وضو

شوخ‌طبعی‌های جبهه/ اصطلاحات «آدم بیدار کن» و «اصلاح هفته وحدتی»

شوخ‌طبعی‌های جبهه/ اصطلاحات «آدم بیدار کن» و «اصلاح هفته وحدتی»


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: رزمندگان اسلام در جبهه‌ها علی‌رغم همه مشقت‌ها و سختی‌هایی که متحمل می‌شدند؛ اما هرطور که بود، علاوه بر توجه به معنویات، از هر فرصتی نیز برای خوش‌گذرانی و شوخ‌طبعی آن هم در حیطه ارزش‌ها استفاده می‌کردند و از این راه، سعی می‌کردند تا روحیه حاکم در میان یکدیگر را سرزنده و شاداب نگه دارند که نمونه این شوخ‌طبعی‌ها، استفاده از اصطلاحات و تعبیرهای خاص بود.

آدم بیدار کن

نماز شب خوان؛ کسی که در تاریکی مطلق سنگر، شب هنگام برای راز و نیاز با خدا برمی‌خاست و به ناگزیر در آن بستر به هم فشرده، وقتی می‌خواست برای وضو گرفتن بیرون برود، دست و پای بچه‌ها را لگد می‌کرد و از خواب بیدارشان می‌کرد.

اصلاحِ هفته وحدتی

زدن سبیل و گذاشتن ریش، وقتی کسی سبیلش را از ته اصلاح می‌کرد و ریشش را باقی می‌گذاشت، چنان که بین برادران اهل‌سنت رایج هست. می‌گفتند: «اصلاح هفته وحدتی»کرده، کنایه از این که برای همدلی و تفاهم، این‌طوری اصلاح کرده هست.

منبع: کتاب «فرهنگ جبهه» – انتشارات «فرهنگ گستر»

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شوخ‌طبعی‌های جبهه/ اصطلاحات «آدم بیدار کن» و «اصلاح هفته وحدتی» بیشتر بخوانید »

نمازی که در اسارت با وضوی خون خوانده شد

نمازی که در اسارت با وضوی خون خوانده شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، شهید «نادر برپور» چهره نام‌آشنایی میان رزمندگان تبریزی در دوران دفاع مقدس، به شمار می‌رود. او که سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمده بود، به دلیل شایستگی و آمادگی جسمی بالا به فرماندهی گروه ضربت سپاه تبریز منصوب شد.

«نادر برپور» هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد، تنها یک هفته بعد یعنی در ۶ مهر سال ۱۳۵۹ به‌عنوان فرمانده اولین گروه اعزامی پاسداران تبریزی به جبهه‌های جنوب، راهی مناطق عملیاتی شد و ۲ آبان سال ۱۳۵۹ به‌همراه ۲ تن از همرزمانش «سید جلال میرنورانی» و «احمد گلچین» که بعداً به شهادت رسید، به اسارت نیرو‌های عراقی درآمد و پس از آن هیچ اثری از وی به دست نیامد.

«میرجلال نورانی» لحظه اسارتش همراه با شهید «نادر برپور» را این‌گونه روایت کرده است:

من، «نادر برپور» و «احمد گلچین» با یک خودروی «آهو» برای شناسایی منطقه از «سوسنگرد» راه افتادیم سمت «بستان». باران توپ و خمپاره بود که بر سرمان می‌بارید؛ اما احمد با سرعتی که داشت، به همه‌شان جا خالی می‌داد. کمی که رفتیم، کنار جاده نگه داشت و پیاده شدیم تا ادامه‌ راه را پیاده برویم.

هنوز چند قدمی نرفته بودیم که به طرف‌مان تیراندازی شد و محاصره شدیم؛ آن‌قدر سریع اتفاق افتاد که نتوانستیم دست به اسلحه ببریم؛ اما از نوع تیراندازی‌شان معلوم بود که می‌خواهند ما را زنده بگیرند. بالاخره دستگیرمان کردند.

نادر و احمد به‌خاطر اینکه لباس فرم سپاه داشتند، بیشتر مورد توجه بودند. آن‌ها به قدری ما را زیر مشت و لگد گرفتند که خون از سر و صورت‌مان جاری شد و حتی نمی‌توانستیم چشمانمان را باز کنیم. آن‌قدر ما را زدند که بالاخره خسته شدند، دست و پایمان را بستند و انداختند پشت ماشین. بعد از چند ساعت، ما را از ماشین پرت کردند پایین. از صحبت بعثی‌ها متوجه شدیم که در شهر «العماره» هستیم. با نهایت بی‌حالی پرسیدم: «آقا نادر! حالا با این وضع چطور نماز بخوانیم؟»، تبسمی کرد و گفت: «آقا سید! ما وضوی خون گرفته‌ایم و نماز را همین‌جا می‌خوانیم».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نمازی که در اسارت با وضوی خون خوانده شد بیشتر بخوانید »

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم: (برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی به…


.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم:
(برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی بهتر است)

همه دوستان و همسایگان در کوچه منتظر بودند که از خانه ما صدای جیغ و فریاد بیاید که یکی از دوستان گفته بود مادر محمدرضا حتما غش کرده ایشان وقتی وارد خانه شد و دید ما آماده هستیم, شروع به شیون و گریه و زاری کرد. من گفتم برای چه گریه می‌کنی را می‌خواستیم کنیم، اینکه از دامادی خیلی بهتر است محمدرضا به آرزویش رسید. اما همسایه به ما می‌گفت شما کوهی!گریه کن، داد بزن شما چرا مثل کوه می‌مانی؟ و من اصلا گریه نمی‌کردم. قبل از ورود آقایان به منزل گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» را خواندم و در آن لحظه تمام آرامشم به تمام کردن نماز بود. وقتی که تمام شد و از اتاق بیرون آمدم دیدم که خانه جای سوزن انداختن نیست و کوچه و خانه پر از جمعیت شده بود. آقایی از قدس آمده بود و خبر محمدرضا را تایید کرد و پاکتی را از جیبش درآورد و گفت: این وصیتنامه شهید است و می‌خواهیم خوانده شود.

(راوی:مادر شهید)





منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت نوزدهم: (برای چه گریه میکنید این که از دامادی خیلی به… بیشتر بخوانید »

صلی الله علیک یا ابالفضل العباس(ع) یاقمرالعشیره لـبیــــــــڪ یا عبــــــاس . اَلسَّلامُ…


صلی الله علیک یا ابالفضل العباس(ع)
یاقمرالعشیره?
لـبیــــــــڪ یا عبــــــاس ❤️
.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
************

 



منبع

hamed___169@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

صلی الله علیک یا ابالفضل العباس(ع) یاقمرالعشیره لـبیــــــــڪ یا عبــــــاس . اَلسَّلامُ… بیشتر بخوانید »

با نشر این پست در ثواب آن شریک شوید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم پیج ما را به…


با نشر این پست در ثواب آن شریک شوید ?
?اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ??
⚫پیج ما را به دوستانتان معرفی کنید



منبع

asrare_arefan@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

با نشر این پست در ثواب آن شریک شوید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم پیج ما را به… بیشتر بخوانید »