چهاردهم خرداد

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، چهاردهم خرداد‌ماه سال ۱۳۶۸ در اولین بخش خبری رادیو سراسری محمدرضا حیاتی خبر رحلت امام خمینی (ره) بنیانگذار و اولین رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران پخش شد. امسال نیز سی و چهارمین سالگرد ایشان طبق برنامه هرساله برگزار می‌شود. البته درباره زندگی امام خمینی (ره) آثار متعددی در قالب‌های ادبی مختلفی نگاشته شده است، اما در این گزارش می‌خواهیم آثاری که با قلم ادبی و داستانی نوشته شده‌اند را معرفی کنیم.

دیدار‌هایی با امام خمینی (ره)

کتاب «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» در جلد نخست خود با عنوان «رجعت به ریشه‌ها» داستان بلندی از زندگی امام خمینی (ره) را روایت می‌کند که در آن نویسنده کوشیده ابعاد مختلف شخصیت رهبر انقلاب را در قالب یک داستان بلند مورد توجه قرار دهد. شرح وقایع دوران کودکی امام (ره) و شکل‌گیری شخصیت وی در دامن پرمهر مادر و صاحبه خانم (عمه ایشان)، مرام و منش پدر امام (ره) و نحوه شهادت ایشان، حضور بنیانگذار کبیر انقلاب در کلاس درس مدرس، بررسی شجره نامه اجداد، امام و شرحی از زندگی پدر بزرگ ایشان، مراحل آشنایی امام (ره) با دفتر حاج آقا ثقفی تا ازدواج، موارد و عناوینی است که نویسنده به شرح آن‌ها پرداخته است.

«در میانه میدان» عنوان جلد دوم مجموعه «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» است که روایتی دیگر از زندگینامه امام خمینی (ره) در قالب داستان است. خاطراتی از پدر در زندان شاهی و شهادت وی در آنجا در ایام قبل از تولد امام، استفاده از افکار و سخنان عمه «صاحبه خانم»، دوران مبارزه در جوانی، حضور با برادر جهت تحصیل علوم حوزوی در اصفهان، سال مصیبتی که وبا هشت نفر ازنزدیکترین بستگان «امام خمینی» را به کام مرگ کشاند، حکایت‌هایی از همسر امام (ره) که همیشه یاور و مشوق همسرش در راه مبارزات سیاسی بودند، خاطراتی از مبارزات رجال آن زمان و… از مهمترین موضوعاتی است که در این کتاب مورد توجه نویسنده قرار گرفته است.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

الف، لام، خمینی

کتاب «الف. لام. خمینی»، مفصل‌‎ترین کار تحقیقی درباره زندگی حضرت امام خمینی (ره) به شمار می‌آید. این کتاب که حاصل قلم هدایت‌الله بهبودی و چاپِ مؤسسه پژوهش‌های سیاسی است، به نوعی تکمله کتاب دیگر این نویسنده یعنی «شرح اسم»، زندگینامه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای است. اهمیت این کتاب در جمع‌آوری و تدوین بخش مهم و قابل توجه اسناد و خاطرات مربوط به امام در حد فاصل ولادت تا پیروزی انقلاب اسلامی است که ارزش تاریخی و تحلیلی کار را افزایش داده است.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

آقا روح الله

دربرشی از کتاب «آقا روح‌الله بررسی دوران طلبگی امام خمینی (ره) در بستر» تاریخ آمده است. بانو ثقفی در مورد اختلافات و ناراحتی‌هایی که در زندگی بین ایشان و آقا روح‌الله رخ می‌داد، می‌گویند: گاهی سر مسائل مختلف از یکدیگر کدورت پیدا می‌کردیم. اگر این کدورت سطحی بود، زود رفع می‌شد و الا پایه قهر گذاشته می‌شد. او می‌دانست که من تحمل ندارم و شدیداً می‌رنجم، لذا قهر آقا بدون گفتگو و نزاع بود. آنجا می‌فهمیدم قهر است که وقتی حرف می‌زدم جواب نمی‌داد، من هم دیگر هیچ نمی‌گفتم و می‌رفتم سراغ کارهایم. البته روحاً ناراحت بودم. مواظب بودیم بچه‌ها نفهمند. قهر‌های ما یکی دو روز بیشتر طول نمی‌کشید. بعد از یکی دو روز به عنوان اینکه پیراهن می‌خواهد و یا سؤالی دارد، مرا صدا می‌کرد و حرف می‌زد. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده‌است.

کتاب «حاج‌آقا روح‌الله؛ بررسی دوران استادی امام خمینی (ره) در بستر تاریخ» نیز جلد دوم از مجموعه حیات روح‌خدا، با همکاری پژوهشکده باقرالعلوم، از سوی شرکت چاپ و نشر بین‌الملل چاپ و روانه بازار کتاب شد.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

«سیمرغ سی مرغ» روایتی داستانی از امام خمینی (ره)

«سیمرغ سی مرغ» یک روایت داستانی از زندگی امام خمینی (ره) است. محمد قائم‌خانی در این اثر با قلمی روان و نگاه به مستندات تاریخی روایتی شخصی از زندگی امام نگاشته است. این اثر برای مخاطب جوان نوشته شده است به همین خاطر اتفاقات کم اهمیت و غیرمرتبط حذف شده‌اند و نگاهی اجمالی به زندگی امام از بدو تولد تا زمان رحلت داشته است.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

امام از نگاه دیگران

کتاب «امام؛ فراتر از مرزها؛ امام خمینی (ره) در نگاه شخصیت‌ها، تحلیلگران و رسانه‌های بین‌المللی» با گردآوری و تدوین پژمان عرب و نرگس‌سادات مظلومی توسط انتشارات راه‌یار منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این‌کتاب مجموعه‌ای از اظهارنظر‌های شخصیت‌های مختلف جهان، از چهره‌های دینی و مذهبی گرفته تا اجتماعی و سیاسی و متفکرین را مانند نلسون ماندلا، میشل فوکو، کلیم صدقی، روژه گارودی و … را درباره امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران را شامل می‌شود.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

داستانک‌هایی درباره سبک زندگی امام خمینی (ره)

اثر «آن مرد بی نهایت: چند روایت کوتاه از سبک زندگی سید روح الله خمینی» که به تازگی هم رونمایی شده است. چند روایت کوتاه و البته متفاوت از زندگی پر فراز و نشیب آیت‌الله سید روح‌الله خمینی (ره) با تکیه بر سبک زندگی و ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری ایشان است. «آن مرد بی‌نهایت» در ۹ فصل تدوین شده و هر فصل کتاب به بخشی از زندگی پرماجرا و پیچیده امام خمینی (ره) اختصاص دارد.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

روایت آیت‌الله خامنه‌ای از امام خمینی (ره)

متن محوری کتاب «عبد صالح خدا» برگرفته از مصاحبه اختصاصی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۶۱ جهت ثبت زندگی‌نامه امام خمینی با آیت‌الله خامنه‌ای است که با دیگر خاطرات ایشان از امام خمینی تنظیم شده است. همچنین در این کتاب شاهد تصاویری از دوران مبارزه حضرت امام خمینی (ره) و همچنین گزارش‌های ساواک و شهربانی درباره فعالیت‌های مبارزاتی ایشان هستیم. همگی این تصاویر و گزارش‌ها از جمله اسنادی است که از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی استفاده شده است.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

یادداشت‌های یکی از نزدیکان امام خمینی (ره)

نویسنده کتاب «در سایه آفتاب: یاد‌ها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی (ره)» که از نزدیکان و ارادتمندان امام خمینی (ره) بوده، خاطرات و مشاهدات خود را از زندگانی آن حضرت به نگارش درآورده است. مطالب کتاب در ۱۰ فصل با این عناوین سامان یافته است.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

وقتی که یک بعثی از حضور امام در عراق حرف می‌زند!

«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» از آن کتاب‌هایی است که نویسنده در آن به جای شرح صرف تاریخ و رویداد، هنر و تخیلش را به نمایش گذاشته است. در این کتاب با یک رزمنده جوان ایرانی در زمان جنگ هشت ساله همراه می‌شویم که تقدیر او را به وادی السلام نجف در عراق روانه می‌کند. محمدرضا شرفی خبوشان در این رمان روایت‌هایی از ارواح این گورستان را پیش روی خواننده می‌گذارد تا از قِبل آن، صفحاتی از تاریخ دو کشور همسایه بیان شود. در این میان حضور امام خمینی (ره) نیز در این کتاب مشاهده می‌شود؛ جایی که یک راوی بعثی از روزگار تبعید امام در عراق می‌گوید و شرح خود را به ترکیه و قم هم می‌کشاند.

