پیشوا

پشتیبانی مردم از انقلاب رمز پیروزی بر دشمنان است

پشتیبانی مردم از انقلاب رمز پیروزی بر دشمنان است


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار علی فدوی جانشین فرمانده سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی روز یکشنبه در جمع راهپیمایان ۱۵ خرداد سال ۴۲ مردم پیشوا که در صحن مطهر امامزاده جعفر (ع) این شهرستان برگزار شد، اظهار داشت: ۴۳ سال است که در عیان‌ترین وجه ممکن، جبهه شیطان بزرگ در برابر جبهه انقلاب اسلامی ایستاده‌ ولی قیامی که بر اساس آموزه‌های اسلامی شکل گرفته و اثرات آن تا پیرزوی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی تداوم داشت با پشتوانه مردم، بر تمامی توطئه‌ها غلبه می‌کند.

وی افزود: همانطور که امام در سال ۵۸ با قاطعیت فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند کند، هم اکنون نیز پس از گذشت ۴۳ سال و با وجود تلاش های متعدد، آمریکا و همراهان او همچنان نیز نمی توانند هیچ غلطی بکنند، در طول این سال‌ها، مردم ایران نه تنها در بربر هجوم همه جانبه جبهه کفر و ظلم ایستاده بلکه سال های طولانی است که آنها دنبال ما هستند تا علیه آنان اقدامی‌نکنیم.

سردار فدوی خاطرنشان کرد: مقاومت مردم ایران باعث شده تا اقدامات مادی و دنیایی دشمنان بسیار بیشتر شود ولی نتایج آن ۱۸۰ درجه تغییر داشته و به نفع ایران اسلامی رقم خورده است، اگر جبهه حق با نیت خدایی به وجود آید و مردم تمام قد و با صدق و اخلاص پای کار باشند، خداوند ضمانت کرده که جیهه حق پیروز است و هیچ‌گاه حزب شیطان و جبهه باطل پیروز نیست.

وی با اشاره به مبارزات انقلابی مردم پیشوا گفت: مردم پیشوا در سال ۴۲ و در حالی که امکانات ارتباطی امروز وجود نداشت و می دانستند پایان این راه شهادت است، در دفاع از مرجعیت کفن پوشیدند، این عشق و ارادت مردم باعث شده تا در ۴۳ سال گذشته با وجود تمام خباثت‌ها، خبیثان دنیا نه تنها از عهده مطامعی که دنبال آن بوده‌اند برآیند، بلکه همواره در مقابله با ایران اسلامی شکست خورده هستند و امروز بر این شکست اعتراف کرده‌اند.

جانشین فرمانده سپاه پاسداران تصریح کرد: تقوا و عمل به تکالیف الهی هر روز باید نسبت به روز قبل بیشتر باشد زیرا هر روز علم و تکنولوژی ما افزایش می یابد و متناسب با آن نیز تکالیف ما سنگین‌تر می‌شود.

سردار فدوی با تأکید بر لزوم انتقال ارزش‌های انقلابی به نسل جوان خاطرنشان کرد: همه مسئولان باید برنامه داشته باشند تا انتقال نسل به نسل ارزش‌های انقلاب صورت گیرد تا آیندگان بدانند در سال ۴۲ در دل ها و عمل ها چه بر مردم این شهر گذشت و شهادت ها چگونه اتفاق افتاد، رخدادی که در دفاع مقدس و جریان دفاع از حرم نیز بین مردم شهرستان پیشوا متبلور شد و رشادت‌های بسیاری را در تاریخ انقلاب اسلامی به یادگار گذاشت.

جانشین فرمانده سپاه پاسداران با اشاره به هدف قراردادن جوانان از سوی دشمنان اسلام اظهار داشت: امروز دشمنان مغز جوانان ما را مورد تهاجم قرار داده اما چون آنان باطل هستند، خداوند نقشه‌های آنان را ناکام گذاشته است البته ما نیز باید تلاش کنیم تا با اقدامات فرهنگی مناسب، این توطئه‌ها را بیش از پیش خنثی کنیم.

