پهلوی

ماجرای دعوای زرگری بروجردی و کاظمی

ماجرای دعوای زرگری بروجردی و کاظمی



شهید محمد بروجردی می‌گوید: یکی از خصوصیات بارز شهید کاظمی این است که بچه‌ها سریع به او علاقه‌مند می‌شوند. به‌خصوص در کردستان نشان داد که کردها چقدر به او علاقه داشتند و دارند.

  • تور آنتالیا

به گزارش مجاهدت از مشرق، شهید «ناصر کاظمی» از فرماندهان سپاه در غرب کشور در ابتدای انقلاب و دوران دفاع مقدس بود که پیشینه و نحوه ورود او به عرصه فرماندهی خود یک درس تاریخی برای همه مریدان مکتب تشیع و مکتب انقلاب اسلامی دارد. چیزی که شاید بارها در تاریخ انبیاء، ائمه، زعما و انقلاب اسلامی تکرار شده و نشان دهنده مهماتی در این عرصه است.

ماجرای دعوای زرگری شهیدان بروجردی و کاظمی

گفته می‌شود که این شهید بزرگوار ورزشکار بوده و با تیپ خاصی که داشته پرونده او علی‌رغم داشتن سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب در گزینش سپاه بعد از گذراندن دوره آموزشی به عنوان «تحت نظر» به رده‌های ستادی ارجاع شده است و در این میان شهید محمد بروجردی این جوان را جذب کرده و بعد از اینکه فرمانده سپاه غرب می‌شود او را به سپاه غرب کشور می‌برد و با کشف توانایی‌های او وی را یکی از فرماندهان زیر مجموعه خود قرار می‌دهد.

در ادامه به بهانه سالگرد شهادت این شهید بزرگوار به بررسی ابعاد مختلف زندگی‌اش می‌پردازیم.

زندگی‌نامه

سردار شهید ناصر کاظمی ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ هجری شمسی در تهران متولد شد. از همان ابتدای زندگی با قشر محروم جامعه ابراز همدردی می‌کرد و سعی داشت با کودکان فقیر و محروم در پوشیدن لباس و کفش یکسان باشد. با وجود سن کم می‌گفت: من دوست ندارم لباس «نو» بپوشم در صورتی که بچه‌های دیگر از آن محرومند.

پس از اتمام مقطع تحصیلی ابتدایی و شروع دوره دبیرستان شور و شوق بیشتری نسبت به اسلام در وی ایجاد شد و توجه به دانش‌اندوزی و مطالعات مذهبی توأم با مطالعه علوم و معارف اسلامی در او اوج گرفت.

با اتمام دوره متوسطه تحصیلی به دلیل حاکمیت سیاه رژیم منحوس پهلوی، تمایلی به سربازی رفتن نداشت بنابراین برای ورود به دانشگاه نام‌نویسی کرد و در رشته‌های پیراپزشکی و تربیت‌بدنی پذیرفته شد. پس از ورود به دانشگاه، با وجود نیاز شدید جامعه به کار فرهنگی، تنها به درس خواندن اکتفا نکرد و شغل معلمی را در کنار تحصیل برگزید تا از این راه دینش را نسبت به جامعه ادا کند.

او به جهت علاقه‌ای که به قشر محروم داشت، فعالیت فرهنگی خود را متوجه مدارس جنوب شهر تهران کرد و با درآمد مختصری که از این راه به دست می‌آورد، کتب و جزوه‌های دینی برای شاگردانش تهیه می‌کرد و با این شیوه دانش‌آموزانش را در مباحث دینی، اجتماعی، سیاسی تشویق می‌کرد.

شهید کاظمی ضمن پی‌بردن به ماهیت آمریکایی رژیم شاه، از سال ۱۳۵۶ به مبارزات سیاسی خود شدت بخشید و در شمار جوانان فعال و انقلابی مسلمان قرار گرفت. در همین سال بود که به دلیل فعالیت‌های سیاسی در دانشگاه و به آتش کشیدن پرچم آمریکا در زمان ورود ورزشکاران آمریکایی به ورزشگاه آزادی از طرف ساواک شناسایی و بعد از دستگیری به ژاندارمری تحویل داده شد و از آنجا به دادگستری منتقل و در نهایت در زندان قصر محبوس شد.

ماجرای دعوای زرگری شهیدان بروجردی و کاظمی

فوتبالیست حرفه‌ای

خانواده شهید کاظمی در همین رابطه روایت کرده‌اند: ناصر علاقه زیادی به فوتبال داشت و جزو فوتبالیست‌های خوب تهران بود و در تیم ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت. پس از اینکه ناصر در رشته تربیت‌بدنی وارد دانشگاه شد در سال ۵۶ ورزشکاران آمریکایی به ایران آمده بودند تا در مسابقات کشتی شرکت کنند. وی به‌اتفاق تعداد دیگری از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایت‌های امریکا از رژیم منحوس شاهنشاهی، پرچم آن کشور را به آتش بکشند و پس از چندی فراری بودن توسط رژیم دستگیر و در زندان قصر زندانی شد.

پس از چندی با اوج‌گیری انقلاب اسلامی و فشار ملت مسلمان ایران بر رژیم جنایتکار پهلوی، ناچار او را به همراه جمعی از زندانیان سیاسی آزاد کردند؛ به این امید که دیگر در فعالیت‌های سیاسی شرکت نخواهد کرد، اما او نه‌تن‌ها از مبارزات سیاسی علیه رژیم کناره‌گیری نکرد، بلکه به‌صورت فعال‌تری به صحنه مبارزه وارد شد.

فعالیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید کاظمی بنا به وظیفه شرعی و انقلابی خود در حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، از خردادماه سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از طی دوران آموزش نظامی به پادگان ولیعصر معرفی شد.

سردار محمد آقامیر در این‌باره می‌گوید: «بچه‌هایی که از پادگان امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام می‌آمدند، در پادگان ولیعصر ما فرم پر می‌کردند و سازماندهی‌شان می‌کردیم. در پادگان امام حسین نوشته بودند برای شهید ناصر کاظمی «تحت نظر»! من نگاه کردم؛ جوان ورزشی، خوشتیپ و خوش‌خنده‌ای بود.

رفتم پیش آقای بروجردی و گفتم اینها نوشته‌اند تحت نظر. گفت بیا یک صحبتی با او بکنم. پرسید نظر تو چیست؟ گفتم باید فرمانده گروهان شود. گفت با مسئولیت خود من این کار را انجام بده. هرکه خوشش نمی‌آید نیاید. ما یک گروهان دادیم دست او، رفت خرمشهر و با جهان‌آرا بود. آنجا جهان‌آرا دیگر او را رها نمی‌کرد، ایستاد و جنگید.

در روایتی دیگر در این‌باره آمده است: «ناصر کاظمی از بچه‌های گردان یک بود که شهید شد. ناصر با متوسلیان دوست بود و در یک زمان به پادگان ولی عصر (عج) آمدند. ناصر کاظمی ورزشکار و دانشجوی تربیت بدنی بود، تیپ روشنفکری داشت برای همین ابتدا که به سپاه آمد برخی تهمت جنبشی بودن را به او زدند.

همه نظر منفی روی ناصر کاظمی داشتند و فقط نظر بروجردی مثبت بود. محمد، ناصر را در کردستان خواست و گفت، می‌خواهم تو را فرماندار پاوه کنم، از او خواست تیپش را طوری کند که کسی متوجه نشود فرماندار سپاهی است. ناصر حکم وزارت کشور را از مهدوی کنی گرفت، کت و شلواری شیک پوشید، ریشش را پروفسوری زد و راهی پاوه شد. تمام ایستگاه‌های بازرسی انقلاب را با حکمی که داشت رد کرد و در طول فعالیتش تمام اطلاعات منطقه و اطلاعات ضد انقلاب را به بروجردی داد و خودش هم در برخی عملیات‌ها حضور پیدا کرد. بعدها خود مردم درخواست کردند که کاظمی فرمانده سپاه شهر هم بشود.»

در قامت یک فرمانده

در صحنه عمل از چنان تبحر و تجربه‌ای برخوردار شده بود که طرح‌هایش تحسین فرماندهان مجرب نظامی را برمی‌انگیخت. پس از گذراندن دوره مختصر نظامی، راهی دیار محروم سیستان و بلوچستان شد و حدود چهار ماه در شهرستان زابل فعالیت کرد و با توجه به محرومیت منطقه، در این مدت، تمام توانش را مصروف خدمت به مردم مستضعف آن منطقه کرد.

