پهلوی

منتشر نشود/مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگر فرمانروایان قاجار و پهلوی

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ تاریخ چندین هزار ساله ایران همواره شاهد فراز و فرود‌های بسیاری بوده است؛ به عبارت دیگر در این تاریخ چندین هزار ساله، مردم ایران هرگاه از فرمانروایی شجاع برخوردار بودند، توانستند در برابر دشمنان خارجی ایستادگی کرده و آن‌ها را وادار به شکست کنند؛ البته عکس آن نیز صادق است؛ بدین معنی که هرگاه در این کشور زمامدارانی وجود داشتند که به جز ستم و زورگویی بر مردم کشورمان، هنر دیگری نداشتند، دیگران توانستند با زور و نیرنگ آنچه را می‌خواستند بر ایران تحمیل کنند و به واسطه آن، بخش‌های زیادی از کشورمان جدا شد.

بر این اساس و به بهانه در پیش بودن هفته دفاع قدس، گفت‌و‌گویی را با حجت‌الاسلام «علی شیرازی» جانشین رئیس سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با موضوع جنگ‌های ایران در سده‌های گذشته و مقایسه آن با دفاع مقدس انجام دادیم که ماحصل آن در ادامه آمده است.

دفاع‌پرس: در جنگی که بین ایران و روسیه رخ داد و به واسطه آن عهدنامه گلستان و ترکمنچای به امضا رسید، کدام بخش‌های کشورمان جدا شد؟

در پی جنگ‌های ایران و روسیه در عصر قاجار، در تاریخ دوشنبه ۲ آبان ۱۱۹۲ عهدنامه‌ای بین این دو کشور در روستای گلستان امضا شد که به واسطه آن، حاکمیت بر بخش‌هایی از شمال ایران شامل قفقاز، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان در ساحل دریای سیاه و «محال گروزیه» (کورنه) شامل چچن و اینگوش امروزی از ایران جدا و به امپراطوری روسیه واگذار شد.

طی این قرارداد در مجموع ۱۴ ولایت قفقازی ایران شامل ایالت گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های «شکی»، «شیروان»، «قبه»، «دربند»، «بادکوبه»، «داغستان» و گرجستان، «محال شوره‌گل»، «آچوق‌باشی»، «گروزیه»، «منگریل» و «آبخاز» به همراه بخشی از خانات تالش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین (مازندران) از دست ایران خارج و حاکمیت ایران بر این دریا نیز خدشه‌دار شد و بدین ترتیب در مجموع حدود ۲۳۰ هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های شمالی ایران در اختیار روسیه قرار گرفت.

در دوران فتحعلی شاه قاجار هم پیمان‌نامه ترکمانچای، در روز پنجشنبه ۱ اسفند ۱۲۰۶ در پی جنگ‌های ایران و روسیه، بین این دو کشور در روستای ترکمانچای از توابع شهرستان میانه امضا شد. بر اساس این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطه روس‌ها قرار گرفت، و حاکمیت ایران بر دریای مازندران محدودتر شد.

دفاع‌پرس: آیا معاهده دیگری هم از جنس ترکمنچای وگلستان بین ایران و روسیه منعقد شد؟

بله؛ در ۳۰ شهریور ۱۲۶۰ معاهده «آخال» میان امپراطوری روسیه و ایران قاجار، برای تعیین مرز‌های دو کشور بسته شد که از نظر مساحت رکورددار قرارداد‌های جدایی از ایران است؛ پیرو انعقاد این پیمان، آسیای میانه، خوارزم، «خیوه»، شرق مازندران، «مرو»، سمرقند و بخارا از خاک ایران جدا شد.

این اراضی شامل سرزمین ترکمنستان و بخش‌های بزرگی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان امروزی است که در مجموع بیش از یک میلیون و ۲۲۶ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد.

دفاع‌پرس: یکی از ظلم‌هایی که به مردم ایران وارد شد، ظلمی بود که بر اساس معاهده‌های «پاریس»، «آلتای» و «گلداسمیت» صورت گرفت؛ در این رابطه هم توضیحی می‌فرمایید؟

در دوره ناصرالدین شاه نیز انگلیسی‌ها مناطقی از جنوب ایران از جمله بوشهر را به تصرف خود درآوردند و در پی آن «فرخ خان امین‌الدوله» که در پاریس به دنبال انجام مذاکرات با انگلیسی‌ها با وساطت دولت فرانسه بود، تحت فشار دولت انگلیس، در سال ۱۲۶۹ قمری «معاهده پاریس» را با دولت انگلیس امضاء کرد و طبق آن هرات که بخشی از ایالت خراسان بزرگ و از شهر‌های مهم ایران محسوب می‌شد، برای همیشه از ایران جدا شد.

در قرارداد «آلتای» نیز که بین رضاخان و افغانستان به امضا رسید، کوه «شمتیغ» و چشمه «زنگلاب» در جنوب خط «مکلین»، بخشی از موسی‌آباد که محل سکونت زمستانی عشایر بود و کلاته نظرخان در خاور منطقه «یزدان» به مالکیت افغانستان درآمد.

در بخش جنوبی خط مرزی ناشی از رأی «آلتای» نیز تمامی تصرفات افغانستان که از دیدگاه ایرانی‌ها همواره غاصبانه تلقی می‌شد، متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه «چکاب» که املاک خاندان «خزیمه» بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم به مالکیت افغانستان درآمد.

در دوره ناصرالدین شاه قاجار نیز قرارداد «گلداسمیت» بین ایران و انگلیس منعقد شد و به موجب آن، بخش بزرگی از بلوچستان ایران به انگلستان واگذار شد؛ به نحوی که تا مدت‌ها تحت عنوان «بلوچستان انگلیس» شناخته می‌شد؛ انگلستان برای اجرای این سیاست ابتدا با انعقاد معاهده پاریس، هرات را از ایران جدا کرد و سپس در سال ۱۸۷۰ طی کمیسیونی با شرکت نمایندگان دولت ایران و استان «کلات» و «گلداسمیت»، «گلداسمیت» را مأمور تحدید سرحدات بلوچستان کرد.

