تلاش کردیم انحصار سلبریتیها را بشکنیم/انحصار در هر زمینهای فسادزا است/ سلبریتی یکی از رویکردهای نقد اجتماعی ما بود
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سریال وضعیت زرد که پخش آن به پایان رسید، سعی داشت با روایت طنازانه قصه چند جوان، نقبی هم به شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بزند.
قصههای این مجموعه در قالب کمدی موقعیت روایت میشدند که به سیتکام شهره است. ماجرای این سریال با بیکار شدن جوانی به اسم سعید شروع شد که با وجود دانش و تخصص فراوان در حوزه فیزیک هستهای ناچار است به پسرخاله و دو نفر از دوستانش در یک خبرگزاری بپیوندد تا چرخ زندگیاش بچرخد. به گفته دستاندرکاران این سریال ۱۳ قسمتی که هر شب حوالی ساعت ۱۹ و ۳۰ دقیقه راهی آنتن شد، احتمال ادامهدار شدن وضعیت زرد وجود دارد و مخاطبان در آینده شاهد فصلهای دیگری از زندگی شخصیتهای این سریال خواهند بود. برای بررسی سریال نشستی با حضور عوامل آن در روزنامه جامجم برگزار شد. حامد بامروتنژاد (تهیهکننده)، مجید رستگار (کارگردان)، علی عموکاظمی (نویسنده)، حسین غلامی (روابط عمومی)، مهران رجبی، زینالعابدین تقیپور، حسام خلیلنژاد و بهار داورزنی (بازیگران) از مهمان حاضر در این نشست بودند که به پرسشهای ما پاسخ دادند.
دایی همراه اما سربار
آقای رجبی، باتوجه به صحبتهایی که در مورد گارد چهرهها نسبت به ورود جوانها مطرح میشود چه شد پذیرفتید در کاری که بیشتر گروه آن جوان هستند بازی کنید و جزو تک چهرههای سریال باشید؟
مهران رجبی (بازیگر نقش دایی): اصولا وقتی به ما زنگ میزنند سوال میکنیم بازیگران اثر چه کسانی هستند؟ مثلا صبح از اصفهان و چهارمحال و بختیاری برای دو سریال تماس گرفتند و من همین را پرسیدم تا بنا به پاسخها تصمیم بگیرم. برای آثاری که در تهران است این سوال را نمیپرسم. میپرسم کارگردانش کیست؟ و کجای تهران کار میشود؟ چون خودم کرج هستم و میخواهم بدانم کدام منطقه از تهران است یا اصلا خارج شهر است یا نه؟ مثلا کارهای آقای مهام معمولا سمت بلوار ارتش است و آن زمان که کرونا نبود برای سریالهای نوروزی رفت و آمد به آنجا از ۱۵ اسفند به بعد واقعا برایم سخت میشد و مجبور بودم در لواسان خانه اجاره کنم تا راحتتر سر صحنه بروم. با تمام اینها هیچوقت در عمرم برای بازی در فیلمی که حتی کار اول کارگردانش است، گارد نگرفتم. من اولین کار تصویری که انجام دادم با یک کار اولی بود. سیدرضا میرکریمی تا آن موقع فیلمی نساخته بود. یک نکته دیگر که میخواستم اضافه کنم این که در دو سال اخیر در هیچ کاری با بنده تسویه حساب نشده است. در «وضعیت رزد» تسویه حساب شد و باید تشکر ویژه کنم.
البته شما تجربه خوبی در همکاری با کار اولیها داشتید. میرکریمی کمکم تبدیل به کارگردانی شناختهشده شد.
بله. اگر از حافظ هم میپرسیدند کدام کارت را دوست داری، نمیگفت همه شعرهایم مثل بچههایم هستند و ممکن بود یکی را انتخاب کند. از من، شما و همه که بپرسی در کارنامه آقای میرکریمی هم کارهای سنگین و سبک وجود دارد. اشعاری که در سال در کشور سروده میشود، چهارتایش به اصطلاح میترکاند و بقیهاش ممکن است دیده نشود یا شاعرش چاپ هم نکند. کارهای نمایشی هم همینطور است. برای این کار وقتی دوستان تماس گرفتند دیدم میپسندم با کسی کار کنم که با او همخط و همفکر هستیم. این واقعا برایم ملاک است. ممکن است کارهای دیگر هم انجام دهم، ولی اگر همخط باشیم برایم دوصد خوشتر است. بچههای این کار همه خالص و به قول امروزیها دلواپس هستند که البته این روزها معنای بدی پیدا کرده، اما آخرش همین دلواپسها به درد نجات کشور میخورند.
شخصیت دایی همانقدر که حامی و همراه سعید است، سربار زندگی او هم هست و برای هر کاری سرش منت میگذارد. نگاه خودتان به این شخصیت چگونه است و چقدر شبیه او را دیدهاید؟
اگر مثل این شخصیت را ندیده باشی هم میتوانی بازیاش کنی. البته یکی از دوستان برایم نوشته بود یک دایی دارم کپی خودت در «وضعیت زرد». گاهی دایی میخواهد سربهسر خواهرزادهاش بگذارد و چنین کارهایی میکند. من با این نقش خیلی حال کردم. دایی قصه غر میزند، منت میگذارد و یک جورهایی میخواهد به سعید بگوید اگر من نباشم تو از پس خودت برنمیآیی. هر چقدر بیشتر این حرفها را میزند، برای مخاطبان لج درآورتر هم میشود.