سردار فدوی یادآور شد: امروز تمام افتخارارات کشور با پشتوانه مردمی حاصل شده است و قطعا مشکلات اقتصادی کشور نیز یا همین پشتوانه حل خواهد شد.

وی با اشاره به اجرای طرح اقتصادی دولت گفت: از سال ۶۸ همه کارشناسان اعتقاد داشتند که این طرح اقتصادی باید صورت گیرد، دولت جرات بزرگی را به خرج داد و این طرح را اجرایی کرد که موفقیت در آن به پشتیبانی مردم نیاز دارد تا بتوان کشور را از این گردنه مهم عبور داد.

همزمان با سالروز قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۴۲ ، مردم شهرستان پیشوا روز یکشنبه با حضور در خیابان‌های شهر و حضور در راهپیمایی با شکوه این روز، یاد وخاطره شهیدان این قیام خونین را گرامی داشتند.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پشتیبانی مردم از انقلاب رمز پیروزی بر دشمنان است بیشتر بخوانید »

وزیر آموزش و پرورش به شهدای پیشوا ادای احترام کرد

وزیر آموزش و پرورش به شهدای پیشوا ادای احترام کرد


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌‎پرس، «یوسف نوری» وزیر آموزش و پرورش، امروز (پنجشنبه) همزمان با نهمین روز از ایام الله دهه فجر، طی یک سفر یک روزه به دیار پانزده خرداد سفر کرد و در بدو ورود با حضور در گلزار شهدا حرم مطهر حضرت جعفر بن موسی الکاظم (ع) به مقام شهدا ادای احترام کرد.

بر اساس این گزارش در این سفر یک روزه وزیر آموزش و پرورش به شهرستان‌های پیشوا، ورامین و قرچک، شش طرح‌ آموزشی با اعتباری بالغ بر ۳۳۰ میلیارد ریال، به بهره برداری خواهد رسید.

گفتنی است که دو طرح آموزشی در پیشوا، دو طرح در ورامین و دو طرح در قرچک، افتتاح می‌شود.

این طرح‌های آموزشی با مشارکت خیرین مدرسه ساز و اداره کل نوسازی، احداث، و در مجموع ۶۰ کلاس درس به فضای آموزشی این دیار، اضافه خواهد شد.

در این سفر، نشستی با جمعی از معلمان سه شهرستان در شهر پیشوا و جلسه‌ای با تعدادی از دانش آموزان اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش آموزی در ورامین و جلسه‌ای با مسئولان استان و منطقه در شهر قرچک، برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وزیر آموزش و پرورش به شهدای پیشوا ادای احترام کرد بیشتر بخوانید »

همسایه آمریکایی‌ها «مدافع حرم» شد! + عکس


مدافع حرم فاطمیون روح الله حسینی

یک طرف پایگاه آمریکایی‌ها بود و یک طرف پایگاه ما؛ بعد از چند سال کشور ترکیه یک پایگاه مستقل دیگری برای آمریکا ساخت، که خودِ افغانستانی‌ها آنجا باشند؛ بعد هم آمریکایی‌ها از آنجا رفتند و …

همسایه آمریکایی‌ها «مدافع حرم» شد! + عکس
گفتگوی ما در کتابفروشی به‌نشر (آستان قدس رضوی) تهران انجام شد



منبع

همسایه آمریکایی‌ها «مدافع حرم» شد! + عکس بیشتر بخوانید »

خدا بعد از چند دختر «مازیار» را به ما داد ولی… + عکس


مدافع حرم فاطمیون، شهید مازیار کریمی

همه بچه‌های من ایران به دنیا آمدند، فقط یک دخترم در افغانستان به دنیا آمد. شهربانو که بچه اولم است در افغانستان به دنیا آمد؛ بقیه بچه‌ها، بچه‌های ایران هستند.

