پیامبر ( ص )

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نسبت بین عاشورا و دفاع مقدس هشت ساله ما در چیست؟ آیا اگر رزمنده‌ها عاشورایی نمی‌شدند با آن امکانات کم می‌توانستند بر صدام که بیشتر کشور‌های سرمایه‌داری پشتیبانش بودند، غلبه کند؟ چرا و چگونه عاشورا و دفاع مقدس ما با هم گره خوردند؟ این‌ها سؤالاتی است که سعید حدادیان به آن‌ها پاسخ داده است. وی معتقد است عاشورا و دفاع مقدس مفاهیم و گفتمان‌های جدای از هم نیستند.

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

آقای حدادیان شما مداح هستید و فضای هیئت و دفاع مقدس را از نزدیک لمس کردید. به اعتقاد شما دفاع مقدس ما چگونه با عاشورا و قیام اباعبدالله (ع) گره خورده است؟

یکی از بزرگان ریاضی دنیا زمانی که در مقطع ابتدایی درس می‌خواند، فقط جواب سوال‌های ریاضی را می‌نوشت و با او دعوا می‌کردند که چرا اینگونه است. هنوز کشف نکرده بودند که این آدم استاد ریاضی است. بعد‌ها مورد بررسی قرار دادند و دیدند که این سؤالات خیلی برای او آسان و بدیهی است.

من نمی‌خواهم بگویم جواب سوال شما آسان است اما پاسخ آن برای مردم ما بدیهی و روشن است. این مربوط به هشت سال دفاع مقدس نیست بلکه حدود ۲۰۰ سال است که نفس مسئله عزاداری برای سیدالشهدا (ع) و ایام‌الله عاشورا گره‌گشای کار‌های مردم ماست.

شما نهضت تنباکو را ببینید یا به تبریز، مشهد، اصفهان و… نگاه کنید که چه تاریخ‌هایی دارند. مثلا در شب تاسوعا یا عاشورا در تبریز مردم می‌خواستند بیرون بریزند که حکومت به دست و پای حاج جواد آقا می‌افتد که او مانع شود و بنا به مصلحت دعوت به آرامش می‌کند. همین حرکت‌ها باعث می‌شوند که نهضت تنباکو به پیروزی برسد.

این حرکت‌ها فقط مختص نهضت تنباکو نبود. به مشروطه مراجعه کنید، به تحصن‌های اولیه و ثانویه در قم و در حرم سیدالکریم (ع) نگاه کنید. آن وقت است که به این نتیجه می‎رسید که نماد‌های مذهبی ما همین محرم‌ها و صفر‌ها هستند.

امام (ره) اردیبهشت ۵۷ در روز‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی عنوان می‌کنند که «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»؛ لذا می‌توان گفت که دفاع مقدس و عاشورا نه ‎تنها تقارن دارند بلکه با هم انطباق نیز دارند و انطباق امسال روز اول ماه محرم و هفته دفاع مقدس فقط یک انطباق ظاهری است وگرنه این دو اصلا قابل تفکیک نبوده و نیستند و ما زیر بیرق «هیهات من الذله» جمع هستیم و شهادت کرامت ماست؛ منتها در دفاع مقدس یک جور دیگری ظهور و بروز می‌یابد.

حاج حسین انصاریان می‌گفت که اگر کشور دیگری غیر از عراق به ما حمله کرده بود، شاید عامل انگیزشی برای دفاع به این قدرت و قوت نبود. حمله صدام به ما آرزوی زیارت کربلای امام حسین (ع) را متبلور کرده بود. این نکته خیلی در ارتقاء روحیه شهادت‌طلبی و مجاهدت مردم تاثیرگذار بود.

دفاع مقدس در آن هشت سال تمام شد اما راه حرم امام حسین (ع) باز شده است و این در پیاده‌روی اربعین دارد خودش را نشان می‌دهد. ۴۰ سال راه کربلا بسته بود و صدام ملعون عده قلیلی را که از قریه‌ای برای زیارت امام حسین (ع) رفته بودند، کشت.

از زیارت امام حسین (ع) انقلاب، نهضت و شورش علیه استکبار می‌تراود. هر چیزی که منصوب و متعلق به دستگاه امام حسین (ع) است، عامل ازدیاد مقاومت و زیاد شدن استقامت و روحیه مجاهدت و شهادت‌طلبی است. حال تصاویر متعددی دور سرم می‌چرخد. حاج عبدالله عرب نجفی می‌گفت: من اگر یک هفته روضه نشنوم، روحیه‌ام داغون می‌شود. من یادم می‌آید در عملیات بدر یک نفر دستش قطع بود و می‌خواست دوباره به عملیات برود. این افراد این روحیه را از کجا گرفتند؟ همه این درس‌ها را از کربلا گرفتند.