شما در همین نشست هم بداههگوییهای در لحظه و بامزهای دارید. در این کار هم تکیه کلامهایی مثل «روی هیکلم حساب کن» میگویید که برای خودتان است. چقدر به نقش دایی اضافه کردید؟
به نظر من یک نویسنده نمیتواند برای همه دهانها بنویسد. کارهایی داشتم که کارگردان اصرار داشت عین دیالوگهای متن را بگوییم و ما هر چه خواستیم متناسب با خودمان تغییر دهیم اجازه نداد. هر کسی هم خروجی را دید، نپسندید. البته میگویند این هم شیوهای در کار است؛ ولی اگر شیوهای بد باشد باید عوض شود. از اینجا به آقای عیاری درود میفرستم که بسیار از این فرصت استفاده میکند و گاهی از بازیگر میخواهد که متناسب با حس و حال شخصیتش در آن لحظه چیزی بگوید. سریال «پایتخت» هم بیش از داستان روی توانایی و شیرینگویی بازیگران جلو میرود.
فرزانهای میان جمع
خانم داورزنی، معمولا میگویند دست خانمها در کمدی بسته است و کمتر از آقایان میتوانند خود را در این نقشها نشان دهند. این تجربه برای خودتان چگونه بود؟
بهار داورزنی (بازیگر نقش فرزانه) : فکر میکنم بار کمدی از همان ابتدا خیلی روی شخصیت فرزانه نبود. آن چهار شخصیت اصلی هر کدام مسیر کمدی داشتند. سعید میان آن چهار نفر خیلی معقولتر و رئالتر رفتار میکرد، اما مقابل فرزانه، باز فرزانه رئالتر بود. از ابتدا کاراکتر طنازی برای فرزانه نوشته نشده بود.
البته سکانسهایی مثل روشن بودن میکروفن و گاف دادن فرزانه در سریال هست که در آنها با قرار گرفتن فرزانه در موقعیت کمدی مواجه هستیم.
داورزنی: یکسری اتفاقات جذاب این شکلی داخل متن وجود داشت که فرزانه میتوانست آنجا کمی خارج از شخصیت خود برخورد کند و بازی کمدیتری داشته باشد. آقایان بامروتنژاد و رستگار به من میگفتند راجعبه فرزانه خیلی فکر کن. یک دختر مذهبی است که در اجتماع حضور دارد و جزئیات برخوردهایش با سعید، دایی، آدمهای بیرون از خانه و… متفاوت است. تلاش کردم این نقش را دربیاورم. به هر حال نمونه فرزانه را در جامعه میبینیم.
رستگار: سر شخصیت فرزانه و سعید بارها با حامد صحبت کردیم. فرزانه مذهبی است اما خشک مذهب نیست. چارچوب به روزی دارد. مدل این کاراکتر، کار را گاهی برای خانم داورزنی سخت میگیرد.
خانم داورزنی، خودتان تمایل داشتید که بازی کمدی فرزانه بیشتر باشد؟
داورزنی: تمایل داشتم چون میدیدم کار کمدی است و دوست داشتم من هم همینگونه باشم. اما با دوستان که صحبت میکردم میگفتند بعضی جاهایش را کم کن چون از شخصیت فرزانه خارج میشوی.
قبل از این تجربه کمدی داشتید؟
داورزنی: در سریال پردیس به خاطر داشتن لهجه کمی برایم این فرصت فراهم بود که شخصیت طنازی داشته باشد. در «وانتافه» هم طنز کار کردم ولی به این شکل نبود. جا دارد از همه همکاران حاضر در جمع و همچنین آقای شهبازی تشکر کنم. از آقای کلباسی هم ممنونم که من را به این جمع اضافه کرد.
برخلاف آثار درام، کمتر دیدهایم دختری چادری جزو نقش اصلی سریالهای کمدی باشد. طراحی این پوشش برای شخصیت فرزانه از کجا آمد؟ اصرار داشتید که این مدل را هم نشان دهید یا صرفا به خاطر خاستگاه خانوادگی او است؟
بامروتنژاد: دغدغه ما از ابتدا بازنمایی سبک زندگی آدمهایی بود که در جامعه تعدادشان قابل توجه است اما در رسانه به آنها توجه نمیشود. نمونه مشابه نداشتیم. این سبک آدمها در رسانهها معمولا به صورت چندزنه و ریاکار نشان داده میشوند یا خشک مذهب هستند و نمونههای خوب آن مثلا نیروهای امنیتی. نمونه طنز آدمهای این جنسی را نداشتیم. ما به نفع هدفمان، کلیشههای تلویزیون را کنار گذاشتیم. به نویسنده گفتیم خودسانسوری نکن. اینکه میگویم آسیبشناسی فضای تلویزیون ما در حوزه دین است. آنچه عموما از دین در سریالها نشان دادیم منزه، مقدس، محافظهکار و گوشهگیر است. مثلا در این کار ما گفته بودیم که سعید به عنوان یک دانشمند هستهای که فرزند شهید و از شاگردان شهید شهریاری است، قرآن روی میزش باشد اما یکی از دوستان صحنه میگفت چون این سکانس طنز است احتمالا نمیگذارند قرآن روی میز نشان داده شود و حذفش میکنند، پس هیچ المان دینی نباشد که یک موقع هتکحرمت نشود. میزان با احتیاط با دین برخورد کردن و آن را دور از زندگی روزمره نشان دادن گاهی زیاد میشود. آن وقت کارهای طنزی داریم که با همه شؤون زندگی شوخی میکند ولی زندگی دینی را نشان نمیدهد. فوقش شخصیت میرود در اتاقش و در یک سکانس احساسی با نور آبی که به فضا داده میشود نمازش را میخواند و وقتی تمام شد، دوباره زندگی و شوخی جریان پیدا میکند. ما میخواستیم این نگاه را بشکنیم. اتفاقا خواستیم بگوییم نگاه قبلی تعریف سکولار از دین است که میگوید دین فقط در جای خودش باشد. ما خواستیم بگوییم اتفاقا دین باید در همه شؤون باشد. مگر ما در هیات و مسجد شوخی نمیکنیم؟ مگر تکیهکلامهایی مثل «ما را دور ننداز» وارد شوخیهای ما نشده است؟ چرا اینها را حذف کنیم؟ در بازنمایی رسانهای ما که باعث ضریب گرفتن و واقعیتسازی میشود؛ چرا این موارد باید کنار برود؟ خواستیم در حدی که بلدیم زیست واقعی قشر مذهبی را نشان دهیم. البته چون نمونهای در رسانه نداشتیم خیلی دستودلمان میلرزید که خوب در میآید یا نه. میترسیدیم شوخیهایمان همپای بیان این حرفها درنیاید و کسی نخندد.
