پهلوی

آیت‌الله خامنه‌ای چگونه آبروی مرحوم منتظری را در سال ۶۸ حفظ کردند؟

آیت‌الله خامنه‌ای چگونه آبروی مرحوم منتظری را در سال ۶۸ حفظ کردند؟



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیۀ «مهدی هاشمی» هم به شما دادم.» این بخشی از نامه ۶۸/۱/۸ امام خمینی به آیت‌الله منتظری و پذیرش عزل وی از قائم مقامی رهبری است.

بیشتر بخوانید:

خاطرات منتشرنشده رهبر انقلاب از مقاطع حساس دهه ۶۰

۳۰ سال پیش در چنین روزهایی، امام خمینی اقدام به عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری کرد. آیت‌الله منتظری متولد سال ۱۳۰۱، از مبارزان با سابقه دوران انقلاب  و رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و دومین امام جمعه تهران بعد از آیت‌الله طالقانی بود.

وی که از شاگردان مرحوم آیت‌الله بروجردی و امام راحل به‌ شمار می‌رفت، در دوران پیش از پیروزی انقلاب بارها در راه مبارزه به زندان رفت و تبعید شد. بعد از پیروزی انقلاب نیز مسئولیت‌هایی همچون امامت جمعه تهران، ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را برعهده داشت تا اینکه در سال ۶۴ به‌عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد اما بعد از ماجرای مهدی هاشمی معدوم و دفاع آیت‌الله منتظری از او، در سال ۶۸ از این مقام برکنار شد.

امام راحل در نامه‌ای که به تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به آیت‌الله منتظری نوشت، می‌گوید “شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم…”

در کتاب روایت رهبری که به همت موسسه انقلاب اسلامی درباره جلسه تاریخی خبرگان در روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ منتشر شده است، به ماجرای چگونگی عزل منتظری از قائم مقامی رهبری و نامه ۶ فروردین پرداخته است. نامه‌ای که در زمان نگارش از سوی امام راحل با اصرار آیت‌الله خامنه‌ای و سایر اعضای خبرگان  همچون مرحوم هاشمی رفسنجانی از سوی رادیو و تلویزیون منتشر نشد. نامه‌ای که اگر در زمان نگارش منتشر می‌شد آبرویی برای قائم مقام معزول رهبری باقی نمی‌ماند؛ تا اینکه در سال ۷۶ و بعد از سخنرانی فتنه‌انگیز منتظری در ۱۳ رجب آن سال، از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) منتشر شد و نشان داد که مرحوم امام چگونه آینده منتظری را در اینکه “شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‏‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‏‌کند” پیش‌بینی کرده بودند. 

روزهای پایانی سال ۱۳۶۷ امام خمینی(ره ) وقتی گزارشی از آنچه در رسانه ‌ها درباره‌ی مواضع آیت ‌الله منتظری منتشر می‌شد، ‌ دریافت کردند، دستور دادند: «ازاین ‌ به ‌ بعد مطالب آقای منتظری در رسانه ‌ ها منتشر نشود.» یا «در صداوسیما منتشر نشود.». امام (ره) دوّم فروردین ‌ ماه ۱۳۶۸ نیز در پیامی به مهاجرین جنگ تحمیلی، با لحنی متفاوت درباره ‌ ی آیت ‌ الله منتظری سخن گفتند: «نفوذی ‌ ها بارها اعلام کرده ‌ اند که حرف خود را از دهان ساده‌اندیشان موجّه می‌زنند. من بارها اعلام کرده ‌ ام که با هیچ ‌ کس، در هر مرتبه ‌ ای که باشد، عقد اخوّت نبسته ‌ ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب ‌ الله، اصل خدشه ‌ ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.

ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین، سرهایشان را در مقابل زنان و فرزندانشان، سر سفره ‌ ی افطار، گوش ‌ تاگوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده ‌ های همکاری آنها با آمریکا، از لانه‌ی جاسوسی بیرون آمده. ما باید تمام عشق‌مان به خدا باشد نه تاریخ! کسانی که از منافقین و لیبرال ‌ ها دفاع می‌کنند، پیش ملّت عزیز و شهیدداده‌ی ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول ‌خورده، که بدون توجّه، بلندگوی دیگران شده‌اند از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هیچ گذشتی، طرد خواهند کرد.» .

آیت‌الله منتظری در خاطرات خود می‌گوید: «وقتی این قبیل نامه‌ها و لحن تند امام (ره) را دیدم، فهمیدم به ‌ زودی تصمیماتی درباره ‌ی من گرفته خواهد شد و برای اینکه بعضی شبهات را از ذهن امام برطرف کرده باشم و چنان که امام تصمیم دارند، این کار را راحت انجام دهند، دو نامه برای امام نوشتم.» .

آیت‌الله منتظری یکی از این دو نامه را خدمت حضرت امام (ره ) ارسال کرد که در آن، بیت خود را در مقایسه با بیوت دیگر شخصیّت‌ها و محافل حوزوی، تنها مدافع انقلاب و نظام و رهبری دانست؛ منابع اطّلاعاتی خود را گزارش‌های رسمی و مراجعات عمومی عنوان کرد؛ و درنهایت نوشت: ‌ «اینجانب تابه‌حال، معتقد بوده‌ام که تذکّرات و انتقادات من، نه فقط موجب تضعیف نظام نمی‌شود، بلکه از این نظر که اکثریّت مردم را امیدوار ساخته و مسئولین را نیز درصدد رفع نواقص و توجّه بیشتر به مسائل می‌سازد، موجب تقویت انقلاب و نظام هم می‌باشد. مع ‌ ذلک، ‌ اگر حضرتعالی تشخیص می‌دهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب می‌باشد، اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود، مقدّم می‌داند و هیچگاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته ‌ ام.».

این سخنان آیت‌الله منتظری در حالی بود که امام (ره) بارها و بارها دراین ‌ باره به ایشان تذکّر داده و نتیجه نگرفته بودند. مرحوم حاج احمد خمینی به دفعات به هادی هاشمی داماد آیت‌الله منتظری پیام داده بود که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند علی ‌ الظّاهر امام تحمّل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چیز و همه کس، ‌مقدّم می‌دارند. امّا مرحوم احمد خمینی درعین حال اعتقاد داشت که «آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چاره ‌ ای ندارند جز اینکه دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟».

امّا حدس آیت‌الله منتظری درست بود؛ امام در همان روز دوّم فروردین ۱۳۶۸، تصمیم خود را درباره ‌ ی ایشان گرفته بودند. آقای هاشمی رفسنجانی عصر روز دوّم فروردین ‌ ماه که به زیارت امام رفت، متوجّه شد که امام درمورد اظهارات و نامه ‌ های آیت ‌ الله منتظری عصبانی ‌ اند و تصمیم بر اقدام تند دارند. او از امام خواهش کرد که دست نگه دارند تا بررسی بیشتر شود. آقای هاشمی با آیت ‌ الله خامنه ‌ ای که به مشهد مشرّف شده بودند نیز تماس گرفته و از ایشان خواستند سفر را کوتاه کرده و زودتر برگردند.

حضرت آیت‌الله خامنه ‌ ای دراین ‌ باره می‌گویند: «ما مشهد بودیم، ایّام عید بود. آقای هاشمی تلفنی دنبال من می‌گشت. گفتند آقای هاشمی تماس گرفته، شما را می‌خواهد. من در آستان قدس بودم. اقامتم در آستان قدس و در همان اتاق‌های بالا بود. گفتند که ایشان می‌خواهد با شما تماس بگیرد. یک بار دو بار نشد، بالاخره فهمیدم که ایشان کار واجبی دارد. تماس برقرار شد. ایشان گفت که شما باید فوری بیایی تهران. گفتم چرا؟ گفت کار بسیار مهمّی است، قضیّه ‌ ی آقای منتظری دارد به یک جاهای خیلی باریکی می‌رسد و بیا ببینیم چکار باید بکنیم. من از آن نامه ‌ ی امام که روز دوّم فروردین پخش شد، حس کرده بودم که امام به شدّت از قضایا ناراحتند. در واقع ایشان مثل کسی که طغیان می‌کند، آنچه را در دلش هست بیرون می‌ریزد و با اشارات و کنایات حرف می‌زند، حرف زده بود. ایشان خیلی رنجیده و ناراحت بود. حس کرده بودم که ممکن است قضیّه ‌ ی آقای منتظری به یک جای مهمّی رسیده باشد، و خب ما هم حقیقتاً فکر اینکه ممکن است برکناری آقای منتظری پیش بیاید ناراحت بودیم. یعنی هیچ واقعاً راضی نبودیم که این کار انجام بگیرد. گفتم خیلی خب، می ‌ آیم.». به هر صورت، ‌ آیت ‌ الله خامنه ‌ ای عازم تهران شدند.

 در دیگر سو، امام (ره) پیامی به هیئت رئیسه ‌ ی مجلس خبرگان فرستاده و فرموده بودند که اوّلاً اعضا را برای تشکیل اجلاس دعوت کنند، ثانیاً خود هیئت رئیسه هم خدمت امام بروند تا دراین ‌ باره با آنها صحبت کنند.

آقای امینی عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان روز جمعه چهار فروردین ‌ ماه با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و خواستند هیئت رئیسه ‌ ی خبرگان فوراً جلسه داشته باشد که وی به آقای امینی گفته بود: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسه ‌ ی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.».