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید

اثری برای آشنایی کودکان با آقا روح‌الله

مجموعه چهار جلدی «قصه‌های امام خمینی و بچه‌ها» اثر مجید ملامحمدی از انتشارات به‌نشر نیز حاوی خاطراتی شنیدنی از خانواده، آشنایان و بچه‌ها با امام خمینی (ره) است. فراز‌هایی آموزنده و داستان‌هایی اخلاقی از زندگی امام خمینی و ارتباطش با دیگران به ویژه کودکان در سال‌های قبل و بعد از انقلاب اسلامی نیز در این اثر آمده است.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برای آشنایی با امام خمینی (ره) این ۱۵ کتاب را بخوانید و معرفی کنید بیشتر بخوانید »

واکنش تلویزیون عراق به رحلت امام (ره) چه بود؟

واکنش تلویزیون عراق به رحلت امام (ره) چه بود؟


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، اصغر حکیمی مزرعه‌نو، سی‌ام دی ماه ۱۳۶۵ در حالی که مجروح بود اسیر شد و ششم شهریورماه ۱۳۶۹ رسمی به میهن بازگشت. او با اشاره به رحلت امام خمینی (ره) روایت می‌کند: چهاردهم خرداد بچه‌ها همچنان در سکوتی غمبار به کار‌های روزانه خود مشغول بودند. شاید نگهبان‌ها خبر دار شده بودند، اما بچه‌ها همچنان منتظر اخبار تلویزیون بودند.

رأس ساعت مقرر همه سراپا گوش بودند تا خبری از یار بگیرند. اگر رسانه‌های عراق سکوت می‌کردند به این معنی بود که امام بهبود یافته است، ولی در کمال ناباوری و حیرت گوینده، خبری را بدین مضمون اعلام کرد: «علی رغم تلاش پزشکان و کادر درمان (امام) خمینی امروز درگذشت.» با شنیدن این خبر نفس‌ها در سینه حبس و انگار روح از تن خسته و رنجور اسرا بیرون شد.

سر در گریبان از جلوی تلویزیون پراکنده شدیم و هر کدام به مکان خودرفتیم. آرام آرام صدای زمزمه بچه‌ها به ناله و فریاد بدل شد. برای اولین بار صدای شیون و زاری از مرز پنجره‌های آسایشگاه بیرون رفت. نگهبانان بعثی، اما موقعیت را درک کردند و جرأت نزدیک شدن به آسایشگاه را نداشتند.

نکته قابل ذکر این است که هیأت حاکمه عراق هیچ گونه واکنشی که جنبه خوشحالی داشته باشد از خود نشان ندادند و دیدیم که در خبر ارتحال آن حضرت نیز از واژه محترمانه «درگذشت» استفاده می‌کنند و حتی در برنامه‌های عادی روزانه تلویزیون که عموما همراه با رقص و آواز بود در این ایام خبری نیست که واقعا برای ما تعجب‌آور بود و حتی خود شاهد بودم یکی دو روز برای دقایقی در اوقات مناسب صوت قرآن کریم هم از تلویزیون پخش شد البته به شکلی که تداعی عزاداری نکند. نکته‌ای که بجز در ماه مبارک رمضان سابقه نداشت.

بچه‌ها آن شب آزادانه، اما به‌صورت خودجوش و انفرادی عزاداری کرده و در اواخر شب در ابتدای آسایشگاه، بزرگان دور هم جمع و در مورد آینده انقلاب و رهبری آن بحث و تبادل نظر می‌کردند.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

واکنش تلویزیون عراق به رحلت امام (ره) چه بود؟ بیشتر بخوانید »

حضرت امام کوشید تا افراد را به اندازه استعدادشان پرورش دهد

حضرت امام کوشید تا افراد را به اندازه استعدادشان پرورش دهد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوه‌ آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیه‌ی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزی، چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه‌ی غم و اندوه فرود آورد.

ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمه‌ نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روح‌اللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجره‌یی خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

او بت‌ها را شکست و باور‌های شرک‌آلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی‌وار زیستن و تا نزدیکی مرز‌های عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه‌ی سلطه‌گران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهره‌ی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلٰهی لَم‌یَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بی‌قرار را بر جنازه‌ی خود گرد آورد و صد‌ها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همان‌طور که در زندگی‌اش تخت‌های فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.

به مناسبت فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت مرحوم آیت الله محمدتقی مصباح یزدی از حضرت امام (ره) است:

بررسی شیوه تربیتی امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه)

خدا را شکر می‌کنم که توفیقی عنایت فرمود تا در این محفل نورانی در خدمت برادران و خواهران ارجمند شرفیاب شوم و لحظاتی را به‌یاد امام به گفتگو بنشنیم. موضوع این سخن امام خمینی و تعلیم‌وتربیت اسلامی است. این عنوان را می‌توان به چند صورت تفسیر کرد و آن را دارای چند مرحله دانست: نخست این‌که فرمایش‌های امام (رضوان‌الله‌علیه) در سخنرانی‌ها، نوشته‌ها، بیانیه‌ها و کتاب‌هایشان، درباره تعلیم‌وتربیت اسلامی را بررسی کنیم. سپس، آن‌ها را به‌شکل مجموعه‌ای منظم دربیاوریم که موضوعاتی مشخص و ترتیبی معین دارد و دیدگاه حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) را درباره تعلیم‌وتربیت اسلامی توضیح می‌دهد. در مرحله بعد نوعی ارزشیابی و قضاوت هم می‌شود؛ برای مثال نظر‌های ایشان را به‌طورتطبیقی بررسی و با نظریات دیگران مقایسه کنیم تا برتری نظریه‌های ایشان اثبات شود.

در واقع، در این مرحله کاری تحقیقی و تبیینی انجام می‌گیرد. مرحله سوم بررسی سیره تعلیم و تربیت ایشان است. یعنی بدانیم که خود ایشان در عمل، درمقام معلم و مربی و با استفاده از منابع اسلامی، چه روش‌هایی را برگزیدند و اعمال کردند. حال، اگر ما تربیت را شامل خودپروری هم بدانیم، در این مرحله، می‌توانیم به این بحث نیز بپردازیم که ایشان چگونه خودشان را ساختند. همچنین، دریابیم که ایشان با چه روشی خانواده، فرزندان، شاگردان، دوستان، جامعه و در نهایت جهان را ساختند.

این‌ها کار‌هایی است که به وقت و نیروی کافی نیاز دارد؛ یعنی افرادی باید برای رسیدن به این اهداف زحمت بکشند. البته، از همان اوائل رحلت حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) در این زمینه کار‌هایی انجام گرفته است و من از دست‌اندرکاران مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام (رضوان‌الله‌علیه) تشکر می‌کنم که در این زمینه زحمت‌های زیادی کشیده‌اند و خدمات خوبی ارائه داده‌اند. آن‌ها راه را برای تحقیق‌های دیگران باز کردند

امام صاحب‌نظر در تعلیم و تربیت اسلامی

اجازه بدهید در این فرصت کوتاه، به بحث ویژگی‌های تعلیم‌وتربیت حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه)، در بین سایر صاحب‌نظران، بپردازیم. این عنوان پیش‌فرض‌هایی دارد: اول این‌که ما تعلیم‌وتربیت اسلامی داریم. تعلیم‌وتربیت اسلامی مجموعه‌ای است از نظریه‌ها، و کسانی هستند که در این رشته متخصص‌اند. آن‌ها معنا و محتوای تعلیم‌وتربیت اسلامی را تبیین می‌کنند و با بررسی‌ای تطبیقی نشان می‌دهند که این روش چه فرق‌هایی با دیگر روش‌ها دارد. امام (رضوان‌الله‌علیه) صاحب نظری شاخص دراین‌باره‌اند و باید بررسی شود که نوآوری‌های ایشان دراین‌باره چیست و احتمالاً در چه مواردی با دیگران اختلاف نظر داشتند. اگر اختلاف‌نظر‌هایی هست، ایشان کدام دیدگاه را پسندیدند و با تأکید ترویج کردند.

مراتب تعلیم و تربیت اسلامی

اجازه دهید، به‌طورمختصر، به مطلبی اشاره کنم که پیش‌فرض بحث ما هم هست، ولی اکنون نمی‌خواهم آن را شرح دهم. تعلیم‌وتربیت اسلامی مراتبی دارد و به‌صورت همه یا هیچ نیست؛ یعنی این‌گونه نیست که یا کسی، به‌طورکامل، تعلیم‌وتربیت اسلامی را دارد یا کلاً فاقد آن است. ممکن است کسی تا حدودی از تعلیم‌وتربیت اسلامی استفاده کرده باشد، اما به مرتبه‌های بالاتر نرسیده باشد. می‌توان مرتبه‌های فراوانی برای این امر در نظر گرفت که، در اصطلاح برخی، آخرین مرتبه‌اش همان مرتبه تعلیم‌وتربیت عرفانی است. به‌هرروی، تعلیم‌وتربیت اسلامی منحصر در این مرتبه نیست، بلکه از تعلیم‌وتربیت کودکان و خردسالان شروع می‌شود (که اسلام در این زمینه هم نظریاتی دارد) تا برسد به گروه‌های خاص و نخبگان. به‌طورطبیعی، هر کس به اندازه همتش در این مسیر پیش خواهد رفت و کسانی که همت عالی دارند، به حول و قوه الهی، به نقطه اوج و قله این مسیر خواهند رسید.

