وصیتنامه شهید

شهید سید علی اکبر دهقان؛ بدان امید دهم‌ جان، که خاک کوی تو باشم....

شهید سید علی اکبر دهقان؛ بدان امید دهم‌ جان، که خاک کوی تو باشم….


شهید سید علی اکبر دهقان؛ بدان امید دهم‌ جان، که خاک کوی تو باشم....

به گزارش نوید شاهد، سید علی اکبر دهقان، شهیدی است شگفتی آفرین که از معجزات دفاع مقدس و از تربیت یافتگان مکتب انقلاب عاشورایی روح الله (ره) است. شهیدی که با سر جدا شده از پیکر، به تاسی از جد مظلوم و غریبش، سالار سر بریده ی عاشورائیان عشق در تاریخ انسان، ذکر حسین بر لب داشت و در وصیت خود نیز همین از خدا خواسته بود. شهیدی که مصداق این کلام شد:
عاشقان را سر شوریده به پیکر، عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر، عجب است…

سید علی اکبر دهقان، اول بهمن ۱۳۴۳، روز پنجشنبه همزمان با ۲۱ رمضان و شهادت جدش امیرمومنان (ع) در محله جوادیه به دنیا آمد. انس و الفت عجیب واشتیاق شدیدش به مساجد و مراسم مذهبی و محافظت بر نماز و قرآن، تاثیر زیادی بر شکل گیری و رشد شخصیت او داشت. ۱۳ ساله بود که پدرش کارگر کارخانه جهان چیت کرج شد و خانواده به محله چهارصد دستگاه کرج مهاجرت کردند.

خواهر شهید می گوید: درسخوان بود و بخصوص در درس ریاضی بسیار باهوش و قوی بود. در همه مشکلات درسی ریاضی متل اعشار و هندسه و محاسبات، به من کمک می کرد. اما بخشی از شخصیت و روحیات اخلاقی علی اکبر از همین دوره ابتدایی ظهور یافت.

یکی از همکلاسی ها و دوستان او از منش والا و روح بزرگش چنین روایت می کند: «از همان کودکی همیشه بفکر بچه های فقیر و بی بضاعت بود.برای بچه هایی که مداد یا کاغذ یا دفتر نداشتند با پول توجیبی خودش این وسایل را می خرید. یک بار یکی از بچه های کلاس بغلی کفش نداشت و در سرما دمپایی پا می کرد که سر نداشت و نوک انگشتهایش از آن بیرون زده بود. علی پول جمع کرد و برای این بچه کفش خرید. روزی که کفش را داد آن بچه چنان شادی و خوشحالی از خود نشان داد که عجیب بود.

ذهنی پرسشگر و متفکر داشت و هیچگاه اوقاتش را به بطالت نمی گذراند. تابستان ها کمک خرج خانواده بود و میرفت کارگری و شب با دست پینه بسته از کار ساختمان بر می گشت تا باری از دوش خانواده و پدر زحمتکش خود بردارد. یک سال هم‌ قنادی کار کرد.

 

انقلاب آمد که مردان را عیار عشق گردد

از سال‌های پیش از انقلاب، هرچه با امام و نهضت او آشناتر شد، ارادتش به این انسان الهی بیشتر و بیشتر گشت. او باید سرباز سرانداز راه خمینی (ره) می شد که همان راه خدا و راه عاشورائیان حسین (ع) بود. یا سری پرشور و ایمانی عمیق و مستحکم، همراه دوستانش وارد فعالیت های انقلابی شد. با وجود کنترل ساواک به شعارنویسی روی دیوارها می پرداخت. در راهپیمایی های مردمی سال ۵۷ شرکت فعال داشت و همکلاسی ها و دوستان و حتی معلمان خود را هم تشویق به شرکت می کرد. اعلامیه های امام را مخفیانه تکثیر و پخش می کرد.

محله چهارصد دستگاه کرج؛ منطقه قرمز و ناامن منافقین!