خدا بعد از چند دختر «مازیار» را به ما داد ولی... + عکس
پدر شهید مازیار کریمی بینایی اندکی دارد و از کار افتاده است



منبع

خدا بعد از چند دختر «مازیار» را به ما داد ولی… + عکس بیشتر بخوانید »

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!



مدافع حرم فاطمیون شهید سید احمد سادات - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق – برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانه‌ای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیده‌صدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابان‌های اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.

قسمت‌های قبلی گفتگو را نیز اینجا بخوانید:

«سید احمد» سلاح برادر شهیدش را برداشت و رفت +‌ عکس

فرار شبانه «سید احمد» از خانه پدری!

مدافع‌حرمی که با اجبار پیگیر امور جانبازی شد! + عکس

آنچه در ادامه می‌خوانید،‌ چهارمین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنج‌کشیده است که داغ پدر هنوز در گفته‌هایشان پیدا بود… در این بخش از گفتگو اسامی افرادی به صورت اختصار آمده که برای مسئولین اشتهارد به راحتی قابل شناسایی هستند و می‌شود از آن‌ها پرسید به چه حقی اجازه خاکسپاری شهید سادات را در گلزارشهدا و قبرستان‌های شهر ندادند؟!

پسر شهید: ۱۶ روز بعد آمدنشان که پدر شهید شدند، گفتند ایست قلبی است. یعنی در وب‌سایت‌ها زدند که سید ایست قلبی کرده! پیکر پدر را به پزشکی قانونی فرستادیم که علت اصلی را مشخص کند. دو سه ماه طول کشید تا جواب پزشکی قانونی بیاید و علت، عفونت پیشرفته ریوی بود. که ما این را سریع پیگیری کردیم. الان هم در حال پیگیری امور برای احراز شهات هستیم.

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!

**: آقاسید لحظه آخر در آی.سی.یو بودند؟

پسر شهید: نه، در بخش بودند. فرستادیم آمپول‌ها را بزنند، نیم ساعت بعد، زن داداشم آمد گفت برو مدارک بابا را بیاور؛ من فهمیدم بابا شهید شده.

مادرم اصلا نفهمید بابا چی شد؛ بابا کتش را پوشید، شلوارش را پوشید، غذایش را هم خورد. با این که ماه رمضان بود، چون پدر در حالت مسافرت و مأموریت بود، مادر گفت روزه‌ات را نگیر؛ غذایت را بخور. خودشان آماده شدند که بروند بیمارستان. ما پدر را تا پای پله‌ها بردیم؛ جلوی پله‌ها که رسید از حال رفت. خودش از پله‌ها رفت پایین. پدرم هیکلی و سنگین بود، اگر پایین نیامده بود، نمی‌شد پدر را ببریم پایین. باید ۷ **: ۸ نفر جمع می‌شدند تا بتوانند پدر را جابجا کنند. جلوی ماشین که رسید، بیحال شد. رفتیم بیمارستان الزهرای اشتهارد. علت شهادتشان هم عفونت پیشرفته ریوی بود. خیلی در حق پدر من ظلم شد. خیلی ظلم شد. اگر شما مظلوم‌ترین شهید فاطمیون را بخواهید معرفی کنید، پدر من بود. با تمام سابقه جهادی و با تمام خدمتی که کرد،‌اینگونه با او برخورد کردند.

**: برادر شهید هم بودند، پسرشان هم جانباز مدافع حرم بود…

پسر شهید: هم خودش جانباز بود و هم پسرش جانباز بود. حتی اگر پدر را شهید هم نمی‌دانستند ابتدا به صورت قانونی باید در قطعه صالحین امامزاده دفن می‌کردند. اما نگذاشتند در این قطعه دفن بشود.

