پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
پهلوی در پرتگاه نابودی؛ قیام گلستانیها به سوی پیروزی بیشتر بخوانید »
سفرهای تفریحی خاندان پهلوی را میتوان کتاب کرد. از کیش و کلاردشت تا کشورهای اروپا و آمریکا. یکی از موسمهای سفر تفریحی خاندان پهلوی در عید نوروز بود.
به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدرضاشاه و خاندان سلطنتی پهلوی در طول سال سفرهای تفریحی متعددی را در داخل و خارج ایران انجام میدادند.بازه مکانی این سفرها در طول سلطنت، از سواحل کیش و مازندران شروع و تا سوئیس و سواحل میامی واقع در فلوریدای آمریکا کشیده میشد.
نوع این سفرها بسته به شرایط زمانی متغیر بود. زمستان موسم اسکی روی برف بود و سوئیس یکی از مقاصد تفریحی خارجی او بود. مستغلات شاه در سوئیس شامل یک ویلا در سنتموریتس و یک آپارتمان در همان محل و یک اقامتگاه در کنار دریای ژنو بود.
آخرین خروج شاه از ایران نیز تحت عنوان «استراحت» انجام شد. همین موضوع نشان میداد که سفرهای تفریحی پهلوی تبدیل به فرآیندی روتین شده بود و به زعم مقامات وقت، این میتوانست دستاویز خوبی برای خروج از کشور باشد.تفرج داخلی شاه معمولا در مواقعی نظیر تعطیلات عید نوروز انجام میشد.
شرح حال کلی آن را میتوان از خاطرات اسدالله علم جستجو کرد. البته در آن به جزئیات پرداخته نمیشود. مقصد سفرهای نوروزی پهلوی عمدتا کیش بود. کاخ شاهنشاه، کاخ شهبانو، کاخ هویدا، کاخ علم، کاخ ولیعهد از جمله کاخهای شخصی در این جزیره بود.
دلیل اهمیت مجموعه هفت جلدی خاطرات عَلَم از این جهت است که عَلَم نزدیکترین فرد به شاه پهلوی بود و پیش از انقلاب در روز ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ در آمریکا درگذشت. این موضوع نشان میدهد که نوشتار آن بدون حبّوبغض نسبت به شخص محمدرضا است. خاطرات روزانهی او بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ یادداشت شده است.
چهارشنبه ۱۳۴۷/۱/۷از جمعه دوم فروردین تا امروز در شمال بودم. ۲۴ ساعت با دکتر کنی، همکار سابق و دوست فعلی خودم بسیار خوش گذشت. بعد حضور شاهنشاه در بابل بودم. آن هم خوش گذشت. در رکاب مبارک سواریها کردم، اسب تاختیم، بسیار خوب بود.
جمعه ۱۳۴۸/۱/۱امروز صبح مراسم سلام عید بود و باز هم مثل سال کذشته شهبانو تشریف آوردند ولیعهد برای اولین بار پیام نوروزی فرستادند، خیلی قشنگ و خوب خواندند.
امروز مصادف با دوم محرم بود. قبلاً عدهای به عرض شاهنشاه رسانده بودند که چون دهه عاشورا است، خوب است سلام منعقد نشود. به من فرمودند. عرض کردم: «مراسم ملی را که نمیتوان فدای این حرفها کرد. » فرمودند: «درست میگویی».یکشنبه ۱۳۴۸/۱/۳صبح شاهنشاه اسکی تشریف بردند. من رفتم سوار اسب شدم. ولی باران آمد.
امسال بارندگی عجیب بود.دوشنبه ۱۳۴۸/۱/۴به جاجرود رفتم که ویلای تازه شاهنشاه را که ساختهایم، بازدید کنم. بعد از ظهر شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم ولی خیلی طولانی شد. چون شاهنشاه بیکار بودند، میل داشتند صحبتهای متفرقه و حتی خانوادگی بکنم.
