وصیتنامه شهید

طرح/ به شناخت تاریخ اسلام اهمیت زیادی قائل شوید

طرح/ شهید باکری: به شناخت تاریخ اسلام اهمیت زیادی قائل شوید


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طرح/ شهید باکری: به شناخت تاریخ اسلام اهمیت زیادی قائل شوید بیشتر بخوانید »

طرح/ پرچم انقلاب اسلامی را با خون خود برافراشته نگه دارید

طرح/ پرچم انقلاب اسلامی را با خون خود برافراشته نگه دارید


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طرح/ پرچم انقلاب اسلامی را با خون خود برافراشته نگه دارید بیشتر بخوانید »

طرح/ وصیتنامه شهید «جعفر خاوری»

طرح/ وصیتنامه شهید «جعفر خاوری»


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طرح/ وصیتنامه شهید «جعفر خاوری» بیشتر بخوانید »

گذری بر زندگی‌نامه شهید «ابوذر مرادی»

گذری بر زندگی‌نامه شهید «ابوذر مرادی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «ابوذر مرادی» در سال ۱۳۴۲ در روستای زره شوران از توابع شهرستان تکاب در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.

وی با توجه به اینکه از خانواده محروم به پا خاسته بود فردی ساعی و تلاش گر بود و همیشه در مقابل سختی‌ها و مشکلات می‌ایستاد و جوانی پر شور و متدین بود و با همه مشکلات تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد و با علاقه شدید به ارگان انقلابی سپاه پاسداران عضو آن ارگان انقلابی شد و در دوران خدمت هیچ وقت خستگی را در دل راه نداد و سرانجام در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۶۲ هنگام نبرد با ضدانقلابیون در زیوه به شهادت رسید.

شهید مرادی همچون افراد حزب ا… در تمام صحنه‌های انقلاب حاضر بود و بخصوص در گروه تبلیغات و برنامه‌های فرهنگی در روستا نقش مهمی داشت و جانانه در این راه فداکار بود.

با توجه به این که شهید مرادی فردی مومن و معتقد به آرمان‌های اصیل اسلامی و قرآنی و ائمه اطهار بود شرکت در محافل و مجالس مذهبی را واجب می‌شمرد و در همه حال پیش قدم بود.

وی از نظر اخلاق و رفتار زبانزد دوستان بود، در وصیت نامه اش امام خمینی (ره) را رهبری خردمند و پیامبر گونه وصف کرد و لبیک گویی به فرمان او را بر همه واجب دانست.

شهید مرادی در وصیت نامه اش چنین آورده است:

«خداوند و پیامبر اکرم (ص) چنین می‌فرماید، شرافتمندترین مرگ‌ها شهادت است و من نیز به پیروی از پیامبر پا در این راه می‌گذارم، می‌دانم که اعزام به جبهه نبرد حق علیه باطل شربت شهادت نوشیدن است و من نیز جانم را فدای دین و اسلام و قرآن و رهبر انقلاب امام خمینی می‌نمایم.

حرمت خون شهیدان را نگه دارید و ادامه دهندگان راه شهید باشید و هرگز امام را که امید ملت و کشور ماست تنها نگذارید.

خداوندا تو شاهد هستی که جوانان ما چگونه عاشقانه و جان بر کف و گوش به فرمان امام اقدام به مبارزه گذاشته و در این راه جان خود را فدا می‌کنند. از انقلاب و راه شهیدان باید حمایت کرد، چون این انقلاب با قطره قطره خون شهدا بدست آمده.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گذری بر زندگی‌نامه شهید «ابوذر مرادی» بیشتر بخوانید »

من در جهاد یاد گرفتم کار برای خدا دلسردی ندارد/// در دست انتشار

کار برای خدا دلسردی ندارد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «خسرو سرداری ممقانی» فرزند «محمود» 9 فروردین سال 1338 در شهر ممقان آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود. وی که دانش آموخته کارشناسی مهندسی عمران بود، با شروع جنگ تحمیلی به عنوان جهادگر راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و فرماندهی گردان‌های انصار جهاد سازندگی آذربایجان شرقی را برعهده گرفت. او در جریان عملیات کربلای 5 در تاریخ 26 دی سال 1365 در منطقه شلمچه به مقام رفیع شهادت نائل شد.

وی در بخشی از وصیت نامه خود آورده است:

اینجا جبهه است. انسان به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کند. جز یاد خدا و هیچ دلهره و ترسی ندارم از اینکه اینجا بمیرم. فقط مسؤول هستم از جان برادرانم محافظت کنم. عراقی ها از ترس شان آنقدر منور می‌فرستند که آدم فکر می‌کند چراغ‌های شهر روشن است. همیشه در فکر رزمندگان هستم که جانشان را در طبق اخلاق گذاشته‌اند و در راه اسلام، قرآن و مملکت فدا می‌کنند. گاهی که به مرگ فکر می‌کنم به خودم می گویم: آدم بالاخره خواهد رفت چه زود چه دیر، چه بهتر که در راه خدا برود.