پدر شهید کاظمی نقل می‌کند: وقتی ناصر از سیستان و بلوچستان برمی‌گشت درباره وضع مردم آن منطقه با من درد دل می‌کرد. حتی یک بار در حالی که گریه می‌کرد، گفت: چرا رژیم طاغوت این مردم را در این وضع نگه داشته است؟

با اوج‌گیری توطئه‌های شیاطین شرق و غرب و ایادی داخلی آنان که با سوء‌استفاده از عنوان «خلق عرب» برای درهم شکستن اتحاد امت و به‌منظور خاموش کردن شعله‌های فروزان انقلاب اسلامی و جلوگیری از صدور آن، به احساسات ناسیونالیستی و قومیت‌گرایی دامن زدند، به‌اتفاق دیگر همرزمانش برای رویارویی با توطئه تجزیه خوزستان راهی خرمشهر شد و تا پایان این غائله در آنجا کنار شهید جهان‌آرا ماند.

حضور در کردستان و مقابله با ضدانقلاب

شهید کاظمی پس از خنثی شدن غائله خوزستان، به لحاظ موقعیت حساس کردستان و ایجاد آشوب و ناامنی توسط گروهک‌های مزدور آمریکایی (کومله و دموکرات) بنا به پیشنهاد شهید محمد بروجردی (فرمانده وقت سپاه کردستان) به همراه چند نفر در روز ۱۷ دی‌ماه ۱۳۵۸ به پاوه رفت. این شهر که در شهریورماه توسط شهید دکتر مصطفی چمران آزاد و پاکسازی شده بود، دوباره در اثر سازش و خیانت عوامل دولت موقت به دست ضدانقلاب افتاد و جاده‌های آن به‌کلی ناامن شد و ناچار برای ورود و خروج از شهر از بالگرد استفاده می‌شد.

وی فعالیت خود را در این شهر با سمت و پوشش فرماندار آغاز کرد، اما در واقع فرمانده سپاه این شهر هم بود. از آنجا که هنگام ورود، نیتی جز پاکسازی منطقه از لوث وجود اشرار و خدمت به مردم محروم آن دیار نداشت، برنامه‌هایش را با عزم راسخ و با فعالیت شبانه‌روزی آغاز کرد و آن را با اعتماد و اعتقاد به نقش مردم و شناختی که از منطقه داشت، مبتنی ساخت.

شهید کاظمی که شور حسینی در سر داشت با علاقه وافر نسبت به مستضعفین «کُرد»، هستی خود را وقف حفظ این خطه خون‌رنگ مهین اسلامی کرد و برای زدودن آلودگی‌ها و ایجاد امنیت و پاکسازی منطقه بی امن با ضدانقلاب مبارزه کرد. او از اینکه قسمت‌های قابل ملاحظه‌ای از سرزمین و جاده‌های کردستان در حاکمیت ضدانقلاب قرار داشت، به‌شدت رنج می‌برد تا اینکه تصمیم گرفت از طریق ایجاد وحدت بین ارتش و سپاه و به میدان کشیدن هرچه بیشتر نیروهای بسیجی و پی‌ریزی یک سلسله عملیات‌های دامنه‌دار، تمام مناطق تحت اشغال ضدانقلاب را از دست آنان خارج سازد که به توفیقات قابل ملاحظه‌ای نیز در این زمینه دست یافت.

شهید کاظمی معتقد بود مناطق کردنشین باید به‌وسیله خود مردم بومی آزاد و پاکسازی شود بنابراین به تشکیل و سازماندهی نیروهای بومی پرداخت و موفق به پاکسازی راه پاوه و سپس منطقه «نوربان و قشلاق» شد که این خبر در منطقه انعکاس وسیعی داشت.

در بهار ۱۳۵۹ با یک حمله بسیار متهورانه با همکاری مردم بومی، باینگان را پاکسازی کرد و به‌منظور پاکسازی منطقه نوسود در خرداد ۱۳۵۹ طی اطلاعیه‌ای از مردم منطقه درخواست کرد که خود را به پاوه برسانند. متعاقب آن، فرهنگیان، کارمندان و کسانی که اعتقاد راسخ به حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران داشتند، شبانه و به‌صورت مخفی خود را به پاوه رساندند.

در اوایل همان سال، پس از سازماندهی نیروها، عملیات موفقی را انجام داد، اما در بازگشت از منطقه عملیاتی مورد اصابت تیر قرار گرفت و مجروح شد و پس از دو ماه بستری و بازگشت مجدد به منطقه، اقدام به پاکسازی مناطق نودشه، نیسانه، نروی، نوسود، کله چنار و شمشی کرد و پس از یک سال و نیم تلاش بی‌وقفه در پاوه به سنندج اعزام و مسئولیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کردستان را عهده‌دار شد. در این سمت نیز فعالیت‌های درخشانی را انجام داد که پاکسازی مناطق حساس و استراتژیک مانند جاده بانه – سردشت، کامیاران، مریوان، تکاب، صائین‌دژ، آزادسازی بوکان، سد بوکان و عملیات‌های دیگر از آن جمله‌اند.‌

در همه این مدت به عنوان یک نیروی راسخ تحت فرماندهی شهید محمد بروجردی عمل می‌کرد و یارانش او را بروجردی دوم می‌دانستند. می‌توان گفت که تمامی سرزمین کردستان و جای جای مناطقی که به قدوم مبارک این دو شهید شیردل مزین شده است، خاطرات دلاوری‌ها و مجاهدات آن‌ها را گواهی می‌دهد.

شهادت

در اوایل سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد، ولی تأهل او تأثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت. بلکه هر روز فعال‌تر و خالص‌تر از روز پیش، وظایف و مسئولیت‌های محوله را دنبال می‌کرد تا اینکه سرانجام پس از آخرین مأموریت خود به شمال کردستان در تاریخ ۱۳۶۱/۰۶/۰۶ در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه‌اش نائل شد و شهد شیرین شهادت را نوشید و به‌سوی معشوق پرکشید.

شهید به روایت شهدا

شهید همت در سال‌های پس از شهادت ناصر گفته بود که من دروس فرماندهی‌ام را مدیون ناصر کاظمی هستم. به‌راستی نام شهید ناصر کاظمی با کردستان گره خورده است.

شهید محمد بروجردی در یک مصاحبه با راوی همراه خود (محسنی) درباره شهید ناصر کاظمی که ۱۳ آذر ۱۳۶۱ انجام شد، در زمانی که فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) بود، ضمن بیان تاریخ آشنایی و چگونگی آن با این شهید، به شرح خدمات وی در کردستان پرداخته است.

در ادامه متن این مصاحبه را می‌خوانید:

لطفاً نحوه و تاریخ آشنایی خودتان را با شهید کاظمی بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی با برادر شهید کاظمی زمانی بود که ما در پادگان ولی‌عصر (عج)، مسئول گردان بودیم و این برادران در پادگان سعدآباد آموزش دیده بودند و از سعدآباد به اینجا آمدند و اولین آشنایی ما از همان‌جا، برای سازماندهی و تقسیم کار اوّل با پرونده‌اش و بعد هم با چهره ایشان بود.

لطفاً خدمات شهید کاظمی را در کردستان در طی مدتی که در اینجا بودند، بفرمایید.

رشد شهید کاظمی در سپاه به این ترتیب بود که در ابتدا فرمانده دسته بود. در مأموریتی که به جنوب و سیستان و بلوچستان رفته بود فرمانده گروهان بود و یکی از خصوصیات بارزش علاقه‌ای بود که رده‌های پایین او نسبت به او پیدا می‌کردند؛ حالا اعم از دسته، گروهان، سپاه و کلاً حجم بسیاری از نیرویی که بعداً زیر دستش آمدند، نشان داد که یکی از خصوصیات بارز شهید کاظمی این است که بچه‌ها سریع به او علاقه‌مند می‌شوند.

به‌خصوص در کردستان نشان داد که کردها چقدر به او علاقه داشتند و دارند. البته این دو عامل داشت؛ یکی اینکه ایشان از آن افرادی نبود که بی‌خودی سر کسی را گرم کند و وعده و وعید بدهد، لذا دلیل اینکه به او علاقه‌مند بود ناشی از این بود که شدیداً در رابطه با زیردستانش و کسانی که با آنها کار می‌کرد، احساس مسئولیت می‌کرد و واقعاً هم به حرف‌های آنها گوش می‌داد و به‌خصوص در عملیات‌ها شاید از معدود افرادی بود که کاملاً افراد خودش را در عملیات هدایت می‌کرد و تا آخرین نفر را جمع می‌کرد و بعد خودش می‌آمد؛ اکثراً هم مورد اعتراض قرار می‌گرفت.

در همان‌جایی هم که شهید شد، مهم‌ترین عاملش این بود که ایشان تا ساعت‌های آخر شب که داشت تاریک هم می‌شد، مشغول جمع‌آوری نفرات بود و این نشان می‌داد که ایشان کاملاً درمورد افراد احساس مسئولیت داشت و همین عامل هم باعث می‌شد که ایشان در جنگ عملیات‌هایی که انجام می‌دادند کاملاً موفق و پیروز باشند، برای اینکه نفرات خودش را کاملاً هدایت می‌کرد و کاملاً هم جمع می‌کرد.