قرار شد این جلسه روز ششم فروردین ‌ ماه در دفتر آقای هاشمی تشکیل شود امّا پنجم فروردین ‌ ماه، نامه ‌ ی محرمانه ‌ ی آیت ‌ الله منتظری به حضرت امام درباره ‌ ی اعدام منافقین از رادیو بی ‌ بی ‌ سی خوانده شد.

وزیر وقت اطّلاعات می‌گوید: «به نظر می‌رسد پس از انتشار پیام امام به مهاجران جنگ و روشن شدن تصمیم امام درباره ‌ ی برکناری آقای منتظری، برخی هواداران ایشان که دسترسی به آن نامه داشته ‌ اند، برای نشان دادن منشأ اختلاف امام و آقای منتظری، نامه ‌ ی مورد اشاره را منتشر کرده باشند.».

پنجم فروردین ‌ ماه آقای هاشمی به اتّفاق مرحوم سید احمد خمینی خدمت امام رسید؛ او می‌گوید، من خدمت امام گریه کردم و‏ ‎ ‎ ‏آنچه می‌فهمیدم خدمت ایشان گفتم؛ ایشان اصرار داشتند و می‌گفتند: «مسئله باید‏ ‎ ‎ ‏تمام شود.».

روز ششم فروردین آیت ‌ الله خامنه ‌ ای به تهران رسیده و مستقیماً به دفتر آقای هاشمی رفتند. ایشان می‌گویند: «وقتی رفتم، ایشان بنا کرد گزارش این چند روز را دادن که این چند روزه چه گذشته؛ تماس‌هایی که گرفته شده بود. ایشان [ ‌ آقای هاشمی رفسنجانی] احساس نگرانی می‌کرد. ایشان هم مثل من واقعاً احساسش همین احساس نگرانی بود. امام گفته بودند یکی از سه چیز باید انجام بگیرد: یا ایشان قول بدهد که اصلاح کند کارش را، بیتش را، حرف‌هایش را، این‌ها را درست کند؛ یا اینکه استعفا بدهد؛ یا اینکه مجلس خبرگان تشکیل بشود و تصمیم ‌ گیری کنند. معلوم بود که امام خیلی جدّی عازم این قضیّه ‌ اند. در همین حین که ما صحبت می‌کردیم، حاج احمد آقا تلفن زد به آنجا و آقای هاشمی گفت که فلانی اینجا است. ایشان گفت پس فلانی هم بشنود. من هم رفتم پای تلفن. گفت امام این نامه را به آقای منتظری نوشته و شروع کرد نامه را خواندن. خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما.»

امام (ره) نامه‌ای به این شرح خطاب به آیت ‌ الله منتظری نوشته بودند که حاج احمد برای آیت ‌ الله خامنه ‌ ای و آقای هاشمی خواند:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای منتظری

با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه‌ی اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدّم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. ازآنجاکه روشن شده است که شما این کشور و انقلاب عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیّت و مشروعیّت رهبری آینده‌ی نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضع‌گیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.

به‌قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته‌شده‌ی منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیّه‌ی شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلّحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله‌ی مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه‌ی متدیّنین متدیّن‌تر می‌دانستید و بااینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتّب پیغام می‌دادید که او را نکشید.

از قضایای مثل قضیّه‌ی مهدی هاشمی که بسیار است. من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما ازاین‌پس وکیل من نمی‌باشید و به طلّابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله مسئله‌ی مالی هم ندارید.

اگر شما نظر من را شرعاً مقدّم بر نظر خود می‌دانید _ که مسلّماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرت‌تان را خراب‌تر می‌کند _ با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهری‌ها با اتکّاء به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم؛ دیگر خود دانید:

۱ ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد.

۲ ـ ازآنجاکه ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید؛ شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.

۳ ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.

۴ ـ نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به‌وسیله‌ی شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی‌له‌الفداء ـ و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنّم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید؛ شاید خدا کمک‌تان کند.

والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم؛ ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می‌دانستم که مدیر و مدبّر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیّه بودید و اگر این‌گونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. والله قسم، من رأی به ریاست‌جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.

سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلّف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان، مقدّم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.

من کار به تاریخ و آنچه اتّفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه‌ی شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیّات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغ‌های دیکته‌شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند.

از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمّل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست او است.

والسّلام

یکشنبه ۶/۱/۶۸

روح‌الله الموسوی الخمینی

مرحوم سید احمدی خمینی هم ‌ زمان اصل نامه را نیز به دفتر آقای هاشمی ارسال کرده بود. آیت ‌ الله خامنه ‌ ای می‌گویند: ‌ «حاج احمد آقا وقتی نامه را خواند، گفت امام می‌گویند که فلانی و آقای هاشمی بروند قم  و نامه را به ایشان بدهند. این کار برای ما خیلی تلخ بود. گفتیم از امام سؤال می‌کنیم، اگر امام تأکید کردند بروید می‌رویم و الّا اگر خود امام تأکید نکردند، ما نمی‌رویم. بین من و آقای هاشمی این صحبت شد. بعد که رفتیم، معلوم شد که امام اصرار نداشته ‌ اند که من و آقای هاشمی نامه را ببریم. بعداً نامه را کس دیگری ــ ظاهراً آقای عبدالله نوری ــ برده بود و به ایشان داده بود.»

«خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما. بعد هم ارتباط قطع شد، یعنی گوشی را گذاشتیم و گفتیم حالا چه کار کنیم؟ آقای هاشمی گفت من گفته ‌ ام آقای مشکینی و هیئت رئیسه ‌ ی خبرگان بیایند اینجا که بنشینیم صحبت کنیم و الان می ‌ آیند اینجا؛ آمدند. وقتی که آمدند، قضیّه را مطرح کردیم که یک چنین اتّفاقی افتاده و امام یک چنین نامه ‌ ای به آقای منتظری نوشته ‌ اند. آنها هم مثل ما نگران شدند. مشورت کردیم که چه کنیم. به ذهن‌مان رسید که برویم با امام ملاقات کنیم و ایشان را از این کار منصرف کنیم. حرکت ما به سمت منزل امام اصلاً به این قصد بود که برویم امام را از این اقدام منصرف کنیم. ما چهار نفر ــ من و آقای هاشمی و آقای مشکینی و آقای امینی ــ رفتیم بیت امام. آن دو نفر دیگر که آقای مؤمن و آقای طاهری بودند نیامدند.»

آیت ‌ الله خامنه ‌ ای پیرامون ملاقات با امام نقل می‌کنند: ‌ «دیر هم بود، ساعت حدود نه شب بود. اینکه امام این ساعت ملاقات بدهد، خیلی چیز غیرمتعارفی بود. لکن خب ما رفتیم و به حاج احمد آقا گفتیم که ما آمده ‌ ایم با امام ملاقات کنیم. ایشان رفت داخل و آمد گفت ــ گمانم گفت امام می‌گویند ــ که نامه را برای آقایان هم بخوانید. آقای هاشمی نامه را از حاج احمد آقا گرفت و شروع کرد به خواندن برای آنها. هیچ کس دیگر هم از بیت امام آن وقت آنجا نبود. بعد حاج احمد آقا آمد و گفت امام می‌گویند بیایید.

رفتیم در همان اتاق امام و امام نشسته ‌ بودند و اخم کرده. وارد شدیم و نشستیم. اگر منظره ‌ ی اتاق امام در نظرتان باشد، فرض کنید اینجا آن مبل بزرگی بود که امام این گوشه ‌ اش می ‌ نشستند، آقای هاشمی نشست همین پهلوی دست ایشان. معمولاً که می‌رفتیم، آقای هاشمی همان دم می ‌ نشست. من آمدم این طرف روی زمین نشستم. این هم جای من بود، همیشه که می ‌ آمدم، اینجا می ‌ نشستم. آقای مشکینی و آقای امینی رفتند دورتر یک خرده ‌ ای با فاصله نشستند. وقتی نشستیم، آقای هاشمی شروع کرد به صحبت و گفت که آمده ‌ ایم که یک فکری بکنیم برای این کار. تا این حرف از ایشان صادر شد، امام برگشتند گفتند: «چه فکری؟» یک تعبیر این جوری. «آقای منتظری «…» و «…» و «فاجر» است.» این سه تعبیر را ایشان کردند.

خب واقعاً برق از چشم همه ‌ ی ‌ ما پرید. این تعبیر؟! امام در حرف زدن خیلی آدم مواظبی بود. یعنی حقیقتاً آدمی بود که من داستان‌ها دارم از این که چیزی را که می‌خواست نسبت به کسی مخصوصاً بیان کند، مواظبت می‌کرد که زیاد و کم نشود. اگر یک وقتی یک چیزی گفته می‌شد که یک قدری این طرف و آن طرف بود، در اوّلین وقت ممکن اصلاح می‌کرد، که من یک نمونه ‌ اش را برای شما بگویم.

یک شب منزل حاج احمد آقا بودیم، امام هم بودند. من نام یکی از شخصیّت‌های معروف دنیای اسلام را بردم و پرسیدم: نظر شما نسبت به ایشان چیست؟ امام تأمّل مختصری کردند و گفتند: «نمی‌شناسم.» یک جمله ‌ ی دیگر هم گفتند که نشانه ‌ ی بی ‌ اعتقادیِ به آن شخصیت بود. خوشبختانه آن جمله یادم رفته، یعنی بعد از همان قضیّه هم یادم رفت. گذشت. من فردا یا پس فردایش با امام کاری داشتم، رفتم منزل ایشان. ایشان گفتند: «آن مطلبی که شما پرسیدید، همان نمیشناسم.» یعنی آن جمله ‌ ی بعدش را پاک کردند. یعنی اینقدر ایشان مواظب بود که یک چیزی نگوید که برخلاف موازین باشد.»

