پوتین

کاخ کرملین: سخنرانی مهم پوتین امروز برگزار می‌شود

کاخ کرملین: سخنرانی مهم پوتین امروز برگزار می‌شود



سخنگوی دولت روسیه اعلام کرد که رئیس‌جمهور این کشور امروز چهارشنبه در مقر وزارت دفاع «سخنرانی مهم و طولانی» خواهد داشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «دیمیتری پسکوف»، سخنگوی کاخ کرملین بدون اشاره به جزئیات اعلام کرد ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه امروز چهارشنبه در نشستی در وازت دفاع این کشور «سخنرانی مهم و طولانی» خواهد داشت.

پسکوف که امروز در جمع خبرنگاران صحبت می‌کرد افزود که پیش از سخنرانی پوتین، «سرگئی شویگو» گزارشی را قرائت خواهد کرد.

هفته پیش یک منبع آگاه در پارلمان روسیه در گفت‌وگو با «تاس» درباره سخنرانی سالانه ولادیمیر پوتین با عنوان «خطاب به ملت» اعلام کرد سخنرانی سالانه رئیس‌جمهور ولادیمیر پوتین، احتمالاً ۲۰۲۳ برگزار می‌شود.

به این گفته منبع آگاه این سخنرانی سالی یک بار برگزار می‌شود و شمارش معکوس (برای برگزاری سخنرانی آینده) از سخنرانی قبلی آغاز می‌شود.به همین دلیل هم احتمالاً این سخنرانی سال آینده برگزار شود.معتقدم امسال این سخنرانی انجام نخواهد شد.

سخنرانی سالانه سال گذشته پوتین در اوایل اردیبهشت ۱۴۰۱ برگزار شد.

«دیمیتری پسکوف» سخنگوی ریاست جمهوری روسیه دیروز اعلام کرد کنفرانس خبری سالانه ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه تا سال جدید میلادی برگزار نمی‌شود. هر چند تلاش بر این است تا فرصتی برای گفتگو با رسانه‌ها فراهم شود.

سخنگوی ریاست جمهوری روسیه در ادامه بار دیگر تاکید کرد: بله، تا قبل از سال نو کنفرانس خبری برگزار نخواهد شد، اما ما انتظار داریم که رئیس جمهور فرصتی برای گفتگو با [رسانه ها] پیدا کند، همانطور که به طور منظم از جمله در جریان سفرهای خارجی خود این کار را انجام می دهد.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کاخ کرملین: سخنرانی مهم پوتین امروز برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »

بازهم ایران در برابر روسیه تحقیر شد!

رادیو فردا: رکورد مبادلات تجاری میان ایران و روسیه شکسته می‌شود



رادیو فردا می‌گوید: برآورد می‌شود مبادلات تجاری روسیه و ایران تا پایان سال جاری رکورد تاریخی را بشکند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: وبسایت رادیو فردا به نقل از گزارش خبرنگار خود از روسیه نوشت: ولادیمیر ایوین رئیس‌گمرک روسیه به روزنامه ایزوستیا گفت روابط دوستانه دولت‌ها، توجه روسیه به تجربه‌های تهران که سال‌هاست تحت تحریم‌ بوده و موقعیت جغرافیایی ایران، مسکو را ترغیب کرده با جدیت بهبود روابط تجاری-اقتصادی با تهران را پیگیری کند. سرگئی کاترین رئیس‌اتاق بازرگانی روسیه نیز به این روزنامه گفت تحریم‌ها که روابط مسکو با شرکای سنتی‌اش در غرب را مختل کرده، دلیل عمده تجارت با ایران است، به‌ویژه که ایران، در مسیر دسترسی روسیه به بازارهای خاورمیانه و جنوب آسیا قرار دارد. مواد غذایی و محصولات کشاورزی ۹۰ درصد صادرات روسیه به ایران و ۷۰ درصد صادرات ایران به روسیه را تشکیل می‌دهد؛ سایر اقلام صادراتی ایران به روسیه، عمدتاً مصالح ساختمانی و فرآورده‌های پتروشیمی‌ است.

