ولی الله فلاحی

افتخارآفرینی لشکر ۷۷ پیاده خراسان در شکست حصر آبادان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سال ۱۳۶۰ یکی از سال‌های پر التهاب در تاریخ انقلاب اسلامی و کشور هست. این سال آکنده از وقایع تلخ و گاهی شیرین هست که هر یک را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ کشور و انقلاب به شمار آورد. از نظر سیاسی منازعات موجود بین مقامات دولتی که دارای دیدگاه‌های سیاسی مختلف بودند وحدت و یکپارچگی سیاسی کشور را نه تنها خدشه دار بلکه کاملاً بر هم زده بود ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان اولین رئیس جمهور اسلامی ایران اندک زمانی پس از رسیدن به قدرت ساز مخالف نواخت و ضمن برقراری ارتباط آشکار و پنهان با گروه‌های مخالف و معاند سعی کرد راهی غیر از آنچه را که حضرت امام و پیروان مخلصش می‌پیمودند بپیماید.

جت‌الاسلام شهاب‌الدین اشراقی در کنار امام خمینی
حجت‌الاسلام شهاب‌الدین اشراقی در کنار امام خمینی (ره)

این در حالی بود که وی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا تمامی اختیارات لازم در خصوص جنگ را اخذ کرده بود؛ اما به جای اینکه از این اختیارات برای پیشبرد امور جنگ و دفع و سرکوب متجاوز استفاده کند عملاً در جهت ایجاد تفرقه بین نیرو‌های مسلح و در نتیجه شکست و هزیمت نیرو‌های خودی استفاده کرد و سرانجام نیز در پرتو رهبری‌های داهیانه و الهی حضرت امام خمینی (ره) و با تصویب عدم کفایت سیاسی وی توسط مجلس شورای اسلامی و تنفیذ امام راحل (ره) از مقام ریاست جمهوری خلع و با همدستی و همکاری منافقین ناگزیر به فرار از کشور شد.

ولی‌الله فلاحی در کنار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
ولی‌الله فلاحی در کنار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (دام ظله)

بی‌تردید این وقایع و تحولات سیاسی در روند جنگ تحمیلی نیز تأثیری بسزا داشت که با همه این احوال رزمندگان سلحشور اسلام – اعم از ارتش، سپاه و نیرو‌های بسیج – توانسته بودند با غلبه بر مشکلات عظیم موجود، حرکت دشمن را متوقف و حتی عملیات‌های آفندی محدودی نیز علیه او طرح‌ریزی و اجرا کنند. پس از فرار بنی‌صدر از کشور زمینه اتحاد و یکپارچگی نیرو‌های مسلح بیش از پیش فراهم و موانع موجود در این مورد کاملاً برطرف شد. در خلال چنین تحولاتی بود که شرایط لازم برای اجرای فرمان تاریخی و راهبردی امام (ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان فراهم شد.

علی صیاد شیرازی
علی صیاد شیرازی

این رهبر الهی به عنوان فرماندهی کل نیرو‌های مسلح در چهاردهم آبان ۱۳۵۹ تدبیرشان را در این خصوص چنین صادر فرموده بود که «باید این حصر شکسته بشود؛ مسامحه نشود در آن حتماً باید شکسته بشود. فکر این نباشند که ما اگر اینها آمدند بیرونشان میکنیم اگر اینها آمدند، خسارت بر ما وارد می‌کنند. نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند از خرمشهر بیرون بکنند. حالت تهاجم بگیرند.»

پس از این فرمان تاریخی زمینه و شرایط مساعد برای تحقق یافتن این فرمان راهبردی و طرح ریزی‌هایی که توسط لشکر ۷۷ خراسان از ماه‌ها قبل برای انجام یک عملیات بزرگ برای شکستن محاصره آبادان آغاز شده بود فراهم شد. بی‌شک با توجه به شرایط نیرو‌های مسلح در آن زمان بار اصلی این عملیات می‌بایست بر دوش ارتش غیور جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. برای اجرای موفقیت‌آمیز این عملیات لازم بود امکانات گسترده‌ای از نیروی زمینی نیروی هوایی و حتی نیروی دریایی ارتش پای کار آورده شود و البته نیرو‌های سپاه و بسیج هم آنچه را که در توان داشتند در اختیار این عملیات سرنوشت‌ساز قرار دادند.

شهاب‌الدین جوادی
شهاب‌الدین جوادی
شهاب‌الدین جوادی

در خرداد ماه ۱۳۶۰ پس از هماهنگی‌های سرهنگ صیاد شیرازی – هماهنگ‌کننده فعالیت‌های ارتش و سپاه پاسداران – با فرماندهی نیروی زمینی ارتش امیر سرتیپ «قاسمعلی ظهیرنژاد» و فرماندهان لشکر‌های ۱۶، ۲۱، ۷۷ و ۹۲ ارتش و تعدادی از مسئولان سپاه پاسداران و بسیج مردمی و جلسه‌ای که با حضور امیر سرتیپ «ولی‌الله فلاحی» ریاست ستاد مشترک ارتش حجت‌الاسلام «شهاب‌الدین اشراقی» نماینده حضرت امام خمینی و دکتر «مصطفی چمران» فرمانده جنگ‌های نامنظم انجام شد؛ بر انجام فرمان امام (ره) تأکید شد.