آیت ‌ الله خامنه ‌ ای در ادامه فضای سنگین جلسه را چنین روایت می‌کنند: «من نگاه می‌کردم به آقای مشکینی و آقای امینی که چرا شماها یک چیزی نمی‌گویید؟ ما همه آمده ‌ ایم که همکاری کنیم. اما آنها سکوت کرده بودند. اصلاً کانّه جرأت نمی‌کردند حرف بزنند. هر کدام یک جمله ‌ ی کوتاهی گفتند. جلسه حدود سه ربع ساعت یا شاید بیشتر طول کشید. گفته شد پس اجازه بدهید این نامه در رادیو خوانده نشود.»

ایشان کلام تعریض ‌ گونه ‌ ی شدیدی نسبت به آقای منتظری گفتند.«بعد آقای هاشمی یک مقداری بیشتر اصرار کرد و تعبیرات دیگری گفت. امام دو بار به ایشان خطاب کردند. یک بار گفتند: «اگر تا صبح هم اینجا اصرار کنید فایده ندارد.» یک بار دیگر گفتند: «اگر خیلی اصرار کنید، می‌گویم همین امشب نامه را بخوانند.» یعنی تهدید کردند.»

به نظر می‌رسد امام تا پایان جلسه متقاعد نشده ‌ بودند که این نامه از صدا و سیما خوانده نشود اما نگران تبعات آن بوده ‌ اند و پس از تأمّل مجدّد، از خوانده شدن آن منصرف شده ‌ اند .

روز هفتم فروردین ‌ ماه آقای عبدالله نوری نامه ‌ ی امام خمینی(ره) را به قم برد و تحویل آیت ‌ الله منتظری داد. آن ‌ گونه که در خاطرات آیت ‌ الله منتظری آمده، حدود یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود که آقای عبدالله نوری وارد منزل آیت ‌ الله منتظری شد و ضمن اظهار ناراحتی زیاد، به او گفت: «قرار بوده این نامه را در رادیو و تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه می‌شود؛ خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند.».

آقای منتظری می‌گوید: ‌ «آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیب‌شان درآورده و گفتند من در ماشین این متن را نوشته ‌ ام که شما این مضمون را به امام بنویسید.».

امام (ر ه) هم ‌ زمان دستور داده بودند کلّیّه ‌ ی عکس‌ها و پوسترهای مربوط به آیت ‌ الله منتظری از ادارات جمع ‌ آوری شود که میرحسین موسوی نخست ‌ وزیر وقت طیّ بخشنامه ‌ ای به تاریخ ۶/۱/۶۸ این دستور امام را ابلاغ کرد. کار تقریباً تمام ‌ شده بود.

نهایتاً آیت ‌ الله منتظری در پاسخ به نامه ‌ ی ۶/۱/۶۸ امام، ‌ نامه‌ای به شرح زیر نوشت:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

محضر مبارک آیت‌الله‏ العظمی امام خمینی(مدّظلّه ‌ العالی)

پس از سلام و تحیّت، مرقومه‌ی شریفه مورّخ ۶/۱/۶۸ واصل شد. ضمن تشکّر از ارشادات و راهنمایی‌های حضرتعالی به عرض می‌رساند مطمئن باشید همان‌طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه‌ی مراحل همچون سربازی فداکار و ازخودگذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بوده‌‏ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی می‌دانم؛ زیرا بقا و ثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت از مقام معظّم رهبری است.

برای هیچ‌کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تاکنون در سایه‌ی رهبری و ارشادات حضرتعالی از خطرات مهمّی گذشته، و دشمنان زیادی همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیّت‌های عزیز ما و ازجمله فرزند عزیز خود من آغشته است، و سایر جناح‌های مخالف و ضدّ انقلاب و سازش‌کار و لیبرال‌مآب‌های کج‌فکر را رسوا و از صحنه خارج نموده است.

آیا جنایات هولناک و ضربات ناجوانمردانه‌ی این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملّت عزیز و فداکار ما فراموش‌شدنی است؟ و اگر بلندگوهای آنان و رادیوهای بیگانه خیال می‌کنند با جوسازی‌ها و نشر اکاذیب و شایعه‌پراکنی‌ها به نام اینجانب می‌توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگی ملّت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.

و راجع به تعیین اینجانب به‌عنوان قائم‌مقام رهبری، خود من از اوّل جدّاً مخالف بودم؛ و باتوجّه‌به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیّت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است. و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم. و از حضرتعالی تقاضا می‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده‌ی اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.

و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه‌ی کوچک و حقیر در حوزه‌ی علمیّه به تدریس و فعّالیّت‌های علمی و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه‌ی رهبری حکیمانه‌ی حضرتعالی، اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعف‌هایی که لازمه‌ی طبیعت انسان است رخ داده باشد، ان‌شاءالله‏ با رهبری‌های حضرتعالی مرتفع گردد.

و از همه‌ی برادران و خواهران عزیز و علاقه‏‌مند تقاضا می‌کنم مبادا درمورد تصمیم مقام معظّم رهبری و خبرگان محترم، به بهانه‌ی حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمه‏‌ای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظّم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمی‌خواهند.

امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنمایی‌های ارزنده‌ی خود بهره‏‌مند، و از دعای خیر فراموش نفرمایید.

والسّلام علیکم و رحمة‏الله‏ و برکاته

حسینعلی منتظری

۷/۱/۶۸

آیت‌الله منتظری در این نامه عملاً از رهبری آینده کنار کشیده و از امام خمینی(ره) اجازه خواسته بودند که در حوزه علمیّه به فعّالیّت علمی اشتغال داشته باشند. این نامه، باعث شد حضرت امام (قدّس ‌ سرّه) از انتشار عمومی نامه ۶/۱ منصرف شده و نامه‌ی دیگری را برای انتشار عمومی، ‌ خطاب به آیت‌الله منتظری بنویسند:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

جناب حجّت‏‌الاسلام‌والمسلمین آقای منتظری(دامت ‌ افاضاته)

با سلام و آرزوی موفّقیّت برای شما، همان‏طور که نوشته‌‏اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیّت سنگین و خطیری است که تحمّلی بیش از طاقت شما می‌خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم؛ و در این زمینه هر دو مثل هم فکر می‌کردیم؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمی‌خواستم در محدوده‌ی قانونی آنها دخالت کنم؛ از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم‌مقامی رهبری اعلام کرده‏‌اید، پس از قبول، صمیمانه از شما تشکّر می‌نمایم.

همه می‌دانند که شما حاصل عمر من بوده‌‏اید؛ و من به شما شدیداً علاقه‏‌مندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت‌وآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می‌زنند، جدّاً جلوگیری کنید.

من این تذکّر را در قضیّه‌ی «مهدی هاشمی» هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.

از پخش دروغ‌های رادیو بیگانه متأثّر نباشید. مردم ما شما را خوب می‏‌شناسند، و حیله‏‌های دشمن را هم خوب درک کرده‏‌اند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینه‌ی خود را به اسلام نشان می‌دهند.

طلّاب عزیز، ائمّه‌ی محترم جمعه و جماعات، روزنامه‏‌ها، و رادیو تلویزیون، باید برای مردم این قضیّه‌ی ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدّم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان‌شاءالله‏ با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می‌بخشید.

والسّلام علیکم

۸/۱/۶۸

روح‌‏الله‏ الموسوی الخمینی

آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی نامه دوّم حضرت امام (قدّس ‌ سرّه) به آیت‌الله منتظری می‌گویند:‌ «امام از نامه آقای منتظری این جور فهمیده بودند که آقای منتظری دیگر بکلّی کنار خواهد کشید و مشغول درس و بحث می‌شود و دیگر ضرر و خطر و ادّعا و حرکتی ندارد. من در نوشته خودم نوشته ‌ ام که معلوم است امام از آینده نگرانند و فکر می‌کنند ملّایی مثل آقای منتظری در آینده ‌ ی نظام و با رهبری آینده نظام آرام نخواهد نشست و مزاحمت ایجاد می‌کند.

[بنابراین امام (ره ) ] خواستند جلوی این مزاحمت را بگیرند. در آن نامه اوّل [نامه ‌ ی ۶/۱/۶۸] قضیّه این جور بوده. اما در نامه ‌ ی دوّم [نامه ۸/۱/۶۸] امام خاطر جمع شده بودند که دیگر چنین چیزی اتّفاق نمی ‌ افتد، آقای منتظری می‌رود کنار و مشغول کارش می‌شود. علّت نامه ‌ ی دوّم و منشأ اختلاف لحن دو نامه این است. و الّا فکر امام در این دو نامه اصلاً عوض نشده. یعنی اگر خلاصه کنیم نامه ‌ ها را، ایشان در هر دو جا آقای منتظری را مناسب رهبری نمی‌دانند و نظر می‌دهند که شما باید کنار بروی منتها در نامه اوّل، آقای منتظری را با تعبیرات و اظهارات گوناگون و با اظهار غم خود، در واقع از صحنه به ‌ کل خارج می‌کند اما در نامه ‌ ی دوّم ایشان را در صحنه ‌ نگه می‌دارد ــ البتّه در صحنه علمی ــ ولی از رهبری برکنار می‌کند. این به خاطر این بوده که در نامه دوّم، امام این خاطرجمعی را پیدا کرده بودند که اگر ایشان در صحنه بماند کسی را اذیّت نخواهد کرد، مزاحمتی نخواهد کرد، در آینده ‌ ی نظام اختلالی ایجاد نمی‌کند. … خصوصیّت امام همین بود.

