن سخنگوی سازمان منافقین در برابر دوربینهای رسانههای غربی حاضر شد و اعلام کرد اطلاعات دریافتی از منابع مخصوص میگوید جمهوری اسلامی ایران به سلاح اتمی دست یافته و لازم است جامعه جهانی یک تصمیم درست در برابر حکومت ایران بگیرد! چند روز بعد پنج سازمان اطلاعاتی در امریکا همراه با موساد اعلام کردند جزئیاتی از برنامه هستهای را به دست آورده و اقدام علیه تهران مهمترین دستور آنها در آینده است.
در طول دو دهه گذشته یکی از مهمترین ترفندهای گروهک تروریستی منافقین استفاده از «لابیهای سیاسی» در امریکا بوده است. منافقین با پولپاشی در کنگره و مجلس نمایندگان امریکا برخی از شخصیتهای سیاسی امریکا را جذب کرده و به کمک آنها شگرد قدیمی ضد اطلاعات را به کار میگیرند. در میانه جنگ تحمیلی یکی از وظایف گروهک منافقین آن بود که از خاک عراق با داخل کشور تماس گرفته و منابع آلوده ایجاد کنند، پس از سقوط صدام این فرقه تروریستی همچنان از این شیوه استفاده و این بار هدف خود را در میان سیاستمداران غربی تعیین کرده است. گفته شده است هزینههای سنگین لابی سیاسی، برگزاری نشستهای سالانه و میتینگهای خیابانی این گروهک را چند کانال مجزا از یکدیگر تأمین میکنند.
سال ۲۰۱۳ بود که سخنگوی این گروهک اعتراف کرد منابع مالی این فرقه تروریستی توسط دولت سعودی و یک دولت دیگر عربی تأمین میشود. روزنامه گاردین نیز در گزارشی مشابه نوشته است افسران موساد با این کالت تروریستی در ارتباط مستقیم بوده و برخی اطلاعات نادرست و ضد ایرانی به وسیله منافقین برای دفتر سناتورهای امریکایی ارسال میشود. در سالهای اخیر به دلیل بدنامی سیاسی منافقین دولتهای غربی از این گروهک تروریستی خواستهاند با شیوه «سفیدسازی» نیروی مزدور پروش دهد! رهگیری چند اقدام سیاسی و ضد ایرانی در کشورهای غربی به وضوح رد پای منافقین را نشان میدهد. گردانندگان کمپینهایی، چون «چهارشنبههای سفید» که در آن به ترویج بدحجابی پرداخته شده است، کمپین تحریم ورزش ایران و نیز تعدادی عملیات روانی با بستر ضد اسلامی نشان میدهد در پشت ماجرا منافقین نقش اول را بازی میکنند. یکی از اعضای رهایی یافته از این گروهک مخوف تروریستی در خاطرات خود نوشته است: «اعضای گروهک رجوی در دهه ۶۰ در خیابان با مسلسل به سوی مردم آتش گشوده و از پیرمرد ۹۰ ساله تا کودک سه ساله را به شهادت رساندند. همین گروه حالا رنگ عوض کرده و به جای تن کردن لباس سازمانی، در شبکههای اجتماعی پرسه زده و دست به ترور مجازی میزنند!» این عضو سابق منافقین در ادامه نوشته است: «سازمان دستور داده است باید در ایران «بمب اجتماعی» را منفجر کرد؛ اشاره آن بود که از درون آنقدر فشار را زیاد کنیم که با تلنگری از بیرون (کمک نظامی خارجی) حکومت سقوط کند». ماجرای عجیبی است، گروهکی که روزگاری در خیابانهای تهران با استفاده از بمبهای مغناطیسی دست ساز دست به جنایت علنی میزد، این روزها با افزایش پیچیدگی در داخل بسترسازی کرده و با بازی در نقش دیدهبان به دشمن گرای دروغین میدهد. گذر زمان نشان داده است اقدامات تخریبی منافقین جز هزینه سنگین افزودهای برای دشمن نداشته است.
کمکهای ایرانی و اسرائیلی به منافقین
البته این فقط شبکه پیچیده و آلوده منافقین نیست که با بزک کردن خود سعی دارد ضمن ایجاد التقاط اطلاعاتی در کشورهای غربی اهداف شوم خود را پیش ببرد. حسین هیکل روزنامهنگار ارشد مصری، تیرماه سال ۸۸ در گفتگو با شبکه الجزیره خبری قابل تأمل را بازگو کرده است. او گفته است: «فقط دو روز مانده به انتخابات در ایران، ۱۸ هزار پیام با محتوای تقلب در انتخابات و ضرورت اعتراض خیایانی در فیسبوک و توئیتر منتشر شده است. این پیامها از سوی کاربران اسرائیلی ارسال شده است. دولت اسرائیل پس از سقوط رژیم پهلوی نفوذ استراتژیک خود در ایران را به صورت کامل از دست داده و حتی از سوی جمهوری اسلامی ایران مورد هدف قرار گرفته است.» افشاگری روزنامه نگار مطرح مصری قابل تأمل است، زیرا سه روز پس از پایان انتخابات موسوی لاری وزیر کشور دولت اصلاحات و نیز محتشمیپور یک نشست خبری با حضور رسانههای خارجی در تهران برگزار و اعلام کردند در انتخابات تقلب شده و مردم باید در خیابان بمانند؛ در آن جلسه محتشمیپور با صدای بلند اعلام کرد آمدن مردم به خیابان یک هشدار به نظام است و تا ابطال همه صندوقها ما پس نمیکشیم! همزمان با ارسال این پیام از ایران به بیرون، باراک اوباما رئیسجمهور امریکا اعلام کرد از جنبش به اصطلاح سبز در ایران حمایت میکند، بعدها در ایمیلهای فاش شده از هیلاری کلینتون مشخص گردید یک رابط از داخل ایران از جانب یکی از رهبران معترض به نتایج انتخابات (سران فتنه) با امریکاییها ارتباط برقرار و درخواست کمک مالی کرده است! کلینتون در پاسخ به این نامه خواسته است نوع درخواست این رابط ایرانی مورد بررسی قرار گرفته و خواسته این فرد اجابت شود. این سطح از خیانت به کشور تنها در ماجرای افشای ایمیلهای وزیر خارجه امریکا باقی نماند، زیرا مدتی بعد یک ضد انقلاب فراری در لندن چند فایل صوتی منتشر کرد که در یکی از آنها مهدی هاشمی رفسنجانی خواسته بود یک کانال ارتباطی با امریکا فراهم شود تا با اعمال تحریمهای جدید علیه مردم ایران آتش فتنه روشن باقی بماند!
کنگره امریکا طبق درخواست این دست از اصلاحطلبان در سال ۲۰۰۹ تحریمهای سنگینی علیه مردم کشورمان وضع کرد. بعدها مایکل لدین فاش کرد جنبش سبز شجرهنامهای تا سال ۱۹۸۰ (دهه شصت) دارد. معنای آن سخن برای مفسران سیاسی عیان و قابل تأمل است. محسن کنگرلو مشاور امنیتی موسوی (از سران فتنه) گفته است سال ۱۹۸۵ به امریکاییها پاسپورت ایرلندی دادیم تا به تهران آمده و با برخی چهرههای سیاسی دیدار کنند، ما عمداً از آنها خواستیم پاسپورت جعلی با خود بیاورند! در آن روزها برخی با دادن اطلاعات غلط به واشنگتن ادعا کرده بودند در داخل ایران برخی آماده گفتگو با غرب هستند. در آن زمان امام (ره) در برابر این فتنه سنگین به تنهایی ایستادگی کرد.
تکرار مشاورههای خائنانه
دادن اطلاعات غلط به دشمن با هدف ایجاد فشار داخلی و خارجی بعدها باز هم تکرار شده؛ گراهایی، چون خالی بودن خزانه، آمادگی ایران برای گفتگو با امریکا بدون واسطه با اسم رمز کدخدا و سقوط اقتصاد کشور بدون FATF از جمله مواردی است که خسارتهای فراوان پیش پای کشور گذاشته که به مراتب خطرناکتر از اقدامات اشرار مسلح ضد انقلاب در تاریخ معاصر کشورمان بوده است. اگر ضد انقلاب با دادن اخبار فیک به مقامات امریکایی سبب طراحی چند عملیات پوشالی و خفیف علیه جمهوری اسلامی ایران شده است، شبکهای از کارشناسان دو تابعیتی در پوشش کارشناس در گذشتهای نه چندان دور سعی داشت اقتدار نظام را تحت تأثیر قرار دهد. تاوان خیانت این دست افراد کمتر از عملیات منافقین در تنگه چهار زبر نیست، آنچه رهبرانقلاب درباره خیانت مشاوران خائن در سخنرانی در حرم امام (ره) به آن اشاره کردند لایههایی عمیق دارد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مهدی سحرخیز در ادعانامه ارائهشده به دادگاه میگوید که در ایران پدرش شکنجهشده است؛ سحرخیز نداشتن تشک مناسب و نبودن توالت فرنگی در زندان را مصداق شکنجه پدرش دانسته است!
