طرح/ غیرت دینی، عامل پیروزی
طرح/ غیرت دینی، عامل پیروزی بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، نشست کارگره خواهران شهدا به منظور بررسی ابعاد طرح «خادمالشهدا» با حضور مریم مجتهدزاده رئیس سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس، معصومه حکیمیان معاون فرهنگی بسیج جامعه زنان و جمعی از خواهران شهدا روز گذشته (دوشنبه) در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.
معصومه حکیمیان معاون فرهنگی بسیج جامعه زنان در این جلسه اظهار داشت: امداد رسانی به خانواده شهدا باید به صورت نظام یافته صورت بگیرد. نهادها و سازمانهای مختلفی عموما در این زمینه فعال هستند. در سازمان بسیج جامعه زنان هدفی را تحت عنوان «پرچم» نامگذاری کردیم که همه سازمانها و مؤسسات تحت لوای این پرچم فعالیت میکنند و این امر منجر به ریلگذاری تحقق تمدن نوین اسلامی میشود. خون شهدا، آرمان شهدا و خانواده شهدا پدیدهای است که به تحقق تمدن نوین اسلامی یاری دهنده است.
حکیمیان افزود: با بررسی حقایق سطح جامعه به یک جمعبندی رسیدهایم که در آخرالزمان در فضای مجازی، ماهواره، عناصر داخلی نفوذی و… آتشی توسط نمرودها افروخته شده است و افراد جامعه خواسته و ناخواسته در وسط این آتش قرار گرفته اند. در این زمینه به چه فرمولی نیازمندیم؟
وی ادامه داد: در کشور لبنان شما جوانانی را میبینید که برعکس جوانان ایرانی که باید در شبکههای اجتماعی و ماهواره به دنبال تصاویر و فیلمهای مستهجن باشد اما یک جوان لبنانی در کشورش به صورت عینی میبینید، چه اتفاقی میافتد که در این وانفسای آخرالزمان جوانانی از لبنان در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت قرار میگیرند. مگر این جوانان لبنانی در وسط آتش قرار نگرفتهاند؟ بعد از ارزیابی به این نتیجه رسیدیم که به جای جلوگیری و مسدود کردن ماهواره و… هر کاری باید ذیل دو اتفاق مهم صورت گیرد.
معاون فرهنگی بسیج جامعه زنان اظهار داشت: پدیده «مقاوم سازی فرهنگ دینی و ملی» در جمیع ابعاد است. باید از همه ظرفیتهای مالی، ساختاری و… در این مسیر استفاده شود. ترویج مقاومسازی فرهنگ دینی و ملی هدف کلان است. رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۰ سال قبل از اقتصاد مقاومتی در بحث مساجد به بحث «مقاومسازی فرهنگی» تاکید کردند. نهایتاً مقاومسازی فرهنگ دینی و ملی در نسل منجر به فرهنگ مقاومت میشود تا فرزندان ما از وسط آتش نمرودیان به سلامت گذر کنند. در حقیقت این عاملی برای تببین، ترویج و تعمیق باور ضرورت مجاهدت در راه تحقق تمدن نوین اسلامی است.
وی بیان کرد: باید گروهی را سازمان دهی کنیم که هنر تزریق انرژی به خانوادههای معظم شهدا را داشته باشند که که همانا پدران و مادران شهدا مخاطبان اصلی طرح «خادمالشهدا» هستند. خانواده شهدا همچون دوران دفاع مقدس باید احساس ارزشندی کنند و نفسشان نفس حق است. بنابراین باید از خانواده شهدا به عنوان رزمندگان دفاع مقدس فرهنگی برای تحقق فرهنگ مقاومتی که ریل تمدن نوین اسلامی، ریل اقتصاد مقاومتی و اقتدار ملی و… خواهد بود، بهره بیریم.
