کارون

خوزستان روی خط پیشرفت

خوزستان روی خط پیشرفت


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، حجت الاسلام والمسلمین رئیسی به عنوان چهارمین مقصد از دور دوم سفر‌های استانی، پنجشنبه گذشته راهی استان خوزستان شد؛ استانی که با تلاش دولت برای رفع کاستی‌های آن، امروز به یک کارگاه بزرگ عمرانی تبدیل شده است. واقعیت کارگاه شدن خوزستان را می‌توان از تعداد و تنوع طرح‌هایی فهمید که تنها در همین سفر افتتاح شد: احیای ۱۶۰ واحد تولیدی و صنعتی تعطیل و نیمه‌تعطیل، بخش گازی نیروگاه سیکل ترکیبی دوکوهه، عملیات آبرسانی به ۱۷۴روستای استان، ۷۰ کیلومتر از پروژه ریلی دوخطه‌سازی محور اهواز-اندیمشک و فاز یک شرکت پالایش هویزه خلیج فارس. توسعه‌ای که امروز در خوزستان درحال رقم خوردن است، مرهون توجه ویژه دولت و شخص آیت‌الله رئیسی به این استان مقاوم و البته زرخیز است. در همین راستا است که شخص رئیس‌جمهور تاکنون ۷ بار به این استان سفر کرده که تنها ۲ بار آن در قالب سفر‌های استانی دولت بوده است.

پیگیری مصوبات دور اول سفر‌های استانی

سفر دو روزه حجت الاسلام رئیسی به خوزستان، پنجشنبه گذشته با ورود به شهرستان دزفول آغاز شد. آیت‌الله رئیسی در بدو ورود، با بیان اینکه تلاش دولت در این دوره این است که بتواند عقب‌ماندگی‌ها را جبران کند، تصریح کرد: در دور دوم سفر‌های استانی پیگیر مصوبات دور اول سفر هستیم تا ببینیم که مسئولان چه کرده‌اند و مدیران بازخواست خواهند شد تا ببینیم که آنچه در دور اول سفر‌ها تصویب شد، اجرایی شده است یا نه.

احیای ۱۶۰ واحد تولیدی در خوزستان

حجت الاسلام رئیسی پس از زیارت حرم مطهر امامزاده محمد بن موسی‌الکاظم (ع) ملقب به سبز قبا در دزفول، از دومین نمایشگاه احیاگران واحد‌های اقتصادی که در شهرک صنعتی شماره یک دزفول برپا شد، بازدید کرد. در این نمایشگاه ۱۶۰ واحد تولیدی و صنعتی تعطیل و نیمه‌تعطیل در حوزه‌های مختلف کشاورزی، خدماتی، صنعتی و گردشگری که با کمک مجموعه‌های اقتصادی به عنوان احیاگر به مدار تولید و اشتغال‌آفرینی بازگشته‌اند، حضور داشتند. رئیس‌جمهور در این مراسم خطاب به تولیدکنندگان، صنعتگران و مدیران استان، اظهارکرد: در مسیر فعال‌سازی بخش‌های تولیدی و صنعتی تعطیل و نیمه‌تعطیل و فعال‌تر شدن واحد‌های تولیدی فعال از حمایت دولت مطمئن باشید.

اجازه نمی‌دهیم پیشرفت کشور متوقف شود

حجت الاسلام رئیسی پنجشنبه گذشته در اجتماع مردم اندیمشک، با اشاره به اینکه تکمیل پروژه‌های نیمه‌تمام استان خوزستان از جمله کارخانه سیمان اندیمشک در اولویت کار‌های دولت قرار دارد، گفت: دولت علی‌رغم همه تهدیدها، تحریم‌ها و خواست دشمنان با کمک شما مردم حرکت در جهت پیشرفت و استقلال، بویژه استقلال اقتصادی را ادامه داده است.

وی با بیان اینکه دشمن در مسیر حرکت کشور کارشکنی می‌کند و با اغتشاش و بلوا تلاش می‌کند مانع تحصیل و فعالیت جوانان و کارگران ما شود، تصریح کرد:، اما بنای ما این است که هرگز متوقف نشویم و همان‌طور که بار‌ها اعلام کرده‌ایم به مدد الهی و با کمک مردم هرگز اجازه نخواهیم داد که پیشرفت کشور متوقف شود.

رئیس‌جمهور اظهارکرد: اگر مشکلاتی هم در کشور وجود دارد، کلید رفع آن‌ها را در دست توانای مردم و جوانان خودمان می‌دانیم و رفع مشکلات را در دست بیگانگان دنبال نخواهیم کرد. بیگانگان از کار هیچ ملتی گرهی باز نکردند و از کار ما هم باز نمی‌کنند.

بهره‌برداری از چندین پروژه مربوط به حوزه انرژی

پنجشنبه گذشته با حضور رئیس‌جمهور بخش گازی نیروگاه سیکل ترکیبی راندمان بالای دوکوهه به بهره‌برداری رسید. همچنین با حضور رئیس‌جمهور ۲۶ پروژه انتقال و پست توزیع برق در استان و نیز پست برق بهبهان به عنوان پروژه‌ای که برق مورد نیاز کارخانه NGL ۹۰۰ شرکت مناطق نفت‌خیز جنوب را تأمین خواهد کرد، به بهره‌برداری رسید.