امام آدمی بود که وقتی تشخیص می‌داد [به آن عمل می‌کرد.] تشخیص ‌ هایش هم به خصوص تشخیص در نامه ‌ ی ۶/۱/۶۸ عجولانه نبود. خب مقدّمات آن نامه، مقدّمات طولانی ــ یک سال یا بیشتر ــ بود تا بالاخره به اینجا رسید. وقتی [کاسه ‌ ی صبر امام] پر شد به نامه ۶/۱/۶۸ رسید. بعد هم که وضع ایشان [آیةاللّه منتظری] را گفتند و او نامه‌ای نوشت، امام فکر کردند که دیگر تخریب شخصیّت او به این اندازه شایسته نباشد، بنابراین نامه  ۸/۱/۶۸ را نوشتند. البتّه امام در نامه ۸/۱/۶۸ هم آقای منتظری را از سیاست به ‌ کل کنار گذاشته منتها خواسته که دیگر به همان اندازه ‌ ای که لازم است، ایشان کنار برود و از لحاظ شخصیّتی بکلّی نابود نشود.»

امام خمینی (ره ) همچنین در ۲۶ فروردین ۱۳۶۸ در نامه‌ای خطاب به وزیران و نمایندگان مجلس شورای اسلامی علّت تصمیم خود در برکناری آیت‌الله منتظری را تبیین کردند:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم

خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم(دامت ‌ افاضاتهم)

با سلام. شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‌دانید قضیّه از چه قرار است. همین‌قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیّه‌‏ها و پیغام‌ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیّه بدین‌جا ختم نگردد؛ ولی متأسّفانه موفّق نشد. از طرف دیگر وظیفه‌ی شرعی اقتضا می‌کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد؛ لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.

ان‏شاءالله‏ خواهران و برادران در آینده تا اندازه‏‌ای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی‌بردار نیست؛ و در صورت تخطّی، هرکس در هر موقعیّت بلافاصله به مردم معرّفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسّلام علیکم و رحمةالله‏ و برکاته.

۲۶/۱/۶۸

روح ‏الله‏ الموسوی الخمینی

دو هفته پس از نامه‌ی فوق یعنی در نهم اردیبهشت ۱۳۶۸ متن مبسوطی از سوی حجّت ‌ الاسلام سیّداحمد خمینی با عنوان «رنج ‌ نامه» خطاب به آقای منتظری منتشر شد که در این رنج ‌ نامه تأکید شده: «ازآنجاکه در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه ‌ ی حضرت امام با شما و تلاش معظّمٌ ‌ لّه برای نجات‌تان از چنگال توطئه ‌ گران و نفوذی ‌ ها بودم، فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کرده ‌ ام.» .

رنج ‌ نامه ‌ ی حجّت ‌ الاسلام سیّداحمد خمینی بازخوانی مستند بخش قابل ‌ توجّهی از خطاهای رفتاری آقای منتظری در قبال انقلاب، ضدّ انقلاب، جامعه، امام و عملکردهایی است که سبب شد امام خمینی برای حفظ نظام و انقلاب اسلامی اقدام به عزل ایشان نمایند.

منبع: تسنیم



منبع خبر

آیت‌الله خامنه‌ای چگونه آبروی مرحوم منتظری را در سال ۶۸ حفظ کردند؟ بیشتر بخوانید »

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۹ بهمن که فرا می‌رسد نام تبریز دوباره در یادها زنده می‌شود، تبریزی که پیشرو و پرچمدار بسیاری از نهضت‌های آزادی بخش در طی تاریخ معاصر ایران است. از آن زمان که سردار ملی و سالار ملی در تبریز علم قیام بر افروختند تا ۲۹ بهمن که باز هم مبارزین انقلابی و دلاور تبریز پرچم مبارزه با حکومت ستمشاهی را در دست گرفته و پیشتاز نهضتی شدند که آخرش به براندازی حکومت پهلوی ختم شد.

قیام ۲۹ بهمن تبریز و جرقه پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 قیام ۱۹ دی ماه سال ۵۶ مردم قم در اعتراض به یک مقاله توهین‌آمیز، اندک اندک به دست فراموشی سپرده می‌شد و رژیم منحوس پهلوی می‌رفت تا ستون‌های بنای پوسیده استبدادی خویش را بر کالبد ایران محکم کند که توفان دیگری به پاخاست و همه رؤیاهای کاذب طاغوت را به کابوس مبدل کرد، در حالی که برنامه‌ریزان و اطرافیان شاه، چنین پیشگویی کرده بودند که با سرکوب مردم قم، ایران دیگر مطیع رژیم پهلوی است، اما تنها ۴۰ روز بعد از آن حادثه خونین، خون انقلاب و نهضت در رگ‌های دیار آذرآبادگان و زادگاه مبارزان و عالمان یعنی تبریز، جاری شد.

۲۹ بهمن ماه سال ۵۶، نقطه عطفی بود تا با برپایی آیین‌های چهلم قیام شهرها، نهضت خمینی کبیر (ره) به یک قیام و انقلاب سراسری تبدیل شده و به بهار دلنشین پیروزی مردم در دهه فجر سال ۱۳۵۷ ختم شود. عصر روز ۲۸ بهمن ۵۶، جنب و جوش محسوسی آذربایجان را فراگرفته بود، بازار تبریز در تکاپوی فردا بود. در داخل دانشگاه تبریز نیز برخی دانشجویان برنامه فردا را در گوش هم زمزمه می‌کردند. شهید قاضی طباطبایی، روحانی مجاهد و مبارز آن دوران، در نقش روشنگری عالیقدر، همه این حرکت‌ها و جنب و جوش‌ها را هدایت می‌کرد، وی قصد داشت نخوت و رخوت حاصل از سرکوب قیام خونین مردم شهر قم که استبداد طاغوت را فراگرفته بود بزداید و رؤیای حکومت پهلوی را به کابوسی بنیان‌افکن تبدیل سازد.

«شهید قاضی» مقدمات برگزاری آیین اربعین شهدای شهر قم را با هدف احیای دوباره مبارزه علیه طاغوت فراهم کرد،‌ مکان این مراسم مسجد «قیزللی» تبریز در روز ۲۹ بهمن بود. «قیزللی» یکی از مساجد مرکزی و مهم وقت تبریز بود که به کانون معترضان و مبارزان مبدل شده بود، ساعتی نگذشت که عمال رژیم از هدف اصلی تجمع کنندگان آگاه شدند؛ بنابراین فرماندار نظامی شهر با گسیل نیروهای خودفروخته خود به محل مسجد «قیزللی» از ورود عزاداران به داخل مسجد جلوگیری کرد، اما کار به همین جا ختم نشد، چرا که توهین یکی از نظامیان به این مکان مقدس به منزله جرقه‌ای بود که بر انبار باروت زده باشند. «تجلا» آن دانشجوی متعهد و مبارز، سکوت را جایز ندانست و با اعتراض خشمگین خویش، جان خود را به سوی ملکوت پرواز داد تا پیکر خونینش، درفشی باشد

حالا در چنین روزی و برای گرامیداشت یاد و خاطره آن رشادت‌ها و فداکاری و برای ثبت در تاریخ این سرزمین به سراغ یکی از مبارزین آن روزها رفته‌ایم تا خاطرات روزهایی که مبارزین  شهرم چهل منزل به منزل و پشت به پشت ایستادند و سرانجام زمستان را به فجر پیروزی گره زدند با هم مرور کنیم.

ناصر برپور، یکی از آن مبارزان انقلابی است که همپای مردم تبریز و روحانیت در راهپیمایی‌ها حضور داشت. وقتی با این مبارز تبریزی همکلام شدم تمام خاطرات آن روزها به وضوح و روشنی مقابل چشمش بود،گویی اینکه فیلم روزهای خاطره و خون  در مقابل دیدگانش به تصویر کشیده شده است.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

قیام ۲۹ بهمن تبریز قیام تاریخی

ناصر برپور در ابتدا خاطره قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز را تعریف کرد و گفت: آیت‌الله قاضی طباطبایی برای برگزاری مراسم چهلم شهدای قم برای روز شنبه اعلامیه داده بود. محل مراسم در مسجد قزلی از ساعت ۹ تا ۱۲ ظهر بود، مردم طبق اطلاع‌رسانی روز شنبه در مقابل مسجد تجمع کرده بودند ولی ماموران کلانتری ۳ بازار قبل از مردم آنجا بودند و اجازه نمی‌دادند در مسجد باز شود.

هر لحظه تعداد مردم زیاد می‌شد، سرگرد حق‌شناس رئیس کلانتری به مردم و مسجد اهانت کرد و گفت که “در این طویله را ببندید” وقتی حق‌شناس این حرف را زد انگار مردم منتظر یک جرقه بودند، مردم به سمت مسجد هجوم بردند و بین مردم و ماموران ساواک درگیری صورت گرفت، ماموران به روی مردم اسلحه کشیده و چند تیر شلیک کردند.