حکیمیان ضمن اشاره به طرحهای «آبروی محله» و «طرح خانههای پیوست» سازمان بسیج جامعه زنان گفت: این دو طرح در دل طرح «خادمالشهدا» میتواند قرار بگیرد و نیز هر چه طرحها درهم ادغام شوند و زیر لوای یک پرچم اجرا شود، اعتماد مردم به نهادها و سازمانها زیادتر خواهد شد.
وی عنوان کرد: در آخرین مجمعی که در مهر ۱۳۹۸ با شهید سردار حاج قاسم سلیمانی داشتیم، ایشان عنوان کردند که «بیایید به عقب برگردیم. نمیخواهد به جلو بروید!» یکی از مواردی که در گذشته بررسی کردیم این بود که در ۲۵ سال گذشته پایگاههای بسیج در محلهها پررنگ نبود بلکه پایگاهها در منازل خانوادههای شهدا تشکیل میشد. یاران صدیق و کنشگران طرح «خادمالشهدا» را میتوانید در همین خانههای شهدا همچون گذشته پیدا کنید.
در این جلسه به بحث و بررسی طرح معینه با هدف کلان ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، رفع مشکل سالخوردگان و بیماران خانواده شهدا و ایثارگران پرداخته شد که در این جلسه مصوب شد طرح «معینه» به نام طرح «خادمالشهدا» تغییر یابد. همچنین در این جلسه مباحثی، چون دیدار با خانواده شهدا، طرح قرض الحسنه کمک به خانواده شهدا، شناسایی موسسات مردم نهاد (خدمات رسان)، اجرای دو مرحلهای طرح به صورت میان مدت و بلند مدت، دریافت مجوز و فراخوان طرح، جذب نیروهای جهادی، بسیجی و مردم نهاد در اجرای طرح و… بحث و بررسی شد.
انتهای پیام/ ۱۱۸
خانواده شهدا در تحقق «تمدن نوین اسلامی» یاریدهنده هستند بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید ابوالفضل راهچمنی متولد دوم اسفند ماه ۱۳۶۴ بود و عاشق خدمت در سپاه. جنگ سوریه که شروع شد، با جلب رضایت خانواده، در سال ۱۳۹۲ لباس مدافعان حرم را به تن کرد و بارها و بارها در سوریه حاضر شد. او به عنوان یکی از فرماندهان لشکر زینبیون همراه با رزمندههای پاکستانی در عملیاتهای متعددی شرکت کرد. تا در نهایت در فروردین ماه ۱۳۹۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره در العیس، جنوب غرب حلب، به شهادت رسید.
علی اکبر راه چمنی پدر شهید ابوالفضل راه چمنی با اشاره به علاقه فرزندش به شهید ابراهیم هادی، به بیان خاطرهای پرداخت و اظهار داشت: شهید راه چمنی خیلی به شهید ابراهیم هادی علاقه داشت، قبل شهادت با این شهید اخت داشت و همیشه از او صحبت میکرد. در سالگرد ابوالفضل بود که دیدم زنی به همراه همسر و فرزندانش از تهران بر سر مزار ابوالفضل آمده بودند، خانم از من خواست چند دقیقهای خصوصی با من صحبت کند.