ممکن است برای در آوردن شوخیها باز مسیر به سمت کلیشههای جوابداده کج شود. شما هم دچارش شدید؟
بامروتنژاد: سعی کردیم نباشد. یکی از لغزشها در بازنمایی چنین شخصیتهایی لغزیدن به سمت کلیشههاست. یکی از نگرانیها در مورد شخصیت فرزانه همین بود. سختی کار خانم داورزنی و بقیه بچهها این بود که به سمت کلیشهها نروند. یکی از مولفههای زندگی دیندارانه، خلوت و جلوت داشتن است. در مورد پوشش هم تاکید روی این تضاد را داشتیم که او موقع حضور در جمع نوع پوشش و برخوردش یک جور دیگر و متناسب با دختری دیندار باشد و مثلا در سکانسهایی که فقط با سعید است، لباس رنگ شادتر بپوشد.
خانم داورزنی، ابتدا وقتی با پیشنهاد بازی در نقش دختری مذهبی مواجه شدید فکر میکردید قرار است کلیشهها تکرار شود؟
داورزنی: واقعا نه چون همه چیز درباره شخصیت فرزانه جدید بود. فرزانه در عین حال به شدت اجتماعی است. در نشستها شرکت میکند، سلیقه امروزی دارد و پیشنهاد خریدهای جذاب به سعید میدهد.
تعامل نگارشی
آقای عموکاظمی، موقع نوشتن قصه و شکل گرفتن شخصیتها در متن چقدر با بازیگران تعامل داشتید؟
علی عمو کاظمی (نویسنده) : موقع نوشتن متن با بازیگران تعامل نداشتم. بعد از آن بازیگران و کارگردان بودند که تغییراتی را اعمال کردند. این کار به استندآپ کمدی نزدیک است و به همین خاطر، کاشت و برداشت دارد. اگر کاشت یا برداشت را درست انجام ندهید شوخی خراب میشود.
زینالعابدین تقیپور (بازیگر نقش سعید) : بعضیها میگویند فیلمنامه ما بچه ماست، ایشان هر کلمه فیلمنامه بچهاش است! (میخندد)
رستگار: بچهها هم در یکسری قسمتها با تعامل، تغییراتی دادند. به هر حال این اتفاق میافتد چون شرایط نویسنده ممکن است با شرایط تولیدی متفاوت باشد. در لحظه و باتوجه به میزانسنهایی که میدادیم گاهی با پیشنهاد خودمان یا بچهها یکسری چیزها برای بهتر شدن تغییر میکرد. البته سعی کردیم آسیبی به متن نرسد.
تقیپور: یک دوره تمرین قبل از تولید داشتیم که تعامل در آن دوره اتفاق افتاد. علیآقا در این تمرین که با حضور آقای شهبازی (بازیگردان) بود، حضور داشت و گاهی بخشهایی را تغییر میداد یا اضافه میکرد. این تعامل خیلی به نزدیک شدن فیلمنامه به ما و ما به فیلمنامه کمک کرد.
آقای عموکاظمی، پیش از این تجربه نوشتن سیتکام داشتید؟
عمو کاظمی: قبلش فقط تجربه دیدن سیتکام را داشتم. در فصل اول «زیرخاکی» که شوخینویسی انجام دادم، دیدن سیتکامهایی که دیدم خیلی کمکم کرد. دفتری برای خودم دارم که شوخیها را مینویسم.
اتفاقات بامزه روزانه را مینویسید؟
عموکاظمی: هر چیز خندهداری ببینم یا بخوانم دلیل خندهدار بودن آن را برای خودم مینویسم. بعضی وقتها خود سوژه را مینویسم. مثلا در قسمت اول سعید اخراج شده است و دایی به او میگوید جایی نیست که بفرستندت آنجا؟ سعید میگوید کجا و او میگوید مجمع تشخیص مصلحت هستهای! شوخیهایی که با این موضوع میشود را برای خودم نوشته بودم و دیدم اینجا میشود استفاده کرد.
چرا سیتکام؟
در سیتکام معمولا تعداد لوکیشنها کمتر است. میشود گفت به خاطر کم کردن هزینهها سراغ این فضا برای ساخت وضعیت زرد رفتید؟
حامد بامروتنژاد (تهیهکننده) : حدود یک سال و نیم پیش سراغ این رفتیم که کاری در حوزه طنز بسازیم. این به سابقه هفت هشت ساله باشگاه طنز انقلاب برمیگشت که آقای محمدرضا شهبازی و دوستانشان ایجاد کرده بودند. پیشنهاد شد به طنز دراماتیک و نمایشی ورود پیدا کنیم. برایمان جالب بود که جامعه متدینین را در قالب طنز بازنمایی کنیم. معمولا این کار در کارهای سیاسی، پلیسی، امنیتی و… شده و کمتر در حوزه کارهای اجتماعی طنز بازنمایی شده بودند.
و شاید خیلی وقتها هم تصویر درستی در این آثار از آنها ارائه نشده است.