راجع به خدماتشان در کردستان هم مطلب بسیار است که واقعاً نه من ازنظر روحی صلاحیتش را دارم که بیان کنم و نه اینکه ازلحاظ آماری قابل بیان است. ایشان از زمانی که وارد کردستان شد یعنی حدوداً بعد از مدتی که ما وارد غرب شدیم، (به‌همراه) یک اکیپ از برادران از پادگان ولی‌عصر (عج) اعزام شدند که در ابتدا، مسئولیتی که پذیرفت، فرمانداری بود.

با اینکه هیچ سابقه کاری در این زمینه نداشت، ولی با آن هوش و ذکاوتی که واقعاً داشت و با آن لیاقتی که داشت، (خیلی) سریع توانست یکی از فرمانداران موفق شاید ایران شود؛ یعنی با توجه به درگیری پاوه، ایشان با آن احساس مسئولیتی که داشت فقط به فرمانداری اکتفا نکرد و اولاً در آزادسازی پاوه از محاصره نقش بسیار زیادی داشت و بعد هم به‌تدریج در کمک، هدایت و بسیج مردم…؛ و بعدها، چون در سپاه ضعف‌هایی دیده می‌شد، ایشان هم مسئولیت فرمانداری و هم مسئولیت سپاه را به‌عهده گرفت و از عمده‌ترین چیزهایی که به ذهنم می‌آید و به حساب چیزهایی که خیلی ملموس بود و واقعاً در نوع خودش بی‌نظیر بود (این بود که) چندمنظوره بود.

ایشان دو بسیج عمده دیگر هم داشت که یکی مردم باینگان (بودند) که خوب با آنها برخورد کرد؛ (چون) مردم باینگان آواره شده بودند و بخشی از باینگان به دست ضدانقلاب افتاده بود. (لذا) مردم ناراحت به فرمانداری پاوه مراجعه کرده بودند که بعد با بسیج برادر کاظمی و موعظه‌ای که اینها را می‌کند، مدتی تحصّن کردند که ارتش و سپاه بیایند و بخش ما را بگیرند تا ما برویم، ولی بعد به‌دلیل اینکه نیروهای نظامی ما سازمانی نداشت و عمدتاً ناهماهنگی زیاد بود و برادرهای ارتشی و سپاهی زیاد … یعنی سپاه که زیاد نبود و ارتش هم که به آنجا نمی‌رفت. بعد ما دیدیم که شهید کاظمی به‌آرامی، با همان نیروهای بومی، با تعدادی اسلحه که خودش گرفت، شبانه از روی ارتفاعات رفتند و اینجا را ساقط کردند و از دست ضدانقلاب خارج کردند؛ و این واقعاً مسئله بسیار بزرگی بود که بعد هم نیروهای ژاندارمری در بخش باینگان مستقر شدند.

این کار توسط خود مردم صورت گرفت. وقتی مردم در صحنه قرار بگیرند و از انقلاب دفاع کنند، نشان‌دهنده این است که به‌هرحال دیگر ان‌شاالله آنجا را از دست نمی‌دهند. دیگر اینکه این، بهترین استفاده از موقعیت بود؛ یعنی با توجه به اینکه نیروی نظامی کم بود، ایشان بهترین استفاده و بهترین بهره‌برداری را از نیروی بومی می‌کرد. اصلاً ایشان اعتقاد داشت که ما تا زمانی‌که نیروهای بومی کردستان را فعال نکنیم تا مسئولیت به‌عهده نگیرند، کاری از دست نیروهای نظامی برنمی‌آید؛ یعنی انقلاب را حفظ می‌کنند ولی اینکه کار اساس از دستشان بربیاید، نمی‌کنند؛ لذا واقعاً در زنده‌کردن مردم بومی و احیای آنها بسیار مؤثر بود که یکی از آنها همین باینگان بود و یکی هم نودشه بود.

نودشه بخشی بود که در آن ضدانقلاب حاکمیت داشت و دو سال و خورده‌ای بود که دست ما نبود. ایشان تیپ تحصیل‌کرده آنجا یعنی آموزش و پروش را به پاوه احضار کرد؛ چون که فرماندار بودند و بعد راهنمایی‌شان کردند، موعظه‌اشان کردند.

بعد از موعظه این آموزش و پرورشی‌ها که شاید بسیاری از آنها با ضدانقلاب همکاری می‌کردند، بالاتفاق و اکثریتشان طرفدار انقلاب شدند و بچه‌هایی شدند که شاید کمتر سپاهی در کردستان باشد که افراد تحصیل‌کرده و خوب و بیداری مثل نودشه داشته باشند، ولی مردم نودشه بسیار خوب بودند و با آن بیداری که شهید کاظمی در آنها ایجاد کرد و زحمتی که ایشان کشید که البته خدا هم ایشان را زنده نگه داشت و لطف خدا شامل حالشان شد، خودشان از انقلاب دفاع کردند. (ضمناً) همین افراد نودشه به کمک ارتش و سپاه رفتند و نودشه که واقعاً ارتفاعات خیلی صعب‌العبوری (داشت)، را گرفتند و این از موفقیت‌هایی بود که ایشان زمینه‌ساز آن بودند.

در مورد عملیات‌ها هم همان‌طور که عرض کردم، یکی از مهم‌ترین مسائل ما این بود که ایشان پاوه‌ای که در محاصره بود به‌هرحال از عوامل بسیار مهمش همین شهید کاظمی بود که این را گسترش دادند، شاید مردم پاوه بیشتر از هرکس قدر شهید کاظمی را بدانند؛ البته ایشان هم همیشه با مردم خوب برخورد می‌کرد. مردم پاوه، مردمان بسیار خوبی هستند. (همچنین) نودشه و باینگان، کلاً (ایشان) به آن منطقه و مردمش علاقه‌مند بود.

به‌هرحال همان‌طور که عرض کردم گسترش عملیات بود که محاصره پاوه را شکستند و بعد گسترش دادند به باینگان تا نودشه و تقریباً تا تسلط بر مرز عراق که به‌هرحال این، با کوشش و تلاش پیگیر ایشان بود. شهید کاظمی واقعاً عنصر بسیار مؤثری در این عملیات‌ها و شاید در کل نظام جمهوری اسلامی بودند، یعنی در این رابطه یکی از بهترین عوامل پیشبرد انقلاب اسلامی در این منطقه بودند و برخورد صحیحش با مردم بومی (مثلاً) با سخنرانی، هم اخلاق اسلامی را گسترش می‌داد و هم عملیات و هم کمک‌رسانی را.

رفته‌رفته، ایشان به‌دلیل همان پختگی‌شان و کوشش که کرده بود و خدا هم لطف کرده بود و او را زنده نگه داشته بود (طوری که در چندین عملیات شرکت کرد و زخمی شد و شاید چندین بار جانش به خطر افتاد، واقعاً شاید از مدت‌ها پیش شهید زنده بود که بالاخره هم شهید شد)، بعد قرار شد که به کردستان بیاید و در کردستان فعالیت کند. مدتی بود که در سپاه کردستان مسئله زیاد بود؛ آن‌موقع فرماندهی انسجام لازم را نداشت، ایشان قرار شد که فرمانده استان شود و بعد با توجه به مشکلاتی که در کردستان بود و …

از خصوصیات ویژه ایشان، جذب بچه‌های خوب در اطرافش بود. یعنی در هرجایی که من از ایشان سراغ داشتم، تیپ بچه‌هایی که دور خودش جمع می‌کرد بچه‌های مخلص و کاری بودند و شاید کمتر به مسائل جنبی توجه داشتند؛ هدف را پیشبرد انقلاب اسلامی می‌گذاشتند و کمتر به این مسائل توجه می‌کردند. این است که ایشان واقعاً با این دید در کردستان هم بلافاصله با کمک و همکاری بعضی از برادران بسیار خوبمان مثل برادر ایزدی موفق شدند این سپاهی که خیلی وقت بود، انسجام نداشت تشکل خیلی خوبی به آن بدهند؛ لذا پیشبرد خیلی خوبی در سپاه‌های کردستان به وجود آمد و از عوامل حاکمیت جمهوری اسلامی در منطقه گشتند.

