پیرمرد

رهایی پیرمرد همسرکش از اعدام

رهایی پیرمرد همسرکش از اعدام



مرد سالخورده که پس از ۶۰ سال زندگی مشترک، همسرش را کشته بود به ۳ سال زندان محکوم شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، مرد سالخورده که پس از ۶۰ سال زندگی مشترک، همسرش را کشته بود به ۳ سال زندان محکوم شد.این مرد همسرکش با جلب رضایت پسر کوچکش که حاضر به گذشت نبود، از قصاص رهایی یافت و به سه سال زندان محکوم شد.

رسیدگی به این پرونده از شهریورماه سال ۱۴۰۰ به دنبال کشته شدن زنی ۷۵ ساله به نام رباب در خانه‌اش در پرند آغاز شد. پیرزن با ضربه‌های چاقو از پا درآمده بود و پلیس به بررسی پرداخت و شوهر ۸۵ ساله وی را به عنوان مظنون پرونده بازداشت کرد.

مرد سالخورده علت قتل همسرش بعد از ۶۰ سال زندگی مشترک را بی‌توجهی‌های او عنوان کرد و به بازسازی صحنه جرم پرداخت.

در دادگاه
متهم که در حمام زندان زمین خورده بود و با شکسته شدن مهره کمرش با آمبولانس از زندان به دادگاه منتقل شده بود در حالی که روی صندلی‌های شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران دراز کشیده بود از خود دفاع کرد. در این جلسه فرزندان وی اعلام گذشت کردند، اما پسر کوچکش تقاضای قصاص را مطرح کرد و گفت حاضر به گذشت از خون مادرش نیست.

متهم سالخورده در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من و همسرم همیشه به خاطر بی‌توجهی‌های او با هم درگیر بودیم. آخرین بار ساعت ۴ صبح بود که با سیلی که به صورتم خورد از خواب بیدار شدم. من همسرم را دیدم که بالای سرم ایستاده بود. او با عصا ضربه‌ای به سینه‌ام زد که عصا شکست. همسرم چاقو در دست داشت و می‌خواست مرا بکشد. به همین خاطر او را هل دادم. در آن درگیری چاقو ناخواسته با او برخورد کرد و موجب مرگش شد. من هم از ترسم چاقو و لباس‌های خونی را به سطل زباله انداختم. اما همان موقع پسرم سر رسید و پلیس را خبر کرد.

در پایان جلسه پیرمرد توانست رضایت پسر کوچکش را نیز جلب کند و از قصاص رهایی یابد.قضات دادگاه از جنبه عمومی جرم وی را به ۳ سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند.

منبع: باشگاه خبرنگاران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رهایی پیرمرد همسرکش از اعدام بیشتر بخوانید »

محاکمه پیرترین قاتل ایران

محاکمه پیرترین قاتل ایران



مرد سالخورده که متهم است در جنایت خانوادگی همسرش را کشته در حالی از خود دفاع کرد که توان ایستادن نداشت و روی صندلی‌های دادگاه دراز کشید. وی مدعی شد در کشمکش خانوادگی چاقو ناخواسته با همسرش برخورد کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، رسیدگی به این پرونده از شهریور سال ۱۴۰۰به دنبال کشته شدن زنی ۷۵ ساله به نام رباب در در خانه‌اش در پرند رباط کریم آغاز شد.

وقتی مأموران رهسپار خانه قربانی شدند با جسد خونین زن سالخورده روبه رو شدند که در آشپزخانه قرار داشت و ماهیتابه‌ای خونین کنار وی افتاده بود.شواهد نشان می‌داد پیرزن با ضربه‌های ماهیتابه و چاقو از پای درآمده است.

پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به مأموران گفت: من چند سال است ازدواج کرده‌ام اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر می‌زنم یا با آنها تلفنی صحبت می‌کنم. امروز هرچه تماس گرفتم کسی تلفنم را جواب نداد، نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی‌دهد. اما او گفت مادرت خسته بوده و به خواب رفته است. من که از لحن صحبت پدرم به او مشکوک شده بودم وارد آشپزخانه شدم و ناباورانه جسد مادرم را دیدم که غرق خون روی زمین افتاده بود. نبض او را گرفتم و متوجه شدم جان سپرده است.

وی ادامه داد: من که شوکه شده بودم سراغ پدرم رفتم و از او سؤال پرسیدم. اما او مدعی شد وقتی از خانه بیرون رفته بود چنین بلایی سر مادرم آمده است. من که به ماجرا مشکوک شده بودم به سرعت با پلیس تماس گرفتم.

به دنبال اظهارات پسر جوان، مأموران پدر ۸۵ ساله وی را بازداشت کردند اما وی مدعی شد از نحوه قتل همسرش اطلاعی ندارد.

اعتراف به جنایت خانوادگی

وی گفت: من و رباب ۶۰ سال پیش باهم ازدواج کردیم با اینکه من خیلی به او محبت می‌کردم اما او هیچ محبتی به من نمی‌کرد و همیشه به من بی‌توجهی می‌کرد. بود و نبودم برایش مهم نبود و همه توجه‌اش به پسرمان بود.

وی ادامه داد:من به بیماری‌های زیادی مبتلا شدم و بارها حالم بد شده ولی او مرا با حال بد رها می‌کرد و به خانه پسرمان می‌رفت. اوبه تازگی همه اموالمان را به نام پسرمان کرده بود و من بیشتر احساس پوچی می‌کردم تا اینکه آخرین بار در آشپزخانه باهم بحث کردیم. من از او خواستم تا اخلاقش را عوض کند اما او به من بی‌اعتنایی کرد و دعوا میان ما بالا گرفت. من که عصبانی شده بودم از کوره در رفتم و با ماهیتابه به سرش زدم. او به من حمله کرد و من چاقوی آشپزخانه را به سمتش گرفتم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به خودم آمدم که او روی زمین افتاده بود. من که ترسیده بودم لباس‌های خونی خودم را در کیسه زباله گذاشتم و بیرون بردم.همان موقع پسرمان به خانه آمد و متوجه موضوع شد و به پلیس خبر داد.

نخستین سرنخ

مأموران در نخستین گام از تحقیقات به بررسی دوربین‌های مداربسته ساختمان پرداختند. در بررسی‌ها مشخص شد در زمان وقوع جنایت، رباب و همسرش در خانه تنها بود ه‌ا ند و ساعتی بعد محمود با در دست داشتن کیسه‌ای مشکی از خانه خارج شده است.با به دست آمدن این سرنخ، مأموران زباله‌های نزدیک ساختمان را بررسی کردند و کیسه‌ای را که این پیرمرد به سطل زباله انداخته بود پیدا کردند که در آن چند لباس خونی وجود داشت.

با افشای راز جنایت خانوادگی محمود تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل همسرش اعتراف کرد.

در دادگاه

وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و پرونده‌اش برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا از خود دفاع کند.

در ابتدای جلسه فرزندان قربانی اعلام گذشت کردند و گفتند حاضر به قصاص پدرشان نیستند. اما پسرکوچک قربانی قصاص خواست.

وی درحالی‌که اشک می‌ریخت در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من اولین نفری بودم که وارد خانه شدم و بالای سر جسد مادرم رسیدم. من هر روز به آنجا می‌رفتم و به پدر و مادرم سر می‌زدم.هنوز خاطره آن روز از ذهنم پاک نشده و من نمی‌توانم از خون مادرم گذشت کنم. به همین خاطر برای پدرم قصاص می‌خواهم. سپس متهم سالخورده که در حمام زندان زمین خورده و مهره کمرش شکسته و با آمبولانس از زندان به دادگاه منتقل شده بود به سختی از جا برخاست تا در جایگاه ویژه بایستد. اما چون پیرمرد توان حرکت نداشت به کمک مأموران بدرقه روی صندلی‌های دادگاه دراز کشید تا از خود دفاع کند.