بامروتنژاد: دقیقا. البته این موضوع قصه مفصلی دارد که در ادامه به آن میپردازم. قالب سیتکام چند مزیت داشت که به فضای کار ما میخورد. یکیاش کم هزینه بودن آن است. از طرف دیگر جنس کار سیتکامی به گونهای است که فرآیند تولید آن زمان کمی میبرد. ما به نرمافزاری رسیدیم که هر دو روز میتوانستیم یک قسمت تولید کنیم. خواست ما این بود که کارمان مماس با جامعه باشد و وجه رسانهای اثر هنری برایمان مهم بود. فاصله نگارش و مصرف مخاطب در قالب سیتکام کم است و به همین دلیل میتوانست به روزبودن خود را حفظ کند. علاوه بر این چون سیتکام پیرنگ اصلی ندارد. شخصیتها پیشانی مواجهه با مخاطب هستند. به همین علت قصه کم نمیآورد. میتوانی با این شخصیتها قصهها متفاوت و متنوعی را روایت کنی. میبینید سیتکامهای معروف دنیا تا ۲۰۰ قسمت یا مثلا «فرندز» تا ۱۰ سال پیش رفته است. همچنین با این فضا میتوانیم چهرههای جوان بااستعداد را به سینما و تلویزیون معرفی کنیم. در آخر سیتکام به علت شخصیت محور بودن خیلی برای انتقال حال و هوا خوب است برای مثال چیزی که از برخی سیتکامهای معروف دنیا در خاطرتان هست، قصهها نیست بلکه آن حال و هوا و سبک زندگی آدمهاست. پس برای ما به خاطر بازنمایی که میخواستیم از جامعه دینی ارائه دهیم خیلی قالب سهل الوصولی بود.
مجید رستگار (کارگردان) : در این کار، طنز دیالوگمحور مدنظر ما بود و این طنز باتوجه با فضایی که نویسنده ایجاد میکند از لودهبازی و شوخیهای رایج در طنز جلوگیری میکند. اغلب فیلمهای کمدی که ساخته میشود بر اساس بداهه است. یک متن کوتاه دارند و بازیگران طبق فضایی که کارگردان میگوید کار را جلو میبرند. اینجا دیالوگهای کاملا چیده و خطکشیدهشده داشتیم که طنز داخل آنها جریان داشت و اگر یکی از آنها جابهجا میشد طنز کار از بین میرفت. یکی از مزایایی که سیتکام دارد همین است. کاملا دیالوگمحور است و دیالوگهای چیده شدهای دارد.
قبلا برخی تجربههای ایرانی در این زمینه چندان نتوانستند موفق باشند و اگر هم موفق بودند نمیتوان آنها را سیتکام به معنای واقعی دانست. فقط به این فضا نزدیک شدند. چطور این ریسک را کردید و چقدر موفق بودهاید؟
رستگار: در واقع تهیهکننده ریسک کرده و فکر میکنم جواب داده است. باید درباره ذائقهسازی صحبت کنیم. در این سالها انواع و اقسام ذائقهسازی برای مخاطب در سینما داشتیم. از طنزهای فارسی خودمان گرفته تا طنزهایی که اصلا طنز نیست و به لودهبازی نزدیک است. به هر حال این ذائقهسازی صورت گرفته که گاهی موفق بوده است و گاهی نه. این به عهده ماست که برای مخاطب ذائقه بسازیم و فضا را فراهم کنیم تا چیزی را قبول کند. اگر این کار درست انجام شود و بهخوبی توسط نویسنده، کارگردان، تهیهکننده، بازیگران و عوامل دیگر پیش برود، مطمئن هستم مخاطب مقابلش گارد نمیگیرد و آن را میپذیرد.
بامروتنژاد: کار واقعا ریسک داشت و ما تا لحظههای آخر این احتمال را میدادیم که در نیاید و لازم باشد تغییراتی در آن اتفاق بیفتد.
تعداد کم قسمتها هم به خاطر همین تردیدها بود؟
بامروتنژاد: یک دلیلش همین بود. فصل اول را طوری طراحی کردیم که قابل سنجش و قلقگیری باشد. برای ما خوب بود که کار نزدیک تولید پخش شد تا بتوانیم قلقگیری کنیم و فصلهای بعدی را درستتر ارائه دهیم. وقتی تصمیم گرفتیم در قالب سیتکام کار را پیش ببریم یادم هست نمونههای موفق و شکستخورده داخلی و خارجی را بررسی کردیم. با نویسنده و تیم تولید یکی از کارهای شکستخورده داخلی درباره اینکه چه شد این اتفاق برایشان افتاد، حرف زدیم. کاملا واقف بودیم که نمونه خارجی با ذائقه مخاطب داخلی ممکن است تفاوت داشته باشد.
مثلا سیتکامهای خارجی عموما همراه با صدای خنده هستند و شما این بخش را در سریالتان قرار ندادید.
بامروتنژاد: در آن سریالها جاهایی که طنز شکل میگیرد صدای خنده مخاطب پخش میشود. برآورد ما این بود که مخاطب ایرانی چنین چیزی را برنمیتابد و اینکه به او بگویی بخند را پس میزند. پس اینگونه نبود که کاملا آن فرم را برداریم و فقط بازیگران و متن را عوض کنیم. با این معیار که مخاطب ایرانی چه دوست دارد جلو رفتیم.
چند نمونه از آثار موفق که به آنها توجه داشتید را نام میبرید؟
بامروتنژاد: آثار خارجی که زیاد است، مثل سریالهای دوستان، تئوری بیگبنگ و… و. در داخل هم برخی کارهای موفق آقای مدیری به فضای سیتکام خیلی نزدیک بودند. در فضای داخلی یک اشتباهی که معمولا سر سیتکام اتفاق میافتد این است که عموما آن را به لوکیشین محدود تقلیل میدهند. در حالیکه لوکیشین محدود فقط یکی از ویژگیهای سیتکام است. ویژگی دیگر، جنس شوخیهای کلامی آن است. یکی از دوستان تعبیر خوبی به کار برد و گفت سیتکام یک جور استندآپ کمدی جمعی است.
