کتابخوانی

_ سیری در (۲): به کتاب خواندن [و مطالعه] ترغیب می کرد… روی وقت هم حساس بود و [همیشه] م…


_
سیری در (۲):

?به کتاب خواندن [و مطالعه] ترغیب می کرد… روی وقت هم حساس بود و [همیشه] می گفت: «وقت رو هدر نده»?

?به نقل از عباس کاظمی فر، سرباز دفتر فرماندهی [محل کار شهید]?

_______
اصلاح و تنظیم عکس: (@mashhorekhoban )/(@abasdaneshgar.ir )
_______

(رحم الله عباس بن مومن)
(



منبع

majnoon.e.abbas@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

_ سیری در (۲): به کتاب خواندن [و مطالعه] ترغیب می کرد… روی وقت هم حساس بود و [همیشه] م… بیشتر بخوانید »

انعقاد تفاهم‌نامه همکاری اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد و موسسه خانه کتاب


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رحیم نریمانی مدیرکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران در این مراسم با تبریک هفته کتاب و کتاب‌خوانی اظهار داشت: تمامی کشور‌ها برای توسعه زیرساخت‌های خود توجه به رسانه‌ها و توسعه فرهنگ کتاب‌خوانی را در اولویت قرار داده‌اند.

وی افزود: کتاب به عنوان رسانه‌ای مانا نقش مهمی در تسهیم تجربه‌های زندگی مردم و افزایش خلاقیت و ابتکارات دارد. در شرایط شیوع کرونا نیز بهترین مونس «کتاب» است و می‌تواند نقش به سزایی در سلامت روان جامعه داشته باشد.

نریمانی با تأکید بر ضرورت انتقال مفاهیم ایثار و شهادت و فرهنگ دفاع مقدس به نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، گفت: سال گذشته جشنواره «سرخ‌نگاران؛ کتاب سال ایثار» برگزار شد که در این جشنواره چهار هزار عنوان کتاب مورد بررسی قرار گرفت. آموزش نویسندگان نوقلم یکی از مهم‌ترین اهداف این جشنواره بود و طبق تفاهم‌نامه‌ای که امروز به امضا می‌رسد دومین جشنواره سرخ‌نگاران با همکاری موسسه خانه کتاب و ادبیات برگزار می‌شود.

مدیرکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران ادامه داد: همچنین طی این تفاهم‌نامه قرار است در زمینه برپایی مسابقات کتاب‌خوانی همکاری داشته باشیم و مسابقاتی را برای رده‌های مختلف سنی و اقشار مختلف جامعه بر اساس آثار حوزه دفاع مقدس نشر شاهد برگزار کنیم. همکاری در برپایی نمایشگاه‌های متعدد ملی و بین‌المللی و افزایش ترجمه آثار حوزه دفاع مقدس برای گسترش گفتمان بین‌المللی فرهنگ ایثار، از دیگر مفاد این قرارداد است.

ایوب دهقانکار مدیرعامل موسسه خانه کتاب و ادبیات نیز در این مراسم اظهار کرد: وظیفه اصلی ما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پرداختن به موضوع فرهنگ و تقویت و گسترش مصداق مهم آن است. از آنجا که در آموزه‌های ما بارزترین مصداق فرهنگ، «ایثار و شهادت» است، قطعاً یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تلاش در زمینه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است.

وی با ابراز خرسندی از امضای این تفاهم‌نامه همکاری با اشاره به بازدیدی که چندی پیش از اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران داشته است، گفت: بسیاری از فعالیت‌های این اداره کل با موسسه خانه کتاب و ادبیات مشابه است. بنابراین، زمینه‌های همکاری بسیاری میان این دو نهاد وجود دارد. زیبنده نیست که سازمان‌ها و نهاد‌ها به‌صورت جزیره‌ای عمل کنند و باید برای دست‌یابی به نتایج ارزشمند همکاری و هم‌افزایی داشته باشیم.

دهقانکار دفاع مقدس را همچون اقیانوسی از تجربه‌ها و مفاهیم ارزشمند دانست و تأکید کرد: هرچند تاکنون در نهاد‌های فرهنگی کار‌های ارزشمندی انجام‌شده است، اما به‌تناسب این فرهنگ عظیم دفاع مقدس، به نظر می‌رسد که هنوز در ساحل این اقیانوس قدم می‌زنیم. مقام معظم رهبری از دفاع مقدس به عنوان «گنج» یاد کرده‌اند و هرقدر بتوانیم بهره بیشتری از این گنج ببریم، بیشتر توانسته‌ایم جامعه خود را در مسیر سعادت قرار دهیم.

در پایان این برنامه تفاهم‌نامه همکاری میان خانه کتاب و ادبیات ایران و اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران به امضای طرفین رسید.

گفتنی است «برگزاری دوره‌های آموزشی برای نویسندگان نوقلم در حوزه ایثار و شهادت»، «برگزاری نمایشگاه و فروشگاه ملی و بین‌المللی کتاب در حوزه ایثار و شهادت»، «مشارکت در ترجمه کتاب‌های حوزه ایثار و شهادت»، «همکاری در برگزاری کتاب سال حوزه ایثار و شهادت»، «ارائه تخفیفات ویژه در خصوص هزینه‌های برگزاری نمایشگاه‌های کتاب در سطح ملی و بین‌المللی» و «ایجاد امکان ظرفیت‌های فرهنگی موسسه برای استفاده فرهنگی بنیاد» از مفاد این تفاهم‌نامه همکاری است.

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

انعقاد تفاهم‌نامه همکاری اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد و موسسه خانه کتاب بیشتر بخوانید »

بسته پیشنهادی کتاب و کتاب‌خوانی

بسته پیشنهادی کتاب و کتاب‌خوانی



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همواره دغدغه‌مندان فرهنگ و فعالان رسانه‌ها و اصحاب علم در حوزه و دانشگاه و… عموم مخاطبان را به خواندن کتاب دعوت و تشویق می‌کنند. همچنین، هرساله مجموعه‌ها و سازمان‌ها و اداره‌های مختلف مسابقات گوناگونی در زمینه کتاب و کتاب‌خوانی برگزار و به برندگان جوایزی اهدا می‌کنند. برنامه‌های متنوعی هم در رسانه‌های صوتی‌تصویری برای ترویج کتاب و کتاب‌خوانی اجرا می‌شود.

آشکار است که همه این اقدامات با هدف گسترش فرهنگ کتاب‌خوانی بین مخاطبان گوناگون صورت می‌گیرد. این اقدامات بیشتر جنبه آگاهی‌بخشی و تشویقی دارد و طبیعی است برای به‌ثمرنشستن این تلاش‌ها باید بسترهای لازم برای تحقق آن‌ها فراهم آید.

تولید کتاب‌های گوناگون برای سلیقه‌ها و نیازهای مخاطبان متفاوت، کیفیت مطلوب کتاب‌ها از جنبه‌های گوناگون انتخاب موضوع و طراحی جلد و صفحه‌آرایی و پردازش متن، قیمت مناسب کتاب، پخش مناسب کتاب در سراسر کشور، راهنمایی مناسب برای خرید کتاب و… برخی از زمینه‌های لازم برای تحقق هدف ترویج کتاب‌خوانی هستند. در اینجا می‌کوشیم یکی از این بسترها را تا حدی فراهم آوریم و کتاب‌هایی را معرفی کنیم که می‌توانند عموم مخاطبان را برای انتخاب کتاب‌هایی که به آن علاقه و نیاز دارند، به‌خوبی راهنمایی کنند تا با انتخاب درست کتاب این روند را ادامه دهند و کم‌کم به مخاطبان ثابت کتاب تبدیل شوند.

راهنمای مشاوره خوانندگان برای کتاب‌های غیرداستانی
نیل وایت
ترجمان علوم انسانی
یکی از مشکلاتی که بسیاری از مخاطبان علاقه‌مند به کتاب با آن مواجه‌اند، نداشتن راهنمایی مناسب برای انتخاب کتاب است. اگر کتاب‌های داستانی را که دنیایی متفاوت هستند، کنار بگذاریم، کتاب‌های غیرداستانی هم گستره گسترده‌ای را در برمی‌گیرند؛ از کتاب‌های آشپزی تا سفرنامه‌ها و آثار تاریخی و حتی آثاری که تلفیقی از داستان و ماجراهای جنایی‌واقعی هستند. طبیعی است که عموم مخاطبان به‌راحتی نمی‌توانند در این عرصه گسترده دست به انتخاب‌های درستی بزنند و به راهنمایی در این زمینه نیازمندند. متأسفانه، کتابداران و کتاب‌فروشان نیز که بیشترین ارتباط را با علاقه‌مندان به کتاب دارند، راهکار روشن و کارآمدی برای مشاوره‌دادن به خوانندگان برای انتخاب کتاب مدنظرشان ندارند.