اوایل انقلاب با دو دوست دیگرش سید مصطفی حسینی و سید حسن دهقان با شناخت درست از توطئه های منافقین رودرروی آنان ایستاد و محل را از لوث وجود آنان پاکسازی کرد. در اسناد محرمانه منافقین که بعدها کشف شد، منطقه چهارصد دستگاه کرج، منطقه قرمز و ناامن برای این مزدوران اعلام شده بود!
از آغاز تاسیس بسیج به فرمان امام، به عضویت آن درآمد. خط خوشی داشت و در دوره کلاسهای خوشنویسی و خطاطی شرکت می کرد. به ورزش‌های رزمی و فنون کاراته علاقه داشت و تمرین و ممارست زیادی در آن می کرد. الگوی جوانمردی و فتوت و روحیه و منش پهلوانی بود. فنون رزمی و تکنیک های دفاع شخصی را به سرعت یاد گرفت و تلاش و تمرین زیادی در آن صرف کرد. همیشه با افراد قوی هیکل تر و قدبلندتر و بزرگتر از خودش مبارزه می کرد و هرگز با افراد کوچکتر و ضعیف تر از خودش حریف نمی شد. با خط خوشش بر روی بسیاری از دیوارهای شهر، جملات امام را نوشته بود. چندبار به جبهه اعزام شد اما در اعزام آخر و در سفر بی بازگشتش، خدا سرانجامی شگفت برایش رقم زده بود.

 

شهیدی که پیکر بی سرش یا حسین می گفت!….

پیشاپیش یک دسته پانزده نفره در حال پیشروی در منطقه جنگی هستند. ناگاه صدایی تیز و بلند، گوش جمع پانزده نفره‌شان را پر می‌کند. روی زمین پرت می‌شوند. گوش‌هایشان سوت می‌کشد و چشم‌هایشان پر از خاک می‌شود. سرشان را با دست‌هایشان می‌گیرند تا موج انفجار تمام شود. ترکش‌ها بدن‌شان را پاره پاره می‌کند و خونی گرم از پیشانی‌هایشان می‌چکد. با پیرهن‌های دریده آرام آرام بلند می‌شوند. یاد علی اکبر می‌افتند که جلوترشان راه می‌رفت. صدایش می‌زنند: «علی اکبر، علی اکبر! خوبی برادر؟» سرش جلوی پایشان غلت می‌خورَد! وحشت‌زده عقب می‌کشند. چشم‌های علی اکبر باز است و با نگاهی خندان به آسمان خیره شده.
می‌دوند. هنوز باورشان نشده که سر علی اکبر جلوی پایشان افتاده. می‌دوند. پیکر بی سرِ علی اکبر، «یا حسین» گویان راه می‌رود! برادران رزمنده می‌لرزند. نمی‌دانند چه کنند. علی اکبر شهید شده یا زنده است؟! مگر بدن بی سر و سر بی بدن، به حسین (ع) سلام می‌دهد؟
گریه امان‌شان را می‌برد. دیگر به مین و رگبار گلوله‌ها فکر نمی‌کنند. پشت سرِ پیکر بی سرِ علی اکبر می‌دوند، علی اکبر، آخرین «یا حسین»اش را می‌گوید و روی زمین می‌افتد. دور بدنش حلقه می‌زنند. گلویش هنوز عطر خوش و آسمانی یا حسین می‌دهد.

حکایت وصیت عجیب علی اکبر و دعایی که مستجاب شد

می‌خواهند بدن بی سرش را بلند کنند که پاکت نامه‌ی نیمه سوخته‌ای از کوله پشتی علی اکبر بیرون می‌افتد. وصیت‌نامه‌اش را همان‌جا باز می‌کنند:
«ألسلام علی الرأس المرفوع. خدایا من شنیده‌ام که امام حسین (ع ) با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم این گونه شهید بشوم. خدایا شنیده‌ام که سر امام حسین (ع ) را از پشت بریده‌اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده شود. خدایا شنیده‌ام سر امام حسین (ع ) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی‌دانم که بتوانم با آن انس بگیرم و بتوانم بعد از مرگم قرآن بخوانم، ولی به امام حسین (ع ) خیلی عشق دارم؛ دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سرِ بریده‌ام مترنم به ذکر یاحسین یا حسین باشد…»
و چنین بود که سر علی اکبر بر دامن جد مظلومش سرور شهیدان عالم، حسین (ع) آرام گرفت و کربلایی شد… .