همین جمعی بودن کار را سخت نمیکند؟
بامروتنژاد: دقیقا. یکی از معضلاتی که ما داشتیم این بود که بداهه گفتن برای بازیگران، به خصوص بازیگران طنز طبیعی است. اصلا یکی از ویژگیهای بازیگر طنز این است که بتواند بداهه بگوید و در سیتکام این خیلی ظرافت دارد.
باید کنترل شده باشد؟
بامروتنژاد: در متن گاهی یک کلام اگر جابهجا شود همه چیز عوض میشود. بازیگر بداههپرداز مفهوم متن را میگیرد و آن را متناسب با شرایط و بازیاش بهروزرسانی میکند اما در این فضا نمیشد چنین کاری کرد. تلاش داشتیم از لحاظ جنس شوخیها که کاملا کلامی است و کاشت و برداشت دارد به این سبک نزدیک شویم و معیارمان تناسب با فرهنگ ایرانی بود. اما مدام نگرانی داشتیم خوب از آب درمیآید یا نه؟ برای همین فصل اول را جمعوجورتر گرفتیم. البته برای مخاطب ایرانی و سیتکام که شخصیتمحور است تازه بعد از ۱۰ قسمت شخصیتها جا میافتند و تازه مخاطب با آن همراه میشود و همین کار را سخت میکند.
موضع ضد سلبریتی «وضعیت زرد»
در سریال شما موضع ضد سلبریتی خاصی دیده میشود؛ چه در انتخاب بازیگران که غالب نقشهای اصلی را به بازیگران غیرچهره سپردهاید و چه در شوخیهای قسمتهای مختلف سریال مثل مردن گربه یکی از سلبریتیها و… و. چرا این همه ضدیت؟
بامروتنژاد: سلبریتی دو معنا دارد. یکی معنای بدی است که از این واژه داریم و به کسانی برمیگردد که بهواسطه چهره شدن در یک حوزه در دیگر حوزههای تخصصی نظر عام میدهند و جایگاه رهبری اجتماعی پیدا میکنند. قصدمان دستانداختن این نگاه است. سلبریتی یکی از رویکردهای نقد اجتماعی ما بود. یک معنای سلبریتی هم یک بازیگر شناختهشده دوست داشتنی است که ما با آن مسالهای نداشتیم. حضور آقای مهران رجبی که یک سلبریتی به معنای خوب آن در جامعه ماست، این موضوع را نشان میدهد. اما چرا در گروه بازیگران کمتر از چهرهها استفاده کردیم؟ چون فکر میکنیم آفت گریبانگیر فضای رسانهای ما بهخصوص تلویزیون، این است که فرمان کنترل فضای رسانهای دست آن بخش منفی سلبریتیها افتاده است. متاسفانه وقتی فضای هنری و مدیریتی ما هم وابسته به این افراد میشود فرمان بیشتر دستشان میماند. متناسب با این نقد که به فضای تلویزیون و رسانه داشتیم قصدمان این بود که بگوییم با بازیگران جوان هم میشود کار کرد. جوانانی که در «وضعیت زرد» هستند هرکدام سابقه بالای ۱۰ تا ۱۵ سال تئاتر دارند. این افراد سواد، توان و انگیزه دارند، اما همیشه پشت نگاه مدیران و تهیهکنندگانی میمانند که میگویند باید در کارهایمان چهره باشد. این موضوع فضای انحصار را برای سلبریتیها به معنای منفی ایجاد میکند. راهکارش این است که به این بازیگران جوان هم قانع نشویم. شما باید مدام بازیگر جوان وارد کنی تا فضای رسانهای ما از انحصار سلبریتیها به معنای بدش خارج شود. این به سلبریتیها میگوید که اگر تو ناز کنی، صد تا جوان پشت خط ایستادند که حاضرند جایت بیایند. انحصار در هر زمینهای فسادزا است. در هر حوزهای مثل بازیگری، تهیهکنندگی و… اگر انحصار شکل بگیرد محل امن برای یک عده شکل میگیرد. به این معنا به نظرم یک معضل رسانهای – اجتماعی است که در متن و شوخیهایمان آنها را دست انداختهایم. غیر از این موضوع، ما با سلبریتی به معنای چهره شناختهشده زاویه نداریم. تلاش کردیم به رسانه، مدیران و هم صنفیهای خودمان اعتماد به نفس بدهیم میشود کار جذاب که از لحاظ محتوایی هم درست باشد. همچنین این اعتماد بنفس را ایجاد کنیم که میشود از نیروهای تازه نفس استفاده کرد و سد را شکست. اگر این کار فقط چنین اعتمادبهنفسی را به مدیران و همکاران ما بدهد هم خیلی خوب است.
رستگار: اگر میبینید حال خوب این بچهها هنوز ادامه دارد به خاطر ولایت تهیهکننده است. یکسری جوان هدفمند را که به دنبال بیرون آمدن از پشت دیوار بلند سلبریتیها بودن، گرد هم آورد. از شبکه هم تشکر میکنم چون اگر میخواست سختگیرانه عمل کند، کار حیف میشد. امیدوارم دریچهای برای ساخت کارهای این چنینی باز شده باشد.
شوخی و خط قرمزها
در سریال مواردی میبینیم که شاید پیش از این کمتر در قاب تلویزیون به این اندازه با آنها شوخی شده است. برای پخش این قسمتها دچار ممیزی و خط قرمز نشدید؟
عموکاظمی: من موقع نوشتن به پیشنهاد تهیهکننده خودسانسوری نکردم. شوخیهایی نوشتم که آن موقع مطمئن بودم در تلویزیون پخش نمیشود، اما دیدم که شد!