افتتاح چندین طرح مربوط به آب

در دیگر طرح‌های توسعه‌ای، عملیات آبرسانی به ۱۷۴ روستای استان در قالب طرح جهاد آبرسانی افتتاح شد. تعداد کل روستا‌های مشمول این طرح در سراسر کشور ۷ هزار و ۱۳۸ روستا است که از این تعداد ۷۶۶ روستا مربوط به خوزستان می‌شود. تصفیه‌خانه اضطراری آب آشامیدنی شوشتر، پروژه تأمین آب، توسعه شبکه، ایستگاه پمپاژ بنه‌باشت و عملیات احداث خط انتقال برق به طول ۱۱ کیلومتر، طرح تأمین و انتقال آب به ۶۰۰ هکتار از اراضی کشاورزی دشت لالی و در نهایت تصفیه‌خانه آب آشامیدنی شیبان نیز با دستور رئیس‌جمهور افتتاح شد. همچنین پنجشنبه گذشته با حضور رئیس‌جمهور ۷۰ کیلومتر از پروژه ریلی دوخطه‌سازی محور اهواز-اندیمشک به صورت رسمی افتتاح شد و به بهره‌برداری رسید. این پروژه ریلی با اعتباری به ارزش ۴ هزار میلیارد تومان تکمیل و با حضور رئیس‌جمهور افتتاح شد.

دیدار با کارگران هفت‌تپه

حجت الاسلام رئیسی همچنین پس از افتتاح خط دوم قطار اهواز-اندیمشک و در مسیر بازگشت، هنگامی که از حضور کارگران شرکت هفت‌تپه در ایستگاه این منطقه مطلع شد، دستور توقف قطار را صادر کرد و با حضور در میان کارگران، با آنان به گفتگو پرداخت.

بازدید از پروژه فاضلاب اهواز و کارون

رئیس‌جمهور در ادامه برنامه‌ها، از پروژه فاضلاب اهواز و کارون بازدید کرد. روند احداث شبکه فاضلاب اهواز از سال ۱۳۷۲ در این شهر آغاز و تا اواسط سال ۱۴۰۰ یعنی پس از حدود ۲۸ سال از آغاز احداث این طرح، تنها ۶۰۳ کیلومتر آن اجرا شده بود، اما از زمان آغاز به کار دولت سیزدهم تا کنون ۳۵۶ کیلومتر از لوله‌گذاری این طرح به اجرا در آمده است. همچنین در نشستی با حضور رئیس‌جمهور و مدیران صنعت آب و برق استان، آخرین وضعیت اجرای پروژه آبرسانی غدیر، پروژه فاضلاب اهواز و کارون و همچنین نیروگاه‌های برق خوزستان مورد بررسی قرار گرفت.

اولویت اشتغال با نیرو‌های بومی

حجت الاسلام رئیسی بعد از ظهر پنجشنبه در اجتماع باشکوه و عظیم مردم اهواز، با بیان اینکه خوزستان دین خود را به ایران اسلامی ادا کرده و امروز باید همه کشور بویژه ما مسئولان به این استان و مردم وفادار و مقاوم آن ادای دین کنیم، تأکید کرد: مدیران و مسئولان استان باید همواره در به کارگیری نیرو‌ها اولویت را به نیرو‌های بومی بدهند.

رئیس‌جمهور با اشاره به ابراز محبت مردم بابت اینکه در حدود یکسال و نیم سپری شده از دولت سیزدهم، ۷ بار به خوزستان سفر کرده است، خاطرنشان کرد: اگر لازم باشد ۷۰ بار به خوزستان سفر می‌کنم تا مشکلات این مردم حل شود و تا مشکلات مردم خوزستان رفع نشود، آرام نمی‌گیرم.

وی با بیان اینکه دولت مردمی بشدت در حال تلاش برای جبران عقب‌ماندگی‌ها در خوزستان است، اظهار کرد: به عنوان مثال کاری که در طول دوره این دولت در زمینه فاضلاب انجام شده در حال برابری با کاری است که در ۳۰ سال گذشته انجام شده و در ازای ۱۲ جبهه کاری در گذشته، امروز ۱۵۰ جبهه کاری در زمینه اجرای طرح فاضلاب فعال شده‌اند.

رئیس‌جمهور با بیان اینکه باور دارم کلید رفع مشکلات کشور در دستان توانای شما مردم و جوانان و خدمتگزاری دولت است، تصریح کرد: امریکایی‌ها و غربی‌ها تاکنون گره هیچ کشوری را نگشودند و از کار و زندگی ما هم گرهی باز نخواهند کرد؛ ما باید روی پای خود بایستیم.

وی در جمع علما، نخبگان و بزرگان عشایر استان نیز تصریح کرد: اتحاد و انسجام میان اقوام، شیوخ و طایفه‌های خوزستان از برکات الهی به این استان و باطل‌کننده نیرنگ دشمنان بوده و این اتحاد و همبستگی باید استمرار یابد و تقویت شود.

ضرب‌الاجل یک ماهه برای تهیه سند توسعه تالاب شادگان

جمعه گذشته، در دومین روز سفر دولت مردمی به خوزستان، حجت الاسلام رئیسی از تالاب شادگان بازدید کرد. رئیس‌جمهور در جمع مردم این منطقه و در پاسخ به مطالبات آن‌ها مبنی بر توجه بیشتر مسئولان به این منطقه گردشگری، به مسئولان استانی برای تهیه سند توسعه تالاب شادگان با استفاده از ظرفیت نیروی انسانی بومی این منطقه فرصت یک ماهه داد.