از زمانی که ایشان آمدند، عملیات بسیار خوبی را در کردستان انجام دادند و مهم‌ترین فعالیت ایشان در سپاه عمدتاً تشکل سپاه بود؛ یعنی از آن حالت تزلزل و عدم‌فرماندهی، به یک حالت متشکل درآوردند؛ طوری‌که به لطف خدا در منطقه یک، سپاه خیلی قوی شد. از عملیات‌هایی که در اینجا انجام شده، شاید مهم‌ترین آنها در محدوده تریور و بانه ـ سردشت بود و در زمان ایشان، عملیات محمد رسول‌الله (ص) بود که در مریوان و در محدوده تریور انجام شد؛ البته باز عملیات‌های زیادی انجام شد، ولی از مهم‌ترین آنها، اینها بود.

بعد با اصرار خود ایشان که «نمی‌خواهم فرمانده اینجا باشم»، قرار شد که فرمانده تیپ شهدا شوند که باز یکی از نقاط ویژه ایشان احساس مسئولیتشان در مقابل بچه‌ها بود. یعنی فرض کنم وقتی که ایشان از سپاه کردستان با مشکلاتش گفت که من به تیپ شهدا می‌روم، یعنی وقتی قرار شد به تیپ شهدا برود، همیشه این احساس را می‌کرد که برادر ایزدی که در سنندج مانده‌اند، چون مسئولیت ایشان را دیده بودند، همیشه ناراحتش بود، و می‌گفت سپاه باید او را تقویت کند و واقعاً شاید یکی از ناراحتی‌های روحی‌اش همین بود که چرا نیرو تربیت نشده است. ایشان از آنجا رفتند؛ (چون) احساس می‌کردند که باید حتماً به کمک برادر ایزدی کاری انجام دهند.

ایشان احساس مسئولیت بالایی داشت؛ مثلاً فرض کنید وقتی که به ایشان می‌گفتند به تهران برگرد یا هرجایی که فرض کنید احتمال آسایشی در آن بود، ایشان تا وقتی که یک راه‌حل اساسی برای منطقه کاری‌اش پیدا نمی‌کرد، هیچ‌وقت راضی نمی‌شد که فقط به اتکای اینکه نفسش راحت‌طلبی را (می‌خواهد)، مسئولیتش را رها کند و برود؛ و به همین دلیل بود که سه سال تمام یا شاید نزدیک به سه سال ایشان در کردستان دوام آورد و آخرین بار هم به این جاده آمد که حالا به برکت خونش …

این را فراموش کردم که بگویم؛ از عملیات‌های بسیار مؤثر ایشان، جاده صائین دژ- تکاب بود که این، بعد از دو تا سه سال باز شد و مردم آنجا ارتباطشان وصل شد و بعد با تیپ شهدا به پیرانشهر – سردشت آمدند که آن موقع، عملیات منطقه آذربایجان غربی بود یا شاید ضدانقلاب … اصلاً نفهمیده بود که چه کسی به این منطقه آمده؛ یعنی چه واحدی آمده است، فکر کرد یک واحد بی‌سازمان آمده است که مثلاً همین‌جوری دیمی می‌خواهد با آنها بجنگد؛ (لذا) سعی کرد در همان بادین‌آباد که یک عملیات جزئی، محدوده نسبتاً کوچکی را در برداشت، این تیپ را بشکند؛ که با فداکاری‌های بسیار زیاد بچه‌ها، با تلفات بسیار زیاد عقب‌نشینی کرد و تقریباً می‌شود گفت عملیات اوّل و آخرش بود. یعنی ازنظر روحی، ضدانقلاب کاملاً شکست خوردند و در آنجا متوجه شدند که دیگر نمی‌توانند با جمهوری اسلامی بجنگند.

به‌هرحال در آنجا چند بار برادرها به خطر می‌افتند؛ (طوری) که حتی برادرمان (محمود) کاوه محاصره می‌شوند، منتهی شهید کاظمی با فداکاری نجاتش می‌دهد که بعد در برگشت کمین می‌خورند و به درجه شهادت می‌رسند.

دیدگاه‌هایشان نسبت به کردستان و مردم کردستان چه طور بود؟

تقریباً در طول صحبتم گفتم؛ یکی اینکه اعتقاد شهید کاظمی این بود که مردم اینجا به‌هرحال خودشان از انقلاب دفاع می‌کنند، مسلمان هستند و این را قبول داشت که اگر مردم با آنها کار کنند و رویشان مایه بگذارند، دیگر احتیاجی به این کارها نیست و اصلاً مردم، این گروه‌ها را قبول ندارند؛ (چراکه) اینها توسط اسلحه بر مردم حاکمیت پیدا کرده بودند. منتهی نظرشان این بود که کار شود و بچه‌هایی که به اینجا می‌آیند با یک دیدی بیایند کار کنند که به مردم بها و رشد بدهند و سعی کنند که از عناصر بااعتقادشان یعنی از عناصر خوبشان، شناسایی کنند و روی کار بیاورند. به‌هرحال به بسیج مردم در اینجا اعتقاد شدید داشت.

خاطراتی که شما از ایشان دارید را بفرمائید.

به‌هرحال با ایشان زیاد برخورد داشتیم دو سال و خورده‌ای با هم کار کردیم. سعی می‌کنم آن چیزهایی که به ذهنم می‌آید بگویم. از خاطرات بسیار خوبی است که دارم… یکی اینکه یک روز (که ایشان در) فرمانداری پاوه بودند به دیدنش رفتم. (ایشان که به باختران آمدند، اولین بار بود که به غرب می‌آمدند، برای اینکه ایشان به پاوه برود، چون در آنجا پست را برایشان گرفتیم و برای خودش هم واقعاً یک مقدار مشکل بود که قبول کنند چراکه می‌گفت: من کاری نکرده‌ام و معلوم نیست بتوانم در این مباحث دوام بیاورم. ولی به امید خدا رفت) و خاطره این بود که ایشان ریش خود را به‌صورت پروفسوری تراشیده بود که ضدانقلاب نفهمد.

خودمان هم خیلی وحشت داشتیم؛ گفتیم اگر اینها کشف کنند …، چون ریش ایشان بور بود … بعد حرکت کرد و با همان ریش رفت و وقتی رفتیم و در پاوه ایشان را دیدیم، … فکر نمی‌کردیم که ایشان شهید می‌شوند شاید اولین‌بار بود که برادر کاظمی ریش پروفسوری گذاشته بود و حالا برای ما خاطره شناسایی خود را تعریف می‌کرد و خیلی جالب بود. جالب‌تر اینکه بعضی از روحانیون آنجا فکر می‌کردند که ایشان یک دمکرات است؛ یعنی فکرش، فکر دمکرات است؛ چون ایشان به نوسود که رفته بود (طی) مذاکراتی که با گروه‌ها کرده بود این گروه‌ها کاملاً نفهمیده بودند که روحیه ایشان چه هست؟ (البته) خودشان هم در مخفی‌کاری خیلی خوب بودند؛ یعنی رو نکرده بود.

ایشان از بچه‌های جاافتاده تهران بود که به این آسانی خودش را رو نمی‌کرد و علمای آنجا هم متوجه نبودند و می‌آمدند اعتراض می‌کردند که شاید ایشان آدم نفوذی باشد و فکرش دموکراتی باشد، خلاصه ممکن است یواش‌یواش با ضدانقلاب همکاری کند؛ که بعد وقتی ما به آنجا می‌رفتیم و مثلاً با آنها جلسه می‌گذاشتیم در پاوه آدم خیلی جالبی بود؛ مثلاً می‌آمدیم و به ایشان انتقاد می‌کردیم که مثلاً این حرکت چیست که با گروه‌ها صحبت کرده؟! چه صحبتی با گروه‌ها می‌کنید؟! بعد ایشان می‌گفت که مثلاً من نظرم این است؛ و نظر می‌داد و این‌طوری صحبت می‌کرد.

بعد ما در آنجا سعی می‌کردیم یک طوری که معلوم نشود ایشان سپاهی است، برخورد کنیم، (البته) ایشان هم توضیحات جالبی در مورد کارهایش می‌داد.

به‌هرحال این صحنه‌ها صحنه‌های خیلی جالبی برای ما بود که ایشان واقعاً خودشان را رو نکرد و سعی کرد که با همان فکر باز در آنجا برخورد کند. البته هیچ‌وقت دروغ هم نمی‌گفت، منتهی سعی می‌کرد یکسری مسائل را مطرح کند که برای آنها (قابل درک بود) … نه اینکه کسی بتواند از آن استفاده کند که حتماً با این حرفش ضدانقلاب (بهانه پیدا کند) … کما اینکه در نوسود هم که رفته بود تا مذاکره کند، در آنجا هم عمدتاً سعی کرده بود، انقلاب را معرفی کند و گفته بود که جمهوری اسلامی هدفش این است و این است و هیچ آزاری هم نمی‌خواهد به شما برساند و اگر شما به‌هرحال مشکلاتی دارید، بگویید و شاید اینهایی هم که به آن اشکالی داشتند، مدرک اساسی نداشتند، فقط همین‌که می‌گفتند چرا رفته و مذاکره کرده است؟ یا چرا فرض کن اساساً این فرد این تیپ فکر می‌کند که ضدانقلاب می‌توانند برگردند یا احتمالاً می‌توانند آدم‌های خوبی باشند.

