وصیت نامه شهدا

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «عباس دهقان طزرجانی» یکم مهر ۱۳۴۰ در روستای طزرجان از توابع شهرستان تفت یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به‌عنوان سرباز ژاندارمری با سمت نیروی واحد تدارکات راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام ۲۱ مهر ۱۳۶۰ در تپه چغالوند گیلان‌غرب توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و کتف به شهادت رسید. پیکرش در حسینیه فاطمیه زادگاهش به خاک سپرده شد.

 در بخشی از وصیت‌نامه این شهید والامقام آمده است:

اگر شما کشاورزان باشید که به فرزندانتان درس شهادت یاد بدهید شما پابرهنه‌های عزیز هستید که مایه پیروزی اسلام هستید و نمی‌گذارید یک منافقی به اسلام و قرآن تجاوز کند شما اگر با لشکر کافر بجنگید و کافران را بکشید به بهشت می‌روید و اگر کشته شویم به بهشت می‌رویم. امام خمینی (ره)

با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و سلام به شما پدر و مادر باایمان و قرآن‌شناس. پدر گرامی من که در این راه پر افتخار و پر شهادت رفتم و می‌روم همچون خود را آگاه کن و خود را استوار کن تا بتوانی جلو دشمنان صبر کنی. مادر عزیزم پیام من این است که آن اشک چشم بر زمین می‌ریزی همچون خود را مانند ام‌لیلا مادر علی‌اکبر بساز که جلو چشم مادر شهیدان فاطمه زهرا (س) روسفید باشی.

مادر جان من که مانند یک سرباز دیوانه این راه را انتخاب کردم. ناله من آنجاست که از دست مردم نمی‌توانستم در طزرجان بمانم ولی زمانی که خونم بر زمین می‌ریزد؛ مانند آن خانم و همسر شهید کلاه‌دوز باروحیه بسیار قوی با منافقین سخن‌های صحیح‌تر بنده به مردم بگو تا بدانند دیوانه کجا می‌رود. من یک خاری بودم جلو پای مردم مستکبر و من رفتم و می‌روم. خودم پابرهنه بودم و یک‌طبقه مستضعف و شما باید با کمال پرافتخار و با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید.

تنظیم: ندا دهقانی زاده

 انتهای خبر/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

با استقامت راه شهدا صحرای کربلا را ادامه بدهید بیشتر بخوانید »

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «نبی‌الله کریمی» سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ اما وقتی دید که ضدانقلاب در حال آسیب زدن به کشور هستند، به نیروهای انقلابی پیوست. او علاوه بر دفاع از انقلاب اسلامی و ایستادگی در مقابل دشمنان، در جبهه شمالغرب کشور، از همرزمانش خواندن و نوشتن را یاد گرفت و این‌طور شد که توانست چند خطی برای خود وصیت‌نامه بنویسد.

یکی از رزمندگان همراه شهید کریمی در خصوص روزهای قبل از شهادت او گفته است: با نبی‌الله سه ماه در مهاباد مستقر بودیم که به‌دلیل اوضاع نابسامانی که آن‌جا داشت، ما در مقری در میدان گوزن‌ها ماندگار شدیم. در مکانی که مأموریت‌مان بود، اوقات فراغت زیادی داشتیم. یک شب نبی‌الله گفت: «چون امام خمینی (ره) تکلیف کرده‌اند که درس بخوانیم، من می‌خواهم همراه با جنگ و حضورم در جبهه از فرصت‌ها استفاده کرده و درس هم بخوانم». این را که گفت، من هم استقبال کرده و شروع کردم به آموزش او.

نبی‌الله دفتری تهیه کرده بود و من هم هر شب سرمشقی داده و درسش را پیگیری می‌کردم. دو سه روزی به شهادتش مانده بود که گفت می‌خواهم وصیت‌نامه‌ای بنویسم؛ بنابراین دفترچه وصیت‌نامه‌ای که تهیه کرده بود را به من داد و گفت: «هرچه که می‌گویم بنویس».