این گزارش می‌افزاید: در شرایط تحریم، همکاری‌های نظامی روسیه و ایران رو به افزایش است و هر چند مقامات دو کشور جزئیاتی از این همکاری‌ها ارائه نمی‌دهد و منکر گزارش‌ها از رشد بی‌سابقه مبادلات تسلیحاتی هستند، رفت‌وآمد مسئولین نظامی افزایش یافته و صرفاً در روزهای اخیر معاون وزیر دفاع روسیه از تهران و همتای وی از مسکو دیدار کردند.

رادیو فردا همچنین نوشت: به دلیل تحریم‌ها و بازبینی واردات نفت و گاز روسیه در اروپا، مسکو ناچار شده به دنبال مشتریان جدید باشد و به آنها تخفیف‌های قابل‌توجه ارائه دهد. در عین حال به دلیل رشد قیمت‌ها در بازار جهانی، کاهش ارزش روبل و محدودیت‌های سنگین مالی-بانکی که برای جلوگیری از فرار سرمایه اعمال شده، بودجه روسیه بیش از ۳۰ درصد نسبت به سال گذشته درآمد خواهد داشت که دست‌کم ۴۵ درصد آن به تأمین «نیازهای دفاعی-امنیتی» تخصیص داده شده و برآورد می‌شود سال آینده نیز به طور بی‌سابقه حدود پنج درصد درآمد ناخالص روسیه برای تامین مالی جنگ اختصاص ‌یابد. پوتین معتقد است که این هزینه‌ها قابل تحمل است و از آنجا که کشورهای غربی میل به اعمال تحریم‌های دردناک علیه روسیه ندارند، نه امسال و نه طی سال آینده فشار تحریم آن‌قدر نخواهد بود که کرملین را از ادامه جنگ بازدارد. روسیه خود را با این شرایط تحریم وفق داده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رادیو فردا: رکورد مبادلات تجاری میان ایران و روسیه شکسته می‌شود بیشتر بخوانید »

پوتین فرمان بسیج میلیونی را صادر خواهد کرد

پوتین فرمان بسیج میلیونی را صادر خواهد کرد



سرلشگر آندری کووالچوک یکی از فرماندهان عالی رتبه ارتش اوکراین در مصاحبه با شبکه خبری اسکای نیوز گمانه زنی کرد که رئیس جمهوری روسیه فرمان بسیج میلیونی سربازان روس را صادر کند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آندری کووالچوک دیروز (۲۶ آذر) گفت که در این صورت نیروهای مسلح اوکراین آماده خواهند بود تا با این قوای روس مقابله کنند هر چند که به حمایت تسلیحاتی بیشتر غرب از جمله جنگ افزارهای خوشه ای نیاز خواهند داشت.

کووالچوک ۴۸ ساله که ضدحمله بزرگ پائیز در جنوب اوکراین و بازپس گیری شهر خرسون و بخش هایی از آن استان را طراحی کرد به اسکای نیوز گفت که اوکراین در جنگ پیروز خواهد شد و تمامی سرزمینش از جمله شبه جزیره کریمه را پس خواهد گرفت.

فرمانده عملیات جنوب در پاسخ به پرسشی در زمینه امکان حمله مجدد نیروهای روس از شمال، شرق و جنوب در ۲۴ فوریه (۵ اسفند) و سالگرد حمله به اوکراین، این احتمال را تایید کرد و گفت: ما چنین گزینه هایی را پیش بینی کرده و برای آنها آماده می شویم.

این ژنرال اوکراینی هشدار داد که اگر روسیه برای دومین بار تلاش کند تا باقیمانده ۳۰۰ هزار نیرویی را که تابستان بسیج کرده بود وارد نبرد کند، اوکراین در وضعیت بهتری برای دفع این حمله قرار خواهد داشت. وی همچنین گمانه زنی کرد که روسیه با توجه به رکود جنگ، دستور بسیج عمومی دهد و احتمالاً میلیون‌ها سرباز را روانه میدان نبرد کند.

