ویتنام

منتشر نشود/مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگر فرمانروایان قاجار و پهلوی

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ تاریخ چندین هزار ساله ایران همواره شاهد فراز و فرود‌های بسیاری بوده است؛ به عبارت دیگر در این تاریخ چندین هزار ساله، مردم ایران هرگاه از فرمانروایی شجاع برخوردار بودند، توانستند در برابر دشمنان خارجی ایستادگی کرده و آن‌ها را وادار به شکست کنند؛ البته عکس آن نیز صادق است؛ بدین معنی که هرگاه در این کشور زمامدارانی وجود داشتند که به جز ستم و زورگویی بر مردم کشورمان، هنر دیگری نداشتند، دیگران توانستند با زور و نیرنگ آنچه را می‌خواستند بر ایران تحمیل کنند و به واسطه آن، بخش‌های زیادی از کشورمان جدا شد.

بر این اساس و به بهانه در پیش بودن هفته دفاع قدس، گفت‌و‌گویی را با حجت‌الاسلام «علی شیرازی» جانشین رئیس سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با موضوع جنگ‌های ایران در سده‌های گذشته و مقایسه آن با دفاع مقدس انجام دادیم که ماحصل آن در ادامه آمده است.

دفاع‌پرس: در جنگی که بین ایران و روسیه رخ داد و به واسطه آن عهدنامه گلستان و ترکمنچای به امضا رسید، کدام بخش‌های کشورمان جدا شد؟

در پی جنگ‌های ایران و روسیه در عصر قاجار، در تاریخ دوشنبه ۲ آبان ۱۱۹۲ عهدنامه‌ای بین این دو کشور در روستای گلستان امضا شد که به واسطه آن، حاکمیت بر بخش‌هایی از شمال ایران شامل قفقاز، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان در ساحل دریای سیاه و «محال گروزیه» (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی از ایران جدا و به امپراطوری روسیه واگذار شد.

طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت قفقازی ایران شامل ایالت گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های «شکی»، «شیروان»، «قبه»، «دربند»، «بادکوبه»، «داغستان» و گرجستان، «محال شوره‌گل»، «آچوق‌باشی»، «گروزیه»، «منگریل» و «آبخاز» به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین (مازندران) از دست ایران خارج و حاکمیت ایران بر این دریا نیز خدشه‌دار شد و بدین ترتیب در مجموع حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های شمالی ایران در اختیار روسیه قرار گرفت.

در دوران فتحعلی شاه قاجار هم پیمان‌نامه ترکمانچای، در روز پنجشنبه ۱ اسفند ۱۲۰۶ در پی جنگ‌های ایران و روسیه، بین این دو کشور در روستای ترکمانچای از توابع شهرستان میانه امضا شد. بر اساس این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطه روس‌ها قرار گرفت، و حاکمیت ایران بر دریای مازندران محدودتر شد.

دفاع‌پرس: آیا معاهده دیگری هم از جنس ترکمنچای وگلستان بین ایران و روسیه منعقد شد؟

بله؛ در ۳۰ شهریور ۱۲۶۰ معاهده «آخال» میان امپراطوری روسیه و ایران قاجار، برای تعیین مرز‌های دو کشور بسته شد که از نظر مساحت رکورددار قرارداد‌های جدایی از ایران است؛ پیرو انعقاد این پیمان، آسیای میانه، خوارزم، «خیوه»، شرق مازندران، «مرو»، سمرقند و بخارا از خاک ایران جدا شد.

این اراضی شامل سرزمین ترکمنستان و بخش‌های بزرگی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان امروزی است که در مجموع بیش از یک میلیون و ۲۲۶ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد.

دفاع‌پرس: یکی از ظلم‌هایی که به مردم ایران وارد شد، ظلمی بود که بر اساس معاهده‌های «پاریس»، «آلتای» و «گلداسمیت» صورت گرفت؛ در این رابطه هم توضیحی می‌فرمایید؟

در دوره ناصرالدین شاه نیز انگلیسی‌ها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند و در پی آن «فرخ خان امین‌الدوله» که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسی‌ها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار دولت انگلیس، در سال ۱۲۶۹ قمری «معاهده پاریس» را با دولت انگلیس امضاء کرد و طبق آن هرات که بخشی از ایالت خراسان بزرگ و از شهر‌های مهم ایران محسوب می‌شد، برای همیشه از ایران جدا شد.

در قرارداد «آلتای» نیز که بین رضاخان و افغانستان به امضا رسید، کوه «شمتیغ» و چشمه «زنگلاب» در جنوب خط «مکلین»، بخشی از موسی‌آباد که محل سکونت زمستانی عشایر بود و کلاته نظرخان در خاور منطقه «یزدان» به مالکیت افغانستان درآمد.

در بخش جنوبی خط مرزی ناشی از رأی «آلتای» نیز تمامی تصرفات افغانستان که از دیدگاه ایرانی‌ها همواره غاصبانه تلقی می‌شد، متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه «چکاب» که املاک خاندان «خزیمه» بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم به مالکیت افغانستان درآمد.

در دوره ناصرالدین شاه قاجار نیز قرارداد «گلداسمیت» بین ایران و انگلیس منعقد شد و به موجب آن، بخش بزرگی از بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شد؛ به نحوی که تا مدت‌ها تحت عنوان «بلوچستان انگلیس» شناخته می‌شد؛ انگلستان برای اجرای این سیاست ابتدا با انعقاد معاهده پاریس، هرات را از ایران جدا کرد و سپس در سال ۱۸۷۰ طی کمیسیونی با شرکت نمایندگان دولت ایران و استان «کلات» و «گلداسمیت»، «گلداسمیت» را مأمور تحدید سرحدات بلوچستان کرد.