دفاع‌پرس: ایران در دوران پهلوی چه بخش‌هایی را واگذار کرد؟

پیمان سعدآباد نیز در دوران رضا پهلوی و در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۱۶ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به امضا رسید که این پیمان، هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشور‌های ترکیه، افغانستان و عراق بود؛ زیرا ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوق‌الجیشی بود به دست آورد و خط مرزی ایران و عراق نیز به زیان ایران تعیین شد؛ چون رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت که بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد؛ در این میان، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

در دوران محمدرضا پهلوی و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ نمایندگان مجلس شورای ملی، پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رأی دادند و این جزیره نفت‌خیز و استراتژیک که تحت حاکمیت ایران بود، از کشورمان منفک شد و حاکمیت چندصدساله ایران بر استان چهاردهم پایان پذیرفت.

همچنین جزیره «آریانا» که جزیره‌ای در ۱۵۰ کیلومتری جنوب جزیره کیش است، به همراه جزیره «زرکوه»، از دیگر بخشندگی‌های از خاک سرزمین ایران به دست محمدرضا پهلوی است. طبق اسناد تاریخی و نقشه دریانوردی ترسیم‌شده توسط انگلیسی‌ها در اوایل قرن بیستم، دو جزیره فوق‌الذکر در تملک ایران بودند، اما در نتیجه ضعف و فترت پهلوی‌ها، «آریانا» و «زرکوه» که از موقعیت استراتژیکی و منابع نفتی بهره‌مند بودند، در سال‌های ابتدایی دهه ۵۰ شمسی، ابتدا به اشغال انگلیسی‌ها و سپس اماراتی‌ها درآمدند.

بنابراین در عصر حاکمیت فتحعلی شاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، رضا و محمدرضا پهلوی؛ مناطق استراتژیک آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، بحرین، بلوچستان پاکستان، هرات، سمرقند، بخارا، اروندرود، آرارات، هیرمند و جزایر آریایی و زرکوه از ایران جدا شدند.

دفاع‌پرس: با توجه به آنچه در دوران قاجار و پهلوی رخ داد، آیا می‌توان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را عصر ایستادگی در برابر زورگویان خارجی دانست؟

از دوران قاجار تا پایان عصر پهلوی، با هر فشار خارجی و در هر جنگی، بخشی از خاک ایران به دست دیگر کشور‌ها افتاد و تنها جنگی که دشمنان نتوانستند یک وجب از خاک ایران را اشغال و تصرف کنند، جنگ هشت ساله و در عصر حاکمیت ولی فقیه بود که بزرگمردانی با جهاد الهی خود کوس رسوایی فرمانروایان قاجار و پهلوی را به صدا درآوردند، و برای همه جهانیان ثابت شد که می‌توان در برابر زورگویان ایستاد و دشمن را به عقب راند.

زیرا جنگی که در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از طرف صدام با حمایت آمریکا و بیش از ۵۰ کشور جهان و با حضور ۵۰۰ هزار پرسنل نظامی و صد‌ها هواپیما و ناوچه و هزاران تانک و نفربر با نام قادسیه بر کشورمان تحمیل شد و در جبهه‌ای به طول هزار و ۲۰۰ کیلومتر و با عمق ۸۰ کیلومتر در امتداد مرز‌های دو کشور ادامه یافت، هدف اصلی‌اش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود.

این جنگ خانمان‌سوز و نابرابر در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ با سرکوب تهاجم منافقین و ارتش بعثی عراق متوقف و دشمن مجبور به عقب‌نشینی از تمام سرزمین‌های اشغالی و بازگشت به مرز‌ها شد. جنگ ایران و عراق، از طولانی‌ترین جنگ‌های متعارف قرن ۱۴ هجری شمشی و دومین جنگ طولانی این قرن، پس از جنگ ویتنام و یک جنگ عمومی و بین‌المللی ضد ملت و کشور ایران بود؛ اما با وجود این، پس از دو هزار و ۸۸۷ روز دفاع دلیرانه رزمندگان در این جنگ نابرابر، نه‌تنها دشمن نتوانست یک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگی و عجز، شکست را پذیرفت و همگان به عظمت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران اعتراف کردند.

دفاع‌پرس: دلیل دشمنی آمریکا و هم‌پیمانانش با جمهوری اسلامی ایران چیست؟

جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر دفاع کامل از تمامیت ارضی خود، در دوران حیات خویش، از تمامیت ارضی دیگر کشور‌ها و سرزمین‌ها نیز دفاع کرده است؛ به‌عنوان مثال دفاع از تمامیت ارضی سوریه در برابر داعش و استکبار جهانی، دفاع از تمامیت ارضی عراق در برابر آمریکا، داعش و منافقین، دفاع از تمامیت ارضی افغانستان در برابر ایالات متحده و القاعده، دفاع از تمامیت ارضی بوسنی و هرزگوین در برابر صربستان و کرواسی، دفاع از تمامیت ارضی یمن در برابر آمریکا و عربستان، دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر صهیونیست‌ها، و دفاع از تمامیت ارضی فلسطین در برابر اسرائیل، بخشی از عملکرد ایران در این زمینه است.

یکی از تفاوت‌های بین حاکمیت طاغوت و حکومت دینی، در این گفت‌وگو، به‌صورت ملموس قابل مشاهده است؛ چرا که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار و شجاعت در میدان دفاع از مرزهای جغرافیایی و ارزش‌ها ایستاده و لرزه بر اندام جهان‌خواران و مستکبرین انداخته است؛ لذا دشمنی آمریکا و صهیونیست‌ها و هم‌پیاله‌های آنان با جمهوری اسلامی ایران نیز به همین علت است. آنان بر این حقیقت واقف هستند که کشورمان زیر بار زور هیچ ظالم و مستکبری نمی‌رود، به هیچ ظلمی تن نمی‌دهد و همواره از هر مظلومی دفاع می‌کند.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی

مردان جنگ هشت ساله؛ رسواگران قاجار و پهلوی بیشتر بخوانید »

فیلم/ تجمع میلیونی مخالفان جمهوری اسلامی!

فیلم/ تجمع میلیونی مخالفان جمهوری اسلامی!



وقتی با خالی شدن کنداکتور یا سین برنامه های شبکه تجزیه طلب اینترنشنال از لجن پراکنی، انتشار گزارش خبرنگار ویژه! این شبکه از تجمع ۶ نفره مخالفان جمهوری اسلامی، دست مایه طنز می شود!


دریافت
3 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ تجمع میلیونی مخالفان جمهوری اسلامی!

