پهلوی

روایت احمد شاملو از استبداد پهلوی

روایت احمد شاملو از استبداد پهلوی



کار من و فعالیت من منحصر به گفتن و نوشتن است و رژیم دهانم را بسته و قلمم را شکسته بود. [از ایران] رفتم که حرف بزنم و بنویسم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، چندماه ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای خیلی‌ها فصل بازگشت به میهن بود. چهره‌های مختلف مبارز، مخالف یا منتقدی که زمان سلطنت محمدرضا پهلوی به هر دلیلی مجبور به ترک وطن شده و یا زندگی در خارج از ایران را از زندگی زیرسایه استبداد پهلوی ترجیح می‌دادند؛ حالا با تغییر شرایط یک‌به‌یک به مام وطن بازمی‌گشتند. احمد شاملو، شاعر، نویسنده و فعال سیاسی یکی از این نفرات است که بعد از دوسال اقامت در آمریکا و انگستان، در اسفند سال ۵۷ به ایران بازگشت.

شاعری روزنامه‌نگار

شاملو را می‌توان در زمینهٔ روزنامه‌نگاری فعال‌ترین شاعر معاصر دانست؛ روزنامه‌نگاری مستمر شاملو چنان حجمی از زندگی آفرینشی او را در بر گرفته است که سزاست پس از شاعری مهم‌ترین مشغلۀ ذهنی او به‌شمار آید. فعالیت‌های روزنامه‌نگاری شاملو بر فضای فرهنگی جامعه و رونق جریان‌های ادبی بسیار اثر گذاشته است. بخش اصلیِ این فعالیت‌ها را شاملو در نیمهٔ اول زندگی انجام داده است. مثلاً مقاله‌نویسی را از نوجوانی آغاز کرد و در ۲۱سالگی (۱۳۲۵ش) سردبیر هفته‌نامهٔ ادیب شد. این آغازِ راهی بود که سه دهه بی‌وقفه ادامه یافت.

رژیم می‌خواست مرا شخصی خوش‌گذران معرفی کند

اولین مصاحبه او پس از بازگشت با روزنامه «آیندگان» است که ۲۹ اسفندماه منتشر شد. شاملو در این مصاحبه در پاسخ به سؤال خبرنگار که علت رفتنش از ایران را اختناق تحمل‌ناپذیر و نداشتن امید به فعالیت در داخل کشور می‌داند می‌گوید:« نه دوست عزیز، درست قضاوت نمی‌کنید، به خاطر ابعاد تحمل‌ناپذیر اختناق نبود که ایران را ترک کردم، دلیلش دقیقاً این بود که امکان هر کاری از من و امثال من سلب شده بود. رفتم تا بتوانم کاری بکنم، قدمی بزنم و فریادی بکشم. خطا است اگر تصور کنید که به گردش و سیر آفاق و انفس رفته بودم. هرچند که کار چرخانانِ مجلات رژیم با فریب دادن افراد خانواده‌ام کوشیدند با چاپ چند عکس خصوصی، چنین تصوری از من بدهند. دست کم، ایرانیانی که این مدت با من در تماس بودند شاهد و عادلند.

آن‌ها دهانم را بستند و قلمم را شکستند

شاملو در ادامه مصاحبه خود اشاره می‌کند: «نگویید امیدی به فعالیت در داخل کشور نداشتم. معنی حرفتان این است من رفته بودم شخصاً از لندن یا یک جهنم دیگر انقلاب کنم! اگر امید را با «امکان» عوض کنید درست می‌شود. من نه می‌توانستم به دلایل جسمانی در تظاهرات خیابانی بپردازم، نه می‌توانستم برای انقلاب سلاح به کف بگیرم. کار من و فعالیت من منحصر به گفتن و نوشتن است و رژیم دهانم را بسته و قلمم را شکسته بود. رفتم که حرف بزنم و بنویسم.»

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت احمد شاملو از استبداد پهلوی بیشتر بخوانید »

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس



جوان ساده لوح را از طریق فضای مجازی باد می‌کنند که مثلاً در حال تغییر تاریخ هستی ولی خود در منتهی الیه نیمکره غربی از تصاویر و فیلم‌های آنان دلار، اقامت آمریکا و گردش در اروپا را به دست می آورند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، اپوزوسیون ایرانی تقلّا دارد که از پیاده‌روی بروکسل تا سِن برلیناله، با هرکس روبرو می‌شوند، به او اثبات کند که در ایران انقلاب شده است!

اسماعیلیون روز ۱۶ مهر ۱۴۰۱ نوشت: «این یک انقلاب است و دنیای غرب باید به آن تن دهد.» مصی علینژاد روز ۸ آبان گفت: «اکنون زمان آن رسیده که جامعه جهانی انقلاب مردم ایران را به رسمیت بشناسد.» گلشیفته فراهانی بهمن ۱۴۰۱ گفت: «جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد، ما فقط نیاز داریم که همه شما [اروپایی‌ها] به آن اذعان کنید! آن را انقلاب بنامید».

دو نکته وجود دارد: اول؛ اهمیت تایید غرب برای اپوزیسیون. دوم؛ انقلاب نمایی برای غرب. دلیل آن نیز شان پایین سران اپوزیسیون و عدم اقبال مردم به موضوعات اپوزیسیون خارج نشین است. اولویت برای مردم اقتصاد است نه مسائلی مانند هشتگ #حجاب_بی_حجاب.

ایران علی‌رغم آنکه دشمنان بزرگی دارد، اپوزیسیون بسیار مضحکی هم دارد. علینژاد خبرنگار اصلاح طلبان در مجلس ششم بود که اکنون با تجارت کلیپ‌های جوانرود و نازی آباد مشغول اروپاگردی است. اوج کارنامه‌ فراهانی نیز حضور سه دقیقه‌ای در سکانس‌های مربوط به اتاق خواب رامسس دوم در خروج است. پسر محمدرضا پهلوی هم یک ساعت در طول زندگی‌اش کار نکرده است. اخیراً موسوی هم خود را وسط انداخت امّا کسی به او محل نگذاشت.

به همین دلیل، معارضین ادای انقلاب را در می‌آوردند تا بتوانند در نهادهای غیر رسمی غرب حاضر شوند و آن را به عنوان یک دستاورد اعلام کنند. نمونه آخر آن کنفرانس امنیتی مونیخ است که طی روزهای ۲۸ الی ۳۰ بهمن برگزار شد. اپوزیسیون حضور در این کنفرانس را با رپرتاژ بالا کار کردند و فضا را به نحوی نشان دادند که گویی اتفاق خارق العاده‌ای رخ داده است.

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس

امّا عدم دعوت ایران به کنفرانس امنیتی مونیخ مهم بود؟

کنفرانس امنیتی مونیخ سال ۱۹۶۳ در آلمان غربی تشکیل شد و صرفاً گعده‌ای برای هم اندیشی چهره‌های رسانه‌ای/ آکادمیک کشورهای عضو ناتو بود. پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ میلادی سرآغاز نظم نوین ادعایی آمریکا در جهان بود.