سرویس سیاست مشرق- یک دادگاه ایالتی در آمریکا اعلام کرد که به درخواست غرامت چند ایرانی رسیدگی میکند. در دادخواست ارائهشده علاوه بر چند ضدانقلاب شناختهشده، نام مشاور رسانهای مهدی کروبی در فتنه ۸۸ نیز دیده میشود. این افراد ادعا کردهاند که در ایران شکنجهشده و خواهان غرامتهای چند میلیون دلاری هستند! در دادخواست ارائهشده به این دادگاه نمایشی از قاضی خواستهشده است تا از اموال بلوکهشده ایران در خارج از کشور این مبلغ غرامت تأمین شود. اشاره شاکیان این پرونده عجیب، پولهایی است که دولت آمریکا در سالهای گذشته به دلیل تحریمهای ظالمانه مسدود کرده است .
بخش زیادی از این پول باید صرف خرید دارو و کالاهای اساسی از کشورهای اروپایی میشد، اما آمریکاییها طی «پروژه فشار حداکثری» آنها را مسدود کردهاند. بهعنوان نمونه بخشی از پولهای مربوط به خرید باند برای مداوای کودکان مبتلابه سندروم پروانهای از مدتها قبل در یک بانک آلمانی مسدود شده و حالا چند ضدانقلاب و تعدادی دلال حقوق بشر چشم طمع به این اموال مردم ایران دارند. پیش از این نیز جیسون رضاییان جاسوس آمریکایی در درخواستی مشابه خواهان غرامت از دادگاه فدرال در آمریکا کرده است.
جالب آنکه درخواست عجیب ارائهشده به دادگاه با واکنشهای متعدد از سوی کاربران در شبکههای اجتماعی روبرو شده است. یکی از این کاربران با اشاره به سوءاستفاده اپوزیسیون خارج نشین آنها را متهم به کلاهبرداری کرده و نوشته است که باید در برابر این زیادهخواهی ایستاد.
واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به کلاه برداری آقازاده ساکن نیویورک
یکی از افرادی که در این ماجرا، ادعای درخواست غرامت کرده، مهدی سحرخیز است. با اندکی جستجوی اینترنتی متوجه میشویم که نامبرده ساکن شهر نیویورک بوده و هیچ سابقه سیاسی در کارنامهاش ندارد. مهدی سحرخیز در این دادگاه ادعا کرده است که به نیابت از پدرش (عیسی سحرخیز) اقامه دعوی کرده است.
عیسی سحرخیز فعال سیاسی اصلاحطلب و مشاور ستاد مهدی کروبی در فتنه ۸۸ است. مهدی سحرخیز با سوءاستفاده از رانت پدر در دولت اصلاحات به آمریکا سفر کرده و از آن زمان در آن کشور اقامت دارد. آقازاده اصلاحطلب حالا پس از مزه کردن استفاده از امکانات دولتی در زیر زبانش، این بار نقشه بزرگتری برای بیتالمال کشیده است. او در همکاری با شبکه دلالهای حقوق بشری در آمریکا، درخواست غرامتی بیش از ۱۵۰ میلیون دلار از دادگاه داشته است. عیسی سحرخیز به دلیل اقدامات ضد امنیتی در فتنه ۸۸ بازداشت و پس از طی کردن بخشی از محکومیت در حال حاضر به زندگی عادی مشغول است.
عکس یادگاری مهدی سحرخیز با جواد ظریف در نیویورک
مهدی سحرخیز در ادعانامه ارائهشده به دادگاه نوشته است که در ایران پدرش شکنجه شده است. سحرخیز نداشتن تشک مناسب و نبودن توالت فرنگی در زندان را مصداق شکنجه پدرش دانسته است. البته او در دوران طی محکومیت پدرش در زندان در گفتگو با رسانه های خارجی، مدعی بود که هیچ اطلاعی از عیسی سحرخیز نداشته و او در زندانهای مخوف نگهداری میشود. حالا بعد از چند سال مشخصشده است که منظور خانواده سحرخیز از آن زندان، مقایسه آن با یک هتل پنج ستاره در شمال تهران است!
عیسی سحرخیز در حال شکنجه شدن( بازی گل کوچک) در زندان!
یکی از محکومان امنیتی با افشاگری جالبتوجه در شرح وضعیت زندان سحرخیز مینویسد: هنگامه شهیدی و عیسی سحرخیز در دوران بازداشت ادعا میکردند که در اعتصاب غذا به سر برده و تا دم مرگ پیش خواهند رفت، یک روز در راه دادگاه دیدم که خانم شهیدی در ماشین حمل متهم در حال خوردن شیر و بیسکوئیت است، به او گفتم اینگونه در حال مبارزه هستید؟ داستان وقتی زیباتر شد که وقتی به زندان بازگشتم عیسی سحرخیز را با یک ماهیتابه پر از ماهی دیدم! بعدها فهمیدم که این افراد برای مظلومنمایی و خریدن اعتبار دست به این حرکتهای نمایشی میزنند.
افشای دروغ پردازی اصلاح طلبان در زندان!
سحرخیز چه کسی است؟
«خیلی از اصلاحطلبان برخلاف اول انقلاب دیگر علاقهای به آقای خمینی ندارند»، اینیکی از اظهارات مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات در گفتوگو با سایت ضدانقلاب «تقاطع» است. عیسی سحرخیز از فعالان چپ ستادی که بعد از پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ با معرفی عطا مهاجرانی به جایگاه مدیرکلی مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب گردید. او حامی تمامعیار روزنامههای زنجیرهای در دوره اصلاحات بود، حمایت علنی وی از روزنامهنگاران ضدانقلاب به نحوی بود که دفتر کارش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به پاتوق کاری افرادی چون اکبر گنجی و عمادالدین باقی برای جنگ روانی علیه نظام بدل شده بود.
سحرخیز پس از اعتراض نسبت به توقیف روزنامه زن با مدیرمسئولی فائزه هاشمی رفسنجانی از مدیرکلی مطبوعات وزارت ارشاد استعفا داد. او بعد از خروج از وزارت ارشاد، به آمریکا رفته و در بازگشت مجدد به تهران، فعالیت رسانهای خود را در ماهنامه آفتاب پیگیری کرد. این ماهنامه برای اولین بار «تز خروج از حاکمیت توسط اصلاحطلبان» را مطرح کرد. دریکی از مقالات منتشرشده توسط این مجله به قلم علیرضا علوی تبار آمده بود که قوانین جمهوری اسلامی ایران پاسخگوی نیازهای امروز نیست و باید از نظام «عبور اجتماعی» کرد! این دست مطالب باعث توقیف آفتاب شد.
سحرخیز از سال ۱۳۸۵ به یکی از نویسندگان اصلی سایت روز آنلاین بدل شد. روزآنلاین با کمک مالی از خانواده سلطنتی هلند منتشر میشد. سازمان اطلاعاتی این کشور کوچک اروپایی علاوه بر حمایت فرهنگی از اصلاح طلبان، به برخی گروه های تروریستی چون اهوازیه نیز سرویس می دهد.
پیش از انتخابات سال ۸۸ عیسی سحرخیز با همکاری افرادی چون مسعود بهنود و نوشابه امیری صفحه «جامعه روزنامهنگاران» را در فیسبوک تأسیس کرد. هدف از این صفحه آن بود که روزنامهنگاران برای نوشتن گزارش با یکدیگر هماهنگ شوند. این صفحه مجازی پس از مدتی از حال آموزشی خارجشده و تبدیل به ستاد بیانیه نویسی روزنامهنگاران اصلاحطلب بدل شد. یکی از روزنامهنگاران سابق در شرح این صفحه فیسبوکی به «مشرق» میگوید: بهنود به ما سوژه گزارش میداد و ما آن را نوشته و منتشر میکردیم!
پشت پرده شبکه روزنامه نگاران اصلاحطلب تحت مدیریت سحرخیز
سحرخیز پس از انتخابات ۱۳۸۸ با اعلام «دروغ تقلب» در انتخابات،خواهان ابطال آن میشود و در همین راستا یادداشتهای فراوانی را علیه شورای نگهبان نوشته و تشویق به تجمع خیابانی میکند. او به دلیل رفتارهای غیرقانونی دستگیر و روانه زندان میگردد. عیسی سحرخیز در مقاطعی از دوران زندان با رأفت دستگاه قضائی روبرو شده و از مرخصیهای استعلاجی نهایت بهره را میبرد؛ این فعال اصلاحطلب در دوران مرخصی همچنان شبکه روزنامهنگاران را مدیریت کرده و با برگزاری جلساتی در منزلش آن را هدایت میکرد. او پس از آزادی قطعی از زندان یکی از افراد نزدیک به حلقه معارضان داخلی نظام بوده است.
حمایت سحرخیز از فرقه ضاله بهائیت
تحریم کن تا غارت کنم!
سحرخیز ازجمله اصلاحطلبانی است که مدافع دخالت خارجی در امور ایران است، در میانههای دولت اصلاحات بخشی از اصلاحطلبان تندرو با نوشتن یک بیانیه با عنوان «بهار بغداد» از جورج بوش خواستند که پس از حمله به عراق ارتش خود را عازم تهران کند!