فیلم/ تجمع میلیونی مخالفان جمهوری اسلامی! بیشتر بخوانید »

افتضاحات بی پایان اپوزیسیون

افتضاحات بی پایان اپوزیسیون



خروج بنیادی از ائتلاف براندازان، بهانه خوبی است برای بازخوانی این روایت که چرا و چگونه چنین فردی به یکی از بازیگران اصلی نمایش اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، نازنین بنیادی هم از شورای به اصطلاح همبستگی و جمع مبدعان منشور موسوم به «مهسا» جدا شد. حالا شیرین عبادی به همراه دو چهره معلوم‌الحال دیگر یعنی مسیح علینژاد و عبدالله مهتدی سرکرده گروهک تروریستی کومله، قرار است به ادعای خودشان «ائتلافی برای رفع اختلاف مخالفان جمهوری اسلامی» باشند. جدایی بنیادی که هیچ گاه وزنه‌ای حتی کوچک در عرصه سیاست حساب نمی‌شده از ائتلافی که آن هم بیش از یک سیرک سیاسی کارکرد نداشته، به خودی خود حائز اهمیت ویژه‌ای نیست با این حال بهانه خوبی است برای بازخوانی این روایت که چرا و چگونه چنین فردی به یکی از بازیگران اصلی نمایش اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد، چه کسانی را نمایندگی می‌کرد و آمدنش به صحنه و رفتنش از آن چه معنایی داشت.

کمدی تشکیل و فروپاشی یک ائتلاف

«شورای همبستگی» که روز گذشته به واسطه اعلام خروج بنیادی – بازیگر ۴۲ ساله هالیوودی- خبر فروپاشی‌اش رسانه‌ای شد، ائتلافی بود که تنها دو ماه عمر کرد. اواسط اسفندماه سال گذشته در حالی‌که نیروهای معاند ایران از نتیجه‌بخشی اغتشاش‌آفرینی‌هایشان در ایران به کلی ناامید شده بودند، با هدف تجدید قوا و از تب و تاب نیفتادن تحرکات ایذایی‌شان ابتدا با برگزاری یک نشست در دانشگاه جورج تاون واشنگتن اعلام همبستگی کردند؛ همبستگی‌ای که وقتی به مرحله انتشار منشور رسید با حذف علی کریمی و گلشیفته فراهانی آغاز شد و بعد وقتی نزدیکی حامد اسماعیلیون با سازمان منافقین از پرده بیرون افتاد و دعوای هواداران اسماعیلیون و پهلوی بالا گرفت با جدایی آنها از شورا تکمیل شد. حالا اینکه آن زمان همین نازنین بنیادی با آن سه نفر دیگر پیام دادند که بر «ادامه اتحاد» خود تأکید دارند، فقط پرده دیگری از آن مضحکه بود. شیرین عبادی در گفت‌وگو با اینترنشنال دلیل جدایی بنیادی را حملات و ناسزاگویی کاربران شبکه‌های اجتماعی به او اعلام کرد، اما وقتی با این سؤال مواجه شد که یک «وزنه سیاسی» که نمی‌تواند حملات در فضای مجازی را تحمل کند چطور می‌خواهد علیه یک نظام سیاسی براندازی کند، از پاسخ باز ماند!

صدای مردم ایران به زبان انگلیسی

بنیادی در بخشی از پیام توئیتری‌اش برای اعلام خروج کامل از شورای مذکور نوشت: «در این مسیر فراز و نشیب‌های زیادی رو تجربه کردم و همواره سعی بر این داشتم که صدای مردم ایران باشم.» این شاید جزو معدود توئیت‌هایی بود که او به زبان فارسی می‌نوشت، زیرا به عنوان فردی که از ۲۰ روزگی با خانواده به انگلیس مهاجرت کرده و تا ۱۹ سالگی زیر پرچم پادشاهی بریتانیا نفس کشیده و بعد در رؤیای شهرت به امریکا سفر کرده بود، بیش از آن انگلیسی و امریکایی است که بخواهد به زبان سلیس فارسی «صدای مردم ایران» باشد.

با این حال «فراز و نشیب» عمل سیاسی نازنین بنیادی به نظر بیش از آنکه محصول خواست خودش باشد، مانند بازیچه قرار گرفتن او توسط کلیسای «ساینتولوژی» است؛ آنجا که او را با تغییر رنگ مو و آرایش چهره و لباس به سوژه‌ای برای جلب توجه و همراهی تام کروز از اعضای سرشناس کلیسای‌شان تبدیل کردند و به وقت ضرورت نه تنها به آن رابطه خاتمه دادند که تمام مستندات آن رابطه را معدوم کردند.

مهره امریکایی ائتلاف براندازان

بازی با مهره نازنین بنیادی به عنوان مهره‌ای سیاسی هم رسماً از اوایل پاییز ۱۴۰۱ و با وقوع برخی ناآرامی‌ها آغاز شد. اگر چه این بار نه کلیسای ساینتولوژی که دولت‌های انگلیس و امریکا در تدارک یک مهره سیاسی میان تهی و گوش به فرمان با حضور در کمپین‌های به اصطلاح حقوق بشری برای او سابقه دست و پا کردند. به تصور آنها این چهره تبلیغ‌شده قابلیت آن را داشت که در دیدار با دولتمردان و حضور در نهادهای بین‌المللی به عنوان «نماینده مردم ایران» معرفی شود! بر اساس همین سناریو بود که نزدیک به یک ماه پس از آغاز اغتشاشات در ایران، بنیادی یکی از دو ایرانی شد که به عنوان «نمایندگان جامعه مدنی ایران» با دولتمردان امریکایی از جمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه، وندی شرمن معاون وزیر خارجه و راب مالی نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران دیدار کرد و بعد به عنوان نماینده زنان ایران با کاملا هریس، معاون رئیس‌جمهور امریکا و جیک سولیوان، مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور امریکا دیدار و گفت‌وگو کرد. کار تا آنجا پیش رفت که بنیادی با حضور در نشست شورای امنیت از طرف برخی فعالان ضدانقلاب «نخست‌وزیر آینده ایران» لقب بگیرد؛ ادعایی که مثل «رئیس‌جمهوری خودخوانده مریم رجوی» فقط مایه تمسخر و استهزاء بود.

با این حال، این پیشینه نشان می‌دهد، بیش از آنکه نازنین بنیادی به عنوان یک فعال سیاسی مستقل با پیشینه بازیگری دیده شود، باید او را مهره و نماینده دولت امریکا در جمع شورای براندازان تلقی کرد. کما اینکه خروج او از این شورا بیش از دلایلی که ذکر شد، می‌تواند به رویکرد حامیانش مرتبط باشد. دولتمردان امریکایی که درک کرده‌اند رؤیای براندازی در ایران بیش از حد غیرواقعی است و دست‌کم برای تعبیر این خواب آشفته نمی‌توانند روی امثال پهلوی و علینژاد حساب کنند و البته هر چه دلار به پای این کمدی سیاسی ریخته‌اند، هدر رفته است.

