کتاب دفاع مقدس

«پلاک»

«پلاک»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمانشاه، کتاب داستانی «پلاک» با موضوع دفاع مقدس، توسط «نوشین نوری» برای گروه‌های سنی «ب» و «ج» به نگارش در آمده است.

این کتاب با طرح گرافیکی زیبا و کودکانه در ۲۳ صفحه مصور به صورت قطع خشتی توسط انتشارات «مرصاد» وابسته به اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده و تصویرگری این کتاب توسط گروه انیمیشن صدا و سیمای مرکز کرمانشاه در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه انجام گرفته است.

بخشی از متن کتاب:

صدای انفجار‌های پشت سر هم پلاک را ترسانده بود. پلاک با چشم‌هایی گرد شده خودش را به سینه‌ رزمنده چسبانده بود و مطمئن بود این‌طور جایش امن‌تر است.

صدای لودر که خاک‌ها را جابه‌جا می‌کرد تا برای رزمنده‌ها سنگر بسازد، با صدای خمپاره‌هایی که کنارش به زمین می‌خوردند، قاطی شده بود.

با هر انفجار توده‌ای از خاک به هوا بلند می‌شد و چشم‌های پلاک را آزار می‌داد. پلاک به صورت رزمنده که خسته و پر از خاک بود، نگاه می‌کرد. دلش سوخت و بیشتر خودش را در سینه رزمنده جا کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«پلاک» بیشتر بخوانید »

«عموی خالد عموی من است»

«عموی خالد عموی من است»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «غلامرضا قلی‌زاده» نویسنده اهل آذربایجان شرقی، در کتاب «عموی خالد عموی من است» کوشیده است تا با روایت داستانی به زبان نوجوانان، آنان را با دفاع مقدس و حوادث و وقایع آن بیش‌تر مأنوس کند.

این کتاب که در ۲۴ صفحه با تصویرگری «مهدی نعلبندی» در سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات «معبر آسمانی» وابسته به اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان شرقی منتشر شده است، حکایت آشنایی نوجوان ۱۳ ساله تبریزی با همکلاسی عرب خوزستانی به نام «خالد» را بیان می‌کند که سرانجام به نامه‌نگاری‌های او با عموی شهید «خالد» می‌انجامد.

ویژگی جالب این کتاب تطبیق دادن فضای داستان با حال و هوای شهر تبریز از طریق اشاره به مواردی نظیر مهاجرت ساکنان مناطق جنگ‌زده به تبریز در دوران جنگ تحمیلی و همین‌طور ارجاع دادن اول شخص داستان، به یادمان شهدای گمنام که در کوه «عون‌بن‌علی» بر فراز شهر تبریز بنا شده، است. همچنین فضاسازی آن از مناطق جنگی و عملیاتی دوران دفاع مقدس، در نوع خود تحسین برانگیز است.

در قسمتی از کتاب که در پشت جلد آن نیز چاپ شده، چنین آمده است:

احساس کردم دلم گرم شده…

گفتم: «عمو!»

گفت: «جانم!»

گفتم: «عمو، فکر می‌کنی من فهمیده باشم!»

گفت: «سعی کن؛ نشانی من همان است، همین دور و برها….

از بلندترین کوه شمال شهرتان به دیدارتان می‌آیم.

گمنام گمنام…».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«عموی خالد عموی من است» بیشتر بخوانید »

التماس برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟!

التماس یک نوجوان برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «عبدالرضا موسوی» رزمنده دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب «بازمانده» روایتی از تلاشش برای رفتن به جبهه را بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید.