در سال ۶۶ فردی برادرش شهید شده بود و من به او گفتم که برادرتان شهید شده است و الان خانواده به شما احتیاج دارد. زود برگرد. گفت: نه نمی‌توانم بروم، باید باشم. بعد شروع کرد از کربلا گفتن و گریه کردن. یک حال ویژه‌ای داشت. به من گفت: آقا سید یا شاید هم حاج سعید؛ من کربلا را نبینم می‌میرم. عاشق امام حسین (ع) هستم. هر روز صبح همه گردان‌ها را یا هر جا می‌رفتید، زیارت عاشورا می‌خواندند. همه جای جبهه زیارت عاشورا می‌خوانند. همه رزمنده‌ها صبح «السلام علیک یا امام حسین (ع)» داشتند. این‌ها را باید چطوری از محرم سوایشان کنیم؟ امام حسین (ع) زیارت‌های دیگر هم دارد. اسمش زیارت عاشوراست. چرا مردم وارث نمی‌خواندند، چرا عرفه و رجبیه و شعبانیه و… نمی‌خواندند؟

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

حال و هوای محرم و صفر در جبهه‌ها چطور بود؟

برای تهرانی‌ها ویژه بود. بعضی از آدم‌ها مثل حاج منصور، خودشان یک شعله عظیم از کربلا بودند. در دهه محرم بچه‌ها خودشان را بیشتر به جلسات روضه می‌رساندند. می‌گفتند ما برویم در شهر و دیارمان علم امام حسین (ع) را برداریم. همین‌ها عده‌ای را با خودشان به جبهه می‌آوردند. این نکته مهمی است. دهه محرم، دهه یارگیری در شهر‌ها و روستا‌ها بود. دهه هل من ناصر رزمنده‌ها بود. می‌رفتند در شهر و دیارشان هل من ناصر می‌گفتند و می‌آمدند. خودشان هم انرژی می‌گرفتند.

از دهه محرم خاطره خاصی را در ذهن دارید؟

یکی از قشنگ‌ترین عاشورا‌های عمرم، عاشورای آخرِ مرصاد بود. شب عاشورا حاج عبدالله عرب‌نجفی آمد و گفت که بیا به تیپ و گردان ما برویم. من شب عاشورا بعد از اتمام برنامه خودمان، به آنجا رفتم. هم موقع رفتن تصادف کردیم و هم موقع برگشتن. این خاطرات بماند. در منطقه‌ای که بودند، یک فضای خیلی زیبایی درست کرده بودند. اخیرا عکس‌هایش را هم دیدم. خیمه‌گاه داشتیم و روز عاشورا خمیه‌سوزان داشتیم. شب عاشورا برنامه خیلی خوبی داشتیم. روز عاشورا ما دسته داشتیم. مقرمان کرمانشاه بود.

اهالی یک روستا اهل تسنن بودند که از رزمنده‌ها استقبال کردند. با اینکه ما یک گردان عظیمی بودیم ولی گوسفند کشتند و اسفند دود کردند. ما در روستا حسین حسین گفتیم و خودمان را دوباره به مقرمان رساندیم و به فضای خمیه‌سوزان رسیدیم. من رفتم و وسط خیمه‌ها ایستادم. یک طرف جنازه‎ای نمادین با لباس زمان کربلا درست کردند و طرف دیگر جنازه‌ای با نماد لباس امروزی و بچه‌های رزمنده‌ها. خون گلوی این‌ها به یک جا می‌رسید و یک جا جمع می‌شد. نماد نشسته حضرت زینب (س) را با چادری درست کرده بودند که آدم وقتی این‌ها را می‌دید، تکان می‌خورد.