البته نازنین بنیادی در همین اندازه حضورش کارکرد مطلوبی برای حامیان غربی‌اش داشت. تبدیل کردن منویات ضد ایرانی دولت‌های غربی به «خواست مردم ایران» قلب ماهیتی بود که به بهترین نحو توسط چهره‌ای مثل بنیادی انجام شد. تکرار اتهامات نخ‌نما شده مخالفان جمهوری اسلامی با لحن ملایم یک بازیگر البته نه‌چندان مطرح هالیوود، تقاضای تشدید «تحریم‌های اقتصادی» به مثابه «شیمی‌درمانی لازم»، درخواست قرار دادن سپاه ایران در فهرست گروه‌های تروریستی توسط انگلیس (در دیدار بنیادی با تام توگندات، وزیر امور امنیتی بریتانیا) و تکرار درخواست مداخله بیشتر امریکا در امور ایران، خواسته‌های غربی بود که در گلوی مهره خودساخته‌شان قرقره می‌شد. همه آن چیزی که نشان داد، امریکا و متحدانش تا چه حد در شناخت جامعه ایران به بیراهه رفته‌اند و چطور دچار این توهم شدند که می‌توانند از کسی که حتی فارسی حرف نمی‌زند و البته همچنان از سوی ملت و دولت ایران حائز حق ایرانی بودن است، یک صدای جعلی برای مردم ایران بسازند.

منبع: روزنامه ایران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

افتضاحات بی پایان اپوزیسیون

افتضاحات بی پایان اپوزیسیون بیشتر بخوانید »

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!



خروج حامد اسماعیلیون از ائتلاف همبستگی منسوب به براندازان مصداق روشنی بر فروپاشی دورهمی دوماهه اپوزیسیون بود؛ کسانی که علیرغم هزینه‌های هنگفت و نمایش‌های متعدد باز هم محکوم به شکست شدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آخر هفته گذشته «حامد اسماعیلیون»، کسی که در پی از دست دادن خانواده‌اش در حادثه پرواز اوکراینی شناخته شد و ماه‌های اخیر به دنبال آن بود تا از خود چهره‌ای سیاسی بسازد، از «ائتلاف همبستگی» براندازان جمهوری اسلامی خارج شد.

ائتلاف مذکور میان براندازان در حالی از هم پاشیده است که از تشکیل آن دو ماه هم نمی‌گذرد. پهلوی، اسماعیلیون، مصی علینژاد، بنیادی، عبادی و مهتدی اعضای این ائتلاف را که ۱۹ اسفند ماه شکل گرفت تشکیل می‌دادند؛ کسانی که هر کدام در یک نقطه از دنیا و گرایش سیاسی متفاوتی با دیگر افراد ائتلاف داشتند.

خودزنی به سبک اپوزیسیون

این اولین بار نبود که جریان مخالف جمهوری اسلامی چنین تلاشی را رقم می‌زد اما از آنجا که این ائتلاف با چالش‌های متعددی از جمله پراکندگی جغرافیایی، فقدان پایگاه مؤثر اجتماعی، نداشتن رهبری، اختلاف نظر مبنایی و نظری و تضاد منافع در بدیهیات و جزئیات مواجه بود، بار دیگر با بن‌بست مواجه شد؛ همچنانکه دفعات قبل نیز به نتیجه نرسید.

گرچه طبیعی بود ائتلافی متشکل از یک جمهوری خواه ساکن استرالیا، یک تجزیه‌طلب ساکن سوئد، یک پادشاهی‌خواه ساکن واشنگتن به لحاظ اجرایی نتواند سامان و انسجامی داشته باشد؛ اما شاید انتظار می‌رفت این جریان پس از هزینه‌های هنگفت مادی و تبلیغاتی، حداقل برای حفظ وجهه خود نزد طرفدارانش، چند صباحی بیشتر نمایش خود را ادامه دهد.

با این وجود فروپاشی زودهنگام آنها رقم خورد و اسماعیلیون علت تصمیم جدایی‌اش را، عدم اجرا و تحقق دموکراسی در این جمع برشمرد. این در حالی است که ائتلاف مذکور با ادعای ایجاد دموکراسی در ایران دورهمی‌شان را شکل داده بودند. پس از آنکه مدتی قبل «رضا پهلوی» و «نازنین بنیادی» این ائتلاف را ترک کردند، حالا خروج اسماعیلیون، به یک ناچاری برای مرگ خودخواسته از سوی این جریان شباهت داشت.

در حقیقت ائتلاف پر سر و صدا اما پوچ همبستگی در حالی به کار خود پایان داد که هنوز بدون آنکه پاسخی از سوی نظام جمهوری اسلامی دریافت نکرده بود مثل یک ویروس داخلی، خودش باعث نابودی خودش شد. «کامران فلاحتی» پژوهشگر اپوزیسیون می‌گوید: «اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، خود اثبات ناکارآمدی خودشان هستند و هم از طرف دیگر ادعاهایی که مطرح می‌کنند را به واسطه عملکرد خود نقض می‌کنند.»

جای خالی دانش و ایدئولوژی در میان براندازان

فارغ از اینها، چهره مخدوش و معدوم افراد ائتلافِ از هم‌گسسته همبستگی، نقطه ضعفی بود که از سوی کارشناسان و صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی همواره مورد نقد جدی قرار داشت. آنها معتقدند کسانی که به عنوان سردمداران براندازی دور هم جمع شده‌اند که دانش، تخصص، اعتبار و جایگاهی برای پیشبرد یک کنش سیاسی در مقیاس مقابله با یک حکومت ۴۰ ساله و قدرتمند را ندارند و فاقد هرگونه ایدئولوژی برای تحقق شعارهایی هستند که از آن دم می‌زنند.

«محمدکاظم انبارلویی» فعال سیاسی سیاست داخلی کشور در این باره می‌گوید: «یکی از نعمات بزرگی که خدا به ملت ما داده است، وجود اپوزیسیون روسیاه، بدسابقه و احمق هست. ما در برابر اپوزیسیونی قرار داریم که نه تنها کم‌ترین ریشه اجتماعی و سیاسی در داخل ایران را ندارند؛ بلکه با کارنامه ننگین خود به عنوان منفورترین چهره‌ها شناخته می‌شوند.»