چهارشنبه ۱۳۴۸/۱/۶اولین صبح پس از تعطیلات نوروزی بود که به اداره رفتم. خوشبختانه ملاقات کم بود. نزدیک ظهر حضور شاهنشاه مشرق شدم و در رکاب مبارک به اتفاق علیاحضرت شهبانو و والاحضرت ولیعهد و فرحناز به شاهدشت برای ناهار پیش علیاحضرت ملکه پهلوی رفتیم.
شنبه ۱۳۴۸/۱/۱۶[جهت شرکت در مراسم تدفین آیزنهاور] ساعت ۶ بعد از ظهر شنبه ۹ فروردین با طیاره دربست ایران ایر به لندن حرکت کردیم. از لندن صبح روز بعد با پان آمریکن به آمریکا رفتیم و بعد از ظهر روز یکشنبه دهم فروردین جلوی کلیسای محل تشریفات مذهبی با لباس رسمی از هلیکوپتر پیاده شدیم و در رکاب شاهنشاه برگشتم. باران در تهران سیلآسا بود. در ولایات هم خرابی کرده است. حالا شرح سفر و ملاقاتها را به اختصار مینویسم…. در واشنگتن دندانهای شاه درد گرفت. تصیمیم گرفت. تصمیم گرفتند دو روز به زوریخ برای معالجه تشریف ببرند. با آنکه دو روز گرفتار معالجه دندان بودند ولی روی هم رفته خوش گذشت.
چهارشنبه ۱۳۵۱/۱/۲از روز دوم فروردین ۱۳۵۱ به کیش آمدهایم. امسال کیش تمام سبز است و علف تا زانوی اسب میرسد. چون بارندگی خیلی خوب بود. همه روزه در رکاب شاهنشاه سواری کردم. امسال ۱۰ اسب با هواپیما به کیش آوردم، بسیار فکر خوبی بود. زیرا شاهنشاه هر روز سوار شدند… روز ۱۳۵۱/۱/۱۴ از جزیره کیش برگشتیم، توقف آنجا بسیار خوب بود.
جمعه ۱۳۵۳/۱/۲ تا چهارشنبه ۱۳۵۳/۱/۱۴از دوم فروردین تا ۱۴ مطابق معمول همه ساله به کیش رفتیم. به وجود مبارک اعلیحضرت از هر حیث خوش گذشت. هر روز سواری فرمودند و شنا کردند و هوا هم بسیار عالی بود.
جمعه ۵۴/۱/۱ تا جمعه ۵۴/۱/۱۵سال ساعت ۹:۲۵ صبح تحویل شد و مراسم سلام از دو بعد از ظهر شروع و ساعت ۷ بعد از ظهر خاتمه پیدا کرد. به حمدالله به خوبی و خوشی گذشت.
صبح دوم فروردین در رکاب اعلیحضرتین به کیش رفتیم و بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴ فروردین به تهران برگشتیم. والاحضرت همایون ولایتعهد روز جمعه یکم فروردین پس از سال تحویل تشریف بردند و یک روز هم بعد از ما یعنی جمعه ۱۵ برگشتند.
در کیش برنامه عبارت بود از صبح قایق سواری یا شنا و بعد از ظهر سواری اسب که من یک روز در میان شرکت میکردم که زیاد فرسوده نشوم.
در کیش منزل نخست وزیر [هویدا] هم ساخته و آماده شد که یک شب مهمانی افتتاح داد… یک شب من مهمانی دادم و یک شب هم گارد شاهنشاهی. بد نبود، هر دو شب خوش گذشت.روزهای سواری یا پیاده روی بعد از شاه یا قایق سواری فرصتهای ممتد داشتم که در حضور ارباب بزرگوار خودم از مطالب مختلف صحبت کنم…. چند روزی که در کیش بودیم سری به جزایر ابوموسی زدیم… یک روز هم شاهنشاه به چابهار تشریف بردند… از چابهار شاهنشاه کمال منت را بر من گذاشتند و به مزرعه کوچکی که زن من در نزدیکی بندر عباس در محلی به نام رودخانه که اسم فعلی آن نازدشت است به نام دختر من، آباد میکند، برای ناهار تشریف آوردند. خیلی افتخار بزرگی بود.