به‌هرحال ایشان با همان اعتقادی که داشت، می‌گفت باید سعی کنیم ضدانقلاب‌هایی که نمی‌خواهند بجنگند، برگردند و این مطلب خیلی مهمی بود و البته از این طریق موفق بود. کما اینکه یکی از کسانی که توبه کرده و برگشته بود، با خود ایشان اولین شهید نودشه بود و ایشان به این اعتقاد بود که ضدانقلاب انگیزه ندارد. کار می‌کرد و برمی‌گشت و این مهم‌ترین و یکی از خاطرات خیلی خوب ما بود که ایشان با این نقش … کارهایش … و نه‌تنها ضدانقلاب بلکه دوستانش هم متوجه موضوع نشده بودند، یکی از خاطرات جالب بود که ایشان به سپاه اصرار و اعتراض داشت و می‌گفت که چرا سپاه (نمی‌آید) و مسئله کردستان را یکسره نمی‌کند و در کردستان مایه نمی‌گذارد. (لذا) در تهران و بعد آنجا به من گفت که دیگر به کردستان نمی‌رویم و از سپاه بیرون می‌آییم؛ هر کار که (سپاه) می‌خواهد بکند، بکند.

بعد ما به ایشان گفتیم که سپاه هیچ کاری نمی‌کند. شما نروید، استراحت کنید، تازه هم ازدواج کرده بودند، بعد وقتی‌که ایشان می‌رود، اصلاً برای خودش (هم) (توجه به) مشکلاتی که منطقه داشت، قابل‌قبول نبود که آنجا بماند، منظور احساس مسئولیت ایشان است که واقعاً ما با توجه به شرحی که از زحمات ایشان داشتیم جرأت نداشتیم که مثلاً به ایشان بگوییم که مثلاً تو حتماً باید این‌قدر زیادتر در کردستان بمانی، ولی وقتی ما می‌گفتیم که شاید بیایید، بعد از مدتی (که) فکر می‌کرد، با اینکه تازه هم ازدواج‌کرده بود و در آن شرایط ۱۵ روز مرخصی می‌خواست، ماه رمضان هم بود، یک ماه مرخصی می‌خواست و می‌گفت می‌خواهم بمانم و یک مقداری روی خودم کارکنم ولی بازهم نتوانست قبول کند و بلند شد و در همان ماه رمضان به منطقه رفت و این حاکی از آن مسئولیت ایشان بود. به‌هرحال این خاطرات جالبی بود که واقعاً وضع روحیه ایشان (را بیان می‌کرد.)

منبع: دفاع پرس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای دعوای زرگری بروجردی و کاظمی

ماجرای دعوای زرگری بروجردی و کاظمی بیشتر بخوانید »

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال



جمعی از فعالان سیاسی و اجتماعی کشور طی یک بیانیه از روزنامه‌نگاران و بینندگان این رسانه، درخواست کردند شبکه تروریستی اینترنشنال را تحریم کنند.

  • هتل تارا مشهد

سرویس سیاست مشرق- روز دهم تیرماه، رضا ربع پهلوی با انتشار یک پیام ویدیویی، ادعا کرد که با همکاری شبکه تروریستی اینترنشنال، یک خط ارتباطی امن بین خود و برخی نیروهای نظامی داخل ایران برقرار کرده است. پهلوی تاکید کرد برای استفاده از این خط ارتباطی، کافیست تا با تماشای پخش زنده شبکه اینترنشنال، از روی بارکدی که روی صفحه خواهد آمد اسکن کرده و به این خط ارتباطی متصل شوند.

طولی نکشید که یک گروه هکری با نفوذ به سرورهای این شبکه تروریستی، ایمیل‌ها و ارتباطات برخی همکاران اینترنشنال در داخل ایران را رهگیری کرد و برخی از مستندات این عملیات سایبری را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرد. در بیانیه این گروهک هکری آمده بود «ایمیل‌های ایران اینترنشنال هک شد. این رسانه تحت کنترل رژیم صهیونیستی است و هیچ حمایتی از سوی ایرانی‌ها ندارد.» هرچند اینترنشنال ساعاتی بعد این اقدام را تکذیب کرد؛ اما گروه مذکور در پاسخ به دروغ این شبکه، جزئیاتی از ایمیل‌ها را منتشر کرد.

نکته قابل توجه این است که ساعاتی پس از هک این شبکه، منشه امیر، یکی از عوامل موساد در پوشش روزنامه‌نگار، یک صفحه توئیتری با عنوان «موساد به فارسی» تاسیس کرد و از مردم ایران درخواست ارتباط‌گیری کرد.

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

شبکه اینترنشنال حتی در روزهای آغازین جنگ ۱۲ روزه نیز از سوی مردم و چهره‌های هنری و ورزشی کشور بایکوت شده بود. اما گویا کار برای این ضدرسانه منفور تمام نشده و اخیرا 450 فعال رسانه‌ای طی یک بیانیه شبکه تروریستی اینترنشنال تحریم کردند. در این بیانیه آمده در “تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا علیه ایران (از ۱۳ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵ میلادی) شبکه‌ی «ایران اینترنشنال» آشکارا، ثابت‌قدم و تمام‌قد در جبهه‌ی رسانه‌ای دشمنان ایران‌زمین ایستاد و به تریبون تبلیغات جنگی اسرائیل-آمریکا علی ایران بدل شد. در جریان جنگ اخیر، «اینترنشنال» با نفی تجاوز اسرائیل به ایران و قباحت‌زدایی از این تجاوز آشکار نظامی به اهداف روانی دشمنان ایران کمک عیان کرد. این شبکه با انتشار اخبار نادرست درباره‌ی تلفات نظامی ایران و ادعاهای بی‌پایه درباره‌ی شکست کشور تلاش کرد فضای یأس و تردید را در جامعه‌ی ایرانی دامن زند.”

در این بیانیه تاکید شده: فراموش نکرده‌ایم که در جریان حمله‌ی تروریستی اهواز، این شبکه به صورت زنده با یکی از اعضای گروه الاحوازیه، که مسئولیت حمله‌ی تروریستی را به عهده گرفته بود، مصاحبه کرد؛ اقدامی که واکنش منفی افکار عمومی ایرانی و حتی بررسی حقوقی آفکام (Ofcom) را به دنبال داشت. در جریان تجاوز نظامی اسرائیل علیه ایران نیز موارد متعددی از ترویج خشونت در این شبکه پخش شد که قابلیت تعقیب حقوقی دارد.

فعالان رسانه‌ای و سیاسی داخل و خارج ایران، از همه‌ی روزنامه‌نگاران، تحلیل‌گران و کنشگران مستقل و ایران‌دوست درخواست کردند همکاری خود را با رسانه‌ تروریستی اینترنشنال، حتی در حد مصاحبه و یادداشت قطع کنند. در این کارزار حتی دبیران سابق این شبکه و دیگر رسانه‌های فارسی‌زبان همچون محمد منظرپور و مهدی جامی، مدیر سابق رادیو زمانه و از سردبیران سابق اینترنشنال هم حضور داشته و این بیانیه را در صفحات اجتماعی خود بازنشر کردند.

در تصاویر زیر، توئیت‌های تحریم این شبکه را مشاهده کنید:

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال

کارزار فعالان سیاسی و اجتماعی در تحریم شبکه اینترنشنال بیشتر بخوانید »

پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی

پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گلستان، کمتر از ۱۰ روز باقی‌مانده تا ۲۲ بهمن تاریخی و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، پهلوی جواب فریاد را با گلوله می‌داد، تلاش برای حکومت نظامی و متفرق کردن جریان انقلاب در شهرها راه به جایی نمی‌بُرد و مردم جواب گلوله را با گُل می‌دادند و از شهادت هراسی نداشتند.
ارتش پهلوی ذوب در محبت انقلاب اسلامی و نادم از گذشته کم کم به جریان انقلاب می‌پیوست و این مساله پهلوی را سست‌تر از گذشته می‌کرد، شعارنویسی‌ها با مضمون «درود بر خمینی و مرگ بر آمریکا» در کوی و برزن مشهود بود. عشق به امام(ره) در دل اقشار مختلف مردم موج می‌زد و همه گوش به فرمان ایشان بودند.
 
غلامرضا خارکوهی تاریخ‌نگار انقلاب اسلامی حوادث روز شنبه ۱۴ بهمن سال ۱۳۵۷ در گلستان را اینگونه روایت می‌کند؛
 
مردم استان گلستان در این روز مثل سایر روزها به مبارزات خود علیه رژیم پهلوی ادامه دادند.
 