نیل وایت با درک درست و دقیق این نیاز طیف گسترده‌ای از مخاطبان، مفاهیم اصلیِ خدمت مشاوره خوانندگان در حیطه کتاب‌های غیرداستانی را توضیح می‌دهد. افزون بر این، با کاوش موضوعی در این آثار، عوامل کشش هر موضوع را برمی‌شمرد و انواع کتاب‌های رایج در هر موضوع، نویسندگان مهم و نمونه‌هایی از نوشته‌های معیار آن را نام می‌برد. همچنین، راهبردهایی تدوین می‌کند تا خوانندگان بتوانند کتاب دلخواه خود را از میان انبوه آثار غیرداستانی برگزینند. نویسنده در فصل‌های یک و دو روش‌ها و پیشنهادهایی برای کار در حوزه غیرداستانی مطرح می‌کند. در فصل‌های سه تا یازده نیز حوزه‌های موضوعی غیرداستانی را بر اساس این مفاهیم وامی‌کاود.

کتابِ کتاب: رهیافتی به منظومه فکری رهبر معظم انقلاب درباره کتاب
مجید تقی‌زاده رحمت‌آبادی
کتاب فردا
بی‌گمان، رهبر معظم انقلاب اسلامی یکی از دغدغه‌داران عرصه فرهنگ در ایران امروز هستند و همواره به‌فراخور زمان و موقعیت، دغدغه‌های فرهنگی به‌روز و حیاتی‌شان را با اهل فن و عموم مردم در میان می‌گذارند. یکی از دغدغه‌های ایشان در سالیان متمادی، مسئله کم‌توجهی به کتاب و ضعف کتاب‌خوانی در کشور است و همواره بر رفع این مسئله فرهنگی مهم پافشاری کرده‌اند و مسئولان فرهنگی در دوره‌ها و برهه‌های گوناگون را برای برنامه‌ریزی و انجام‌دادن اقدامات کارساز و گره‌گشا فراخوانده‌اند. دانستن مجموعه این مسئله‌شناسی‌ها و راهکارهای عالی‌ترین مقام فکری و فرهنگی ایران اسلامی امروز می‌تواند راهنمای بسیار مناسبی باشد برای دغدغه‌داران این عرصه و کسانی که واقعاً در پی انجام‌دادن اقداماتی مثبت در این زمینه‌اند. «کتابِ کتاب» تا حد زیادی به این هدف جامه عمل پوشانده است.

فصل اول، نگاهی تاریخی‌تمدنی به کتاب است و فصل دوم به سیر برنامه‌ریزی راهبردی در حوزه کتاب اختصاص دارد و در پایان این فصل، اصلی‌ترین تکالیف در حوزه کتاب از دیدگاه رهبر معظم انقلاب به چشم می‌خورد: تولید کتاب، ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و نقد کتاب. فصل سوم دربردارنده مطالبی خواندنی برای تولیدکنندگان کتاب است؛ مانند شرح چهار گام اساسی در تولید کتاب. فصل چهارم، به مهم‌ترین بازیگر کتاب، یعنی نویسنده اختصاص دارد. مخاطبان فصل‌های پنجم و ششم فعالان حوزه توزیع و ترویج کتاب هستند و فصل پنجم دربردارنده بررسی دقیق و تخصصی اهمیت و اصول توزیع کتاب و مراکز اصلی آن است. در فصل ششم مباحثی درباره آسیب‌شناسی وضعیت کتاب‌خوانی در کشور و راهکارهای عمومی و وظایف اختصاصی در ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی به چشم می‌خورد و بخش پایانی آن دربردارنده کتاب‌های پیشنهادی حضرت آقاست. مهم‌ترین موضوعات فصل هفتم هم عبارت‌اند از: نقد کتاب و اقتصاد کتاب و نیز نظارت و ممیزی کتابی.

کتابخانه تربیتی مربی: کتاب‌های مناسب برای نیازمندی‌های تربیتی مربیان
جمعی از نویسندگان
شفق
بسیاری از رفتارهای انسان در جوانی و بزرگسالی ادامه و امتداد الگوهای رفتاری در کودکی است. در بسیاری از زمینه‌های زندگی این اصل حاکم است و کتاب‌خوانی نیز از این قاعده مستثنا نیست. بسیاری از کسانی که در جوانی و بزرگسالی کتاب‌خوان هستند، این رفتار یا شاید عادت را از دوران کودکی خود به همراه دارند. همین نکته اهمیت و جایگاه و ضرورت آموزش کتاب‌خوانی در کودکی را آشکار می‌سازد. طبیعی است در این موقعیت، پدر و مادر و آموزگاران بیشترین نقش را ایفا می‌کنند و بیشترین مسئولیت را بر عهده دارند؛ اما همه آموزگاران و پدر و مادرها آمادگی لازم را برای قبول این مسئولیت ندارند و باید کسانی به‌خوبی آن‌ها را آموزش دهند. نویسندگان این مجموعه با درک درست و دقیق این نیاز بسیار حیاتی و البته فراگیر دست به کار نگارش کتاب «کتابخانه تربیتی مربی: کتاب‌های مناسب برای نیازمندی‌های تربیتی مربیان» شده‌اند.

مجموعه «تربیت با کتاب»، دستاورد طرحی پژوهشی با همین هدف است و «کتابخانه تربیتی مربی»، جلد اول از این مجموعه. در این کتاب 100 عنوان از کتاب‌های مناسب برای نیازمندی‌های تربیتی مربیان به چشم می‌خورد. ساختار این کتاب نیز به این شرح است: بخش اول، فلسفه تربیت اسلامی؛ بخش دوم، اهداف میانی تربیت‌بخش؛ بخش سوم، روش‌های تربیت‌بخش؛ بخش چهارم، مخاطب‌شناسی؛ بخش پنجم، برنامه تربیتی؛ بخش ششم، مهارت‌های موردنیاز مربی؛ بخش هفتم، عوامل تربیت (غیر از مربی)؛ بخش هشتم، موانع تربیت.

چگونه کتاب بخوانیم
مارتیمر جی. آدلر و چارلز لینکلن ون دورن
به‌نشر
یکی از مهارت‌های بسیار مهم اساسی که هرکس برای ورود به دنیای کتاب و کتاب‌خوانی باید به‌خوبی به آن مسلط باشد، خواندن درست و دقیق متن است. هر کتابی موضوع و نویسنده و متن و فضای خاصی دارد و خواننده باید با درک درست و دقیق این ویژگی‌های کتاب، روش درستی را برای خواندن آن برگزیند. البته هدف خواننده از خواندن کتاب هم در گزینش روش درست خواندن بسیار مهم و تعیین‌کننده است. در فقدان آموزش‌های دقیق و تخصصی در این زمینه در ایران، کتاب «چگونه کتاب بخوانیم» اثری بسیار ارزشمند و کاربردی به حساب می‌آید؛ البته این کتاب جایگاهی جهانی دارد و بسیاری از منتقدان ادبی جهان، آن را یکی از «کلاسیک‌های زنده جهان» لقب داده‌اند و انجمن جهانی مدیریت اطلاعات نیز کتاب آدلر را در فهرست آثاری قرار داده است که هر مدیری باید بخواند.

این کتاب دربردارنده تکنیک‌های بسیار مفیدی برای رده‌بندی موضوعی کتاب‌ها، خوانش هوشمندانه متن و ارتباط سازنده خواننده با نویسنده است و میان چهار سطح خوانش ابتدایی، اجمالی، تحلیلی و منطقی و نیز ادراک و تفکر و یادگیری تمایز قائل می‌شود. البته مخاطبان این کتاب علاقه‌مندان به کتاب و کتاب‌خوانی‌اند که در پی ارتقا و بهبود مهارت‌های خود در خواندن کتاب هستند.

لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی
آلن جیکوبز
ترجمان علوم انسانی
باور عمومی این است که در دنیای امروز، به‌دلایل گوناگونی، مانند رواج بسیار زیاد تکنولوژی‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های تصویری بسیار گوناگون و جذاب و البته زمان کاری زیاد و مشغله‌های متعدد، کتاب جایگاه گذشته‌اش را از دست داده است و مردم دیگر به‌اندازه قبل کتاب نمی‌خوانند. آلن جیکوبز، پژوهشگر و استاد و منتقد ادبی آمریکایی، بر اساس نتایج پژوهش‌هایی که روی خوانندگان و دانشجویانش انجام داده است و همچنین، با مرور مقایسه‌ای کتاب‌هایی که تاکنون برای راهنمای خواندن نوشته شده‌اند، می‌کوشد با قدرت، این پرسش را به نقد بکشد که آیا حقیقتاً تعداد خوانندگان کتاب کم شده است؟

آنچه او در کتاب «لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی» با مخاطب در میان می‌گذارد، از جنس راهکارهای فرمایشی با پیشنهاد فهرست‌های کتاب یا راهکارهای سریع برای کتاب‌خوان‌شدن نیست. برعکس، «لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی» کتابی است درباره خواندن بر اساس میل درونی و گرایش‌های شخصی. آلن جیکوبز، با تکیه بر تجربه کتاب‌خوانی خود، مخاطبان را دعوت می‌کند تا تمام راهنماهای کتاب‌خوانی و فهرست‌های «باید/نباید بخوانید» را دور بریزند و با آغازکردن از هوس، لذتشان از کتاب‌ها را بکاوند و راهنمای کتاب‌خوانی قرار دهند. به نظر می‌رسد این رویکرد بهتر و بیشتر می‌تواند مخاطبانی را که چندان با کتاب سر آشتی ندارند، با کتاب آشتی دهد و کتاب‌خوان کند.

راهنمای نوشتن درباره کتاب‌ها
روح‌الله چاوشی
آن‌سو
متأسفانه، در ایران اساساً مهارت نوشتن و همه مهارت‌های نزدیک و مرتبط با آن، مانند درست‌نوشتن و زیبانوشتن و خلاق‌نوشتن، چندان مهم قلمداد نمی‌شوند. فقدان هرگونه آموزش درست و اصولی و کامل و کارآمد در مدارس و دانشگاه‌های کشور، به‌خوبی این ادعا را به اثبات می‌رساند و پیامدهای آن را به‌روشنی می‌توان در دوره دانشجویی و به‌وسیله بررسی دستاوردهای پژوهشی، مثل مقاله و پایان‌نامه مشاهده کرد. یکی از قالب‌های نوشتن که به‌تبع دیگر قالب‌ها در ایران توجه چندانی به آن نمی‌شود، مرورنویسی کتاب است. مرورنویسی در کشورهای پیشرفته سنتی دیرین دارد و مرورنویسان نقش پررنگی در عرصه نشر این کشورها ایفا می‌کنند.

خوشبختانه، با وجود همه بی‌توجهی‌ها به این قالب نوشتاری در ایران، راهنمای نوشتن درباره کتاب‌ها خودآموزی است که تا حدی می‌تواند علاقه‌مندان این عرصه را راهنمایی کند و مهارت آموزد. تربیت نویسندگانی که بتوانند به‌خوبی درباره کتاب‌های گوناگون به ‌شکل‌های جذاب و خواندنی مرور بنویسند، بدون شک، می‌تواند به ترویج هرچه بیشتر کتاب و کتاب‌خوانی در ایران کمک کند و بسیاری از کتاب‌های جذاب و خواندنی را به طیف گسترده‌ای از مخاطبان معرفی کند و بسیاری از مخاطبان کتاب‌خوان را هم در یافتن کتاب‌های مناسب یاری رساند.

راهکارهای خلاقانه ترویج کتاب‌خوانی
افضل‌السادات حسینی و زهرا کیان‌راد
مهاجر
یکی از ویژگی‌های جوامعی که آسیب‌های فرهنگی در عرصه‌های فردی و جمعی می‌بینند، میزان پایین سطح مطالعه است. به گفته اندیشمندان، اقوام و مللی که با مطالعه مأنوس بوده و کتاب و کتاب‌خوانی در میانشان رواج بیشتری داشته است، توانسته‌اند فرهنگی ماندگارتر و پویاتر از خود به‌جا بگذارند.

کتاب «راهکارهای خلاقانه ترویج کتاب‌خوانی» برای برطرف‌کردن همین دغدغه نوشته شده است تا والدین و متولیان بتوانند با به‌کارگیری این راهکارها کودکان و نوجوانان را به خواندن کتاب ترغیب کنند. افضل‌السادات حسینی و زهرا کیان‌راد نویسندگان این کتاب هستند و انتشارات مهاجر آن را چاپ کرده است. کتاب سه فصل دارد. نویسندگان در فصل اول به تاریخچه‌ای از کتابخانه‌های قدیمی مشهور در جهان می‌پردازند و به روایت تاریخ کتابخانه‌هایی از ایران اشاره می‌کنند. جایگاه کتاب و کتاب‌خوانی در فرهنگ دینی و ملی ایرانیان، نسبتِ بین کتاب‌خوانی با فرهنگ و رسانه، فواید کتاب‌خوانی در کودکان و نوجوانان و نقش عوامل مختلف در کتاب‌خوانی ایشان، مطالب بعدی است که در این فصل به آن پرداخته شده است. در ادامه نیز به چند نمونه موفق از پروژه‌های کتاب‌خوانی در سطح جهان اشاره می‌شود. در فصل دوم به موضوع خلاقیت در کتابخانه‌ها و نقش آن در ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی پرداخته می‌شود. تکنیک‌های خلاقانه برای جذب کودکان به کتاب‌خوانی موضوع فصل سوم است.

کتاب‌خواندن؛ درمان روح و روان
مرجان آقبلاغی
خانه کتاب

کتاب دریچه‌ای است به دنیای علم و دانش و کتاب‌خوانی راهی است برای پرورش استعدادهای انسان که با نهادینه‌شدن آن در خانواده، جامعه به سمت پیشرفت و تکامل سوق داده می‌شود. پایین بودن میزان سطح مطالعه در کشورمان، به‌دلیل بی‌توجهی به فرهنگ مطالعه در نونهالان و کودکان است. خانواده‌ها از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و مطالعه فرزندان محسوب می‌شوند و نقش بسزایی در تربیت اخلاقی و روانی و رشد اجتماعی کودکان ایفا می‌کنند. کتاب «کتاب‌خواندن؛ درمان روح و روان» در صدد پاسخگویی و ارائه راهکارهای مختلف برای این نیاز خانواده‌ها است.

کتاب دربرگیرنده 43 مقاله از متخصصان و کتابشناسان کودک و نوجوان است؛ افرادی که هر یک از زاویه‌ای تأمل‌برانگیز و درخور به اهمیت مطالعه و آشنایی کودکان و نوجوانان با کتاب پرداخته‌اند. با مطالعه مقاله‌های این کتاب درمی‌یابیم که اگر قرار باشد برای فرزندانمان در آینده سرمایه‌ای کنار بگذاریم، بهتر است پیش از مال‌اندوزی انس و آشنایی با کتاب را به او یاد دهیم. مهم‌ترین کاری که می‌توانیم برای بچه‌هایمان انجام دهیم، علاقه‌مند کردن آن‌ها به مطالعه و کتاب است.

هریک از 43 مقاله این کتاب که از میان 150 مقاله دست‌چین شده، دریچه‌ای است به‌سوی دنیای شگفت‌انگیز کتاب و مطالعه برای کودکان و نوجوانان.