مسئولیت ما زدن پل‌های خاکی است، چقدر خاطره و تجربه دارد، از هزار بار رفتن به خارج پر ثمرتر است. شهید ساجدی می‌گفت: جبهه دانشگاه امام زمان است. نمی‌دانید رزمندگان در شب عملیات چه حال و هوایی دارند. یقیناً این شور و عشق محصول این دانشگاه است. بعد از مدت 25 روز از اینکه نتوانستم به مرخصی بیایم، معذرت می‌خواهم. عملیات بود به ما اجازه ندادند. راستش را بخواهی خودم نیز نخواستم، علاقه‌مند بودم در عملیات شرکت داشته باشم. امروز از عملیات کربلای 4 برگشته‌ام. در یک جای خلوت یک پتو انداخته ام و با خدایم راز و نیاز می‌کنم. ضمناً کارهایم را رو به راه کرده‌ام، فارغ بال هستم.

فکر می‌کنم خدا انسان را آفریده و به او عقل داده تا کارهای خداپسندانه انجام دهد تا باعث سرافرازی خود و خانواده‌اش و جامعه را فراهم آورد. به خدا شکر می‌کنم که لحظاتم را عاطل و باطل نمی‌گذرانم. از خداوند می‌خواهم که تا هستم در راه او قدم بردارم.

همسرم امیدوارم در تمام لحظات عمرت چه با من باشی و چه نباشی سر بلند باشی. من می‌خواهم در براندازی ظلم عفلقی‌ها نقشی داشته باشم و اگر نتوانم، خوشحالم از اینکه به این نیّت عزمم را جزم کرده‌ام. با اینکه عشق و دوست داشتن خصیصه فطری است. ولی این عشق فطرتاً برای خداست. بعد به مخلوق او، در انسان وقتی انحراف بوجود می‌آید که خدا را فراموش کند و به جای عشق حقیقی به عشق‌های مجازی روی می آورد، در این رهگذر عشق و پرستشی قابل احترام است که با عشق خدا توأم باشد و من این گونه عشق را نسبت به همسرم به پدر و مادرم به برادران و خواهرانم مخصوصاً به رهبرم، رهبری که تمام وجودش برای خدمت به امتش بود، رهبری که هستی‌اش تجلیگاه عشق خدایی، رهبری که جز اسلام برایش مطرح نیست، ابراز می‌دارم. لذا از خداوند می‌خواهم این گونه عطوفت و مهربانی را در فراز و نشیب‌ها سست و دگرگون نسازد و من در تمام لحظاتم با عزمی راسخ و استوار می‎‌ایستم و از خدا می‌خواهم مرا در چنین راهی موفق گرداند.

مادر خوبم می‌دانم چقدر برایم زحمت کشیده‌ای ولی این را بدان که چقدر توپ‌ها و بمب‌های صدامیان فرزندان عزیزی را از مادران گرفته‌اند. من خود را در مقابل آن‌ها کوچک احساس می‌کنم. مادرم نمی‌دانی که چه بر سر این شهرهای گیلانغرب، قصر شیرین، مهران، آبادان، دزفول آورده‌اند، راستی امروز 16/10/65 مصادف است با ولادت حضرت زینب (س) شما می‌دانید حضرت زینب در این دنیای فانی چقدر مشقت‌ها و ناملایمات کشید در عین حالی که صبور بود در مقابل یزید زمان خویش ایستاد و خم به ابرو نیاورد. ما نیز اگر بگوییم پیرو راستین اسلام و قرآن و پیامبر و امامان هستیم، باید صبور باشیم و در مقابل یزیدیان بایستیم و تنها توکل به خدا کنیم. چرا که «الا بذکر الله تطمئن القلوب».

به یادم افتاد امروز سالروز شهادت 150 نفر از رزمندگان دانشجوی پیرو خط امام است که مظلومانه با گلوله‌های توپ و آر پی جی دشمن قطعه قطعه شده اند. مقاله‌ای خواندم که دست و پایشان را می‌بستند و برای هر کدام یک آرپی جی می‌زدند که حتی قطعه هایشان پودر می‌شد و این در هویزه اتفاق افتاد، در کربلای هویزه، من کجا بیایم؟ این دنیا پر از مکر و حیله است نمی‌خواهم بمانم و اگر بمانم کارم ادای وظیفه است، برای رضای خدا. ما، در جزایر مجنون جاده‌ای در دست احداث داریم. جاده‌ای که ما را به عراق و از آنجا به کربلا متصل می‌کند. اینجا هر لحظه ساعت‌ها تجربه است از ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام و مسؤولین رده بالا، خداوند پیروزیشان را سریع‌تر کند. این رزمندگان شب ها گریة وداع می‌کنند با این که هیچ گناهی ندارند از خداوند طلب عفو و بخشش می‌نمایند. این حال را خداوند از تمام مسلمین و مؤمنین اش دریغ نفرماید و سفارش می‌کنم به شما، جبهه بروید. از تمام شما حلیت می‌طلبم.

به تمام همکاران و جهادگران عزیز که همدوش رزمندگان اسلام در سنگر دفاع از اسلام و مظلومان تاریخ به پیکار مقدسشان ادامه می‌دهند، سلام دارم.

من در جهاد یاد گرفتم معنای کلام امام را که فرمود «کار برای خدا دلسردی ندارد.» لذا ما اظهار محبت مظلومان و زحمتکشان کشور اسلامی‌مان را به هزاران تشویق و آفرین گفتن‌ها ترجیح می‌دهیم و زمانی که حاصل تلاشمان به بار می‌نشیند گویی که زحمتی نکشیده‌ایم، از خداوند می‌خواهم که شما را در این راه، نستوه و استوار نگه دارد. قدر یکدیگر را بدانید و در کارهایتان از خدا کمک بخواهید.

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کار برای خدا دلسردی ندارد بیشتر بخوانید »