وی که به سختی صحبت می‌کرد گفت: مدتی قبل در حمام زندان زمین خورده‌ام و مهره کمرم شکسته و وضعیت خوبی ندارم.من روزهای سختی را در زندان می‌گذرانم و امروز هم با آمبولانس به دادگاه منتقل شدم. من اتهام قتل را قبول ندارم و بی‌گناه هستم. وی ادامه داد: بیمار بودم و در بستر بیماری خوابیده بودم.ساعت ۴ صبح بود که با سیلی‌ای که به صورتم خورد از خواب بیدار شدم.من همسرم را دیدم که بالای سرم ایستاده بود. او با عصا ضربه‌ای به سینه‌ام زد که عصا شکست. حتی وقتی مأموران پلیس به خانه‌ام آمدند عصای شکسته را صورتجلسه کردند.

همسرم چاقو در دست داشت و می‌خواست مرا بکشد.به همین خاطر او را هل دادم. من چاقویی در دست نداشتم و نمی‌دانم همسرم چطور کشته شد. ممکن است در حین درگیری چاقویی که در دستان همسرم بوده با او برخورد کرده و موجب مرگش شده باشد.

متهم ادامه داد:من به بیماری فشار خون بالا مبتلا هستم و در آن لحظه چشمانم جایی را نمی‌دید.اصلاً متوجه نشدم چاقو چطور با همسرم برخورد کرد. من قبلاً تحت فشار روانی در پلیس آگاهی به قتل اعتراف کرده بودم اما حالا می‌گویم ضربه‌ای به همسرم نزدم. پیرمردگفت: من و همسرم سال‌ها مدام با هم درگیر بودیم و علت درگیری ما همین پسری است که حالا برای من قصاص خواسته است. من ۲ مغازه و یک خانه به او دادم اما او اجاره آنها را به من نمی‌داد. حتی خانه برادرش را هم از او گرفته بود.من بارها در این باره با او صحبت کردم اما گوشش بدهکار نبود. همسرم با او همدست شده بود تا همه ثروتم را بالا بکشند. من سر همین موضوع مدام با همسرم درگیری داشتم.

سپس وکیل وی روبه روی قضات ایستاد و گفت: بررسی پرونده نشان می‌دهد قربانی از همسرش قوی هیکل‌تر بوده.متهم سال‌ها پیش سکته کرده و قادر به حرکت نبوده و طبق گفته فرزندانش حتی برای حمام کردن نیز نیاز به کمک داشته است. با توجه به شرایط متهم به نظر می‌رسد وی قدرت قتل همسرش را نداشته و در کشمکش با همسرش چاقو ناخواسته با او برخورد کرده است. موکلم از خودش دفاع کرده و عصای شکسته در صحنه جنایت نیز صورتجلسه پلیس شده است که تأیید کننده ادعای متهم است.

وی ادامه داد: موکلم هنگامی که بازداشت شد صورتش زخمی و متورم بوده و این نشان می‌دهد همسرش هنگامی که او در خواب بوده به او حمله کرده و او را کتک زده است. به نظر می‌رسد موکلم در دفاع از خودش دست به قتل زده و قتل عمدی نبوده است. از این رو تقاضای برائت وی از اتهام قتل عمدی را دارم.

با پایان دفاعیات این وکیل قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند

منبع: روزنامه ایران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

محاکمه پیرترین قاتل ایران بیشتر بخوانید »

فیلم/ پیرمرد فلسطینی: ای اهل عالم از حال ما خبر دارید؟

فیلم/ پیرمرد فلسطینی: ای اهل عالم از حال ما خبر دارید؟



فریادهای پیرمرد فلسطینی در ورودی مسجدالاقصی: ای اهل عالم از حال ما خبردارید؟ الاقصی شما را فرا می‌خواند. الاقصی در خطر است.