محمد تجلا که دانشجو بود مجروح شد، مردم با شعار «یا زهرا و یا حسین»  او را به روی دست گرفته و به سمت خیابان کوروش ( جمهوری اسلامی) فعلی حرکت کردند و محمد تجلا روی دست مردم شهید شد. ماموران ساواک یک فقره موتورسیکلت و یک دستگاه خودرو پیکان داشتند که مردم آنها را به همراه  پایگاه شهربانی به آتش کشیدند و قیام مردمی عظیم‌تر شد.

مردم دسته دسته به سمت راسته کوچه رفتند، در خیابان شریعتی که تعداد مشروب‌فروشی‌ها و سینماها زیاد بود مردم آنجا را به آتش کشیدند. در این حول و حوش دوباره تیراندازی کردند و یک دسته از مردم به سمت میدان گجیل رفتند آن روز تا ظهر در کل شهر وضع به همین شکل بود، در همه جا راهپیمایی و تظاهرات بود.آن روز مردم  مراکز فساد و بانک‌ها که اکثرا سرمایه‌دار بوده و خون مردم را در شیشه کرده بودند به آتش کشیدند ولی حتی به یک ریال از پول‌ها دست نزدند.

بعد از ظهر آن روز ماموران گارد شاهنشاهی به خیابان ریختند و آرایش نظامی گرفتند و به این ترتیب شهر از کنترل مردم خارج شد و نیروهای ساواک بر شهر حاکم شدند.

روز ۲۹بهمن ۱۲ یا ۱۳ نفر  شهید شدند. استاندار آذربایجان‌شرقی اسکندر آزموده بود که بعد از تظاهرات مردم سخنرانی کرد و مردم مبارز را خارجی ذکر کرد و گفت که «افرادی که امروز به خیابان‌ها ریخته و تظاهرات کردند خارجی بوده و از آن طرف مرز آمده‌اند»، در حالی که مردم شامل کارگر، کارمند، دانشجو، دانش‌آموزان، بازاریان ، طلبه‌ها و بقیه بودند و همان شب مردم هم شعار می ساختند ” زولفعلی نن چراغعلی هاردان اولدی خارجه لی”.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

علت نامگذاری خیابان عباسی

عاشورا و تاسوعای سال ۵۷ در شهر غوغا بود، در بالای عمارت شهرداری تبریز مسلسل و در پشت‌بام ساختمان‌های بلند تیربار گذاشته بودند، در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شعار” هیهات من الذله” حضرت سیدالشهدا معنای واقعی پیدا کرد، در دسته عزاداری( شاخسی) آن دو روز عزاداران همه کفن‌پوش و شمشیر به دست بودند، جوانان شعارهای حماسی داده و شمشیرها را بر روی آسفالت می‌کشیدند و ماموران آماده شلیک بودند که با کوچکترین بهانه‌ای می‌خواستند مردم را به رگبار ببندند.

دسته عزاداری شاخسی آن روز به قدری عظمت داشت که در مقابل آن حماسه و شور ماموران مسلسل و تیربارها را رها کرده و رفتند.

 روز تاسوعا آقای قاضی نماز ظهر را اقامه کرد، دستجات عزاداری به تظاهرات عظیمی تبدیل شد که تا خیابان فرح ( عباسی) امروز ادامه پیدا کرد. در آن روز اسم خیابان فرح به نام حضرت عباس عوض شد و عباسی نام گرفت.

کلنگ‌زنی مسجد طوبی

تظاهرات ادامه پیدا کرد و از عباسی به آبرسان رسید و از آبرسان به سمت مسجد طوبی فعلی حرکت کردیم. در آن روز آقای قاضی مسجد طوبی را کلنگ‌زنی کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب

آنچنان که این مبارز انقلابی  یادآور می‌شود، مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب بود، آیت‌الله قاضی نماز ظهر و عصر را در مسجد شعبان و نماز مغرب و عشاء را در مسجد قزلی اقامه می‌کرد.

بعد از قیام  ۲۹بهمن مردم تبریز، آقای قاضی ممنوع‌المنبر بود بنابراین خودش چند کلمه‌ای به عنوان تذکر مطالبی ارائه می‌کرد و سایر علمای تبریز، قم و تهران  که برای حضور در مراسم‌ مختلف به تبریز دعوت کرده بود، علیه ظلم و جنایت‌های شاه، رژیم پهلوی و ساواک روشنگری کرده و خط مشی انقلاب را روشن می‌کردند.

مسجد شعبان پایگاه انقلاب بود، اعلامیه، نوار کاست و متن سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) با شور و شوق زیاد بین مردم توزیع می‌شد.بعد از سال ۴۲ سخنرانی‌های به روز حضرت امام در نجف یا پاریس توسط علما در شهرهای مختلف توزیع می‌گردید و در تبریز هم توسط آقای قاضی و در بین نماز بین انقلابیون و مردم پخش می‌شد.اعلامیه‌ها باید به تائید آقای قاضی می‌رسید، آقای قاضی یا خودش اعلامیه می‌داد یا اینکه افراد رابطی که اعلامیه را می‌آوردند، باید ایشان تائید می‌کردند.

شهر تبریز نیز با هدایت علمای عالی‌قدر مخصوصا آیت‌الله قاضی طباطبایی که به خمینی آذربایجان مشهور بود نقش عمده‌ای در پیروزی انقلاب داشت که نقطه عطف مبارزات مردم آذربایجان و در راس آن تبریز ۲۹بهمن سال ۵۶ بود، هر چند که قبل از آن مبارزات، تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم پهلوی صورت می‌گرفت.

ناصر برپور در تمام لحظاتی که صحبت می کند به ارتباط تنگاتنگ و موثر مردم با روحانیت  تاکید کرد و گفت: دایی من حاج میرزا حسین گاودار حامدی روحانی و مقلد حضرت امام خمینی (ره) وقتی جریان سال ۴۲ را مطرح کرد، در جریان مبارزات انقلابی ما را به آیت‌الله قاضی مرتبط کرد و این موضوع بزرگترین  لطفی بود که در حق ما انجام داد و من بنا به تاکید و تشویق روحانیت معظم و علما  به خیل انقلابیون پیوستم.

علمایی که در تبریز و آذربایجان هدایتگر بودند، اگر بخواهیم در مورد انقلاب سخن بگوییم ولی از نقش آیت‌الله قاضی صحبت نکنیم در حق ایشان ظلم و جفا کرده‌ایم. آیت‌الله قاضی یک مرد الهی بود که نقش بسیار مهم و تعیین‌کننده در هدایت انقلابیون و پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

وی افزود: در حالی که تعدادی از هم لباس‌ها و همرزمانش او را تحت فشار قرار می‌دادند، او به راستی و درستی پشت سر امام خمینی (ره) بود و انقلاب را هدایت کرد. آقای قاضی مردانه و یک تنه علم را به دست گرفته بود و با کارشکنی‌ها مبارزه می‌کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

 سیلی فراموش نشدنی آیت‌الله قاضی به مامور ساواک

ناصر برپور با اشاره به جدیت آیت‌الله قاضی در برخورد با ماموران ساواک خاطرنشان کرد: آقای قاضی هیچ اهمیتی برای ماموران ساواک قائل نبود. به عنوان مثال ذکر این خاطره در موضوع مبارزه با ماموران ساواک خالی از لطف نیست.

در مسجد شعبان ماموران ساواک با لباس و تیپ انقلابیون وارد مسجد شده و می‌خواستند از جزئیات برنامه‌ها با خبر شوند، یکی از این ماموران که اسم مستعارش “رحیم” بود توسط دوستان شناسایی شد، رحیم معمولا کاپشن چرم می‌پوشید و بچه انقلابی‌ها را اذیت می‌کرد، دوستانی که توسط ساواک دستگیر شده بودند، این فرد را در محل ساواک دیده بودند، بنابراین یقین حاصل شد که این فرد مامور ساواک بوده و اکنون در مسجد شعبان قاطی بچه انقلابی‌ها شده است.

تصمیم گرفتیم این موضوع را به آقای قاضی اطلاع دهیم، ایشان گفتند ” این فرد را شناسایی کرده و به من معرفی کنید”. این شخص معمولا آخرین فردی بود که هر روز بعد از نماز با آقای قاضی خداحافظی می‌کرد.

آقای قاضی این فرد را شناخت ولی هیچ واکنشی نشان نداد، فقط می‌گفت ” شماها به کار خود برسید” مدت‌ها گذشت و همچنان این مامور ساواک به راحتی در میان انقلابیون رفت و آمد می‌کرد و دوستان نیز از اینکه آقای قاضی حرفی نزده یا کاری نمی‌کند، ناراحت بودند. تا اینکه قضیه ۱۷ شهریور میدان ژاله تهران پیش آمد و مردم را در تهران به خاک و خون کشیدند، آن روز در تبریز کماندوها به صف شدند، ماموران ساواک در شهر آرایش نظامی گرفته بودند که مبادا در تبریز هم تظاهرات برگزار شود.

عصر به بهانه‌های مختلف تعدادی از مردم را مجروح و شهید کردند. میدان ساعت و مقابل مسجد شعبان از همه جا شلوغ‌تر بود ماموران زیادی آنجا بودند، مردم با صدای بلند صلوات می‌فرستادند و الله اکبر می‌گفتند و به شدت ناراحت بودند.

آقای قاضی وقتی وضعیت آرایش نظامی ماموران در خیابان و ناراحتی مردم را دید همه را به آرامش دعوت و تأکید کرد همه با آرامش از مسجد خارج شده و به خانه‌های خود بروند و هیچ‌کس درگیر نشود.