دفاع‌پرس: ایران در دوران پهلوی چه بخش‌هایی را واگذار کرد؟

پیمان سعدآباد نیز در دوران رضا پهلوی و در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۱۶ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به امضا رسید که این پیمان، هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشور‌های ترکیه، افغانستان و عراق بود؛ زیرا ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوق‌الجیشی بود به دست آورد و خط مرزی ایران و عراق نیز به زیان ایران تعیین شد؛ چون رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت که بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد؛ در این میان، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

در دوران محمدرضا پهلوی و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ نمایندگان مجلس شورای ملی، پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رأی دادند و این جزیره نفت‌خیز و استراتژیک که تحت حاکمیت ایران بود، از کشورمان منفک شد و حاکمیت چندصدساله ایران بر استان چهاردهم پایان پذیرفت.

همچنین جزیره «آریانا» که جزیره‌ای در ۱۵۰ کیلومتری جنوب جزیره کیش است، به همراه جزیره «زرکوه»، از دیگر بخشندگی‌های از خاک سرزمین ایران به دست محمدرضا پهلوی است. طبق اسناد تاریخی و نقشه دریانوردی ترسیم‌شده توسط انگلیسی‌ها در اوایل قرن بیستم، دو جزیره فوق‌الذکر در تملک ایران بودند، اما در نتیجه ضعف و فترت پهلوی‌ها، «آریانا» و «زرکوه» که از موقعیت استراتژیکی و منابع نفتی بهره‌مند بودند، در سال‌های ابتدایی دهه ۵۰ شمسی، ابتدا به اشغال انگلیسی‌ها و سپس اماراتی‌ها درآمدند.

بنابراین در عصر حاکمیت فتحعلی شاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، رضا و محمدرضا پهلوی؛ مناطق استراتژیک آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، بحرین، بلوچستان پاکستان، هرات، سمرقند، بخارا، اروندرود، آرارات، هیرمند و جزایر آریایی و زرکوه از ایران جدا شدند.

دفاع‌پرس: با توجه به آنچه در دوران قاجار و پهلوی رخ داد، آیا می‌توان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را عصر ایستادگی در برابر زورگویان خارجی دانست؟

از دوران قاجار تا پایان عصر پهلوی، با هر فشار خارجی و در هر جنگی، بخشی از خاک ایران به دست دیگر کشور‌ها افتاد و تنها جنگی که دشمنان نتوانستند یک وجب از خاک ایران را اشغال و تصرف کنند، جنگ هشت ساله و در عصر حاکمیت ولی فقیه بود که بزرگمردانی با جهاد الهی خود کوس رسوایی فرمانروایان قاجار و پهلوی را به صدا درآوردند، و برای همه جهانیان ثابت شد که می‌توان در برابر زورگویان ایستاد و دشمن را به عقب راند.

زیرا جنگی که در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از طرف صدام با حمایت آمریکا و بیش از ۵۰ کشور جهان و با حضور ۵۰۰ هزار پرسنل نظامی و صد‌ها هواپیما و ناوچه و هزاران تانک و نفربر با نام قادسیه بر کشورمان تحمیل شد و در جبهه‌ای به طول هزار و ۲۰۰ کیلومتر و با عمق ۸۰ کیلومتر در امتداد مرز‌های دو کشور ادامه یافت، هدف اصلی‌اش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود.

این جنگ خانمان‌سوز و نابرابر در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ با سرکوب تهاجم منافقین و ارتش بعثی عراق متوقف و دشمن مجبور به عقب‌نشینی از تمام سرزمین‌های اشغالی و بازگشت به مرز‌ها شد. جنگ ایران و عراق، از طولانی‌ترین جنگ‌های متعارف قرن ۱۴ هجری شمشی و دومین جنگ طولانی این قرن، پس از جنگ ویتنام و یک جنگ عمومی و بین‌المللی ضد ملت و کشور ایران بود؛ اما با وجود این، پس از دو هزار و ۸۸۷ روز دفاع دلیرانه رزمندگان در این جنگ نابرابر، نه‌تنها دشمن نتوانست یک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگی و عجز، شکست را پذیرفت و همگان به عظمت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران اعتراف کردند.

دفاع‌پرس: دلیل دشمنی آمریکا و هم‌پیمانانش با جمهوری اسلامی ایران چیست؟

جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر دفاع کامل از تمامیت ارضی خود، در دوران حیات خویش، از تمامیت ارضی دیگر کشور‌ها و سرزمین‌ها نیز دفاع کرده است؛ به‌عنوان مثال دفاع از تمامیت ارضی سوریه در برابر داعش و استکبار جهانی، دفاع از تمامیت ارضی عراق در برابر آمریکا، داعش و منافقین، دفاع از تمامیت ارضی افغانستان در برابر ایالات متحده و القاعده، دفاع از تمامیت ارضی بوسنی و هرزگوین در برابر صربستان و کرواسی، دفاع از تمامیت ارضی یمن در برابر آمریکا و عربستان، دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر صهیونیست‌ها، و دفاع از تمامیت ارضی فلسطین در برابر اسرائیل، بخشی از عملکرد ایران در این زمینه است.