کنفرانس امنیتی مونیخ هم به دلیل حضور سران غربی و مقامات ارشد سایر کشورهای جهان نظیر اعضای پیمان منحله ورشو (رقیب ناتو) وجهه جهانی پیدا کرد. کنفرانس به طور مستقل (نظیر نشست شورای امنیت سازمان ملل) مهم نیست بلکه اهمیت آن، ناشی از حضور مقامات رسمی کشورهای جهان است.

ایران و روسیه با سیاست ورزی ناشیانه دولت جدید آلمان در نشست ۲۰۲۳ غایب بودند. تهران و مسکو دولت‌های اصلی در موضوع پرونده‌ امنیتی شرق اروپا و غرب آسیا هستند. عدم دعوت، یعنی ناتو به عنوان نگهبان “نظمِ نوینِ جهانی” معترف است که نظم جهانی قدیم رو به احتضار است و قدرت‌های شرقی در حال براندازی نظام غربی جهان هستند. در غیر این صورت، کنفرانس مونیخ باید در جایگاه کدخدایی منازعات جهانی می‌بود، نه اینکه خود در یک طرف منازعه قرار بگیرد.

از طرفی، جنگ اوکراین تنها دغدغه دولت-ملت اروپاست. آلمان نیز در اقدامی خام، اپوزیسیون روسیه نظیر خودورکوفسکی، کاسپاروف و یولیا ناوالنایا را جایگزین مقامات کرملین کرد. تقریباً محوریت اصلی کنفرانس امنیتی مونیخ با جنگ اوکراین بود و اصلاً اسمی از ایران برده نشد. مضاف بر این، کنفرانس مونیخ مثل شورای امنیت نیست که اجرای مفاد آن تبدیل به قطعنامه شود.

اروپاگردی به اسم انقلاب!

حال عده‌ای تحت عنوان اپوزیسیون دولت ایران در یک نشست حاشیه‌ای حاضر شدند که هیچ ربطی به کنفرانس اصلی مونیخ ندارد و آن را به مثابه یک پیروزی بزرگ معرفی کردند. حاضرین در این جلسه (پسرِ محمدرضا پهلوی، علینژاد و بنیادی) همان جمع حاضر در جلسه ۲۱ بهمن دانشگاه جرج تاون واشنگتن بودند. کریم سجادپور هم نظیر جلسه جرج تاون، مدیر این جلسه در مونیخ بود. در واقع قسمت دوم جلسه جرج تاون بود که در مونیخ برگزار شد.

جلسه‌ای که نه برای اروپا مهم بود و نه جهان. اگر مهم بود، از امیرعبداللهیان برای شرکت در پنجاه‌ و دومین نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل و همچنین نشست کنفرانس خلع سلاح دعوت نمی‌شد.

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
جلسه دانشگاه جرج تاون در روز ۲۱ بهمن (۱۰ فوریه)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
جلسه حاشیه‌ای مونیخ در روز ۲۹ بهمن (۱۸ فوریه)

اکنون اپوزیسیون ۲ طیف شده است: اول؛ مجاهدین خلق. دوم؛ پهلوی، علینژاد، بنیادی و سایرین. طیف اول بدون سروصدا و زیرکانه در حال فعالیت است و تقریباً نظر نیمی از هرم قدرت در آمریکا را به خود جلب کرده است. امّا طیف دوم بیشتر ادای انقلاب را درمی‌آورد.

علینژاد در توئیتی نوشت که درب تک تک پارلمان‌های جهان را می‌کوبیم تا نظام را منزوی کنیم. ترجمه دیگر این حرف این است که کلیپ‌های بیشتری از نازی آباد، جوانرود و مهاباد بفرستید تا او بتواند به کشورهای مختلف بلوک غرب برود و ادعا کند که در حال رهبری یک انقلاب است.

پاریس فرانسه، تورنتوی کانادا، داووس سوئیس، مونیخ آلمان، واشنگتن آمریکا، بروکسل بلژیک و رم ایتالیا هفت کشوری بوده که تاکنون مصی از در وقایع اخیر، از آنجا انقلاب کرده است!

فیلم ذوق کردن مصی از حضور در الیزه فرانسه (آبان ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در تورنتو کانادا (دی ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در داووس سوئیس (دی ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در واشنگتن آمریکا (بهمن ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در مونیخ آلمان (بهمن ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در بروکسل بلژیک (اسفند ۱۴۰۱)

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس
مصی علینژاد در رم ایتالیا (اسفند ۱۴۰۱)

مصی علینژاد در توئیتی دیگر نوشته بود: «از کنفرانس امنیتی مونیخ عازم بروکسل و سپس سنای ایتالیا و حضور در اعتراضات رُم هستم تا در تجمع معترضان ایران علیه جمهوری اسلامی حضور داشته باشم.» او در پایان نوشت که ما مردم(!) از مبارزه با جمهوری اسلامی خسته نمی‌شویم بلکه حکومت را آنقدر خسته میکنیم تا از پا دربیاوریم.

علینیژاد به خوبی می‌داند انقلاب کردن ربطی به پارلمان‌های اروپایی ندارد، امّا تعدادی جوان و نوجوان ساده لوح را باد می‌کنند تا از تصاویر و فیلم‌های سطل آشغال آتش زدن آنان، دلار، اقامت آمریکا و گردش در اروپا را به دست می‌آورند. تقسیم کار بسیار جالبی است!

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رابطه نازی آباد با اروپاگردی مصی علینژاد چیست؟+ عکس بیشتر بخوانید »

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس



سی‌ام بهمن یادآور رشادت ۶ جوان انقلابی در نهاوند است که پایه‌گذار مبارزه علیه شاه را در سال ۵۲ بنا نهادند جوانانی که نام «ابوذر» را برای گروه خود برگزیدند و پایبندی به مرامنامه‌شان راهشان شد و رسمشان.

به گزارش مجاهدت از مشرق، بهمن ۱۳۵۲ یادآور رشادت ۶ تن از جوانان برومند نهاوند است که در اوج خفقان ستم شاهی و سالها قبل از حرکت رهایی‌بخش مردم ایران ، علیه ظلم و استبداد قیام کردند که ثمره خون آنها پس از پنج سال با شد پیروزی قیام مردمی انقلاب اسلامی.

این گروه که متشکل از ۶ جوان به نام «بهمن منشط»، «حجت عبدلی»، «ماشاءالله سیف»، «ولی‌الله سیف»، «روح‌الله سیف» و «عبادالله خدارحمی» که همگی آنها جز ماشاءالله سیف دانش‌آموز دوره دبیرستان بودند در دوران اوج حاکمیت و اختناق ستمشاهی در ایران که صدای هر اعتراضی در نطفه خفه می‌شد، به تاسی از منش ابوذر غفاری علیه عصیان به پا خاستند و در آبان ۱۳۵۱ در تشکیلاتی مخفیانه به پیشنهاد «بهمن منشط» و «عبادالله خدارحمی» نام گروه ابوذر را برای خود برگزیدند و شدند پیشتاز مبارزه با ظلم و ستم در نهاوند.