یکشنبه ۱۳۵۵/۱/۱صبح با آنکه باران کم و بیش بود، در حرم حضرت عبدالعظیم مراسم شروع سال پنجاهمین سلطنت شاهنشاهی پهلوی با شکوه و جلال خاصی برگزار گردید… در ضمن جشن، حال والاحضرت همایونی به هم خورد.
حالت تهوع پیدا کردند و ناچارایشان را به گوشهای فرستادیم که قی کردند و برگشتند.دوشنبه ۱۳۵۵/۱/۲اعلیحضرت همایونی نزدیک ظهر [به کیش] تشریف فرما شدند.
هوا بهتر بود. علیا حضرت شهبانو به علت کسالت والاحضرت علیرضا بعد از ظهر تشریف آوردند… به محض ورود اعلیحضرت همایونی و علیاحضرت شهبانو، والاحضرت همایونی [ولیعهد] آنها را به کاخ خودشان [مرجان] بردند و آنجا را نشان دادند. چون خیلی راضی هستند که چنین منزلی دارند و اولین منزلایشان هم هست.
«خسرو معتضد» از تاریخ پژوهان برجسته ایران میگوید: «علی دشتی که سناتور اسبق ایران بود و خیلی آدم محکمی بوده است، بعد از انقلاب گفت من یک کتابی را مینویسم و از حقایق میگویم. شما میدانید که دشتی طرفدار شاه نبوده، نویسنده بزرگی در ایران بود.
او در کتاب خودش نوشته است که جزیره کیش را پهلوی میخواست بفروشد. جزیره کیش برای ایران است. در آنجا ۴ یا ۵ کاخ درست کرده بودند، کاخ شاهنشاه، کاخ علیا حضرت شهبانو، کاخ هویدا، کاخ علم، کاخ ولیعهد بعد فرانسویهای کلاهبردار را آوردند و آنجا ۱۰۰۰ ویلا ساختند، هتل شایان یعنی هتل شاهان و هتل سه طبقه و هتل پردیس را ساختند.
بعد قمارخانه و کازینو را آنجا راه انداختند، آن کازینو و هتل را مهندس یزدانپناه تخریب کرد و خیلی بهتر از آن را ساخت. پهلوی همه این حقهبازیها را کرد تا مادام کلود بیاید. مادام کلود در فرانسه معروف است، قرار بود به کیش بیاید و برای برخی از کشورهای عربی روسپیخانه در کیش راه بیندازد.
اما اعراب آن سوی خلیجفارس گفتند ما نمیآییم. و آنها میخواستند هتل کیش را بفروشند. کیش را که میخواستند بفروشند مهندس قباد فخری گفت خاک ایران را مگر میشود ما بخریم؟ شاه میگوید باید هتل کیش را شرکت نفت با بهای ۸۰۰ میلیون دلار بخرد. بعد که شاه دید نمیشود زمینش را فروخت، گفت تأسیساتش را بخرید.
دکتر اقبال به علی دشتی گفت من دق کردم، چطور من این ۸۰۰ میلیون دلار را از شرکت نفت به بنیاد پهلوی بدهم؟ چرا؟ چون پهلوی فهمیده بود که قرار است سقوط کند و چون میخواست از مملکت فرار کند، میخواست این زمینها را بفروشد تا پولش را با خودش ببرد. »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
شاه، عید نوروز و کیش! بیشتر بخوانید »
گروه دفاعی امنیتی دفاعپرسـ رحیم محمدی؛ تاریخ چندین هزار ساله ایران همواره شاهد فراز و فرودهای بسیاری بوده است؛ به عبارت دیگر در این تاریخ چندین هزار ساله، مردم ایران هرگاه از فرمانروایی شجاع برخوردار بودند، توانستند در برابر دشمنان خارجی ایستادگی کرده و آنها را وادار به شکست کنند؛ البته عکس آن نیز صادق است؛ بدین معنی که هرگاه در این کشور زمامدارانی وجود داشتند که به جز ستم و زورگویی بر مردم کشورمان، هنر دیگری نداشتند، دیگران توانستند با زور و نیرنگ آنچه را میخواستند بر ایران تحمیل کنند و به واسطه آن، بخشهای زیادی از کشورمان جدا شد.