یعنی تمام آنها پخش شد؟
عموکاظمی: اکثریتش. بعضی قسمتها را که نگاه میکردم باورم نمیشد پخش شده باشد. بعدش رفتم تلوبیون را دیدم گفتم شاید آنجا حذف شده باشد، اما دیدم هست. توصیه آقای بامروتنژاد باعث شد خودسانسوری نکنم. خداراشکر کار خنثی نشد. امیدوارم در ادامه هم همینطور باشد و تلویزیون همینقدر خوب با کار برخورد کند.
بامروتنژاد: از تلویزیون و مدیریت شبکه سه تشکر میکنم. بعضی شوخیهای ما با خود شبکه و تلویزیون بود که با سعه صدر برخورد کردند و پخش شد.
آقای رستگار، تعامل شما با نویسنده چطور بود؟
رستگار: تقریبا از قسمت چهارم و پنجم به بعد در جلسات با هم بودیم. هماهنگی که آقای بامروتنژاد بین گروه ایجاد کردند کمک کرد درک بهتری از فضای متن نویسنده پیدا کنیم. البته معمولا فضای بصری فیلمنامهنویسها طبیعتا پایینتر است. منظورم شخص علمی عموکاظمی نیست؛ کلی میگویم. تعامل میان ما باعث شد فضای بصری بهتری ایجاد شود و ما هم به نگاه آقای عمو کاظمی نزدیک شویم. بیش از یک ماه قبل کلید خوردن تعامل داشتیم. برایم خیلی سخت بود که در اولین کارم سراغ سیتکام بروم؛ سبکی که هم شکست و هم موفقیت داشته است. اما به مدد دوستان و اتاق فکری که داشتیم، تولید شد. یک ماه و خردهای هم با آقایان بامروتنژاد و شهبازی، همراه بازیگران درگیر شخصیتپردازی بودیم.
عموکاظمی: آقا مجید واقعا همراه بود. میدانست بعضی چیزها برای من مهم است و برای همین زنگ میزد و نظرم را میپرسید. چنین کارگردانی که آن قدر به نویسنده اهمیت دهد کم پیدا میشود. از همه بازیگران و عوامل به ویژه آقای بامروتنژاد و شهبازی تشکر میکنم. واقعا آدمهای مخلصی هستند. معمولا برای تهیهکنندهها فقط مسائل مالی مهم است ولی این دوستان برای شکلگیری این کار خیلی زحمت کشیدند و حمایت کردند.
مشابه رضا زیاد داریم
آقای خلیلنژاد، رضا شخصیتی فرصتطلب و گاهی سودجو است که البته سادگیهای خاص خود را هم دارد. برای این شخصیت ما به ازایی داشتید؟
حسام خلیلنژاد (بازیگر نقش رضا) : مشابه رضا بسیار است. در هر اداره و ارگانی، چه خصوصی و چه دولتی میشود مثل او پیدا کرد.
تقیپور: آدمها یا اینطوری هستند یا دوست دارند اینطوری باشند.
البته سعید دوست ندارد این مدلی باشد.
خلیلنژاد: او هم یک جاهایی قاطی ماجراهای رضا میشود و گاهی گیر میکند. با نویسنده، کارگردان و بازیگردان درباره این حرف زدیم که رضا شخصیت بد و تلخی نیست. هر طور شده نانی درمیآورد اما باز اخلاق مدار است. سعی دارد به دوستانش هم یک نانی برساند و دستشان را بگیرد.
تضاد در شخصیت او وجود دارد. گاهی میخواهد زرنگبازی دربیاورد اما کارهای کودکانه میکند. مثلا برای ساخت فیلم جنگی تفنگهای اسباببازی بچهاش را میآورد! فاصله میان زرنگی و سادگیاش زیاد نیست؟
خلیلنژاد: رضا درک درستی از هنر ندارد. یک سری کارها را نمیتواند بکند و بلوف میزند. آرش میداند «نجات سرباز رایان» یک فیلم فاخر است اما رضا نمیداند و میگوید حالا که نمیتوانی آن را بسازی، نجات سرباز سامان را بساز!
رستگار: ما به ازای این شخصیت را زیاد داریم. کسانیکه از هنر، سینما و تلویزیون سررشته ندارند اما وارد میشوند و فکر میکنند راحت و کیلویی میشود کار ساخت. من به عینه از این دست آدمها دیدم. این شخصیت هم براساس همین عینیتها شکل گرفته است.
بازخوردهای مخاطبان در فضای مجازی و… چگونه بوده است؟
خلیلنژاد: خیلی خوب و فراتر از حد انتظار بوده است. وقتی کارگردانی، بازیگردانی، بازیگری و… کار را میبینم متوجه میشوم کار آبرومندی از آب درآمده است. آدمهایی که نمیشناسم به من پیام دادند و گفتند حالشان با این سریال خوب است. اتفاق خوبی برایمان افتاد و فراتر از حد انتظار دیده شد. اگر مثلا زمان هر قسمت بیشتر بود و در باکس اصلی شبکه سه روی آنتن میرفت، واقعا در حد عالی دیده میشد.
تمایل دارید بازیگری را در همین فضای کمدی ادامه دهید؟
خلیلنژاد: فضای ذهنی خودم به کمدی نزدیکتر است. کارهای جدی هم داشتم اما اگر بخواهم میانشان انتحاب کنم، قطعا انتخابم طنز است. اتفاقهای پشتصحنه کارهای طنز خیلی دلچسبتر است و همه حالشان خوب است. صبوری و انرژیات شاید خیلی بیشتر از یک کار جدی یا اکشن باشد. کار کمدی خیلی با حال من عجینتر است. جا دارد از همه عوامل این سریال تشکر کنم. خیلی گروه بااخلاق، همدل و دغدغهمندی هستند. از مسؤولانی هم که کار را پخش کردند ممنونم. خیلی جاها فکر میکردیم تیغ سانسور کار و بازیهای ما را خراب کند ولی با کارمان مهربان بودند.