راهنمای کتاب: دستینه انتخاب کتاب، خرید و لذت‌بردن از مطالعه
حسام‌الدین مطهری
آرما
مخاطبان کتاب گروه‌های بسیار گوناگونی را در بر می‌گیرند و آن‌ها را می‌توان به‌شیوه‌های مختلف و بر اساس شاخص‌های متنوعی دسته‌بندی کرد. یکی از این‌ها دسته‌بندی‌ بر اساس مدت‌زمان آشنایی با کتاب و کتاب‌خوانی است. برخی تازه می‌خواهند به جرگه کتاب‌خوان‌ها بپیوندند و برخی چند کتاب دست گرفته‌اند و لذت آن را چشیده‌اند و می‌خواهند بیشتر لذت ببرند و برخی کتاب‌خوان شده‌اند و دوست دارند در این عرصه حرفه‌ای شوند و… . جالب اینکه «راهنمای کتاب: دستینه انتخاب کتاب، خرید و لذت‌بردن از مطالعه» برای همه این مخاطبان با همه تفاوت‌هایی که با هم دارند، به‌ شکل‌های مختلفی جذاب و خواندنی و به‌دردبخور است. این ادعا را تا حدی با نگاهی هرچند گذرا به هشت فصل این کتاب می‌توان به اثبات رساند: «آنچه باید پیش از شروع بدانیم»، «چطور و چرا کتاب بخوانیم؟»، «آداب کتاب‌خوانی»، «مرحله مهم انتخاب کتاب»، «در کجا، چطور بخریم؟»، «کمی درباره نشر»، «توصیه‌هایی برای حین و پس از مطالعه» و «چند توصیه هشدارگون».

یکی از ویژگی‌های این کتاب این است که می‌توان آن را اثری بومی و ایرانی در زمینه کتاب و کتاب‌خوانی توصیف کرد؛ چون حسام مطهری تجربه‌ها و دانسته‌هایش را کاملاً ملموس و کاربردی و صمیمی با مخاطب ایرانی در میان می‌گذارد و به‌خوبی مخاطب را برای فعالیت جدی‌تر در این عرصه تشویق می‌کند.

چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم
پی‌یر بایار
ترجمان علوم انسانی
پی‌یر بایار، فیلسوف فرانسوی، با نگاهی نو و از موضعی پست‌مدرن به موضوع کتاب‌خوانی می‌پردازد. آشکار است که هدف کتاب، ستایش کتاب‌نخواندن یا آموزش راهکارهای تظاهر به مطالعه نیست؛ هرچند در عمل ممکن است به این کار نیز بیاید. پی‌یر بایار بر این باور است که تعریف کتاب‌خوانی به‌عنوان «مطالعه کامل و دقیق اثر و فهم منظور نویسنده» در بسیاری از موقعیت‌ها نه‌تنها مفید نیست، بلکه ممکن هم نیست.

کتاب‌هایی که نگاه گذرایی به آن‌ها انداخته‌ایم یا درباره آن‌ها شنیده‌ایم یا حتی فراموش کرده‌ایم نیز می‌توانند بر زندگی و فهم ما از دنیا اثر بگذارند. متون ادبی یا تاریخی یا علمیِ دوران‌ساز و همچنین، برخی متن‌های اصلی دینی نمونه‌هایی از این آثار هستند.

بر اساس تحلیل بایار، رابطه کتاب‌ها با نظام‌های فرهنگی دیگر سنجیده می‌شود که جایگاه نهایی محتوای اثر را در ضمیر شخصی و جمعی مردم تعیین می‌کنند: شایعاتی که پیرامون کتاب شکل می‌گیرند، ایده‌هایی که در میان مردم پراکنده می‌شوند و تعارض‌هایی که اثر برای خوانندگان گوناگون شکل می‌دهد. او بر این باور است که روابط بین ایده‌ها گاهی مهم‌تر از اصل ایده‌ها می‌شوند؛ تا جایی که فهم جایگاه یک ایده در منظومه ایده‌های موجود، حتی بدون مطالعه کامل آن، می‌تواند تا حدی متناظر با مطالعه آن محسوب شود.



منبع خبر

بسته پیشنهادی کتاب و کتاب‌خوانی بیشتر بخوانید »

حق شهید صدر را ادا نکرده‌ایم

ناخدایی برای «ما» شدن!



کتاب «شرح صدر» نشان می‌دهد که شهید صدر هنوز هم زنده است

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اثر پژوهشی «نا» که به زندگینامه داستانی متفکر شهید آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدباقر صدر می‌پردازد، در مدت یک ماه به چاپ دوم رسید. این رویداد مبارک، طبعاً درخور توجه و تحلیل است. آنچه در پی می‌آید، مقالی است که نویسنده اثر درباره چند و، چون پدید آوردن آن، به رشته تحریر درآورده است.

پیش از آن و در این دیباچه، جای آن است که بخشی از مقدمه پژوهشگاه، پژوهشگاه تخصصی شهید صدر (ناشر اثر) را مرور کنیم: «سیدمحمدباقر صدر از آن انسان‌هایی است که روزگار کم به خود می‌بیند. این را اکنون که خودش نیست، باید از لابه‌لای کتاب‌ها و اثرها خواند. اما صدر سال‌هاست که خوانده نشده است. اکنون خوانش و شناخت درست و کارآمد او نیاز به رویارویی از زوایای مختلف دارد. سرکار خانم مریم برادران با کوشش و دقتی ستودنی از زاویه نگاه خودش به تماشای صدر برخاست و پس از آن به روایت این دیدار نشست. برای به دست دادن روایتی امین زحمت‌هایی را بر عهده گرفت که بخشی از آن‌ها را در مقدمه‌اش یاد کرده و به لطف، بار درازگویی را از دوش این مقدمه نیز برداشته است.

نای برادران، به‌گواه شماری از صدرشناسان، تصویری اگرچه کوچک، اما واقع‌نما و پرجزئیات از صدر را پیش چشم خواهد گذاشت و همین دوری از زیاده‌پردازی و اغراق‌گری چه‌بسا مهم‌ترین ویژگی اثر اوست. مهم‌ترین گواه در این میان خانواده شهید صدر و به ویژه همسر بزرگوار او هستند که نویسنده در مراحل نگارش اثر از لطف و دقت آن‌ها بهره‌مند بوده است. اکنون نا از پس روایت روان و امین خود شاید آغاز یک دوستی است؛ دوستی با صدری که بسیارها برای شنیدن و آموختن و دیدن و یافتن و لذت‌بردن دارد. نا شاید دست خواننده‌اش را از این پس در دست فدک در تاریخ بگذارد یا شرح صدر یا کتابی دیگر از صدر یا درباره او؛ این چندان مهم نیست؛ مهم این است که نا می‌تواند دیداری دوباره را با صدر رقم بزند و همین بسیار است. پایان سخن روا نیست مگر به سپاس از سرکار خانم برادران و خانواده مکرم صدر و همه آن‌ها که در به ثمر آمدن این اثر کوشیدند؛ به این امید که خداوند همه اینان را به پاداش خویش بنوازد.»

از وقتی به یاد دارم، او را با این دو کتاب مترادف می‌دانستم؛ فلسفتنا و اقتصادنا. شنیده بودم با خواهرش «بنت‌الهدی» -که در مطالعه برای این کتاب‌ها دانستم نامش «آمنه» است – شهید شده، همین و نه بیشتر. همیشه دیگران چنان با احترام و تجلیل از او و کتاب‌هایش حرف می‌زدند که برایم سؤال بود اگر چنین عالم نابغه‌ای است و حرف حساب زده و از نظر زمانه این همه به ما نزدیک است؛ چرا این همه ناشناس مانده؟ پاسخش خیلی عجیب نبود؛ مگر سایر علما و اندیشمندانمان را چقدر می‌شناسیم؟ به هر حال روزی که به این کار دعوتم کردند، سکوت کردم و فرصت خواستم. سال‌هاست با خودم عهد کرده‌ام سفارش نپذیرم و فقط در جست‌و جوی سؤال‌های خودم سراغ زندگی آدم‌ها بروم و اگر توانستم، برای دیگران هم بگویم و محمدباقر صدر به گمانم سؤال سفارشی خیلی‌ها می‌توانست باشد، از جمله خودم. مردی که تصویرش برای من در همان عکس مشهور ثابت شده و آنقدر کار مهمی دارد که فرصت نمی‌کند سرش را بالا بگیرد و به دوربین نگاهی بیندازد. حالا قرار بود این تصویر جان بگیرد.