کل شب عاشورا اینطور بود. یادم است ظرف آبی را نزدیک چهارپایه وسط خیمه‌گاه گذاشته بودم. وسط روضه‌خوانی نمی‌دانم چه گفتم و مقداری از این آب را در دست گرفتم و طرف مستمع پاشیدم. اصلا صدای گریه‌ای بلند شد. اوضاع خیلی عجیب و غریبی بود. آخر جنگ بود. این‌ها مانده بودند و از شهادت هیچ نصیبشان نشده بود. شهیدی به نام شهید دهقان داشتیم. در حال آرپی‌جی زدن، او را زده بودند. سرش رفته بود. به زین‌العابدینی گفتم که این کیست؟ گفت این دهقان است. عملیات تمام شده بود و من عقب آمده بودم. یادم نمی‌رود شهید آقاعشقی داشت با ما شوخی می‌کرد، گفتم شما شهید می‌شوید.

گفت: نه، من می‌خواهم فرمانده لشکر شوم. او از مسئولین گروهان بود. گفت من می‌خواهم بمانم. حالا جنازه او و جنازه هفت، هشت ۱۰ تا از بچه‌ها، روی زمین بود و من وسط این‌ها نشسته بودم. جالب اینجا بود که حرف زدن خودم را هم نمی‌شنیدم. این برایم خیلی سخت و خیلی بد بود. از لب‌خوانی بچه‌ها متوجه شدم که می‌گفتند برایمان بخوان.

من شروع کردم به دشتی خواندن. خیلی از بچه‌ها گریه کردند تا اینکه آمدند و به من حالی کردند که حاج علی سراج صدایم می‌کند. گفتیم در این اوضاع و احوال؟! حاج علی سراج هم اینجا بیاید. گفتند نه شما بروید. رفتم و وقتی در را باز کردم دیدم که یک جنازه وسط است و این‌ها دور آن جنازه حلقه زدند. فرمانده‌ها با هم بد جوری گریه می‌کردند. گفتند یک چیزی برای ما بخوان. گفتم بابا این همه شهید، حالا شما فقط این یکی را چسبیدید؟

یکی گریه کرد و گفت: بابا این حاج اکبری است. فرمانده گروهان است. داداش شهید است. مقام معظم رهبری آن زمان رئیس جمهور بودند. آقا به او گفته بودند که نروید. دو تا خانواده را باید سرپرستی می‌کرد. بچه شاه‌عبدالعظیم بود. شهید شده بود. می‌گفتند این سومین پسر از یک خانواده است که شهید شده و این برای ما خیلی سخت است. ما هم زانوهایمان سست شد و نشستیم. دعا کنید عاقبت ما ختم به خیر شود.

آن فضا را حساب کنید که عزیزترین کسان‌مان دوربرمان افتادند و شهید شدند. آدم‌هایی که ما را دوست داشتند و ما هم آن‌ها را دوست داشتیم، آدم‌هایی که عزیز ما بودند و ما هم عزیز آن‌ها بودیم. عشق‌ها راستین بود. الان در شهر، عشق‌ها بر سر چیست؟ آنجا یک حال دیگری بود. من خیلی شب عملیات دیدم. واقعا آدم یاد شب عاشورا می‌افتاد. وقتی مژده عملیات می‌آمد، بچه‌ها سر از پا نمی‌شناختند و همان احوالات شب عاشورا متجلی می‎شد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست بیشتر بخوانید »

ماجرای نامگذاری حضرت زینب(س)

ماجرای نامگذاری حضرت زینب(س)



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پنجم ماه جمادی الاولی سال پنجم هجری، مصادف با سالروز ولادت حضرت زینب کبری(س) است، تربیت و پرورش این مروارید گرانبها و بی‌مانند در کنار پیغمبر اکرم(ص) و در خانه رسالت بوده است. زینب کبری (س) دُرّ زهرای مرضیه(س) از دست پسر عموی پیغمبر، امیرالمؤمنین(ع) غذا و خوراک خورده و رشد کرده است؛ نموّی قدسی و پاکیزه داشته و پنج تن اهل کساء نسبت به تربیت، پرورش، تعلیم او کوشش کرده‌اند، مربی و مؤدب و معلم این بانوی بزرگوار بوده‌اند.

*چرا زینب کبری(س) را عقیلة‌العرب می‌خوانند/ ماجرای نامگذاری آسمانی زینب(س)

حجت‌الاسلام حسن پناهی‌آزاد، عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره چرایی اختصاص لقب «عقیلة‌العرب» به حضرت زینب(س) این چنین می‌گوید: یکی از القاب حضرت زینب (س) عقیلة‌العرب یا عقیله بنی هاشم است و بنابر قول بعضی از ادبای عرب، «ة» عقیلة‌العرب تای تأنیث است، اما اگر به شکل دقیق‌تر بررسی شود، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ بنابراین عقیل یک فرد خردمند است و عقیلة‌العرب بانویی است که منسوب به بنی هاشم و از طرفی بسیار خردمند است.