صحت اظهارات انبارلویی با نگاهی به پیشینه جریان‌های سیاسی حاضر در ائتلاف همبستگی محرز است؛ چراکه بخش مهمی از حامیان اپوزیسیون همان کسانی هستند که با کمک به صدام در تجاوز به ملت ایران بدترین سابقه را دارند و ۱۷ هزار نفر از ایرانیان را به شهادت رساندند.

دومین گروه از اپوزیسیون، سلطنت‌طلب‌ها هستند که کارنامه آنها در تاریخ ایران به عنوان ننگین‌ترین دوران وطن‌فروشی و غارت ملت ایران مطرح است و رضا پهلوی به عنوان بازمانده این رژیم هر بار با اقدامی که به خودزنی شبیه است، دست خالی خود را روتر می‌کند. انبارلویی با اشاره به سفر اخیر پهلوی به سرزمین اشغالی فلسطین می‌گوید: «رضا پهلوی در سفر اخیرش به سرزمین‌های اشغالی ثابت کرد که هیچ حظ و بهره‌ای از سیاست نبرده است چراکه در شرایطی که رژیم صیهونیستی دچار فروپاشی است این اقدام را انجام داده است.»

وی ادامه می‌دهد: «اغلب افرادی که در این ائتلاف حضور داشتند از جمله اسماعیلیون، از لحاظ اعتباری عددی نیستند و هیچ گونه ریشه و دانش اجتماعی، تاریخی و سیاسی ندارند. از طرف دیگر افرادی دور هم جمع شده بودند که هیچ‌گونه اتحاد و همبستگی با هم نداشتند.»

کاریکارتوریست شعارهای مدنی و کاسبان سیاسی

علیرغم آنکه جریان براندازی پس از تلاش‌های بسیار، نتوانست کاری از پیش ببرد و به نتایج و اهداف خود نرسید، اما نگاهی دقیق‌تر و موشکافانه‌تر به ما نشان می‌دهد که این جریان توانست در بخش کمی از فضای جامعه رسوخ کند و بر روی آن اثرگذار باشد و این موضوع را القا کند که جمهوری اسلامی رفتنی است! صاحب‌نظران معتقدند علت عمده این اثرگذاری فعالیت گسترده آنها در فضای مجازی و تاخت و تاز بی‌سابقه حساب‌های کاربری منسوب به طرفداران آنها بوده است.

جریان براندازی در این سال‌ها به واسطه بودجه‌های کلانی که دریافت می‌کرد، لشکرهای مجازی به راه انداخت. آنها با ایجاد لشکرها و مؤسسات مجازی تحت عناوین مؤسسات حقوق بشری یا دفاع از حقوق زنان، کاریکاتوری از نهادهای مدنی را در خارج از کشور ایجاد کردند و زیر سایه عناوین خوش آب و رنگی که برای خود ساخته بودند، فعالیت‌های ضد بشری، ضد انسانی و ضد ایرانی انجام می‌دادند.

فلاحتی درباره بودجه‌هایی که از طریق مداخله‌جویان به دست اپوزیسیون می‌رسیده و همچنان می‌رسد، بیان می‌کند: «آنها بودجه‌ها و منابع هنگفت و مختلفی از دولت‌های متخاصم و سرویس‌های امنیتی دریافت کرده و از طرف دیگر مبالغی را از مردم عادی به شیوه‌های مختلف کلاهبرداری می‌کنند. بخشی از درآمدشان نیز از طریق صندوق‌هایی که به بهانه جلب کمک‌های مالی راه‌اندازی کرده به دست می‌آید و از این طریق ارتزاق می‌کنند.»

انبارلویی نیز تاکید دارد که سرویس‌های سیا، موساد، انگلیس و فرانسه مخارج کارهای تبلیغاتی و سازمانی این گروه را تأمین کرده و اظهار می‌کند: «این افراد یک مشت کاسب سیاسی هستند و خودشان هم می‌دانند که پایگاهی در میان مردم ندارند. شاید بتوانند مدتی با توزیع پول و شبکه‌سازی کارهایی انجام دهند اما هرگز نمی‌توانند به عنوان یک اپوزیسیون دارای ایدئولوژی، طرح یا برنامه و… ظاهر شوند.»

نظر به آنچه گفته شد، براندازان گروهی از افراد را در فضای مجازی سامان دادند تا هرگاه به آنها نیاز داشته باشند اهداف خود را در عرصه مجازی پیش ببرند. همچنین با راه‌اندازی مؤسسات نظرسنجی روی ذهن ایرانیان کار می‌کنند. البته فلاحتی نظرسنجی‌هایی که توسط جریان اپوزیسیون به کمک بودجه‌های تزریقی از سوی کشورهای و قدرت‌های مداخله‌جو صورت می‌گرفت را نوعی نظرسازی معرفی می‌کند و متذکر می‌شود: «گرچه شیوه‌های به کار رفته در این نظرسنجی‌ها از نگاه بسیاری کارشناسانِ مستقل، غیرعلمی، ضعیف و غیرقابل استناد بودند اما اثرگذاری آنها بر درصدی از جامعه غیرقابل انکار است؛ بخشی از مردم که در فضای مجازی حضور دارند ممکن است در پی فعالیت‌های سازماندهی شده مجازی جریان مخالف تصور کنند نظرات این گروه در جامعه غالب است در حالی که این راهکار جریان براندازی است که می‌خواهد دروغی را در لفافه واقعیت به داخل کشور القا کنند.»

سلبریتی‌ها؛ خدمتکاران بی‌جیره مواجب

نکته قابل ذکر آن است که علاوه بر حامیان مالی غرب‌نشین، براندازان از طرف تعدادی از چهره‌های شناخته شده داخلی مورد حمایت قرار می‌گرفتند. برخی «سلبریتی‌ها» در فضای مجازی به مثابه نماینده اپوزیسیون در داخل کشور عمل کرده و به بلندگوی آنها تبدیل شده بودند.

اپوزیسیون صراحتاً اعلام کرده بود که یکی از راهبردهای آنها در اجرای اهداف براندازانه و دشمنی کردن با جمهوری اسلامی، «بهره‌برداری از سلبریتی‌ها» است؛ البته فلاحتی چنین نگاهی به سلبریتی‌ها را توهین به آنها می‌داند و می‌گوید: «چنین عبارتی برای افراد سرشناس در عرصه‌های مختلف توهین بسیار بزرگی است. براندازان در اظهارات شفاف خود تاکید کرده‌اند که برای رسیدن به اهداف خود از چهره‌های مشهور استفاده می‌کنیم.»