آغاز شیفتگی

با اینکه مشغول تحقیق برای کار دیگری بودم، نشد جلوی این طمع بایستم. متن کتاب شرح صدر را برایم فرستادند و خواندم؛ نوشته شیخ محمدرضا نعمانی و کتاب دیگری نوشته آیت‌الله سیدکاظم حائری که به تازگی ترجمه شده بود. تصویری که از او برایم ساخته می‌شد شگفت‌انگیز بود، آنقدر که با هرکس به گفتگو می‌نشستم از او می‌گفتم؛ اعضای خانواده، دوستان یا همکاران. یعنی داشت مرا شیفته می‌کرد: کودکی که گوشه دنجی می‌خواست و کتابی، نوجوانی که در ۱۳‌سالگی کتابی نوشته بود و این کتاب در همین سال‌های اخیر موضوع رساله دکتری کسی در مؤسسه موشه‌دایان شده بود ـ وقتی کتاب به دستم رسید و خواندمش، انگار آن نوجوان جلویم نشسته بود و حرف می‌زد و قصه می‌گفت و استدلال می‌کرد.

بارها و بارها بی‌اختیار پرسیدم: «مگر می‌شود؟» ـ شاگردی که پر از سؤال بود و مدام می‌خواند و بیشتر فکر می‌کرد، مردی که دوست‌داشتنش را نشان می‌داد، پدری که بودنش به چشم فرزندانش می‌آمد و آن‌ها از داشتنش شاد بودند، استادی که نامه‌هایش برای شاگردانش سراسر احساس و عاطفه بود و سینه‌ای گشاده داشت برای نقادی و بحث و همه‌چیز را جور دیگری نگاه می‌کرد. جایی خواندم: به گوشش رساندند: «یکی از شاگردانت به تو تهمت زده و فحاشی کرده»، گفت: «او را به عدل می‌شناسم. حرفی که بر زبان آورده به خاطر خطا در تصوراتش بوده، نه بی‌مبالاتی در دین» و بر این خطا چشم بست، ویران شدم. همین جا بود که دلم با عقلم همراهی کرد برای شناخت بیشتر این بزرگوار و اگر توانش بود، قلمی کردنش.

در محضر همسر و همراهِ نابغه

به آقای مؤذنی (از مسئولان پژوهشگاه تخصصی شهید صدر) که بدقلقی‌هایم را یک ماه صبورانه همراهی کرده بود و بعد از آن هم سنگ‌تمام گذاشت، گفتم می‌نویسم. شرط و شروطی کردیم و نوشتن را آغاز کردم. هرچه پیش‌تر رفتم، گره‌های کار بیشتر شد، چون روزی که پذیرفتم زندگی بنویسم، حواسم نبود که به جزئیات بیشتری در رابطه‌ها و خاطره‌ها و چیزهایی بیش از آنچه در این متن‌ها بود نیاز دارم. آقای مؤذنی گفت که فاطمه خانم صدر به تهران آمده و امیدوار است بتواند وقت ملاقاتی برایم جور کند.

بعد از چند هفته ملاقات مهیا شد. یک‌شنبه بیست‌و هفتم بهمن ۱۳۹۸. چند روز ذهنم مشغول بود که هدیه چه چیزی ببرم. با چیزهایی که از زندگی‌شان خوانده بودم، تصمیم آسانی نبود. دل به دریا زدم و با دلهره گل خریدم؛ نرگس و رز. وقتی وارد شدم، خانم نقوی نازنین که این راه ملاقات را باز کرده بود، یکی‌یکی معرفی کرد: «فاطمه خانم: همسر شهید صدر، اسما: دخترشان و حورا صدر: دختر امام موسی.» آغوش‌های گرمشان را لمس کردم و وقتی گل را دادم دست فاطمه‌خانم، ذوق کرد و با خوشحالی گفت: «چه کار خوبی کردید!» قول داده بودم زیاد حرف نزنم و سؤال نپرسم. قصدم دیدارشان بود و درک حضورشان، اما خودشان سخاوتمندانه باب گفتگو را باز کردند.

اسما از قم آمده بود شب را پیش مامان بماند. برایم از ضرب چینی گفت که بابا چطور یادشان می‌داد. خاطره‌هایی را یاد مامان می‌انداخت که برایم بگوید؛ مثل همین که دخترها را گاهی با نام کتاب‌هایش صدا می‌زده و هرکدام می‌دانستند به چشم او کدام یکی از کتاب‌ها هستند؛ مرام: فلسفتنا، نبوغ: اقتصادنا، صبا: اسس، حورا: فدک و اسما: الفتاوی‌الواضحه. به جز این، آن‌ها لقب‌هایی هم داشتند، مثل: آسره‌القلوب، ام‌ابیها، زهره، لقمان‌حکیم و منتزه. گفتند و شنیدم. قول گرفتم برای پاسخ سؤال‌هایم، که کم نبودند، به دیدنشان بروم. حضورشان گرم و پر از شکر و شوخ‌طبعی تلخی بود که برای پنهان کردن غمی عمیق، درونم رسوب می‌کرد.

نوشتن حدیث یار در دوران جولان دهی کرونا!

نوشتن را آغاز کرده بودم که ویروس کرونا خانه‌نشینی را سوغات آورد. اولین چیزی که به ذهنم رسید همین بود که عزمم را بگذارم برای خواندن و نوشتن از سید محمدباقر صدر و چنین کردم. فراز و فرود زیادی داشت. به سفارش فاطمه خانم، گفتم کتاب السیره و المسیره فی حقائق و وثائق نوشته ابوزید عاملی را برایم فرستادند؛ کتابی با متن عربی. برای اولین بار در زندگی، متن عربی را با اشتیاق می‌خواندم و تلاش می‌کردم بفهمم. هرجا درمانده می‌شدم، تصویر صفحه را برای آقای مؤذنی می‌فرستادم و او با متانت برایم ترجمه می‌کرد، حتی روزهایی که گرفتار کرونا شد. شب‌وروز هم نداشت. گاهی ساعت از نیمه‌شب گذشته بود. روند کندی بود، اما داشت قصه مرا شکل می‌داد. خانم نقوی هم دلگرمی دیگری بود؛ گاهی سؤالاتم را می‌پرسیدم و با دقت و وسواس جواب می‌داد. او داشت کتابی درباره زندگی مشترک محمدباقر و فاطمه می‌نوشت.

دهم اسفند، روز تولد سید محمدباقر، به فاطمه خانم زنگ زدم. سرحال بود و کمی گپ زدیم. وقتی گفتم: «به بهانه تولد شهید صدر جسارت کردم و زنگ زدم»، خندید و گفت: «بیست‌و پنجم ذی القعده هزارو…» احساس کردم او را به سال‌ها پیش بردم. با روی گشاده گفت که هر وقت خواستم بروم و با هم گپ بزنیم، اما کرونا این روزها را مدام به تأخیر انداخت و نمی‌دانستم تا پایان کار هم مرا محروم نگه خواهد داشت. شب سوم شعبان متن کتاب را تمام کردم.

بعدازظهر بود که به فاطمه خانم زنگ زدم که هم سال نو و تولد امام حسین (ع) را تبریک بگویم و هم خبر بدهم متن تمام شده. چند سؤال هم داشتم که پرسیدم و جواب گرفتم. مشتاق بود نوشته‌ام را زودتر بخواند. متن را برای آقای مؤذنی فرستادم تا اشکال‌های تاریخی را مشخص کند. بعد از اصلاح آنها، متن را برای فاطمه صدر فرستادم. روز بعد زنگ زد. شماره را که روی صفحه گوشی دیدم، همه بدنم یخ کرد، جواب ندادم، اضطراب عجیبی بود. خودم را دلداری دادم و چند دقیقه بعد شماره‌شان را گرفتم. گوشی را برداشت و بعد از سلام و احوالپرسی، با همان صدای گرم و پر از انرژی و امید همیشگی و سخاوت ذاتی این خانواده، تشکر کرد و با مهربانی گفت: «وقتی می‌خواندم، با شما حرف می‌زدم که انگار همه‌جا حضور داشتید.» شرمنده شدم و البته از چیزهایی که در این مدت شناخته بودم، نباید چیزی جز این را انتظار می‌داشتم.

تکمیل طرحی از زندگی نابغه‌

می‌دانستم هنوز جاهای خالی زیادی هست؛ به خصوص درباره رابطه بچه‌ها با پدر، رفتارشان در ایام حصر و خاطرات خانوادگی سفر به حج. فاطمه خانم از من خواست سؤال‌هایم را از خانم نقوی و خانم انیسی بپرسم که در این باره کارهایی کرده‌اند. چون خودش وقتی از آن روزها می‌گوید، تا چند روز ناخوش احوال می‌شود. حق داشت. پذیرفتم. به پیشنهاد خانم نقوی، کتاب‌های اقلیم خاطرات نوشته فاطمه طباطبایی و ایام غربت، خاطرات شفاهی فرشته اعرابی و فاطمه طباطبایی را خواندم.