وی با ابراز خوش بینی نسبت به توانایی ارتش اوکراین در مقابله با این ارتش میلیونی گفت: اگر پوتین دست به بسیج عمومی بزند، شرکای ما آماده اند تا تمامی نیرو و تجهیزات لازم برای توقف نه یک ارتش ۳۰۰ هزار نفری، بلکه یک ارتش میلیونی را در اختیار ما قرار دهند.

به گفته وی، در آن صورت جنگ افزارهای غربی باید برای مقابله با چنین وضعیتی مرگبارتر باشند.

کووالچوک گفت: ما دیگر نه تفنگ که تیربار می خواهیم. نه توپ و خمپاره که بمب خوشه ای نیاز داریم. ما هم تانک و هواپیما می خواهیم و هم پدافند هوایی قابل اعتماد که کارایی آن دست‌کم ۹۵ درصد باشد.

وی با اشاره به عملیات بازپس‌گیری بخش هایی از کرانه غربی رودخانه دنیپر در جنوب اوکراین، گفت که هدف اصلی این عملیات نابودی تمامی سربازان روس در این منطقه بود. شتاب در آغاز عملیات و کمبود مهمات موجب شد تا روس ها امکان عقب نشینی یابند و بخشی از آنان جابجا شده و در شرق اوکراین فعالیت کرده و بخشی دیگر همچنان قادر به حمله به کرانه غربی باشند. در نتیجه، این پاتک ۵۰ تا ۶۰ درصد موفق بود.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پوتین فرمان بسیج میلیونی را صادر خواهد کرد بیشتر بخوانید »

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!



آن موقع‌ها یک جایی برنج می دادند که کوپنی نبود. حاج آقا ده کیلو گرفته بود. بعد گفت که آقا رضا هم برود و بگیرد. آقا رضا قبول نکرد و گفت بابا ده کیلو گرفته و بس است. مگر می خواهی انبار کنی!؟

گروه جهاد و مقاومت مشرق سردار شهید حاج رضا فرزانه متولد سال ۱۳۴۳ در تهران، یکی از مسئولان و فرماندهان اسبق لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید. وی بعد از بازنشستگی در سپاه، به عنوان فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور و معاون بازرسی این ستاد منصوب شد.

شهید فرزانه از جانبازان دفاع مقدس بود که سه بار طی سال‌های ۱۳۶۲، ۱۳۶۵ و ۱۳۶۷ در دوران جنگ تحمیلی مجروح شد. وی از جمله جانبازان شیمیایی دفاع مقدس بود که از یاران نزدیک سردار شهید حسین همدانی محسوب می‌شد و پس از ۴۰ روز حضور داوطلبانه در سوریه به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. پیکر حاج رضا فرزانه پس از شهادت در منطقه ماند و پس از گذشت شش سال در پی عملیات کاوش، کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.

گفتگوی قبلی ما با همسر شهید حاج رضا فرزانه را هم اینجا بخوانید:

دختری که در مراسم عقد، ۳ بار «بله» گفت +عکس

پنهان کردن مجروح جنگی در بیمارستان لقمان‌الدوله! +عکس

انتظار عجیب مادر شهید در دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها!

عروسی با کفش‌های کتانی! + عکس

پیامک حاج رضا به گوشی شهید همدانی چه بود؟

خبر شهادت «حاج رضا» را همه می‌دانستند جز ما!

شب ۲۳ بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت!؟

مزار خالیِ «حاج رضا» آرامم می‌کرد

تعبیر رهبر انقلاب درباره شهید فرزانه

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگو با مادر شهید حاج رضا فرزانه است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!

*اهل مسجد بود

رضا از بچگی به مسجد می رفت. پدرش خیلی تأثیر داشت و رضا را با خودش می برد. بعد انقلاب هم بسیجی شد. مسجدمان یک پیش‌نماز داشت به نام حاج قدرتی که خیلی خوب بود. همین رفتارهای خوب بود که پای رضا را به مسجد باز کرد.