از نگاه او بخشی از علت این موضوع به ضعف دستگاه‌های فرهنگی کشور برمی‌گردد: «این ضعف فرهنگی جامعه ما است که جامعه تا حد زیادی به پدیده سلبریتی سوق پیدا می‌کند. متأسفانه اغلب سلبریتی‌های ما مطالعه کافی و تخصصی ندارند؛ اغلب قوه تحلیل به ویژه در مسائل کلان سیاسی و امنیتی را ندارند و سطح برداشت آنها از مسائل، بسیار نازل است. این افراد به واسطه القائات فضای مجازی احساس می‌کنند که چون فردی شناخته شده هستند می‌توانند در همه حوزه‌ها نظر بدهند و در همه ساختارها ورود کنند.»

به نظر می‌رسد وقتی راهبری الگوهای فکری از طبقه فرهیخته به قشر سلبریتی تنزل پیدا کند، بخشی از جامعه به لحاظ فرهنگی دچار اشکال خواهد شد. این پژوهشگر بیان می‌کند: «سلبریتی‌ها در پی فقدان دانش مورد نیاز به راحتی در دام گروه‌های معارض و براندازی قرار می‌گیرند و آگاهانه یا ناآگاهانه خدمتکاران بی‌جیره و مواجب گروه‌های ضدمیهنی و ضدوطنی می‌شوند.»

فلاحتی یادآوری می‌کند که مناسبات فرهنگی ما نامناسب و ناسالم هستند و در حوزه قانونی و برخوردهای قضائی نیز دچار ضعف هستیم چراکه در خصوص تخلفات مختلف افراد مشهور با آنها با تسامح برخورد می‌شود.

جهان وهم‌آلود براندازان

با وجود حامیان مادی خارجی و مدافعان معنوی داخلی، پایگاه اجتماعی حقیقی جریان براندازی در دنیای واقعی فاصله قابل توجهی با چینش و ارقامی که در فضای مجازی به ارائه می‌شد داشت. برخی بر این باورند اختلاف فاحش میان حامیان مجازی براندازان و طرفداران آنها در دنیای واقعی به علت آن است که اپوزیسیون، گروهی از افرادی را به خط کرده بود که به صورت شبانه روزی و شیفتی کار می‌کنند تا برای جریان‌سازی فکری در فضای اجتماعی فعالیت داشته باشند.

به هر شکل، با وجود همه تلاش براندازان و حامیان آنها، این جریان نه در دنیای حقیقی و نه در فضای مجازی نتوانست راه به جایی ببرد. گرچه آنها تا حدی توانستند در فضای مجازی جریان‌سازی کنند و با تحمیل نظر خود در ایام اعتراضات، با اعمال نوعی دیکتاتوری مجازی گروهی از مردم را تحت فشار گذاشتند و آنها را از کسب و کار روزانه و فعالیت‌های اجتماعی منع کردند اما در نهایت امر و با گذشت زمان، با سنگ محک‌هایی مختلفی به خود و همگان اعتراف کردند که پایگاه اجتماعی لازم برای کنش‌گری سیاسی را ندارند. «انبارلویی» در این خصوص می‌گوید: «آخرین تلاش براندازان فتنه پاییز ۱۴۰۱ بود و خودشان هم فهمیدند که لشکری در ایران ندارند و فقط می‌توانند روی سرویس‌های امنیتی و جاسوسی خودشان حساب کنند.»

به نظر می‌رسد دو مشکل عمده درباره اپوزیسیون وجود دارد. اول؛ نداشتن «پایگاه اجتماعی مؤثر» است. یعنی پایگاهی که در تعارف سیاسی بگنجد و منجر به خیزش یا ایجاد تغییری محسوس شود که کارکردهای جریان سیاسی متبوع خود را محقق کند و دوم؛ فقدان دانش وسیع نسبت به اطلاعات داخل و مناسبات حاکم بر جامعه ایرانی.

کاستی‌ها و کوتاه‌قدی‌های جریان براندازی باعث شد آنها به ناچار به دنیایی از اوهام روی بیاورند و با ساختن فضایی حباب‌گونه به خود و اندک اعضای پایگاه اجتماعی روحیه ببخشند؛ تا جایی که بعضاً امر بر خود آنها نیز مشتبه شد و با خیال آنکه که طرفداران میلیونی یا لشکری از حامیان و نظامیان دارند، سیرک‌های متعدد همچون «نشست دانشگاه جرج تاون» و کمپین «من وکالت می‌دهم» را به راه انداختند.

رقیب سبک‌وزن جمهوری اسلامی

بنا بر آنچه گفته شد براندازان به واسطه مجموعه اختلافاتی که داشتند نه تنها به کرسی قدرت نرسیدند بلکه حتی به آن نزدیک هم نشدند؛ اما نکته قابل توجه آن است که آنها در همین شرایطی ابتدایی هم بر سر قدرتی که برابر با هیچ است، به جان هم افتادند.

ائتلافی که بعد از ۴۴ سال دشمنی با جمهوری اسلامی شکل گرفته بود در مدت کوتاهی از هم گسست، این در حالی است که جمهوری اسلامی و مردم ایران دخالت چندانی در این فروپاشی نداشتند و براندازان خودشان به علت طمع قدرت داخلی، اختلافات بنیادین و حملاتی که در فضای مجازی به یکدیگر می‌کردند به این سرانجام دچار شدند. آنها تلاش کردند که حتی در حد یک نمایش، پیام اتحاد، همنشینی و همبستگی خود را منعکس و منتقل کنند اما توان آنها حتی برای یک بازی نمایشی هم کفایت نکرد.

انبارلویی با تاکید بر اینکه این جریان در آینده نیز فرجامی نخواهد داشت، عنوان می‌کند: «حتی اگر تحت شرایطی اتحادی میان آنها حاصل شود و کار خود را ادامه دهند، باز هم اعتبار و وزنه لازم برای آنکه مقابل انقلابی که بر دنیا و منطقه تأثیر گذاشته و معادلات قدرت جهانی را تغییر داده بایستند را ندارند و نمی‌توانند در برابر ملت ایران قد علم کنند»

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر! بیشتر بخوانید »

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم



اسدالله علم وزیر، نخست‌وزیر و بیش از یک دهه وزیر دربار محمدرضا پهلوی بود که ثبت وقایع و گفت‌وگوهای درون دربار به خاطرات او اعتبار و اهمیت داده است. او در خاطراتش می‌گوید: قیمت چادر محل شام‌خوری شاه در تخت‌جمشید یک میلیون دلار بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، صرف‌نظر از نگاه‌های سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایت‌های دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بالای آن را از نزدیک لمس کرده‌اند، تصویر واقعی‌تری از این حکومت به دست می‌دهد.