لشکر ۷۷ پیاده خراسان با فرماندهی سرهنگ «شهاب‌الدین جوادی» موظف شد طرح عملیاتی را با توجه به توان رزمی و امکانات پدافندی دشمن تهیه و ارائه کند؛ به همین دلیل لشکر، سه تیپ و دو گردان تانک و بعضی دیگر از نیروهایش را از مناطق غرب و خراسان به منطقه خوزستان منتقل کرد. سرانجام عملیات ثامن‌الائمه (ع) پنجم مهر ماه ۱۳۶۰ با محوریت لشکر ۷۷ پیاده خراسان و همکاری تنگاتنگ نیرو‌های سپاه و مردمی آغاز و در کمتر از ۴۸ ساعت حصر آبادان شکسته شد و نتایج پرباری در حوزه نظامی و سیاسی برای کشور حاصل کرد.

قاسمعلی ظهیرنژاد

کتاب «عملیات ثامن‌الائمه (ع)» به کوشش «روح‌الله سروری و ابوالقاسم جاودانی» مراحل طراحی، برنامه‌ریزی و اجرای این عملیات را با توجه به اسناد موجود که توسط دو تن از فرماندهان حاضر در عملیات جمع‌آوری و تدوین شده برای اهل تحقیق ارائه کرده هست که طی چند شماره مطلب، از نظر مخاطبان گرامی خواهد گذشت.

منبع: کتاب «عملیات ثامن‌الائمه (ع)» به کوشش «روح‌الله سروری و ابوالقاسم جاودانی»

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

افتخارآفرینی لشکر ۷۷ پیاده خراسان در شکست حصر آبادان بیشتر بخوانید »

تنها آرزوی شهید فلاحی از از زبان محافظش

ماجرای اعزام شهید فلاحی به ویتنام/ تنها آرزوی شهید فلاحی از زبان محافظش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس ،شهید «ولی‌الله فلاحی» در سال ۱۳۱۰ در طالقان متولد شد. سه سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد. از مهر ماه سال ۱۳۳۰ در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد و پس از فارغ التحصیلی، خدمت خود را در لشکر ۹۲ زرهی آغاز کرد. در سال ۱۳۳۷ شمسی به تهران منتقل شد و در دانشگاه نظامی، در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه کرد.

وی دورۀ پرسنل نظامی و سپس دوره‌ی عالی آجودانی و دافوس را در آمریکا گذراند و با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش‌بس ویتنام، به آن کشور اعزام شد و پس از بازگشت و به درجه سرتیپی ارتقا یافت و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز مشغول به کار شد و چندی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، سرتیپ فلاحی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

امیر فلاحی پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، بخصوص بحران و تشنج در منطقه کردستان که به دست ضد انقلاب وابسته صورت می‌گرفت و همچنین پس از موفقیت در تحکیم نظم و انضباط و مقررات و سازماندهی نیروی زمینی، در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ شمسی به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد.

با شروع جنگ عراق با ایران، شهید فلاحی همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و از نزدیک ناظر طرح‌های مختلف عملیاتی و لجستیکی بود. آخرین حضور او در منطقه، همزمان با عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) بود که در هفتم مهر ماه سال ۱۳۶۰ پس از اتمام این عملیات و هنگامی که هواپیمای حامل ایشان و شهید فکوری، شهید کلاهدوز، نامجوی، جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمی گشت دچار سانحه شد و همراه با یاران خود به مقام شهادت نایل آمد.

خاطرات یکی از محافظین شهید فلاحی

«جعفر بریری» یکی از محافظین شهید فلاحی خاطره‌ای را به این مضمون بیان می‌کند: در آبان ماه سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد عملیاتی علیه نیرو‌های عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطه‌ای میان خط آتش نیرو‌های خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم.

تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده می‌شد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکش‌ها و گلوله‌ها از کلاه آهنی استفاده کند، اما او اظهار داشت: اگر نگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی هنگام انفجار گلوله‌ها به روی زمین دراز بکشند.

شهید فلاحی با لبخندی گفت: تو از من خاطر جمع باش، چون انسان شهید نمی‌شود مگر آنکه قبل از شهادت کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده ام.

من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟

لحظه‌ای تامل کرد و سپس گفت: می‌دانی تنها آرزوی من چیست. گفتم: آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان می‌دهد که مردم آن کشور زنده پویا و در دنیا قابل احترام هستند.

ایشان گفتند: بله همه این‌ها درست است، اما می‌دانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه ام می‌شناسم با توجه به پیش روی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمین گیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم. کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید، اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید.

آن قدر عاشق و دلباخته‌ امام (ره) بود که همه جا ارادت خودش را به ایشان نشان می‌داد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت.

وقتی عراق حمله‌ی خودش را به مرز‌های ما آغاز کرد در دانشکده افسری فرمانده بود؛ برای سربازان این چنین گفت که هل من ناصر ینصرنی؟ اشک از دیدگان همه سرازیر شد و اینگونه بیان کرد که: عزیزان! عراق تا پشت دروازه‌های اهواز رسیده است، ما احتیاج به نیرو داریم تا با این تجاوز مقابله کنیم.

می‌دانست که خداوند جواب آن همه راز و نیاز و ناله‌های از ته دلش را می‌دهد و او را به آرزویش می‌رساند؛ برای همین وقتی در پای هواپیما یکی از نمایندگان مجلس از اوپرسید: شما کجا می‌روید؟ او گفت:به کربلا!

انتهای پیام/ ۳۶۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای اعزام شهید فلاحی به ویتنام/ تنها آرزوی شهید فلاحی از زبان محافظش بیشتر بخوانید »

داده‌نما/ فرماندهان ماندگار

داده‌نما/ فرماندهان ماندگار بیشتر بخوانید »