توی بسیج با موتور به اطراف مهرآباد می رفت و نگهبانی می‌دادند. قبل از انقلاب هم در مسجد، مکبر بود. خود حاج آقا هم مؤذن مسجد بود. قبل از نماز همیشه در مسجد بود و اذان می‌داد. آقا رضا هم به خاطر پدرش همیشه در مسجد بود. بعضی وقت‌ها با بچه‌ها و دوستانش در مسجد می‌خوابید.

*درسش را رها کرد

بعد از انقلاب، خیلی زود جنگ شروع شد و هواپیماها آمدند و مهرآباد را زدند. آن موقع آقا رضا درسش را رها کرده بود. می رفت مسجد و شب‌ها هم می رفت کشیک می‌داد. کسانی که بزرگتر از آقا رضا بودند به منطقه رفته بود و شهید شده بودند. یک روز آقا رضا آمد و گفت دوستم بیک‌محمدی به عملیات رمضان رفته و نیامده. رضا گفت من می‌خواهم بروم منطقه. گفتم برای چی؟ گفت می خواهم بروم ببینم دوستم بیک‌محمدی را پیدا می‌کنم یا نه. حدودا ۱۸ ساله بود. یک دفعه دیدم یکی از دوستانش که بعدا شهید شد، در زد و گفت حاج‌خانم! آقا رضا آمد. یک هفته است آمده ولی زخمی شده… بعدا فهمیدم همه لباس‌ها و بدنش سوخته بود. لباس تنش تکه پاره شده بود. آورده بودند بیمارستان ولی ما خبر نداشتیم. دوست آقا رضا گفت یک لباس بده تا آقا رضا را از بیمارستان بیاورم. یک لباس دادم و رفت.

* دو هفته خوابید

همسایه مان گفت آقا رضا زخمی شده؟ گفتم نه… وقتی حاج اقا آمدند به ایشان گفتم می گویند آقا رضا زخمی شده. گفت کدام بیمارستان، گفتم من نپرسیدم. گفت چرا نپرسیدی؟ گفتم قرار شد آقا رضا را بیاورند. ناهار را درست کردم و دیدم که آقا رضا با دوستش آمد. یک عصا دستش گرفته بود و یک پایش هم زخمی بود و دمپایی پایش بود.

دو هفته در خانه خوابید. بعدش دیگر رفت جبهه و پایش به آنجا باز شده بود. رفت و آمد و چند بار هم آمد. تقریبا ۱۹ ساله بود که با خانواده خانمش آشنا شد و تصمیم گرفت که ازدواج کند. من گفتم نه؛ الان زود است و کوچکی. خانمش هم بسیجی بودند و در مسجد با هم آشنا شدند.

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!
مادر شهید رضا فرزانه

*اولش اجازه ندادم ازدواج کند

یک سال من ازدواج کند اجازه ندادم و گفتم حالا زود است. یک سال بعد، آقا رضا ۲۰ ساله بود که رفتیم خواستگاری. دوستان زیادی داشت که خیلی‌هایشان شهید شدند. یک روز آمد و گفت که دوستم امیر شاه‌آبادی شهید شد و مادرش خیلی دلاور بود. من هم دوست دارم شما هم اینطوری باشی. من رفتم پیکر شهید را گرفتم و آوردم، مادرش خیلی مقاوم بود. من هم دوست دارم اگر شهید شدم، ‌ تو اینطوری باشی. گفت من مادرانی که گریه می کنند را دوست ندارم.

* دسته گل به دستم بگیرم؟

خلاصه رفتیم خواستگاری و خودشان با هم آشنا شده بودند. خانمش هم با دخترم دوست بودند. قبول کردند و آمدند دسته گل گرفتند که بروند پیش آقا، برای عقد، قبول نکرد که دسته گل را دستش بگیرد. می گفت من خیلی از دوستانم شهید شده‌اند، حالا دسته گل به دستم بگیرم؟ خلاصه دسته گل را داد به داماد بزرگمان که ببرد. همه مراسم‌ها در خانه خودمان برگزار شد. خانواده عروس هم آمدند خانه ما و مراسم‌ها برگزار شد. حدود هشت ماه هم نامزد بودند.