خاستگاه تشکیل گروه ابوذر برگزاری جلسات مذهبی مسجد، مدرسه دینی، هیات‌های قرآنی و انجمن ضد بهائیت بود که دغدغه وضعیت فرهنگی، اقتصادی و تبعیض بین مردم را داشتند

خاستگاه تشکیل گروه ابوذر برگزاری جلسات مذهبی مسجد، مدرسه دینی، هیات‌های قرآنی و انجمن ضد بهائیت بود که دغدغه وضعیت فرهنگی، اقتصادی و تبعیض بین مردم را داشتند و وظیفه خود می‌دانستند علیه وضع موجود اقدام کنند.

البته نباید از نقش شهید حاج محمد طالبیان به سادگی گذشت، معلمی که رهبر معنوی گروه انقلابی ابوذر بود و تاثیر بسیاری در روشنگری دانش‌آموزان خود در سال‌های خفقان داشت.

محمدحسین طالبیان، فرزند شهید طالبیان در این رابطه می‌گوید: با توجه به گسترش افکار بهائیت در آن زمان، شهید طالبیان نسبت به ایجاد انجمن مبارزه با بهائیت در شهرستان نهاوند اقدام کرد و در خانه جلساتی مذهبی و قرآنی را با جوانان که عمدتاً دانش‌آموز بودند، برگزار می‌کرد.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

شهید طالبیان همواره به مبارزه ایدئولوژیک با فرقه ضاله بهائیت می‌پرداخت و همیشه در مقابل آنها دست به روشنگری می‌زد و به همین دلیل جوانان زیادی را جذب کرده بود. گروه ابوذر به لحاظ ساختاری از تشکیلات پیچیده‌ای برخوردار نبود به نحوی که آنان جلسات خود را با توجه به شرایط و در مکان‌های مختلف مانند حمام سرچشمه، خانه‌های خود، کوه‌ها و باغ‌های اطراف شهر، زمین‌های کشاورزی و مسجد تشکیل داده و در رابطه با مسائل مختلف بحث و نتیجه‌گیری می‌کردند.

اگرچه اعضای اصلی گروه ابوذر ۶ نفر عنوان می‌شود که به دنبال عضویابی بودند تا تعداد خود را افزایش دهند، اما در اسناد منتشر شده ساواک نمودار اعضای گروه ۲۲ تن عنوان شده است. اما آنگونه که مشخص است در مجموع گروهی ۹ نفر بودند که پس از دستگیری ۶ نفر اصلی به زندان افتاده و سرانجام به شهادت می‌رسند.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

این انقلابیون برای بالا بردن فعالیت خود و دریافت کمک‌های مالی برای خرید اسلحه، با سایر مبارزان در شهرهای دیگر ارتباط داشتند که از جمله آنها مرحوم حجت‌الاسلام فاکر خراسانی و آیت‌الله ربانی شیرازی در قم، فضل‌الله صلواتی در اصفهان و سیدکاظم اکرمی در همدان است.

«اسد سیف» برادر شهید ماشاءالله سیف نیز در رابطه با ویژگی‌های این شهدا می‌گوید: از ویژگی‌های اصلی اعضای گروه ابوذر، برنامه خودسازی و مرامنامه آنان از جمله اقامه نماز در اول وقت و به صورت جماعت، یک روز روزه گرفتن در هفته و یک ساعت تامل در آیات قرآن در هر صبح بود.

اعضای این گروه با خود عهد کرده بودند که از دروغ، غیبت و تهمت اجتناب کنند و هرگز غذاهای لذیذ و میوه نخورند و کمک به افراد نیازمند در هر شرایط را مد نظر قرار دهند.

اعضای این گروه با خود عهد کرده بودند که از دروغ، غیبت و تهمت اجتناب کنند و هرگز غذاهای لذیذ و میوه نخورند و کمک به افراد نیازمند در هر شرایط را مد نظر قرار دهند.

احیای امر به معروف و نهی از منکر، دو تا سه ساعت مطالعه غیر درسی، یک ساعت بررسی مطالب روزنامه و جمع‌آوری مطالب لازم، یک ساعت تفکر درباره مسائل سیاسی، بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش و در نظر گرفتن همه مسائل امنیتی از دیگر برنامه‌های گروه ابوذر بود. ساده‌زیستی و کمک به محرومین و فقرا از جمله آرمان‌های اعضای گروه بود و مهمترین ویژگی آنها کمک به دیگران بود.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

در این رابطه خواهر شهید بهمن منشط در گفت‌وگویی که در کتاب «گروه ابوذر» به چاپ رسیده می‌گوید: با توجه به شناختی که از برادرم داشتم، ساده‌زیستی و زهد از ویژگی‌های بارز اعضای گروه ابوذر بود، حجت‌الاسلام فاکر خراسانی نقل می‌کردند که «یک روز گرم تابستان بهمن به منزل ما در قم آمد و من کمی برایش فالوده گفت در شرایطی که فقرا در جامعه هستند من نمی‌توانم از این مواهب استفاده کنم».

همچنین نقل شده شبی که در زندان قرار بود فردای آن روز اعضای گروه ابوذر اعدام شوند، شهید منشط شیرینی بین زندانیان تقسیم کرده و همه اعضا دست یکدیگر را می‌گیرند و بهمن فریاد می‌زند ما به دیدار خدا می‌رویم.

شهدای گروه ابوذر به اعتقاد من مصداق و نمادی از اصحاب کهف هستند که عده‌ای جوان به خاطر استقرار کلمه توحید، زن و فرزند و زندگی را رها کرده و علیه حاکم ظالم قیام می‌کنند و این اخلاص را ما در گروه ابوذر هم شاهد هستیم.

با آشکار شدن ارتباط این گروه با روحانیت ۲۵ نفر از یاران امام و چهره‌های شاخص مانند آیات عظام مشکینی، جنتی، صانعی، گرامی، یزدی، مومن، ربانی شیرازی و… تبعید شدند

رضا سیف یکی از بستگان اعضای گروه ابوذر نیز در این رابطه می‌گوید: درباره بُعد ملی پیامدهای اقدامات گروه انقلابی ابوذر نهاوند می‌توان گفت با توجه به ارتباط آنان با روحانیت مبارز و شاگردان امام خمینی(ره) مانند آیت‌الله ربانی شیرازی، حجت‌الاسلام فاکر خراسانی و… در قم و اقدامات نهایی آنان در خلع سلاح یک پلیس شهربانی در شهر قم ساواک به این موضوع حساس شد که در نتیجه بازجویی‌ها و تحقیقات ساواک گوشه بیشتری از این ارتباط هویدا شد. با کشف ارتباط اعضای گروه و روحانیت، شورای تامین قم تصمیم به مقابله جدی با روحانیت مبارز که عمدتاً شاگردان و دوستداران رهبر انقلاب در تبعید بودند گرفت.

با آشکار شدن ارتباط این گروه با روحانیت ۲۵ نفر از یاران امام و چهره‌های شاخص مانند آیات عظام مشکینی، جنتی، صانعی، گرامی، یزدی، مومن، ربانی شیرازی و… تبعید شدند. این موضوع که شاید شدیدترین برخورد حاکمیت با یاران امام بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ بود در نتیجه اقدامات اعضای گروه ابوذر نهاوند در قم صورت گرفت.