**: کدام امامزاده؟

پسر شهید: امامزاده «ام کبری» و «ام صغری» که آن طرفش قطعه شهداست این طرفش صالحین خاکسپاری شده‌اند. مثل جانبازان و پدران و مادران شهدا.

**: آنجا پدر و مادر شهدا و جانبازان هم خاکسپاری می‌شوند؟

پسر شهید: بله. پدر من شرعی و قانونی باید در قطعه صالحین دفن می‌شد. حتی بعدها که این اتفاق افتاد، آقای دکتر فاطمی گفت که سید، شهید است و باید او را در گلزار شهدا خاکسپاری می‌کردند. ما گفتیم اشکال ندارد؛ شما نمی‌گذارید یا مردم حساسیت دارند که ما افغان‌ها را در قطعه صالحین دفن نمی‌کنید…

اعضای شورای شهر و شهردار پیشنهادی اشتهارد بر سر مزار شهید سادات که امید می‌رود مصوبه غیرانسانی ممنوعیت خاکسپاری اموات اتباع افغان در قبرستان‌های شهر را ملغی کنند

**: چرا سید را به گلزار شهدا نبردند؟ کسی پیگیر نبود؟

پسر شهید: خیر، نه امامزاده پیگیر شد، نه سپاه اشتهارد پیگیر شد. ما وقتی پدر را دفن کردیم، شب دفتر اصلی فاطمیون متوجه شد پدر شهید شده.  البته یگان البرز مطلع بود که پدر را فرستادند پزشکی قانونی تا علت فوت پدر مشخص شود، چون بالاخره نیروی مسلح بود.

ما پدر را آوردیم اینجا دفن کنیم که نگذاشتند. یک عده تجمع کردند، هتک حرمت کردند، توهین کردند.

**: چه کسانی بودند؟

پسر شهید: ۷ ، ۸ نفر آدم بودند که اسامی‌شان هم هست، ولی متاسفانه هیچ کسی هم بعد از آن اتفاقات نیامد بگوید چرا این کار را کردید!

**: مبنایشان چه بود؟ چه‌کاره بودند؟

پسر شهید: هیچ کار دولتی نداشتند. ما گفتیم اشکال ندارد، اینجا قبرستان عمومی دارد و پدربزرگم هم آنجا دفن است؛ زیرش را می‌کَنیم برای پدر. قبرستان عمومی بود دیگر. مزار بابا را آنجا کندیم، از دادستانی و شهرداری هم نامه داشتیم. البته بنیاد شهید و ایثارگران اشتهارد خیلی کم کاری کردند. رئیسشان هم خیلی کم‌کاری کردند. خدا جوابشان را بدهد.

آمدیم داخل قبرستان عمومی، دیدیم ۷ **: ۸ نفر ریخته‌اند و دارند قبر را پر می‌کنند! جلوی خواهرم، دارند فحش می‌دهند. گفتم دارید چه‌کار می‌کنید؟ گفتند اگر پدرت را اینجا دفن کنی تو را هم می‌کُشیم. این حرفی است که آقای «‌ه س» به من زد.

**: مسئولیتش چه بود؟

پسر شهید: هیچ مسئولیتی ندارد، قبرکَن است. گفت اگر بابات را اینجا دفن کنی، تو را هم می‌کُشم. ۲۰ **: ۳۰ نفر آدم آنجا شاهد بودند. من اصلا ماندم که چه‌کار کنیم ؟ الان بابایم را کجا دفن کنیم؟ شهیدمان را کجا ببریم؟ پدرم مگر چه هیزم تری به شما فروخته بود؟ شما که می‌شناسید پدرم را؛ پدرم ده سال در سوریه جنگیده، آدم آبرومندی است…

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!
وسائل باقی مانده از شهید سید احمد سادات

**: منظورشان چه بود؟

پسر شهید: می‌گفتند تبعه افغان، حق ندارد. اینها لج کردند با ما؛ سر اینکه ما می‌خواستیم پدرمان را آنجا دفن کنیم با ما لج کردند؛ گفتند اصلا ما نمی‌گذاریم پدرتان در اشتهارد دفن شود!