او تعریف کرد: «همسرم به مواد مخدر اعتیاد داشت تا حدی که چاقو گذاشته بود زیر گلوی بچهها و میخواست آنها را بکشد، خیلی درمانده بودم، تا اینکه یکی پیشنهاد داد متوسل به شهدا شوم، متوسل شدم به شهید ابراهیم هادی، چندباری به بهشت زهرا (س) رفتم و درددل کردم تا مشکلم را حل کنند، شبی خواب شهید هادی را دیدم، اسمم را صدا کرد و گفت پرونده شما را به شهید ابوالفضل راه چمنی ارجاع دادیم، از خواب بیدار شدم، هرچه نام شهدای دفاع مقدس را جست و جو کردم کسی را به این اسم ندیدم، برادرم گفت شاید از مدافعان حرم باشد، در میان اسامی شهدای مدافع حرم نام شهید را پیدا کردم، به محض اینکه عکس شهید را دیدم چهرهاش به دلم نشست، گویی سالهاست او را میشناسم، شهید را قسم دادم که کمک کند، مخصوصا که اسمش هم ابوالفضل است و به حضرت عباس (ع) نیز متوسل شدم، حتی گفتم من غریبه هستم شاید نخواهی مشکلم را حل کنی، پس نشانهای به من بده. فردا مادرم تماس گرفت، پرسید با شهیدی حرف زدی؟ گفتم بله چطور؟ مادرم تعریف کرد خواب دیدم در محاصره داعشیها بودم، جوانی آمد و ما را از دست داعش نجات داد، در آخر خودش را معرفی کرد و گفت من ابوالفضل راه چمنی هستم، به دخترت بگو ما به قول خودمان وفا کردیم، ولی شما که گفته بودی بر سر مزارت میآیم و دسته گل میآورم چرا نیامدی، این شد که امروز بر سر مزار شهید آمدم تا دینم را ادا کنم.»
وی درباره ویژگیهای فرزندش چنین گفت: ابوالفضل انسانی پاک و مومن به تمام معنا بود. به فرمایش شهید سلیمانی که میگفت تا شهید نباشی شهید نمیشوی واقعا مصداقش ابوالفضل است که عشق به شهادت داشت. چندباری به لبنان رفت، ماجرای جنگ سوریه که پیش آمد سالی ذو بار سوریه میرفت و هر بار ۴۵ روز تا دو ماه با لشکر زینبیون خدمت میکرد. ورزشکار بود، کشتی میگرفت، چترباز بود، غواص بود از همه مهمتر قاری و حافظ قرآن بود و بیش از پنج جزء از قرآن را حفظ بود، وقتش را به بطالت نمیگذراند، به محض اینکه فراغتی پیدا میکرد قرآن کوچکی داشت که باز میکرد و میخواند. به رهبر معظم انقلاب اسلامی بسیار علاقه داشت، کوچک و بزرگ دوستش داشتند به ویژه بچههای بسیج، وقتی خبر شهادتش را شنیدند همه محله ناراحت شدند، بچههای کوچک را میدیدم که اشک میریختند، با اینکه پهلوان و کشتیگیر بود، ولی با همه مهربانانه برخورد میکرد.
پدر شهید راه چمنی درباره علاقه فرزندش به امام رضا (ع) تعریف کرد: خیلی به حضرت امام رضا (ع) ارادت داشت. سالی چندبار برای زیارت به مشهد میرفت حتی آخرین روزهایی که در ایران بود و میخواست برود جبهه با همسرش به مشهد رفته بود و از آقا اجازه گرفتند. دوست شهیدی داشت به نام عقیل خلیلی که رفاقت عجیبی با هم داشتند، همیشه عکس او همراه پسرم بود، روز تشییع جنازه که به منزل شهید رفته بود مادرش میگفت ابوالفضل من را کنار کشید و گفت دعا کن من هم مثل عقیل شهید شوم که طولی نکشید به آرزویش رسید و آسمانی شد.
پدر شهید مدافع حرم با اشاره به زندگی ساده فرزندش بیان کرد: یک حقیقت را باید بگویم و آن این است که ابوالفضل در شب بلهبرون قول داد همسرش را اول به کربلا ببرد و بعد یک عروسی مختصر بگیرد و بروند سر زندگی، بعد بازگشت از کربلا، همسرش را برد آرایشگاه، باهم به منزل آمدند و چون اذان شده بود باهم نماز جماعت خواندند و بعد به تالار رفتند. برای مراسم مولودیخوان دعوت کرده بود که وقتی ابوالفضل وارد سالن شد مولودی خوان گفت این داماد چقدر شبیه شهداست و این جمله را چند باری تکرار کرد، بالاخره یکی از بستگان صدایش درآمد و گفت امشب شب عروسی است، نباید این حرف را به داماد بزنی، اما مولودی خوان میگفت دست خودم نیست، واقعا این داماد شبیه شهداست. یک سال و نیم در اتاقی که پایین منزل ما بود زندگی کرد، زندگی بسیار سادهای داشت، به اصرار من خانهاش را عوض کرد که بعد از شهادت آن اتاق را حسینیه کردیم.