تبعید این افراد به اقصی نقاط ایران علاوه بر این که موجب گسترش بذرهای انقلاب در جایجای کشور شد خود آن افراد را نیز در کوران حوادث آبدیده‌تر و برای انقلابی‌گری در سال‌های باقی‌مانده تا پایان رژیم پهلوی مصمم‌تر ساخت.

گروه ابوذر تحت‌تاثیر شرایط آن روز ایران وجود آمدند و با گذشت از جان خود، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی کردند که خاتمه کارشان واکنش‌ بسیاری را در داخل و خارج از کشور داشت.

با دستور مستقیم شاه به تیرباران ۶ تن از چهره‌های بارز گروه ابوذر و دستگیری و زندانی‌شدن اکثر کسانی که با آنها در ارتباط بودند، اقدام مسلحانه گروه پایان یافت اما این گروه که در سال ۱۳۵۱ با الهام از تعالیم رهایی‌بخش اسلام و تحت‌تاثیر شرایط آن روز ایران، از جمع تعدادی دانش‌آموز به‌وجود آمد، تنها با فداکاری و گذشت از جان خود، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی کرد که خاتمه کارشان واکنش‌های بسیاری را در داخل و حتی خارج از کشور برانگیخت.

مشعلی که آنها برافروخته بودند، تا بهمن ۱۳۵۷، توسط گروه ابوذر ۲ که از دوستداران و طرفداران آنان به‌شمار می‌آمدند، همچنان برافروخته باقی ماند. هرچند گروه ابوذر زود کشف شد و ظاهرا نتوانست به بسیاری از برنامه‌های خود جامه عمل بپوشاند، اما پیامدها و تاثیراتی که پس از دستگیری و شهادت اعضای آن در نهاوند و جامعه ایران پدید آمد، تا حد زیادی آمال و اهداف گروه را محقق ساخت.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس بیشتر بخوانید »

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد



حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سیدحمید تقوی‌فر در ۲۰ فروردین ۱۳۳۸ در روستای «ابودِبِس» شهرستان کارون (کوت عبدالله) متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می‌کرد و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت. زمانی که برای تحصیلات دوره متوسطه به دبیرستان سعدی اهواز رفت با شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی آشنا شد و به گروه «منصورون» پیوست و گام در راه مبارزه علیه رژیم طاغوتی پهلوی گذاشت.

قسمت‌های قبلی گفتگو را هم بخوانیم؛

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

باید ۴۰۰ دختر ضدانقلاب را بازجویی می‌کردم!

مردی که همه سال را روزه بود! + عکس

«صادق آهنگران» و «حسین پناهی» در عروسی‌ام تئاتر اجرا کردند

عاقبت دختری که معادل ۱۵۰میلیارد تومان مهریه خواست!

«حمید» چگونه از «پری» خواستگاری کرد؟

نه به ناهار سپاه رسیدیم نه به ناهار بسیج!

ترفند یک سردار برای بازنشستگی از سپاه! + عکس

گرفتاری در برف و استمداد سردار از شورای عالی!

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید تقوی‌فر از نیروهای تشکیل دهنده هسته اولیه آن در اهواز بود که با عضویت در این نهاد به انجام وظیفه پرداخت. از آغازین روزهای حمله رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد شتافت.

سید نصرالله تقوی‌فر، (پدر شهید) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید و برادرش، سیدخسرو نیز در عملیات والفجر ۸ به خیل شهیدان پیوست. شهید تقوی‌فر در جنگ بیشتر کارهای شناسایی را بر عهده داشت و بعدها در کنار شهید «حسن باقری» به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. وی در جبهه سوسنگرد واحد اطلاعات و عملیات را تشکیل داد و مدتی فرماندهی قرارگاه رمضان را نیز بر عهده گرفت.

با پایان جنگ، شهید تقوی‌فر فعالیت خویش را در سپاه قدس ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۹۰ از خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشسته شد.

وی پس از بازنشستگی زمان خود را به سه قسمت تقسیم کرد؛ به این نحو که: مدت یک ماه در عراق حضور داشت و برای تأسیس بسیج مردمی عراق) الحشد الشعبی) جهت مقابله با داعش به فعالیت مستشاری مشغول می‌شد؛ سپس به ایران باز می‌گشت و مدت دو هفته برای تبدیل خانه پدری (در زادگاهش روستای ابودبس خوزستان) به حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می‌کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می‌ماند.

در زمانی که جریان‌های تکفیری و وهابی، تروریست‌های داعشی را سازماندهی کردند تا استان‌ها و شهرهای غربی عراق ـ همچون موصل و الرمادی ـ را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این منطقه اقدام کرد؛ منطقه‌ای که بعد از آزادسازی به نام “جرف النصر” معروف شده است. این آزادسازی، شهر مقدس کربلا را از تیررس موشکها و حملات داعش نجات داد. در عملیات سامراء که خمپاره‌های داعش در حرم مطهر امامین عسکریین فرود می‌آمد و سه روز طول کشید، با فرماندهی سردار تقوی‌فر داعش مجبور به عقب نشینی شد و منطقه پاک سازی گردید.

در ۶ دی ماه۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول الله» آغاز می‌شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار می‌گیرد و سرانجام در سامراء، به ارزوی دیرینه‌اش می‌رسد. پیکر مطهرش پس از انتقال به اهواز و تشییع باشکوه در شهر کارون در کنار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی نسبتا مفصلی با سرکار خانم پروین مرادی، همسر بزرگوار شهید است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: شما ازدواج کرده بودید؟

همسر شهید: بله، مریم و هدی را داشتم. دارم خاطرات بچگی را با بعدها ربط می‌دهم. پرسیدم کی بوده؟ گفت در بازجوئی گفته که اسمش فریده است. هم در دوران مدرسه آن ماجرا برایم پیش آمد که از پدر و مادرش ترسیدم، هم در دوره جنگ از او بازجوئی کرده و برای بچه‌های سپاه از او اطلاعات گرفته بودم. فهمیدم که اینها زندگی‌شان از هم پاشیده و این دختر هم به راه‌های بد کشیده شده. از آن آپارتمان به سپاه گزارش می‌دهند که چنین موردی پیش آمده و ما نمی‌دانیم چه کار کنیم. اینها هم نیرو می‌فرستند و پاسدار بنده خدا پتو می‌اندازد روی سر فریده و او را می‌گیرد.