افتتاح فاز یک شرکت پالایش هویزه خلیج فارس

همچنین با حضور رئیس‌جمهور، فاز یک شرکت پالایش هویزه خلیج فارس به صورت رسمی راه‌اندازی شد. با راه‌اندازی این پالایشگاه روزانه ۲۵۰ میلیون فوت مکعب به ظرفیت تولید گاز کشور اضافه شد. در این مراسم همچنین به صورت ویدیو‌کنفرانسی و با حضور رئیس‌جمهور، واحد بخار غرب کارون با ظرفیت ۱۶۰ مگاوات تولید برق، ۴۰ حلقه چاه میدان مشترک آزادگان جنوبی و پروژه پیش‌تراکم گاز در کارخانه‌های گاز و گاز مایع ۹۰۰ و ۱۰۰۰ به صورت رسمی به بهره‌برداری رسید.

خوزستان نشان داد که دشمن را می‌شناسد

حجت الاسلام رئیسی صبح جمعه در اجتماع پرشور مردم شادگان، با بیان اینکه خوزستان در رخداد‌های اخیر نیز برای چندمین بار نشان داد که دشمن را می‌شناسد و به‌خوبی تلاش‌های دشمن برای فتنه‌انگیزی را ناکام گذاشت، اظهارکرد: بنای دولت مردمی این نیست که از کنار مشکلات عبور کند. یقین بدانید تا پایان دولت سیزدهم هیچ روستایی در کشور بدون آب و با مشکل آب پیدا نخواهد شد.

منبع: ایران

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خوزستان روی خط پیشرفت بیشتر بخوانید »

بازدید رئیس جمهور از پروژه فاضلاب اهواز و کارون

بازدید رئیس جمهور از پروژه فاضلاب اهواز و کارون



رئیس جمهور از پروژه فاضلاب اهواز و کارون بازدید کرد و در جریان میزان پیشرفت و آخرین وضعیت روند احداث آن قرار گرفت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سید ابراهیم رئیسی بعد از ظهر امروز پنجشنبه در ادامه برنامه‌های سفر دوم دولت مردمی به استان خوزستان، از پروژه فاضلاب اهواز و کارون بازدید کرد و با توضیحات مدیران این پروژه از میزان پیشرفت و آخرین وضعیت روند احداث آن مطلع شد.

پروژه فاضلاب اهواز و کارون با مجموع لوله‌گذاری ۱۷۲۰ کیلومتر در حال احداث است.

روند احداث شبکه فاضلاب اهواز از سال ۱۳۷۲ در این شهر آغاز و تا اواسط سال ۱۴۰۰ یعنی پس از حدود ۲۸ سال از آغاز احداث این طرح، تنها ۶۰۳ کیلومتر آن اجرا شده بود، اما از زمان آغاز به کار دولت سیزدهم تا کنون ۳۵۶ کیلومتر از لوله‌گذاری این طرح به اجرا در آمده است.

رئیس جمهور در جریان بازدید از این پروژه با تعدادی از کارگران آن گفتگویی صمیمانه و بی‌واسطه داشت و وضعیت شغلی و معیشتی آنها را جویا شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بازدید رئیس جمهور از پروژه فاضلاب اهواز و کارون بیشتر بخوانید »

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد



حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سیدحمید تقوی‌فر در ۲۰ فروردین ۱۳۳۸ در روستای «ابودِبِس» شهرستان کارون (کوت عبدالله) متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می‌کرد و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت. زمانی که برای تحصیلات دوره متوسطه به دبیرستان سعدی اهواز رفت با شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی آشنا شد و به گروه «منصورون» پیوست و گام در راه مبارزه علیه رژیم طاغوتی پهلوی گذاشت.

قسمت‌های قبلی گفتگو را هم بخوانیم؛

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

باید ۴۰۰ دختر ضدانقلاب را بازجویی می‌کردم!

مردی که همه سال را روزه بود! + عکس

«صادق آهنگران» و «حسین پناهی» در عروسی‌ام تئاتر اجرا کردند

عاقبت دختری که معادل ۱۵۰میلیارد تومان مهریه خواست!

«حمید» چگونه از «پری» خواستگاری کرد؟

نه به ناهار سپاه رسیدیم نه به ناهار بسیج!

ترفند یک سردار برای بازنشستگی از سپاه! + عکس

گرفتاری در برف و استمداد سردار از شورای عالی!

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید تقوی‌فر از نیروهای تشکیل دهنده هسته اولیه آن در اهواز بود که با عضویت در این نهاد به انجام وظیفه پرداخت. از آغازین روزهای حمله رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد شتافت.

سید نصرالله تقوی‌فر، (پدر شهید) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید و برادرش، سیدخسرو نیز در عملیات والفجر ۸ به خیل شهیدان پیوست. شهید تقوی‌فر در جنگ بیشتر کارهای شناسایی را بر عهده داشت و بعدها در کنار شهید «حسن باقری» به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. وی در جبهه سوسنگرد واحد اطلاعات و عملیات را تشکیل داد و مدتی فرماندهی قرارگاه رمضان را نیز بر عهده گرفت.

با پایان جنگ، شهید تقوی‌فر فعالیت خویش را در سپاه قدس ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۹۰ از خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشسته شد.