آقای قاضی آن روز تأکید کردند، هیچ‌کس در مسجد نماند همه بروند. وقتی از مسجد بیرون آمد در حیاط مسجد شعبان  ماموران ساواک ایستاده بودند و همان فردی که مامور ساواک بود و شناسایی شده بود طبق روال هر روز جلو آمد که با آقای قاضی دست داده و خداحافظی کند، در این لحظه آقای قاضی عبایش را جمع کرد و چنان سیلی محکمی به صورت او زد که برق آن سیلی هنوز هم در دل و خاطر من است. سپس به راحتی و با یک آرامش خاطری در ماشین نشست و رفت.

آن سیلی محکم آقای قاضی چنان زهر چشمی از ماموران ساواک گرفت که نتوانستند هیچ واکنشی نشان دهند. بعد از سیلی آقای قاضی و شکستن ابهت آنان، ماموران ساواک تا پیروزی انقلاب اسلامی در تبریز نتوانستند جسارت و اهانتی بکنند و قدرت آنها بسیار افت کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

راهپیمایی ۲۱ رمضان فراموش شدنی نیست

این مبارز تبریزی از راهپیمایی روز ۲۱ رمضان سال ۵۷ به عنوان یکی از روزهای فراموش نشدنی یاد کرد و ادامه داد: راهپیمایی عظیم ۲۱ماه رمضان سال ۵۷ یکی از آن خاطرات فراموش نشدنی است.

معمولا در بازار هر روز راهپیمایی بود، ولی از چند روز قبل به راهپیمایی ۲۱رمضان تأکید می‌شد و علما از جمله آقای قاضی تأکید می‌کردند که باید راهپیمایی از مسجد جامع شروع شده و به بیرون از بازار ادامه پیدا کند  به هر نحو بود بالاخره راهپیمایی ۲۱رمضان سال ۵۷ با حضور همه اقشار مردم به خصوص جوانان از بازار شروع شد و به سمت میدان ساعت حرکت کردیم هر لحظه تعداد جمعیت اضافه می‌شد، در مقابل کامیون کامیون ماموران ژاندارمری و ساواک در خیابان‌ها به صف شده بودند و نمایش قدرت بود.

ماموران هر لحظه آماده بودند با درگیری مردم را به رگبار ببندند، در خیابان شریعتی یکی از کامیون‌ها ‌که پر از ماموران ساواک بود به داخل مردم آمد و مردم خودشان کنار کشیدند تا راه برای عبور کامیون باز شود همین که کامیون به میان مردم آمد همه مردم یک صدا کامیون را بلند کردند و ماموران داخل کامیون از ترس پایین آمده و فرار کردند.

در یک کلام باید گفت همت جوانان آن روز در مقابل حکومت جور و ظلم آنها را به پیروزی رساند.

 شهید رحمان دادمان که بعد از پیروزی انقلاب وزیر راه و ترابری نیز بود در راهپیمایی‌ها یک بلندگو داشت و با آن شعار می‌داد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

اولین شعار” مرگ بر شاه” در تبریز

اولین شعار” مرگ بر شاه” در تبریز طنین‌انداز شد و ناصر برپور خاطره این شعار محوری و انقلابی را این‌گونه تعریف کرد، سال ۵۶ در تبریز حکومت نظامی بود حتی اجازه نمی‌دادند سه نفر با یکدیگر دور هم جمع شوند راهپیمایی که شعار” مرگ بر شاه” گفته شد راهپیمایی‌ای بود که از مقصودیه شروع شد، انبوه مردم به طرف میدان ساعت حرکت کردند ماموران اجازه راهپیمایی ندادند، مرحوم آقای ناصرزاده خیلی تلاش کرد که برای راهپیمایی اجازه بگیرد ولی ماموران به هیچ‌وجه اجازه ندادند.

به مردم گفته شد، همانجا در خیابان بنشینند آقای ناصرزاده چند کلمه‌ای به آقا امام زمان( عج) متوسل شد. مردم از اینکه نگذاشته بودند تظاهرات و راهپیمایی صورت گیرد خیلی عصبانی شده بودند و وقتی خواستند پراکنده شوند با همدیگر شعار” مرگ بر شاه” سر دادند. شهید علی حسین‌زاده یکی از افرادی بود که به گفتن این شعار خیلی حساس بود.

خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو

«خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو» یکی از شعارهایی بود که در اوایل بهمن‌ماه در میان مردم دهان به دهان می‌گشت و این مبارز انقلاب در مورد این شعار همه‌گیر در میان مردم گفت: روزهای اول بهمن ماه ۵۷ بود که زمزمه آمدن امام راحل به ایران در شهرها پیچیده بود، بختیار که مواضع تند و تیزی در مقابل انقلابیون می‌گرفت اعلام کرد، “ما فرودگاه را بر روی او می‌بندیم” و مردم شعار می‌دادند” خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو” و نهایتا امام آمد. از ۲۹بهمن سال ۵۶ تا بهمن ۵۷ نتیجه تلاش‌ها و خون‌های پاکی که به زمین ریخت دیدیم.

مجسمه‌های شاه یکی یکی سرنگون شدند

وی با اشاره به خوشحالی زایدالوصف مردم در پیروزی انقلاب ادامه داد: خوشحالی بسیار فراوانی در میان انبوه جمعیت دیده می‌شد در تبریز قیامت بود، در فاصله بین ۱۲ الی ۲۲بهمن مجسمه‌های شاه در میدان‌های مختلف از جمله میدان نادر، خاقانی و باغشمال سرنگون شد.

اولین مجسمه شاه که جوانان سرنگون کردند مجسمه میدان دانشسرا بود، یکی از جوانان انقلابی با کمک مردم به بالای مجسمه رفت که آن را به زمین بزند، مجسمه خیلی محکم بود  و کنده نمی‌شد، بعد از کلی تلاش کردن کلاه مجسمه شکسته شد و خود آن جوان نیز به داخل حوض که آب آن یخ بسته بود افتاد، جوانان وقتی دیدند مجسمه کنده نمی‌شود یک طناب به دور مجسمه انداخته و آن را با ماشین کشیدند و اولین مجسمه این‌گونه سرنگون شد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

پادگان را از وجود توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها پاک کنید

ناصر برپور با یادآوری هجوم منافقین و توده‌ای‌ها به پادگان ارتش اظهار داشت: ۲۳ یا ۲۴ بهمن‌ماه بود منافقین، توده‌ای‌ها و اعضای سازمان مجاهدین پادگان ارتش را به دست گرفته بودند

 صبح زود به در خانه آقای قاضی رفتیم تا بپرسیم تکلیف چیست؟ منتظر بودیم هوا کمی روشن شود تا در بزنیم، دیدیم آقای قاضی با ماشین آمد و گفت شما اینجا چه می‌کنید؟ توده‌ای‌ها پادگان را به دست گرفته‌اند، آن وقت شماها آمده‌اید اینجا.

همگی به سمت پادگان رفتیم، آنها به سمت ما شلیک کردند، به داخل پادگان ریختیم و به هر صورتی که بود  اسلحه برداشتیم آقای قاضی آمد و قوت قلبی برای ما شد.

منافقان، کمونیست‌ها و فدائیان خلق کامیون کامیون سلاح و مهمات را از پادگان خارج کرده و آنجا را کلا تخلیه کرده بودند.

چند روز در پادگان مستقر شدیم، باقی‌مانده‌های رژیم می‌آمدند و تیراندازی می‌کردند بعد از چند روز که آرامش نسبی حاصل شد، حضرت امام خمینی (ره) تأکید کردند، سربازان وظیفه و افسران ارتش به داخل پادگان آمدند و ما فقط با برداشتن سلاح خودمان و آن هم با یک فشنگ از پادگان خارج شدیم.

بعد از آرام شدن وضع پادگان آقای قاضی فرمودند، تشکیل سپاه پاسداران مد نظر حضرت امام خمینی (ره) است جوانان مومن و انقلابی در سپاه عضو شده و هر جوان شایسته‌ای که می‌شناسید را تشویق کنید وارد سپاه شوند. من و برادرم نیز وارد سپاه شدیم و محل خدمت ما پادگان سعیدآباد بود.۴۰ نفر از دوستان با هم بودیم به یکدیگر آموزش می‌دادیم و از همدیگر هم یاد می‌گرفتیم.
 
این مبارز انقلابی در پایان با تأکید مجدد بر نقش آیت‌الله قاضی در راهپیمایی‌ها و مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی  تصریح کرد: آقای قاضی تیزبینی خیلی شدید و فوق‌العاده خوبی نسبت به افراد داشت، وقتی شخصی را می‌دید همان جا تشخیص می‌داد که این فرد اهل مبارزه و انقلابی است یا خیر، به نحوی با او صحبت می‌کرد که جذب شود و در همه حال پشتیبان بچه‌های انقلاب بود .هر وقت یکی از انقلابیون توسط ساواک دستگیر می‌شد، به هر نحوی بود او را آزاد می کرد.

آقای قاضی یک تنه علم را به دست گرفته بود و اگر بخواهیم از انقلاب صحبت کنیم ولی از آیت‌الله قاضی حرف نزنیم به ایشان ظلم کرده‌ایم، چرا که نقش آیت‌الله قاضی در هدایت و پیروزی انقلاب یک نقش غیر قابل انکار است.