معنای تعلیم و تربیت

با اجازه عزیزان، می‌خواهم به بخشی کوچک از ویژگی‌های نظریه امام (رضوان‌الله‌علیه)، درباره تعلیم‌وتربیت اسلامی اشاره کنم؛ نظریه‌ای که با دیدگاه بعضی از صاحب‌نظران تفاوتی اندک دارد. اصولاً تعلیم‌وتربیت برای این است که استعداد‌های نهفته افراد، با کمک مربیان، شکوفا بشود و به فعلیت برسد. معنای تربیت همین است؛ از تربیت باغبان نسبت به گل گرفته تا تربیت موجودات زنده و بالاخره تربیت انسان‌ها. انسان‌ها ذاتاً استعداد‌های نهفته‌ای دارند که خودبه‌خود شکوفا نمی‌شود؛ لذا مربی کمک می‌کند تا این استعداد‌ها به فعلیت برسد. چنین چیزی معنای تربیت است.

حال، اگر مفهوم تربیت را وسیع‌تر درنظر بگیریم شامل خودپروری هم می‌شود. خودپروری روشی است که فرد برای خودسازی برمی‌گزیند. البته، ممکن است کسی این روش را از دیگران بیاموزد، اما عملاً خودش آن روش را پیاده می‌کند. بنابراین، خودسازی هم نوعی تربیت است؛ منتها تربیت و تأدیب نفس است قبل از تربیت و تأدیب دیگران.

به‌هرحال، مربی کسی است که به دیگران کمک می‌کند تا برنامه‌های تربیتی‌شان را اجرا کنند. در واقع، او استعداد‌های نهفته افراد را به منصه ظهور می‌رساند و شکوفا می‌کند. حقیقت تربیت آن است که قوه و توان افراد به فعل می‌رسد. عالی‌ترین مرحله تربیت هم مرحله کمال نهایی انسان و قرب به خداست که در سیروسلوک عرفانی حاصل می‌شود. البته، بنده این معنای از تربیت را می‌آورم که درمورد آن فعلاً تفاهم باشد و اکنون نمی‌خواهم چیزی را اثبات یا نفی کنم.

تقسیم دوگانه تربیت

در رسیدن به هدف تربیت که همان کمال نهایی انسان و نزدیکی به خدای متعال است، دو تقسیم‌بندی کلی وجود دارد. البته، می‌توان دسته‌های دیگری نیز فرض کرد، اما از این دیدگاهی که می‌خواهم عرض کنم، تقسیمی دوگانه وجود دارد:

نخست، دسته‌ای که برای تعلیم‌وتربیت راه گوشه‌نشینی و خلوت را توصیه می‌کنند. شاید همه شما کسانی را دیده باشید که در فرقه‌های مختلف مدعی عرفان یا تصوف، بر عزلت، خلوت و دوری از اجتماع تأکید می‌کنند. آن‌ها دلایل و کمابیش شواهدی هم از آیات و به‌ویژه از روایات برای تأیید سخن خودشان دارند. به‌هرروی، چنین گرایشی وجود دارد و شاید توجیهی هم داشته باشند که البته اکنون درصدد بیان حقیقت امر و درستی یا نادرستی سخن ایشان نیستم. برای مثال، شاید شنیده باشید که برخی از بزرگان (چه آن‌ها که صوفی و عارف نام دارند و چه بزرگانی که اولیای خدا و در زمره عالمان و فقیهان بوده‌اند) برای تکامل معنوی، راه عزلت را پیشنهاد می‌کردند.۱ در نگاه این دسته، یکی از رکن‌های سیروسلوک، عزلت است.

منظور آن‌ها یا معنای صحیحی که می‌توانیم برای این نظریه فرض کنیم این است که آدمی نباید با کسانی معاشرت کند که اهل گناه، لغو و لهو هستند؛ زیرا چنین معاشرتی، خواه‌وناخواه، انسان را آلوده می‌کند و مانع پیشرفت می‌شود. در نگاه این دسته، انسان باید در محیطی آرام و خلوت به وظیفه‌اش عمل کند و با ذکر‌ها و ورد‌های مخصوص، به مراقبه و خودسازی مشغول شود. تربیت انسان کامل مشروط به عزلت است. این گرایش، در مناطق مختلف، طرفدارانی هم دارد. اقتضای این راه آن است که فرد تحت تعلیم‌وتربیت عالی اسلامی از جامعه دوری کند و فقط با ذکر و ورد به خدا توجه کند.

دوم، دسته‌ای که با گوشه‌نشینی و عزلت مخالف هستند و این معنای افراطی عزلت را مانع و ضرری در راه تکامل حقیقی می‌دانند.

شیوه امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه)

حال، پرسش این است که امام (رضوان‌الله‌علیه) طرفدار کدام راه بودند؟ امام (رضوان‌الله‌علیه) در سیروسلوک اسلامی و شیوه تربیتی به کدام سمت گرایش داشتند؟ مروری بر زندگی امام و آشنایی با زندگی امام، پاسخ را روشن می‌کند. امام (رضوان‌الله‌علیه) گرایش اول را قبول نداشتند و ایشان فعالیت‌های اجتماعی زیادی را عهده‌دار شدند. بنابراین، اجمالاً می‌توان گفت که روش تربیتی امام با بعضی از کسان دیگری که مدعی تعلیم‌وتربیت عالی اسلامی و سیروسلوک و تربیت‌های عرفانی هستند تفاوت داشت. گمان نمی‌کنم نیاز باشد که برای مخالفت امام با عزلت، سند یا دلیل بیاورم. هر کس در عالم امام (رضوان‌الله‌علیه) را بشناسد، می‌داند که او اهل عزلت نبود.

سیره معصومان (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین)

اکنون، بحث این است که ما چه دلیلی بر برتری گرایش دوم داریم؟ برای پاسخ به این پرسش، ما دو روش بحث داریم: نخست، روش بحث تعبدی و استناد به دلیل‌های وحیانی است، چه کلمات پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و چه سخنان ائمه اطهار (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) که درکی وحیانی دارند. اگر سیره ایشان را ببینیم، متوجه خواهیم شد که آن‌ها چگونه رفتار و شاگردانشان را چگونه تربیت می‌کردند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چگونه شاگردان‌شان را تربیت می‌کردند؟ دست‌کم، در تاریخ مدوّن زندگی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ما می‌بینیم که ایشان اهل عزلت نبود. او یا در جنگ و یا درحال رسیدگی به فقیران، یتیمان و محرومان بود. این‌طور نبود که او گوشه‌ای بنشیند، در به‌روی خویش ببندد، با کسی معاشرت نکند و فقط به «سیر الی الله» شخصی بپردازد. دیگر امامان (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) نیز منزوی نبودند. روزی، امام در یکی از سخنان‌شان فرمودند: اگر ائمه اطهار فقط به عبادت شخصی خودشان و بیان احکام می‌پرداختند، ظاهرا هیچ انگیزه‌ای وجود نداشت که آن‌ها را به شهادت برسانند و تا این حد در حقّ ایشان ظلم کنند.

همه این برخورد‌های خشن و غیرانسانی با اهل‌بیت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به آن دلیل بود که آن‌ها در مسائل اجتماعی وارد می‌شدند و فعالیت می‌کردند. امامان (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) مزاحم ستمگران و ظالمان بودند و در مقابل، آن‌ها واکنش نشان می‌دادند و ایشان را اذیت می‌کردند که نمونه بارز آن شهادت سیدالشهدا (علیه‌السلام) است.

پاسخ به یک پرسش

ممکن است کسی بپرسد: پس، روایت‌هایی که درباره عزلت وجود دارد را چگونه توجیه کنیم؟ کوتاه پاسخ بگویم: این‌گونه تعبیراتی که درباره سکوت، گرسنگی، عزلت و امثال این‌ها برای خودسازی هست، در واقع بیان مجموعه‌ای از عوامل است برای کنترل افراط‌ها؛ زیرا آدمیزاد، طبق غریزه حیوانی‌اش، حدومرزی برای خوردن، خوابیدن، لذت‌بردن و حرف‌زدن نمی‌شناسد. برای مثال، وقتی آدمی صحبت می‌کند، دیگر هیچ چیزی مانعش نمی‌شود که ادامه ندهد؛ از هر دری سخن می‌گوید و مرزی ندارد. مثال دیگر، خوردن و آشامیدن است، وقتی آدمی در پی خوردن غذای لذیذ باشد، چیزی جلودارش نیست و حتی اگر غذا نباشد، تخمه و شکلات و شیرینی را جایگزینش می‌کند. نمونه دیگر، روابط اجتماعی است. معاشرت‌کردن فطری انسان است و آدمی از تنهایی رنج می‌برد. مثلاً اگر کسی مدتی، حتی یک روز، در خانه بماند و نتواند بیرون بیاید، آزار شدیدی می‌بیند. تنهایی بلایی بزرگ برای انسان است و بدترین شکنجه برای انسان این است که او را از دوستانش جدا بکنند و نگذارند با کسی ملاقات بکند.