دفترچه را گرفتم و سؤال‌های دفترچه را می‌خواندم و پاسخ‌های او را می‌نوشتم. به صفحه ۱۱ وصیت‌نامه که رسیدیم، بالای صفحه نوشته شده بود مطالبات من به این شرح است. به این‌جا که رسیدیم، نبی‌الله دفترچه را از من گرفت و گفت: «این قسمت را خودم می‌خواهم بنویسم»؛ هنوز املای بعضی از کلمات را به درستی نمی‌دانست؛ بنابراین از من می‌پرسید و من برایش روی کاغذ دیگری نوشته و او از روی نوشته من می‌نوشت. نبی‌الله این‌گونه نوشت: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید». من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: «آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت‌نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟» و او در کمال صداقت و سادگی گفت: «اتفاقاً ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست».
شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید

هشتم آبان سال ۱۳۶۰ درگیری بین نیروهای بسیج و سپاه با ضدانقلاب اتفاق افتاد و نبی‌الله در همین درگیری‌ به شهادت رسید. شهید نبی‌الله کریمی متولد سال ۱۳۳۷ در روستای قشلاق نوروز از توابع شهرستان بیجار بود.

منبع: فارس

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید نبی‌الله کریمی: از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید بیشتر بخوانید »

علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید/ از گفته‌های امام پیروی و به آن عمل کنید

علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید/ از گفته‌های امام پیروی و به آن عمل کنید+ سند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، وصیت‌نامه‌های شهدا چراغ راهی است که این روز‌ها پس از گذشت سال‌ها از پایان جنگ تحمیلی، همچنان راه را برای کسانی که می‌خواهند پای خود را جای پای شهدا بگذارند، مشخص می‌کند؛ شهیدانی که راه خدا را پیمودند و سرانجام عند ربهم یرزقون شدند.  

شهید «عزت‌الله اوضح» یکی از شهدایی است که همچون دیگر شهدا، وصیت‌نامه او حاوی نکات ارزنده‌ای است؛ شهیدی از دیار سیدالکریم (ع) که دوم خرداد سال ۱۳۴۵ متولد شد و سرانجام پس از مجاهدت‌های فراوان، درحالی که در عملیات‌های بسیاری شرکت کرده و بار‌ها جانباز شده بود، سرانجام ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۶۷ در عملیات «بیت‌المقدس شش» با سمت معاون اطلاعات و عملیات لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع)، شربت شهادت را نوشید و به معشوق خود پیوست.

وصیت‌نامه شهید «عزت‌الله اوضح»

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود خدمت امام زمان (عج) و نایب بر حق او امام خمینی و با سلام و درود خدمت خانواده‌های شهدا و با سلام و درود نثار ارواح پاک شهدای اسلام؛ و من در نهایت می‌رسم به شما خانواده عزیزم، با سلام و درود خدمت پدر و مادر عزیزم و با سلام و درود خدمت برادران و خواهرم و با سلام و درود خدمت قوم و خویشان، و سلام بر شما پدر و مادر عزیزم که زحمت‌های فراوانی برای من کشیدید و مرا بزرگ کرده‌اید و تا به این‌جا رسانده‌اید و از شما می‌خواهم که مرا حلال کنید؛ زیرا امکان دارد من در خانه اشتباهات زیادی کرده باشم؛ و‌ ای پدر و مادر عزیزم، این را هم شما می‌دانید و هم من که من شهید می‌شوم و شما این را بدانید که اسلام به این خون‌ها نیاز دارد، و از شما می‌خواهم که برای من حقیر گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید، بر مصیبت‌های سخت اباعبدالله (ع) گریه کنید و شما این فکر را نکنید که ما فرزندی داشته‌ایم و الان این‌جا نیست و شهید شده است و برای این‌که از پیش شما رفته‌ام، تأسف بخورید و گریه و زاری و شیون کنید.