 

انتهای گزارش/

 



منبع خبر

شهید سید علی اکبر دهقان؛ بدان امید دهم‌ جان، که خاک کوی تو باشم…. بیشتر بخوانید »

«شهید حسن خسروی بیژائم»

مروری کوتاه بر وصیت‌نامه «شهید حسن خسروی بیژائم»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از بیرجند، «شهید حسن خسروی بیژائم» در تاریخ ۳ تیر ۱۳۴۸ در روستای «بیژائم» به دنیا آمد و در ۳ مرداد ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۱ منطقه حاج عمران بر اثر اصابت به ترکش به سر شهادت رسید.

گزیده‌ای از وصیتنامه «شهید حسن خسروی بیژائم» 

قدر امام عزیزمان را بدانید و رهنمودهایش را با جان و دل عمل کنید دنیا به غیراز انبیاء و ائمه اطهار(ع) تاکنون چنین رهبری را به خود ندیده هست در رابطه با مسئله جنگ همانگونه که شرکت فعال دارید ثابت قدم باشید از جنگ خسته نشوید که ما هنوز اول درگیریمان با آمریکاست تا آمریکا باقی هست ما هم هستیم. سرنوشت اسلام بستگی به سرنوشت جنگ دارد پس بکوشیم تا باعث سرفرازی اسلام عزیز باشیم.

انتهای‌پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مروری کوتاه بر وصیت‌نامه «شهید حسن خسروی بیژائم» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگینامه شهید «غلامحسین محمدزاده»

مروری بر زندگینامه شهید «غلامحسین محمدزاده»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از استان کهگیلویه و بویراحمد، سردار شهید «غلامحسین محمدزاده» فرزند علی‌حسن در ۲٠ آذر ۱۳۴۱، در شهرستان چرام چشم به جهان گشود.
 
دوران نوجوانی او به مبارزه با رژیم شاهنشاهی گذشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اخذ مدرک دیپلم در کمیته فرهنگی جهاد سازندگی دهدشت به فعالیت پرداخت. 
 
با شروع جنگ تحمیلی با گذراندن دوره نظامی به عنوان پاسدار، رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام این سردار والامقام در ۵ مهرماه ۱۳۶۰، باشرکت در عملیات ثامن الائمه (ع) و در منطقه عملیاتی آبادان براثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
 
فرازی از وصیتنامه شهید: 
 
امت به پا خواسته و قهرمان ایران، بدانید که منافقان کوردل و فریب خوردگان آمریکایی و غیره، با این ترور‌ها نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.
 
با این اعمال ضد انسانی نمی‌توان روحیه رزمندگان ما را در جبهه‌ها تضعیف و آنها را از جنگ بر علیه کفر و امپریالیسم آمریکا باز دارند. 
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگینامه شهید «غلامحسین محمدزاده» بیشتر بخوانید »

خدا نکند عده‌ای انقلاب را از درون تهی کنند

خدا نکند عده‌ای انقلاب را از درون تهی کنند


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شهید «رمضان پناهی» فرزند «پناه‌علی» ۶ مهرماه ۱۳۳۲ در ساوه دیده به جهان گشود. این شهید والامقام ۱۱ تیرماه ۱۳۶۴ به فیض شهادت نائل آمد. بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید را به بهانه سالگرد شهادتش می‌خوانیم.

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

با توکل بر خداوند متعال و با دورود بر مهدی موعود (عج) و با درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران. با دورود فراوان بر مادرم، همسرم، فرزندانم، خواهرم، برادرانم و با دورود بر کلیه امت حزب‌الله و شهیدپرور ایران.

توبه نامه‌ام را به شما که وصیت‌نامه‌ام می‌باشد، خطاب به شما عزیزان ایثارگرم که وارث همه مسئولیت شهادتم (البته اگر خدای متعال قبول کند) در بین بستگانم می‌باشید می‌نویسم.

من با آگاهی کامل این راه را که همان ردپای امام حسین (ع) است انتخاب نموده‌ام. من یک سرباز راه حق علیه باطل هستم و با میل و رغبت خودم این مسیر را که راه شهدای اسلام است انتخاب نموده‌ام. من این راه را برای رضای خدا متعال و به خاطر قرآن و اسلام انتخاب نموده‌ام؛ چرا که خون سرخ شهیدان از صدر اسلام تا شهدای کربلای جنوب و غرب ایران فریاد می‌زند که چرا نشسته‌اید؛ آخر ما مسلمان هستیم. ما در عصری زندگی می‌کنیم که کفر و نکبت سراسر دنیا را گرفته است. به قول امام عزیز ما باید آنقدر شهید و خون بدهیم تا فتنه و کفر از روی زمین برداشته شود. ما باید آنقدر شهید بدهیم تا اسلام عزیز با ظهور مهدی (عج) پیروز شود و عدل الهی در سایه توحید برقرار گردد.