**: حالت غیرعادی داشته.

همسر شهید: بله، از نظر روحی و روانی به هم ریخته شده بود، چون زندگی آشفته‌ای داشتند. دو تا دوست داشتم که با هم توی یک نیمکت می‌نشستیم. این دو تا هم در دادگاه انقلاب جزو بازداشتی‌ها بودند. در دوران مدرسه که با هم بودیم که گفتم یک روز تصمیم گرفتیم با هم لباس همرنگ بخریم، خیلی با هم دوست بودیم. من به یکی‌شان خیلی علاقه داشتم. سالی که تابستان‌ها در کرمانشاه زندگی می‌کردیم، پدرم چون در آبادان مشغول کار بود، نمی‌توانست همراه ما بیاید و باید در محل کارش می‌ماند. شرکت نفت حقوق بابا را هر دو هفته یک‌بار می‌داد. حقوق که می‌گرفت، برای ما می‌فرستاد. برادرم هم چون تحصیلات عالیه داشت، در دوره سربازی به او اجازه دادند بودند بیرون از پادگان جائی را بگیرد و موهایش را هم نزند.

برادرم اخلاقی داشت که وقتی به او پول می‌دادند، در جیب با کیفش نمی‌گذاشت و همیشه در جعبه‌ای قرار می‌داد و روی تاقچه می‌گذاشت که هر کسی که به پول نیاز دارد برود بردارد. یادم هست یک بار به او گفتم می‌خواهم برای دوستانم سوغاتی بخرم. سر کوچه‌مان در کرمانشاه یک مغازه لوازم‌التحریرفروشی بود که تراش‌هائی به شکل قو آورده بود. تازه کتاب‌هائی که وقتی آنها را باز می‌کردی، تصاویر کتاب برجسته می‌شد و بیرون می‌آمد، به بازار آمده بود. برای این دو تا دوستم تصمیم گرفتم آنها را بخرم. به برادرم گفتم که برای خرید سوغاتی پول لازم دارم و او گفت تو که می‌دانی پول کجاست. برو بردار. این اخلاقش خیلی برایم جالب بود که هیچ وقت پول را قایم نمی‌کرد.

**: اسفندیار؟

همسر شهید: بله. پول را جلوی دست می‌گذاشت و می‌گفت هر کسی که لازم دارد بردارد. من رفتم برداشتم و آن کتاب‌ها و تراش‌ها را خریدم. در کنار کارون یک پارک فضای سبز داشت که در آن تاب و سرسره و وسایل بازی بچه‌ها بود. قرار گذاشتیم و رفتیم آنجا. با وسایل بازی یک کمی بازی کردیم و بعد آفاق گفت بیائید قایم باشک‌بازی کنیم. نوبتی چشم گذاشتیم. نوبت من که شد، وقتی چشم گذاشتم، بعد که چشم‌هایم را باز کردم، هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم و رفتم خانه. خیلی ناراحت شدم، طوری که بعد از این همه سال یادم نرفته. خاطره‌های خوب از یادم رفته‌اند، این یکی که به دردم نمی‌خورد یادم مانده.

**: چیزهائی که برای آدم خیلی مهم هستند در ذهنش باقی می‌ماند.

همسر شهید: موقعی که رفتم سر کلاس، سه تائی روی یک نیمکت می‌نشستیم. آنها سلام کردند، ولی من ناراحت بودم و جوابشان را ندادم. یکی‌شان که من خیلی دوستش داشتم، گفت ما نمی‌خواستیم این کار را بکنیم. تقصیر فلانی بود که گیر داد. گفت برویم و پری دنبالمان بگردد و ما را پیدا نکند، چقدر مزه می‌دهد! من هم خیلی ناراحت شدم و گفتم تو اگر دوست واقعی من بودی قبول نمی‌کردی و زیر بار حرفش نمی‌رفتی. معلوم است که خودت هم می‌خواستی. گفت نه به خدا. اول خیلی ناراحت بودم و تند برخورد کردم، ولی چون قلباً دوستش داشتم، او را بخشیدم، اما آن یک نفر را نبخشیدم. گفتم من رفته و از داداشم پول گرفته و برای شما سوغاتی خریده‌ام و حالا شما با من این رفتار را می‌کنید؟ خودشان هم ناراحت شدند، ولی دیگر دوستی من با آنها مثل قبل نشد. آن موقع خیلی به آنها وابسته بودم، ولی این کارشان برای من یک درس شد که خیلی از کسی توقع نداشته باشم. شاید هر کسی که این ماجرا را بشنود بگوید موضوع مهمی نبوده، ولی برای من خیلی گران تمام شد و خیلی اذیت شدم.

بعد اینها را در دوره انقلاب در دادگاه انقلاب دیدم که جیب‌هایشان پر از قلوه سنگ بود و با آنها توی سر بچه‌های سپاه زده بودند.

**: اگر همسن شما بوده باشند، نباید بیشتر از ۱۵، ۱۶ سال می‌داشتند.

همسر شهید: همین‌طور هم بود. وقتی انقلاب فرهنگی شد، همه…

**: با اعوان و انصارشان آمده بودند به میدان

همسر شهید: اینها نشأت از خانواده‌هایشان بودند. خانواده‌هایشان مخالف نظام بودند و به اینها هم سرایت می‌کرد.

**: من تصور می‌کردم چون انقلاب فرهنگی بوده، کسانی را که دستگیر می‌کردند باید سن دانشجو به بالا می‌بوده

همسر شهید: نه، کلاً همه درگیر شده بودند. کارگر، دانش‌آموز و… البته در دانشگاه‌ها دانشجوها بودند، ولی همه‌گیر شده بود. دانشجوها در خانه‌هایشان برای دیگران صحبت می‌کردند. مثل زمان شاه نبود که همه احتیاط می‌کردند. همه فکر می‌کردند فضا باز شده و همه چیز را می‌توانند بگویند و واقعاً هم می‌گفتند. پدرم می‌گفت زمان شاه وقتی یک پاسبان مشروب می‌خورد و می‌آمد و توی خیابان عربده می‌کشید، همه از ترس، سرهایشان را می‌کردند زیر پتو، ولی بعد از انقلاب، مردم به شخص اول مملکت هم فحش می‌دادند و کسی کارشان نداشت.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: هیچ ملاک و معیاری نداشت.

همسر شهید: فکر می‌کردند آزادی این است که همه‌جور حرفی زده شود و رعایت شخصی را هم که آدم درستی بود نمی‌کردند. به هر صورت این قضیه پیش آمد.

**: در دادگاه انقلاب که آنها را دیدید، واکنشتان چه بود؟

همسر شهید: من سعی می‌کردم به سمت آنها نروم.

**: آنها هم شما را دیدند؟

همسر شهید: شاید. اینها را دسته‌بندی و در هر اتاقی تعدادی را بازداشت کرده بودند. من مسئول اتاقی بودم که اینها در آن نبودند.

**: کجا آنها را دیدید؟

همسر شهید: یک لحظه در سالنی که همه‌شان بودند و آن پاسدار را زدند، دیدم و سریع خودم را رساندم بیرون و به پاسداری که مسلح بود گفتم برود داخل که آمد و شلیک کرد. بعد هم سعی کردم که اصلاً با آنها برخورد نداشته باشم.

**: دیگر خبری از آنها نداشتید؟

همسر شهید: خانه ما اوایل زیتون کارمندی بود و خانه ییک از آن‌ها که خیلی دوستش داشتم، اواخر آنجا بود. آخرین خبری که از او داشتم همان بود که گفتم که رفته بود بالای پشت‌بام.