آن روزها مردم هر ساعت و هر لحظه شهرها و روستاها در صحنه حضور داشتند و با وحدت و همدلی گوش به فرمان پیام‌های امام خمینی(ره) بودند.
 
پیام‌های امام منشور انقلاب اسلامی بود که در سراسر ایران از جمله مناطق مختلف استان گلستان تکثیر و توزیع می‌شد و مردم با شور و اشتیاق فراوان آنها را مطالعه و در جامعه پیاده می‌کردند.
 
افزون‌بر آن، در روزهای بهمن سال ۱۳۵۷ مردم گرگان و دشت هر روز در تظاهرات و تحصن‌ها و محافل و مجالس و مساجد شرکت می‌کردند و به سخنان سخنرانان انقلابی گوش می‌دادند. سخنرانان نیز به شدت جنایات رژیم پهلوی را نقد و مردم را برای ادامه مبارزه تا پیروزی تشویق می‌کردند.
 
بهمن سال ۱۳۵۷ هوا به شدت سرد بود و مردم استان گلستان از کمبود نفت و بنزین و گازوئیل در رنج بودند چون رژیم با ایجاد کمبود سوخت می‌خواست مردم را از ادامه مبارزه منصرف کند اما مردم نه تنها کوتاه نیامدند بلکه محکم وسط میدان بودند و شعار می‌دادند «به کوری چشم شاه زمستونم بهاره.»
 
در آن روزها ایثار مردم فوق‌العاده بود و افرادی که سوخت اضافه در منزلشان داشتند به دیگران می‌بخشیدند.
 
مردم گلستان آن روزها با پیام‌های امام متحول شده بودند. وقتی مصاحبه‌ها و سخنان امام را گوش می‌کردند انرژی می‌گرفتند از این رو گذشت و ایثار مردم وصف‌نشدنی بود.
 
مردم به خانواده شهدا سر می‌زدند و به تیرخورده‌ها و زخمی‌ها کمک می‌کردند و به یاد دارم که حتی نان تنوری بین مردم گرگان توزیع می‌کردند.
 
 در آستانه طلوع چهل و ششمین بهار آزادی انقلاب اسلامی بار دیگر خورشید فجر در ایران اسلامی درخشید و بهمن ماه و دهه فجر انقلاب اسلامی تداعی‌گر حماسه‌ها و رشادت‌های جوانان این مرزوبوم در ذهن یکایک ملت ایران هست در همین راستا خبرگزاری جمهوری اسلامی در گلستان به دنبال بازخوانی و مرور حوادث بهمن ماه سال ۱۳۵۷ و خروش مردم دلیر این دیار علیه دژخیمان پهلوی هست.
 
اتمام پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی

پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی بیشتر بخوانید »

شاه، عید نوروز و کیش!

شاه، عید نوروز و کیش!



سفرهای تفریحی خاندان پهلوی را می‌توان کتاب کرد. از کیش و کلاردشت تا کشورهای اروپا و آمریکا. یکی از موسم‌های سفر تفریحی خاندان پهلوی در عید نوروز بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدرضاشاه و خاندان سلطنتی پهلوی در طول سال سفرهای تفریحی متعددی را در داخل و خارج ایران انجام می‌دادند.بازه مکانی این سفرها در طول سلطنت، از سواحل کیش و مازندران شروع و تا سوئیس و سواحل میامی واقع در فلوریدای آمریکا کشیده می‌شد.

نوع این سفرها بسته به شرایط زمانی متغیر بود. زمستان موسم اسکی روی برف بود و سوئیس یکی از مقاصد تفریحی خارجی او بود. مستغلات شاه در سوئیس شامل یک ویلا در سنت‌موریتس و یک آپارتمان در همان محل و یک اقامتگاه در کنار دریای ژنو بود.

آخرین خروج شاه از ایران نیز تحت عنوان «استراحت» انجام شد. همین موضوع نشان می‌داد که سفرهای تفریحی پهلوی تبدیل به فرآیندی روتین شده بود و به زعم مقامات وقت، این می‌توانست دستاویز خوبی برای خروج از کشور باشد.تفرج داخلی شاه معمولا در مواقعی نظیر تعطیلات عید نوروز انجام می‌شد.

شرح حال کلی آن را می‌توان از خاطرات اسدالله علم جستجو کرد. البته در آن به جزئیات پرداخته نمی‌شود. مقصد سفرهای نوروزی پهلوی عمدتا کیش بود. کاخ شاهنشاه، کاخ شهبانو، کاخ هویدا، کاخ علم، کاخ ولیعهد از جمله کاخ‌های شخصی در این جزیره بود.

دلیل اهمیت مجموعه هفت جلدی خاطرات عَلَم از این جهت است که عَلَم نزدیک‌ترین فرد به شاه پهلوی بود و پیش از انقلاب در روز ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در آمریکا درگذشت. این موضوع نشان می‌دهد که نوشتار آن بدون حب‌ّوبغض نسبت به شخص محمدرضا است. خاطرات روزانه‌ی او بین سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ یادداشت شده است.

سال ۱۳۴۷

چهارشنبه ۱۳۴۷/۱/۷از جمعه دوم فروردین تا امروز در شمال بودم. ۲۴ ساعت با دکتر کنی، همکار سابق و دوست فعلی خودم بسیار خوش گذشت. بعد حضور شاهنشاه در بابل بودم. آن هم خوش گذشت. در رکاب مبارک سواری‌ها کردم، اسب تاختیم، بسیار خوب بود.

سال ۱۳۴۸: کاخ تازه ساخت شاهنشاه در جاجرود

جمعه ۱۳۴۸/۱/۱امروز صبح مراسم سلام عید بود و باز هم مثل سال کذشته شهبانو تشریف آوردند ولیعهد برای اولین بار پیام نوروزی فرستادند، خیلی قشنگ و خوب خواندند.

امروز مصادف با دوم محرم بود. قبلاً عده‌ای به عرض شاهنشاه رسانده بودند که چون دهه عاشورا است، خوب است سلام منعقد نشود. به من فرمودند. عرض کردم: «مراسم ملی را که نمی‌توان فدای این حرف‌ها کرد. » فرمودند: «درست می‌گویی».یکشنبه ۱۳۴۸/۱/۳صبح شاهنشاه اسکی تشریف بردند. من رفتم سوار اسب شدم. ولی باران آمد.

امسال بارندگی عجیب بود.دوشنبه ۱۳۴۸/۱/۴به جاجرود رفتم که ویلای تازه شاهنشاه را که ساخته‌ایم، بازدید کنم. بعد از ظهر شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم ولی خیلی طولانی شد. چون شاهنشاه بیکار بودند، میل داشتند صحبت‌های متفرقه و حتی خانوادگی بکنم.

چهارشنبه ۱۳۴۸/۱/۶اولین صبح پس از تعطیلات نوروزی بود که به اداره رفتم. خوشبختانه ملاقات کم بود. نزدیک ظهر حضور شاهنشاه مشرق شدم و در رکاب مبارک به اتفاق علیاحضرت شهبانو و والاحضرت ولیعهد و فرحناز به شاهدشت برای ناهار پیش علیاحضرت ملکه پهلوی رفتیم.

شنبه ۱۳۴۸/۱/۱۶[جهت شرکت در مراسم تدفین آیزنهاور] ساعت ۶ بعد از ظهر شنبه ۹ فروردین با طیاره دربست ایران ایر به لندن حرکت کردیم. از لندن صبح روز بعد با پان آمریکن به آمریکا رفتیم و بعد از ظهر روز یکشنبه دهم فروردین جلوی کلیسای محل تشریفات مذهبی با لباس رسمی از هلیکوپتر پیاده شدیم و در رکاب شاهنشاه برگشتم. باران در تهران سیل‌آسا بود. در ولایات هم خرابی کرده است. حالا شرح سفر و ملاقات‌ها را به اختصار می‌نویسم…. در واشنگتن دندان‌های شاه درد گرفت. تصیمیم گرفت. تصمیم گرفتند دو روز به زوریخ برای معالجه تشریف ببرند. با آنکه دو روز گرفتار معالجه دندان بودند ولی روی هم رفته خوش گذشت.

سال ۱۳۵۱

چهارشنبه ۱۳۵۱/۱/۲از روز دوم فروردین ۱۳۵۱ به کیش آمده‌ایم. امسال کیش تمام سبز است و علف تا زانوی اسب می‌رسد. چون بارندگی خیلی خوب بود. همه روزه در رکاب شاهنشاه سواری کردم. امسال ۱۰ اسب با هواپیما به کیش آوردم، بسیار فکر خوبی بود. زیرا شاهنشاه هر روز سوار شدند… روز ۱۳۵۱/۱/۱۴ از جزیره کیش برگشتیم، توقف آنجا بسیار خوب بود.