وی پس از بازنشستگی زمان خود را به سه قسمت تقسیم کرد؛ به این نحو که: مدت یک ماه در عراق حضور داشت و برای تأسیس بسیج مردمی عراق) الحشد الشعبی) جهت مقابله با داعش به فعالیت مستشاری مشغول می‌شد؛ سپس به ایران باز می‌گشت و مدت دو هفته برای تبدیل خانه پدری (در زادگاهش روستای ابودبس خوزستان) به حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می‌کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می‌ماند.

در زمانی که جریان‌های تکفیری و وهابی، تروریست‌های داعشی را سازماندهی کردند تا استان‌ها و شهرهای غربی عراق ـ همچون موصل و الرمادی ـ را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این منطقه اقدام کرد؛ منطقه‌ای که بعد از آزادسازی به نام “جرف النصر” معروف شده است. این آزادسازی، شهر مقدس کربلا را از تیررس موشکها و حملات داعش نجات داد. در عملیات سامراء که خمپاره‌های داعش در حرم مطهر امامین عسکریین فرود می‌آمد و سه روز طول کشید، با فرماندهی سردار تقوی‌فر داعش مجبور به عقب نشینی شد و منطقه پاک سازی گردید.

در ۶ دی ماه۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول الله» آغاز می‌شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار می‌گیرد و سرانجام در سامراء، به ارزوی دیرینه‌اش می‌رسد. پیکر مطهرش پس از انتقال به اهواز و تشییع باشکوه در شهر کارون در کنار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی نسبتا مفصلی با سرکار خانم پروین مرادی، همسر بزرگوار شهید است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: شما ازدواج کرده بودید؟

همسر شهید: بله، مریم و هدی را داشتم. دارم خاطرات بچگی را با بعدها ربط می‌دهم. پرسیدم کی بوده؟ گفت در بازجوئی گفته که اسمش فریده است. هم در دوران مدرسه آن ماجرا برایم پیش آمد که از پدر و مادرش ترسیدم، هم در دوره جنگ از او بازجوئی کرده و برای بچه‌های سپاه از او اطلاعات گرفته بودم. فهمیدم که اینها زندگی‌شان از هم پاشیده و این دختر هم به راه‌های بد کشیده شده. از آن آپارتمان به سپاه گزارش می‌دهند که چنین موردی پیش آمده و ما نمی‌دانیم چه کار کنیم. اینها هم نیرو می‌فرستند و پاسدار بنده خدا پتو می‌اندازد روی سر فریده و او را می‌گیرد.

**: حالت غیرعادی داشته.

همسر شهید: بله، از نظر روحی و روانی به هم ریخته شده بود، چون زندگی آشفته‌ای داشتند. دو تا دوست داشتم که با هم توی یک نیمکت می‌نشستیم. این دو تا هم در دادگاه انقلاب جزو بازداشتی‌ها بودند. در دوران مدرسه که با هم بودیم که گفتم یک روز تصمیم گرفتیم با هم لباس همرنگ بخریم، خیلی با هم دوست بودیم. من به یکی‌شان خیلی علاقه داشتم. سالی که تابستان‌ها در کرمانشاه زندگی می‌کردیم، پدرم چون در آبادان مشغول کار بود، نمی‌توانست همراه ما بیاید و باید در محل کارش می‌ماند. شرکت نفت حقوق بابا را هر دو هفته یک‌بار می‌داد. حقوق که می‌گرفت، برای ما می‌فرستاد. برادرم هم چون تحصیلات عالیه داشت، در دوره سربازی به او اجازه دادند بودند بیرون از پادگان جائی را بگیرد و موهایش را هم نزند.

برادرم اخلاقی داشت که وقتی به او پول می‌دادند، در جیب با کیفش نمی‌گذاشت و همیشه در جعبه‌ای قرار می‌داد و روی تاقچه می‌گذاشت که هر کسی که به پول نیاز دارد برود بردارد. یادم هست یک بار به او گفتم می‌خواهم برای دوستانم سوغاتی بخرم. سر کوچه‌مان در کرمانشاه یک مغازه لوازم‌التحریرفروشی بود که تراش‌هائی به شکل قو آورده بود. تازه کتاب‌هائی که وقتی آنها را باز می‌کردی، تصاویر کتاب برجسته می‌شد و بیرون می‌آمد، به بازار آمده بود. برای این دو تا دوستم تصمیم گرفتم آنها را بخرم. به برادرم گفتم که برای خرید سوغاتی پول لازم دارم و او گفت تو که می‌دانی پول کجاست. برو بردار. این اخلاقش خیلی برایم جالب بود که هیچ وقت پول را قایم نمی‌کرد.

**: اسفندیار؟

همسر شهید: بله. پول را جلوی دست می‌گذاشت و می‌گفت هر کسی که لازم دارد بردارد. من رفتم برداشتم و آن کتاب‌ها و تراش‌ها را خریدم. در کنار کارون یک پارک فضای سبز داشت که در آن تاب و سرسره و وسایل بازی بچه‌ها بود. قرار گذاشتیم و رفتیم آنجا. با وسایل بازی یک کمی بازی کردیم و بعد آفاق گفت بیائید قایم باشک‌بازی کنیم. نوبتی چشم گذاشتیم. نوبت من که شد، وقتی چشم گذاشتم، بعد که چشم‌هایم را باز کردم، هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم و رفتم خانه. خیلی ناراحت شدم، طوری که بعد از این همه سال یادم نرفته. خاطره‌های خوب از یادم رفته‌اند، این یکی که به دردم نمی‌خورد یادم مانده.