اکنون باید قصه فداکاری‌ها، آزار و شکنجه‌های فرزندان عزیز این ملت بازخوانی و بازگو شوند تا همگان بدانند چه خون‌های پاکی برای به ثمر رسیدن این انقلاب ریخته شده است و اکنون بار این مسوولیت بر دوش رسانه‌هاست که بیش از گذشته در این امر کوشا باشند.

منبع: فارس



منبع خبر

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک بیشتر بخوانید »

آن‌روز عید حزب‌الله بود


آن روز، روز عید حزب‌الله بودگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس – علی عبدالصمدی؛ ۱۲ بهمن سالروز ورود امام خمینی (ره) به ایران اسلامی، روزی است که مردم با صدای رسا اعلام کردند که دیگر حکومت شاهنشاهی نمی‌خواهند و حکومت قرآن و اسلام ناب محمدی را به تمام پیشرفت‌های حکومت شاه ترجیح می‌دهند.

اگرچه قرار بود هواپیمای امام خمینی (ره) در فرودگاه «مهرآباد» تهران فرود بیاد؛ اما نه فقط تهران، بلکه تمام ایران اسلامی گل‌آذین شده بود. شاه هفته‌ها بود که ایران را ترک کرده بود. «شاهپور بختیار» هم یک نوکر بی‌اختیار بیشتر نبود که سرانجام پا به فرار گذاشت. نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بودند. سرانجام لحظه‌ موعود فرا رسید. هواپیمای حامل امام خمینی (ره) در ساعت ۹:۳۳ صبح روز دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ به خاک ایران نشست.

امام خمینی (ره) بدون ترس و واهمه و با شجاعتی مثال‌زدنی از هواپیما پیاده و وارد سالن فرودگاه مهرآباد شدند. نخستین سرود انقلابی در وصف ایشان توسط دانش‌آموزان در پیشگاه خود امام خوانده شد: «خمینی‌ ای امام…» سپس امام خمینی (ره) در استقبالی بی‌نظیر وارد تهران شدند.

اتومبیل امام خمینی (ره) ابتدا رهسپار دانشگاه تهران بود، ولی به دستور ایشان راهی بهشت زهرا (س) شد تا با حضور بر مزار درگذشتگان، یاد آن‌ها نیز زنده شود. حرکتی بی‌نظیر در تاریخ انقلاب‌های جهان. تیتر یک روزنامه‌ «اطلاعات» چنین بود: «امام آمد». کیهان نوشت: «امام: با پشتیبانی ملت توی دهن این دولت می‌زنم». بنا به فرموده‌ امام (ره)، آن روز، عید حزب‌الله بود.

رژیم شاه دست‌پاچه شده بود. تمام همافران به جرگه‌ مردم می‌پیوستند. کار نظام شاهنشاهی تمام شده بود. دوازدهم بهمن پنجاه و هفت هجری خورشیدی روزی تاریخی در تمام تاریخ چند هزار ساله‌ ایران است. روزی که تاریخ مسیر خود را عوض کرد و ریل‌گذاری تاریخ به سمتی دیگر مقرر شد. مردم ایران خط بطلان بر تمام ۲ هزار و ۵۰۰ سال تاریخ شاهنشاهی کشیدند و تاریخی جدید از سر نوشتند.

پیروزی واقعی در بهمن سال ۱۳۵۷ از آن ملتی بود که در کوی و برزن‌ها هلهله سر داده و نابودی بیست و شش قرن شاهنشاهی را به فال نیک گرفتند و پای نصیحت‌های پدرانه‌ آن پیر جماران نشستند؛ چراکه دیگر، کشوری به‌ظاهر پیشرفته، اما خالی از دین و مذهب، مردم این را جان به لب کرده بود؛ و سرانجام در بیست و یکم بهمن همان سال، رژیم شاه به‌طور کامل متلاشی شد و در شب بیست و دوم بهمن مردم بر پشت بام‌ها با ندای ملکوتی «الله‌اکبر» پایان رژیم شاه را جشن گرفتند.

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

آن‌روز عید حزب‌الله بود بیشتر بخوانید »

امام خمینی (ره) در اوج قدرتِ شاه انقلاب کرد + فیلم



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رژیم پهلوی با پشتیبانی ابرقدرت‌ها، به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای به‌شمار می‌رفت و از ارتش و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی قدرتمندی برخوردار بود؛ هرچند که کنترل این قدرت در دست بیگانگان و مستشاران نظامی خارجی بود؛ اما با این وجود، رژیم پهلوی آزاد بود تا از این ابزار‌ها برای سرکوب مخالفان و منتقدان داخلی خود بهره ببرد.

حضرت امام خمینی (ره) در چنین شرایطی بود که نهضت اسلامی را آغاز و در اوج بحران ناامیدی، اضطراب، ترس، خوف، زندان و شکنجه، انقلابی‌ها را از زندان خارج و با به جنب و جوش آوردن مردم، یک جریانی در درون مردم ایجاد کرد که سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ منجر شد.

سردار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» در تبیین خصوصیات نهضت اسلامی امام خمینی (ره)، گفته است: «انقلاب در دوره‌ای اتفاق افتاد که تمام گروه‌های اسلامی و غیر اسلامی از چپ به راست، اعم از اسلامی و غیر اسلامی، مسلح و غیر مسلح را «ساواک» منهدم کرد؛ یعنی در زمانی که امام (ره) می‌خواست انقلاب را شروع کند، یک گروه باقی‌مانده سالم در خارج از زندان وجود نداشت، همه را «ساواک» تار و مار، منهدم، دستگیر و متلاشی کرد. همه علمای مؤثر را که صاحب خطاب بودند، مؤثر بودند در جامعه، دستگیر و تبعید کرد، در جایی که سخن آن‌ها شنیده نشود و به جامعه سرایت نکند؛ چه کسی امید به پیروزی داشت؟

اوج قدرت شاه، در اوج تسلیح شاه، در اوج این قدرت‌نمایی منطقه‌ای شاه، با آن حمایت‌هایی که آمریکایی‌ها مثل امروزی که دارند از «آل سعود» می‌کنند، آن‌روز از آن خاندان نحس پهلوی می‌کردند. امام (ره) در اوج آن بحران ناامیدی، اضطراب، ترس، خوف، زندان و شکنجه، انقلاب کرده و انقلابی‌ها را از زندان خارج کرد؛ نه انقلابی‌ها امام (ره) را وارد کردند، بلکه امام (ره) انقلابی‌ها را خارج کرد، با حرکت مردم و به جنب و جوش آوردن مردم، یک جریانی در درون مردم؛ این خصوصیات امام (ره) بود».

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

امام خمینی (ره) در اوج قدرتِ شاه انقلاب کرد + فیلم بیشتر بخوانید »

حاج قاسم را چگونه باید شناخت؟(۱)


حاج قاسم را چگونه باید شناخت؟گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس– حسن علایی فعال؛ در آستانه اولین سالگرد شهادت سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی هستیم. طی یک سال گذشته، از حاج قاسم و شخصیتش سخن بسیار به میان آمده و سخنان بسیاری ناگفته مانده است. برای شناخت شخصیت‌هایی در تراز حاج قاسم تلاش زیادی از سوی فرهیختگانِ عرصه‌های مختلف لازم است. نمی‌شود چنین شخصیت‌هایی را با تعدادی کتاب و کلیپ و فیلم شناخت و شناساند. برای پرده‌برداری از شخصیت ذوابعاد حاج قاسم باید اندیشکده‌هایی فراهم آورد تا با بکارگیری دانشمندان و صاحب‌نظران برجسته و زبده‌گان حوزه‌های مختلف بتوان شخصیت ایشان را واکاوی و مورد مطالعه از جنس پژوهش و تحقیق قرار داد. چنین شخصیت‌هایی که جریان‌ساز و تاریخ‌سازاند نباید مورد مطالعه سطحیِ حتی افراد علاقمند و دلسوز قرار بگیرند؛ چرا که ماحصل مطالعه سطحی، هر چه باشد، مانع از دیده شدن حقیقت وجودی چنین شخصیت‌هایی می‌شود.

اولین رسالت بنیاد‌ها و موسساتی که از سوی علاقمندان به این شهید والامقام تاسیس و راه‌اندازی می‌شود جلوگیری از تولید و انتشار محصولات؛ اعم از کتاب و فیلم و… سطحی و کم‌عمق از سوی هر نهاد و فرد حقیقی و حقوقی می‌باشد. شخصیت‌ها و افراد ملی، منطقه‌ای و جهانی همچون شهید حاج قاسم نباید توسط افراد سطحی‌نگر مصادره شوند. این معنا برگرفته از تبیین واقعی و حقیقی جایگاه شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی و شهید عزیز ابومهدی المهندس به عنوان یک «راه» و «مکتب» و «مدرسه درس‌آموز» از سوی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) است.