پژوهش ایرنا در سلسله گزارش‌هایی، تلاش دارد زوایای کمتر دیده شده حکمرانی پهلوی را از زبان مقام‌ها و مدیران این حکومت بازخوانی کند. پیش از این، گزارشی از کتاب «من و خاندان پهلوی» تألیف «احمدعلی مسعود انصاری»، گزارشی از مصاحبه ارتشبد «حسن طوفانیان» با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، خلاصه‌ای از کتاب «خاطرات پرویز راجی» آخرین سفیر پهلوی در انگلیس با عنوان «در خدمت تخت طاووس»، گزارشی از کتاب «خاطرات شاپور بختیار» آخرین نخست وزیر دوران پهلوی، گزارشی از کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» اقتصاددان و از مدیران شاخص سازمان‌ها و نهادهای اقتصادی و اداری پهلوی، گزارشی از کتاب «خاطرات عبدالمجید مجیدی» از مدیران شاخص اقتصادی در دوره پهلوی دوم، خاطرات «فرح دیبا» سومین و آخرین همسر محمدرضا پهلوی و نیز گزارشی از کتاب «خاطرات علی امینی» نخست‌وزیر دوره پهلوی ارائه شد.

اینکه نگاهی می‌اندازیم به خاطرات اسدالله علم وزیر دربار محمدرضا پهلوی. او در ابتدا وزیر کشور، سپس وزیر کشاورزی، بعد هم نخست‌وزیر و سپس وزارت دربار را برعهده گرفت. با توجه به چنین مشاغل حساسی به خصوص وزارت دربار، علم از بسیاری از اتفاقات و مناسبات پشت پرده دربار با خبر بوده است و به نظر می‌آید که گفتگوهای او با محمدرضا پهلوی قابل تامل است.

با توجه به چنین اطلاعاتی از دوره پهلوی، علم تصمیم می‌گیرد که خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد که ثبت وقایع و گفت‌وگوهای درون دربار به این خاطرات اعتبار و اهمیتی دیگر داده است. بدون شک یکی از منابع اصلی مطالعه تاریخ دوران پهلوی است و همیشه به عنوان یک مرجع برای محققان به کار خواهد رفت. خاطرات علم را علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران با همکاری نیکولاس وینسنت داماد علم در هفت جلد و دو دفتر ویرایش، ترجمه و خلاصه‌سازی کرده‌اند.

فساد اقتصادی و ولخرجی‌ها؛ پنج میلیون تومان قیمت اثاثیه‌های والاحضرت‌ها

فساد اقتصادی نه مبتلابه یک حکومت و نه در یک کشور بلکه در دوره‌های مختلف وجود دارد. هر کجا که قدرت و ثروت انباشته شود فساد به وجود می‌آورد، هر کجا که یک شخص یا یک طبقه بیش از حد به لحاظ اقتصادی فربه شوند حتماً حقی از زیردستان و فرودستان ضایع کرده‌اند. در دوره حکومت محمدرضا پهلوی فساد اقتصادی از دربار شروع می‌شد و تا رده‌های دیگر حکومت نفوذ کرده بود؛ مسافرت‌ها و خوشگذرانی‌های دربار و عمال حکومت مخارج زیادی داشت، سوء استفاده‌هایی که از قدرت صورت می‌گرفت، ثروت هنگفتی برای آنها به ارمغان می‌آورد و این رویه دستگاه را روز به روز ناکارآمدتر می‌کند.

اگرچه علم خودش نیز جزئی مهم و تأثیرگذار از این دستگاه حکومتی بود و خودش یکی از عوامل فساد اقتصادی محسوب می‌شد اما در خاطراتش بارها به چنین فسادهایی اشاره دارد و در خاطراتش از اینکه به شخص شاه طعنا بزند، کوتاهی نکرده است. علم در ۵ آذر ۱۳۵۱ می‌نویسد: «گزارشی در خصوص پرداخت قیمت اثاثیه خانه‌های والاحضرت‌ها، عبدالرضا و غلامرضا و امیرهوشنگ دولو تقدیم کردم. در حدود پنج میلیون تومان که بیشتر آن برای دولو بود. فرمودند از محل جشن‌ها بپردازید».

یا اینکه در ۲۱ آذر ۱۳۵۱ می‌نویسد: «امروز عرض کردم علیاحضرت به پوست سنجاب خاصی علاقه‌مند هستند که در مسکو هست. چون گران بود نخریدند. خوب است اعلیحضرت همایونی برایشان بخرید. پولش چهل هزار دلار است. فرمودند: دستور بده بیاورند».

علم به موضوع جشن‌های دو هزار و پانصد ساله هم اشاره دارد و از ولخرجی‌هایی که در این جشن‌ها شده است پرده برمی‌دارد. برای نمونه او در ۱۷ فروردین ۱۳۴۹ به یکی از چادرها که قرار بود محل شام خوری شاه در تخت‌جمشید باشد اشاره می‌کند و می‌نویسد: «شاهنشاه به علت گرانی آن را تصویب نمی‌فرمودند. بالاخره هم اندازه چادر و قیمت را به یک چهارم قیمت اصلی آن تقلیل دادند؛ یعنی یک میلیون دلار».

جایگاه احزاب؛ شاه: اقلیت‌ها مزخرف گفته بودند

سابقه تشکیل احزاب در ایران به دوره مشروطه بازمی‌گردد و آن هنگامی بود که اعتدالیون و اجتماعیون سر بر آوردند و بعد هم احزاب دموکرات، سومکا، توده و غیره تشکیل شدند. با همه فراز و نشیبی که احزاب پشت سر گذاشتند اما از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به بعد که قدرت شخص شاه بیشتر شد، احزاب وضعیت متفاوتی پیدا کردند و ما در مواقعی شاهد تشکیل احزاب فرمایشی و سرسپرده و حتی تک حزبی هستیم که نمونه بارز آن حزب رستاخیز است.