عزیزان من! مبادا روزی امام امت و فقیه عالی‌قدر را تنها بگذارید. ما در حال حاضر هرچه داریم از روحانیت مبارز داریم. واقعا کشور ما در لجنزار فرو رفته بود که نجاتش را باید مدیون این رهبر عالی‌قدر و روحانیت مبارز دانست. در حال حاضر تمام کشور‌های غرب و شرق بر علیه این رهبر کبیر انقلاب و ایران اسلامی توطئه می‌کنند؛ تمام کشور‌های جنایتکار هم‌دست شدند بلکه این انقلاب را شکست بدهند، نکند خدای ناکرده عده‌ای هم پیدا شوند از داخل مثل خوره این انقلاب را بخورند.

امیدوار هستم که مکر و حیله دشمنان، چه داخلی و چه خارجی به خودشان باز گردد.

باز هم توصیه می‌کنم اگر می‌خواهید در ادامه راه شهدا باشید؛ اگر می‌خواهید شهدا را خشنود کنید، اگر می‌خواهید رزمندگان را یاری کنید، امام و فقیه عالی‌قدر را کاملا حمایت کنید و آن‌ها را تنها نگذارید.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار 

والسلام

رمضان پناهی، مورخ ۱۳۶۴/۱/۱۷

منبع: نوید شاهد

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خدا نکند عده‌ای انقلاب را از درون تهی کنند بیشتر بخوانید »

آرزوی فروختن دینم را به گور می‌برید

آرزوی فروختن دینم را به گور می‌برید


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شهید «محمد دامغانی محمودآبادی» فرزند «ابراهیم» ۲۰ آبان ۱۳۴۴ در شهرستان گرمسار استان سمنان دیده به جهان گشود. این شهید والامقام ۱۹ تیرماه ۱۳۶۲ در اهواز به فیض شهادت نائل آمد. بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید را به بهانه سالگرد شهادتش می‌خوانیم.

تفنگم را بیاورید تا سینه دشمن را سوراخ سوراخ کنم که دیگر تحمل این همه نامردی و نامردمی را ندارم. آخر مگر این ملت آزادی‌خواه و حق‌پرست چه کرده است که این‌چنین ناجوانمردانه علیه او بسیج گشته‌اند؟ آخر مگر در این دنیا استقلال و آزادی جرم است که این‌چنین ملت‌های آزادی‌خواه را به محاصره اقتصادی و نظامی می‌کشند؟

کفنم را بیاورید تا بپوشم که خون من از خون حسین (ع) و على (ع) و زهرا (س) به خون خفته رنگین‌تر نیست. به جهان‌خواران شرق و غرب بگویید که اگر خانه و کاشانه‌ام را به اسارت برید؛ اگر پول و ثروتی را که ندارم تاراج کنید؛ اگر گلوله‌های شما قلبم را سوراخ کند؛ آرزوی شنیدن یک کلمه ضعف و زبونی از دهانم، آرزوى فروختن دینم را به گور خواهید برد.

به آن‌ها بگویید اگر پیکرم را صدپاره کنید؛ اگر پاره‌های تنم را به آتش بسوزانید؛ اگر خاکسترم را در دریا بریزید؛ از دل امواج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید که فریاد می‌زنم: «اسلام پیروز است و منافق نابود است.»

پدرجان! اگر شهید شدم مرا تشیع جنازه نکنید که از روى هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع جانشان را در راه انقلاب فدا کرده‌اند شرمنده‌ام. بر روى سنگ قبرم اسمم را ننویسید، چون می‌خواهم همچون دَه‌ها هزار شهید دیگر گمنام باقی بمانم. اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید: «پر کاهی تقدیم به آستانه کبریایی الله»

خداحافظ که من رفتم به امید خدا در کربلا زیارت می‌کنم و خدمت می‌رسم.

از پدر، مادرم، برادرم و خواهرم خواستارم که به جای عزاداری برایم جشن بگیرید؛ به امید پیروزی.

خداحافظ

منبع: نوید شاهد

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آرزوی فروختن دینم را به گور می‌برید بیشتر بخوانید »