* «آقا» خطبه عقدشان را خواندند

سال ۶۳ آقا رضا و خانمش پیش حضرت آقای خامنه ای رفتند. من و خواهرم و شوهرخواهرم و شوهرم بودند که با هم رفتیم خدمت آقا که آن زمان رییس جمهور بودند و عقدشان را خواندند و آمدیم. هشت ماه هم نامزد بودند. آقا رضا سال ۶۲ محافظ رییس جمهور بودند و آشنایی‌شون با آقا از آنجا بود.

بعد از هشت ماه که آقا رضا از منطقه آمد، گفت می‌خواهم خانمم را بیاورم خانه. گفت عروسی و مهمانی هم وقت نداریم بگیریم. حتی گفت در مسجد هم برنامه‌ای برگزار نکنیم. ده روز بعد رفت منطقه. می رفت منطقه و دو ماه تا چهل روز آنجا بود. وقتی می آمد ده روز می ماند و دوباره می رفت.

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!

* نمی خواهم عروسی بگیرم!

رضا گفت من خوشم نمی اید و نمی خواهم عروسی بگیرم. این همه مردم شهید شده اند، من که نمی توانم عروسی بگیرم و دست بزنم؟ به همین خاطر عروسی نگرفت. رفتند قم و از انجا آمدند و یک هفته ماند و دوباره رفت منطقه. گاهی ۵۰ روز و گاهی دو ماه می ماند. چند روز می آمد مرخصی و دوباره می رفت. دو سال بعد از آن، خانمش باردار شد. پسر بزرگش به دنیا آمد. خانمش پیش من بودند. آن موقع دو تا دخترم ازدواج کرده بود و سه دختر در خانه داشتم. یک پسرم هم کوچک بود. خانم آقا رضا هم پیش ما زندگی می کرد.

سالی که تهران موشک‌باران می شد، حاج آقا خیلی دوست داشت برود منطقه. یک بار که آقا رضا سه ماه رفته بود برای شناسایی به داخل عراق، ما سه ماه ازش خبری نداشتیم که شهید شده یا نه. خیلی ناراحت بودیم. بعدش حاج آقا می خواست برود جبهه من هم موافقت کردم و رفتند به جبهه. آقا رضا هم که هنوز وضعیتش معلوم نبود. بعدش یک روز آقای قاسم رحمانی که الان دامادم شده، یک روز آمد و گفت حاج آقا گفته من یک جفت پوتین در فلان جا گذاشته ام، ‌بدهید تا برای حاج آقا ببرم. اگر خبری هم از آقا رضا آمده، به من بدهید تا برای حاج آقا ببرم.

* حاج آقا شب‌کار است

یک شب خوابیدم و بعد دیدم که حیاتمان خیلی بزرگ بود و درب حیات هم شیشه‌ای بود. خیلی ها هم می پرسیدند چرا حاج آقا اذان نمی گوید؟ من می گفتم حاج آقا شب‌کار است و شب‌ها دیر می آید و نمی تواند اذان بگویند. نصف شب بود که دیدم زنگ زدند. رفتم و در راهرو را باز کردم و در شیشه، سایه من را دیدند. آقا رضا من را دید و گفت مامان! در را باز کن. آقا ررضا آمد و دیدم همه کف پایش طاول زده. همه مدارکشان هم در دره افتاهد بود و پیدا نکرده بودند. گفت بابایم کو؟ گفتم شب‌کار است و نیامده. پسر کوچکم دو تا دخترم را بیدار کرد. پسر کوچکم ناگهان گفته بود که بابا هم رفته منطقه. آقا رضا هم ناراحت شد و گفت من به بابایم گفتم که یا من باید بروم یا شما. با این بچه های کوچک، صلاح نیست. بهش گفتم من خدوم گفتم برود. می ترسیدم جنگ تمام بشود و اگر جبهه نرفته باشد، خیلی ناراحت می شود. حاج آقا سه ماه در منطقه بود. دخترم به آقا رضا گفته بود من باردارم. شما برو و حاج آقا را بفرست که بیاید تا اگر بچه‌ام به دنیا آمد، مادرم بتواند بیاید پیش ما و از من نگهداری کند.