وی ماجرای شنیدن خبر شهادت فرزندش را اینطور روایت کرد: دهم عید نوروز رفته بودیم مشهد زیارت امام رضا (ع)، ابوالفضل در سوریه با من در تماس بود، سری هم به عروسم زدیم که در شهر خودشان بود. یک روز از تلفنش با من تماس گرفتند، اما کسی پشت گوشی حرفی نزد، چندباری تماس برقرار شد هرچه ابوالفضل را صدا کردم، کسی جواب نداد، بار آخر فردی از پشت تلفن اسم پسر کوچک را آورد، گفت علی اصغر راه چمنی؟ جواب دادم نه، من علی اصغر نیستم، شنیدم شخص دیگری از پشت تلفن به کسی که صحبت میکرد گفت این پدرش هست، چیزی نگو، و گوشی قطع شد. فهمیدم برای ابوالفضل اتفاقی افتاده. بلافاصله با علی اصغر تماس گرفتم و پرسیدم چه شده؟ گفت خبر دادند ابوالفضل مجروح شده، همسر ابوالفضل را برداشتیم و آمدیم تهران. ساعت یک شب بود که به خانه رسیدیم، جمعیت زیادی جلوی در خانه آمده بودند، تا جمعیت را دیدم گفتم خداراشکر ابوالفضل تنها نیست، آنجا فهمیدم شهید شده، الحمدالله خدا خیلی صبر داد و مردم پاکدشت هم لحظهای ما را تنها نگذاشتند.
انتهای پیام/ ۱۴۱
میانجیگری شهید ابراهیم هادی برای استجابت دعای یک زن توسط شهید مدافع حرم بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید ابوالفضل راهچمنی متولد دوم اسفند ماه ۱۳۶۴ بود و عاشق خدمت در سپاه. جنگ سوریه که شروع شد، با جلب رضایت خانواده سال ۱۳۹۲ لباس مدافعان حرم را به تن کرد و بارها و بارها در منطقه حاضر شد. او به عنوان یکی از فرماندهان لشکر زینبیون همراه با رزمندههای پاکستانی در عملیاتهای متعددی شرکت کرد. تا در نهایت در فروردین ماه ۱۳۹۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره در العیس، جنوب غرب حلب، به شهادت رسید.
علی اکبر راه چمنی پدر شهید ابوالفضل راه چمنی با اشاره به علاقه فرزندش به شهید ابراهیم هادی و دستگیری فرزندش شهیدش به بیان خاطرهای پرداخت و اظهار داشت: شهید راه چمنی خیلی به شهید ابراهیم هادی علاقه داشت، قبل شهادت با این شهید اخت داشت و همیشه از او صحبت میکرد. در سالگرد ابوالفضل بود که دیدم زنی به همراه همسر و فرزندانش از تهران به مزار ابوالفضل آمده بودند، خانم از من خواست چند دقیقهای خصوصی با من صحبت کند، او تعریف کرد: «همسرم به مواد مخدر اعتیاد داشت تا حدی که چاقو گذاشته بود زیر گلوی بچهها و میخواست آنها را بکشد، خیلی درمانده بودم، تا اینکه یکی پیشنهاد داد متوسل به شهدا شوم، متوسل شدم به شهید ابراهیم هادی، چندباری به بهشت زهرا (س) رفتم و درد و دل کردم تا مشکلم را حل کنند، شبی خواب شهید هادی را دیدم، اسمم را صدا کرد و گفت پرونده شما را به شهید ابوالفضل راه چمنی ارجاع دادیم، از خواب بیدار شدم، هرچه نام شهدای دفاع مقدس را جست و جو کردم کسی را به این اسم ندیدم، برادرم گفت شاید از مدافعان حرم باشد، در میان اسامی شهدای مدافع حرم نام شهید را پیدا کردم، به محض اینکه عکس شهید را دیدم چهرهاش به دلم نشست، گویی سالهاست او را میشناسم، شهید را قسم دادم که کمک کند، مخصوصا که اسمش هم ابالفضل است و به حضرت عباس (ع) نیز متوسل شدم، حتی گفتم من غریبه هستم شاید نخواهی مشکلم را حل کنی، پس نشانهای به من بده. فردا مادرم تماس گرفت، پرسید با شهیدی حرف زدی؟ گفتم بله چطور؟ مادرم تعریف کرد خواب دیدم در محاصره داعشیها بودم، جوانی آمد و ما را از دست داعش نجات داد، در آخر خودش را معرفی کرد و گفت من ابوالفضل راه چمنی هستم، به دخترت بگو ما به قول خودمان وفا کردیم، ولی شما که گفته بودی به سر مزارت میآیم و دسته گل میآورم چرا نیامدی، این شد که امروز به مزار شهید آمدم تا دینم را ادا کنم.»