به اضافه استندآپ
بخش استندآپ کمدی که در دل سریال گنجانده شده، نوع روایت را از یکدستی خارج میکند. هرچند در چند سکانس منطق حضور این بخش بیان شد اما همچنان نیازی به آن احساس نمیشود. چرا این بخش را اضافه کردید؟
بامروتنژاد: در این باره هیچ دفاع یا ردکردنی ندارم. داریم تجربه میکنیم. من این نقد و خیلی از نقدهای این چنینی را با این گزاره برای خودم حل میکنم که داریم تجربه میکنیم و باید کمکم مزه مزه کنیم و ببینیم مخاطب چه میپسندد.
الگویی برای اضافه کردن استندآپها داشتید؟
بامروتنژاد: نمونه نداشتیم.
عموکاظمی: البته نمونههای خارجی داریم که استندآپ وسط کار است مثل «ساینفلد» یا «لوئی» اما در آنها خود کاراکتر استندآپکمدین است. یکجورهایی در دل قصه نقش خود را بازی میکنند. اینجا سعی کردیم این بخش را با توجه به قسمتهای اول که این شخص به خبرگزاری میآید، جا دهیم.
کسی سکانس اولیه را ندیده باشد متوجه دلیل حضور این بخش نمیشود!
بامروتنژاد: سعی کردیم چند چنگک در این مورد در کار قرار دهیم. مثل سکانسها و همچنین صفحه سلبریتی پلاس که نشان میدهد این استندآپ پستی در آن صفحه است. درواقع در این مورد یک کاشت دراماتیک داریم. تمهید دیگری هم که برای نرمتر کردن آن داشتیم این است که جز یک قسمت، استندآپ در آخر هر قسمت پخش میشود. یعنی از بافت دراماتیک قصه بیرون آمد. دلیل حضورش هم این است که خواستیم این اثر مماس با زمانه خود باشد. هر چند سیتکام به دلیل شراط تولید این امکان را فراهم میکند اما در کار ما یک فاصله چند ماهه از ساخت تا پخش وجود داشت. باتوجه به پویا بودن ساختار سیتکام این اجازه را داشتیم که این بخش را اضافه کنیم و از اتفاقات روز مثل سیل آلمان و… بگوییم تا مخاطب تازه بودن آن را احساس کند. اما اینکه در دل کار نشسته است یا نه را مخاطب باید تشخیص دهد و ممکن است در فصل بعد با تغییراتی همراه باشد.
سعیدهایی که میشناسم
آقای تقیپور، سعید شاید یک جورهایی پررنگترین نقش شما در تلویزیون باشد. باتوجه به اینکه میگویند مردم ایران سخت میخندند؛ نترسیدید با لغزش در ایفای این نقش برای همیشه از سوی مخاطبان پس زده شوید؟
تقیپور: هنوز نمیتوانم ادعا کنم در این زمینه موفق شدم. مخاطبان باید نظر دهند. بدون تعارف خودم را شاگرد عرصه هنر و تئاتر میدانم. سعید چند جذابیت برایم داشت. سابقه تئاتر طنز البته نه به معنای مرسومی که فقط برای خنده است، بلکه تئاترهایی که محتوایی را هم انتقال میدهد، داشتم. خیلی برایم جذاب بود تجربه تصویری این چنینی هم داشته باشم. علاوهبراین به دلیل چهره و سابقه کارهایی که از من دیده شدهاست بعضی بچهها به شوخی من را سید جواد هاشمی آینده صدا و سیما میدانند. به همین دلیل کارگردان و تهیهکنندگان معمولا ریسک نمیکنند تا به من نقشهای متفاوت پیشنهاد بدهند. این به عنوان بازیگر برایم آزاردهنده بود؛ چون دوست داشتم نقشهای متفاوت را اتود بزنم و فکر میکنم تواناییاش را هم دارم. البته برخلاف بازیگرانی که دوست ندارند در یک نقش کلیشه شوند، من اتفاقا بدم نمیآید. نگاهم به بازیگری فقط شغلی نیست؛ نگاه رسانهای هم دارم. بدم نمیآید به شخصیتی تبدیل شوم که وقتی آدمها من را میبینند یک عقبه در ذهنشان بیاید. در سینمای دنیا هم این اتفاق میافتد. مثلا به بازیگری که نقش مسیح را بازی میکند، کمپانی پول میدهد و میگوید تا ۲۰ سال هیچ نقشی را بازی نکن چون عقبه نقشهایت در ذهن مخاطب میآید. البته برعکسش هم هست و همان کمپانی ممکن است به بازیگری که نقش یک پیغمبر را بازی کرده باشد؛ نقش آدم خلاف را میدهد تا آن عقبه را تغییر دهد. خلاصه من ابایی ندارم در این مدل نقشها کلیشه شوم. شیرینی سعید و بودن در این گروه بادغدغه، برایم جذاب بود. آن ترسی هم که میگویید هم هنوز دارم و همچنان برطرف نشده و نمیدانم سعید شد آنچه باید میشد یا نه. پدر آقای رستگار را درآوردم و خیلی درباره پردازش این شخصیت با او گپ زدم. سعید به تنهایی طنز نوشته نشدهاست و در موقعیت با دیگر آدمهای داستان لحظههای کمدی ایجاد میکند.