این‌ها جزء فطرت آدمی است. اما او معمولاً راه افراط را دراین‌باره می‌پیماید؛ به‌همین‌دلیل برخی روایات، برای رسیدن به کمال، افراد را به گرسنگی، سکوت و تنهایی توصیه می‌کنند. البته، وقتی می‌گویند گرسنگی بکشید، به‌معنای این است که پرخوری نکنید، نه اینکه به اندازه حفظ سلامت هم غذا نخورید. وقتی می‌گویند: کمتر با دیگران معاشرت کنید، به‌معنای پرهیز از معاشرت نادان و ناجنس است؛ یعنی معاشرتتان با دیگران حساب داشته باشد و با هرکسی نشست‌وبرخاست نکنید. معاشرت نادرست نتایج بد و آفت‌های زیان‌باری دارد؛ بنابراین توصیه به عزلت برای اجتناب از این افراط‌ها و برای جلوگیری از هدرشدن وقت است. درغیراین‌صورت، خوراک و ارتباط از ضروریات زندگی آدمی است و برای مثال، ضعف ناشی از عدم غذاخوردن سبب می‌شود که آدمی نتواند به وظیفه‌اش عمل کند.

۲ پس، درباره معاشرت هم باید گفت که مراد پرهیز از معاشرت‌های نامطلوب است؛ اگرنه، معاشرت با دوستان خوبی که کمک راه آدم باشند، بسیار مطلوب است و حتی بر آن تأکید هم شده است. در روایات آمده است که به دیدن دوستان صالح بروید، زیرا زیارت آن‌ها همانند زیارت خداست. اگر کسی مؤمنی را زیارت کند، گویی خدا را در عرشش زیارت کرده است. در کتاب‌العشره اصول کافی و دیگر کتاب‌های روایی، حدیث‌های فراوانی دراین‌باره آمده است. وقتی این دو نوع روایت را کنار هم می‌گذاریم، معلوم می‌شود که منظور از عزلت چیست.

وجه اجتماعی زندگی امام (رضوان‌الله‌علیه)

به‌یقین نظر امام (رضوان‌الله‌علیه) این نبود که افراد برای خودسازی به گوشه‌ای بروند و تنهایی برگزینند و چله‌نشینی کنند. امام (رضوان‌الله‌علیه) مخالف معاشرت با جامعه نبودند. به‌خاطر دارم که شخصی از عزلت تعریف می‌کرد و می‌گفت: برای طالب راه خدا امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر واجب نیست، اما امام آن را واجبی ضروری و از اوجب الواجبات می‌دانستند. آن دسته از افراد، به‌راحتی و به بهانه عزلت، چنین واجبی را ترک و انحرافی را در دین وارد می‌کردند. امام (رضوان‌الله‌علیه) هم در درس‌های اخلاق‌شان و هم در نوشته‌های اخلاقی‌شان و هم در کتاب‌هایشان به این مطلب عنایت داشتند و بر وظیفه اجتماعی مسلمانان تأکید می‌کردند.

در نگاه ایشان، به‌هیچ‌وجه نمی‌توان این وظیفه را ترک کرد و انجامش مثل انجام نماز واجب است. یعنی، همان‌طورکه نماز را به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان ترک کرد، وظایف اجتماعی هم واجباتی هستند که به‌هیچ بهانه‌ای نمی‌توان آن‌ها را ترک کرد. چنین بررسی‌ای در مرحله اول پژوهش‌ها درباره امام انجام می‌شود که می‌توانیم با جمع‌آوری و بررسی نوشته‌ها و فرمایش‌ها و توصیه‌های اجتماعی ایشان به نظریه ایشان دست پیدا کنیم.

استدلال طرفداران نظریه عزلت

اکنون می‌خواهم استدلال عرفانی نظریه عزلت و سپس نقد آن را خدمتتان عرض کنم. در نگاه طرفداران عزلت، همه سیروسلوک برای این است که انسان معرفتش به خدا بیشتر بشود و با خدا انس بهتری بگیرد تا به شهود دست یابد. حال، خود شهود هم مراتب دارد، مثل شهود ذات، اسما و صفات، که عارفان آن را توضیح داده‌اند. وقتی هدف از سنخ شهود و علم حضوری باشد، تمرکز لازم است. به طورطبیعی، هر قدر تمرکز بیشتر باشد، جنبه‌های باطنی انسان و حالات روانی انسان قوی‌تر می‌شود. کار مرتاضان هم بر محور همین تمرکز می‌گردد؛ مخصوصاً بودیست‌ها برای تربیت مورد نظرشان روش‌هایی دارند که عمدتاً بر محور مراقبه و تمرکز می‌گردد.

واقعیت این است که آدمی با تمرکز در امور قوی‌تر می‌شود. حکایت تمرکز انسان‌ها شبیه کار ذره‌بین است. وقتی در حالت عادی و بدون وجود ذره‌بین نور خورشید بر کاغذی می‌افتد، آن را گرم می‌کند، ولی آتش نمی‌زند. حال اگر ذره‌بینی را جلوی نور خورشید بگیرند و بر نقطه‌ای متمرکز کنند، کاغذ آتش می‌گیرد. عدسی ذره‌بین سبب تمرکز حرارت و آتش‌گرفتن کاغذ می‌شود.

این معنای تمرکز در مادیات است و عین همین تمرکز و حتی شدیدتر از آن در روحیات و معنویات هم وجود دارد. راز کار‌های مرتاضان تمرکز است. آن‌ها به‌واسطه ریاضت‌هایی که می‌کشند، روحشان قوی می‌شود و می‌توانند در امور طبیعی تصرفاتی هم بکنند. برای مثال، جلوی قطار را با دست می‌گیرند یا مانع پرواز هواپیما می‌شوند. قدرت روحی به‌وسیله تمرکز دقیق موجب چنین کار‌هایی می‌شود. کسانی که می‌گویند سالک باید عزلت داشته باشد، دلیل‌شان این است که انسان نمی‌تواند در میان اجتماع، تمرکز کند. شلوغی سبب می‌شود که ذهن آدمی مدام آشفته شود. پس، برای کسب تمرکز و قدرت روحی باید عزلت گزید.

نقد نظریه عزلت

الف. ماهیت فرشتگان

این استدلال توجیه پیروان عزلت بود. البته، توجیه‌شان غلط هم نیست و واقعیت دارد. اگر فردی بر کارش تمرکز کند، اثرش قوی‌تر می‌شود. حال به نقد این سخن بپردازیم. بی‌شک قرب الهی و شهود اسما و صفات الهی، برای مخلوقات خداوند، کمالی بزرگ است؛ اما خدا سلسله مخلوقاتی دارد که به‌طورکلی کارشان همین است. ما آن‌ها را با عنوان فرشته می‌شناسیم؛ تعبیری که قرآن و حدیث به ما آموخته است. قرآن و سنت به ما نشان می‌دهد که فرشته چیست، کجاست و چه می‌کند. قرآن درباره آن‌ها می‌فرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ*عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ». ۳ کار آن‌ها تسبیح خداست. ایشان از تسبیح خدا لذت می‌برند و خسته هم نمی‌شوند. درباره تعداد فرشتگان باید گفت که حدوحصر ندارد. در بعضی خطبه‌های نهج‌البلاغه اجمالاً اشاره شده است که فرشتگان در همه فضا‌های آسمان‌ها وجود دارند. حتی جایی به اندازه پوست گاو هم پیدا نمی‌شود که خالی از فرشته باشد. فرشتگان همواره در حال عبادت‌اند.

اما با وجود خلق فرشتگان و عبادت دائمی آن‌ها، خدا در پی خلق موجودی بود که بتواند جامع همه اسما و صفات الهی باشد. موجودی که شهودش به همه کمالات تعلق بگیرد. زیرا هریک از فرشتگان وظیفه‌ای خاص دارند و بر امری خاص متمرکزند. «مِنْهُمْ‏ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ».۴ بعضی در حال قیامند، بعضی در حال رکوعند و بعضی در حال سجده‌اند. هر فرشته‌ای وظیفه‌ای خاص و مقامی معین دارد «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ».۵ فرشته از ذکر خاص خودش و کار خودش تجاوز نمی‌کند. اما خدا خواست موجودی دیگر بیافریند که بتواند همه تجلیات الهی را درک کند. موجودی فقط متمرکز بر یک چیز نباشد و جامع باشد.

ب. مهار ابزار گناه، مقدمه‌ای برای رشد

بنابر این مقدمه، باید بگوییم که انسان هم می‌تواند فقط در یک جهت تمرکز و به نتایجی هم دست پیدا کند، ولوآنکه ایمان به خدا هم نداشته باشد. خداوند چنین قدرتی به روح انسان داده است که در اثر ریاضت‌هایی خاص و تمرین بر تمرکز می‌تواند به قدرتی مادی برسد و گاه کار‌های شگفتی بکند. خدا این قدرت را به انسان داده است، اما این هنر انسانیت نیست. هنر انسانیت این است که «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا».۶انسان باید مظهر همه اسماء و صفات الهی بشود. حال، برای اینکه انسان بتواند مظهر همه تجلیات الهی بشود، باید عرصه‌های گوناگونی وجود داشته باشد. بخشی از این تجلیات با مهار چشم به‌دست می‌آید. اگر کسی نگاهش را کنترل بکند، به آن تجلیات می‌رسد. حکایت‌های زیادی درباره‌ی مهار چشم و تعالی درجات شنیده‌ایم، چه در گذشته‌ها و چه در همین دوران متأخر.