**: در زیتون کارمندی فقط نیروهای سپاه که نبودند، مردم عادی هم بودند.

همسر شهید: بیشتر شرکت نفتی بودند که خانه‌های شخصی در زیتون کارمندی خریده بودند.

**: شما بعد از کیان پارس رفتید آنجا زمین خریدید و آنجا خانه ساختید؟

همسر شهید: نه، بعد از کیان پارس چند بار جابه‌جا شدیم تا نهایتاً سپاه در زیتون کارمندی به ما زمین داد که ساختیم. به هر حال بعد از دوران مدرسه، یک‌بار دیگر هم آن دوستانم را در آنجا دیدم. داستان آن دوستم را هم در منطقه‌مان می‌گفتند که پدرش مرد مظلومی بود. خانواده‌اش برایش زنی را درنظر می‌گیرند که چند سال از خودش بزرگ‌تر بود و صورت آبله‌روئی هم داشت. زن را سر سفره عقد می‌بیند و فرار می‌کند و بعد می‌روند او را می‌گیرند و می‌آورند. در منطقه‌ای که کوچک است همه این قصه‌ها را می‌شنوند.

در دوران مدرسه گروهی بود به اسم شیربچگان که لباس‌های سرمه‌ای و یقه‌های سفیدی داشتند، ولی در دوره راهنمائی جزو پیشاهنگان شده بودم. لباس ما رنگ نظامی بود و دستمال گردن می‌بستیم. اینها را هم یادم هست. در فعالیت اجتماعی‌ای که داشتم، یکی در دوره ابتدائی بود که اسمش شیربچگان بود و در دوره راهنمائی هم پیشاهنگی بود.

**: چه کار می‌کردید؟

همسر شهید: کارهای بهداشتی. بچه‌ها خودم که بعدها مدرسه می‌رفتند، به اسم مأمور بهداشت و این‌طور چیزها فعالیت می‌کردند یا فروش خوراکی‌هائی در مدرسه به نفع هلال احمر (شیر و خورشید) این کارها را می‌کردیم. در مدرسه می‌پرسیدند چه کسانی می‌خواهند شیربچه یا پیشاهنگ بشوند. اردوهای پیشاهنگی می‌رفتیم. یک چیز مهمی در ذهنم هست.

**: از اردوها چیزی یادتان هست؟

همسر شهید: یادم هست شعر یادمان می‌دادند یا سلام دادن. لباسمان هم رنگ نظامی بود. روش گره زدن‌های مختلف را به ما یاد می‌دادند که مثلاً وقتی می‌خواهیم چادر علم کنیم چه جوری گره بزنیم. چیز زیادی یادم نیست. خاطرات سال ۴۰، ۵۰ سال پیش است.

**: مادر من متولد سال ۴۲ و تقریباً همسن و سال شماست و تعریف می‌کند که…

همسر شهید: تولد من هم در شناسنامه ۴۲ است. هم تاریخ تولدم جعلی است، هم فامیلم. فامیلم مرادی است، در شناسنامه شده نرادی.

**: مادرم می‌گفت که به ما سیب و شیر می‌دادند.

همسر شهید: آن بخش تغذیه بود. سیب و پرتقال‌های درشت لبنان می‌دادند. همین‌طور شیر. گاهی هم قابلمه لوبیا می‌آوردند. نمی‌دانم چرا با قابلمه!؟ به ما می‌گفتند فردا تغذیه لوبیا داریم، با خودتان ظرف بیاورید یا شیر داریم، لیوان بیاورید. پرتقال‌ها و سیب‌های درشت و قرمز را خوب یادم هست.

مادرم می‌گفت تا راهنمائی خوانده بود و دیگر پدر بزرگم اجازه نداده بود که برود درس بخواند، چون به سن تکلیف رسیده بود و پدربزرگم، یعنی دائی مادرم، شیخ بوده. مادرم هم بعد از انقلاب ادامه تحصیل داده بود. می‌گفت، چند بار سیب‌ها را بردم خانه، تمام نمی‌شد.

یادم هست تلویزیون تازه به ایران آمده بود و هر کسی تلویزیون نداشت. ما یک همسایه داشتیم که تلویزیون داشت. من می‌گفتم بابا! ما تلویزیون می‌خواهیم. می‌گفت بابا! تلویزیون گران است. توی این منطقه ما جز دو سه نفر کسی تلویزیون ندارد. از کجا بیاورم بخرم؟ گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. همین آقای عباسی که پسرش پاسدار بود و بعدها آمد به…

**: یعقوب؟

همسر شهید: بله، یعقوب عباسی. آقا عباسی هم شرکت نفتی بود و در منطقه کارون که ما بودیم زندگی می‌کرد. ترک هم بود. ایشان کالا می‌آورد و به صورت اقساط می‌داد و سفته می‌گرفت. به پدرم گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. گفت دختر! واجب نیست. گفتم نه، دوستم همیشه می‌آید و قصه‌های شهرزاد را تعریف می‌کند.

**: مادر من می‌گفت مراد نفتی نشان می‌داد.

همسر شهید: مراد برقی، ولی او قصه شهرزاد را تعریف می‌کرد و من خیلی دوست داشتم، چون در کارهای هنری و این خواب و خیال‌ها بودم. گفتم بابا! هر جور که هست باید برویم بخریم. پدرم ظهر که از سر کار می‌آمد، ناهار می‌خورد و می‌خوابید، عصر که بیدار می‌شد می‌رفت خرید. پدرم کلاً از گوشت و مواد یخ‌زده و غذای مانده خیلی بدش می‌آمد و هر روز همه چیز را تازه می‌خرید. من هم به پدرم رفته‌ام و به محض اینکه چیز یخ‌زده‌ای می‌خورم، معده‌ام به هم می‌ریزد. عصر که می‌شد بلند می‌شد و قدم‌زنان می‌رفت خرید. تا سال‌های آخر عمرش هم همین‌جوری بود. هیچ‌وقت گوشت را در یخدان یخچال نمی‌گذاشت. همه چیز را همیشه روزانه می‌خرید.

عصر که از خواب بلند می‌شد، یک چای می‌خورد و قدم‌زنان می‌رفت پیش آقای غضنفر و موقع برگشتن خرید خانه را می‌کرد و برمی‌گشت. من از برادرم خسرو پرسیدم بابا کجاست؟ گفت رفته پیش آقای غضنفر. گفتم بیا با هم برویم پیش بابا. گفت برای چه؟ گفتم برویم بگوئیم تلویزیون بخرد. گفت ول‌کن. گفتم نخیر، ما هم تلویزیون می‌خواهیم. رفتیم در مغازه آقای غضنفر. پدرم آنجا بود. گفتم بابا! بیا کارت دارم. گفت بگو. چه می‌خواهی؟ پفک می‌خواهی؟ آب‌نبات می‌خواهی؟ گفتم نه، شما بیا، کارت دارم. آقای غضنفر گفت هر چه می‌خواهی بگو خودم به تو می‌دهم. پدرت را چرا بلند می‌کنی؟ گفتم من پفک و آدامس و این‌جور چیزها را نمی‌خواهم. پرسید پس چه می‌خواهی؟ گفتم بابا! برویم پیش آقای عباسی تلویزیون بخریم؟ آقای غضنفر گفت، گفتم هر چه می‌خواهی بگو، ولی نه دیگه چنین چیزی. گفتم من نمی‌دانم. باید بیائی برویم.