سحرخیز ازجمله چپهایی است که از طرح دخالت دولت خارجی به بهانه «مداخله بشردوستانه» حمایت میکند. او در مصاحبه با سایت مرکز دموکراسی برای ایران درباره گزارشهای حقوق بشری احمد شهید (گزارش گر ویژه سازمان ملل) میگوید: «مسلماً بیتأثیر نیست. اگر رویکرد این جلسات حمایتی، افشاگرانه و بازخواست کننده باشد حتماً مثبت است. خوبی این شورا این است که ایران هم در آن عضو است. در همین جلسه اخیر حدود ۲۰۰ پرسش حقوق بشری از سوی کشورهای مختلف از ایران مطرحشده که البته هیئت ایرانی گفته است که بعداً به اینها جواب خواهد داد. این روش کشورها را مکلف میکند که یکسری استانداردهای بینالمللی را رعایت کنند و کشورها مجبور میشوند که مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را زیر پا نگذارند. فقط ممکن روی چند بند تحفظ داشته باشند که آنها را هم باید اعلام کنند. مثل دادگاهی است در برابر افکار عمومی جهان و کشورهایی که متخلف شناخته شوند بر اساس رأی اکثریت برای آنها گزارشگر ویژه تعیین میشود. آقای لاریجانی میگوید که جایگاه آقای احمد شهید غیرقانونی است درحالیکه در آن جلسات با اکثریت آراء تعیین گزارشگر ویژه برای ایران به تصویب رسیده است. این نظارتها قطعاً مثبت و بر روی اصلاح رفتار کشورها با شهروندان تأثیرگذار است.»
درخواست غرامت سحرخیز از اموال مردم
ارائه گزارشهای دروغین حقوق بشری از سوی برخی اصلاحطلبان در جریان فتنه ۸۸ زمینه اعمال تحریمهای جدید از سوی کشورهای غربی علیه مردم ایران شد؛ باراک اوباما در کتاب «سرزمین موعود» مینویسد: تحریمها تا پیش از مارس ۲۰۰۹ علیه ایران نمایشی بود؛ ما در آن زمان برای اولین بار تحریمهای جدی علیه تهران وضع کردیم.در آن زمان اوباما به بهانه مسئله حقوق بشر و فعالیتهای هستهای قطعنامه ۱۹۲۹ را در شورای امنیت علیه ایران وضع کرد.
پس از تصویب قطعنامه، آمریکا تحریمهای یک جانبه هم علیه ایران وضع کرد. در مهمترین اقدام، در ژوئن سال ۲۰۱۰ باراک اوباما بلافاصله پس از صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل قانون موسوم به «سیسادا» یا قانون تحریمهای جامع ایران را امضا کرد، این قانون تحریمهایی گسترده را در بخشهای گوناگونی ازجمله نفت و گاز به ایران تحمیل میکرد، بااینحال شاید مؤثرترین بند این قانون ماده ۱۰۴ آن بود.
بر اساس این بند قانونی به دولت ایالاتمتحده آمریکا این اختیار داده میشد تا در صورت مبادله بانکی هر مؤسسه مالی در سطح بینالمللی با یکی از شخصیتهای حقوقی و حقیقی تحت تحریم در ایران ارتباط آن مؤسسه با نظام مالی آمریکا قطع شود، این مسئله هماکنون هم بهعنوان یکی از مهمترین موانع ارتباط بین بانکهای بینالمللی و ایران قلمداد میشود.
درباره هدف این فشارهای تحریمی، «فیلیپ هاموند»، وزیر دفاع وقت انگلیس در اکتبر سال ۲۰۱۲، گفت که هدف این تحریمها ایجاد تهدید برای ایجاد آشوبهای بالقوه خیابانی است! ماجرای شکایت چند اصلاح طلب و ضد انقلاب برای دریافت غرامت از مردم ایران بسیار جالب است، کسانی که تا دیروز با فرستادن سیگنال و نامهنگاری با هیلاری کلینتون درخواست تحریم میدادند، حالا عملیات غارت را کلید زدهاند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
وقتی یک جریان سیاسی معتقد است که باید در مقابل آمریکا همچون «برده ای در مسلخ» و «بره ای در مذبح» باشیم، باید هم این چنین برای منافع ترامپ و بایدن و پمپئو و بلینکن و هیلاری کلینتون و…یقه چاک کند.
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابل استفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
*******
**اصلاح طلبان: به افغانستان نمی رویم در تهران مناظره می کنیم
روزنامه شرق در مطلبی با عنوان «تشکیل تیپ اصلاحاتیون! » نوشت: «اخیرا حسین شریعتمداری…در یادداشتی به کنایه نوشته است: “اکنون که آمریکا در افغانستان با شکست مفتضحانهای روبهرو شده، فرقه سیاسی غربگرا برخلاف سروصدای قبلی که سوریه و عراق و داعش به ما چه ربطی دارد، امروز جیغ میکشند که چرا علیه طالبان (به نفع آمریکا) وارد جنگ نمیشویم!؟ حالا یک پیشنهاد منطقی و همهپسند در میان است و آن اینکه یک تیپ از مدعیان اصلاحات تشکیل شود؛ “تیپ اصلاحاتیون” تحت عنوان تیپ اصلاحاتیون به افغانستان بروید“».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت: «مصطفی کواکبیان در توییتی نوشت:”به جناب شریعتمداری که خواستار حضور اصلاحطلبان در پنجشیر شده، میگویم احمد مسعود کمک نظامی در میدان را نخواسته، بلکه حمایت در عرصه دیپلماسی مطرح است که آن را هم دریغ کردید! مگر در مقابله با تروریسم باید فرقی بین افغانستان و سوریه باشد؟ جنابعالی را به مناظره در صداوسیمادعوت میکنم“.»
یکی از ویژگی های اصلی جریان تندرو اصلاح طلب، تناقض های فاحش این طیف است. چرا این طیف تناقض های فاحش دارد!؟ به این دلیل که اختیارش دست خودش نیست، وقتی قرار است همراستا با کاخ سفید عمل کنی، ناچار به تناقض گویی های عجیب و غریب می رسی.
در مقطعی که جوانان غیور و دلاور ایرانی، بینی تروریست های تکفیری داعش را در عراق و سوریه به خاک مالیدند، در این سو افراطیون اصلاح طلب ژست کارشناس به خود گرفته و مدعی شدند که چرا با داعش می جنگید، با این گروهک تروریستی مناظره کنید!
اگر مدافعان حرم و سربازان حاج قاسم نبودند، تروریست های وحشی داعشی در کوچه و خیابان های تهران و همدان و کرمانشاه، جولان داده و با چراغ سبز دولت تروریست آمریکا، جنایت های بی شماری مرتکب می شدند.
تناقض گویی فاحش کار را به جایی می رساند که جماعتی که دیروز شعار می داد «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران» و تاکید داشت که بجای جنگ، باید همواره از ابزار مذاکره استفاده کنیم، حالا فریاد وامصیبتا سر داده که چرا ایران به درگیری نظامی در افغانستان اقدام نمی کند!؟
وقتی یک جریان سیاسی معتقد است که باید در مقابل آمریکا همچون «برده ای در مسلخ» و «بره ای در مذبح» باشیم، باید هم این چنین برای منافع ترامپ و بایدن و پمپئو و بلینکن و هیلاری کلینتون و…یقه چاک کند.
واقعیت این است که جریان تندرو اصلاح طلب نه نگران مردم افغانستان است و نه دلواپس پنجشیر و کابل. این طیف حتی برای منافع ملی و عزت مردم ایران هم تره خرد نمی کند.
** سانسورچی ها به «جمعه های خدمت» هم رحم نکردند
در روزهای اخیر دو خبر با استقبال مثبت افکارعمومی مواجه شد. یکی جدیت دولت سیزدهم در بهبود اوضاع و ایجاد تحول بود که بخشی از آن در بازدیدهای میدانی و سفرهای استانی رئیس جمهور و هیات دولت نمود پیدا کرد. فعالان فضای مجازی در توصیف سفرهای استانی آقای رئیسی و اعضای دولت وی از تعبیر «جمعه های خدمت» و «جمعه های جهادی» استفاده کردند.
دیگر خبر خوب و خوشحال کننده، افزایش واکسیناسیون در کشور بود. امروز پنجاهمین محموله واکسن کرونا شامل سه میلیون و دویست هزار دز واکسن وارد کشور شد. یکشنبه نیز ۵ میلیون دز واکسن وارد کشور خواهد شد. تولید واکسن داخلی برکت نیز با قوت ادامه دارد. در روزهای اخیر تعداد واکسیناسیون روزانه نیز در کشور رکورد زده است.
اما رسانه های اصلاح طلب این اخبار خوب و امیدوارکننده را سانسور کردند. این طیف که شعار «دانستن حق مردم است» را سر می دهد و دیگران را به سانسور متهم می کند، خود ید طولایی در سانسور و پنهان کردن واقعیت ها از مردم دارد.