بر این اساس و به بهانه در پیش بودن هفته دفاع قدس، گفتوگویی را با حجتالاسلام «علی شیرازی» جانشین رئیس سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با موضوع جنگهای ایران در سدههای گذشته و مقایسه آن با دفاع مقدس انجام دادیم که ماحصل آن در ادامه آمده است.
دفاعپرس: در جنگی که بین ایران و روسیه رخ داد و به واسطه آن عهدنامه گلستان و ترکمنچای به امضا رسید، کدام بخشهای کشورمان جدا شد؟
در پی جنگهای ایران و روسیه در عصر قاجار، در تاریخ دوشنبه ۲ آبان ۱۱۹۲ عهدنامهای بین این دو کشور در روستای گلستان امضا شد که به واسطه آن، حاکمیت بر بخشهایی از شمال ایران شامل قفقاز، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان در ساحل دریای سیاه و «محال گروزیه» (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی از ایران جدا و به امپراطوری روسیه واگذار شد.
طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت قفقازی ایران شامل ایالت گنجه و قرهباغ، ولایتهای «شکی»، «شیروان»، «قبه»، «دربند»، «بادکوبه»، «داغستان» و گرجستان، «محال شورهگل»، «آچوقباشی»، «گروزیه»، «منگریل» و «آبخاز» به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین (مازندران) از دست ایران خارج و حاکمیت ایران بر این دریا نیز خدشهدار شد و بدین ترتیب در مجموع حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع از سرزمینهای شمالی ایران در اختیار روسیه قرار گرفت.
در دوران فتحعلی شاه قاجار هم پیماننامه ترکمانچای، در روز پنجشنبه ۱ اسفند ۱۲۰۶ در پی جنگهای ایران و روسیه، بین این دو کشور در روستای ترکمانچای از توابع شهرستان میانه امضا شد. بر اساس این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخشهای دیگری از تالش زیر سلطه روسها قرار گرفت، و حاکمیت ایران بر دریای مازندران محدودتر شد.
دفاعپرس: آیا معاهده دیگری هم از جنس ترکمنچای وگلستان بین ایران و روسیه منعقد شد؟
بله؛ در ۳۰ شهریور ۱۲۶۰ معاهده «آخال» میان امپراطوری روسیه و ایران قاجار، برای تعیین مرزهای دو کشور بسته شد که از نظر مساحت رکورددار قراردادهای جدایی از ایران است؛ پیرو انعقاد این پیمان، آسیای میانه، خوارزم، «خیوه»، شرق مازندران، «مرو»، سمرقند و بخارا از خاک ایران جدا شد.
این اراضی شامل سرزمین ترکمنستان و بخشهای بزرگی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان امروزی است که در مجموع بیش از یک میلیون و ۲۲۶ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد.
دفاعپرس: یکی از ظلمهایی که به مردم ایران وارد شد، ظلمی بود که بر اساس معاهدههای «پاریس»، «آلتای» و «گلداسمیت» صورت گرفت؛ در این رابطه هم توضیحی میفرمایید؟
در دوره ناصرالدین شاه نیز انگلیسیها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند و در پی آن «فرخ خان امینالدوله» که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسیها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار دولت انگلیس، در سال ۱۲۶۹ قمری «معاهده پاریس» را با دولت انگلیس امضاء کرد و طبق آن هرات که بخشی از ایالت خراسان بزرگ و از شهرهای مهم ایران محسوب میشد، برای همیشه از ایران جدا شد.