آن سال، من در دوره راهنمایی درس می‌خواندم. تصمیم گرفتم درس را رها کنم و به جبهه بروم؛ نمی‌دانستم این موضوع را چگونه با مادر و برادرهایم مطرح کنم. یک روز، آرام‌آرام زمینه را آماده کردم و کمی درباره جبهه حرف زدم. آخر کار هم دلم را به دریا زدم و گفتم: «می‌خوام به جبهه برم.» برادرم شروع کرد به نصیحت کردن من. مادرم آن لحظه حرفی نزد؛ ولی می‌دانستم ته قلبش راضی به رفتن من نیست. بالاخره جبهه بین ما فاصله می‌انداخت. تا آن روز، پیش نیامده بود که از خانه دور باشم. آن هم جبهه! جبهه کجا و تهران کجا؟ نزدیک هزار کیلومتر با هم فاصله داشت؛ آن هم جایی که هر لحظه احتمال می‌رفت شهید یا مجروح شوم. البته اعتقادات او قوی بود؛ ولی دوری از فرزند، برای هر مادری سخت و به نظر من امتحانی بزرگ است. از آن روز به بعد سعی می‌کرد به صورت غیرمستقیم این فکر را از ذهنم دور کند.

از آن‌طرف، سن من برای رفتن به جبهه قانونی نبود. این هم برای خودش ماجرایی پیدا کرد. از یک نفر شنیدم برای اعزام باید به ساختمان قرمز در خیابان عباسی بروم. آنجا آب پاکی را روی دستم ریختند. مسئول ثبت‌نام گفت: «برادر، سن شما قانونی نیست. یه سال دیگه باید صبر کنی.» هر قدر التماس کردم، نشد که نشد. آن‌موقع راحت‌ترین راه برای کسانی که مشکل من را داشتند این بود که شناسنامه را دستکاری کنند. یک کپی از روی شناسنامه می‌گرفتند و تاریخ قبلی را با تیغ می‌تراشیدند. آن‌قدر هول بودم که به جای برگه کپی، اصل شناسنامه را تغییر دادم. عدد سه تاریخ تولد را با تیغ تراشیدم و به دو تبدیل کردم. شدم متولد ۱۳۴۲. اما ناشیانه این کار را انجام دادم. خلاصه، نه تنها مشکلم حل نشد، که مشکلی هم بر مشکلاتم اضافه شد.

فردای آن روز با خاله‌ام جایی می‌رفتیم. سر راه گفتم: «خاله جون، یه دقیقه بیا بریم توی این ساختمون. می‌خوام برای جبهه ثبت‌نام کنم.» آنجا وقتی شناسنامه‌ام را دیدند، قضیه را فهمیدند. بدجوری مشکل‌ساز شد. گفتند که این جعل است و باید از ثبت‌احوال استعلام بگیرند. کار به جایی رسید که به جرم جعل اسناد دولتی می‌خواستند همان‌جا بازداشتم کنند. خاله‌ام التماس می‌کرد و می‌گفت: «آقا، جوونی کرده… نادونی کرده …»

خلاصه، به‌سختی توانستم از آنجا نجات پیدا کنم. از اینکه شناسنامه‌ام به ثبت برود نگران نبودم. از این ناراحت بودم که باید یک سال تا یک سال و نیم دیگر صبر می‌کردم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

التماس یک نوجوان برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟! بیشتر بخوانید »

التماس برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟!

التماس برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «عبدالرضا موسوی» رزمنده دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب «بازمانده» روایتی از تلاشش برای رفتن به جبهه را بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید.

آن سال، من در دوره راهنمایی درس می‌خواندم. تصمیم گرفتم درس را رها کنم و به جبهه بروم؛ نمی‌دانستم این موضوع را چگونه با مادر و برادرهایم مطرح کنم. یک روز، آرام‌آرام زمینه را آماده کردم و کمی درباره جبهه حرف زدم. آخر کار هم دلم را به دریا زدم و گفتم: «می‌خوام به جبهه برم.» برادرم شروع کرد به نصیحت کردن من. مادرم آن لحظه حرفی نزد؛ ولی می‌دانستم ته قلبش راضی به رفتن من نیست. بالاخره جبهه بین ما فاصله می‌انداخت. تا آن روز، پیش نیامده بود که از خانه دور باشم. آن هم جبهه! جبهه کجا و تهران کجا؟ نزدیک هزار کیلومتر با هم فاصله داشت؛ آن هم جایی که هر لحظه احتمال می‌رفت شهید یا مجروح شوم. البته اعتقادات او قوی بود؛ ولی دوری از فرزند، برای هر مادری سخت و به نظر من امتحانی بزرگ است. از آن روز به بعد سعی می‌کرد به صورت غیرمستقیم این فکر را از ذهنم دور کند.