یکی از معروف‌ترین آن‌ها داستان ابن سیرین است که به‌سبب کنترل نگاهش توانایی تعبیر خواب پیدا کرد. در زمان کنونی نیز بزرگانی بوده‌اند که بر اثر کنترل شهوت خودشان به مقامات عالی رسیده‌اند. اما انسان فقط چشم نیست، بلکه گوش هم هست، دست هم هست، پا هم هست، دل هم هست و مغز هم هست. هریک از این‌ها شئونات مختلفی دارد و انسان باید در همه‌چیز بنده بشود. آدمی، در همه‌جا، باید جلوه الهی را ببیند.

ج. هدف خلقت انسان

بله، شاید کسی با عزلت در یکی از اوصاف الهی تمرکز پیدا کند و به نتایجی هم برسد، اما این هدف خلقت انسان و هدف تربیت انبیا نیست. انبیا آمدند تا انسان را به قله‌ای دعوت کنند که در آن‌جا همه فضائل جمع است. در آن قله، فرشتگان خادم انسان می‌شوند. در آن قله، هر فرشته مأمور کاری خاص است و در خدمت انسان. بنا بر آیات قرآن، در روز قیامت، وقتی مؤمنان وارد بهشت می‌شوند، ملائکه به استقبالشان می‌آیند «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ».۷ یعنی، خداوند فرشتگانی را خلق فرموده است برای اینکه به آدمیزاد‌ها خوش‌آمد بگویند. در بهشت، مؤمنان هر کاری داشته باشند یا با اراده خودشان انجام می‌گیرد یا به‌وسیله فرشتگان که خادم آدمی‌اند. بله، همان فرشتگان مقربی که توصیفشان کردیم، مأمور ارائه خدمت خاص به انسان هستند.

د. نتایج ناقص عزلت

انسان باید به مقامی برسد که همه کمالات را با هم دارا باشد. طبعاً رسیدن به این مقام خیلی مشکل است، اما مراحلی دارد و هرکس می‌تواند به اندازه همتش، این مراحل را طی کند. به‌هرحال، آنچه مطلوب است، توازن افعال و قوا و رفتار‌ها و کمالات است. اگر فردی فقط در یک بعد متمرکز شود، به هدف اصلی آفرینش نمی‌رسد؛ هرچند به نتایجی دست می‌یابد. گویی، چنین هدف ناقصی به انسانی می‌ماند که به‌سبب اختلالاتی در مغز و اعصابش، اندامی نامتوازن دارد. یعنی، دست یا سر یا پایش بسیار بزرگ یا بسیار کوچک است. آدمیزادی که در یک بعد ترقی کند و ابعاد دیگرش را فراموش کند، همانند چنین انسانی بی‌قواره خواهد شد. فرد متعادل همه اندام‌هایش و همه قوای روحی‌اش به‌صورت متعادل و متوازن رشد می‌کند.

هنر انسانیت و جایگاه امام (رضوان‌الله‌علیه)

دستور شرع نیز همین است. آن‌ها که بر برخی چیز‌ها تأکید می‌کنند و از جا‌های دیگر غفلت می‌کنند، نتیجه تربیت‌شان چنین مخلوق بی‌قواره‌ای خواهد بود. شاید آن‌ها کار‌های بزرگی هم بکنند که از دیگران برنمی‌آید، اما این هنر انسانیت نیست. هنر انسانیت بندگی است، بنده‌ای که چیزی از خود ندارد و هرچه دارد از خدا دارد. چنین انسانی خلیفه‌الله است. ویژگی اصلی آدمیزاد جامع‌بودن است. یعنی، آن استعدادی که خدا در آدم قرار داد و او را از همه مخلوق‌هایش ممتاز کرد و به جایی رساند که حتی فرشتگان مقرب الهی هم خادم او شدند، همین ویژگی جامعیت است. آدمی باید به‌نحوی کامل، مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد. بنابراین، تربیت صحیح اسلامی تربیت متوازن همه استعدادهاست. تأکید بر استعدادی خاص و فراموش‌کردن سایر چیزها، در واقع انکار نعمت‌هایی از نعم بی‌شمار الهی است؛ نعمت‌هایی که خدا برای انسان مهیا کرده است.

اگر بخواهیم این استعدادها، به‌صورت متوازن، به فعلیت برسد، باید به همه دستور‌های شرع عمل کنیم. قسمت عظیمی از این دستورها، اگر نگوییم قسمت اعظم، به زندگی اجتماعی مربوط می‌شود. کسی که به میدان اجتماعی وارد می‌شود، از همه چیزش می‌گذرد. او از جانش، از وطنش، از فرزندش، از آبرویش و از حیثیتش می‌گذرد تا به کمال الهی برسد. او همه چیزش را فدای خدا می‌کند. حال، این کار مشکل‌تر است یا گوشه‌نشینی؟ کار سخت آن است که مردی از مرگ فرزندش چشم بپوشد و بگوید این از الطاف خفیه الهی بود. چنین کاری فقط گفتنش آسان است؛ من و شما می‌گوییم و می‌شنویم، اما اگر شب بچه‌ام سردرد بگیرد، شاید اصلاً خوابم نبرد. امام (رضوان‌الله‌علیه) جوانی را از دست داد که حاصل عمرش بود. امام قدر آقا مصطفی (رضوان‌الله‌علیه) را می‌دانست و از استعداد او آگاه بود و به آینده او نظر داشت؛ اما نگذاشت حتی اشک چشمانش جاری شود. امام (رضوان‌الله‌علیه) در همه ابعاد وجودی‌اش، بنده خدا شده بود. بله، شاید کسانی باشند که با ذکر و ورد حتی مریضی را هم شفا بدهند و کاری خارق‌العاده هم بکنند، اما آن کجا و این کجا. این‌چنین تسلیم اراده الهی بودن و عاشقانه به وظایف شرعی عمل کردن، کار بسیار دشواری است.

امام و انگشتر طلا

چند روز پیش، یکی از دوستان داستانی را برای من نقل کرد. او یکی از کسانی است که سال‌ها در خدمت امام بود. گفت: روزی، امام در میان جمعی ۸ سخنرانی می‌کرد. ناگهان، در میانه صحبت، به فردی اشاره کرد، او نزد امام آمد و ایشان آهسته به او فرمودند: انگشتر طلا حرام است، دربیاور. سپس، امام به سخنرانی ادامه دادند. در یک چنین موقعیتی که مشغول سخنرانی درباره مسأله‌های سیاسی و بین‌المللی هم هست، او وظیفه شرعی‌اش یادش نمی‌رود. برای او فرقی نمی‌کند و هرجا وظیفه باشد، عمل می‌کند. فرقی ندارد که من اکنون به چه کاری مشغول هستم، بلکه باید در فکر وظیفه‌ام باشم که خدا از من چه می‌خواهد.

تعلیم و تربیت امام

امام این را تعلیم‌وتربیت اسلامی می‌دانست. او کوشید تا افراد را به اندازه‌ی استعدادشان پرورش دهد و تا آخرین لحظه هم از این مسیر منحرف نشد. او در دشوارترین موقعیت‌ها نگران نمی‌شد. او خود را مأمور به وظیفه می‌دانست، نه مسئول نتیجه. او به‌دنبال رضایت پروردگار بود. او مطابق با وظیفه عمل می‌کرد. این روح سیروسلوک و روح تربیت اسلامی امام بود. او خودش را با این برنامه ساخت و دیگران را هم، به اندازه ظرفیت‌شان، پرورش داد. آخرین توصیه امام همان چیزی بود که اولین حرکت‌هایش از آن آغاز شد. حدود شصت سال پیش، از امام شنیدم که در درس‌شان این آیه را قرائت می‌فرمودند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ».۹ در نوشته‌ای که بیش از شصت سال پیش برای مرحوم آقاسید محمد وزیری نوشته‌بودند، نیز خودم دست‌خط امام را دیدم که با همین آیه شروع می‌شد. حرف اول این بود و حرف آخر هم همین.

در این مسیر، هیچ تغییری و انحرافی ایجاد نشد. او همیشه بر مسیر مستقیم بندگی خدا بود و همگان را هم به این مسیر دعوت می‌کرد. البته، ما نمی‌توانیم مثل امام بشویم، همان‌گونه که او هم مثل علی (علیه‌السلام) نشد؛ اما او شبیه‌ترین انسان‌های عادی به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود و ما هم باید سعی کنیم شبیه‌ترین شاگردان ایشان به ایشان بشویم.

منبع: بیانات حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در همایش ملی امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) و تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه قم ۱۳۹۱/۰۲/۲۵،

۱ /شعری هم دراین‌باره وجود دارد: صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به‌دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام.