دریافت
3 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ پیرمرد فلسطینی: ای اهل عالم از حال ما خبر دارید؟ بیشتر بخوانید »

وصال پدر و فرزند گمشده‌اش در شب عملیات


وصال پدر و فرزند گمشده‌اش، شب عملیات در جبههبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، محسن مطلق اولین بار در سال ۱۳۶۲ به جبهه رفت. او کار نوشتن درباره جنگ را با کتاب «زنده باد کمیل» آغاز کرد و چندین کتاب بعد از آن نوشت و پس از دفاع مقدس وارد دانشگاه و در رشته طراحی صنعتی در دانشگاه علم و صنعت مشغول به تحصیل شد.

وی در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس روایت کرد:

تازه به گردان تخریب آمده بود. با آن سن و سال بالا و محاسن سفید، شور و حال جوان‌تر‌ها را داشت. می‌گفت نمی‌خواهم از بر و بچه‌ها جا بمانم! هر کاری که بگویید می‌کنم. باید مین‌ها را بشناسم! باید آن‌ها را خنثی کنم! باید بر ترسم غلبه کنم. اگر شب عملیات با شما جوان تر‌ها بیایم تا پشت میدان مین، بقیه راه را بلد هستم.

اوایل توی تدارکات بود. پیرمرد به هیچ نه نمی‌گفت. اگر چیزی لازم داشتی از زیر سنگ هم شده، پیدا می‌‎کرد و به دستت می‌رساند. همه‌ی آرزویش این بود که شب عملیات از گردان تخریب جا نماند. خیلی طول کشید تا با او رفیق شدم و راز زندگی‌اش را به من گفت؛ قصه مربوط می‌شد به سال‌ها قبل از انقلاب.

شاگرد کامیون بود. یکی دو شب بعد از ازدواج با یک کامیون ترانزیت راهی آلمان شدند. راننده با خود بار قاچاق داشت و به خاطر همین هر دو را دستگیر کردند. ۲۰ سال دوران حبس او طول کشید و وقتی برگشت دیگر نه خانه و کاشانه‌ای داشت، نه شهر و محله‌ای! به همان شغل شاگردی ادامه داد. این بار در جاده‌های دورافتاده و بیابان‌های گرم و سوزان. از ترس آبرویی که بر باد رفته بود و او مقصر نبود. اما چه کسی باور می‌کرد.

زمان جنگ، اینجا برای بچه‌های گردان وسایل آورده بودند. از قضا همان شب بچه‌ها راهی عملیات بودند. پیرمرد شد جزء تیم مشایعت کننده، او هم قرآن گرفت تا بچه‌ها از زیرش رد شوند.

همان طور که روبوسی می‌کردند و التماس دعا می‌گفتند، جوانی رعنا پیر مرد را در آغوش کشید و برای لحظه‌ای او را به سینه‌اش چسباند. چه حس آشنایی! چه رؤیای زیبایی! انگار سال‌های سال است که این جوان زیبارو را می‌شناسد. چقدر بوی خودش را می‌داد. چقدر شبیه خودش بود. بعد از آن وداع کوتاه دیگر پیرمرد آدم سابق نشد. گردان به گردان لشکر به لشکر را برای یافتن جوان گشت و فهمید که آن شب، همان شب رویایی همان شب که پیرمرد گمشده‌اش را در آغوش کشید، جوان روی مین رفته و دیگر برنگشته. حال تنها راه برای رسیدن به او تنها راه برای پیدا کردن فرزندش همان بود که او هم راهی میدان مین شود. جنازه اش را پیدا کرد. انگار که به آرزویش رسیده بود. از همانجا که فرزندش رفت، در همان میدان مین خودش هم رفت.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

وصال پدر و فرزند گمشده‌اش در شب عملیات بیشتر بخوانید »