یکی از تفاوت‌های بین حاکمیت طاغوت و حکومت دینی، در این گفت‌وگو، به‌صورت ملموس قابل مشاهده است؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار و شجاعت در میدان دفاع از مرزهای جغرافیایی و ارزش‌ها ایستاده و لرزه بر اندام جهان‌خواران و مستکبرین انداخته است؛ لذا دشمنی آمریکا و صهیونیست‌ها و هم‌پیاله‌های آنان با جمهوری اسلامی ایران نیز به همین علت است. آنان بر این حقیقت واقف هستند که کشورمان زیر بار زور هیچ ظالم و مستکبری نمی‌رود، به هیچ ظلمی تن نمی‌دهد و همواره از هر مظلومی دفاع می‌کند.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی بیشتر بخوانید »

ناو اتمی آمریکا وارد ویتنام شد

ناو اتمی آمریکا وارد ویتنام شد



چند روز بعد از سفر وزیر خارجه آمریکا به چین در راستای تنش زدایی با پکن، یک ناو اتمی نیروی دریایی ایالات متحده در اقدامی تنش زا وارد آبهای ویتنام شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، تنها چند روز بعد از سفر آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا به چین و تلاش برای تنش زدایی با پکن، یک ناو هواپیما بر کلاس اتمی آمریکا وارد آبهای ویتنام شد.

براساس گزارش اسپوتنیک، ناو هواپیما بر کلاس اتمی «یو اس اس رونالد ریگان» اواخر یک شنبه در بندر «دا نانگ» در ویتنام پهلو گرفت.

بنا به اعلام سفارت واشنگتن در ویتنام، از زمان عادی سازی روابط دو کشور در سال ۱۹۹۵ بعد از جنگ خونبار ویتنام، این برای اولین بار است که این ناو اتمی آمریکا وارد آبهای این کشور می‌شود.

طبق این گزارش، حضور این ناو آمریکایی در ویتنام ۵ روز به طول خواهد انجامید و برنامه‌هایی از جمله دیدارهای نظامی و دیگر رویدادهای فرهنگی انجام خواهد شد.

چین به شدت مخالف نظامی شدن منطقه و حضور نظامیان آمریکاست و آن را مانعی در تحقق صلح پایدار در منطقه می‌داند. حمایت مستمر ایالات متحده از جدایی تایوان و حضور نظامی آن در منطقه توسط چین به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی این کشور تلقی می‌شود.

این درحالیست که روز پنج شنبه نیز یک کشتی گارد ساحلی آمریکا در اقدامی تنش زا از تنگه تایوان عبور کرد. ناوگان هفتم نیروی دریایی آمریکا بامداد پنجشنبه گفت که یک کشتی گارد ساحلی این کشور فقط یک روز بعد از اتمام سفر بلینکن به چین، از تنگه تایوان – که پکن مدعی مالکیت بر آن است – عبور کرده است.

دریای چین جنوبی کانون تنش میان چین و برخی کشورهای جنوب شرق آسیاست و به همین خاطر این منطقه به یکی از حساس ترین و مناقشه‌ برانگیزترین نقاط دنیا تبدیل شده است. چین و ویتنام هر دو مدعی مالکیت بر بخشی از جزایروقع در دریای چین جنوبی هستند.

حضور نظامی ایالات متحده اقدامی در راستای حمایت از کشورهای جنوب شرق آسیا در برابر چین است.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ناو اتمی آمریکا وارد ویتنام شد بیشتر بخوانید »

کتاب «در ارتش فرعون» راوی فساد آمریکایی‌ها در ویتنام

کتاب «در ارتش فرعون» راوی فساد آمریکایی‌ها در ویتنام


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، «توبیاس ولف» نویسنده آمریکایی است که سال ۱۹۴۵ متولد شده و بیشتر برای نوشتن کتاب‌های خاطرات و داستان کوتاه شناخته می‌شود. او در دوران جوانی به‌عنوان یک‌آمریکایی در جنگ ویتنام شرکت و سال‌ها بعد از این‌اقدام خود ابراز پشیمانی کرد. یکی از آثار وولف کتاب «در ارتش فرعون» است ترجمه فارسی‌اش سال ۱۳۸۸ به‌قلم منیر شاخساری توسط نشر چشمه منتشر شد. این‌کتاب یکی از آثار مهم نویسنده‌اش محسوب می‌شود که برای اولین‌بار سال ۱۹۹۴ منتشر شد و خود راوی هم در روایتش می‌گوید اتفاقاتی که در کتاب روایت می‌کند، مربوط به ۳۰ سال گذشته هستند.

شروع خاطرات «در ارتش فرعون» دربردارنده نگاه منفی و از بالا به پایین وولف به مردم ویتنام است و می‌گوید روز‌های ابتدایی ماموریتش ویتنامی‌ها را به‌جای دهاتی‌ها، «مردم» صدا می‌زده است. وولف در آمریکا جزو نیرو‌های ویژه بود و، چون به‌مدت یک‌سال آموزش زبان ویتنامی دیده بود، به‌عنوان مشاور توپخانه ارتش ویتنام که با آمریکا همکاری داشت، به این‌کشور اعزام شد. یکی از نکات مهم که وولف درباره اعزام آمریکایی‌ها به ویتنام مطرح کرده این است که تازه‌ازراه‌رسیده‌هایشان سعی می‌کردند قیافه آدم‌کش‌ها را به خود بگیرند، اما در این‌کار موفق نبودند و با یک‌نگاه می‌شد به بی‌تجربگی‌شان پی برد. چشم‌هایشان هم پرنشاط و کنجکاو بود.