**: پس کجا باید می‌بردید؟

پسر شهید: پدرم را بردیم بیرون شهر و در بیابان دفن کردیم…

**: (با تعجب) یعنی این کار را کردید؟!

پسر شهید: بله؛ فرمانده تخصصی یگان فاطمیون، با بیشترین سابقه در یگان فاطمیون را در بیابان دفن کردیم!

**: واقعا مجبور شدید این کار را بکنید؟

همسر شهید: مجبور شدیم. گفتند اینها چند سال است که اصلا قبرهای اتباع را جدا کرده‌اند.

**: جایی بردید که بقیه اتباع هم بودند؟

پسر شهید: بله،‌تعداد دیگری از افغان‌های مظلوم هم آنجا هستند.

همسر شهید: یک قبرستان است که تازه تشکیل داده‌اند؛ یک طرف اهل تسنن را گذاشتند، یک طرف شیعه‌ها را. ولی سید واقعا جایش آنجا نبود. یعنی اگر بگوییم یک آدم عادی فوت کرده و برده‌اند آنجا هم باز قلب آدم مسلمان می‌گیرد. ولی سید این همه سال به سوریه رفته، هم برادر شهید است، هم جانباز است، هم خدمت کرده، شهیدشده برای دفاع از همین ناموس و همین آب و خاک. وقتی داعش به مجلس شورای اسلامی در تهران آمده بود، چقدر را کشت؟ آن موقع سید داشت در خاکریزها می‌جنگید؛ واقعا این انصاف نبود.

**: به نظرم کم کاری واحد فاطمیون هم بود.

همسر شهید: آن روز که سید را خاک کردند آن آقای مسئول آمده بود و با کت و شلوار، کناری ایستاد و هیچ کاری نکرد. یک بی‌سیم هم دستش بود. بنده خدا! تو که داری می‌آیی حداقل یک نیروی نظامی هم با خودت بیاور که کاری از دستش بربیاید. خلاصه سید اینقدر مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید.

**: آن مسئول در جریان بود که آقا سید مدافع حرم است؟

پسر شهید: پدر اصلا جانبازی‌اش را آنجا درست کرده بود. می‌دانست پدر ما جانباز است، می‌دانست پدر ما فرمانده متخصص فاطمیون است، می‌دانست پدر ما بیشترین سابقه جهادی را دارد. برادر شهید است، می‌دانست پدر ما فرزندش جانباز است، از همه اینها اطلاع داشت با این حال کاری نکرد.

فقط آمد و به آن گروه گفت: بگذارید دفن شود!… آن‌ها هم گفتند: نمی‌گذاریم دفن شود! اگر دفن شود جنازه را می‌کشیم بیرون و متلاشی می‌کنیم!… او هم سکوت کرد و چیزی نگفت.

**: الان چطور می‌شود مزار آقاسید را زیارت کنیم؟

همسر شهید: باید بروید قبرستان افغانی‌ها در حاشیه شهر.

پسر شهید: الان پدرم ۵ کیلومتریِ اشتهارد دفن است و هر سری که می‌خواهیم برویم …، خیلی سختی می‌کشیم.

همسر شهید: ۶۰ هزار تومان کرایه ماشین می‌دهیم و می‌رویم. برای برگشت هم کلی دردسر داریم چون کسی حاضر نیست بیاید آنجا و ما را سوار کند.