* من سالمم

آقا رضا رفت منطقه و من هم قبلش چند بار حنا به پایش زدم که کمی خوب شود. بعدش حاج آقا آمد. این عکس ها را هم حاج آقا در منطقه انداختند. آقا رضا هم در منطقه ماند تا وقتی که جنگ تمام شد.

جبهه که بود، برایم نامه می نوشت. بعضی وقت ها دوستان آقا رضا نامه هایش را برای می آورد. نامه را که می خواندم، آرام می شدم. سلام و احوالپرسی می کرد و می نوشت که مادر! من سالمم و ناراحت من نباشی. من هم پیش خودم می گفتم ناراحت نیستم. خدا پشت و پناهت باشد.

* رختخواب را جمع می کردم

گاهی که می دیدم جنگ شدید شده، احساس می کردم این دفعه که رفت، دفعه دیگر آقا رضا را نمی بینم. مثلا رختخواب را جمع می کردم و می گفتم الان پسرم در سنگر سرد و گرم خوابیده و من نباید روی رختخواب نرم بخوابم. در نامه‌ها برایم می نوشت که جایش خوب است و من نگرانش نباشم. مثلا اگر زودتر می آمد به مرخصی، خیلی خوشحال می شدیم. همسرش هم که پیش من بود.

* خیلی مخلص بود

آقا رضا خیلی مخلص بود. ما در خانه مان که بزرگ بود، مستأجر داشتیم. سرش را می انداخت پایین و می آمد. یک بار عکسی از خودش در منطقه فرستاده بود که خیلی می خندید. همسایه مان که این عکس را دید، پرسید حاج خانم! آقا رضا هم می خندد؟… گفتم بله که می خندد!… گفت آخر در این مدت، هیچ وقت سرش را بالا نمی آورد و ما صورتش را هم ندیده ایم.

مستأجرمان دختر بزرگ داشتند و آقا رضا خیلی احتیاط می‌کرد و احترامشان را حفظ می کرد و نگاه نمی کرد. هم خدا بیامرزد پدرش و هم خودش خیلی با اخلاص بودند. آقا رضا هر چیزی که یاد گرفته بود، از پدرش یاد گرفته بود. حاج آقا خیلی مومن بود.

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم!

*بستنی‌فروشی با چرخ

تابستان ها می رفتند بستنی یخی را در چرخ می گذاشتند و می فروختند. یک روز دیدم یک چرخ آورد به خانه. گفت رفتم جایی، آشنا بود، گفتم این چند تا بستنی را بده تا من بفروشم. گفتم این ها آب می شود و ضرر می کنی. گفت نه می خواهم کار کنم تا پول در بیاروم. تقریبا یکی دو سال تابستان ها کار می کرد و با چرخ، بستنی یخی می فروخت. خیلی بچه باغیرتی بود.

*برنج زیادی نمی‌خواهیم!

آن موقع‌ها یک جایی برنج می دادند که کوپنی نبود. حاج آقا ده کیلو گرفته بود. بعد گفت که آقا رضا هم برود و بگیرد. آقا رضا قبول نکرد و گفت بابا ده کیلو گرفته و بس است. مگر می خواهی انبار کنی!؟ بذارید به یک نفر دیگر برسد. ما که دو نفر بگیریم، شاید ب یک نفر دیگر برسد. می ترسید که در احتکار شریک بشود.

*سید احمد معصومی‌نژاد

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمی‌خواهیم! بیشتر بخوانید »

اروپا به دنبال دادگاهی برای محاکمه پوتین

اروپا به دنبال دادگاهی برای محاکمه پوتین



اتحادیه اروپا در تلاش است تا دادگاهی برای محاکمه رئیس جمهور روسیه تشکیل دهد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، اتحادیه اروپا به دنبال تشکیل دادگاهی ویژه برای محاکمه «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه به ادعای ارتکاب جنایات جنگی است.

پیش از این اوکراین از کشورهای غربی خواسته بود، روسیه و مقام های ارشد این کشور به همین بهانه محاکمه شوند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اروپا به دنبال دادگاهی برای محاکمه پوتین بیشتر بخوانید »