اشاره مؤدبانه به پرنشاط و کنجکاو بودن آمریکایی‌ها در ویتنام باعث می‌شود به یکی از اعترافات وولف در کتاب «در ارتش فرعون» برسیم؛ اعتراف به فساد آمریکایی‌ها. او در صفحه ۱۹ می‌گوید هزاران آمریکاییِ حاضر در شهر دانگ‌تام دلشان پر می‌زد داخل شهر مای‌تائو شوند و آن‌جا را به گند بکشند. وولف از این‌که آمریکایی‌ها نمی‌توانستند وارد شهر شوند، ابراز خوشحالی می‌کند. چون «جدا از این‌که آن‌ها مردم را تبدیل به آدم‌هایی فاسد، بدکاره و دزد می‌کردند، خود شهر هم تبدیل به دکه‌های همبرگرفروشی و لباس‌شویی می‌شد، و پس از گذشت چندماه دیگر نمی‌شد شهر را شناخت.» وولف می‌گوید سربازان آمریکایی در خیابان‌های شهر سایگون دنبال خوش‌گذرانی بوده‌اند. البته از ضمیر «ما» استفاده می‌کند و می‌گوید پس از ول‌چرخیدن در خیابان‌ها وقتی به محل اسکان و پایگاهشان باز می‌گشته‌اند، حالت متشخصی را به خود می‌گرفته‌اند که می‌دانستند واقعاً به آن‌ها تعلق ندارد. طبق روایت وولف، اعضای جامعه این «ما» وقتی به عشرتکده و فاحشه‌خانه‌ها می‌رفته‌اند، وانمود می‌کرده‌اند مردان جوانی هستند که کنجکاوی‌های انسان‌شناسانه‌شان آن‌ها را به این‌اماکن کشانده است. همین‌روایت افشاگرانه نویسنده آمریکایی، ظاهر متشخص و قدرتمند و باطن ویران و متزلزل نظامیان ایالات متحده را که به کشور‌های دیگر لشکرکشی می‌کنند، به‌خوبی به مخاطب نشان می‌دهد.

البته اعتراف نویسنده «در ارتش فرعون» به فساد اخلاقی سربازان هموطنش، دلیل نمی‌شود اخلاق و رفتار نژادپرستانه آمریکایی‌اش را فراموش کند و در همان‌صفحه می‌گوید این‌که بین تمام رنگین‌پوست‌های ویتنام، جز معدود سفیدپوست‌ها بوده، برایش لذت‌بخش بوده است. توصیفش هم از این‌وضعیت این‌گونه است: «بزرگ در میان کوچک‌ها و دارا در میان ندارها.» البته همان‌طور که روایت کرده، سفیدپوست بودنش در ویتنام، بیشتر باعث دردسر و خطر بوده نه مایه افتخار و پز دادن.

توبیاس وولف در ابتدای ورودش به ویتنام، مسئول یک‌گروهان با حدود هزار و ۵۰۰ نفر نیرو و ۶ اراده توپ بوده و آن‌طور که از حال و احوال آن‌روزهایش روایت می‌کند، می‌خواسته به‌خلاف بعضی از آمریکایی‌ها، بین ویتنامی‌ها، مثل یک آمریکایی باشد. در فراز‌های ابتدایی کتاب است که وولف در حالی‌که زنی ویتنامی نظرش را جلب کرده، تلاش می‌کند به خواهرزاده زن که پسربچه‌ای کوچک است، اظهار محبت کند و می‌گوید عزم خود را برای این‌کار جزم کرد تا به پسربچه نشان دهد به‌خلاف دیگر آمریکایی‌هایی که کارشان خرابکاری است، آدم خوبی است. در همین‌زمینه یکی از سوالات و حدیث نفس‌های مهمی که وولف در فراز دیگری از کتاب دارد، از این‌قرار است که اگر نوبتش می‌شد و مجبور می‌شد به همان‌قاتل یا آدم حقه‌بازی که وانمود می‌کرد هست، تبدیل شود، تکلیف چه بود؟

اواخر سال ۱۹۶۶ و اوایل سال ۱۹۶۷ در خاطرات توبیاس وولف این‌گونه تصویر می‌شود که خبر‌ها روز به روز بدتر شده و هر روز سرباز‌های بیشتری به ویتنام اعزام و تعداد بیشتری کشته می‌شدند. بعضی از این‌کشته‌شده‌ها هم کسانی بودند که او آن‌ها را می‌شناخته است. وولف می‌گوید در آن‌برهه برادرش و بیشتر دوستانش بر این‌باور بوده‌اند که جنگ ویتنام اشتباه، شرم‌آور و احمقانه است و دولتمردان سعی در توجیه آن دارند.

اما آمریکایی‌هایی که به ویتنام اعزام شدند، از دید نویسنده «ارتش فرعون»، فریب‌خورده بودند و خود نیز بر این‌امر واقف بوده‌اند. او در صفحه ۲۷ کتاب در حالی‌که از روشن‌نبودن حقیقت صحبت می‌کند، می‌گوید «بی‌هیچ‌گناهی، به‌شکلی حساب‌شده گمراه شده بودیم. سردرگم بودیم.» این‌آمریکایی‌ها به‌روایت وولف در دسته‌های صدتایی و در جنگ‌های منظم کشته نمی‌شدند، بلکه هربار یکی از آن‌ها به‌شکلی غیرمنتظره و تصادفی از بین می‌رفت و ظاهراً همین‌مساله و انتظار برای رسیدن مرگ ناگهانی و غافلگیرکننده برای بسیاری از سربازان آمریکایی حاضر در ویتنام ازجمله وولف دردناک و فرساینده بوده است. اگر بخواهیم علت نام‌گذاری کتاب یا به اصطلاح شأن نزول این‌نام را بدانیم، باید به صفحه ۳۱ رجوع کنیم که در آن گفته می‌شود: «در این‌جا ارابه فرعون در گرداب فرو رفته بود؛ سوارانش سردرگم بودند؛ و تمام شکوهش از بین رفته بود. باتلاق.»