سال ۱۳۵۳

جمعه ۱۳۵۳/۱/۲ تا چهارشنبه ۱۳۵۳/۱/۱۴از دوم فروردین تا ۱۴ مطابق معمول همه ساله به کیش رفتیم. به وجود مبارک اعلیحضرت از هر حیث خوش گذشت. هر روز سواری فرمودند و شنا کردند و هوا هم بسیار عالی بود.

شاه، عید نوروز و کیش!

سال ۱۳۵۴

جمعه ۵۴/۱/۱ تا جمعه ۵۴/۱/۱۵سال ساعت ۹:۲۵ صبح تحویل شد و مراسم سلام از دو بعد از ظهر شروع و ساعت ۷ بعد از ظهر خاتمه پیدا کرد. به حمدالله به خوبی و خوشی گذشت.

صبح دوم فروردین در رکاب اعلیحضرتین به کیش رفتیم و بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴ فروردین به تهران برگشتیم. والاحضرت همایون ولایتعهد روز جمعه یکم فروردین پس از سال تحویل تشریف بردند و یک روز هم بعد از ما یعنی جمعه ۱۵ برگشتند.

در کیش برنامه عبارت بود از صبح قایق سواری یا شنا و بعد از ظهر سواری اسب که من یک روز در میان شرکت می‌کردم که زیاد فرسوده نشوم.

در کیش منزل نخست وزیر [هویدا] هم ساخته و آماده شد که یک شب مهمانی افتتاح داد… یک شب من مهمانی دادم و یک شب هم گارد شاهنشاهی. بد نبود، هر دو شب خوش گذشت.روزهای سواری یا پیاده روی بعد از شاه یا قایق سواری فرصت‌های ممتد داشتم که در حضور ارباب بزرگوار خودم از مطالب مختلف صحبت کنم…. چند روزی که در کیش بودیم سری به جزایر ابوموسی زدیم… یک روز هم شاهنشاه به چابهار تشریف بردند… از چابهار شاهنشاه کمال منت را بر من گذاشتند و به مزرعه کوچکی که زن من در نزدیکی بندر عباس در محلی به نام رودخانه که اسم فعلی آن نازدشت است به نام دختر من، آباد می‌کند، برای ناهار تشریف آوردند. خیلی افتخار بزرگی بود.

سال ۱۳۵۵: حالت تهوع شاه در پنجاهمین سالگرد سلطنت پهلوی

یکشنبه ۱۳۵۵/۱/۱صبح با آنکه باران کم و بیش بود، در حرم حضرت عبدالعظیم مراسم شروع سال پنجاهمین سلطنت شاهنشاهی پهلوی با شکوه و جلال خاصی برگزار گردید… در ضمن جشن، حال والاحضرت همایونی به هم خورد.

حالت تهوع پیدا کردند و ناچارایشان را به گوشه‌ای فرستادیم که قی کردند و برگشتند.دوشنبه ۱۳۵۵/۱/۲اعلیحضرت همایونی نزدیک ظهر [به کیش] تشریف فرما شدند.

هوا بهتر بود. علیا حضرت شهبانو به علت کسالت والاحضرت علیرضا بعد از ظهر تشریف آوردند… به محض ورود اعلیحضرت همایونی و علیاحضرت شهبانو، والاحضرت همایونی [ولیعهد] آن‌ها را به کاخ خودشان [مرجان] بردند و آنجا را نشان دادند. چون خیلی راضی هستند که چنین منزلی دارند و اولین منزل‌ایشان هم هست.

فروش کیش!

«خسرو معتضد» از تاریخ پژوهان برجسته ایران می‌گوید: «علی دشتی که سناتور اسبق ایران بود و خیلی آدم محکمی بوده است، بعد از انقلاب گفت من یک کتابی را می‌نویسم و از حقایق می‌گویم. شما می‌دانید که دشتی طرفدار شاه نبوده، نویسنده بزرگی در ایران بود.

او در کتاب خودش نوشته است که جزیره کیش را پهلوی می‌خواست بفروشد. جزیره کیش برای ایران است. در آنجا ۴ یا ۵ کاخ درست کرده بودند، کاخ شاهنشاه، کاخ علیا حضرت شهبانو، کاخ هویدا، کاخ علم، کاخ ولیعهد بعد فرانسوی‌های کلاهبردار را آوردند و آنجا ۱۰۰۰ ویلا ساختند، هتل شایان یعنی هتل شاهان و هتل سه طبقه و هتل پردیس را ساختند.

بعد قمارخانه و کازینو را آنجا راه انداختند، آن کازینو و هتل را مهندس یزدان‌پناه تخریب کرد و خیلی بهتر از آن را ساخت. پهلوی همه این حقه‌بازی‌ها را کرد تا مادام کلود بیاید. مادام کلود در فرانسه معروف است، قرار بود به کیش بیاید و برای برخی از کشورهای عربی روسپی‌خانه در کیش راه بیندازد.

اما اعراب آن سوی خلیج‌فارس گفتند ما نمی‌آییم. و آن‌ها می‌خواستند هتل کیش را بفروشند. کیش را که می‌خواستند بفروشند مهندس قباد فخری گفت خاک ایران را مگر می‌شود ما بخریم؟ شاه می‌گوید باید هتل کیش را شرکت نفت با بهای ۸۰۰ میلیون دلار بخرد. بعد که شاه دید نمی‌شود زمینش را فروخت، گفت تأسیساتش را بخرید.

دکتر اقبال به علی دشتی گفت من دق کردم، چطور من این ۸۰۰ میلیون دلار را از شرکت نفت به بنیاد پهلوی بدهم؟ چرا؟ چون پهلوی فهمیده بود که قرار است سقوط کند و چون می‌خواست از مملکت فرار کند، می‌خواست این زمین‌ها را بفروشد تا پولش را با خودش ببرد. »

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شاه، عید نوروز و کیش!

شاه، عید نوروز و کیش! بیشتر بخوانید »

منتشر نشود/مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگر فرمانروایان قاجار و پهلوی

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ تاریخ چندین هزار ساله ایران همواره شاهد فراز و فرود‌های بسیاری بوده است؛ به عبارت دیگر در این تاریخ چندین هزار ساله، مردم ایران هرگاه از فرمانروایی شجاع برخوردار بودند، توانستند در برابر دشمنان خارجی ایستادگی کرده و آن‌ها را وادار به شکست کنند؛ البته عکس آن نیز صادق است؛ بدین معنی که هرگاه در این کشور زمامدارانی وجود داشتند که به جز ستم و زورگویی بر مردم کشورمان، هنر دیگری نداشتند، دیگران توانستند با زور و نیرنگ آنچه را می‌خواستند بر ایران تحمیل کنند و به واسطه آن، بخش‌های زیادی از کشورمان جدا شد.

بر این اساس و به بهانه در پیش بودن هفته دفاع قدس، گفت‌و‌گویی را با حجت‌الاسلام «علی شیرازی» جانشین رئیس سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با موضوع جنگ‌های ایران در سده‌های گذشته و مقایسه آن با دفاع مقدس انجام دادیم که ماحصل آن در ادامه آمده است.

دفاع‌پرس: در جنگی که بین ایران و روسیه رخ داد و به واسطه آن عهدنامه گلستان و ترکمنچای به امضا رسید، کدام بخش‌های کشورمان جدا شد؟

در پی جنگ‌های ایران و روسیه در عصر قاجار، در تاریخ دوشنبه ۲ آبان ۱۱۹۲ عهدنامه‌ای بین این دو کشور در روستای گلستان امضا شد که به واسطه آن، حاکمیت بر بخش‌هایی از شمال ایران شامل قفقاز، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان در ساحل دریای سیاه و «محال گروزیه» (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی از ایران جدا و به امپراطوری روسیه واگذار شد.

طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت قفقازی ایران شامل ایالت گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های «شکی»، «شیروان»، «قبه»، «دربند»، «بادکوبه»، «داغستان» و گرجستان، «محال شوره‌گل»، «آچوق‌باشی»، «گروزیه»، «منگریل» و «آبخاز» به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین (مازندران) از دست ایران خارج و حاکمیت ایران بر این دریا نیز خدشه‌دار شد و بدین ترتیب در مجموع حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های شمالی ایران در اختیار روسیه قرار گرفت.

در دوران فتحعلی شاه قاجار هم پیمان‌نامه ترکمانچای، در روز پنجشنبه ۱ اسفند ۱۲۰۶ در پی جنگ‌های ایران و روسیه، بین این دو کشور در روستای ترکمانچای از توابع شهرستان میانه امضا شد. بر اساس این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطه روس‌ها قرار گرفت، و حاکمیت ایران بر دریای مازندران محدودتر شد.