وی درباره ویژگیهای فرزندش چنین گفت: ابوالفضل انسانی پاک و مومن به تمام معنا بود به فرمایش شهید سلیمانی که میگفت تا شهید نباشی شهید نمیشوی واقعا مصداقش ابوالفضل است که عشق به شهادت داشت. چندباری به لبنان رفت، ماجرای جنگ سوریه که پیش آمد سالی ۲ بار سوریه میرفت و هر بار ۴۵ روز تا ۲ ماه با لشکر زینبیون خدمت میکرد. ورزشکار بود، کشتی میگرفت، چتر باز بود، غواص بود از همه مهمتر قاری و حافظ قرآن بود و بیش از پنج جزء از قرآن را حفظ بود، وقتش را به بطالت نمیگذراند، به محض اینکه فراغتی پیدا میکرد قرآن کوچکی داشت که باز میکرد و میخواند. به رهبر بسیار علاقه داشت، کوچک و بزرگ دوستش داشتند به ویژه بچههای بسیج، وقتی خبر شهادتش را شنیدند همه محله ناراحت شدند، بچههای کوچک را میدیدم که اشک میریختند، با اینکه پهلوان و کشتی گیر بود، ولی با همه مهربانانه برخورد میکرد.
پدر شهید راه چمنی درباره علاقه فرزندش به امام رضا تعریف کرد: خیلی به حضرت امام رضا (ع) ارادت داشت. سالی چندبار برای زیارت به مشهد میرفت حتی آخرین روزهایی که در ایران بود و میخواست برود جبهه با همسرش به مشهد رفته بود و از آقا اجازه گرفتند. دوست شهیدی داشت به نام عقیل خلیلی که رفاقت عجیبی باهم داشتند، همیشه عکس او همراه ابوالفضل بود، روز تشییع جنازه که به منزل شهید رفته بود مادرش میگفت ابوالفضل من را کنار کشید و گفت دعا کن من هم مثل عقیل شهید شوم که طولی نکشید به آرزویش رسید و آسمانی شد.
پدر شهید مدافع حرم با اشاره به زندگی ساده فرزندش بیان کرد: یک حقیقت را باید بگویم و آن این است که ابوالفضل در شب بله برون قول داد همسرش را اول به کربلا ببرد و بعد یک عروسی مختصر بگیرد و بروند سر زندگی، بعد بازگشت از کربلا، همسرش را برد آرایشگاه، باهم به منزل آمدند و، چون اذان شده بود باهم نماز جماعت خواندند و بعد به تالار رفتند. برای مراسم مولودی خوان دعوت کرده بود که وقتی ابوالفضل وارد سالن شد مولودی خوان گفت این داماد چقدر شبیه شهداست و این جمله را چند باری تکرار کرد، بالاخره یکی از بستگان صدایش درآمدو گفت امشب شب عروسیست، نباید این حرف را به داماد بزنی، اما مولودی خوان میگفت دست خودم نیست، واقعا این داماد شبیه شهداست. یک سال و نیم در اتاقی که پایین منزل ما بود زندگی کرد، زندگی بسیار سادهای داشت، به اصرار من خانهاش را عوض کرد که بعد از شهادت آن اتاق را حسینیه کردم.