آمریکایی‌هایی که توبیاس وولف در کتابش از آن‌ها می‌گوید، هیچ‌کدام به روی یکدیگر نمی‌آورند که می‌ترسند. دلایل خود او هم از حضور در ویتنام، بیش از آن‌که وطن‌پرستانه بوده باشند، شخصی بوده‌اند. اما به‌هرحال او اجازه داده از آن‌ها استفاده شود و با وجود همه ترس‌هایش، در آن‌روزگار جوانی هرگز به این‌مساله فکر نکرده که از او و دیگر نظامیان آمریکایی به‌شکلی احمقانه و غیرمسئولانه برای هدفی بی‌ارزش استفاده خواهد شد. جماعتی که این‌نویسنده از آن‌ها صحبت می‌کند _ یعنی افسران آمریکایی _ کسانی هستند که ورود به جمع‌شان نیازمند مسخره‌بازی است. او چگونگی ورودش به ارتش ایالات متحده آمریکا را این‌گونه با اجرای مسخره‌بازی و سرگرم‌کردن دیگران در جشن پایان‌دوره روایت می‌کند: «این‌طور بود که من افسر ارتش ایالات متحده آمریکا شدم.» (صفحه ۷۰)

همه افسران و نظامیان آمریکایی حاضر در ویتنام به‌گفته نویسنده «در ارتش فرعون» با خیالبافی‌هایشان زندگی کرده‌اند و امر بدیهی درباره این‌زنده‌ماندن، از این‌قرار بوده که به انجام بی‌عیب‌ونقص وظایف و آمادگی رزمی بستگی نداشته است. وولف با رجوع به درونیات خود، می‌گوید پندارش از اعمال و رفتار خود این بوده که هر کار و عملش، هیچ‌معنایی ندارد. در عین‌حال، امواج تنفر و نیات بدخواهانه را نیز اطراف خود حس می‌کرده است. نویسنده «در ارتش فرعون» در فصل اول کتاب، بخشی به‌نام «جرم ملی» دارد که در فراز‌های این‌بخش، درباره اعزام به ویتنام می‌گوید «ما نمی‌بایست آن‌جا باشیم. این را می‌دانستیم، اما آن‌جا بودیم.» (صفحه ۱۴۳)

ترس و وحشت ارتش فرعون؛ توجیهی برای کشتار بچه‌مدرسه‌ای‌ها

وولف می‌گوید نبرد با ارتش ویتنام شمالی بسیار سخت بود. چون آن‌ها مثل ویت‌کنگ‌ها نبودند که شبیخون بزنند و فرار کنند. تونل‌های زیرزمینی ارتش ویتنام شمالی درست زیر پایگاه‌های آمریکا قرار داشت و نیروهایشان، تانک و هلی‌کوپتر داشتند. به‌علاوه نظامی‌های فراری آمریکایی نیز برای آن‌ها می‌جنگیدند.

یکی از صحنه‌های کتاب «در ارتش فرعون» مربوط به جابه‌جایی نیرو‌ها و حرکت ستون در جنگل است. این‌صحنه را می‌توان یکی از فراز‌های قابل توجه کتاب دانست، چون احساس درونی راوی با جزئی‌نگری مناسبی تشریح می‌شود. این‌احساس درونی از جنس همان احساس شرمندگیِ توبیاس وولف از ملیت آمریکایی و تلاشش برای وانمود به خوب‌بودن است. او می‌گوید در حالی که چهره تک‌تیرانداز در کمین‌نشسته را با خود مجسم می‌کرده، «قصد داشتم خودم را آدمی با حسن‌نیت و کمی شرمنده نشان بدهم، آدمی خوب و باوجدان که برخلاف میل باطنی‌اش کارش به این‌جا کشیده و از این مکان که خودش می‌داند تعلقی به آن ندارد سر در آورده است و قصد دارد در اولین‌فرصت به دست‌آمده آن‌جا را ترک کند.» (صفحه ۸۹)

ترس، کلیدواژه مهمی در بیان احساسات و روایت خاطرات سربازان ویتنام‌رفته آمریکاست. توبیاس وولف هم که این‌احساس را تجربه کرده درباره توجیهی که آمریکایی‌ها برای ویرانگری در شهر‌های ویتنام داشتند، می‌گوید «وقتی ترسیده باشید هرچیزی را که ممکن است شما را بکشد، می‌کشید. حالا که شهر در اختیار دشمن بود، پس شهرْ خود دشمن بود.» به همین‌دلیل آمریکایی‌ها شهر مای تائو اشاره وولف را به‌مدت سه‌روز با توپخانه‌ای که او یکی از مشاورانش بود، کوبیدند و سپس هواپیمای فانتوم بمب‌افکن روی شهر بمب ریختند.

کتابی که توبیاس وولف درباره حضور آمریکا در ویتنام نوشته، دربردارنده صحنه‌های تلخ و دردناک درباره کشتار مردم ویتنام نیز هستند. همان‌طور که اشاره شد، ترس آمریکایی‌ها از دشمن پنهان‌شده در جنگل و عارضه‌های طبیعی، بهانه‌ای برای به توپ‌بستن و بمباران وحشیانه ممتد و مستمر شبانه بوده است. اما روایت وولف درباره شهر مای‌تائو به این‌جا خلاصه نمی‌شود. او ورود به شهر را نیز روایت می‌کند و می‌گوید اجساد در همه‌جای مای‌تائو پخش بودند. «یک‌روز از کنار دسته‌ای از این‌اجساد که تقریباً به اندازه عرض یک‌ساختمان کنار هم چیده شده بودند رد شدم. همه‌شان بچه بودند، پا‌های برهنه‌شان از لبه تشک بیرون زده بود. راننده‌ام گفت که ما ساختمان مدرسه را بمباران کرده بودیم، بچه‌ها در آن‌جا جمع شده بودند تا تاریخ انقلاب و آواز یاد بگیرند.» (صفحه ۱۵۵ به ۱۵۶) وولف می‌گوید با بمباران مدرسه و همه‌جای شهر که مردم عادی در آن‌ها حضور داشتند، ویت‌کنگ‌ها حساب کار دستشان آمد و «فهمیدند اگر به میان مردم بیایند ما دیگر تظاهر نخواهیم کرد که بین آن‌ها و مردم فرق می‌گذاریم. همه آن‌ها را می‌کشیم تا به آن دیگری دست پیدا کنیم.».