خانم انیسی هم مرا به کتاب دختری از تبار هدایت ارجاع داد که سال ۱۳۸۹ درباره بنت‌الهدی صدر نوشته بود. به جز اینها، حورا خانم صدر هم با روی گشاده زیاده‌خواهی‌ام را پذیرفت و بعد از گفت‌گو، سؤال‌هایی را فرستادم تا اگر امکانش فراهم شد، در زمانی مناسب از فاطمه خانم بپرسد. به پیشنهاد ایشان، آقای مؤذنی کتاب وجع‌الصدر را تورق کرد و چند خاطره دیگر به دستم رسید. آن‌ها را هم برای حورا خانم فرستادم تا با فاطمه خانم در میان بگذارد و راستی‌آزمایی کند. تا پاسخ این سؤال‌ها بیاید، متن نخست را که برای آقای مؤذنی فرستاده بودم می‌خواندم و اصلاح و تکمیل می‌کردم. متن بازگشته پر از یادداشت‌های ریز و درشت بود تا زیروبم اتفاق‌ها را بهتر بفهمم و دقیق‌تر بنویسم. از آن‌ها بهره زیادی بردم؛ اگر نبودند، نقص‌ها بیش از اکنون می‌ماند. سه قسمت فیلم مستند آغازگر یک پایان را هم که هنوز پخش نشده بود، برایم فرستادند و دیدم و باز هم چشمم به اطلاعاتی دیگر باز شد.

بالاخره پاسخ‌های کوتاه حوراخانم در چهارشنبه‌ای بهاری به گوشم رسید و مطمئن شدم بیش از این چیزی دستم را نخواهد گرفت. روزی این متن همین‌قدر بود. قیمت آزردن نازنینان خانواده صدر آنقدر گزاف به نظر می‌رسید که چشم از آن پوشیدم. نتیجه همه این‌ها و بازخورد چند نفر که متن را خواندند، خرده متن پیش روی شماست.

«نا» مخفف «ناو» و به مثابه «ناخدا»!

شبی که سرخوش می‌خواندم و به اینجا رسیدم: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلم‌بن‌عقیل از اهل کوفه است. اگر داستان‌های پلیسی یا چیزهای احمقانه می‌نوشتم به من بیشتر احترام می‌گذاشتند و تقدسم می‌کردند»، انگار در خلأ رها شدم، قدرشناسی چیز کمیابی است بین ما.

شاید این حرف مخاطب را به نیت من روایتگر زندگی او، که انگار قرار است در این کتاب بر صدر بنشیند، بدگمان کند. بی‌اغراق، او بر صدر نشسته هست؛ در دل من و هر کس که به او قدمی نزدیک شود. آدم را مجبور می‌کند اعتراف کند دوست‌داشتنش گریزناپذیر است. برای من، «سید محمدباقر صدر» ناخدایی است که از ته دل با تمام قوت نفس زد در راهی برای «ما» شدن. هرچند انگار زمان و زمین برای شنیدن این صدای بلند برخاسته حسود بودند؛ صدایی که به قول استادش، سیدابوالقاسم خویی، اگر در غرب بود، برایش چه‌ها که نمی‌کردند! شاید آن وقت در چشم ما بیشتر می‌نشست. یا شاید اگر در زمانی دیگر به دنیا می‌آمد، روزگار جور دیگری قصه‌اش را می‌گفت. نمی‌دانم. آدمی‌زاده همیشه دوست دارد برای آرزوهای برآورده نشده‌اش رؤیا ببافد.

این کتاب به اندازه توان من و کشش متن است، نه قدر او. تصویر کوچکی است از آدمی که دنیای امروز به او نیازمند است؛ نیازمند او و آدم‌هایی که جانشان را پای باورشان می‌گذارند و تا ته راه را می‌روند؛ و در این راه حقیقت فقط راهنمای آنهاست که با علم و منطق می‌یابندش. دلم لک زده برای «ما» شدنی که همیشه برای او آرزو ماند. انگار حقیقت راه خودش را دارد و دنیا راهی دیگر؛ و سرانجام: قدردانی!

خدا را شاکرم، به خاطر لحظاتی که فکر می‌کردم این کار را بپذیرم یا نه و وسوسه‌ای مدام ته دلم می‌گفت فرصتی است برای شناخت و شروع مطالعه کتاب‌های کسی که همیشه در حد توصیف «نابغه و متفکر بزرگ جهان اسلام» از کنارش گذشته‌ام. این نجوای درونی کار خودش را کرد. از پدر و مادرم سپاسگزارم که مثل همیشه در روزهای نوشتن بهترین همراهانم بوده‌اند. گوش شنوایشان وقتی از او لبریز می‌شدم، جملات دلگرم‌کننده‌شان و همراهی‌هاشان، حتی در تماشای مستندهای آغازگر یک پایان، انرژی مضاعفی بودند که سرعت نوشتنم را بیشتر کردند.

قدردان فاطمه خانم صدرم که به چشمم سلطانی مهربان است. او با دقت نگاهش در اینکه مبادا در تعریف مبالغه شود، شوقش برای شنیدن و خواندن و روی گشاده‌اش برای همراهی سر ذوقم می‌آورد. از خانم نبوی به خاطر پاسخگویی بی‌دریغ، حوراخانم صدر به خاطر همراهی سخاوتمندانه و بیش از همه آقای مؤذنی به خاطر سعه صدر و دقت نظرش متشکرم. آقای مؤذنی در همه مراحل کار با اشتیاق همراهی‌ام کرد. در انتها قدردان ویراستاری دقیق خانم فهیمه شانه هستم که صبورانه متن را پیراست و هر یک از اصطلاحات با گفتگو انجام شد و این‌گونه من نیز آموختم.

*جوان آنلاین

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اثر پژوهشی «نا» که به زندگینامه داستانی متفکر شهید آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدباقر صدر می‌پردازد، در مدت یک ماه به چاپ دوم رسید. این رویداد مبارک، طبعاً درخور توجه و تحلیل است. آنچه در پی می‌آید، مقالی است که نویسنده اثر درباره چند و، چون پدید آوردن آن، به رشته تحریر درآورده است.

پیش از آن و در این دیباچه، جای آن است که بخشی از مقدمه پژوهشگاه، پژوهشگاه تخصصی شهید صدر (ناشر اثر) را مرور کنیم: «سیدمحمدباقر صدر از آن انسان‌هایی است که روزگار کم به خود می‌بیند. این را اکنون که خودش نیست، باید از لابه‌لای کتاب‌ها و اثرها خواند. اما صدر سال‌هاست که خوانده نشده است. اکنون خوانش و شناخت درست و کارآمد او نیاز به رویارویی از زوایای مختلف دارد. سرکار خانم مریم برادران با کوشش و دقتی ستودنی از زاویه نگاه خودش به تماشای صدر برخاست و پس از آن به روایت این دیدار نشست. برای به دست دادن روایتی امین زحمت‌هایی را بر عهده گرفت که بخشی از آن‌ها را در مقدمه‌اش یاد کرده و به لطف، بار درازگویی را از دوش این مقدمه نیز برداشته است.

نای برادران، به‌گواه شماری از صدرشناسان، تصویری اگرچه کوچک، اما واقع‌نما و پرجزئیات از صدر را پیش چشم خواهد گذاشت و همین دوری از زیاده‌پردازی و اغراق‌گری چه‌بسا مهم‌ترین ویژگی اثر اوست. مهم‌ترین گواه در این میان خانواده شهید صدر و به ویژه همسر بزرگوار او هستند که نویسنده در مراحل نگارش اثر از لطف و دقت آن‌ها بهره‌مند بوده است. اکنون نا از پس روایت روان و امین خود شاید آغاز یک دوستی است؛ دوستی با صدری که بسیارها برای شنیدن و آموختن و دیدن و یافتن و لذت‌بردن دارد. نا شاید دست خواننده‌اش را از این پس در دست فدک در تاریخ بگذارد یا شرح صدر یا کتابی دیگر از صدر یا درباره او؛ این چندان مهم نیست؛ مهم این است که نا می‌تواند دیداری دوباره را با صدر رقم بزند و همین بسیار است. پایان سخن روا نیست مگر به سپاس از سرکار خانم برادران و خانواده مکرم صدر و همه آن‌ها که در به ثمر آمدن این اثر کوشیدند؛ به این امید که خداوند همه اینان را به پاداش خویش بنوازد.»