۲ /ازهمین‌رو، در دستور‌های عالمان اخلاقی به این مطلب توجه شده است. برای مثال، به‌گمانم در نوشته‌های مرحوم آقا میرزاجواد آقای ملکی تبریزی آمده است یا اینکه از شاگردانشان شنیدم که ایشان گفته بودند: منظور از گرسنگی این است که آجیل‌خوری نکنید و به فکر شکم‌پروری نباشید؛ نه‌این‌که غذا نخورید.

۳ /الانبیا، ۲۰، ۲۶،۲۷،

۴ /نهج البلاغة / خطبه اول/ خلق الملائکه.

۵ /صافات، ۱۶۴،

۶ /بقره، ۳۱،

۷ /زمر، ۷۳،

۸ /گمان می‌کنم در میان جمعی از دانشجویان و استادان دانشگاه.

۹ /سبأ، ۴۶

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حضرت امام کوشید تا افراد را به اندازه استعدادشان پرورش دهد بیشتر بخوانید »

آنکه اسفار اربعه را از علم به عینیت آورد، حضرت امام بود

آنکه اسفار اربعه را از علم به عینیت آورد، حضرت امام بود


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوه‌ی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیه‌ی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزی، چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه‌ی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمه‌ی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روح‌اللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجره‌یی خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

او بت‌ها را شکست و باور‌های شرک‌آلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی‌وار زیستن و تا نزدیکی مرز‌های عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه‌ی سلطه‌گران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهره‌ی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او می‌بارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که می‌گفت: اِلٰهی لَم‌یَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بی‌قرار را بر جنازه‌ی خود گرد آورد و صد‌ها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همان‌طور که در زندگی‌اش تخت‌های فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.

به مناسبت فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت آیت الله جوادی آملی از حضرت امام (ره) است:

حضرت امام خمینی (قدس سره) نه تنها «مهندس اسلام» بود، بلکه «معمار اسلام» نیز بود، ایشان نه تنها فهمید که دین چه می‌گوید، بلکه کوشید تا دین را از صفحه کتاب بدر آورده و در صحنه جامعه پیاده کند. امام امت (قدس سره) معماری بود که بر اسلوب هندسه اسلام شناسی، ساختمان عظیمی را پی افکنی کرده و به پایان رساند و همه دیوار‌ها و سقف‌های آن را، چون «بنیان مرصوص» ساخت.

دو دهه منحصر به فرد

امام راحل (قدس سره) یک سیر تاریخی دارد که مورخان می‌توانند درباره او و شناسنامه او بررسی کرده و سخن بگویند: «او ۱۹ سال در خمین زندگی کرد، و پس از آن کم کم وارد مسایل علمی شد، ادبیات، فقه و اصول را مانند دیگران فرا گرفت، تا به حدود سن ۲۷ سالگی رسید، و …»، که دیگران نیز این مراحل را داشته اند، ولی در سن ۹۰ ساله امام امت (قدس سره)، دو دهه را باید از یکدیگر جدا کرد، که دیگران این دو دهه را نداشتند و این دو دهه مخصوص ایشان است:

دهه اول، دهه انس او به جهان «غیب» و «عرفان» است.

دهه دوم، دهه انس او به عالم «شهادت» و «رهبری» است.

دهه اول از اواخر سن ۲۷ سالگی تا اوایل ۳۸ سالگی است از سال (۱۳۴۷ ه- ق) شروع و تا سال ۱۳۵۸ (ه- ق) ادامه می‌یابد یعنی سال‌هایی که حضرت امام (قدس سره) کتاب‌های عمیق عرفانی را می‌نوشت؛ در ۲۷ سالگی کتاب شریف «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت؛ سپس تعلیقات بر فصوص، تعلیقات بر مصباح الأُنس و آنگاه «سرّ الصلاة» را به رشته تحریر درآورد. این‌ها کتاب‌هایی نیستند که هر کس ده یا بیست سال در حوزه علمیه بود و درس می‌خواند، بتواند بفهمد. این‌ها نظیر رسائل، مکاسب، جواهر یا منظومه نیست. این دهه ۲۷ تا ۳۷ سالگی دهه غیب و قلمرو غیبی شخصیت امام راحل (قدس سره) است.

اما دهه دوم که دهه شهادت و نشأة شهادت اوست، از پایان سال (۱۳۵۷ ه- ق) تا آغاز سال (۱۳۶۸ ه- ق) است که در این دهه عالم را زیر و رو کرد.

دوران زندان و تبعید نشانه «مظلومیت» بود، نه اقتدار، و خیلی از افراد به زندان رفتند، ولی آیا توانستند پس از آزاد شدن، کشور را رهبری و جنگ را هدایت کرده، انقلاب را به سامان برسانند؟ بسیاری مظلوم بودند، ولی آیا این قدرت را داشتند که اگر بر سریر اقتدار بنشینند، چون حضرت علی (ع) حکومت کنند؟ این مطلب برای دیگران ثابت نشد، ممکن بود که «مدرس» بتواند، ولی ثابت نشد، ممکن بود که دیگران بتوانند، ولی عملی نشد. آنکه همه یافته‌ها و اسفار اربعه را از علم به عین آورد و از گوش به آغوش رساند، امام امت (قدس سره) بود. این دو دهه شاخص و بارز، تمیز دهنده زندگی حضرت امام خمینی (قدس سره) از دیگران است، بقیه آنچه که ایشان در قم بود، یعنی چهل سال وسط، هرچند با ریاضت و تهذیب نفس هماهنگ بود، تدریس می‌کرد، ولی دیگران نیز چنین دورانی را پشت سر گذاشتند و تفاوتی که با دیگران بود، در این جهات قابل تبیین بود، اگر تعمق در «اصول» یا تحقیق در «فقه» داشت، هرچند با دیگران فاصله داشت، ولی نه آنقدر که عالم آرا و عالمگیر باشد؛ بنابراین امام راحل (قدس سره) را باید با این دو دهه شناخت: دهه اول، دهه «غیب» و دهه دیگر دهه «شهادت» اوست. طوبی برای کسی است که بین غیب و شهادت از یک سو، بین عرفان و سیاست از سوی دیگر، و بین فلسفه و سیاست از سوی سوم جمع کرد. او نه تنها قایل به «ولایت فقیه» بلکه، چون حکیم بود، قایل به «ولایت حکیم» بود و، چون عارف، قایل به «ولایت عارف» بود؛ او «ولایتی» را آورد که در آن فقاهت، آمیخته با حکمت و حکمت، عجین شده با عرفان بود (۱).

اقامه عبادت

امام راحل (قدس سره) که هنگام ارتحال در آستانه ۹۰ سالگی بود، تا آخرین لحظه همان حرفی را داشت که در اوایل فرمود. درحالی که رهبران دیگر در این سن بازنشست هستند. فرق اساسی بین این دو آن است که آن‌ها برای آب و خاک می‌جنگند، درحالی که او برای «فرشته شدن» نبرد می‌کند؛ آن‌ها برای نان و رفاه مبارزه می‌کنند، و حال آنکه او برای تحصیل عقل وکسب بهشت می‌جنگد؛ لذا هرچه سن او بیشتر می‌شود، خوی رزم جویی و جهاد در او تقویت می‌شود. فرق جهاد اسلامی با جهاد غیر اسلامی در همین است؛ لذا هرچه سن انسان بالاتر می‌رود، رزم او بیشتر می‌شود؛ چه اینکه نماز و روزه وی نیز بیشتر می‌شود. چون انسان برای مقام نمی‌جنگد. اگر کسی برای مقام مبارزه می‌کرد، وقتی دوران بازنشستگی او فرارسید، دیگر داعیه و انگیزه نظامی ندارد. همچنین اگر کسی برای مال یا اعمال غرایز جنسی جنگ می‌کردوقتی پیر و فرتوت شد و همه این نیرو‌ها را از دست داد، چنانکه نه غذای سالمی می‌تواند بخورد نه خواب خوبی دارد، او که دیگر داعی برای جنگ ندارد! اما اگر کسی برای رضای خدا جنگ و جهاد کرد، هرچه پیرتر می‌شود، مبارزه را با نشاط بیشتری ادامه می‌دهد؛ لذا شخصیت والای امام راحل (قدس سره) از آن جهات یاد شده تأمین شده است؛ یعنی او:

اولاً: خود را به منطقه فرشته‌ها نزدیک کرد.

ثانیاً: در نظام درونی، همه خواسته‌های خود را بر «عقل» عرضه کرد.

ثالثاً: بازده این دو فعالیت علمی و عملی آن بود که موفق شد همه عبادات مخصوصاً «حج» را اقامه کند.

دنیا خود شما هستید

حضرت امام خمینی (قدس سره) در تفسیر شریف سوره حمد این تعبیر را داشتند که: جوان‌ها بهتر از سالمندان می‌توانند خود را نجات دهند. همه ما باید بکوشیم تا خاطراتی را که برایمان خوشایند و جاذبه دار است، طرد کنیم، چون این نوع جاذبه‌ها مصداق این حدیث شریف است که: «فإنما مثل الدنیا کَمِثل الحیّة لیِّنٌ مسّها و قاتلٌ سمّها» (۲) دنیا مانند مار است که تماس با بدن آن نرم و سم آن کشنده است.