اما ظاهراً توبیاس وولف و نظامیان آمریکایی دیگری که مثل او فکر می‌کنند، این‌توانایی را دارند که به‌خلاف سردمدارانشان دچار عذاب وجدان شوند. چون پس از مشاهده کشتاری که بمباران و حمله توپخانه‌ای آمریکا و ویتنام جنوبی به مای‌تائو داشته دچار این‌حالت می‌شود و می‌گوید «حالا که خطر از سرم گذشته بود کم‌کم احساسات واقعی‌ام درباره کاری که کرده بودیم خودش را نشان می‌داد.»

نویسنده «در ارتش فرعون»، تجهیزات جنگی آمریکایی را این‌گونه توصیف می‌کند: پرهیبت، پرتکنیک و پرسروصدا؛ تجهیزاتی که باعث این‌ویرانی و البته ویرانی‌های دیگر در کشور‌های دیگر دنیا شده‌اند.

سنگینی کوله‌بار خاطرات ویتنام

مأموریت توبیاس وولف در ویتنام، بالاخره روزی به پایان رسید و او به آمریکا بازگشت. اما پیش از بازگشت برایش یک‌مهمانی خداحافظی برگزار شد که در میانه آن، به کشف بزرگی نائل آمد؛ این‌که همه چیز‌های اطرافش ازجمله مهمانی مسخره‌بازی هستند و طی تمام مدتی که در ویتنام بوده، همه فکر و ذکرش تلاش برای حفظ جانش بوده است. بخشی از مسخره‌بازی مورد اشاره، فرازی است که در آن سرگرد ویتنامی (چائو) به سلامتی وولف می‌نوشد و او را به‌خاطر دشمنی سرسختانه‌اش با شورشی‌های کمونیست، مهارتش در سرپرستی افراد و شجاعت متهورانه‌اش در زیر آتش دشمن می‌ستاید. از دیگر جملات مسخره‌ای که سرگرد چائو در این‌مهمانی بیان می‌کند، این است که حضور وولف، ضربه سختی به ویت‌کنگ‌ها وارد کرده که هرگز نمی‌توانند جبرانش کنند.

یکی از موارد تشابه نویسنده «در ارتش فرعون» با دیگر نظامیان متجاوز آمریکایی، اتمام مأموریت و لحظه‌شماری برای بازگشت به کشورشان است. او نیز در حالی‌که چندروز به بازگشتش باقی مانده بوده، بار‌ها با خود فکر و محاسبه می‌کرده که آیا روز بازگشت واقعاً سر می‌رسد یا نه؟ به‌هرحال او موفق می‌شود زنده به آمریکا برگشته و از ارتش مرخص شود.

وولف، پس از ورود به آمریکا، یک‌نظامیِ از ویتنام برگشته است که رابطه نه‌چندان صمیمانه با پدرش دارد و برای فرار از خاطرات، زیاد می‌نوشد. افسری که باید مانند یک‌قهرمان فاتح به کشورش بازگردد، از نعمت داشتن یک‌زندگی معمولی خانوادگی محروم است و دستاوردش در رابطه با پدر خود این است که هر دو بتوانند بدون اجبار به تأیید یا تکذیب یکدیگر یا به رخ‌کشیدن امتیازهایشان تحمل کنند؛ نوعی استقلال که هر دو آن را پذیرفته‌اند. این‌آمریکایی، خود را از باقی آمریکایی‌های جامعه ایالات متحده جدا می‌بیند، چون «در ویتنام کمتر متوجه این‌موضوع شده بودم. اما این‌جا، در میان کسانی که خشونت و مرگ را امری بدیهی نمی‌دانستند، فهمیدم که مثل آن‌ها نیستم و همین موضوع مرا از بقیه جدا می‌کرد.» (صفحه ۲۱۱) همچنین در فراز دیگری از همین‌صفحه از ضعفش در برقراری ارتباط با دیگران می‌گوید: «نمی‌توانستم گفت‌وگویم را با دیگران تا آخر ادامه بدهم، بی‌آن‌که بدانم آن‌قدر حرف‌های وحشتناک بر زبان می‌آوردم تا این‌که طرف از خودش واکنشی نشان می‌داد. خنده‌ام حتا برای خودم هم تلخ و طعنه‌آمیز به‌نظر می‌رسید. در برابر ساده‌ترین سوال‌های مردم درباره خودم ساکت و بی‌صدا می‌ماندم. طوری دلتنگ و غمگین بودم که دیگر مطمپن شده بودم همان‌طور خواهم ماند.»

نویسنده «در ارتش فرعون» از اعتراضات اجتماعی مردم آمریکا علیه حضور نظامی این‌کشور در ویتنام هم گفته است. بخشی از خاطرات بازگشت او از ویتنام مربوط به حضورش در سانفرانسیسکو است و یک‌روز شاهد برپایی یک‌گردهمایی اعتراضی در این‌شهر بوده است. او خطابه‌های اعتراضی معترضان را نسبت به رئیس‌جمهور جانسون را می‌شنود و نکات کلی سخنرانی یکی از معترضان را در این‌سه‌نکته خلاصه می‌کند: بازگرداندن نیرو‌های نظامی از ویتنام، به‌رسمیت‌شناختن کوبا و تقسیط فوری بدهی دانشجویان. همین‌سخنران همچنین گفته تا زمانی‌که به همه این‌خواسته‌ها توجه نشود، خود را درگیر جنگی بی‌چون و چرا با دولت آمریکا می‌داند.