**: چیزهائی که برای آدم خیلی مهم هستند در ذهنش باقی می‌ماند.

همسر شهید: موقعی که رفتم سر کلاس، سه تائی روی یک نیمکت می‌نشستیم. آنها سلام کردند، ولی من ناراحت بودم و جوابشان را ندادم. یکی‌شان که من خیلی دوستش داشتم، گفت ما نمی‌خواستیم این کار را بکنیم. تقصیر فلانی بود که گیر داد. گفت برویم و پری دنبالمان بگردد و ما را پیدا نکند، چقدر مزه می‌دهد! من هم خیلی ناراحت شدم و گفتم تو اگر دوست واقعی من بودی قبول نمی‌کردی و زیر بار حرفش نمی‌رفتی. معلوم است که خودت هم می‌خواستی. گفت نه به خدا. اول خیلی ناراحت بودم و تند برخورد کردم، ولی چون قلباً دوستش داشتم، او را بخشیدم، اما آن یک نفر را نبخشیدم. گفتم من رفته و از داداشم پول گرفته و برای شما سوغاتی خریده‌ام و حالا شما با من این رفتار را می‌کنید؟ خودشان هم ناراحت شدند، ولی دیگر دوستی من با آنها مثل قبل نشد. آن موقع خیلی به آنها وابسته بودم، ولی این کارشان برای من یک درس شد که خیلی از کسی توقع نداشته باشم. شاید هر کسی که این ماجرا را بشنود بگوید موضوع مهمی نبوده، ولی برای من خیلی گران تمام شد و خیلی اذیت شدم.

بعد اینها را در دوره انقلاب در دادگاه انقلاب دیدم که جیب‌هایشان پر از قلوه سنگ بود و با آنها توی سر بچه‌های سپاه زده بودند.

**: اگر همسن شما بوده باشند، نباید بیشتر از ۱۵، ۱۶ سال می‌داشتند.

همسر شهید: همین‌طور هم بود. وقتی انقلاب فرهنگی شد، همه…

**: با اعوان و انصارشان آمده بودند به میدان

همسر شهید: اینها نشأت از خانواده‌هایشان بودند. خانواده‌هایشان مخالف نظام بودند و به اینها هم سرایت می‌کرد.

**: من تصور می‌کردم چون انقلاب فرهنگی بوده، کسانی را که دستگیر می‌کردند باید سن دانشجو به بالا می‌بوده

همسر شهید: نه، کلاً همه درگیر شده بودند. کارگر، دانش‌آموز و… البته در دانشگاه‌ها دانشجوها بودند، ولی همه‌گیر شده بود. دانشجوها در خانه‌هایشان برای دیگران صحبت می‌کردند. مثل زمان شاه نبود که همه احتیاط می‌کردند. همه فکر می‌کردند فضا باز شده و همه چیز را می‌توانند بگویند و واقعاً هم می‌گفتند. پدرم می‌گفت زمان شاه وقتی یک پاسبان مشروب می‌خورد و می‌آمد و توی خیابان عربده می‌کشید، همه از ترس، سرهایشان را می‌کردند زیر پتو، ولی بعد از انقلاب، مردم به شخص اول مملکت هم فحش می‌دادند و کسی کارشان نداشت.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: هیچ ملاک و معیاری نداشت.

همسر شهید: فکر می‌کردند آزادی این است که همه‌جور حرفی زده شود و رعایت شخصی را هم که آدم درستی بود نمی‌کردند. به هر صورت این قضیه پیش آمد.

**: در دادگاه انقلاب که آنها را دیدید، واکنشتان چه بود؟

همسر شهید: من سعی می‌کردم به سمت آنها نروم.

**: آنها هم شما را دیدند؟

همسر شهید: شاید. اینها را دسته‌بندی و در هر اتاقی تعدادی را بازداشت کرده بودند. من مسئول اتاقی بودم که اینها در آن نبودند.

**: کجا آنها را دیدید؟

همسر شهید: یک لحظه در سالنی که همه‌شان بودند و آن پاسدار را زدند، دیدم و سریع خودم را رساندم بیرون و به پاسداری که مسلح بود گفتم برود داخل که آمد و شلیک کرد. بعد هم سعی کردم که اصلاً با آنها برخورد نداشته باشم.

**: دیگر خبری از آنها نداشتید؟

همسر شهید: خانه ما اوایل زیتون کارمندی بود و خانه ییک از آن‌ها که خیلی دوستش داشتم، اواخر آنجا بود. آخرین خبری که از او داشتم همان بود که گفتم که رفته بود بالای پشت‌بام.

**: در زیتون کارمندی فقط نیروهای سپاه که نبودند، مردم عادی هم بودند.

همسر شهید: بیشتر شرکت نفتی بودند که خانه‌های شخصی در زیتون کارمندی خریده بودند.

**: شما بعد از کیان پارس رفتید آنجا زمین خریدید و آنجا خانه ساختید؟

همسر شهید: نه، بعد از کیان پارس چند بار جابه‌جا شدیم تا نهایتاً سپاه در زیتون کارمندی به ما زمین داد که ساختیم. به هر حال بعد از دوران مدرسه، یک‌بار دیگر هم آن دوستانم را در آنجا دیدم. داستان آن دوستم را هم در منطقه‌مان می‌گفتند که پدرش مرد مظلومی بود. خانواده‌اش برایش زنی را درنظر می‌گیرند که چند سال از خودش بزرگ‌تر بود و صورت آبله‌روئی هم داشت. زن را سر سفره عقد می‌بیند و فرار می‌کند و بعد می‌روند او را می‌گیرند و می‌آورند. در منطقه‌ای که کوچک است همه این قصه‌ها را می‌شنوند.