با دیدن کار از خودتان راضی هستید؟
از یک بخشهایی راضی هستم و از بخشهایی نه. در برخی قسمتها فکر میکنم اگر تامل بیشتری داشتم ایدههای بهتری برای اجرا به ذهنم میرسید. در همه کارها همینطور است. فکر میکنم حداقلها را دارم و مخاطبان با دیدن من اذیت نمیشوند. جا دارد از محمد مهدی رضایی، آرش ماهانکیا، فرشاد کلباسی و دیگر دوستانی که در این نشست نیستند تشکر کنم. از همه همبازیهایم ممنونم که در این سریال که از آنها یاد گرفتم و همه به همدیگر کمک کردیم.
قصه با بیکار شدن سعید آغاز میشود؛ اما خیلی با منطق جور در نمیآید! اگر سعید به میزانی که در متن تاکید شده، دانشمند است، چطور تا این حد نزول پیدا میکند و میرود با پسرخالهاش در آن فضا کار میکند؟ خودتان چقدر این اتفاق را باور کردید؟
متاسفانه نمونههایی از سعید را دیده بودم یا دربارهشان خوانده بودم. در واقعیت هم بعضی دانشمندان ما که آدمهای تاثیرگذاری در صنعت هستهای بودند، مثلا دارند در تاسیسات یک هتل یا اداره آب و فاضلاب کار میکنند!
پس نمونه عینیاش را دیدهاید؟
بله. متاسفانه اتفاقهایی که در این هشت سال افتاد ـ البته اتفاقی، اتفاقهای خوب هم داشتیم ـ باعث شد چنین شود. من آن آدمی را که الان دارد در اداره آب و فاضلاب کار میکند، میشناسم.
البته انتظار میرود فردی با این سطح از دانش که در سریال به آن اشاره میشود بعد از چنین اتفاقی بتواند از پس خود بربیاید و با توجه به دسترسیهایی که دارد، کاری بهتر برای خود پیدا کند.
برای مثال مشاغل زیادی داریم که با آمدن فضای مجازی رنگ باختند. مثلا عکاسهایی که کنار برج آزادی میایستادند و از مردم با برج عکس میگرفتند، الان نیستند یا مثلا وقتی شما عمرتان در کار خبر میگذارید اما به یکباره این فضای کاری نابود میشود، میبینید عمرتان را صرف کاری کردید که دیگر الان نیست. دارم دموی کوچکی از این ماجرا را میگویم نه آن میزان تخصصی که شما مدنظرتان است. در همین جمع آدمی داریم که کارشناس ارشد فیزیک هستهای دارد و الان نویسنده این سریال شدهاست.
چه کسی؟
آقای عمو کاظمی، نویسنده. خودش داغدار این قضیه است.
آقای عموکاظمی، پس میشود آن عشقی که در سعید نسبت به کتابهایش و این علم وجود دارد از شما به او تزریق شدهاست؟
عموکاظمی: سعید دانشمند است و من یک دانشجوی ساده فیزیک هستهای در دانشگاه امیرکبیر بودم. دانشجوی دانشگاه امیرکبیر شدن ساده نیست!
عموکاظمی: به هر حال من دانشمند نیستم. نکتهای را که شما میگویید سعید در قسمت اول میگوید. میخواهد هیات علمی دانشگاه شود اما برای هیات علمی شدن باید فراخوان داده باشند و حق التدریسی هم خیلی حقوقش کم است. سعید دارد ازدواج میکند و برای تهیه خانه تحت فشار است. از آنطرف رضا خالیبندی میکند و میگوید درآمد زیادی خواهی داشت. به همین دلیل تصمیم میگیرد به آنجا برود تا کار هیات علمی درست شود.
قرار است کارتان ادامه داشته باشد؟
رستگار: این به نظر آقای بامروتنژاد بستگی دارد اما فکر میکنم این اتفاق بیفتد.
رجبی: قول دادند من در ادامه متاهل شوم. (میخندد)
قرار است شخصیتهای تازه به قصه اضافه شوند؟
عموکاظمی: بله. یکی از ویژگیهای سیتکام در نمونههای خارجی هم این است که بیشتر بازیگران در فصل اول چهره نیستند؛ طی چند فصل مخاطب با اینها آشنا میشود و تبدیل به چهره میشوند. این برخلاف نمونههای مشابه سیتکام در ایران است که تاکنون ساخته شده. مخاطب در مقابل آدمهای غیرچهره گارد دارد و حتی اگر چیز بامزهای بگویند، میگوید چرا باید به این بخندم!؟ این مساله با تکرار حل میشود. مخاطب باید آنقدر اینها را ببیند که به آنها نزدیک شود. خطوط داستانی سیتکام خیلی باریک است و امکان دارد در برخی از آنها اتفاق خاصی نیفتد. آنچه بیشتر انتقال میدهد سبک زندگی و روابط بین شخصیتهاست. پس برای تاثیرگذاری باید ادامهدار باشد.
مدت زمان قسمتها هم بیشتر میشود و ممکن است در زمان پخش اصلی سریالهای شبکه سه قرار بگیرید؟
بامروتنژاد: بازخورد این قسمتها خیلی میتواند به ما در تغییر زمان کار، جنس شوخیها و دیگر جزئیات کمک کند. در این ۱۳ قسمت تقریبا هشت قسمت بالای ۴۰ دقیقه بود به همین دلیل فکر میکنم افزایش زمان کار و رفتن به باکس اصلی، زیاد کار دور از دسترسی نیست. همچنان اول راه هستیم و هنوز کار خارقالعادهای اتفاق نیفتادهاست. حالا حالاها میشود از این جمع انتظار کارهای بهتر داشت.
انحصار در هر زمینهای فسادزا است. در هر حوزهای مثل بازیگری، تهیهکنندگی و… اگر انحصار شکل بگیرد محل امن برای یک عده شکل میگیرد. به این معنا به نظرم یک معضل رسانهای – اجتماعی است.
منبع خبر