پسر شهید: عجیب و غریب است. اصلا کاری ندارم؛ برای ما فرقی نمی‌کند؛ پدر ما بود دیگر؛ همین که اسمش مانده و راهش مشخص بود، برایتان فیلم‌هایش را می‌گذارم تا بدانید چه شخصیتی بود؛ ولی این کار در حق پدرم بی‌انصافی بود…

**: این کار را جای دیگر ندیده‌ام. برعکس آن را دیده‌ام. یادم هست منزل شهید عباس حیدری بودیم. منزل پدرشان و فامیل‌های پدری‌شان در پیشواست و تولد شهید در پاکدشت بوده. سپاه پاکدشت و پیشوا با هم دعوا می‌کردند که این شهید ماست و باید بگذارید در شهر ما تشییع باشکوه شود و پیش ما باشد. و متاسفانه این برخورد در اشتهارد، یک مورد عجیب است.

در فیلم‌هایی که از سید باقی‌مانده می‌شود حس و حال آخرهایش را فهمید. تغییراتش کاملا مشخص است.

پسر شهید: عجیب و غریب بود.

**: خدا رحمتش کند. می‌خواهم بگویم آنجا دو تا سپاه و بنیاد شهید با هم جر و بحث داشتند که ما باید شهید را تحویل بگیریم و فرزندِ اینجاست و بردند در امامزاده جعفر پیشوا به خاک سپردند. این سری که من رفتم دو تا شهید مدافع حرم بودند که با هم دوست بودند، به فاصله دو سه ماه از هم شهید شدند، یکی برج ۸ و یکی برج ۱۱، آن‌ها را کنار هم در قبر گذاشتند. این قبر شاید ۵ متر فاصله دارد با قبر سرلشکر اردستانی که در حادثه هواپیما با شهید ستاری‌و یارانش شهید شد و کنارشان هم مزار امام جمعه شهر است. اصلا اینطور نگفتند که به خاطر اینکه افغانستانی هستند بروند خارج شهر…

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!
همسر و فرزند شهید سید احمد سادات در کنار مزار آقاسید

پسر شهید: چون ابتدا علت شهادت پدر ما مشخص نبود، گفتند ایشان فوت کرده است.

**: به فرض اینکه شهید می‌شدند هم اینها همین کار را می‌کردند؟

پسر شهید: بله دیگر. هیچ کسی حتی برای پدرمان مراسم نگرفت. من دلم دارد می‌سوزد برای اینکه نعیم رضایی، رفیق خودم بود و شهید شد. نعیم کلا دو ماه رفت سوریه. دو ماه رفت بعد شهید شد و آوردند و تشییعش کردند و مراسم گرفتند و در گلزار شهدای اشتهارد به خاک سپردند. پدر من هفت سال سابقه جهادی دارد، اسم حضرت زینب که می‌آمد گریه می‌کرد، این خصلتش را مادرم به شما می‌گوید. نه تنها از مادرم، بلکه از تمام همرزمانش بپرسید پدرم اسم بی‌بی زینب که می‌آمد گریه می‌کرد، اسم امام حسین که می‌آمد گریه می‌کرد، می‌گفت خدایا ما را شهید کن؛ خاکسپاری بابا در بیابان اصلا یک اتفاق عجیب و غریب بود، ما اصلا توقع نداشتیم. لج و لجبازی شد، برای چهلم پدرم تنها کسی که از یگان فاطمیون آمد آقای دانیال فاطمی بود که خودجوش است و اصلا مسئولیتی ندارد؛ هیچ کس دیگر نیامد!

**: آقای دانیال فاطمی هم تازه مغضوب آنهاست به خاطر حرف‌هایی که می‌زند…

پسر شهید: دوستش ندارند. اما زمانی که این را شنید آمد گفت واقعا چه اتفاقی برای سید افتاد؟ اصلا چطور می‌شود؟ اصلا باور نمی‌کرد.