«… اخلاص برکت دارد. هر جا اخلاص بود، خدای متعال به اخلاص بندگان مخلصش برکت می‌دهد، کار برکت پیدا می‌کند، رشد و نمو پیدا می‌کند، کار به نحوی می‌شود که اثر آن به همه می‌رسد، برکات آن در میان مردم باقی می‌ماند. این ناشی از اخلاص است. نتیجه‌ی آن اخلاص، همین عشق و وفاداری مردم، همین اشک و آه مردم، همین حضور مردم، همین تازه شدنِ روحیه‌ی انقلابی مردم است. امّا اینکه ما بیاییم این حوادث را تقویم کنیم، قیمت‌گذاری کنیم، قدر آن‌ها را بدانیم و ببینیم که اندازه و قیمت این حوادث چقدر است؛ در صورتی تحقّق پیدا می‌کند که ما به حاج‌قاسم سلیمانی -شهید عزیز- و به ابومهدی -شهید عزیز- به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به آن‌ها به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه‌ی درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم آن وقت اهمّیّت این قضیّه روشن خواهد شد. قدر و قیمت این قضیّه روشن خواهد شد.» (بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۳۹۸/۱۰,۲۷)

در یک نگاه اجمالی و به عنوان مدخلِ تلاشی سترگ برای تبیین و تحقق مکتب و راه حاج قاسم سلیمانی باید نقشه راهی برای تجزیه و تحلیل شخصیت وی در چهار ساحت و زمانه‌ی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، جریان مقاومت و حکومت آخرالزمانی فراهم آورد. در حقیقت شخصیت متعالی حاج قاسم در این چهار مقطع شاکله اساسی خود را یافته است و بی‌شک ملاحظه هر یک از ابعاد بدون ملاحظه سایر ابعاد نشانگر چهره‌ی حقیقی سردار سلیمانی نخواهد بود.

حاج قاسم انسان مومن، انقلابی، مجاهد، خستگی‌ناپذیر، شجاع، صبور، شهادت‌طلب در تراز انسان پرورش یافته بر اساس تعالیم اسلام ناب محمدی (ص) است. شخصیتی است که می‌توان سردست گرفت و به‌عنوان الگوی تمام‌عیار به جهانیان معرفی و ارائه کرد. حاج قاسم بیش از آنکه به گذشته و حال تعلق داشته باشد به آینده و آیندگان تعلق خواهد داشت و در وانفسای کمرنگ شدن گوهر وجودی انسان به‌ویژه در پهنه‌ی قرون آتی، همو است که راهگشا خواهد بود و انسانیت معلق را از بن‌بست خارج خواهد ساخت. فلذا شناخت درست و واقعی او به کاروان بشریت که به ناکجاآباد می-رود کمک شایانی خواهد کرد؛ بنابراین برای ارائه چهره روشن و واقعی از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باید سعه‌ی وجودی او را در چهار ساحت و زمانه‌ی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، جریان مقاومت و حکومت آخرالزمانی جستجو کرد. به تعبیر اجمالی حاج قاسم حلقه وصل و حبل اعتصامی است بین انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، جریان مقاومت اسلامی و حکومت آخرالزمانی.

الف-حاج قاسم در ساحت و زمانه‌ی انقلاب اسلامی

-پذیرش و باور انقلاب اسلامی

با شروع نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ بسیاری بر این باور بودند که این حرکت بیهوده است و به بار نخواهد نشست. دلیل عمده مخالفان نهضت که آنان را در مخالفت با حرکت امام به چند دسته و گروه تقسیم می‌کرد عبارت بود از: قدرت بلامنازع رژیم شاه و پشتیبانان قدرتمند او از جمله آمریکا، غرب و رژیم صهیونیستی (سلطنت‌طلبان و مرعوبین)، محکوم به شکست و اضمحلال بودن هر حرکت اصلاح‌طبانه و قیام قبل از ظهور امام زمان (عج) (طرفداران انجمن حجتیه و ساده‌لوحان از قشرمذهبیون)، عدم تطابق نهضت امام خمینی با سازو کار تعریف شده انقلابات مردمی و کارگری و سوسیالیستی (گروه‌های چپ مارکسیستی و التقاطیون)، عدم توانایی دین و مذهب در مدیریت حرکت‌های انقلابی و اصلاح‌گر (ملی‌گرایان و روشنفکرها). اما در این میان گروه دیگری از عوام و خواص بودند که با باور و اعتقاد عمیق به امام و راه و هدفی که در پیش گرفته است جان و مال خود را نثار نهضت و پیروزی و به بار نشستن آن کردند. این دسته که در یک کلام انقلابیون خط امام شناخته می‌شدند از شاخصه‌ها و ویژگی‌هایی برخوردار بودند که مهمترین آن‌ها عبارت بود از:

یک: اعتقاد و ایمان به امام خمینی به‌عنوان مجتهد، مرجع تقلید جامع‌الشرایط و عالم دینی که در برابر ظلم قد علم کرده و رهبری نهضت را برعهده گرفته است.

دو: اعتقاد راسخ به اسلام ناب محمدی (ص) بر اساس تبیین و قرائتی که امام خمینی داشت.

سه: باور این حقیقت و واقعیت که رژیم تا بن دندان مسلح شاه، رژیمی است طاغوتی، ظالم و شکست‌پذیر.

چهار: اعتقاد و قبول این مساله که حرکت در مسیر نهضت، هزینه‌ها، دشواری‌ها و سختی‌هایی اعم از جانی و مالی به دنبال خواهد داشت.

پنج: باور این حقیقت که حرکت در مسیر نهضت امام خمینی انجام یک تکلیف شرعی و دینی است و سرانجام آن سعادت و خوشبختی و پیروزی است.

حاج قاسم از جرگه‌ی افرادی بود که به نهضت و قیام امام با همه‌ی مولفه‌ها و ویژگی‌هایش اعتقاد و ایمان راسخ داشت. حاج قاسم از آن دست جوانانی بود که با شنیدن ندای امام سر از پا نشناخته و لبیک‌گویان به صف پرشور انقلابیون پیوست. حاج قاسم انقلابی بعد از انقلاب نبود؛ بلکه با آشکار شدن نهضت خمینی کبیر بلافاصله با درک عمق پیام امام که مقابله با تبعیض و بی‌عدالتی در سطحی گسترده بود و حاج قاسم روستایی روستازاده که جلوه‌ایی از این بی‌عدالتی را در زادگاه خود؛ روستای قنات ملک از توابع کرمان دیده و با پوست و گوشت خود آن را لمس کرده بود، بی درنگ به کاروان انقلابیون پیوست. آشنایی حاج قاسم با نهضت امام خمینی به سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و ارتباطی که با حجت الاسلام کامیاب؛ از روحانیون مشهد که در ایام ماه مبارک رمضان جهت تبلیغ به کرمان می‌آمد برمی‌گردد. آشنایی با حجت الاسلام کامیاب (حجت‌­الاسلام کامیاب در هفتم مرداد سال ۱۳۶۰ توسط منافقین ترور و به درجه رفیع شهادت نائل آمد) مایه دو برکت برای حاج قاسم شد. اول آشنایی با موج نهضت امام خمینی و پیوستن به آن، دوم آشنایی با روحانی بزرگوار دیگری به نام آیه الله سید علی خامنه‌ای.

ب-حرکت در مسیر نهضت و اقدام علیه رژیم شاه

باور و پذیرش نهضت امام خمینی در هنگامه‌ی استیلای دیکتاتوری رژیم پهلوی گام اول در انقلابی شدن بود، گام دوم و بعدی که بر انقلابی بودن مهر تایید می‌زد حرکت در مسیر نهضت و اقدام علیه رژیم پهلوی بود. بودند بسیار کسانی که نهضت امام را باور داشتند اما جرائت و جسارت همگامی با نهضت و فعالیت علیه رژیم شاه را نداشتند. این افراد صرفا دعاگوی امام بودند و طاقت تحمل سختی-ها و مرارت‌های نهضت را نداشتند! این دسته از معتقدین به امام و انقلاب، قشر محافظه‌کار بودند و خود را از هرگونه تنش دور می‌کردند. اما حاج قاسم و افرادی، چون او با شناخت و باور نهضت امام وارد مرحله «اقدام علیه رژیم» متناسب با شرایط آن روز جامعه شدند. شرکت در راهپیمایی‌ها، تظاهرات، پخش اعلامیه، ارتباط با روحانیت انقلابی و تشکیل هسته‌ها و گروه‌های انقلابی و تلاش در پیشبرد نهضت مبتنی بر تبیین مفاسد و ظلم‌های دستگاه حاکمه و… از جمله اقدامات حاج قاسم‌ها بود. حاج قاسم یکی از گردانندگان اصلی تظاهرات و راهپیمایی‌ها در شهر کرمان بود. (به نقل از سهراب سلیمانی برادر شهید حاج قاسم سلیمانی) البته در این میان افرادی نیز بودند که اقدامات جدی‌تری مثل برخی برخورد‌های مسلحانه با مراکز و عوامل رژیم داشتند، اما آنچه مدنظر حضرت امام خمینی به‌عنوان رهبر قیام بود، تبیین و آگاه‌سازی مردم نسبت به اقدامات ظالمانه و فاسد رژیم پهلوی در داخل و وابستگی تمام‌عیار و ذلیلانه در برابر قدرت‌های مستکبر جهانی بود.

بر این اساس هر فردی که در آن مقطع، که بارقه‌های انقلاب آشکارتر شده بود؛ به‌ویژه بعد از شهادت حاج‌آقا مصطفی خمینی، بر این ممشای حرکت می‌کرد انقلابی محسوب می‌شد. حاج قاسم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت حفاظت از انقلاب و دستاورهایش راهی کردستان شد تا با ضدانقلاب مبارزه کند. پایگاه و مقر اصلی حاج قاسم برای مواجهه با ضدانقلاب و جدایی‌طلبان در کردستان، مهاباد بود.

ادامه دارد …



منبع خبر

حاج قاسم را چگونه باید شناخت؟(۱) بیشتر بخوانید »