در دوران مدرسه گروهی بود به اسم شیربچگان که لباس‌های سرمه‌ای و یقه‌های سفیدی داشتند، ولی در دوره راهنمائی جزو پیشاهنگان شده بودم. لباس ما رنگ نظامی بود و دستمال گردن می‌بستیم. اینها را هم یادم هست. در فعالیت اجتماعی‌ای که داشتم، یکی در دوره ابتدائی بود که اسمش شیربچگان بود و در دوره راهنمائی هم پیشاهنگی بود.

**: چه کار می‌کردید؟

همسر شهید: کارهای بهداشتی. بچه‌ها خودم که بعدها مدرسه می‌رفتند، به اسم مأمور بهداشت و این‌طور چیزها فعالیت می‌کردند یا فروش خوراکی‌هائی در مدرسه به نفع هلال احمر (شیر و خورشید) این کارها را می‌کردیم. در مدرسه می‌پرسیدند چه کسانی می‌خواهند شیربچه یا پیشاهنگ بشوند. اردوهای پیشاهنگی می‌رفتیم. یک چیز مهمی در ذهنم هست.

**: از اردوها چیزی یادتان هست؟

همسر شهید: یادم هست شعر یادمان می‌دادند یا سلام دادن. لباسمان هم رنگ نظامی بود. روش گره زدن‌های مختلف را به ما یاد می‌دادند که مثلاً وقتی می‌خواهیم چادر علم کنیم چه جوری گره بزنیم. چیز زیادی یادم نیست. خاطرات سال ۴۰، ۵۰ سال پیش است.

**: مادر من متولد سال ۴۲ و تقریباً همسن و سال شماست و تعریف می‌کند که…

همسر شهید: تولد من هم در شناسنامه ۴۲ است. هم تاریخ تولدم جعلی است، هم فامیلم. فامیلم مرادی است، در شناسنامه شده نرادی.

**: مادرم می‌گفت که به ما سیب و شیر می‌دادند.

همسر شهید: آن بخش تغذیه بود. سیب و پرتقال‌های درشت لبنان می‌دادند. همین‌طور شیر. گاهی هم قابلمه لوبیا می‌آوردند. نمی‌دانم چرا با قابلمه!؟ به ما می‌گفتند فردا تغذیه لوبیا داریم، با خودتان ظرف بیاورید یا شیر داریم، لیوان بیاورید. پرتقال‌ها و سیب‌های درشت و قرمز را خوب یادم هست.

مادرم می‌گفت تا راهنمائی خوانده بود و دیگر پدر بزرگم اجازه نداده بود که برود درس بخواند، چون به سن تکلیف رسیده بود و پدربزرگم، یعنی دائی مادرم، شیخ بوده. مادرم هم بعد از انقلاب ادامه تحصیل داده بود. می‌گفت، چند بار سیب‌ها را بردم خانه، تمام نمی‌شد.

یادم هست تلویزیون تازه به ایران آمده بود و هر کسی تلویزیون نداشت. ما یک همسایه داشتیم که تلویزیون داشت. من می‌گفتم بابا! ما تلویزیون می‌خواهیم. می‌گفت بابا! تلویزیون گران است. توی این منطقه ما جز دو سه نفر کسی تلویزیون ندارد. از کجا بیاورم بخرم؟ گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. همین آقای عباسی که پسرش پاسدار بود و بعدها آمد به…

**: یعقوب؟

همسر شهید: بله، یعقوب عباسی. آقا عباسی هم شرکت نفتی بود و در منطقه کارون که ما بودیم زندگی می‌کرد. ترک هم بود. ایشان کالا می‌آورد و به صورت اقساط می‌داد و سفته می‌گرفت. به پدرم گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. گفت دختر! واجب نیست. گفتم نه، دوستم همیشه می‌آید و قصه‌های شهرزاد را تعریف می‌کند.

**: مادر من می‌گفت مراد نفتی نشان می‌داد.

همسر شهید: مراد برقی، ولی او قصه شهرزاد را تعریف می‌کرد و من خیلی دوست داشتم، چون در کارهای هنری و این خواب و خیال‌ها بودم. گفتم بابا! هر جور که هست باید برویم بخریم. پدرم ظهر که از سر کار می‌آمد، ناهار می‌خورد و می‌خوابید، عصر که بیدار می‌شد می‌رفت خرید. پدرم کلاً از گوشت و مواد یخ‌زده و غذای مانده خیلی بدش می‌آمد و هر روز همه چیز را تازه می‌خرید. من هم به پدرم رفته‌ام و به محض اینکه چیز یخ‌زده‌ای می‌خورم، معده‌ام به هم می‌ریزد. عصر که می‌شد بلند می‌شد و قدم‌زنان می‌رفت خرید. تا سال‌های آخر عمرش هم همین‌جوری بود. هیچ‌وقت گوشت را در یخدان یخچال نمی‌گذاشت. همه چیز را همیشه روزانه می‌خرید.