وی ماجرای شنیدن خبر شهادت فرزندش را اینطور روایت کرد: دهم عید رفته بودیم مشهد زیارت امام رضا (ع)، ابوالفضل در سوریه با من در تماس بود، سری هم به عروسم زدیم که در شهر خودشان بود. یک روز از تلفنش با من تماس گرفتند، اما کسی پشت گوشی حرفی نزد، چندباری تماس برقرار شد هرچه ابوالفضل را صدا کردم، کسی جواب نداد، بار آخر فردی از پشت تلفن اسم پسر کوچک را آورد، گفت علی اصغر راه چمنی؟ جواب دادم نه، من علی اصغر نیستم، شنیدم شخص دیگری از پشت تلفن به کسی که صحبت میکرد گفت این پدرش هست، چیزی نگو، و گوشی قطع شد. فهمیدم برای ابوالفضل اتفاقی افتاده. بلافاصله با علی اصغر تماس گرفتم و پرسیدم چه شده؟ گفت خبر دادند ابوالفضل مجروح شده، همسر ابوالفضل را برداشتیم و آمدیم تهران. ساعت یک شب بود که به خانه رسیدیم، جمعیت زیادی لجیوی در خانه آمده بودند، تا جمعیت را دیدم گفتم خداراشکر ابوالفضل تنها نیست، آنجا فهمیدم شهید شده، الحمدالله خدا خیلی صبر داد و مردم پاکدشت هم لحظهای ما را تنها نگذاشتند.
انتهای پیام/ ۱۴۱
ماجرای توسل یک زن به شهید راه چمنی/ ما شهدا به قول خود وفا میکنیم بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، طی یک هفته گذشته ۱۵ تن از والدین شهدا که بعضا دو یا سه شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کردند دار فانی را وداع گفتند و به فرزندان شهید خود پیوستند. در طی ماهها و سالهای اخیر با بالا رفتن سن والدین شهدا، آمار فوت آنان در شیب تندی قرار گرفته و زنگ خطری را به صدا درآورده که لزوم تکمیل کار ثبت و ضبط خاطرات آنان از شهدایشان را گوشزد میکند.
بر اساس این گزارش، در هفته گذشته پدر شهیدان «علیاصغر و مهدی مهجور» روز چهارشنبه ۱۴ آبان پس از سالها تحمل دوری از فرزندان شهیدش بر اثر کهولت سن در ۹۲ سالگی دعوت حق را لبیک گفت. مراسم تشییع و تدفین این اسوه صبر و ایثار برگزار و در قطعه صالحین در جوار فرزندان شهیدش بخاک سپرده شد. شهیدان «علیاصغر و مهدی مهجور» سال ۳۷ و سال ۴۰ در کاشمر متولد شدند و سالهای ۶۱ و ۶۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
«حاج غلامحسین طالبیپور» پدر گرامی شهیدان «غلامرضا و مهدی طالبیپور» ۱۲ آبان پس از سالها فراق از فرزندانش دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. پیکر پاک این پدر والامقام بعدازظهر ۱۳ آبان ماه با رعایت پروتکلهای بهداشتی در بقعه بیبی سکینه (س) تشییع و تدفین و در جوار فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد.
