چمران

شهید چمران انتخاب علما برای حضور در لبنان بود/ نبوغ شهید چمران تا چند ماه دشمن را زمینگیر کرد

شهید چمران انتخاب علما برای حضور در لبنان بود/ نبوغ چمران دشمن را زمین‌گیر کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مراسم بزرگداشت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران با حضور «مهدی چمران» رئیس شورای شهر تهران، «علیرضا زاکانی» شهردار تهران و جمعی از اعضای شورای شهر تهران عصر امروز (سه‌شنبه) در سالن همایش‌های برج میلاد برگزار شد.

در این مراسم «مهدی فیروزان» خواهرزاده و داماد امام موسی صدر، «رضا امراللهی» رئیس سایق انرژی اتمی کشور و «امیر کمالی» دیپلمات پیشین کشورمان در لبنان و عضو جنبش امل در نشستی به بررسی ابعاد شخصیتی شهید چمران پرداختند. 

فیروزان در صحبت‌هایی بیان داشت: هنوز آرامش شهید توصیه می‌شود و هنوز توصیه‌هایش آرامش بخش است. من از نوجوانی با دکتر مصطفی ارتباط داشتم و این ارتباط ادامه داشت.

وی با بیان اطلاعاتی از چگونگی حضور شهید چمران در لبنان گفت: امام موسی صدر اقدام به جمع آوری اطلاعات از طوایف شیعه لبنان که جایگاه پایینی در لبنان داشتند پرداخت و تصمیم علمای اسلام این بود که جایگاه این‌ها را بازیابند. امام موسی صدر در تحقیقات به فقر علم و اطلاعات شیعیان لبنان برخورد می‌کند. در سال ۱۳۵۴ امام موسی صدر به این نتیجه می‌رسد باید تحول علمی ایمانی در شیعیان لبنان اتفاق بیافتد، دلسوزان اسلام با اتفاق نظر شخصیت دکتر چمران را به‌عنوان کسی که ۲ بال علم و ایمان را در حد کمال دارد انتخاب کردند. قرار شد دکتر چمران معمار علم و ایمان در دانش اموزان و فرزندان تا طبقه دانشگاهی بشود.

فروزان افزود: امروز هیچ اقدامی در هیچ معادله‌ای در منطقه امکان پذیر نیست، جز اینکه شیعیان‌ لبنان‌ حضور پیدا کنند. بچه‌های چمران از موسسات و مدرسه و جنگ‌های نامنظم یک نوع اخلاق و تربیت و خلوص و بی‌تکلفی عجیب دارند. خروجی‌های آموزش او یک نوع انسان الهی تربیت کرده است.

در ادامه مراسم، امراللهی نیز اظهار داشت: شهید چمران دانشمند برجسته رشته برق بود، اما آن بعد فنی‌اش باعث شده هر قشری از دانشگاهیان در مراسماتش حضور پیدا کنند.

وی در خاطره‌ای از نبوغ شهید در دفاع مقدس گفت: در جنگ دشمنان از بستان در حال پیشروی بود، شهید چمران دستور داد میله‌های آهنی را بهم جوش بدهند و ابزاری به نام خورشیدی بسازند که جلوی تانک‌ها را بگیرد. دستور داد سه چهار کامیون قوطی‌هایی تهیه شود و داخل آن روغن سوخته بریزند و جلوی دشمن قرار دهند، همین کار کوچک تا چند ماه دشمن را سرگرم کرد. استادی‌اش را به خاطر شیعیان مظلوم جنوب لبنان را کرد

کمالی گفت: هیچ‌گاه نمی‌شود یک‌ دریا را در سبو جای داد. سخن از شهید چمران سخن از گذشته نیست و ما از خاطرات حرف نمی‌زنیم. او شهیدی است که باید هوادارش باشیم و از تفکر چمران استفاده کنیم. وقتی به لبنان رفت می‌توانست از مزایای استادی‌اش در آمریکا استفاده کند، اما تصمیم گرفت در گمشده جغرافیایی و در میان شیعیان مظلوم جنوب لبنان که به شدت تحقیر شده بودند و ترسیمی از موفقیت نداشتند، هنرستانی به نام‌ جبل عامل تاسیس کرد. او برای پایه گذاری شرایط جدید به جنوب لبنان رفت و برای ارتقای سطح معلومات و موقعیت اجتماعی و جایگاه شیعیان تلاش کرد. او به مردم جنوب لبنان خودباوری و اندیشه داد و احیا کننده بدنه اجتماعی شیعه لبنان شد. حق ناشناسی است در خصوص خاورمیانه اسلامی و از تاثیر و مهندسی اینده جامعه شیعه حرف بزنیم و از نقش دکتر چمران سخن نگوییم. او دانشمندی بود که می‌جنگید و عارفی بود که فیزیکدان بود.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید چمران انتخاب علما برای حضور در لبنان بود/ نبوغ چمران دشمن را زمین‌گیر کرد