عصر که از خواب بلند می‌شد، یک چای می‌خورد و قدم‌زنان می‌رفت پیش آقای غضنفر و موقع برگشتن خرید خانه را می‌کرد و برمی‌گشت. من از برادرم خسرو پرسیدم بابا کجاست؟ گفت رفته پیش آقای غضنفر. گفتم بیا با هم برویم پیش بابا. گفت برای چه؟ گفتم برویم بگوئیم تلویزیون بخرد. گفت ول‌کن. گفتم نخیر، ما هم تلویزیون می‌خواهیم. رفتیم در مغازه آقای غضنفر. پدرم آنجا بود. گفتم بابا! بیا کارت دارم. گفت بگو. چه می‌خواهی؟ پفک می‌خواهی؟ آب‌نبات می‌خواهی؟ گفتم نه، شما بیا، کارت دارم. آقای غضنفر گفت هر چه می‌خواهی بگو خودم به تو می‌دهم. پدرت را چرا بلند می‌کنی؟ گفتم من پفک و آدامس و این‌جور چیزها را نمی‌خواهم. پرسید پس چه می‌خواهی؟ گفتم بابا! برویم پیش آقای عباسی تلویزیون بخریم؟ آقای غضنفر گفت، گفتم هر چه می‌خواهی بگو، ولی نه دیگه چنین چیزی. گفتم من نمی‌دانم. باید بیائی برویم.

خلاصه آن‌قدر به پدرم پیله کردم تا مجبور شد برویم خانه آقای عباسی که پدر همین یعقوب عباسی است. ما را که دید گفت خیر است آقای مرادی! چطور شده این‌طرف‌ها آفتابی شده‌ای؟ گفت هیچی. دختر ما پیله کرده می‌گوید تلویزیون می‌خواهم. گفت خب، راست می‌گوید. الان همه بچه‌ها تلویزیون دارند. کارتون‌های قشنگ می‌گذارد.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: می‌خواسته جنسش را بفروشد.

همسر شهید: بله، به پدرم گفت راست می‌گوید. تو چرا نمی‌خری؟ پدرم گفت سه چهار نفر بیشتر در این کارون تلویزیون ندارند. کجا همه دارند؟ گفت همان سه چهار نفر، همه مردم می‌روند خانه‌هایشان تلویزیون تماشا می‌کنند. رو کرد به من گفت راست می‌گوئی. خوب کردی پدرت را آوردی. فردا شب به خانه‌تان می‌آیم و سفته‌ها را هم می‌آورم پدرت امضا می‌کند. تلویزیون را هم می‌آورم. آنجا اولین‌بار بود که من کلمه سفته را شنیدم. من هم خیلی ذوق کردم و گفتم نمی‌شود امشب بیاورید؟ گفت نه، الان که ندارم. باید بیاورم. خیلی خوشحال شدم. به قیافه پدرم نگاه کردم. بنده خدا در هم بود، چون باید کلی سفته را پرداخت می‌کرد. خلاصه فردای آن روز آقای عباسی آمد و برایمان تلویزیون آورد. تلویزیون بزرگ مبله دردار بلر(Blair) بود. کله کلیدش تاج داشت. من آن‌قدر ذوق کردم که به همه بچه‌ها گفتم ما امشب تلویزیون داریم، هر کسی که می‌خواهد بیاید تماشا کند.

خلاصه مسبب و بانی خریدن تلویزیون من شدم. پدرم به حرف بچه‌هایش خیلی گوش می‌داد. از من هم خیلی پشتیبانی می‌کرد. برادرم فریدون همیشه می‌گفت تا باید درس بخوانی، ولی این‌طور نبود که سر کتاب بنشینم. در سال‌های بعد که ادامه دادم، رشته انسانی رفتم و قافیه و عروض را ۱۰ یا ۱۲ شدم. عربی هم گمانم ۱۰ یا ۱۲ شدم، ولی ریاضی شدم ۱۷، زیست‌شناسی ۱۸، فیزیک همین‌طور. چیزی را که قرار بود یاد بگیرم، سر کلاس مطلب را می‌گرفتم، ولی در خانه زیاد اهل درس خواندن نبودم. به کتاب هم علاقه داشتم. برادر بزرگ که اهل کتاب خواندن بود، هر وقت از کرمانشاه یا تهران می‌آمد، برایمان کتاب هدیه می‌آورد. همگی کتابخوان بودیم. برادرم منصور حتی کتاب‌های پلیسی و جاسوسی را هم می‌خواند.

**: پوآرو، آگاتاکریستی…

همسر شهید: مثلاً سریال ارتش سری را که بعدها تلویزیون نشان می‌داد، یادم هست کتابش را در بین کتاب‌های برادرم منصور دیده بودم. کلاً یک خانواده اهل کتاب بودیم. همه هم به خاطر برادر بزرگ‌ترم بود. فرزند بزرگ خانواده خیلی تأثیرگذار است.

**: ضمن اینکه می‌گوئید تلویزیون را هم به خاطر قصه‌هایش دوست داشتید. شاید خیلی نمی‌ خواستید برنامه کودک نگاه کنید.

همسر شهید: کارتون هم تماشا می‌کردیم. یادم هست حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟ حاج حمید می‌گفت قضیه قوم بنی‌اسرائیل این‌جوری است. اینها این‌قدر پیامبر کشتند. بچه‌ها با قصه‌های قرآنی توسط حاج حمید آشنا شدند.