خلاصه آن‌قدر به پدرم پیله کردم تا مجبور شد برویم خانه آقای عباسی که پدر همین یعقوب عباسی است. ما را که دید گفت خیر است آقای مرادی! چطور شده این‌طرف‌ها آفتابی شده‌ای؟ گفت هیچی. دختر ما پیله کرده می‌گوید تلویزیون می‌خواهم. گفت خب، راست می‌گوید. الان همه بچه‌ها تلویزیون دارند. کارتون‌های قشنگ می‌گذارد.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: می‌خواسته جنسش را بفروشد.

همسر شهید: بله، به پدرم گفت راست می‌گوید. تو چرا نمی‌خری؟ پدرم گفت سه چهار نفر بیشتر در این کارون تلویزیون ندارند. کجا همه دارند؟ گفت همان سه چهار نفر، همه مردم می‌روند خانه‌هایشان تلویزیون تماشا می‌کنند. رو کرد به من گفت راست می‌گوئی. خوب کردی پدرت را آوردی. فردا شب به خانه‌تان می‌آیم و سفته‌ها را هم می‌آورم پدرت امضا می‌کند. تلویزیون را هم می‌آورم. آنجا اولین‌بار بود که من کلمه سفته را شنیدم. من هم خیلی ذوق کردم و گفتم نمی‌شود امشب بیاورید؟ گفت نه، الان که ندارم. باید بیاورم. خیلی خوشحال شدم. به قیافه پدرم نگاه کردم. بنده خدا در هم بود، چون باید کلی سفته را پرداخت می‌کرد. خلاصه فردای آن روز آقای عباسی آمد و برایمان تلویزیون آورد. تلویزیون بزرگ مبله دردار بلر(Blair) بود. کله کلیدش تاج داشت. من آن‌قدر ذوق کردم که به همه بچه‌ها گفتم ما امشب تلویزیون داریم، هر کسی که می‌خواهد بیاید تماشا کند.

خلاصه مسبب و بانی خریدن تلویزیون من شدم. پدرم به حرف بچه‌هایش خیلی گوش می‌داد. از من هم خیلی پشتیبانی می‌کرد. برادرم فریدون همیشه می‌گفت تا باید درس بخوانی، ولی این‌طور نبود که سر کتاب بنشینم. در سال‌های بعد که ادامه دادم، رشته انسانی رفتم و قافیه و عروض را ۱۰ یا ۱۲ شدم. عربی هم گمانم ۱۰ یا ۱۲ شدم، ولی ریاضی شدم ۱۷، زیست‌شناسی ۱۸، فیزیک همین‌طور. چیزی را که قرار بود یاد بگیرم، سر کلاس مطلب را می‌گرفتم، ولی در خانه زیاد اهل درس خواندن نبودم. به کتاب هم علاقه داشتم. برادر بزرگ که اهل کتاب خواندن بود، هر وقت از کرمانشاه یا تهران می‌آمد، برایمان کتاب هدیه می‌آورد. همگی کتابخوان بودیم. برادرم منصور حتی کتاب‌های پلیسی و جاسوسی را هم می‌خواند.

**: پوآرو، آگاتاکریستی…

همسر شهید: مثلاً سریال ارتش سری را که بعدها تلویزیون نشان می‌داد، یادم هست کتابش را در بین کتاب‌های برادرم منصور دیده بودم. کلاً یک خانواده اهل کتاب بودیم. همه هم به خاطر برادر بزرگ‌ترم بود. فرزند بزرگ خانواده خیلی تأثیرگذار است.

**: ضمن اینکه می‌گوئید تلویزیون را هم به خاطر قصه‌هایش دوست داشتید. شاید خیلی نمی‌ خواستید برنامه کودک نگاه کنید.

همسر شهید: کارتون هم تماشا می‌کردیم. یادم هست حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟ حاج حمید می‌گفت قضیه قوم بنی‌اسرائیل این‌جوری است. اینها این‌قدر پیامبر کشتند. بچه‌ها با قصه‌های قرآنی توسط حاج حمید آشنا شدند.

خود من هر سفری که می‌رفتم، طبق همان چیزی که از برادرم و بعدها از حاج حمید یاد گرفتم، برای بچه‌ها کتاب قصه می‌آوردم یا همراهم که بودند برایشان کتاب قصه می‌خریدم. یادم هست یکی دوبار که اتاق بچه‌ها را تمیز کردیم، من یک گونی کتاب قصه گذاشتم جلوی در که بچه‌ها می‌گفتند بچه‌های همسایه ریختند و همه را برداشتند. با اینکه منطقه شرکت نفتی بود و دست همه به دهانشان می‌رسید، ولی بچه‌ها از کتاب‌ها به خاطر رنگی بودنشان خوششان آمده بود و آنها را برداشته بودند.

یادم هست هر بازی جدیدی مثل مِنچ یا مارپله و شطرنج و راکت بدمینتون که به بازار می‌آمد برای بچه‌ها می‌خریدم. یک روز همه اینها را ریختم داخل گونی و گذاشتیم جلوی در و باز بچه‌ها ریختند و همه را بردند.

*سمیه عظیمی ستوده کاشانی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد بیشتر بخوانید »

وصله ناجور پهلوی در چهل‌تکه مخالفان جمهوری اسلامی

وصله ناجور پهلوی در چهل‌تکه مخالفان جمهوری اسلامی



بازمانده پهلوی‌ها حتی اگر با بقیه مخالفان جمهوری اسلامی بر سر یک میز بنشیند و از ائتلاف و همدلی و … سخن بگوید، رسانه‌هایش عار دارند تا او را هم‌وزن و همنشین چند سلبریتی و فعال مجازی به تصویر بکشند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در آستانه چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب، بازمانده رژیم سابق به همراه چند چهره‌ اپوزسیون خارج کشور گرد هم آمدند تا برای اتفاق نظر علیه جمهوری اسلامی ایران جلوی لنز رسانه‌ها همراه شوند یا به عبارت بهتر نمایش هماهنگی را به اجرا درآوردند.

«صدای آمریکا» در این باره نوشت: «دانشگاه جُرج‌تاون شهر واشنگتن بعدازظهر جمعه ٢١ بهمن‌ماه به وقت شرق آمریکا میزبان نشستی با عنوان «آینده جنبش دموکراسی ایران» با حضور هشت چهره سرشناس مخالف جمهوری اسلامی بود. در این نشست حامد اسماعیلیون دبیر و سخنگوی انجمن خانواده‌های قربانیان پرواز پی‌اس۷۵۲، نازنین بنیادی فعال حقوق بشر و هنرپیشه، شاهزاده رضا پهلوی، شیرین عبادی حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل، مسیح علی‌نژاد روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان، گلشیفته فراهانی هنرپیشه و فعال حقوق بشر، علی کریمی ملی‌پوش سابق فوتبال ایران و فعال حقوق بشر، و عبدالله مهتدی دبیرکل حزب کومله کردستان ایران به طور حضوری و ویدئویی سخنرانی کردند.»