با اینکه این اخبار خوب و خوشحال کننده منتشر شده بود، روزنامه اعتماد در صفحه اول در مطلب اصلی با عنوان «تبدیل بحران برق به ابربحران خاموشیها» نوشت: «در زمستان 1400 مشکل تامین گاز برای نیروگاههای حرارتی مساله جدی است و ممکن است به علت کمبود گاز کشور دچار خاموشی شود یا به علت استفاده از سوخت مازوت آلودگی در کلانشهرها نسبت به سال گذشته افزایش چشمگیری داشته باشد».
قطعا باید مسائل مختلف و از جمله موضوع بسیار مهم نیروگاه های برق مورد بررسی کارشناسی قرار گرفته و از وقوع خاموشی های گسترده جلوگیری شود، اما این هیچگاه موجب نمی شود که اخبار خوب همگی سانسور شده و یاس و ناامیدی به جامعه پمپاژ شود.
رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب تاکید کردند: «در طول این چهل سال – و اکنون مانند همیشه – سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامه همیشگی هزاران رسانه صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند».
یکی از کارویژه های اصلی رسانه های معاند، «اختلاف افکنی» و ترویچ «خودتحقیری» و «خودکوچک بینی» و «بی انگیزگی» و «یأس و ناامیدی» در مردم ایراناست. متاسفانه برخی از رسانه های جریان اصلاح طلب، خواسته یا ناخواسته در این پروژه ضدایرانی نقش بازی می کنند.
** تلاش برای پاک کردن ردپای بانیان وضع موجود
«حسین کمالی» از اعضای ناسا(نهاد اجماع ساز اصلاحات) در مصاحبه با روزنامه آرمان گفت: «دولت آقای روحانی همراهی و همدلی لازم را با اصلاحطلبان نداشت…آقایروحانی فکر میکـرد نقش اصلاحطلبان تنها این بوده که تلاش کنند ایشان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود. عدم توجه به نیازها و مطالبات مردم و مسائلی مانند ماجرای افزایش قیمت بنزین و نارضایتی مردم اتفاقاتی بود که در دیدگاه مردم تأثیرگذار بود. این در حالی بود که جریان اصلاحات در این قضایا نقشی نداشت».
کمالی در ادامه گفت: «اگر آقای روحانی در زمینههای مختلف و از جمله بررسی نیازهای مردم با اصلاحطلبان مشورت میکرد و دیدگاههای آنها را در مدیریت کشور جویا میشد نه این اتفاقات برای خودش رخ میداد و نه برای اصلاحطلبان».
جریان اصلاحات بانی اصلی وضع موجود است ولی با ترفندهای مختلف در پی پاک کردن صورت مسئله و انکار نقش خود در وضع موجود است.
طیف اصلاحات در انتخابات ۱۴۰۰ با شکست سنگینی روبرو شد. باخت ۲۱ بر صفر در انتخابات شورای شهر ششم تهران و رای حدود دو میلیون و چهارصد هزار نفری در انتخابات ریاست جمهوری، بیش از پیش عیار ادعاهای فعالین اصلاح طلب درباره پایگاه اجتماعی این جریان سیاسی را آشکار کرد.
«صادق زیباکلام» فعال سیاسی اصلاح طلب- ۳۰ خرداد- در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: «دو و نیم میلیون رأی برای آقای همتی در حقیقت تیر خلاصی در شقیقه اصلاحطلبان بعد از۲۴سال حیات سیاسیشان بود».
با اینکه خاتمی و بهزاد نبوی و تاجزاده و کروبی و حزب کارگزاران و روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب همگی پشت همتی ایستادند و تبلیغات سنگینی را اجرا کردند، اما در نهایت نامزد مورد حمایت اصلاح طلبان تنها حدود دو میلیون و چهارصد هزار رای کسب کرد.
جریان اصلاح طلب در ایام انتخابات تلاش کرد تا با حمله به شورای نگهبان، بر نقاط ضعف اساسی خود سرپوش بگذارد.
سرپوش گذاشتن بر «کارنامه غیرقابل دفاع در ۸ سال اخیر» و سرپوش گذاشتن بر «فقدان برنامه کاربردی و راهبردی برای اداره کشور» و سرپوش گذاشتن بر «عدم محبوبیت در میان جامعه و اقشار مختلف مردم».
پس از انتخاب مجدد روحانی در سال ۹۶، همانند سال ۹۲، اکثریت مطلق کابینه و پست های کلیدی در اختیار اصلاح طلبان قرار گرفت. معاون اول رئیس جمهور، وزیر نفت، وزیر خارجه، وزیر اقتصاد، وزیر کار، رئیس بانک مرکزی، وزیر راه و شهرسازی، رئیس سازمان برنامه و بودجه و…همگی از فعالین شناخته شده اصلاح طلب بودند.
جریان اصلاح طلب بانی اصلی وضع موجود است اما اصرار دارد که این واقعیت بدیهی را انکار کند.
سرویس جهان مشرق – پس از شهادت سردار سلیمانی، صحنههای حیرتانگیزی از عزاداری ملتها در چند کشور، از جمله ایران و عراق، قاب رسانههای جهان را پر کرد، اما واقعیت این است که این مردم تنها کسانی نبودند که با شهادت حاج قاسم عزادار شدند. اقدام دولت ترامپ در ترور شهید سلیمانی فراتر از قتل یک نفر بود؛ این اقدام، حقیقتاً جنایتی علیه بشریت بود که حتی خود ترامپ هم ابعاد واقعی آن را درک نمیکند؛ ابعادی که فراتر از ایران، محور مقاومت و خاورمیانه هستند.
«خون ما و شما در هم آمیخته؛ ایران و عراق جداشدنی نیستند» (+)
«سندر هیکس» پژوهشگر و فعال مدنی-اجتماعی-بینالمللی آمریکایی نتیجهی چندین ماه تحقیقات خود درباره شخصیت حاج قاسم سلیمانی و پیامدهای ترور او توسط دولت ترامپ را در قالب گزارشی مفصل تحت عنوان «اقدام ترامپ در قتل قاسم سلیمانی: چرا باید مقابل مسیحیتِ سبعیت بایستیم [۱] » منتشر کرده است.
برای آشنایی بیشتر با سندر هیکس میتوانید مصاحبه قبلی مشرق با او و گزارش دیگری از او را از لینکهای زیر بخوانید:
مشرق ترجمه گزارش هیکس درباره حاج قاسم را به مناسبت سالگرد شهادت شهید سلیمانی در دو بخش منتشر میکند. بخش اول این دوگانه که آن را در ادامه میخوانید به حادثه ترور شهید سلیمانی، شخصیت و سابقه مبارزه شهید سلیمانی با تروریسم، تاریخچه دشمنیهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی، و نقص قانون اساسی آمریکا در دادن اختیارات گسترده به رئیسجمهور این کشور میپردازد.
قسمت دوم ترجمه گزارش هیکس به بررسی تناقض ترور شهید سلیمانی با عقاید مذهبی در دین مسیحیت، یعنی دین ادعایی محافظهکاران آمریکایی که هیکس نام آن را ایدئولوژی «مسیحیت سَبُعیّت» (یا «مسیحیت توحّش») میگذارد، تجربه هیکس از برخوردِ افبیآی با وی به خاطر روابطش با کنفرانس ایرانی «افق نو»، و نهایتاً راه دستیابی به صلح در جهان خواهد پرداخت.
خود هیکس گزارش مفصلش درباره حاج قاسم را اینگونه خلاصه میکند:
مروری عمیق بر زیربنای ایدئولوژیکی که طبقه حاکم بر آمریکا میخواست برای توجیه اقدامش در ترور قاسم سلیمانی، ژنرال ایرانی، در ماه ژانویه سال ۲۰۲۰ از آن استفاده کند. این مرور، شامل سیری در رابطهی پیچیدهی عشق/نفرت سیاست خارجی آمریکا با سلیمانی در سایهی جنگهای متعدد نیابتیای میشود که واشینگتن در منطقه به راه انداخته است. این مقاله با نقدِ «مسیحیت سبعیتِ» جناح راست آمریکا به پایان میرسد؛ مسیحیتی که با حقایق تاریخیِ آموزهها و کیستیِ واقعیِ «مسیح ناصری» در تضاد است.
آنچه در ادامه میخوانید، ترجمه قسمت اول از مقاله هیکس است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
اوایل سال جاری [۲۰۲۰ میلادی]، پرزیدنت ترامپ با قتل یک مقام عالیرتبه ایرانی، جهان را شوکه کرد. ترامپ تحت فشار پمپئو، وزیر خارجهاش، دستور ترور ژنرال ایرانیای را داد که در کشور خودش مانند ستارههای سینما، یک سلبریتی، بود: ژنرال قاسم سلیمانی. این قتل، جهان را در لبهی پرتگاهِ یک جنگ بزرگِ جدید قرار داد. یکی از اصول متعددی که این اقدامْ آنها را نقض کرد، حاکمیت عراق بود؛ چون این قتل نیمهی شب ۳ ژانویه ۲۰۲۰، با یک پهپاد «امکیو-۹ ریپر[۲]» آمریکایی در عراق اتفاق افتاد.