این را به شما بگویم که‌ ای پدر و مادر عزیزم، شما امانت‌دار خوبی بودید و من که امانتی در دست شما بودم، شما از آن خوب مواظبت کردید و دوباره آن را به خدا سپردید، و شما این فکر را نکنید که ما فرزندی داشته‌ایم و از دست ما رفته است؛ بلکه این فکر را بکنید که امانت‌دار خوبی بودیم و خدا امانت‌داران را دوست دارد؛ و‌ ای پدر عزیزم، این را به شما بگویم که اگر در آخرین لحظات من نیستید؛ ولی آقا امام حسین (ع) و امام زمان (عج) بر بالین من است. و مادرم، تو این را بدان اگر تو این‌جا نیستی که سر من را در دامن بگیری؛ ولی مادر اصلی ما فاطمه (س) این‌جا است؛ پس من تنها نیستم؛ و‌ ای پدر و مادر عزیزم، من هیچ‌موقع زحمت‌های شما را از یاد نمی‌برم، و‌ ای پدر و مادر عزیزم، از شما می‌خواهم که برادر کوچکم قدرت‌الله عزیز را طوری بزرگ کنید که اسلام به آن نیاز دارد، و در این برهه زمانی از شما می‌خواهم که مواظب او باشید و دیگر این‌که از شما می‌خواهم که او را به کلاس‌های قرآن بفرستید و او را به قرآن و دعا سوق دهید؛ و قدرت‌الله عزیزم‌، ای برادر کوچکم، ان‌شاءالله که مرا حلال کنی، و می‌رسم به برادر بزرگم‌، ای برادر عزیزم درست است که من و تو زیاد پیش یکدیگر نبودیم؛ ولی من تو را خیلی دوست دارم و همیشه به یاد تو بوده‌ام، و از تو می‌خواهم که این راهی که می‌روی و آن راه شهدا است را ادامه بدهی و از تو می‌خواهم که اگر خواستی برای برادر حقیرت گریه کنی، گریه نکن و فقط برای مصیبت‌های سخت اباعبدالله (ع) گریه کن و از تو می‌خواهم مرا حلال کنی، و از تو خواهر عزیزم، سلام بر تو‌ ای خواهر عزیزم فاطمه، از تو می‌خواهم که مرا حلال کنی، و از تو می‌خواهم که گریه برای من نکنی و فقط گریه برای زینب (س) عزیز بکن که چه مصیبت‌هایی که کشیده و از تو می‌خواهم که بعد از شهادتم، زینب‌وار باشی و راه زینب (س) را ادامه بدهی و رضای خدا را به‌جای آوری؛ و پیامی در آخر دارم برای شما پدر و مادر و خواهرم و برادرم و قوم و خویشان و دوستان که هیچ‌وقت در مجالس پرشکوه شرکت نکنید و خود هم همچنین مجالسی نداشته باشید، و از شما می‌خواهم که علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید، به جای اینکه سفره‌های رنگین داشته باشید، و از شما همه می‌خواهم که پیرو خط امام باشید و از گفته‌های امام پیروی کنید و به آن عمل کنید؛ و از همه شما می‌خواهم که مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب مغفرت کنید، و از شما می‌خواهم که سلام مرا به امام عزیزم برسانید، و من در نهایت پیامی دارم برای خانواده‌های شهدا که این را حتماً به آن‌ها بگویید که ای خانواده‌های محترم، شما این را بدانی:

اگر فرزندتان شهید شد؛ ولی به جای آن به کربلای اباعبدالله‌الحسین (ع) می‌رسید و حرم آقا اباعبدالله (ع) با خود آقا درد دل می‌کنید و من با یک حالت دیگر به شما بگویم، من از سنگر‌های جبهه، خاک پای شما عزیزان را می‌بوسم و افتخار می‌کنم و از شما می‌خواهم که از خدا برایم طلب مغفرت بکنید؛ و‌ ای پدر و مادر عزیزم، من مقداری کتاب دارم، که بعد از اینکه خواهرم و برادرم از آن استفاده کردند؛ آن را به کتابخانه مسجد رضوی بدهید، و در ضمن من مقدار کمی نماز قضا و روزه قضا دارم که از شما می‌خواهم آن را جبران کنید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

از شما می‌خواهم که برایم از خدا طلب مغفرت کنید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

خدایا خدیا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

خدایا خدایا زیارت کربلا نصیب ما بگردان

عزت‌الله اوضح

بیست و هشتم اسفند ۱۳۶۱

علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید/ از گفته‌های امام پیروی و به آن عمل کنید

علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید/ از گفته‌های امام پیروی و به آن عمل کنید

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

علی‌وار زندگی کنید و سفره‌های ساده داشته باشید/ از گفته‌های امام پیروی و به آن عمل کنید+ سند بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگینامه شهید «میرمحمود بنی‌هاشم»

نگاهی به زندگینامه شهید «میرمحمود بنی‌هاشم»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، «میر محمود بنی هاشمی» در دهم خرداد ۱۳۳۷ در روستای «ساحلی سفلی» از توابع مشکین شهر متولد شد.
وی تحصیلاتش را نخست در روستای نیران  در مجاورت زادگاهش  گذراند و آنگاه به همراه خانواده به شهرستان تبریز نقل مکان کرد و در مدرسه شبانه روزی قطران، مقطع دبستان را به پایان برد.

در این زمان روز‌ها در کارگاه قالیبافی کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند، دوره راهنمایی را نیز در مدرسه راهنمایی پاسارگاد تبریز با نمرات عالی در سال‌های ۱۳۴۸ به اتمام رساند، اما مشکلات اقتصادی خانواده، مانع از ادامه تحصیل او در دبیرستان شد و با این حال عشق و علاقه به مطالعه، او را به سوی کتاب‌های مذهبی، تاریخی و علمی سوق داد. 

میر محمود، نوجوانی را با کار روزانه در قالیبافبی و درس خواندن شبانه، پشت سر گزاشت و دوره متوسطه را به صورت متفرقه پی گرفت. در سال ۱۳۵۴ به پیشنهاد والدینش به خواستگاری (دخترعمه اش) می‌روند. به خاطر شناختی که میر محمود از همسر آینده‌اش داشت با هم ازدواج می‌کنند. ثمره ازدواج آن‌ها چهار فرزند است. 

در سال ۱۳۵۶ میر محمود به سرباز‌ی اعزام و در نیروی هوایی تهران مشغول می‌شود. تماس‌های او با افرادی، چون پدر بزرگش که فردی متدین و آگاه بود بسیار مؤثر واقع شدند و نگرشی ضد رژیم و استبداد پهلوی را به او می‌بخشد و حضور او در راهپیمایی‌ها و تظاهرات، قبل از اعزام سربازی، ناشی از برخورد و آشنایی او با این گونه افراد است، در طول خدمت سربازی نیز همچون قبل به فعالیت‌هایش ادامه می‌دهد به طوری که پخش اعلامیه ها‌ی حضرت امام در پادگان، عمده فعالیت اوست.