شهید چمران انتخاب علما برای حضور در لبنان بود/ نبوغ چمران دشمن را زمین‌گیر کرد بیشتر بخوانید »

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌پرس، «محمدعلی زلفی‌گل» وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در پیامی به مناسبت سالروز شهادت شهید چمران و روز بسیج اساتید، از روش و منش این استاد، به عنوان الگویی برای تربیت نسل امروز یاد کرد.

متن پیام وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به‌مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی چمران و روز بسیج اساتید به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد چمران؛ اسطوره علم و عمل، مرام و مردانگی، تقوا و تدین، اخلاق و ایمان، شهامت و شهادت و سیمای سلیم دانشگاه‌ است. گزیده مردی که در میدان دانش و دانایی بالید و در معرکه‌ی عشق، جاودانگی را تجربه کرد. نابغه‌ای که فروتنانه، به فضیلت درک و درد و دین، نام گرفت و به جان‌آگاهی و خداجویی و ایثار، نماد و نمود نیایش شد.

شهید دکتر مصطفی چمران؛ در هفت‌خوانِ مصائب دنیا، به نوشدارویِ فنا فی‌الله، رویینه‌تن گردید و در مصاف با جادوی جهل و ابرَهه‌ی جنگ، از جان دریغ نکرد و مصداقِ سزاوار «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِروَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا» شد.

در سالروز شهادت آن دُردانه‌ی دانش و یگانه‌ی جهاد، امیدوارم روش و منش آن دانشی‌مرد شهید، سرفصل تربیت نسلی شود که امروز در دانشگاه‌های این سرزمین مقدس، به جست‌وجوی الگویی بی‌نظیر که متولد دین و دانش باشد، می‌گردند.

با ایمان به رستگاری آن معلم مجاهد و شبکه فضایل، خواهیم کوشید که مرور کارنامه‌ی سعادت او، تکلیف هر روزه‌ی اینجانب، همکاران، استادان دانشگاه و فرزندان دانشجوی کشورمان باشد. روز بسیج اساتید را گرامی داشته و این روز بزرگ را به جامعه دانشگاهی کشور تبریک می‌گویم.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر 27 محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم بیشتر بخوانید »

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «علی شهودی» از شاعران انقلابی و آئینی استان آذربایجان شرقی آخرین سروده خود را به مناسبت گرامیداشت سالروز شهادت دکتر «مصطفی چمران» منتشر کرد که آن را در ادامه می‌خوانید:

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را
صدای غرش شیر جنوب لبنان را

صدا صدای قدم‌های زخمی صبح است
که سخت می‌کند آشفته شب پرستان را

هنوز هم که هنوز است می‌کند پیکار
گمان مبر که دمی ترک کرده میدان را

کسی که زندگی و مرگ او بود یکسان
ادامه می‌دهد او خط سرخ ایمان را

زهی خیال عبث در نبود چمران‌ها
کند خراب عدو پایگاه قرآن را

بحول و قوه ایزد زنیم بر خاکش 
اگر چه تیز نمودست چنگ و دندان را

هنوز عشق در این شهر حکمفرما هست
به  عاشقان دهد آری هنوز فرمان را

هنوز در دل شب‌های تار نوری هست
امیدوار به فردا نماید انسان را

بیا شکفتن خورشید را تماشا کن
که مژده می‌دهد آشفتن زمستان را

سحر منادی توحید بانگ بردارد
بپای سرو ولایت نثار کن جان را

هنوز خنجر معشوق کشته می‌گیرد
به هر کرانه ببینید خیل قربان را

هنوز شمع محبت شگفت می‌سوزد
چنانکه سوخت سراپای غاده چمران را

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را بیشتر بخوانید »