در قرارداد «آلتای» نیز که بین رضاخان و افغانستان به امضا رسید، کوه «شمتیغ» و چشمه «زنگلاب» در جنوب خط «مکلین»، بخشی از موسیآباد که محل سکونت زمستانی عشایر بود و کلاته نظرخان در خاور منطقه «یزدان» به مالکیت افغانستان درآمد.
در بخش جنوبی خط مرزی ناشی از رأی «آلتای» نیز تمامی تصرفات افغانستان که از دیدگاه ایرانیها همواره غاصبانه تلقی میشد، متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه «چکاب» که املاک خاندان «خزیمه» بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم به مالکیت افغانستان درآمد.
در دوره ناصرالدین شاه قاجار نیز قرارداد «گلداسمیت» بین ایران و انگلیس منعقد شد و به موجب آن، بخش بزرگی از بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شد؛ به نحوی که تا مدتها تحت عنوان «بلوچستان انگلیس» شناخته میشد؛ انگلستان برای اجرای این سیاست ابتدا با انعقاد معاهده پاریس، هرات را از ایران جدا کرد و سپس در سال ۱۸۷۰ طی کمیسیونی با شرکت نمایندگان دولت ایران و استان «کلات» و «گلداسمیت»، «گلداسمیت» را مأمور تحدید سرحدات بلوچستان کرد.
دفاعپرس: ایران در دوران پهلوی چه بخشهایی را واگذار کرد؟
پیمان سعدآباد نیز در دوران رضا پهلوی و در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۱۶ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به امضا رسید که این پیمان، هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود؛ زیرا ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوقالجیشی بود به دست آورد و خط مرزی ایران و عراق نیز به زیان ایران تعیین شد؛ چون رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت که بابت عبور کشتیهای نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد؛ در این میان، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیکنشین این کشور در امان ماند.
در دوران محمدرضا پهلوی و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ نمایندگان مجلس شورای ملی، پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رأی دادند و این جزیره نفتخیز و استراتژیک که تحت حاکمیت ایران بود، از کشورمان منفک شد و حاکمیت چندصدساله ایران بر استان چهاردهم پایان پذیرفت.
همچنین جزیره «آریانا» که جزیرهای در ۱۵۰ کیلومتری جنوب جزیره کیش است، به همراه جزیره «زرکوه»، از دیگر بخشندگیهای از خاک سرزمین ایران به دست محمدرضا پهلوی است. طبق اسناد تاریخی و نقشه دریانوردی ترسیمشده توسط انگلیسیها در اوایل قرن بیستم، دو جزیره فوقالذکر در تملک ایران بودند، اما در نتیجه ضعف و فترت پهلویها، «آریانا» و «زرکوه» که از موقعیت استراتژیکی و منابع نفتی بهرهمند بودند، در سالهای ابتدایی دهه ۵۰ شمسی، ابتدا به اشغال انگلیسیها و سپس اماراتیها درآمدند.
بنابراین در عصر حاکمیت فتحعلی شاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، رضا و محمدرضا پهلوی؛ مناطق استراتژیک آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، بحرین، بلوچستان پاکستان، هرات، سمرقند، بخارا، اروندرود، آرارات، هیرمند و جزایر آریایی و زرکوه از ایران جدا شدند.
دفاعپرس: با توجه به آنچه در دوران قاجار و پهلوی رخ داد، آیا میتوان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را عصر ایستادگی در برابر زورگویان خارجی دانست؟
از دوران قاجار تا پایان عصر پهلوی، با هر فشار خارجی و در هر جنگی، بخشی از خاک ایران به دست دیگر کشورها افتاد و تنها جنگی که دشمنان نتوانستند یک وجب از خاک ایران را اشغال و تصرف کنند، جنگ هشت ساله و در عصر حاکمیت ولی فقیه بود که بزرگمردانی با جهاد الهی خود کوس رسوایی فرمانروایان قاجار و پهلوی را به صدا درآوردند، و برای همه جهانیان ثابت شد که میتوان در برابر زورگویان ایستاد و دشمن را به عقب راند.