علم در خاطرات خود به خصوص در مورد این دوره و احزاب سخن‌هایی به میان آورده است. آنگونه که علم بیان می‌کند، شخص محمدرضا پهلوی اعتقاد آنچنان به حضور احزاب مختلف در کشور نداشت و ترجیح می‌داد که با احزاب کمتر و آن هم سرسپرده تر روبرو باشد.

علم در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱ می‌نویسد: «اوامری در خصوص حزب مردم فرمودند که با دکتر کنی دبیر کل، بگو تشکیلات خود را گسترش دهد و جوان‌های تازه بیاورد. عرض کردم چشم ولی تا اجازه حرف زدن و انتقاد کردن نداشته باشند، فایده ندارد …مگر همین زمستان گذشته نبود که برای دو کلمه حرف که همین بدبخت‌ها در مجلس در مورد بودجه زدند، تلگراف صریح فرمودید که به آنها ابلاغ کنند…فرمودند: آخر مزخرف گفته بودند. عرض کردم به هر صورت این است. باید مزخرف گویی را هم تحمل کرد. والا کار حزب اقلیت هرگز به سامان نمی‌رسد. دیگر چیزی نفرمودند. فرمودند: شما این اوامر را به دکتر کنی بگویید».

خاطران علم نشان می‌دهد که او بارها به جدی و یا شوخی سعی داشته تا به شاه بگوید که حزب اقلیت هم باید اجازه سخن گفتن داشته باشد، باید اجازه انتقاد حتی در محدوده کوچکی داشته باشد اما به نظر می‌آید که این کار او موفقیت‌آمیز نبوده است.

انتخابات فرمایشی؛ هویدا: هر کسی را از هر جایی که بخواهی من وکیل خواهم کرد

انتخابات و حق رأی به مردم هم به مانند تولد احزابی در شبی متولد شد که مشروطه در ایران به پیروزی رسید؛ انقلابی که به پای آن خون‌ها ریخته شد اما بسیار زود از مسیر اصلی خود منحرف شد تا انتخابات هم در این کشور جنبه فرمایشی پیدا کند. اینگونه انتخابات در دوره‌های مختلف شاهد آن هستیم.

علم در خاطرات خود بارها به نبود آزادی انتخابات و بی ارزش بودن حقوق سیاسی اشاره می‌کند و ادعا دارد که بارها در همین خصوص با شاه صحبت کرده است. او در خاطرات ۱۹ آذر ۱۳۴۸ خود می‌نویسد که خطاب به محمدرضا پهلوی گفته است که «چرا اجازه نمی‌فرمایید انتخابات واقعاً متکی بر آرای مردم باشد؟ گور پدر این حزب یا آن حزب. انتخابات شهرداری‌ها آزاد باشد. انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی آزاد باشد».

و یا در شرح ۱۷ شهریور ۱۳۵۲ می‌نویسد: «دولت …انتخابات را که مداخله می‌کند و انگشت می‌برد. انگشت که چه عرض کنم؟ به مردم حقنه می‌کند، حتی انتخابات ده و شهر را. برای مردم و برای علاقه مردم چیزی باقی نمی‌ماند، همه بی‌تفاوت می‌شود». حتی در ۱۵ ۱۳۵۴ می‌نویسد که امیرعباس هویدا نخست‌وزیر به او گفته است که «هر کسی را از هر جایی که بخواهی من وکیل خواهم کرد. هر کس باشد، هیچ فکر نکن به من بگو تمام می‌کنم».

مواجهه شاه با آمریکا و انگلیس؛ علم: شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست

موضوعی که علم در خاطرات خود به آن می‌پردازد روحیه خاص محمدرضا پهلوی در قبال امریکا و انگلیس بود. البته این مواجهه ناشی از جایگاه این دو کشور در ایران نیز می‌شد.

اگرچه شاه از آمریکا و انگلیس دلخوشی نداشت و در جلسات خصوصی آنان را با کلمات رکیک مورد عتاب قرار می‌داد اما در جلسات رسمی سعی می‌کرد تا چنین نیتی را پنهان کند. برای نمونه علم در خاطراتش که مربوط به چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۴۸ است به پیامی که از انگلستان رسیده بود اشاره می‌کند که در آن پیام گفته می‌شود «در ملاقات نیکسون. ویلسون در مورد ایران، این نظر قاطع است که اگر غرب بخواهد با شوروی معامله بکند ایران وجه المصالحه نخواهد بود…شاهنشاه فرمودند: گه خوردند چنین حرفی زدند».

اما در عمل می‌بینیم که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۱، علم به تلفن کاردار سفارت آمریکا اشاره می‌کند که به پیام نیکسون در مورد مین‌گذاری آب‌های ویتنام شمالی بود که شاه می‌بایست جواب مثبت می‌داد که علم به او می‌گوید که موافقت کند چراکه «با کمال تأسف شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست».

نگاه محمدرضا پهلوی به دولتمردان

یکی از مباحثی که در خاطرات علم جالب توجه است، نوع نگاه شخص محمدرضا پهلوی به دولتمردان است. مرور خاطرات علم نشان می‌دهد که شاه توجه آنچنانی به سخنان و یا خود افراد مسئول نداشت تا جایی که آنگونه که علم بیان می‌کند با کلمات نازیبا آنان را خطاب می‌کرد. نمونه آن در در ۴ اسفند ۱۳۵۳ بیان می‌کند، هنگامی که می‌نویسد: «ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، زئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح وزیر کشور(مسئول اوپک) و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند: این خرها فایده دارند؟ عرض کردم خرها هرچه باشند لازم است باشند. فرمودند بسیار خوب بگو باشند».

یا در ۱۰ آبان ۱۳۵۳ در خصوص دیدار شاه با کیسینجر و سفیر آمریکا، هلمز رئیس سابق سیا اینگونه می‌نویسد: «دلم به حال وزر خارجه بدبخت خیلی سوخت. معنی عدم شرفیابی او یا هر کس دیگر از دولت این است که شاهنشاه به این‌ها اعتقاد ندارد. یا للعجب از این معما».

البته اینگونه رفتارهای یک شاه مملکت با افراد زیردست خود اثرات مخربی بر کشور می‌گذاشت و حتی باعث می‌شد که آنها همین‌گونه رفتارها را با دیگر افراد زیردست خود داشته باشند و به همین صورت احتمال این رفتار در سطوح دیگر بیشتر و بیشتر می‌شد.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم بیشتر بخوانید »