**: سید را در سوریه دیده بود؟

پسر شهید: دوست بودند با هم، دوست قدیمی بود. گفت اصلا باورم نمی‌شود که سید احمد برایش این اتفاق افتاده و این طور شده. گفت با توجه به شخصیت و فعالیت‌های عظیمی که در سوریه انجام داده فرمانده میدانی‌اش آقای «ص» زنگ زد گفت تدمر دوبار آزاد شد؛ گفت پشت آزادی تدمر، سید احمد بود؛ گفت در توپخانه که فعالیت می‌کرد، ۱۰۷ داعش را چنان وسط داعش زد که هنوز هم که هنوز است فرمانده لشکر می‌گوید یادش بخیر سید احمد چه کار کرد؛ چه حماسه‌ای آفرید. پدر من شیرمرد فاطمیون بود.

آقای فاطمی زمانی که این را شنید گفت باورم نمی‌شود؛ هنوز که هنوز است باورم نمی‌شود سید را بردند بیابان. گفت فکر می‌کردم زمانی که سید شهید شود سپاه قدس یک مراسم خیلی باشکوه برایش می‌گیرند.

بعد از شهادت آقاسید، این استدلال خودم است که پدرم اصلا روضه مجسم بود. فرضم بر این شد که پدرم مثل کل عمرش که به اهل بیت اقتدا کرد، این دم آخری هم به مادر سادات اقتدا کرد با این اتفاقی که افتاد.

اما این گله‌ها هست. اول که آمدید، شما گفتید اشتهارد «مسجد» زیاد دارد، گفتم اما «مسجدی» خیلی کم دارد. و این برای من دردی است که هیچ جا هم گفته نشده. فقط اینکه آقای «ف» و «ه» و تعدادی از مسئولان شهر آمدند اینجا، دو کیسه برنج آوردند و یک ملیون تومان پول دست مادرم دادند و رفتند! بعد در وب سایت خودشان زدند که ما لوح تقدیر دادیم، فلان کردیم، بیسار کردیم، پیگیری کردیم… ما که چیزی ندیدیم.

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!
مسیری که در بیابان، ما را به مزار شهید سید احمد سادات رساند

پدرم هم بر فرض اینکه ۷ سال جهاد کرده، ۷ سال از زندگی‌اش گذشته (خواهر من ۸ سال بود پدرم را ندیده بود) حق داشت یک بنر تسلیت برایش در شهر نصب کنند؟ یک کارمند ساده اداره گاز و آب هم وقتی برایش یک اتفاقی می‌افتد، یک بنر سر خیابان می‌زنند که فلانی افتاد و… همین را هم برای پدر من نزدند. هیچ کار نکردند برای ما…

همسر شهید: بنرهایی که خودمان زده بودیم را هم شبانه کنده بودند!

پسر شهید: گفتیم یک اطلاع رسانی بکنیم و بنرهای کوچکی را خودمان برای پدر زدیم که مراسمش را اعلام کنیم. یک گروه ۷ ، ۸ نفری بودند که من اینها را می‌شناسم و بنرها را پاره کردند. همان کسانی بودند که نگذاشتند پدر در امامزاده دفن شود و بعد نگذاشتند داخل قبرستان عمومی دفن شود….

**: آن ۷،۸ نفر مشکلشان چه بود؟

پسر شهید: اشتهاردی هستند، مشکلشان این است که پدرمان از اتباع افغان است.

**: اصلا سید را می‌شناختند؟

پسر شهید: پدر ما خیلی با این اوباش جر و بحث می‌کرد چون ضدانقلاب هستند. یکی‌شان آموزش و پرورشی است، یکی‌شان هم در اداره آب کار می‌کند، ولی چون از آن قماش‌هایی هستند که در هر حادثه‌ای می‌روند و شعارهای غیرانقلابی می‌دهند، پدر ما زیاد با این طور آدم‌ها معاشرت نداشت. پدرم پایگاهش همین مسجد حضرت ابوالفضل (ع) بود. یعنی از خانه فقط می‌رفت مسجد اذانش را می‌گفت و نمازش را می‌خواند و برمی‌گشت.