زیرا جنگی که در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از طرف صدام با حمایت آمریکا و بیش از ۵۰ کشور جهان و با حضور ۵۰۰ هزار پرسنل نظامی و صدها هواپیما و ناوچه و هزاران تانک و نفربر با نام قادسیه بر کشورمان تحمیل شد و در جبههای به طول هزار و ۲۰۰ کیلومتر و با عمق ۸۰ کیلومتر در امتداد مرزهای دو کشور ادامه یافت، هدف اصلیاش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود.
این جنگ خانمانسوز و نابرابر در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ با سرکوب تهاجم منافقین و ارتش بعثی عراق متوقف و دشمن مجبور به عقبنشینی از تمام سرزمینهای اشغالی و بازگشت به مرزها شد. جنگ ایران و عراق، از طولانیترین جنگهای متعارف قرن ۱۴ هجری شمشی و دومین جنگ طولانی این قرن، پس از جنگ ویتنام و یک جنگ عمومی و بینالمللی ضد ملت و کشور ایران بود؛ اما با وجود این، پس از دو هزار و ۸۸۷ روز دفاع دلیرانه رزمندگان در این جنگ نابرابر، نهتنها دشمن نتوانست یک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگی و عجز، شکست را پذیرفت و همگان به عظمت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران اعتراف کردند.
دفاعپرس: دلیل دشمنی آمریکا و همپیمانانش با جمهوری اسلامی ایران چیست؟
جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر دفاع کامل از تمامیت ارضی خود، در دوران حیات خویش، از تمامیت ارضی دیگر کشورها و سرزمینها نیز دفاع کرده است؛ بهعنوان مثال دفاع از تمامیت ارضی سوریه در برابر داعش و استکبار جهانی، دفاع از تمامیت ارضی عراق در برابر آمریکا، داعش و منافقین، دفاع از تمامیت ارضی افغانستان در برابر ایالات متحده و القاعده، دفاع از تمامیت ارضی بوسنی و هرزگوین در برابر صربستان و کرواسی، دفاع از تمامیت ارضی یمن در برابر آمریکا و عربستان، دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر صهیونیستها، و دفاع از تمامیت ارضی فلسطین در برابر اسرائیل، بخشی از عملکرد ایران در این زمینه است.
یکی از تفاوتهای بین حاکمیت طاغوت و حکومت دینی، در این گفتوگو، بهصورت ملموس قابل مشاهده است؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار و شجاعت در میدان دفاع از مرزهای جغرافیایی و ارزشها ایستاده و لرزه بر اندام جهانخواران و مستکبرین انداخته است؛ لذا دشمنی آمریکا و صهیونیستها و همپیالههای آنان با جمهوری اسلامی ایران نیز به همین علت است. آنان بر این حقیقت واقف هستند که کشورمان زیر بار زور هیچ ظالم و مستکبری نمیرود، به هیچ ظلمی تن نمیدهد و همواره از هر مظلومی دفاع میکند.
انتهای پیام/ ۲۳۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی بیشتر بخوانید »
وقتی با خالی شدن کنداکتور یا سین برنامه های شبکه تجزیه طلب اینترنشنال از لجن پراکنی، انتشار گزارش خبرنگار ویژه! این شبکه از تجمع ۶ نفره مخالفان جمهوری اسلامی، دست مایه طنز می شود!