از وقتی به یاد دارم، او را با این دو کتاب مترادف می‌دانستم؛ فلسفتنا و اقتصادنا. شنیده بودم با خواهرش «بنت‌الهدی» -که در مطالعه برای این کتاب‌ها دانستم نامش «آمنه» است – شهید شده، همین و نه بیشتر. همیشه دیگران چنان با احترام و تجلیل از او و کتاب‌هایش حرف می‌زدند که برایم سؤال بود اگر چنین عالم نابغه‌ای است و حرف حساب زده و از نظر زمانه این همه به ما نزدیک است؛ چرا این همه ناشناس مانده؟ پاسخش خیلی عجیب نبود؛ مگر سایر علما و اندیشمندانمان را چقدر می‌شناسیم؟ به هر حال روزی که به این کار دعوتم کردند، سکوت کردم و فرصت خواستم. سال‌هاست با خودم عهد کرده‌ام سفارش نپذیرم و فقط در جست‌و جوی سؤال‌های خودم سراغ زندگی آدم‌ها بروم و اگر توانستم، برای دیگران هم بگویم و محمدباقر صدر به گمانم سؤال سفارشی خیلی‌ها می‌توانست باشد، از جمله خودم. مردی که تصویرش برای من در همان عکس مشهور ثابت شده و آنقدر کار مهمی دارد که فرصت نمی‌کند سرش را بالا بگیرد و به دوربین نگاهی بیندازد. حالا قرار بود این تصویر جان بگیرد.

آغاز شیفتگی

با اینکه مشغول تحقیق برای کار دیگری بودم، نشد جلوی این طمع بایستم. متن کتاب شرح صدر را برایم فرستادند و خواندم؛ نوشته شیخ محمدرضا نعمانی و کتاب دیگری نوشته آیت‌الله سیدکاظم حائری که به تازگی ترجمه شده بود. تصویری که از او برایم ساخته می‌شد شگفت‌انگیز بود، آنقدر که با هرکس به گفتگو می‌نشستم از او می‌گفتم؛ اعضای خانواده، دوستان یا همکاران. یعنی داشت مرا شیفته می‌کرد: کودکی که گوشه دنجی می‌خواست و کتابی، نوجوانی که در ۱۳‌سالگی کتابی نوشته بود و این کتاب در همین سال‌های اخیر موضوع رساله دکتری کسی در مؤسسه موشه‌دایان شده بود ـ وقتی کتاب به دستم رسید و خواندمش، انگار آن نوجوان جلویم نشسته بود و حرف می‌زد و قصه می‌گفت و استدلال می‌کرد.

بارها و بارها بی‌اختیار پرسیدم: «مگر می‌شود؟» ـ شاگردی که پر از سؤال بود و مدام می‌خواند و بیشتر فکر می‌کرد، مردی که دوست‌داشتنش را نشان می‌داد، پدری که بودنش به چشم فرزندانش می‌آمد و آن‌ها از داشتنش شاد بودند، استادی که نامه‌هایش برای شاگردانش سراسر احساس و عاطفه بود و سینه‌ای گشاده داشت برای نقادی و بحث و همه‌چیز را جور دیگری نگاه می‌کرد. جایی خواندم: به گوشش رساندند: «یکی از شاگردانت به تو تهمت زده و فحاشی کرده»، گفت: «او را به عدل می‌شناسم. حرفی که بر زبان آورده به خاطر خطا در تصوراتش بوده، نه بی‌مبالاتی در دین» و بر این خطا چشم بست، ویران شدم. همین جا بود که دلم با عقلم همراهی کرد برای شناخت بیشتر این بزرگوار و اگر توانش بود، قلمی کردنش.

در محضر همسر و همراهِ نابغه

به آقای مؤذنی (از مسئولان پژوهشگاه تخصصی شهید صدر) که بدقلقی‌هایم را یک ماه صبورانه همراهی کرده بود و بعد از آن هم سنگ‌تمام گذاشت، گفتم می‌نویسم. شرط و شروطی کردیم و نوشتن را آغاز کردم. هرچه پیش‌تر رفتم، گره‌های کار بیشتر شد، چون روزی که پذیرفتم زندگی بنویسم، حواسم نبود که به جزئیات بیشتری در رابطه‌ها و خاطره‌ها و چیزهایی بیش از آنچه در این متن‌ها بود نیاز دارم. آقای مؤذنی گفت که فاطمه خانم صدر به تهران آمده و امیدوار است بتواند وقت ملاقاتی برایم جور کند.

بعد از چند هفته ملاقات مهیا شد. یک‌شنبه بیست‌و هفتم بهمن ۱۳۹۸. چند روز ذهنم مشغول بود که هدیه چه چیزی ببرم. با چیزهایی که از زندگی‌شان خوانده بودم، تصمیم آسانی نبود. دل به دریا زدم و با دلهره گل خریدم؛ نرگس و رز. وقتی وارد شدم، خانم نقوی نازنین که این راه ملاقات را باز کرده بود، یکی‌یکی معرفی کرد: «فاطمه خانم: همسر شهید صدر، اسما: دخترشان و حورا صدر: دختر امام موسی.» آغوش‌های گرمشان را لمس کردم و وقتی گل را دادم دست فاطمه‌خانم، ذوق کرد و با خوشحالی گفت: «چه کار خوبی کردید!» قول داده بودم زیاد حرف نزنم و سؤال نپرسم. قصدم دیدارشان بود و درک حضورشان، اما خودشان سخاوتمندانه باب گفتگو را باز کردند.

اسما از قم آمده بود شب را پیش مامان بماند. برایم از ضرب چینی گفت که بابا چطور یادشان می‌داد. خاطره‌هایی را یاد مامان می‌انداخت که برایم بگوید؛ مثل همین که دخترها را گاهی با نام کتاب‌هایش صدا می‌زده و هرکدام می‌دانستند به چشم او کدام یکی از کتاب‌ها هستند؛ مرام: فلسفتنا، نبوغ: اقتصادنا، صبا: اسس، حورا: فدک و اسما: الفتاوی‌الواضحه. به جز این، آن‌ها لقب‌هایی هم داشتند، مثل: آسره‌القلوب، ام‌ابیها، زهره، لقمان‌حکیم و منتزه. گفتند و شنیدم. قول گرفتم برای پاسخ سؤال‌هایم، که کم نبودند، به دیدنشان بروم. حضورشان گرم و پر از شکر و شوخ‌طبعی تلخی بود که برای پنهان کردن غمی عمیق، درونم رسوب می‌کرد.

نوشتن حدیث یار در دوران جولان دهی کرونا!

نوشتن را آغاز کرده بودم که ویروس کرونا خانه‌نشینی را سوغات آورد. اولین چیزی که به ذهنم رسید همین بود که عزمم را بگذارم برای خواندن و نوشتن از سید محمدباقر صدر و چنین کردم. فراز و فرود زیادی داشت. به سفارش فاطمه خانم، گفتم کتاب السیره و المسیره فی حقائق و وثائق نوشته ابوزید عاملی را برایم فرستادند؛ کتابی با متن عربی. برای اولین بار در زندگی، متن عربی را با اشتیاق می‌خواندم و تلاش می‌کردم بفهمم. هرجا درمانده می‌شدم، تصویر صفحه را برای آقای مؤذنی می‌فرستادم و او با متانت برایم ترجمه می‌کرد، حتی روزهایی که گرفتار کرونا شد. شب‌وروز هم نداشت. گاهی ساعت از نیمه‌شب گذشته بود. روند کندی بود، اما داشت قصه مرا شکل می‌داد. خانم نقوی هم دلگرمی دیگری بود؛ گاهی سؤالاتم را می‌پرسیدم و با دقت و وسواس جواب می‌داد. او داشت کتابی درباره زندگی مشترک محمدباقر و فاطمه می‌نوشت.