گزارش سیانان از درون پایگاه «عینالاسد» یکی از پایگاههایی که در واکنش اولیه ایران به شهادت حاج قاسم بمباران شد [دانلود]
«دِکستِر فیلکینز[۳]» [نویسنده شناختهشده آمریکایی که به قاسم سلیمانی لقب مشهور «فرمانده سایهها[۴]» را داد] در گزارشی در مجله نیویورکر، قتل سلیمانی را «مهمترین اقدام علیه رژیم حاکم در تهران طی ۳۰ سال گذشته» توصیف کرد[۵]. این حرف، خیلی معنا دارد، چون آمریکا در گذشته رنجهای زیادی به ایران تحمیل کرده است؛ از کودتاهای سیآیای گرفته، تا کمک به عراق برای کشتن یک میلیون ایرانی در «جنگ ایران-عراق»، تا تحریمهای شدید اقتصادی امروز. با این حال، ایران تبدیل به یک ابرقدرت پرنفوذ منطقهای شده که توانسته پنجه در پنجه نیروهای نیابتی آمریکا، یعنی اسرائیل و عربستان، بیندازد و به پشت پردهی تزویر و فریبکاری سیاست «جنگ با تروریسم [۶] » آمریکا پی ببرد.
لقب «فرمانده سایهها» را، که بعدها در رسانههای غربی مشهور شد، اولین بار «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی «نیویورکر» به حاج قاسم داد (+)
ترامپ، پیش از این، به دنبال شروع مجدد مذاکرات با ایران با هدف دستیابی به یک توافق هستهای جدید با این کشور بود؛ با پرزیدنت روحانی هم در ارتباط بود. اما قتل سلیمانیِ کاریزماتیک، هرگونه احتمال یک توافق جدید را از بین برد. اکنون ایرانیها آزادند تا بدون هیچ مانعی ظرفیتهای نیروی هستهای خود را توسعه بدهند. به این ترتیب، ترامپ مجبور شد توضیحی برای کارش ارائه کند. اما رئیسجمهور آمریکا چهطور میتوانست این حمله را توجیه کند؟
یادتان هست که یک سال پیش [سال ۲۰۱۹]، اوضاع در عراق/ایران به نقطه جوش رسیده بود؛ شبهنظامیان مختلف تحت حمایت ایران در بغداد شورش کردند و پنجرههای کنسولگریهای آمریکا را شکستند و یک پیمانکار آمریکایی کشته شد. مقامات آمریکا ترسیدند یک بنغازی دیگر یا یک بحران گروگانگیری جدید در سفارت آمریکا، به سبک سال ۱۹۷۹ در تهران [۷] ، اتفاق بیفتد. واکنش ارتش آمریکا و ترامپ، کشتن ۲۵ شبهنظامی شیعه بود. مقامات ارشد پنتاگون سپس قتل سلیمانی را به عنوان یک گزینهی اضافی پیشنهاد دادند، اما تصور میکردند ترامپ آنقدر بیپروا نیست که این گزینه را انتخاب کند. این کارشان مانند دادن یک جعبه کبریت و یک بشکه بیست لیتری بنزین به نوجوانی بود که عاشق آتشافروزی است.
قتل یک مقام دولتی خارجی، طبق سیاستهای آمریکا و قوانین بینالمللی، غیرقانونی است. ترامپ ابتدا ادعا کرد سلیمانی قصد داشته چهار سفارتخانه آمریکا را هدف قرار دهد؛ ادعایی که حتی «اِسپِر» وزیر دفاع [سابق] خود ترامپ هم نمیتوانست آن را اثبات کند[۸]. «جاستین آماش» نماینده ایالت میشیگان در کنگره هم گفت این ادعا «ظاهراً کاملاً ساختگی است [۹] .»
بر خلاف ادعای ترامپ، «مارک اسپر» وزیر دفاع وقت آمریکا، گفته بود هیچ مدرکی درباره قصد ایران برای حمله به چهار سفارتخانه آمریکا ندیده است (+)
ترامپ سپس سعی کرد در توئیتر اتمام حجت کند؛ مدعی شد اقدام آمریکا «دفاع از خود» بوده، چون سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» بوده است. اما به نظر میرسید [۱۰] حتی خود ترامپ هم از این استدلالش [۱۱] قانع نشده، چون در پیام دیگری در صفحهی توئیترش نوشت قریبالوقوع بودن یا نبودنِ تهدید [۱۲] از جانب سلیمانی «به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اصلاً اهمیتی ندارد! [۱۳] »
«رسانههای اخبار جعلی و شرکای دموکراتشان دارند بهشدت تلاش میکنند بفهمند که آیا حملهی آیندهی سلیمانیِ تروریست «قریبالوقوع» بوده یا نه؛ و آیا تیم من اتفاقنظر داشته یا نه. پاسخ هر دوی این سؤالها یک بلهی قوی است، اما به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اهمیتی هم ندارد!»؛ توئیت ترامپ که ادعاهای قبلی او و دولتش درباره توجیه ترور شهید سلیمانی را زیر سؤال میبرد (+)
آه، اما اتفاقاً اهمیت دارد. واقعیت این است که کشتنِ آدم جرم است؛ حداقل خیلی از مردم اینطور فکر میکنند. خودِ آمریکا قوانینی نوشته تا جلوی سر زدنِ اینگونه رفتارها از کاخ سفید را بگیرد، چراکه این کارها لکه ننگی در کارنامه اخلاقیِ آمریکا در جهان ثبت میکنند. (البته اگر کاپیتالیسم و امپریالیسم این کارنامه را برای همیشه پاره نکرده باشند.)
«وینسنت بولیوسی» معاون سابق دادستان منطقهای [لسآنجلس]، در کتاب خود «پیگرد قانونی جورج دابلیو بوش به اتهام قتل [۱۴] »، نشان داد که رؤسایجمهور را به دلیل قتلهای فراقانونی و ورود به جنگهای نامشروع حتی میتوان به زندان انداخت. «کنوانسیون ۱۹۰۷ لاهه[۱۵]» و سازمان ملل قتل مقامات دولتی خارجی را، جز در زمان جنگ، ممنوع کردهاند. حتی «توماس جفرسون [۱۶] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور] در نامهای به «جیمز مدیسون [۱۷] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و چهارمین رئیسجمهور این کشور] «ترور، مسموم کردن و شهادت دروغ» را از شیوههای وحشیانهی حکومتداری معرفی میکند که «کاملاً وحشتناک هستند [۱۸] .»
«جان مککین» سناتور سابق آمریکا در سخنرانیاش در نشست تروریستهای «مجاهدین خلق» اظهار امیدواری میکند یک روز در تهران دور هم جمع شوند؛ امیدی که مککین با خود به گور برد [دانلود]
پس از قتل «جان اف. کندی [۱۹] » [رئیسجمهور وقت آمریکا که سال ۱۹۶۳ ترور شد] و «مارتین لوتر کینگ [۲۰] » [رهبر جنبش حقوق مدنی در آمریکا که سال ۱۹۶۸ ترور شد] و ترورهای داخلی تحت برنامه «کواینتلپرو [۲۱] » [پروژههای محرمانه و غیرقانونی افبیآی بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۱ برای نفوذ و خرابکاری در برخی سازمانهای سیاسی یا علیه برخی شخصیتها مانند مارتین لوتر کینگ]، کنگره آمریکا اواسط و اواخر دهه ۱۹۷۰ «کمیتهی چِرچ [۲۲] » [در مجلس] و «کمیته ویژه ترورها [۲۳] » در مجلس نمایندگان را تشکیل داد. واکنش پرزیدنت «جرالد فورد» هم صدور یک فرمانِ اجرایی بود[۲۴] که از آن زمان تا کنون تبدیل به سیاستِ استانداردِ آمریکا شده است: هیچیک از کارمندان دولت آمریکا «نباید اقدام به، یا توطئه برای اقدام به، ترور سیاسی کند[۲۵].» [عبارت نقلشده در واقع مربوط به فرمان اجرایی دیگری است که «رونالد ریگان» رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۱۹۸۱ صادر کرد.] پرزیدنت «ریگان» نیز این سیاست ضدترور را تأیید کرد و توسعه داد.
اما برگردیم به کاخ سفیدِ ترامپ، جایی که مایک پمپئو، وزیر خارجهی «مسیحیِ انجیلیِ[۲۶]» ترامپ، او را تحت فشار گذاشت تا سلیمانی را بکشد. سیانان گزارش داد که افراد داخلیِ کاخ سفید گفتهاند پمپئو «بود که برای قتل سلیمانی دلیل میآورد؛ قطعاً خودش بود [۲۷] .» پمپئو همچنین ادعا کرد که سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» است، اما بعداً از این ادعا عقبنشینی کرد و در عوض توضیح داد [۲۸] که «خون [سربازان] آمریکایی» روی دستان سلیمانی است، چون او با نیروهای مقاومت در عراق همکاری کرده است.