وی سرانجام در پانزدهم مرداد ۱۳۶۶ با سمت فرمانده گردان حضرت علی اصغر در سردشت به فیض شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید میرمحمود بنی‌هاشم:

راهی که ائمه معصومین (ع) و به‌خصوص سید مظلومین و سید الشهداء (ع) رفته است، انتخاب کردم. زمانی که پروردگار عالم در قرآن کریم آن‌قدر به رزمندگان اسلام و مجاهدین فی‌سبیل‌الله ارزش قائل است، پس چرا ما آن راه را انتخاب نکنیم؟

که اگر نکنیم در غفلت هستیم زمانی که خداوند در قرآن، سوره توبه آیه ۱۱۰ خریدار جان مؤمنان به بهای بهشت است و بنده فروشنده، چه است خدا، خون آنان که در معامله شرکت می‌کنند زمانی که پیامبر اسلام در جنگ‌ها آن‌قدر فعالیت کرده و تا پای شهادت پیش می‌رود و عزیزان و دوستان خود را در این راه شهید می‌دهد و این قدر استقامت می‌کند پایداری می‌کند تا دشمن زبون را به شکست وامی‌دارد؛ مانند جنگ حنین که حضرت علی (ع) می‌فرماید: 

«ما هر موقع در جنگ‌ها سست می‌شدیم به پیامبر گرامی اسلام پناهنده می‌شدیم.» 

زمانی که حضرت علی (ع) اولین امام بر حقّ شیعیان آن همه در جنگ‌ها شرکت می‌کند، شمشیر می‌زند، فداکاری می‌کند و زمانی که ضربت دین خدا به سرش می‌خورد می‌فرماید: 

«فزت برب الکعبه» قسم به پروردگار رستگار شدم به معنی امام علی (ع) رستگاری را در شهادت می‌داند، پس چرا ما این راه را انتخاب نکنیم که اگر انتخاب نکنیم در غفلت هستیم. زمانی که امام حسین (ع) در واقعه کربلا آن همه جانبازی می‌کند عزیزان، اصحاب و انصار خودش را در راه دین خدا شهید می‌کند و چنین می‌فرماید من مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگانی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی‌دانم و زمانی که حضرت اکبر (ع) در مقابل ناراحتی حضرت امام می‌فرماید: پدر جان مگر ما حق نیستیم می‌فرماید بلی، می‌فرماید پس در این صورت چرا ما باید از مرگ بترسیم که بترسیم در غفلتیم زمانی که ریشه اسلام به آبیاری با خون عزیزانش سیراب می‌شود و رشد می‌کند و اولیای ما و ائمه ما با خون خودشان ریشه اسلام را سیراب کردند پس چرا ما چنین نکنیم؟ که نکنیم در غفلت هستیم.

زمانی که پیامبر اسلام آن همه زحمت می‌کشد، جنگ می‌کند، ائمه آن همه زجر و بلا می‌کشد و زمانی که حضرت موسی کاظم (ع) یازده سال در زندان بغداد می‌ماند برای بقای اسلام پس چرا ما چنین نکنیم که اگر نکنیم در غفلت هستیم ما باید در راه دین خدا شهید بدهیم، اسیر بدهیم، معلول بدهیم، تا اسلام زنده بماند.

انگیزه انتخاب این است پس باتوجه‌ به حکم صریح پروردگار عالم، سنت پیامبر اسلام و ائمه اطهار (ع) این راه را انتخاب کردم و در انتخاب این راه کاملاً آزاد بودم و هیچ سازمانی و یا ارگانی در انتخاب این راه دخالتی نداشته؛ بلکه خودم آزادانه انتخاب کردم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگینامه شهید «میرمحمود بنی‌هاشم» بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی  شهید «سیدحسن موسوی ندوشن»

نگاهی به زندگی شهید «سیدحسن موسوی ندوشن»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، «سیدحسن موسوی ندوشن» هشتم فروردین ۱۳۴۷، در روستای آشتیانه اردکان به دنیا آمد. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی پرداخت. طلبه بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی به جبهه رفت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، با سمت تک تیرانداز در شوشتر هنگام آموزش نظامی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش آن به شکم، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

وصیتنامه شهید موسوی ندوشن: 

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه ومنجی عالم بشریت آقایمان مهدی (ع) و بنام نیرو دهنده قلب‌های ضعیفان و‌ای کسی که در قرآن وعده دادی و به وعده هایت وفا کردی و می‌کنی و‌ای آرام دهنده قلب‌های مومنان به ما توفیق بندگی و بالاتر از همه توفیق شهادت در راه خودت عطا فرما و نام ما را در لیست شهدایت ثبت و ضبط بگردان و به ما توفیق بده تا بتوانیم در کنار رزمندگان خالص و از جان گذشته ات به نبرد با دشمنان اسلام و قرآنت بستیزیم.