خود من هر سفری که می‌رفتم، طبق همان چیزی که از برادرم و بعدها از حاج حمید یاد گرفتم، برای بچه‌ها کتاب قصه می‌آوردم یا همراهم که بودند برایشان کتاب قصه می‌خریدم. یادم هست یکی دوبار که اتاق بچه‌ها را تمیز کردیم، من یک گونی کتاب قصه گذاشتم جلوی در که بچه‌ها می‌گفتند بچه‌های همسایه ریختند و همه را برداشتند. با اینکه منطقه شرکت نفتی بود و دست همه به دهانشان می‌رسید، ولی بچه‌ها از کتاب‌ها به خاطر رنگی بودنشان خوششان آمده بود و آنها را برداشته بودند.

یادم هست هر بازی جدیدی مثل مِنچ یا مارپله و شطرنج و راکت بدمینتون که به بازار می‌آمد برای بچه‌ها می‌خریدم. یک روز همه اینها را ریختم داخل گونی و گذاشتیم جلوی در و باز بچه‌ها ریختند و همه را بردند.

*سمیه عظیمی ستوده کاشانی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد بیشتر بخوانید »

اجرای ۳ هزار طرح اشتغال برکت در حوزه آبزی‌پروری

اجرای ۳ هزار طرح اشتغال برکت در حوزه آبزی‌پروری


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌پرس، «محمد ترکمانه» مدیرعامل بنیاد برکت در تشریح این خبر اظهار داشت: برای سال جاری اجرای سه هزار طرح اشتغال‌زایی اجتماع‌محور با ظرفیت ۹ هزار شغل مستقیم و غیرمستقیم در حوزه پرورش آبزیان در دستور کار است.

ترکمانه محل اجرای این طرح‌ها را استان‌های ساحلی شمالی و جنوبی ذکر کرد و ادامه داد: برای امسال شهرهای گمیشان در استان گلستان و کارون در خوزستان با توجه به برخورداری از امکانات و پتانسیل‌های لازم، در اولویت اجرای طرح‌های آبزی‌پروری قرار دارند.

مدیرعامل بنیاد برکت گفت: حجم کل سرمایه‌گذاری برای راه‌اندازی سه هزار طرح اشتغال هدف‌گذاری شده در حوزه آبزی‌پروری شش هزار میلیارد ریال است.

وی در تشریح اقدامات پیشین در حوزه آبزی‌پروری تصریح کرد: تا پایان سال گذشته دو هزار و ۷۰۰ طرح اشتغال در این حوزه با حجم کل سرمایه‌گذاری چهار هزار میلیارد ریال در استان‌های ساحلی کشور به بهره‌برداری رسیده است.

ترکمانه با تاکید بر در اولویت بودن طرح‌های اشتغال‌زایی در حوزه آبزی‌پروری گفت: بنیاد برکت از سال ۱۳۹۹ راه‌اندازی طرح‌های اشتغال‌زایی در رسته آبزی‌پروری را به شکل ویژه در دستور کار خود قرار داده است.

مدیرعامل بنیاد برکت تاکید کرد: حمایت و ارائه تسهیلات به طرح‌های تولید آبزیان در مدل‌های پرورش در قفس و پن در استان‌های برخوردار از دریا به شکل ویژه دنبال می‌شود.

ترکمانه یادآور شد: با برخورداری کشور از دریا در شمال و جنوب و وجود پتانسیل‌های متعدد، هدف‌گذاری استفاده از ظرفیت‌های دریاها شامل صنعت آبزی‌پروری، گردشگری دریایی و صنایع وابسته در قالب موضوع «اقتصاد دریا» بیش از پیش ضروری به نظر می‌رسد.

وی ادامه داد: بنیاد برکت با توجه به ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های فوق‌العاده در شمال و جنوب کشور و با مطالعات گسترده و آسیب‌شناسی‌های کارشناسانه، طرح توسعه کارآفرینی و تکمیل زنجیره تأمین تولید آبزیان را در استان‌های ساحلی عملیاتی کرده است.

مدیرعامل بنیاد برکت در پایان تاکید کرد: باید طرح توسعه کارآفرینی و تکمیل زنجیره تأمین تولید آبزیان در تمامی استان‌های همجوار با دریا در کشور اجرایی شود.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اجرای ۳ هزار طرح اشتغال برکت در حوزه آبزی‌پروری بیشتر بخوانید »

علت انفجار در شهرستان کارون چه بود؟

علت انفجار در شهرستان کارون چه بود؟



فرماندار شهرستان کارون گفت: علت انفجار در یکی از روستاهای شهرستان کارون در دست بررسی است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کعبی فلاحیه فرماندار شهرستان کارون اظهار داشت: این انفجار حوالی ساعت ۵:۳۰ در روستای قلعه کوچک کارون رخ داد.

وی افزود: انفجار در محل دپوی زباله این روستا صورت گرفته و هنوز علت دقیق آن مشخص نیست اما با توجه به سابقه انفجار خمپاره‌های باقی مانده از زمان جنگ احتمال انفجار خمپاره وجود دارد اما فعلا در دست بررسی است چرا که میتواند شی دیگری مانند پیکنیک یا وسایل دیگر در آنجا منفجر شده باشد.

وی تاکید کرد: این حادثه خسارت جانی و مالی نداشت.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

علت انفجار در شهرستان کارون چه بود؟ بیشتر بخوانید »