پس از بازگشت به آمریکا، وولف به انگلستان سفر کرد؛ جایی‌که در آن کسی درباره ویتنام حرف نمی‌زد. او به دانشگاه آکسفورد رفت و چهارسال تحصیل کرد. اما این‌حضور در جایی غیر از آمریکا و یک‌محیط دانشگاهی هم چیزی را در گذشته او عوض نکرده است. چون خودش می‌گوید «با خودم از ویتنام چیزی آورده بودم که تقریباً شبیه مالاریا بود، اما مالاریا نبود: دل‌پیچه، درد معده، بی‌خوابی و کابوس‌های شبانه.» (صفحه ۲۳۳) این «چیزی» که وولف از ویتنام سوغات آورده، همان‌کوله‌بار سنگین خاطرات و عذاب وجدانی است که ناشی از جنایات کشورش در کشوری دیگر بوده است. برای بسط و گسترش همین‌بحث است که ارجاع معناداری به کتاب «سیره مسیحی ساکسونی» و موعظه‌های انجیل دارد و به داستان مرد عاقلی در موعظه‌ها اشاره می‌کند که خانه‌اش را روی سنگ ساخت و مرد احمقی که خانه‌اش را روی شن بنا کرد. وولف می‌گوید تلاش دارد خانه‌اش را روی سنگ بنا کند. اما سوالی که برای مخاطب کتاب پیش می‌آید، این است که آیا آمریکایی‌های بازگشته از جنگ ویتنام می‌توانند خانه‌شان را روی سنگ بنا کنند؟

بخش آخر کتاب «در ارتش فرعون»، «نمای آخر» نام دارد که وولف در آن می‌گوید جرج اورول گزارشی به‌نام «بیچاره‌ها چگونه می‌میرند» دارد که در آن گفته «در رختخواب مردن بسیار خوب است، با این‌حال بهتر از آن مرگ در لباس خدمت است.» این‌جمله‌ی اورول باعث شده توبیاس وولف خشکش بزند. چون اورول این‌جملات را پیش از جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم نوشته و کلماتش، جوانمرگی را مثل معامله‌ای پرسود تشویق می‌کردند. می‌توان احتمال قطع به‌یقین داد سربازان آمریکاییِ ویتنام‌رفته چنین‌معامله‌ای را درک نمی‌کنند.

درس نویسندگی افسر ارتش فرعون

توبیاس وولف همان‌طور که در ابتدای مطلب اشاره شد، به‌خاطر نوشتن داستان‌های کوتاه شهرت دارد. او در کتاب «در ارتش فرعون» علاوه بر روایت خاطراتش، فراز‌هایی هم دارد که در آن‌ها فوت و فن‌های نویسندگی را به مخاطبان می‌آموزد. به‌عنوان نمونه این‌بحث می‌توان به این‌فراز اشاره کرد: «به‌دنبال نوشتن که می‌روید کاری می‌کنید که تا سال‌ها نتیجه آن را نخواهید دانست، حتا نمی‌توانید مطمئن باشید که اصلاً نتیجه‌ای در بر دارد یا نه. لازمه این‌کار تحمل، خودداری و ایمان است. نوشتن این‌خصوصیات را از شما می‌خواهد، سپس قدری به آن‌ها می‌افزاید و باز پس‌تان می‌دهد. حالتی شگفت که شما را به ادامه کار تشویق می‌کند، اراده‌تان را محکم و افکارتان را پالایش می‌کند.» (صفحه ۲۳۰)

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کتاب «در ارتش فرعون» راوی فساد آمریکایی‌ها در ویتنام بیشتر بخوانید »

دو راهی دشوار ویتنام برای خرید تسلیحات نظامی

دو راهی دشوار ویتنام برای خرید تسلیحات نظامی



رویترز اعلام کرده است که ویتنام علی رغم یک دهه روابط نظامی با روسیه، اکنون درحال مذاکره با آمریکا برای خرید تسلیحات نظامی است

به گزارش مجاهدت از مشرق، به نقل از رویترز، این مذاکرات اولیه میان مقامات ویتنام و آمریکا اگرچه هنوز به امضای توافقنامه منتهی نشده است، پس از آن صورت گرفت که هانوی که بیش از یک دهه است شریک نظامی روسیه به شمار می آید به دلیل آغاز جنگ اوکراین و تحریم های اعمال شده بر مسکو نمی تواند به همکاری های تسلیحاتی خود با مسکو ادامه دهد.

بر اساس این گزارش، این مذاکرات در حاشیه نمایشگاه بین‌المللی تسلیحات دفاعی ویتنام ۲۰۲۲ انجام شده که پنجشنبه هفته گذشته ۱۸ آذر ماه در هانوی ویتنام افتتاح شد .

به باور نگوین دی فونگ کارشناس نظامی دانشگاه نیو سوت ولز، این اقدام ویتنام برای خرید تسلیحات نظامی از آمریکا آغاز رویکردی روشنفکرانه از سوی هانوی است که در دراز مدت می تواند همکارهای نظامی دو طرف را افزایش دهد.