دفاع‌پرس: آیا معاهده دیگری هم از جنس ترکمنچای وگلستان بین ایران و روسیه منعقد شد؟

بله؛ در ۳۰ شهریور ۱۲۶۰ معاهده «آخال» میان امپراطوری روسیه و ایران قاجار، برای تعیین مرز‌های دو کشور بسته شد که از نظر مساحت رکورددار قرارداد‌های جدایی از ایران است؛ پیرو انعقاد این پیمان، آسیای میانه، خوارزم، «خیوه»، شرق مازندران، «مرو»، سمرقند و بخارا از خاک ایران جدا شد.

این اراضی شامل سرزمین ترکمنستان و بخش‌های بزرگی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان امروزی است که در مجموع بیش از یک میلیون و ۲۲۶ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد.

دفاع‌پرس: یکی از ظلم‌هایی که به مردم ایران وارد شد، ظلمی بود که بر اساس معاهده‌های «پاریس»، «آلتای» و «گلداسمیت» صورت گرفت؛ در این رابطه هم توضیحی می‌فرمایید؟

در دوره ناصرالدین شاه نیز انگلیسی‌ها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند و در پی آن «فرخ خان امین‌الدوله» که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسی‌ها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار دولت انگلیس، در سال ۱۲۶۹ قمری «معاهده پاریس» را با دولت انگلیس امضاء کرد و طبق آن هرات که بخشی از ایالت خراسان بزرگ و از شهر‌های مهم ایران محسوب می‌شد، برای همیشه از ایران جدا شد.

در قرارداد «آلتای» نیز که بین رضاخان و افغانستان به امضا رسید، کوه «شمتیغ» و چشمه «زنگلاب» در جنوب خط «مکلین»، بخشی از موسی‌آباد که محل سکونت زمستانی عشایر بود و کلاته نظرخان در خاور منطقه «یزدان» به مالکیت افغانستان درآمد.

در بخش جنوبی خط مرزی ناشی از رأی «آلتای» نیز تمامی تصرفات افغانستان که از دیدگاه ایرانی‌ها همواره غاصبانه تلقی می‌شد، متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه «چکاب» که املاک خاندان «خزیمه» بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم به مالکیت افغانستان درآمد.

در دوره ناصرالدین شاه قاجار نیز قرارداد «گلداسمیت» بین ایران و انگلیس منعقد شد و به موجب آن، بخش بزرگی از بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شد؛ به نحوی که تا مدت‌ها تحت عنوان «بلوچستان انگلیس» شناخته می‌شد؛ انگلستان برای اجرای این سیاست ابتدا با انعقاد معاهده پاریس، هرات را از ایران جدا کرد و سپس در سال ۱۸۷۰ طی کمیسیونی با شرکت نمایندگان دولت ایران و استان «کلات» و «گلداسمیت»، «گلداسمیت» را مأمور تحدید سرحدات بلوچستان کرد.

دفاع‌پرس: ایران در دوران پهلوی چه بخش‌هایی را واگذار کرد؟

پیمان سعدآباد نیز در دوران رضا پهلوی و در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۱۶ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به امضا رسید که این پیمان، هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشور‌های ترکیه، افغانستان و عراق بود؛ زیرا ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوق‌الجیشی بود به دست آورد و خط مرزی ایران و عراق نیز به زیان ایران تعیین شد؛ چون رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت که بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد؛ در این میان، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

در دوران محمدرضا پهلوی و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ نمایندگان مجلس شورای ملی، پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رأی دادند و این جزیره نفت‌خیز و استراتژیک که تحت حاکمیت ایران بود، از کشورمان منفک شد و حاکمیت چندصدساله ایران بر استان چهاردهم پایان پذیرفت.

همچنین جزیره «آریانا» که جزیره‌ای در ۱۵۰ کیلومتری جنوب جزیره کیش است، به همراه جزیره «زرکوه»، از دیگر بخشندگی‌های از خاک سرزمین ایران به دست محمدرضا پهلوی است. طبق اسناد تاریخی و نقشه دریانوردی ترسیم‌شده توسط انگلیسی‌ها در اوایل قرن بیستم، دو جزیره فوق‌الذکر در تملک ایران بودند، اما در نتیجه ضعف و فترت پهلوی‌ها، «آریانا» و «زرکوه» که از موقعیت استراتژیکی و منابع نفتی بهره‌مند بودند، در سال‌های ابتدایی دهه ۵۰ شمسی، ابتدا به اشغال انگلیسی‌ها و سپس اماراتی‌ها درآمدند.

بنابراین در عصر حاکمیت فتحعلی شاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، رضا و محمدرضا پهلوی؛ مناطق استراتژیک آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، بحرین، بلوچستان پاکستان، هرات، سمرقند، بخارا، اروندرود، آرارات، هیرمند و جزایر آریایی و زرکوه از ایران جدا شدند.

دفاع‌پرس: با توجه به آنچه در دوران قاجار و پهلوی رخ داد، آیا می‌توان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را عصر ایستادگی در برابر زورگویان خارجی دانست؟

از دوران قاجار تا پایان عصر پهلوی، با هر فشار خارجی و در هر جنگی، بخشی از خاک ایران به دست دیگر کشور‌ها افتاد و تنها جنگی که دشمنان نتوانستند یک وجب از خاک ایران را اشغال و تصرف کنند، جنگ هشت ساله و در عصر حاکمیت ولی فقیه بود که بزرگمردانی با جهاد الهی خود کوس رسوایی فرمانروایان قاجار و پهلوی را به صدا درآوردند، و برای همه جهانیان ثابت شد که می‌توان در برابر زورگویان ایستاد و دشمن را به عقب راند.

زیرا جنگی که در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از طرف صدام با حمایت آمریکا و بیش از ۵۰ کشور جهان و با حضور ۵۰۰ هزار پرسنل نظامی و صد‌ها هواپیما و ناوچه و هزاران تانک و نفربر با نام قادسیه بر کشورمان تحمیل شد و در جبهه‌ای به طول هزار و ۲۰۰ کیلومتر و با عمق ۸۰ کیلومتر در امتداد مرز‌های دو کشور ادامه یافت، هدف اصلی‌اش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود.

این جنگ خانمان‌سوز و نابرابر در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ با سرکوب تهاجم منافقین و ارتش بعثی عراق متوقف و دشمن مجبور به عقب‌نشینی از تمام سرزمین‌های اشغالی و بازگشت به مرز‌ها شد. جنگ ایران و عراق، از طولانی‌ترین جنگ‌های متعارف قرن ۱۴ هجری شمشی و دومین جنگ طولانی این قرن، پس از جنگ ویتنام و یک جنگ عمومی و بین‌المللی ضد ملت و کشور ایران بود؛ اما با وجود این، پس از دو هزار و ۸۸۷ روز دفاع دلیرانه رزمندگان در این جنگ نابرابر، نه‌تنها دشمن نتوانست یک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگی و عجز، شکست را پذیرفت و همگان به عظمت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران اعتراف کردند.

دفاع‌پرس: دلیل دشمنی آمریکا و هم‌پیمانانش با جمهوری اسلامی ایران چیست؟

جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر دفاع کامل از تمامیت ارضی خود، در دوران حیات خویش، از تمامیت ارضی دیگر کشور‌ها و سرزمین‌ها نیز دفاع کرده است؛ به‌عنوان مثال دفاع از تمامیت ارضی سوریه در برابر داعش و استکبار جهانی، دفاع از تمامیت ارضی عراق در برابر آمریکا، داعش و منافقین، دفاع از تمامیت ارضی افغانستان در برابر ایالات متحده و القاعده، دفاع از تمامیت ارضی بوسنی و هرزگوین در برابر صربستان و کرواسی، دفاع از تمامیت ارضی یمن در برابر آمریکا و عربستان، دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر صهیونیست‌ها، و دفاع از تمامیت ارضی فلسطین در برابر اسرائیل، بخشی از عملکرد ایران در این زمینه است.

یکی از تفاوت‌های بین حاکمیت طاغوت و حکومت دینی، در این گفت‌وگو، به‌صورت ملموس قابل مشاهده است؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار و شجاعت در میدان دفاع از مرزهای جغرافیایی و ارزش‌ها ایستاده و لرزه بر اندام جهان‌خواران و مستکبرین انداخته است؛ لذا دشمنی آمریکا و صهیونیست‌ها و هم‌پیاله‌های آنان با جمهوری اسلامی ایران نیز به همین علت است. آنان بر این حقیقت واقف هستند که کشورمان زیر بار زور هیچ ظالم و مستکبری نمی‌رود، به هیچ ظلمی تن نمی‌دهد و همواره از هر مظلومی دفاع می‌کند.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی بیشتر بخوانید »