آقای سیدکمال هم هیئت امنای مسجد است که پدرم را خوب می‌شناسند، در فیلمی که پدرم اذان می‌گویند، در نهایت می‌آید پیشانی ایشان را می‌بوسد.

**: اسم این ۷ ، ۸  نفر را دارید به ما بگویید.

پسر شهید: بله، آقای «ج الف» معلم خودم بود. من در قبرستان که پدر را دیدم، گفتم آقای … من اصلا از شما توقع ندارم! گفتم شما معلم ما بودید. اگر این اتفاق افتاده، زشت است شما بروید در قبرستان بایستید؛ شما معلم ما بودید، ما با شما خاطره‌ها داریم. یا مثلا آقای ‌«ه س» که در ابن جمع بودند، مواد فروش هستند.آدم‌های درست و حسابی نیستند؛ اعتیاد دارند و موادفروش هستند. یا آقای «م ی» در اداره (…) است. من اسامی دقیقشان را دارم. 

هر چند وقتی این اتفاق افتاد سپاه هم آمد، نه اینکه نیامده باشد. سه چهار نفر جوان سپاهی آمدند، ایستادند و رفتند. مراسم تشییع پدرم که در بیابان شروع شد دیدم فلام مسئول اشتهارد آمدند، خیلی دوست داشتم بپرسم آقای «پ» شما که آمدید، نمی‌توانستید بیست دقیقه، نیم ساعت زودتر بیایید و موضوع خاکسپاری در امامزاده را برای پدر من درست کنید؟! گفت من تازه آمده‌ام و با این شهر آشنایی کامل ندارم. یک بهانه‌های خاصی آوردند. خیلی در حق پدر ما کم‌لطفی کردند؛ خیلی دروغ گفتند. داخل وب سایتشان گفتند ما برای اینها لوح تقدیر آوردیم؛ ما که لوح تقدیرشان را ندیدیم.

همسر شهید: من این را نگفتم و در دلم سنگینی کرده؛ ما رفتیم برای سید سنگ قبر سفارش بدهیم. آن سنگ‌تراش گفته بود که یک مقدار از مبلغ سنگ قبر شهدا و جانبازان را بنیاد شهید تقبل می‌کند. ما زنگ زدیم به بنیاد و گفتند نه؛ همچین چیزی نیست.

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید!

من نمی‌گویم چون پول نداربم، چرا، پولش را داشتیم؛خدا هیچ کس را محتاج کسی نکند. ولی ما رفتیم و پیگیری کردیم ولی هیچ مبلغی برای سنگ قبر ندادند. ما سنگ قبر سید را خودمان گذاشتیم. ولی وقتی من به امام جمعه اشتهارد مراجعه کردم گفت من زنگ می‌زنم سپاه تا یک مبلغی از آن را مساعده بدهند به شما؛ مثلا از چهار میلیون و خرده‌ای، یک مبلغی را کمک کنند. ما رفتیم سپاه، گفتند یک فاکتور برای ما بیاورید که شما چقدر هزینه کرده‌اید برای سنگ قبر؟ ما یک فاکتور هم بردیم؛ الان سه چهار ماه می‌شود که هیچ کمکی حتی برای سنگش هم نکردند؛ که مثلا از آن ۵ میلیون تومانی که خرج کردیم، حداقل مقداری‌اش را به ما بدهند…

پسر شهید: خدا را شکر من خودم شاغلم، برادرم کار می‌کند، ما اصلا هیچ چشم‌داشتی نداریم به مساعده و کمک مالی این دوستان. اما موضوع اصلی،‌ همدلی و همراهی با ما بود…

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

اعضای شورای شهر و شهردار پیشنهادی اشتهارد بر سر مزار شهید سادات که امید می‌رود مصوبه غیرانسانی ممنوعیت خاکسپاری اموات اتباع افغان در قبرستان‌های شهر را ملغی کنند



منبع خبر

«ج الف»؛ «هـ س» و «م ی» را شناسایی کنید! بیشتر بخوانید »