مایک پنس، معاون اول ترامپ، هم که توجیه قانونیای نداشت، عملاً به سیم آخر زد و گفت ممکن است میان سلیمانی و «۱۲ عامل حملات ۱۱ سپتامبر[۲۹]» ارتباطی وجود داشته باشد. (البته مایک، عاملان ۱۱ سپتامبر ۱۹ نفر بودند [۳۰] .) دانشجویان رشتهی تاریخ حتماً به این نکته پی بردهاند که نومحافظهکارهای جناح راست هنوز هم وقتی در توجیه یک جنایت مستأصل میشوند، به ۱۱ سپتامبر متوسل میشوند. با اینکه بیست سال گذشته، اما ۱۱ سپتامبر هنوز هم چنین قدرتی را دارد. مثل افسانهای میماند که جاودانه است؛ اگر ما دست روی دست بگذاریم.
«[قاسم سلیمانی] به سفر مخفیانهی ۱۰ نفر از ۱۲ تروریستی به افغانستان کمک کردن که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را در آمریکا انجام دادند»؛ بخشی از رشتهتوئیت مایک پنس، معاون اول ترامپ، که بهانههای آمریکا برای ترور حاج قاسم را برشمرده است (+)
قاسم سلیمانی که بود؟
میلیونها ایرانی برای تشییع جنازه سهروزهی سلیمانی در تمام شهرهای مهم ایران به خیابانها ریختند. یک پژوهشگر ایرانی به من گفت: «ما میدانستیم ژنرال سلیمانی محبوب است، اما هیچکداممان فکر نمیکردیم میلیونها نفر [اینگونه] به خاطر فوت او عزاداری کنند!» «جان مگوایر» عضو سابق سیآیای میگوید: قاسم سلیمانی «یک [هالهی] فرماندهی داشت. وقتی وارد اتاق میشد میتوانستید احساسش کنید.» مگوایر سال ۲۰۰۴ با سلیمانی در بغداد مذاکره کرده بود [جزئیات بیشتر].
میلیونها نفر در تشییع پیکر شهید سلیمانی در همه شهرهای مهم ایران شرکت کردند (+)
«جان مگوایر» افسر سابق سیآیای، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» حاج قاسم را فردی «اتوکشیده و توانمند» توصیف میکند (تماشای مستند) (+)
ویدیوی جنجالی «ساغر کسرایی» زنی که از شهادت حاج قاسم ابزار خوشحالی میکرد و بهرغم دروغ بودن ادعاهایش میلیونها بار در فضای مجازی دیده شد (جزئیات بیشتر) [دانلود]
نظر «نبیل خوری» دیپلمات آمریکایی و عضو «سرویس خارجی» وزارت خارجه آمریکا درباره ترور شهید سلیمانی توسط دولت ترامپ [دانلود]
سلیمانی که اهل استانِ قبیلهایترِ کرمان در جنوب ایران است، سال ۱۹۵۷ متولد شد و در خط مقدم جنگ ایران-عراق حضور داشت؛ همان کشمکش نُهسالهای [در واقع هشتسالهای] که به لطف عراق شامل حملات شیمیایی هم بود. این رنجِ فرسایشی را، که اغلب در لابهلای سنگرها در جریان بود، با جنگ جهانی اول مقایسه میکردند. داخل ایران، این جنگ را تحت عنوان «دفاع مقدس» میشناسند؛ اما کاخ سفید در دوران ریاستجمهوری ریگان، جنگ ایران-عراق را فرصتی برای حمله و انتقامجویی [از ایران] به خاطر بحران گروگانگیری اواخر دهه ۱۹۷۰ میدانست. وقتی بزرگترین رقیب ایران، یعنی صدام حسین، به این کشور حمله کرد، آمریکا از او حمایت نمود. واشینگتن چندین میلیارد دلار کمک اقتصادی و آموزش نظامی در اختیار صدام گذاشت تا به نظام نوپای جمهوری اسلامی حمله کند.
تصویری از حاج قاسم در جبهه جنگ علیه عراق در مستند بیبیسی به نام «مستند سایهها» (تماشای مستند) (+)
تجربه حمله عراق به ایران عمیقاً روی سلیمانیِ جوان، که دوستان زیادی را در جنگ از دست داد، تأثیرگذار بود. وی در آن جنگ به یک اسطوره تبدیل شد و به خاطر استعدادش در نفوذ به پشت خطوط دشمن و برگشتن با بزهای زنده برای تغذیهی جوخههای تحت فرماندهیاش [در شبکههای رادیویی عراق] به «بُزدُزد» شهرت پیدا کرد[۳۱]. مرتباً داوطلب میشد تا در خط مقدم بجنگد. با همرزمانش رفاقت عمیقی داشت و قبل از عملیاتها، پیشانی تکتک آنها را میبوسید و با هم دعا میکردند که به شهادت برسند.
سلیمانی از اواخر جنگ تا سال ۱۹۹۷ خیلی آفتابی نمیشد؛ آبش با پرزیدنت رفسنجانی از یک جوی نمیرفت. اما چیزی نگذشت که پلههای ترقی را طی کرد و فرماندهی نیروی نخبه «قدس» (یا همان اورشلیم) را در سپاه پاسداران ایران را به عهده گرفت. قدرت او، و همینطور رابطهاش با آیتالله خامنهای، رهبر عالی ایران، بیشتر شد. ژنرال «پترائوس[۳۲]» [فرمانده مقر فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰] یک بار تعریف کرد سلیمانی به او گفته [پیام داده]: «بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در قبال عراق، لبنان، غزه و افغانستان کنترل میکنم [جزئیات بیشتر].»
«دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» درباره پیامهایی توضیح میدهد که میگوید میان حاج قاسم و او ردوبدل شده است (تماشای مستند) (+)
رسانههای جریان اصلی در آمریکا فوت سلیمانی را نادیده گرفتند [و روایت رسمی دولت آمریکا از این حادثه را نقل کردند]. سلیمانی برای آنها بیمصرف بود: یک «تروریست». اما نگاهی عمیقتر و فراتر از این شیطانتراشی از سلیمانی، الگوی جالبی را پدیدار میکند: سلیمانی سابقه طولانیای در همکاری با آمریکاییها داشت. هر وقت با آمریکا همکاری میکرد، اوضاع برای آمریکاییها خوب پیش میرفت. اما نهایتاً آمریکا از پشت به او خنجر زد.
بعد از ۱۱ سپتامبر رژیم بوش/چنی تصمیم گرفت افغانستان و رژیم طالبان در آن را هدف قرار دهد. قاسم سلیمانی این تصمیم دولت آمریکا را فرصتی برای تضعیف تروریسم در سرزمینِ چسبیده به شرق ایران دید، و با نیروهای آمریکا که به افغانستان حمله کرده بودند، همکاری کرد. سلیمانی و دیپلماتهای ایرانی، اطلاعات مربوط به مواضع طالبان را با آمریکا به اشتراک میگذاشتند؛ آمریکاییها هم به ایرانیها درباره یکی از عوامل القاعده خبر دادند که در شهر مشهد، در شرق ایران، مخفی شده بود. سلیمانی «از این همکاری راضی بود» و طی همین مدت یک بار گفته بود «شاید وقت آن شده باشد در رابطهمان با آمریکاییها تجدیدنظر کنیم [۳۳] .» اما تقدیر، چیز دیگری بود.
بوش و چنی تسلیم فشارهای جناح صهیونیستیشان شدند و با سخنرانی «محور شرارت[۳۴]» [سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ (پس از ۱۱ سپتامبر) که در آن ایران، عراق و کره شمالی اعضای یک «محور شرارت» توصیف شدند] به صورت ایرانیها سیلی زدند. یکی از سیاستهای قدیمی اسرائیل همین است که جلوی هرگونه آشتی میان آمریکا و ایران را بگیرد. بوش بهرغم همکاریهای اخیر ایران با آمریکا «علیه تروریسم» در افغانستان، ایران را یکی از حامیان اصلی تروریسم معرفی کرد. سلیمانی احساس کرد به او خیانت شده است.
سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ و قرار دادن ایران در «محور شرارت» [دانلود]
حالا برویم به سال ۲۰۱۴، زمانی که نیروهای ائتلاف آمریکایی در عراق داشتند شکست میخوردند و آمریکا دوباره از ایران درخواست کمک ایران کرد. نیروهای جهادگرا در عراق تاختوتاز میکردند و مناطقی از این کشور را تصرف کرده بودند، از جمله شهر بزرگ موصل. [آیتالله] علی السیستانی، روحانی برجستهی شیعه در عراق، فراخوانِ شرکت در جنگ [فتوای جهاد] و مبارزه با تندروهای سُنی [داعش] را داد. جوانهای شیعه هزار نفر-هزار نفر داوطلب شدند؛ سلیمانی و نیروی ویژهی قدسِ او هم به سازماندهی این جوانها کمک کردند.