دریافت
۳ MB
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
فیلم/ تجمع میلیونی مخالفان جمهوری اسلامی! بیشتر بخوانید »
خروج بنیادی از ائتلاف براندازان، بهانه خوبی است برای بازخوانی این روایت که چرا و چگونه چنین فردی به یکی از بازیگران اصلی نمایش اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، نازنین بنیادی هم از شورای به اصطلاح همبستگی و جمع مبدعان منشور موسوم به «مهسا» جدا شد. حالا شیرین عبادی به همراه دو چهره معلومالحال دیگر یعنی مسیح علینژاد و عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تروریستی کومله، قرار است به ادعای خودشان «ائتلافی برای رفع اختلاف مخالفان جمهوری اسلامی» باشند. جدایی بنیادی که هیچ گاه وزنهای حتی کوچک در عرصه سیاست حساب نمیشده از ائتلافی که آن هم بیش از یک سیرک سیاسی کارکرد نداشته، به خودی خود حائز اهمیت ویژهای نیست با این حال بهانه خوبی است برای بازخوانی این روایت که چرا و چگونه چنین فردی به یکی از بازیگران اصلی نمایش اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد، چه کسانی را نمایندگی میکرد و آمدنش به صحنه و رفتنش از آن چه معنایی داشت.
کمدی تشکیل و فروپاشی یک ائتلاف
«شورای همبستگی» که روز گذشته به واسطه اعلام خروج بنیادی – بازیگر ۴۲ ساله هالیوودی- خبر فروپاشیاش رسانهای شد، ائتلافی بود که تنها دو ماه عمر کرد. اواسط اسفندماه سال گذشته در حالیکه نیروهای معاند ایران از نتیجهبخشی اغتشاشآفرینیهایشان در ایران به کلی ناامید شده بودند، با هدف تجدید قوا و از تب و تاب نیفتادن تحرکات ایذاییشان ابتدا با برگزاری یک نشست در دانشگاه جورج تاون واشنگتن اعلام همبستگی کردند؛ همبستگیای که وقتی به مرحله انتشار منشور رسید با حذف علی کریمی و گلشیفته فراهانی آغاز شد و بعد وقتی نزدیکی حامد اسماعیلیون با سازمان منافقین از پرده بیرون افتاد و دعوای هواداران اسماعیلیون و پهلوی بالا گرفت با جدایی آنها از شورا تکمیل شد. حالا اینکه آن زمان همین نازنین بنیادی با آن سه نفر دیگر پیام دادند که بر «ادامه اتحاد» خود تأکید دارند، فقط پرده دیگری از آن مضحکه بود. شیرین عبادی در گفتوگو با اینترنشنال دلیل جدایی بنیادی را حملات و ناسزاگویی کاربران شبکههای اجتماعی به او اعلام کرد، اما وقتی با این سؤال مواجه شد که یک «وزنه سیاسی» که نمیتواند حملات در فضای مجازی را تحمل کند چطور میخواهد علیه یک نظام سیاسی براندازی کند، از پاسخ باز ماند!
صدای مردم ایران به زبان انگلیسی
بنیادی در بخشی از پیام توئیتریاش برای اعلام خروج کامل از شورای مذکور نوشت: «در این مسیر فراز و نشیبهای زیادی رو تجربه کردم و همواره سعی بر این داشتم که صدای مردم ایران باشم.» این شاید جزو معدود توئیتهایی بود که او به زبان فارسی مینوشت، زیرا به عنوان فردی که از ۲۰ روزگی با خانواده به انگلیس مهاجرت کرده و تا ۱۹ سالگی زیر پرچم پادشاهی بریتانیا نفس کشیده و بعد در رؤیای شهرت به امریکا سفر کرده بود، بیش از آن انگلیسی و امریکایی است که بخواهد به زبان سلیس فارسی «صدای مردم ایران» باشد.
با این حال «فراز و نشیب» عمل سیاسی نازنین بنیادی به نظر بیش از آنکه محصول خواست خودش باشد، مانند بازیچه قرار گرفتن او توسط کلیسای «ساینتولوژی» است؛ آنجا که او را با تغییر رنگ مو و آرایش چهره و لباس به سوژهای برای جلب توجه و همراهی تام کروز از اعضای سرشناس کلیسایشان تبدیل کردند و به وقت ضرورت نه تنها به آن رابطه خاتمه دادند که تمام مستندات آن رابطه را معدوم کردند.