دهم اسفند، روز تولد سید محمدباقر، به فاطمه خانم زنگ زدم. سرحال بود و کمی گپ زدیم. وقتی گفتم: «به بهانه تولد شهید صدر جسارت کردم و زنگ زدم»، خندید و گفت: «بیست‌و پنجم ذی القعده هزارو…» احساس کردم او را به سال‌ها پیش بردم. با روی گشاده گفت که هر وقت خواستم بروم و با هم گپ بزنیم، اما کرونا این روزها را مدام به تأخیر انداخت و نمی‌دانستم تا پایان کار هم مرا محروم نگه خواهد داشت. شب سوم شعبان متن کتاب را تمام کردم.

بعدازظهر بود که به فاطمه خانم زنگ زدم که هم سال نو و تولد امام حسین (ع) را تبریک بگویم و هم خبر بدهم متن تمام شده. چند سؤال هم داشتم که پرسیدم و جواب گرفتم. مشتاق بود نوشته‌ام را زودتر بخواند. متن را برای آقای مؤذنی فرستادم تا اشکال‌های تاریخی را مشخص کند. بعد از اصلاح آنها، متن را برای فاطمه صدر فرستادم. روز بعد زنگ زد. شماره را که روی صفحه گوشی دیدم، همه بدنم یخ کرد، جواب ندادم، اضطراب عجیبی بود. خودم را دلداری دادم و چند دقیقه بعد شماره‌شان را گرفتم. گوشی را برداشت و بعد از سلام و احوالپرسی، با همان صدای گرم و پر از انرژی و امید همیشگی و سخاوت ذاتی این خانواده، تشکر کرد و با مهربانی گفت: «وقتی می‌خواندم، با شما حرف می‌زدم که انگار همه‌جا حضور داشتید.» شرمنده شدم و البته از چیزهایی که در این مدت شناخته بودم، نباید چیزی جز این را انتظار می‌داشتم.

تکمیل طرحی از زندگی نابغه‌

می‌دانستم هنوز جاهای خالی زیادی هست؛ به خصوص درباره رابطه بچه‌ها با پدر، رفتارشان در ایام حصر و خاطرات خانوادگی سفر به حج. فاطمه خانم از من خواست سؤال‌هایم را از خانم نقوی و خانم انیسی بپرسم که در این باره کارهایی کرده‌اند. چون خودش وقتی از آن روزها می‌گوید، تا چند روز ناخوش احوال می‌شود. حق داشت. پذیرفتم. به پیشنهاد خانم نقوی، کتاب‌های اقلیم خاطرات نوشته فاطمه طباطبایی و ایام غربت، خاطرات شفاهی فرشته اعرابی و فاطمه طباطبایی را خواندم.

خانم انیسی هم مرا به کتاب دختری از تبار هدایت ارجاع داد که سال ۱۳۸۹ درباره بنت‌الهدی صدر نوشته بود. به جز اینها، حورا خانم صدر هم با روی گشاده زیاده‌خواهی‌ام را پذیرفت و بعد از گفت‌گو، سؤال‌هایی را فرستادم تا اگر امکانش فراهم شد، در زمانی مناسب از فاطمه خانم بپرسد. به پیشنهاد ایشان، آقای مؤذنی کتاب وجع‌الصدر را تورق کرد و چند خاطره دیگر به دستم رسید. آن‌ها را هم برای حورا خانم فرستادم تا با فاطمه خانم در میان بگذارد و راستی‌آزمایی کند. تا پاسخ این سؤال‌ها بیاید، متن نخست را که برای آقای مؤذنی فرستاده بودم می‌خواندم و اصلاح و تکمیل می‌کردم. متن بازگشته پر از یادداشت‌های ریز و درشت بود تا زیروبم اتفاق‌ها را بهتر بفهمم و دقیق‌تر بنویسم. از آن‌ها بهره زیادی بردم؛ اگر نبودند، نقص‌ها بیش از اکنون می‌ماند. سه قسمت فیلم مستند آغازگر یک پایان را هم که هنوز پخش نشده بود، برایم فرستادند و دیدم و باز هم چشمم به اطلاعاتی دیگر باز شد.

بالاخره پاسخ‌های کوتاه حوراخانم در چهارشنبه‌ای بهاری به گوشم رسید و مطمئن شدم بیش از این چیزی دستم را نخواهد گرفت. روزی این متن همین‌قدر بود. قیمت آزردن نازنینان خانواده صدر آنقدر گزاف به نظر می‌رسید که چشم از آن پوشیدم. نتیجه همه این‌ها و بازخورد چند نفر که متن را خواندند، خرده متن پیش روی شماست.

«نا» مخفف «ناو» و به مثابه «ناخدا»!

شبی که سرخوش می‌خواندم و به اینجا رسیدم: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلم‌بن‌عقیل از اهل کوفه است. اگر داستان‌های پلیسی یا چیزهای احمقانه می‌نوشتم به من بیشتر احترام می‌گذاشتند و تقدسم می‌کردند»، انگار در خلأ رها شدم، قدرشناسی چیز کمیابی است بین ما.

شاید این حرف مخاطب را به نیت من روایتگر زندگی او، که انگار قرار است در این کتاب بر صدر بنشیند، بدگمان کند. بی‌اغراق، او بر صدر نشسته هست؛ در دل من و هر کس که به او قدمی نزدیک شود. آدم را مجبور می‌کند اعتراف کند دوست‌داشتنش گریزناپذیر است. برای من، «سید محمدباقر صدر» ناخدایی است که از ته دل با تمام قوت نفس زد در راهی برای «ما» شدن. هرچند انگار زمان و زمین برای شنیدن این صدای بلند برخاسته حسود بودند؛ صدایی که به قول استادش، سیدابوالقاسم خویی، اگر در غرب بود، برایش چه‌ها که نمی‌کردند! شاید آن وقت در چشم ما بیشتر می‌نشست. یا شاید اگر در زمانی دیگر به دنیا می‌آمد، روزگار جور دیگری قصه‌اش را می‌گفت. نمی‌دانم. آدمی‌زاده همیشه دوست دارد برای آرزوهای برآورده نشده‌اش رؤیا ببافد.

این کتاب به اندازه توان من و کشش متن است، نه قدر او. تصویر کوچکی است از آدمی که دنیای امروز به او نیازمند است؛ نیازمند او و آدم‌هایی که جانشان را پای باورشان می‌گذارند و تا ته راه را می‌روند؛ و در این راه حقیقت فقط راهنمای آنهاست که با علم و منطق می‌یابندش. دلم لک زده برای «ما» شدنی که همیشه برای او آرزو ماند. انگار حقیقت راه خودش را دارد و دنیا راهی دیگر؛ و سرانجام: قدردانی!

خدا را شاکرم، به خاطر لحظاتی که فکر می‌کردم این کار را بپذیرم یا نه و وسوسه‌ای مدام ته دلم می‌گفت فرصتی است برای شناخت و شروع مطالعه کتاب‌های کسی که همیشه در حد توصیف «نابغه و متفکر بزرگ جهان اسلام» از کنارش گذشته‌ام. این نجوای درونی کار خودش را کرد. از پدر و مادرم سپاسگزارم که مثل همیشه در روزهای نوشتن بهترین همراهانم بوده‌اند. گوش شنوایشان وقتی از او لبریز می‌شدم، جملات دلگرم‌کننده‌شان و همراهی‌هاشان، حتی در تماشای مستندهای آغازگر یک پایان، انرژی مضاعفی بودند که سرعت نوشتنم را بیشتر کردند.

قدردان فاطمه خانم صدرم که به چشمم سلطانی مهربان است. او با دقت نگاهش در اینکه مبادا در تعریف مبالغه شود، شوقش برای شنیدن و خواندن و روی گشاده‌اش برای همراهی سر ذوقم می‌آورد. از خانم نبوی به خاطر پاسخگویی بی‌دریغ، حوراخانم صدر به خاطر همراهی سخاوتمندانه و بیش از همه آقای مؤذنی به خاطر سعه صدر و دقت نظرش متشکرم. آقای مؤذنی در همه مراحل کار با اشتیاق همراهی‌ام کرد. در انتها قدردان ویراستاری دقیق خانم فهیمه شانه هستم که صبورانه متن را پیراست و هر یک از اصطلاحات با گفتگو انجام شد و این‌گونه من نیز آموختم.

*جوان آنلاین



منبع خبر

ناخدایی برای «ما» شدن! بیشتر بخوانید »