ویتنام و روسیه روابط تاریخی دیرینه ای دارند که به دوران شوروی باز می گردد. روسیه نخستین شریک استراتژیک ویتنام و یکی از سه به اصطلاح “شرکای استراتژیک جامع” این کشور آسیای جنوب شرقی در کنار چین و هند است. مسکو همچنین تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق بزرگترین پشتیبان هانوی محسوب می شد.

به باور کارشناسان، جنگ به رهبری روسیه در اوکراین، انتخاب سختی را برای هانوی بین حفظ اصل اساسی احترام به استقلال و تمامیت ارضی یک کشور مستقل و حفظ روابط خوبش با روسیه- یک تامین کننده کلیدی تسلیحات و شریک اصلی اکتشاف نفت و گاز این کشور در دریای چین جنوبی ایجاد کرده است.

گفتنی است روسیه در نمایشگاه بین‌المللی تسلیحات دفاعی ویتنام ۲۰۲۲ عرضه گسترده‌ای از محصولات نظامی و غیرنظامی را ارائه کرد.

به گزارش مجاهدت از خبرگزاری تاس، روسیه در نمایشگاه بین‌المللی تسلیحات دفاعی ویتنام ۲۰۲۲ بیش از ۴۰۰ محصول ارائه کرد که توسط شرکت‌های پیشرو روسی از جمله شرکت‌های وابسته به شرکت فناوری دولتی روستِک، توسعه یافته و تولید شده است.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دو راهی دشوار ویتنام برای خرید تسلیحات نظامی بیشتر بخوانید »

وقتی ناقضان حقوق بشر ادعای حمایت از انسانیت سر می‌دهند

وقتی ناقضان حقوق بشر ادعای حمایت از انسانیت دارند


گروه اجتماعی دفاع‌پرس: در تقویم جهانی روز دهم دسامبر روز جهانی حقوق بشر نام گذاری شده است. روزی که معلوم نیست به راستی چرا و به پیشنهاد کدام کشور نامگذاری شده است.

مدعیان حقوق بشر در جهان کم نیستند. با نگاهی دقیق تقریبا قریب به اتفاق کشور‌های عالم داعیه‌ی دفاع از حقوق انسان و انسانیت را دارند، اما به راستی همه‌ی داعیان حقوق بشر، مدافعین حقیقی آن به شمار می‌آیند؟

برای پاسخ به این پرسش باید متذکر شد که قطعا تمامی کشور‌هایی که ادعای حمایت و پشتیبانی از حقوق بشرشان به گوش فلک می‌رسد، چندان پرونده‌ی پاک و تمیزی هم در این رابطه نداشته و ندارند. ایالات متحده‌ی آمریکا که سردمدارانش کشورشان را پیشگام دموکراسی و حقوق بشر می‌دانند پشتیبان نظامی و استراتژیک اسرائیل غاصب برای کشتار مردم بی دفاع فلسطین و جنوب لبنان است.

ضمن اینکه بمباران اتمی هیروشیما و حمله به ویتنام، افغانستان و عراق نیز هنوز از یاد کسی نرفته است. کشور خیالی اسرائیل که کارنامه‌ی جنایاتش در در فلسطین و جنوب لبنان بر همگان هویداست. انگلیس، سرزمین دزدان دریایی یکی دیگر از همین کشورهاست که با گسترش استعمار در قرون گذشته و تکثیر استعمار رسانه‌ای خود در دهه‌های اخیر سعی در چپاول ثروت‌های مادی و غارت اندوخته‌های معنوی و تصاحب نیروی انسانی متخصص کشور‌های ضعیف‌تر در راستای اهداف خود بوده است.

قریب به اتفاق کشور‌هایی که خود را وکیل مدافع حقوق انسان‌ها می‌دانند، در اصل وکیل مدافع شیطان هستند؛ استعمارگران پیری که امروزه با استفاده‌ی توامان قدرت‌های نظامی و رسانه‌ای سعی دارند اعمال اهریمنی خود را در انظار بین المللی توجیه کنند. اما همین کشور‌ها عملا هیچ گونه کمک شایان توجه و در خور شانی برای برقراری صلح در سطح جهانی نمی‌کنند که آتش بیار معرکه‌ی اختلافات سلیقه و قومی و مذهبی بین کشور‌ها هستند. این ابر قدرت‌ها از یک سو با استفاده از دستگاه‌های عریض و طویل پروپگاندای خود، سعی دارند راوی روایتی دیگر از اخبار در گستره‌ی جهان امروز باشند و از سویی دیگر با تزریق سلاح در مناطق مختلف جهان سعی دارند تا چرخه‌های اقتصادی کارخانجات اسلحه سازیشان همواره در جریان باشد.

در این بین، هوشیاری ملت‌ها عامل اصلی مقابله با نیرنگ‌های هزار رنگ ابر قدرت‌های جنایت پیشه است. وقتی که مردم جهان در بین انبوهی از داده‌های خبری و اطلاعات خاکستری (ترکیبی از سفید و سیاه یعنی اخبار دروغ و واقعی) بتوانند منابع موثق خبری را تشخیص داده و در راستای احقاق حقوق خود همواره در تلاش و تکاپو باشند، قطعا دسیسه و نیرنگ دولت‌های خودکامه بی اثر خواهد شد؛ دولت‌های خودکامه‌ای که البته تعدادشان محدود به چند نمونه‌ی مذکور فوق نیست. به عبارتی می‌توان ادعا کرد مهم‌ترین مدعی حقوق بشر در حقیقت خود ملت‌ها و مردم آگاه و هوشیار کشور‌های باید باشند تا خدعه‌ی مستکبرین را به خودشان بازگردانند.

انتهای پیام/133

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی ناقضان حقوق بشر ادعای حمایت از انسانیت دارند بیشتر بخوانید »