مهره امریکایی ائتلاف براندازان
بازی با مهره نازنین بنیادی به عنوان مهرهای سیاسی هم رسماً از اوایل پاییز ۱۴۰۱ و با وقوع برخی ناآرامیها آغاز شد. اگر چه این بار نه کلیسای ساینتولوژی که دولتهای انگلیس و امریکا در تدارک یک مهره سیاسی میان تهی و گوش به فرمان با حضور در کمپینهای به اصطلاح حقوق بشری برای او سابقه دست و پا کردند. به تصور آنها این چهره تبلیغشده قابلیت آن را داشت که در دیدار با دولتمردان و حضور در نهادهای بینالمللی به عنوان «نماینده مردم ایران» معرفی شود! بر اساس همین سناریو بود که نزدیک به یک ماه پس از آغاز اغتشاشات در ایران، بنیادی یکی از دو ایرانی شد که به عنوان «نمایندگان جامعه مدنی ایران» با دولتمردان امریکایی از جمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه، وندی شرمن معاون وزیر خارجه و راب مالی نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران دیدار کرد و بعد به عنوان نماینده زنان ایران با کاملا هریس، معاون رئیسجمهور امریکا و جیک سولیوان، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور امریکا دیدار و گفتوگو کرد. کار تا آنجا پیش رفت که بنیادی با حضور در نشست شورای امنیت از طرف برخی فعالان ضدانقلاب «نخستوزیر آینده ایران» لقب بگیرد؛ ادعایی که مثل «رئیسجمهوری خودخوانده مریم رجوی» فقط مایه تمسخر و استهزاء بود.
با این حال، این پیشینه نشان میدهد، بیش از آنکه نازنین بنیادی به عنوان یک فعال سیاسی مستقل با پیشینه بازیگری دیده شود، باید او را مهره و نماینده دولت امریکا در جمع شورای براندازان تلقی کرد. کما اینکه خروج او از این شورا بیش از دلایلی که ذکر شد، میتواند به رویکرد حامیانش مرتبط باشد. دولتمردان امریکایی که درک کردهاند رؤیای براندازی در ایران بیش از حد غیرواقعی است و دستکم برای تعبیر این خواب آشفته نمیتوانند روی امثال پهلوی و علینژاد حساب کنند و البته هر چه دلار به پای این کمدی سیاسی ریختهاند، هدر رفته است.
البته نازنین بنیادی در همین اندازه حضورش کارکرد مطلوبی برای حامیان غربیاش داشت. تبدیل کردن منویات ضد ایرانی دولتهای غربی به «خواست مردم ایران» قلب ماهیتی بود که به بهترین نحو توسط چهرهای مثل بنیادی انجام شد. تکرار اتهامات نخنما شده مخالفان جمهوری اسلامی با لحن ملایم یک بازیگر البته نهچندان مطرح هالیوود، تقاضای تشدید «تحریمهای اقتصادی» به مثابه «شیمیدرمانی لازم»، درخواست قرار دادن سپاه ایران در فهرست گروههای تروریستی توسط انگلیس (در دیدار بنیادی با تام توگندات، وزیر امور امنیتی بریتانیا) و تکرار درخواست مداخله بیشتر امریکا در امور ایران، خواستههای غربی بود که در گلوی مهره خودساختهشان قرقره میشد. همه آن چیزی که نشان داد، امریکا و متحدانش تا چه حد در شناخت جامعه ایران به بیراهه رفتهاند و چطور دچار این توهم شدند که میتوانند از کسی که حتی فارسی حرف نمیزند و البته همچنان از سوی ملت و دولت ایران حائز حق ایرانی بودن است، یک صدای جعلی برای مردم ایران بسازند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
افتضاحات بی پایان اپوزیسیون بیشتر بخوانید »