نمازی که در اسارت با وضوی خون خوانده شد
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، شهید «نادر برپور» چهره نامآشنایی میان رزمندگان تبریزی در دوران دفاع مقدس، به شمار میرود. او که سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمده بود، به دلیل شایستگی و آمادگی جسمی بالا به فرماندهی گروه ضربت سپاه تبریز منصوب شد.
«نادر برپور» هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد، تنها یک هفته بعد یعنی در ۶ مهر سال ۱۳۵۹ بهعنوان فرمانده اولین گروه اعزامی پاسداران تبریزی به جبهههای جنوب، راهی مناطق عملیاتی شد و ۲ آبان سال ۱۳۵۹ بههمراه ۲ تن از همرزمانش «سید جلال میرنورانی» و «احمد گلچین» که بعداً به شهادت رسید، به اسارت نیروهای عراقی درآمد و پس از آن هیچ اثری از وی به دست نیامد.
«میرجلال نورانی» لحظه اسارتش همراه با شهید «نادر برپور» را اینگونه روایت کرده است:
من، «نادر برپور» و «احمد گلچین» با یک خودروی «آهو» برای شناسایی منطقه از «سوسنگرد» راه افتادیم سمت «بستان». باران توپ و خمپاره بود که بر سرمان میبارید؛ اما احمد با سرعتی که داشت، به همهشان جا خالی میداد. کمی که رفتیم، کنار جاده نگه داشت و پیاده شدیم تا ادامه راه را پیاده برویم.
هنوز چند قدمی نرفته بودیم که به طرفمان تیراندازی شد و محاصره شدیم؛ آنقدر سریع اتفاق افتاد که نتوانستیم دست به اسلحه ببریم؛ اما از نوع تیراندازیشان معلوم بود که میخواهند ما را زنده بگیرند. بالاخره دستگیرمان کردند.
نادر و احمد بهخاطر اینکه لباس فرم سپاه داشتند، بیشتر مورد توجه بودند. آنها به قدری ما را زیر مشت و لگد گرفتند که خون از سر و صورتمان جاری شد و حتی نمیتوانستیم چشمانمان را باز کنیم. آنقدر ما را زدند که بالاخره خسته شدند، دست و پایمان را بستند و انداختند پشت ماشین. بعد از چند ساعت، ما را از ماشین پرت کردند پایین. از صحبت بعثیها متوجه شدیم که در شهر «العماره» هستیم. با نهایت بیحالی پرسیدم: «آقا نادر! حالا با این وضع چطور نماز بخوانیم؟»، تبسمی کرد و گفت: «آقا سید! ما وضوی خون گرفتهایم و نماز را همینجا میخوانیم».
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
نمازی که در اسارت با وضوی خون خوانده شد بیشتر بخوانید »