«ابوالقاسم زندیپور» پدر گرانقدر شهیدان «احمد و محمود زندیپور» از استان قزوین نیز به فرزندان شهیدش پیوست. شهید «احمد زندیپور» سال ۴۰ در شهر قزوین به دنیا آمد و سال ۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. شهید «محمود زندیپور» سال ۴۷ به دنیا آمد و سال ۶۷ در شیخمحمد عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید سال ۷۱ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
«حاج علیاصغر شریففرد» پدر شهیدان «محمدحسین و محمدعلی شریففرد» در سن ۹۵ سالگی براثر کهولت سن دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. شهید «محمدحسین شریففرد» در سن ۱۸ سالگی در سال ۶۱ در منطقه عملیاتی شلمچه و در جریان عملیات رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش مدتها در منطقه برجا ماند تا اینکه در سال ۱۳۶۴ تفحص و در گلزار شهدای خلدبرین به خاک سپرده شد. شهید «محمدعلی شریففرد» در سن ۱۵ سالگی و در عملیات والفجر مقدماتی به فیض شهادت نائل آمد.
«حاج محمدجواد کیانی» پدر شهیدان والامقام «محمدرضا و محمودرضا کیانی» بر اثر کهولت سن و بیماری دارفانی را وداع گفت و به دیدار فرزندان شهیدش رفت. پیکر این پدر معظم با بدرقه مردم شهرستان ری و با رعایت شیوهنامههای بهداشتی تشییع و در بهشت زهرا (س) آرام گرفت. شهید محمدرضا کیانی ۲۲ فروردین سال ۱۳۳۲ در شهر ری متولد و در دهم تیر ۱۳۶۲ با سمت تک تیرانداز در فکه هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. شهید محمودرضا کیانی ۱۰ تیر ۱۳۴۱ چشم به جهان گشود، مدتی در بسیج فعالیت کرد به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و سرانجام در ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان بلال در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره و آر پی جی به سینه و قطع پا به مقام شهادت نائل شد.
«حاج خانعلی درویشوند» پدر شهیدان «هدایت و پرویز درویشوند» پس از تحمل سالها درد فراق، دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. پیکر پاک این پدر مهربان صبح امروز با حضور خانوادههای معزز شهدا و ایثارگران و اقشار مختلف مردم با رعایت پروتکلهای بهداشتی تشییع و در جوار امامزاده محمد حنفیه (ع) روستای بیورزین لوشان به خاک سپرده شد.
شهید «پرویز درویشوند» سال ۶۴ در عملیات والفجر ۸ منطقه فاو بر اثر تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. سردار شهید «هدایت درویشوند» فرمانده سپاه رودبار سال ۹۰ در مسیر برگشت از سامرا در حادثه تروریستی به شهادت رسید.
مرحومه «جهان خانم حسین زادگان» مادر شهیدان «حبیب، محمدرضا و محمدحسین کردگاری» از شهدای شهرستان نیریز در سن ۸۶ سالگی به دلیل کهولت سن و بیماری قلبی دعوت حق را لبیک گفت. شهید «محمدرضا کردگاری» سال ۶۱ در منطقه فکه به شهادت رسید و شهیدان «حبیب و محمدحسین کردگاری» سال ۶۴ در منطقه فاو به فیض شهادت نائل شدند.
مرحوم «قادرداد حبیبزهی» پدر شهیدان «محمدسعید، محمدعارف و مجیبالرحمن حبیبزهی» از شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان بر اثر بیماری در سن ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. شهیدان «محمدسعید، محمدعارف و مجیبالرحمن حبیبزهی» به ترتیب در سالهای ۶۳، ۶۵ و ۷۱ در سراوان متولد شدند و سال ۹۱ در یکی از مأموریتهای محوله در منطقه پنج گور کشور پاکستان به فیض عظمای شهادت نایل آمدند.
«حاج قدمعلی جعفری ویدوجی» پدر معظم شهیدان «حسن و حسین جعفری ویدوجی» از شهرستان کاشان استان اصفهان پس از سالها فراق به فرزندان شهیدش پیوست. شهید «حسین جعفری ویدوجی» سال ۴۵ در روستای ویدوج به دنیا آمد و سال ۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه ماند تا اینکه پس از تفحص در سال ۷۴ در گلزار شهدای ویدوج به خاک سپرده شد. طلبه شهید «حسن جعفری ویدوجی» سال ۵۰ در ویدوج چشم به جهان گشود و سال ۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه به شهادت رسید و در گلزار شهدای ویدوج به خاک سپرده شد.