وی ادامه می‌دهد: ماجرای نامگذاری حضرت زینب(س) این طور بود که هنگامی زینب(س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا(س) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین(ع) آورد و گفتند: این نوزاد را نامگذاری کنید، حضرت فرمود: من از رسول خدا(ص) در این امر سبقت نمی‌گیرم؛ در این ایام پیامبر اکرم(ص) به مسافرت رفته بودند، اما بعد از بازگشت ایشان، امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر(ص) عرض کردند که نامی را برای این فرزند انتخاب کنید، پیامبر(ص)‌ فرمودند: من نیز در نامگذاری این نوزاد بر خداوند متعال سبقت نمی‌گیرم، سپس جبرئیل(ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر(ص) ابلاغ کرد و گفت: نام این نوزاد را زینب بگذارید که خداوند متعال این نام را برای او برگزیده است.

عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ابراز می‌دارد: مفهوم زینب(س) در ترکیب زبان عربی مرکب از دو اصطلاح است: «زین» و «أب»؛ «زین» به معنای زینت و افتخار پدر است و حضرت زینب(س) عملاً نیز این گونه بودند و دارای ابعاد شخصیتی مشابه پدر بزرگوارشان بودند.

*جمله به یادماندنی امام سجاد(ع) درباره عمه بزرگوارش(س)

حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی رئیس جامعة‌المصطفی‌(ص) العالمیه با اشاره به علم الهی پیامی‌سان عاشورا بیان می‌کند: زینب کبری(س) از یک علم الهی برخوردار بود که امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرماید: «انت بحمدالله عالمة‌ بلا معلمة»؛ تو دانش لدنی داری، از این رو علم و مراتب ولایت پذیری، ولایت مداری، شجاعت و رشادت فوق‌العاده این بانوی بزرگوار، در کنار هم به ایشان یک قدرت رهبری و مدیریت داد که در عمل نیز خود را نشان داد و ما می‌بینیم که تا تاریخ است عاشورا باقی است و تا عاشورا باقی است، نقش حضرت زینب (س) نیز ماندگار خواهد ماند.

*چرا امام علی(ع) خطاب به دخترش فرمود: «فداک ابوک»/حضرت زینب(س) محضر هفت معصوم را درک کرده است

حجت‌الاسلام حبیب‌الله فرحزاد استاد حوزه و دانشگاه نیز با اشاره به اینکه  حضرت زینب(س) در دامان هفت معصوم رشد و پرورش پیدا کرده است، اظهار می‌دارد: این بانوی بزرگوار، خدمت جدشان پیغمبر خدا(ص)، پدر و مادر گرامی‌شان حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) بودند و چون ظرفیت‌ فوق‌العاده‌ای داشتند توانستند محضر ائمه اطهار(ع) را تا امام باقر(ع) درک کند.

این محقق و پژوهشگر علوم دینی ادامه می‌دهد: در حالات حضرت زینب(س) نقل شده است: زمانی که ایشان در دوران طفولیت در دامان علی(ع) بودند و حضرت می‌خواستند اعداد را به زینب(س) آموزش دهند، فرمودند: فرزندم بگو یک، زینب فرمودند: واحد، حضرت امیر(ع) فرمودند: بگو دو (اثنان)، اما حضرت زینب(س) باز گفتند: واحد و همین طور چندین مرتبه حضرت علی(ع) اعداد را شمردند تا زینب(س) آن‌ها را تکرار کند که حضرت زینب(س) فقط می‌فرمودند: واحد!

وی می‌افزاید: وقتی حضرت امیرالمؤمنین(ع) علت این کار را از حضرت زینب(س) جویا شد، حضرت فرمودند: منظور من از واحد، خداوند است و من خدای واحد و یکتا را نام می‌برم و چیزی بعد از ایشان قرار نمی‌دهم،‌ بنابراین از این بیان نورانی حضرت زینب(س) مشخص می‌شود که حتی از شمارش اعداد نیز به خدای متعال توجه پیدا می‌کند و همین موضوع باعث شد تا امام علی(ع) او را در آغوش کشیده و بفرمایند: «فداکِ ابوک» پدرت به فدایت!



منبع خبر

ماجرای نامگذاری حضرت زینب(س) بیشتر بخوانید »