چمران

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌پرس، «محمدعلی زلفی‌گل» وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در پیامی به مناسبت سالروز شهادت شهید چمران و روز بسیج اساتید، از روش و منش این استاد، به عنوان الگویی برای تربیت نسل امروز یاد کرد.

متن پیام وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به‌مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی چمران و روز بسیج اساتید به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد چمران؛ اسطوره علم و عمل، مرام و مردانگی، تقوا و تدین، اخلاق و ایمان، شهامت و شهادت و سیمای سلیم دانشگاه‌ است. گزیده مردی که در میدان دانش و دانایی بالید و در معرکه‌ی عشق، جاودانگی را تجربه کرد. نابغه‌ای که فروتنانه، به فضیلت درک و درد و دین، نام گرفت و به جان‌آگاهی و خداجویی و ایثار، نماد و نمود نیایش شد.

شهید دکتر مصطفی چمران؛ در هفت‌خوانِ مصائب دنیا، به نوشدارویِ فنا فی‌الله، رویینه‌تن گردید و در مصاف با جادوی جهل و ابرَهه‌ی جنگ، از جان دریغ نکرد و مصداقِ سزاوار «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِروَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا» شد.

در سالروز شهادت آن دُردانه‌ی دانش و یگانه‌ی جهاد، امیدوارم روش و منش آن دانشی‌مرد شهید، سرفصل تربیت نسلی شود که امروز در دانشگاه‌های این سرزمین مقدس، به جست‌وجوی الگویی بی‌نظیر که متولد دین و دانش باشد، می‌گردند.

با ایمان به رستگاری آن معلم مجاهد و شبکه فضایل، خواهیم کوشید که مرور کارنامه‌ی سعادت او، تکلیف هر روزه‌ی اینجانب، همکاران، استادان دانشگاه و فرزندان دانشجوی کشورمان باشد. روز بسیج اساتید را گرامی داشته و این روز بزرگ را به جامعه دانشگاهی کشور تبریک می‌گویم.

انتهای پیام/ ۲۳۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید چمران؛ سیمای سلیم دانشگاه‌ است بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم بیشتر بخوانید »

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «علی شهودی» از شاعران انقلابی و آئینی استان آذربایجان شرقی آخرین سروده خود را به مناسبت گرامیداشت سالروز شهادت دکتر «مصطفی چمران» منتشر کرد که آن را در ادامه می‌خوانید:

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را
صدای غرش شیر جنوب لبنان را

صدا صدای قدم‌های زخمی صبح است
که سخت می‌کند آشفته شب پرستان را

هنوز هم که هنوز است می‌کند پیکار
گمان مبر که دمی ترک کرده میدان را

کسی که زندگی و مرگ او بود یکسان
ادامه می‌دهد او خط سرخ ایمان را

زهی خیال عبث در نبود چمران‌ها
کند خراب عدو پایگاه قرآن را

بحول و قوه ایزد زنیم بر خاکش 
اگر چه تیز نمودست چنگ و دندان را

هنوز عشق در این شهر حکمفرما هست
به  عاشقان دهد آری هنوز فرمان را

هنوز در دل شب‌های تار نوری هست
امیدوار به فردا نماید انسان را

بیا شکفتن خورشید را تماشا کن
که مژده می‌دهد آشفتن زمستان را

سحر منادی توحید بانگ بردارد
بپای سرو ولایت نثار کن جان را

هنوز خنجر معشوق کشته می‌گیرد
به هر کرانه ببینید خیل قربان را

هنوز شمع محبت شگفت می‌سوزد
چنانکه سوخت سراپای غاده چمران را

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هنوز می‌شنوم من صدای چمران را بیشتر بخوانید »

شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
حیا داشتند؛ ریا نداشت...

شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند حیا داشتند؛ ریا نداشت…


شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
حیا داشتند؛ ریا نداشتند
رسم داشتند؛ اسم نداشتند
??????????
شهدا را یا د کنید با ذکر صلوات
“الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم”
??????????
آدم چه آرامشی پیش شهدا داره?
شما هم دوست دارید خدمت به شهدا رو؟?

#شهید #چمران #شهدا #باقری #زبرجدی #سعیدنژاد #بهشتی #باهنر #رجایی #مذهبی #لاله #دفاعمقدس #پلارک #جنگ #مدافع_حرم



منبع
*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند حیا داشتند؛ ریا نداشت… بیشتر بخوانید »