یکی از نوآوری‌های امام بزرگوار (قدس سره) آن است که در تبیین معنای «دنیا» می‌فرمود: دنیا خود شما هستید، انسان «بد» خود دنیاست، و گرنه آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نبوده بلکه از «آیات الهی» هستند و خدای سبحان از همه آن‌ها با تجلیل یاد کرده است (۳). هرگز از آسمان به بدی یاد نشد، از اختران گنبد مینا به زشتی نام برده نشد و از زمین، کوه‌ها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایی بدگویی نشد، این‌ها دنیا نیستند. «دنیا» (که ضمیر و قلب، متوجه اوست) مجموعه‌ای از «عناوین اعتباری» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خودخواهی‌ها است که دنیا را تشکیل داده و به جهنم تبدیل خواهد شد. گاهی انسان، خود هیزم جهنم است و نمی‌داند که چه می‌کند: «و أما القاسطون فکانوا لِجَهَنَّمَ حطبا» (۴). کسی که اهل قَسط (جور و ظلم) است، هیزم افروخته جهنم است وگرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمی‌کنید؛ زیرا همه این‌ها «آیات الهی» هستند، موجوداتی که تسبیح گوی حقّ اند و مستقیماً برای عبادت خدای سبحان و به طور غیر مستقیم برای نفع ما خلق شده اند.

همانطوری که بین صاحب نظران و اندیشمندان تفاوت و اختلاف است، بین صاحب دلان و صاحب بصران نیز تمایز و تفاوت است، نه آن‌ها که از راه فکر قدم بر می‌دارند همتا و همسان هستند، و نه آن‌ها که با شهود این راه را طی می‌کنند هم سنگ یکدیگرند.

امام راحل (قدس سره) هم در بخش صاحب نظران حضور دارد و هم در صحنه صاحب دلان. او در صحنه صاحب نظران یک اندیشمند فائق است و در میدان صاحب دلان، یک صاحب بصر صائب است. نشانه اش آن است که هم در براهین فکری بر بزرگان، نقدی قابل توجه دارد و هم در مسایل عرفانی بر ره آورد صاحب بصران نقدی عمیق و عارفانه دارد؛ مثلاً بر «اسفار اربعه»، آنگونه که عارف نامدار میرزا محمد رضا قمشه‌ای (قدس سره) بیان می‌کند، نقد داشته و آن را به سبک خاص خود تبیین می‌کند و سرّ مطلب این است که هر چه «بَصَر» قوی‌تر باشد، ره آورد آن نیز بیشتر و بهتر خواهد بود.

مظلومیت قرآن

امام راحل (قدس سره) دلش برای معرفت بلند انسان سوخته و درباره قرآن کریم اظهار نظر کرده، می‌گوید: «ما چقدر بیچاره ایم و قرآن کریم چقدر مظلوم شده که باید خدای سبحان را به وسیله «شتر» معرفی کرده و به ما بگوید: «أفلا ینظُرون إلی الإبل کیف خُلِقَت» (۵).» امام راحل (قدس سره) این مسئله را با احساس درد می‌گوید، ایشان در تفسیر شریف سوره حمد می‌فرماید: ما برای آن می‌نالیم که کار معرفت به جایی رسیده که به جای اینکه خدا را با «هو الاوّل و الاخرُ و الظاهرُ و الباطنُ» (۶) بشناسیم، باید خدا را با شتر بشناسیم. چرا خدا را با «فلمّا تجلّی ربهُ للجبل جعله دکّا» (۷) نشناسیم؟ چرا خدا را باید با شتر بشناسیم که شترشناسی باید معرّف «اللّه» باشد؟

دیانت و سیاست

امام راحل شاخصه‌ای دارد که نه شریعتیان دارند، نه طریقتیان داشتند، و نه حقیقتیان از آن برخوردار هستند؛ چون شریعتیان می‌گفتند: «شریعت» منهای «سیاست» است، و طریقتیان می‌گفتند: «طریقت» منهای «سیاست» است و حقیقتیان هم باورشان این بود که: «حقیقت» منهای «سیاست» است، ولی امام امت هم سخن مرحوم مدرس (قدس سره) را فرمود که: «شریعت و دیانت ما عین سیاست است»، وهم بالاتر از مدرس، آنچه را که ما از مدرس نشنیده بودیم، فرمود، که: «طریقت» ما عین «سیاست» ماست، و بالاتر از آن، سخن حقیقتیان را هم سیر کرد که: «حقیقت» ما عین «سیاست» است. البته سیاست در شریعت به سبکی، در طریقت به سبک دیگر، و در حقیقت نیز به روش خاص خود می‌باشد.

وظیفه، اداء دین است

ادامه راه انبیا نه تنها در سالگرد انقلاب، دهه فجر و نه فقط سالی چند بار یا هفته‌ای یک بار، بلکه «هربامداد» و «هر شامگاه» خواهد بود. اگر سخن از نماز در اوقات پنج گانه مطرح است، پیام آن ناظر به صَرف نعمت در راهی که متنعّمین صرف کرده اند می‌باشد. انسان باید قدرت علم و توان عمل را علیه باطل به پیکار گیرد که این خود برخاسته از محتوای نماز است.

اگر رزمندگان در جبهه‌های نبرد ما در هنگام محاصره می‌گفتند: «کلّا اِنّ معی ربّی سیهدینِ» (۸)، از برکت «نماز» بود و اگر آن‌ها وقتی در کام خطر قرار می‌گرفتند، می‌گفتند: «لا تحزن انّ اللّه معنا» (۹)، در سایه «نماز» است؛ بنابراین پاس داشتن نعمت الهی و بجا صرف نمودن آن، مایه تدوام انقلاب اسلامی خواهد بود.

وظیفه‌ای که امت اسلامی در برابر این نعمت الهی دارد این است که دیْن خود را به خداوند سبحان ادا کند. قرآن کریم از دو گروهی که به اسلام رأی مثبت داده اند چنین یاد می‌کند:

گروهی تعهد کردند که در تدوام دین، پایداری را از کف ندهند، ولی لغزیده و افتادند: «ولقد کانوا عاهدواللّه لا یُولون الادبار و کان عهدُ اللّه مسؤولاً» (۱۰) این گروه با رأیی که به اسلام داده اند، تعهّد پایداری کرده اند تا نگریخته و صحنه را ترک نکنند و این تعهّد الهی مورد سؤال است، ولی در روز خطر، دیْن خود را به دین ادا نکرده، برگشتند و صحنه دین را خالی و دین را تنها گذاشتند.

قرآن کریم به این گروه می‌گوید: «قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل و إذا لا تُمتّعون الّا قلیلاً» (۱۱). خداوند سبحان به پیامبر گرانقدر الهی صلی الله علیه و آله فرمود: به فراری‌ها بگو: نه فرار کردن از مرگ طَرْفی دارد و نه گریختن از کشته شدن سودی، شما در این میان جز اندک مدتی نمی‌مانید. این گروه به اسلام رأی دادند، ولی پایداری نکرده و گریختند.

گروه دیگر پایمردی را از کف رها نکردند: «مِن المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضی نحبَه و منهم من ینظرُ و ما بَدلوا تبدیلاً» (۱۲). یعنی در برابر گروه اول که فرار کرده و صحنه را ترک نمودند، رادمردانی پایدار و مستقیم هستند که به عهد خود وفادار بوده، به آن حرمت می‌نهند و جان دادن در راه دین را یک دیْن می‌دانند. اگر گروه اول تعهد کردند و فرار کردند، در مقابل، گروه دوم تعهد سپردند و ایستادند و راه انبیا را ادامه داده و از امداد‌های آن ذوات مقدسه بهره‌ها بردند. آن‌ها تعهد کردند که صحنه را رها نکنند، به این تعهد ارج نهاده، آن را محترم شمرده و صحنه را ترک نکردند، چنین گروهی یا خون داده و شهید شدند و یا برای خون دادن آماده بوده، به انتظار شهادت نشسته اند؛ نه پیشگامان آن‌ها که خون دادند پشیمان هستند و نه آنان که منتظر بوده و در پشت جبهه هستند، نگران می‌باشند، آن‌ها هرگز تصمیم خود را عوض نکردند: «… و ما بدّلوا تبدیلاً» (۱۳).

قیام برای آزادی

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) مالک اشتر را به رهبری حکومت مصر منصوب فرمود، دستوری به رهبر مصر داد و فرمانی هم خطاب به امت مصر صادر کرد.