حاجیه خانم «بدرالنساء کاظمی» مادر شهیدان والامقام «سیداسماعیل و سیدعباس کاظمیزاده» از استان چهارمحال و بختیاری در سن ۸۶ سـالگی به فرزندان شهیدش پیوست. شهید «سیدعباس کاظمیزاده» سال ۴۷ در روستای شیخ شبان به دنیا آمد و سال ۶۴ در شلمچه به فیض شهادت نائل شد. شهید «سیداسماعیل کاظمیزاده» سال ۳۹ در روستای شیخ شبان به دنیا آمد و سال ۶۵ در شلمچه به برادر شهیدش پیوست.
خانم «بتول سمیعی» مادر شهیدان «حسین و حسن جعفری پنجی» روز گذشته دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. شهید «حسین جعفری پنجی» سال ۳۸ متولد شد و سال ۵۹ در خرمشهر به درجه شهادت نایل آمد. شهید «حسن جعفری پنجی» سال ۴۵ به دنیا آمد و سال ۶۷ در عملیات والفجر ۱۰، در منطقه حلبچه شیمیایی شد و به شهادت رسید.
مادر شهیدان «محمدمهدی و محمدهادی موحدی مهرآبادی» پس از تحمل سالها فراق فرزندان در ۸۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. مرحومه حاجیه خانم «رقیه فاضلی مهرآبادی» در جوار امامزادگان سیداحمد و سید محمود و گلزار شهدای مهردشت به خاک سپرده شد. شهیدان «محمدهادی موحدی مهرآبادی» سال ۶۲ در منطقه حاجعمران و «محمدمهدی موحدی مهرآبادی» سال ۶۶ در شلمچه به شهادت رسیدند.
«حاج علیاصغر اللهوردیزاده سردرود» پدر شهیدان «محمود و احمد اللهوردیزاده سردرود» از استان آذربایجان شرقی به لقاءالله پیوست. شهیدان «محمود اللهوردیزاده سردرود» سال ۶۱ و «احمد اللهوردیزاده سردرود» سال ۶۳ به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. «حاج محمد عباسی» پدر شهیدان «ناصر و عبدالرزاق عباسی» پس از تحمل سالها درد فراق، دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. پیکر پاک این پدر مهربان با حضور خانوادههای معزز شهدا و ایثارگران و اقشار مختلف مردم با رعایت پروتکلهای بهداشتی تشییع و در جوار گلزار شهدای دولت آباد به خاک سپرده شد.
شهید «ناصرعباسی» سال ۴۷ در شهر دولت آباد متولد شد و سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید «عبدالرزاق عباسی» سال ۴۵ در شهر دولت آباد متولد شد و سال ۶۵ در درگیری با دشمنان بعثی در تنگه چزابه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
حاجیه خانم «ابراهیمزاده» مادر معظم شهیدان «محمد و عادل محمدزاده» از شهرستان پارسآباد استان اردبیل دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. پیکر مطهر این مادر صبور و فداکار با رعایت شیوهنامههای بهداشتی و فواصل اجتماعی و با حضور خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران تشییع و در گلزار شهدای «آق مزار» شهرستان پارسآباد در جوار فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد. شهید «محمد محمدزاده» متولد سال ۴۴ در سال ۶۰ در منطقه عملیاتی کردستان به درجه رفیع شهادت نایل شد و شهید «عادل محمدزاده» متولد سال ۴۵ در سال ۶۲ در منطقه عملیاتی عینخوش به مقام شهادت رسید.
انتهای پیام/ ۱۴۱
نواختن زنگ خطر برای ثبت و ضبط خاطرات والدین شهدا بیشتر بخوانید »