طی سه سالِ بعد، تا سال ۲۰۱۷، ایران کمک کرد تا ورقِ جنگ علیه داعش و [جبهه] النصره برگردد. در برخی موارد، همینطور که آمریکاییها از هوا اهداف مربوط به داعش را هدف قرار میدادند، ژنرال سلیمانی هم نیروهای زمینی را علیه شبهنظامیان این گروه هدایت میکرد. همزمان آمریکا، عربستان و اسرائیل علیه سلیمانی و ایران در سوریه کار میکردند. آمریکا تصمیم گرفته بود با بشار اسد، عضو حزب سوسیالیستِ عربِ بعث، که بعضاً از حمایت روسیه و ایران هم بهره میبرد، بجنگد.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در کنگره آمریکا سال ۲۰۱۷ به سوریه سفر کرد تا جنگ داخلی این کشور را بهتر درک کند. وی با اسد و مقامات ارشد سوریه دیدار کرد. سپس به خیابانهای سوریه رفت و آنجا شهروندان سوری به او التماس کردند بودجهای را که آمریکا به داعش میدهد، قطع کند. گابارد به کنگره برگشت و لایحه ۶۰۸ مجلس نمایندگان [۳۵] را پیشنهاد کرد: «لایحهی توقف تسلیح تروریستها [۳۶] ». چراکه آن زمان آمریکا در عراق علیه داعش میجنگید، اما در سوریه «کنار» داعش میجنگید. خود من وقتی سال ۲۰۱۷ در کنفرانس «افق نو» در تهران وقتی از سعودیها، عربها و سایر افراد محلی در منطقه [خاورمیانه] سؤال کردم «چه کسی بودجه داعش را تأمین میکند؟» این افراد بلااستثنا از عربستان یا آمریکا نام میبردند.
سؤال: تنها کشوری را نام ببرید که همیشه با داعش و القاعده مقابله کرده است؟
جواب: نخیر، جواب این سؤال آمریکا نیست؛ ایران است.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در مجلس نمایندگان آمریکا در جریان سفرش به سوریه در سال ۲۰۱۷ (+)
سندر هیکس در کنفرانس سال ۱۳۹۷ «افق نو» در مشهد مقدس (+)
دوره فشردهی تاریخ روابط آمریکا و ایران از سال ۱۹۵۳ تا کنون
ایران یک ابرقدرت منطقهای است که درگیر نوعی «جنگ سرد» محلی علیه عربستان و اسرائیل است. مجموعهای از حقایق وجود دارد که هر کس میخواهد تاریخ واقعیِ روابط ایران-آمریکا را بفهمد، نباید از آنها بیخبر باشد. درک عمیقترِ این تاریخ میتواند زمینه را برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان دو کشور آغاز کند؛ روابطی که از زمان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ قطع شدهاند.
سال ۲۰۰۰، حتی «مادلین آلبرایت[۳۷]» [وزیر خارجه آمریکا وقت آمریکا در دولت بیل کلینتون] هم اذعان کرد[۳۸] کودتای بیرحمانهی سیآیای در سال ۱۹۵۳[۳۹] [کودتای ۲۸ مرداد] محمد مصدق، نخستوزیر ترقیطلب ایران را که طی روندی دموکراتیک انتخاب شده بود، سرنگون کرد و رضا شاه، شاه متزلزل ایران، را جایگزین او کرد [باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا، نیز در کتاب جدیدش به همین واقعیت اعتراف کرده است – جزئیات بیشتر]. شاه با پلیس مخفیاش «ساواک [۴۰] » مخالفان و کمونیستها را سرکوب کرد و بنابراین «اسلام» به روش قانونی مقاومت تبدیل شد.
«عملیات برای انتصاب یک دولت طرفدار غرب در ایران///مسئول: تأییدشده توسط رئیسجمهور، وزیر خارجه و مدیر اطلاعات مرکزی در تاریخ ۱۱ جولای ۱۹۵۳ [۲۰ تیر ۱۳۳۲ شمسی]///هدف: مصدق، نخستوزیر [ایران]، و دولتش///اهداف: استفاده از روشهای قانونی، یا شبهقانونی، برای سرنگون کردن دولت مصدق؛ و جایگزینی آن با دولتی طرفدار غرب به رهبری [محمدرضا] شاه و نخستوزیری [فضلالله] زاهدی///اقدام سیآیای: طرح اقدام در چهار مرحله اجرا شد:…»؛ تصویر منتسب به مجوز دولت آمریکا برای اجرای عملیات آژاکس و کودتای ۲۸ مرداد در ایران؛ متن کاملتر این سند را میتوانید (به زبان انگلیسی) از اینجا بخوانید(+)
«ز جنبش تودهها شاه فراری شده»؛ «مرگ بر شاه خائن»؛ (متن انگلیسی) «یانکی [آمریکایی] برگرد خانه»؛ پاک کردن شعارهای ضدشاه از روی دیوار در تهران در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۳۲، پس از کودتای ۲۸ مرداد؛ فضلالله زاهدی، نخستوزیری که جایگزین مصدق شد، پس از کودتا دستور داده بود اینگونه شعارها را از روی دیوار پاک کنند (+)
وقتی پرزیدنت «جیمی کارتر» به شاهِ بیمار اجازه داد برای دریافت خدمات درمانی به آمریکا سفر کند، آیتالله خمینی خواستار اعتراضات سرتاسری در ایران شد و از تبعیدگاهش در فرانسه به ایران بازگشت. سپس در همهپرسیای که در ایران برگزار شد، ۹۸ درصد مردم رأی به جایگزینی جمهوری اسلامی به جای سلطنت دادند. به دلیل حمایت آمریکا از شاه، انقلاب اسلامی منجر به تصرفِ برنامهریزینشدهی سفارت آمریکا شد. ۵۳ آمریکایی ۴۴۴ روز گروگان گرفته شدند و نهایتاً روز تحلیفِ رونالد ریگان آزاد شدند.
یادآوری این نکته خالی از اهمیت نیست که در طول جنگ ایران-عراق، قاسم سلیمانیِ جوان با محمود احمدینژادِ جوان آشنا شد؛ وقتی هر دو در حال مبارزه علیه حملهی عراق بودند. این دو بعداً رابطهی طولانی و پیچیدهای با هم داشتند، به خصوص بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳، زمانی که احمدینژاد رئیسجمهور منتخبِ ایران بود. سیاستهای احمدینژاد در مقایسه با جانشینِ میانهروترش، روحانی، «تند» بودند. احمدینژاد شاید به خاطر سخنرانیاش در سازمان ملل در سال ۲۰۱۰، شهرت داشته باشد، زمانی که روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر را زیر سؤال برد[۴۱].
بخشی از سخنرانی سال ۱۳۸۹ محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت ایران، در سازمان ملل درباره ۱۱ سپتامبر و ترک جلسه توسط هیأتهای برخی کشورها از جمله آمریکا [دانلود]
درباره حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ [۴۲] این را هم بگویم: در حالی که ایران در این ماجرا دخالت نداشت، متحدان آمریکا در آن دخیل بودند. گزارش پایگاه داده ضدجاسوسی سیآیای نشان میدهد پلیس نیوجرسی، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پنج اسرائیلی را به خاطر تماشای آتشسوزی در مرکز تجارت جهانی و ابراز خوشحالی عمومی از حملات آن روز دستگیر کرده که دو نفر از آنها مأمور موساد بودهاند. این اسرائیلیها دو ماه در بازداشت افبیآی بودند تا اینکه با میانجیگری مقامات دولت بوش، هر پنج نفر آزاد شدند و به اسرائیل برگشتند. تلویزیون اسرائیل، این پنج نفر را به عنوان قهرمان تحسین کرد.
۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربای ۱۱ سپتامبر، سعودی بودند[۴۳] و دو نفرشان («المحضار[۴۴]» و «الحازمی[۴۵]») با سازمان اطلاعات عربستان ارتباط داشتند. سال ۲۰۱۶، وقتی گزارش «۲۸ صفحهایِ[۴۶]» خودِ کنگره که جلوی انتشار گرفته شده بود، بالأخره منتشر شد[۴۷]، مستندات اقدام سعودیها در تأمین مالی ۱۹ هواپیماربا هم افشا شد؛ کسی که این بودجه را تأمین کرده بود، کسی نبود جز شاهزاده «بندر بنسلطان[۴۸]» (معروف به «بندر بوش[۴۹]» [به خاطر ارتباط نزدیکش با جورج بوش پدر و بعدها جورج بوش پسر]) سفیر عربستان در آمریکا [بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵]. با این حال، حتی بارها ذکر نام بندر بنسلطان در گزارش ۲۸ صفحهایِ سانسورشده کنگره هم باعث نشد یک هیأت منصفه عالی برای تحقیق در اینباره در دادگاههای آمریکا تشکیل شود.
اواخر همان ماه، یعنی ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱، ژنرال «وسلی کلارک» گفت یک ژنرال ارشد در داخل پنتاگون [مقالهای به او داده و] به او گفته: «این مقاله دفتر وزیر دفاع (رامسفلد) است که استراتژی ما را تشریح کرده است. در عرض پنج سال [دولتهای] هفت کشور را سرنگون خواهیم کرد.» ژنرال ارشد سپس نام این کشورها را آورد که آخرینِ آنها ایران بود [جزئیات بیشتر].
ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ناتو میگوید مدت کوتاهی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، یکی از ژنرالهای آمریکایی یک یادداشت محرمانه در پنتاگون درباره جزئیات برنامههای آمریکا برای سرنگونی دولتهای عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه و ایران به وی نشان داده است (+)
جنگ عراق رسماً سال ۲۰۰۳ آغاز شد و مرحله اول آن تا سال ۲۰۱۱ ادامه داشت. جنگ عراق هم، مانند روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر، بر مبنای مجموعهی نامشخصی از پیشفرضها و القائات بود، نه واقعیتها و اسناد محکم درباره سلاحهای کشتار جمعی صدام. سرنگونی و اعدامِ صدام هم یکی دیگر از قتلهای هدفمند آمریکا در مقیاس بزرگتر بود؛ به همان سبک قتل سلیمانی. اندیشکدهی لیبرترینِ «مؤسسه کِیتو [۵۰] » سیاست «جنگ با تروریسم» دولت بوش-چنی را یک اتلاف پول نجومی توصیف میکند و مینویسد:
طبق یک تحقیقات جدید… هزینه جنگ با تروریسم تقریباً ۵ تریلیون دلار بوده است [۵۱] ؛ رقمی واقعاً حیرتانگیز. حتی اگر کسی اعتقاد داشته باشد اقدامات آمریکا در قالب این سیاست باعث شده امنیتِ ملت ما اندکی بیشتر شود، باز هم آمریکا میتوانست به روشهای دیگر و با هزینهای بسیار کمتر به پیشرفتهای بسیار بزرگتری در زمینه ایمنی و امنیت دست پیدا کند.
سال ۲۰۰۷، مجله آلمانی «اشپیگل» فاش کرد [۵۲] که دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا [جورج بوش پسر]، برنامهای مخفی برای حمله به ایران در آینده دارد.
باراک اوباما به عنوان نماد «امید» و «تغییر» انتخاب شد، اما اقدامش در انتخاب هیلاری کلینتون به عنوان وزیر خارجه، برای ایران اتفاقی تراژیک بود. کلینتون سال ۲۰۱۲ گروه تروریستی ایرانی «مجاهدین خلق[۵۳]» را از «فهرست گروههای تروریستی» وزارت خارجه آمریکا خارج کرد[۵۴]. رسانهها با افتخار در بوقوکرنا کردند که لابیگرها دوباره کار خودشان را کردهاند؛ چراکه مجاهدین خلق نمایندهی ایرانیهای پولدارِ خارجنشینی است که دلشان میخواهد در ایران تغییر رژیمِ خشونتآمیز اتفاق بیفتد.
«تغییری که بتوانیم باورش کنیم»؛ یکی از اصلیترین کلیدواژههای تبلیغات انتخاباتی اوباما، تغییرِ سیاستهای دولت(های) قبلی در آمریکا بود (+)
مسعود رجوی (چپ) سرکرده وقت مجاهدین خلق در کنار صدام، دیکتاتور وقت عراق؛ منافقین در حمله عراق به ایران طرف صدام را گرفتند (+)
مجاهدین خلق زمانی یک فرقهی اسلامیِ عجیبوغریب و انحرافی بود که به آلبانی تبعید شد و ایرانیها به دلیل حمایتش از عراق در جنگ ایران-عراق از آن متنفر بودند. اما پول همه چیز را تغییر میدهد؛ مجاهدین خلق هم این روزها با بودجهی هنگفتش ریختوپاش میکند، مراسمهای بزرگ در واشینگتن و نیویورک برگزار میکند، و به «رودی جولیانی» [وکیل شخصی ترامپ] و «جان بولتون» [مشاور امنیت ملی سابق ترامپ] پول میدهد تا در این مراسمها سخنرانی کنند. پرزیدنت باراک اوباما پس از آنکه هیلاری کلینتون را از وزارت خارجه بیرون انداخت توانست از طریق همکاری با روحانی، رئیسجمهور میانهروی ایران، و امضای «توافق هستهای ایران»، موسوم به «برجام [۵۵] »، در سال ۲۰۱۵، به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کند.
«جان بولتون» مشاور امنیت ملی سابق ترامپ یکی از سخنرانهای موردعلاقه منافقین است (+)
«جان بولتون»: آمریکا باید حکومت ایران را پیش از جشن چهلسالگیاش سرنگون کند [دانلود]
از سال ۲۰۱۷ به بعد، با روی کار آمدن ترامپ، «جیم متیس» وزیر دفاع آمریکا و عدهای دیگر مرتباً درخواستهای متعدد کاخ سفیدِ ترامپ برای آوردنِ فشار نظامی به ایران را نادیده میگرفتند. اعتقاد آنها این بود که اسد، به لطف ایران و روسیه، عملاً در جنگ داخلی سوریه پیروز شده و اکنون جنگ با داعش در اولویت قرار دارد. در انتهای سال ۲۰۱۸، وقتی ترامپ خواستار خروج نیروهای آمریکایی از سوریه شد، متیس از سِمت خود استعفا داد.
همان سال ۲۰۱۸، «رکس تیلرسون [۵۶] » مدیرعامل سابق «اکسانموبیل [۵۷] »، از سِمت خود به عنوان وزیر خارجه کنارهگیری کرد و مایک پمپئو جانشین او شد. پمپئو حتی لحظهای برای تمرکز روی هدف گرفتنِ دشمنِ اصلیِ قدیمیاش، قاسم سلیمانی، تعلل نکرد. کار پمپئو ماه آوریل سال ۲۰۱۹، با اقدام شوکهکنندهی آمریکا در تعیین کلِ سپاه پاسداران به عنوان یک «سازمان تروریستی» آغاز شد. به گفته «ریس اِرلیش» خبرنگار رویترز در کتاب «دستورکار ایران [۵۸] »، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نهاد اقتصادی عظیم در ایران است و حدود ۱۰ درصد از کل اقتصاد ایران را در اختیار دارد. بنابراین اضافه کردن سپاه پاسداران ایران به فهرست گروههای تروریستی مانند اضافه کردن «آمازون[۵۹]» [غول فناوری و تجارت الکترونیکی] آمریکا به فهرست سازمانهای تروریستی است. اما بیانیهای که سپاه پاسداران را به فهرست گروههای تروریست اضافه کرد، چیزی بیشتر از چند جمله متن بود: اکنون شمشیرها از رو بسته شده بودند. یکی از مقامات ارشد سابق دولت ترامپ میگوید: «بولتون و پمپئو میدانستند که تروریستی اعلام کردن سپاه، دامنهی اهداف آمریکا را گسترش میدهد [۶۰] .»
سخنرانی «مایک پمپئو» درباره سیاست ضد ایرانی آمریکا پس از برجام و اِعمال «شدیدترین تحریمهای تاریخ» علیه ایران [دانلود]
توضیحات بیشتر درباره اقدام ترامپ علیه سپاه پاسداران [دانلود]
کنگره آمریکا، سال ۱۹۷۳، «قطعنامه اختیارات جنگی [۶۱] » را تصویب کرد. طبق این قعطنامه، رئیسجمهور آمریکا موظف است هر زمان که نیروهای مسلح وارد «درگیری یا موقعیتهایی که در آنها بهوضوح درگیریِ قریبالوقوع محتمل است» به کنگره خبر بدهد و هرگونه درگیریای را پس از ۶۰ روز متوقف کند، مگر آنکه از کنگره مجوز تداوم درگیری را دریافت کرده باشد. این در حالی است که از سال ۱۹۷۳ تا کنون، کنگره برای استیفای مسئولیت معینشدهاش در قانون اساسی مبنی بر کنترل ماشین جنگ آمریکا، تلاش زیادی نکرده است. پروفسور «جک گلداسمیت [۶۲] » [استاد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد و کارشناس محافظهکار و شناختهشده حوزههای حقوق بینالملل و قانون امنیت ملی] خاطرنشان میکند: «کشور ما، کاملاً آگاهانه، به یک شخص، یعنی رئیسجمهور، ارتشی بهشدت بزرگ و اختیاراتی بهشدت گسترده داده است تا از آن به شیوههایی استفاده کند که بهراحتی منجر به یک جنگ گسترده میشوند.»
اگر فقط یک مسئله وجود داشته باشد که یک روز منجر به تشکیل نشستی برای [باز]تدوین قانون اساسی آمریکا شود، آن مسئله همین سابقهی طولانی آمریکا در «انحصار قوهی مجریه[۶۳]» [به موجب اصل دوم قانون اساسی آمریکا[۶۴]] در دستان رئیسجمهوری است که از اختیارات خود برای به راه انداختن جنگهای اعلامنشده علیه کشورهای کوچکتر و ضعیفتر سوءاستفاده میکند. سیستم ما دارد خلافِ روح و متنِ قانون اساسی آمریکا عمل میکند. آنچه درباره سلیمانی رخ داد، چیزی فراتر از قتل یک نفر است. این اقدام نشان میدهد طبقه حاکمِ فعلی ما، از کلینتون گرفته تا ترامپ، چنان عاشق خشونت است که از خط قرمزِ «تحقیر قانون اساسی» هم عبور میکند؛ «عشق به جنگ» همه چیز است. چه چیزی میتواند روح این آدمها را تسخیر کرده باشد؟
[۱] Trump’s Murder of Qassem Soleimani: Why We Must Stand Up to the Christianity of Brutality Link