خدایا عقیده ما را صاف کن که واقع بین شویم و در برابر توطئه‌های منافقین همچون کوهی مقاوم و استوار بایستیم و به ما نیروی صبر و بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم.. باری‌ای حسین‌ای امام ما که در صحرای کربلا غریبی و در صحرای کربلا غریبانه به شهادت رسیدی و وقتی که همه یارانت به شهادت رسیده بودند صدا می‌زدی هل من ناصر ینصرنی تا شاید کسی شما را یاری کند، ولی کسی نبود که تو را یاری کند به غیراز طفل شش ماهه ات علی اصغر.

ولی‌ای امام حسین الان برخیز و ببین که چگونه علی اکبر‌ها و علی اصغر‌ها و قاسم‌ها و حبیب ابن مظاهر‌ها دارند در اینجا نایب فرزندت مهدی امام خمینی را یاری می‌کنند و اگر آن روز کسی را نداشتی به تو یاری کند امروز جوانان عاشق شهادت و جهاد هستند امروز این عزیزان دارند به تلافی آن روز انتقام می‌گیرند. امام حسین ما را بپذیر و توفیق به ما بده تا بتوانیم در راه اسلام بجنگیم و عمر نا قابلمان و مرگمان را در راه خدا به اتمام برسانیم و همانطوری که جوانان ما رفتند من هم دوست دارم بروم.

وصیت نامه از پدر و مادرم می‌خواهم تا در مرگ پرافتخار من اگر خدا قبول کند گریه وزاری نکنند و برای من سیاه نپوشند. چراکه، چون اگر کسی سیاه پوش شد سیاه پوشی نشانه غمگینی است و من دوست ندارم برای شهادت من غمگین شوی و بدانید که اگر شما از نظر شهادت من از روی از دست دادن من گریه ناراحتی بکنید من ناراضی هستم و خواهم شد. گریه بکنید خیلی زیاد که چرا دیگر فرزندانی زیاد ندارم که به جبهه بروند و راه سرخ این فرزندم را در پیش بگیرند. گریه کنی گریه خوشحالی و بدانید من امانتی هستم که خدا به شما داده و به موقع آن را خواهد گرفت مادرم از شما خواهش می‌کنم اگر گریه می‌کنی طوری گریه کن که گریه تو نشانگر گریه شوق باشد و پدر عزیزم من مطمئن هستم که شما گریه نمی‌کنی و اگر هم کردی گریه شوق می‌کنی پدرم راه من و شهید علی قاسمی و دیگر شهدای انقلاب را ادامه بده

ای برادر عزیزم می‌خواهم ناراحت نباشید و همدوش با پدرم به رزم خویش ادامه دهی.. از خواهرانم می‌خواهم که صبر خود را همچون صبر زینب در روز عاشورا نشان بدهند و زاری که موجب طاقت فرسائی آن‌ها می‌شود نکنند. از آن‌ها می‌خواهم فرزندان خود را زینب گونه و حسین وار تربیت کنند و از همکلاسیهایم می‌خواهم که راه مرا ادامه دهند و مواظب باشند این راه راهی است که اگر ایمانشان ضعیف شد نمی‌توانند آن را ادامه دهند و از قافله عاشقان الله عقب می‌مانند از پدر و مادرم و مسئولین سپاه می‌خواهم مرا در آشتیانه به خاک بسپارند. 

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی شهید «سیدحسن موسوی ندوشن» بیشتر بخوانید »