نشستی که از ابتدا، نتیجه‌اش پیدا بود

«بی‌بی‌سی فارسی» رسانه‌ای بود که در ترسیم این نشست و ترکیب آن گزارش داد: «بسیاری از این هشت چهره سیاسی انتقاد می‌کنند که بعضی‌ از آنها سابقه سیاسی ندارند و چهره‌های مناسبی برای نمایندگی اپوزیسیون نیستند در حالی که در داخل ایران چهره‌های حقوق‌دان و سیاستمدار معتبری که خواسته‌های مردم ایران را بهتر از هر کس می‌دانند در این جمع حضور ندارند. بسیاری هم هنوز رهبری ائتلاف را موضوع مهم و حل‌نشده می‌دانند و سوال اصلی‌ آنها این است که ائتلاف اپوزیسیون را چه کسی رهبر می‌کند.»

این گزارش می‌افزاید: در عین حال دعوای مجازی هم بین طرفداران سلطنت و کسانی که مخالف بازگشت خاندان پهلوی بر سر قدرت هستند همچنان در جریان است. ‌عده‌ای معتقدند حضور رضا پهلوی مانع اتحاد بقیه جریان‌ها خواهد شد چون شماری از گروه‌ها به دلیل سابقه حکومت شاه که او را پادشاهی مستبد می‌خوانند، حاضر به ائتلاف با او نیستند و کمپین «من وکالت می‌دهم» را هم مانعی در راه شکل‌گیری این اتحاد می‌دانند.

میزان تمرکز بر «رضا پهلوی» در پست‌های تلگرامی بی‌بی‌سی فارسی پیداست. در میان ۱۵ پست مرتبط با نشست از پیش از برگزاری تا نیم‌روز ۲۲ بهمن، تمرکز ویژه ۵ پست روی بازمانده رژیم گذشته بود.

رسانه‌هایی که استقبال کردند و آن‌هایی که نخواستند بازتاب دهند

بررسی و حلاجی محتوا و تعداد پست‌های تلگرامی سایر شبکه و رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی نتایج جالبی را درباره رویکردشان به نشست یادشده ارائه می‌دهد.

همچنان که انتظار می‌رفت «ایران اینترنشنال» پرونده‌ای ویژه برای گردهمایی هشت‌نفره ضدجمهوری اسلامی گشود و از عصر ۲۱ بهمن تا نیمروز ۲۲ بهمن، تعداد ۴۳ پست در این باره انتشار داد که در ۱۲ پست تمرکزی ویژه روی (حدود یک چهارم) رضاپهلوی صورت گرفته است. این رویداد حتی در رسانه «افغانستان اینترنشنال» هم که فقط مختص اخبار این کشور است انعکاس یافت.

نکته قابل توجه اینکه دیگر اینکه، رسانه سعودی یعنی «العربیه» فقط به انتشار یک خبر بسنده کرده و در ۲۴ ساعت پیرامون نشست، به صورت پرتکرار به نمازجمعه اهل سنت زاهدان و زلزله ترکیه و سوریه پرداخت.

دیگر رسانه‌هایی که توجه چندانی به این رویداد نشان ندادند «رادیو بین‌المللی فرانسه» بود که خبری را منتشر نکرد و کانال تلگرامی «دویچه‌وله فارسی» از میان ۳۹ مطلب روز برگزاری نشست، فقط ۲ مطلب را به نشست هشت چهره مخالف جمهوری اسلامی اختصاص داد.

«رادیو زمانه» که ۲۱ بهمن، ۲۳ مطلب(پست) تلگرامی منتشر ساخت، از روی عمد این رویداد را نادیده گرفت و به جای آن، سه محصول گزارشی درباره انقلاب اسلامی و دلایل آن انتشار داد که خاندان پهلوی را نشانه می‌گرفت. رسانه مرجع حقوق‌بشری‌های اپوزسیون یعنی «ایران وایر» نیز ترجیح داد به این نشست واکنشی نشان ندهد.

وقتی رسانه انحصاری پهلوی از همنشینی با دشمنان دشمنش عار دارد

در میان رسانه‌های بررسی شده، آمار و محتوای کانال تلگرامی «ایندیپندنت فارسی» و شبکه «من‌وتو» جالب‌توجه‌تر از بقیه است. ایندیپندنت در میان ۱۵ مطلب مرتبط، ۱۱ مطلب را به طور ویژه به رضا پهلوی اختصاص داد و تلاش کرد او را محور اصلی اپوزسیون قرار دهد. آن هم در حالی که در ۲۹ مطلبی که کانال تلگرامی صدای آمریکا از عصر ۲۱ بهمن تا نیم‌روز ۲۲ بهمن انتشار داد، ۷ مطلب به رضا پهلوی و ۷ مطلب به «مسیح علینژاد» تعلق دارد و در رده بعدی «حامد اسماعیلیون» قرار گرفته است.

مقایسه این دو نشان می‌دهد هرچقدر رسانه انگلیسی خواسته نقش رضا پهلوی را برجسته‌سازد، رسانه دولت آمریکا کوشیده، کارمند خود را همسطح بازمانده پهلوی معرفی کند.

از سوی دیگر باید به ۷۲ مطلبی اشاره کرد که کانال تلگرامی شبکه من‌وتو در ۲۴ ساعت منتشر کرد و در آن ۵ پیام درباره «وکالت به رضا پهلوی» گنجاند اما اشاره‌ای به همنشینی او با هفت چهره اپوزسیون دیگر نکرد تا نشان دهد این رسانه انحصاری سلطنت‌طلبان قیاس نماد سلطنت‌طلبی با سایر چهره‌های مخالف جمهوری اسلامی را ننگین می‌شمرد.

جمع‌بندی

نگاهی به فعالیت رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی نشان از این واقعیت دارد که برخلاف دست دادن‌ها و همدیگر را در آغوش کشیدن‌ها و پیام مشترک دادن‌ها، شکافی عمیق میان چهره‌های اپوزسیون جمهوری اسلامی وجود دارد چنان‌که راه افتادن پویش وکالت به رضا پهلوی در اواخر دی‌ماه، بسیاری را از گروه‌های موسوم حقوق‌بشری و جمهوریخواه و … تا تروریست‌های مجاهدین خلق را علیه آنان برانگیخت.

از سوی دیگر نمایش‌هایی که پیش چشم رسانه‌ها در جریان نشست‌هایی همچون گردهمایی دو روز پیش صورت می‌گیرد نشان می‌دهد سلطنت‌طلبان بیشتر به دنبال استفاده و به عبارتی سوارشدن بر تکاپوی تبلیغاتی و رسانه‌های سلبریتی‌ها و سایر چهره‌های مخالف خارجی هستند تا نشستن کنار آنان برای دستیابی به یک هدف مشترک.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وصله ناجور پهلوی در چهل‌تکه مخالفان جمهوری اسلامی بیشتر بخوانید »