دستوری که حضرت، به رهبر مصر (مالک اشتر) داد این بود که فرمود: «إنّ هذا الدّین قد کان أسیرا فی أیدی الأشرار، یُعمَل فیه بالهوی و یُطلَب به الدّنیا» (۱۴).‌ای مالک! هدف نهایی نهضت من آزاد کردن دین از چنگال طاغوتِ زمانه بوده و هست، قیام من تنها برای آزادی مردم نیست؛ زیرا مردم بنده‌ی خدا هستند، بلکه قیام من برای آزاد کردن دین از چنگال خون آشام اشرار پیشین بود. (هم اکنون نیز مشاهده می‌شود کعبه و قدس که بهترین پایگاه دین خداست، اسیر اشراری از بدترین دولتمردانی به نام اسلام است). حضرت فرمود:‌ای مالک! بکوش که دین را آزاد کنی، معارف بلند و عقلی دین را از چنگال خرافات، اوهام و پندار‌های عوامانه برهان تا آن معارف بلند با بیان و بنان عرضه شود.‌ای مالک! احکام الهی را مانند حکم دین در جامعه آزاد کن و زنده کن تا طمع آزمندان، احکام الهی را عوض نکند.‌ای مالک! با علما و رجال علم بسر ببر، تا حکم دین را از دام جهل و وَهْم آزاد کنند، با فق‌ها و دیگر اسلام شناسان بسر ببر، تا احکام دین را رهایی بخشند: «و أَکثِر مُدارسة العلماء، و مُناقشةَ الحکماء» (۱۵).

اگر علما، حِکَم دین را از پرده‌های وَهْم آزاد کرده و دیگر اسلام شناسان، احکام دین را از آز و طمع زورمداران رهایی بخشند، دین، آزاد و رها خواهد شد، اگر دین از اوهام و خرافات آزاد شد و از چنگال دینداران صوری رهایی یافت، آنگاه می‌تواند عامل آزادی جامعه باشد.

مردی که مالکِ اشتر عصر و نسل ما بود و فرمان مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) را به خوبی ادراک کرده و احیا نمود، رهبر گرانقدر و عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (قدس سرّه) است که خدای سبحان را به انبیا و اولیایش سوگند می‌دهیم که روح بلند آن حضرت را با اجداد طاهرینش علیهم السلام محشور فرماید.

این بزرگ رهبر الهی، هم احکام الهی را آزاد کرد و هم حِکَم الهی را رهایی بخشید.

حضرت علی علیه السلام نامه‌ای به طور جداگانه خطاب به مردم مصر نوشت که در آن به مسلمانان مصر چنین خطاب کرد:‌ای مسلمین مصر! ما در حال نبرد و جنگ علیه باطل هستیم و جامعه‌ای که در خواب باشد، دشمن او بیدار بوده و او را رها نمی‌کند: «من نامَ لم یُنَمْ عنه» (۱۶).

اگر خواستید انقلاب اسلامی در مصر مستقر شود و عمروعاص‌ها در قلمرو دین طمع نکنند، نخوابید تا دشمن بیدار نتازد. این بیان نورانی، شعار انقلابی رهبر مسلمین، امیرالمؤمنین علیه السلام است:

هر آن غافل زِیَد، غافل خورَد تیر.

شیطان، خواه در جهاد اکبر، خواه در جهاد اصغر، از راهی می‌آید که انسان از آن غافل است: «إنّه یَراکم هو و قبیلُه من حیث لا ترونَهم» (۱۷). یعنی شیطان و ستادش از راهی بر شما می‌تازد که شما نمی‌بینید.

این دستور علوی هم اکنون نیز زنده است، یعنی اگر مسئولین کشور به وظایف خود وفاوار نباشند، خوابیده اند، اگر امت اسلامی در همه‌ی مراسم اجتماعی و سیاسی در صحنه حضور پیدا نکند، خوابیده است، اگر تلاش اسلام شناسان بر این محور نباشد که معارف بلند و عمیق دین را از چنگال و حجاب وَهْم و خرافات رها کنند، خوابیده اند، اگر احکام دانان دین نکوشند تا احکام الهی در جامعه به درستی تبیین و اجرا شود، خوابیده اند، اگر حِکَم شناسان دین تلاش نکنند تا کلمات حکیمانه کسی که می‌گوید: «أُعطیتُ جوامع الکَلِم» (۱۸) به درستی شناخته و عرضه شود، خوابیده اند، اگر جامعه بخوابد، بیگانگان می‌تازند.

خط امام

کلمه «خطّ امام» بودن، یا «ادامه دهنده‌ی راه امام» بودن و مانند آن، یک سلسله واژه‌ها و داعیه‌های پر جاذبه است، ولی اگر مسئله به درستی بررسی و تحلیل شود، آنگاه روشن خواهد شد که کمتر کسی به خود اجازه می‌دهد که بگوید من تابع خط امام هستم.

امام راحل (قدس سره) مسئولیتی به نام مرجعیت (مقام افتاء) داشت، که عصاره‌ی فتاوی ایشان به صورت رساله‌های فارسی و عربی جلوه کرده است، که مشتمل بر کلیاتی است که دیگر فق‌ها نیز آن‌ها را گفته اند. فاصله فقهی ایشان با دیگران، خیلی نیست و از طرفی درک آن معانی کلی نیز خیلی سخت نیست؛ لذا بقای بر تقلید در زمان ارتحال ایشان امری دشوار نخواهد بود.

اصولاً بقای بر تقلید میّت کاری است آسان؛ زیرا آن مرجع تقلید فتاوی کلّی را بیان کرد و آن فتاوی کلی همواره زنده است. اما ادامه دادن راه امام راحل (قدسّ سرّه) ادامه دادن راه یک «رهبر» و «ولیّ» است. کار «ولی» آن است که دستور جزیی داده و رهنمود خاص ارائه می‌کند. «ولیّ» درباره هر کاری که باید انجام شود، به طور روزانه تصمیم تازه می‌گیرد، چنانکه گاهی شهد پیروزی می‌نوشد و گاهی نیز سمّ و زهر پذیرش قطعنامه را سر می‌کشد. کار او مقطعی، جزیی و روزانه است؛ لذا گاهی تلخ و زمانی شیرین است.

حال باید دید که چه کسی می‌تواند بگوید: «من تابع امامم»، و پیروی خطّ آن حضرت به چه معناست؟ «تابع امام» کسی است که بینشی، چون امام راحل (قدسّ سرّه) داشته باشد، چنانکه اگر فهمید امروز باید جام زهر را، گرچه تلخ است، بنوشد نکول نکند، و اگر دریافت که روز دیگر باید شهد را، با شُکر نه با فخر، بنوشد، شاکرانه قبول کند.

«بقا بر ولایت ولیّ»، به معنای داشتن پیوند تنگاتنگ جزیی با روح ولیّ و ارتباط ناگسستنی غیبی با روح اوست. اینکه انسان به درستی فهمیده و تشخیص دهد که کجا جای فریاد است و کجا جای سکوت، و دریابد که کجا جای نوشیدن زهر و سمّ است و کجا جای نوشیدن شهد، کار آسانی نیست؛ بنابراین هرگز کسی به خود اجازه ندهد که به آسانی ببافد که «من تابع خطّ امام هستم!»، مگر اینکه ولای آن حضرت را از نزدیک در جان خود احساس کند، بدین معنا که اگر به او بگویند: اکنون زمان پذیرش قطعنامه و نوشیدن شرنگ است و این زهر کشنده را باید بنوشی، دریغ نورزیده، صابرانه پذیرفته و تحمل نماید، چه اینکه اگر گفتند فتح خرمشهر و جای نوشیدن شهد است، شاکرانه قبول کند. در این صورت است که انسان می‌تواند مدّعی پیروی از خط امام باشد؛ بنابراین داعیه‌ی تابعیّت خطّ امام و ادّعای پیروی مسیر امامت آن حضرت، از توان بسیاری از افراد عادی خارج و از تحملّ آن‌ها بیرون است.

به نقل از کتاب: «امام خمینی در بیان و بنان آیت اللّه جوادی آملی»

پی نوشت:

۱- اتحاد ولایت و فقاهت در شخصیت ممتاز امام خمینی (قدس سره): آوای توحید (نامه امام خمینی (قدس سره) به گورباچف و شرح آن) – ص ۲۳،

۲- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۶۸ – ص ۱۰۶۵،

۳- فصلت – ۱۱،

۴- جن – ۱۵،

۵- غاشیه – ۱۷،

۶- حدید – ۳،

۷- اعراف – ۱۴۳،

۸- شعرا – ۶۱،

۹- توبه – ۴۰،

۱۰- احزاب – ۱۵،

۱۱- احزاب – ۱۶،

۱۲- احزاب – ۲۳،

۱۳- همان مصدر

۱۴- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۵۳ (عهدنامه مالک اشتر) – ص ۱۰۱۰،

۱۵- همان مصدر – ص ۱۰۰۱،

۱۶- نهج البلاغه فیض الاسلام – نامه ۶۲ – ص ۱۰۵۰،

۱۷- اعراف – ۲۷،

۱۸- بحار الانوار – ج ۹۸ – ص ۳۸؛ خصال – باب الخمسة – ج ۵۷

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آنکه اسفار اربعه را از علم به عینیت آورد، حضرت امام بود بیشتر بخوانید »