از آن‌طرف، سن من برای رفتن به جبهه قانونی نبود. این هم برای خودش ماجرایی پیدا کرد. از یک نفر شنیدم برای اعزام باید به ساختمان قرمز در خیابان عباسی بروم. آنجا آب پاکی را روی دستم ریختند. مسئول ثبت‌نام گفت: «برادر، سن شما قانونی نیست. یه سال دیگه باید صبر کنی.» هر قدر التماس کردم، نشد که نشد. آن‌موقع راحت‌ترین راه برای کسانی که مشکل من را داشتند این بود که شناسنامه را دستکاری کنند. یک کپی از روی شناسنامه می‌گرفتند و تاریخ قبلی را با تیغ می‌تراشیدند. آن‌قدر هول بودم که به جای برگه کپی، اصل شناسنامه را تغییر دادم. عدد ۳ تاریخ تولد را با تیغ تراشیدم و به ۲ تبدیل کردم. شدم متولد ۱۳۴۲. اما ناشیانه این کار را انجام دادم. خلاصه، نه تنها مشکلم حل نشد، که مشکلی هم بر مشکلاتم اضافه شد.

فردای آن روز با خاله‌ام جایی می‌رفتیم. سر راه گفتم: «خاله جون، یه دقیقه بیا بریم توی این ساختمون. می‌خوام برای جبهه ثبت‌نام کنم.» آنجا وقتی شناسنامه‌ام را دیدند، قضیه را فهمیدند. بدجوری مشکل‌ساز شد. گفتند که این جعل است و باید از ثبت‌احوال استعلام بگیرند. کار به جایی رسید که به جرم جعل اسناد دولتی می‌خواستند همان‌جا بازداشتم کنند. خاله‌ام التماس می‌کرد و می‌گفت: «آقا، جوونی کرده… نادونی کرده …»

خلاصه، به‌سختی توانستم از آنجا نجات پیدا کنم. از اینکه شناسنامه‌ام به ثبت برود نگران نبودم. از این ناراحت بودم که باید یک سال تا یک سال و نیم دیگر صبر می‌کردم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

التماس برای رفتن به جبهه/ تهران کجا و جبهه کجا؟! بیشتر بخوانید »

چاپ بیش از ۲۶۰ عنوان کتاب دفاع مقدس در خراسان جنوبی/ تبدیل ۳۳ کتاب به «کتاب صوتی»

چاپ بیش از ۲۶۰ عنوان کتاب دفاع مقدس در خراسان جنوبی/ تبدیل ۳۳ کتاب به «کتاب صوتی»


سرهنگ پاسدار «غلامرضا فلاحی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان خراسان جنوبی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در بیرجند، اظهار داشت: از ابتدای تشکیل اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان خراسان جنوبی تاکنون، بیش از ۲۶۰ عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس با موضوعات کتاب کودک، شعر، خاطره و تاریخ شفاهی، توسط این اداره‌کل منتشر شده است.

وی با بیان اینکه در سال گذشته، ۱۲ عنوان کتاب کودک منتشر کرده‌ایم که یکی از مشکلات موجود در این خصوص کمی تعداد نویسندگان آثار برای کودکان در استان است، بیان داشت: امسال نیز یکی از کار‌های اصلی ما انتشار کتاب کودک در رده سنی زیر هفت سال و در مقطع ابتدایی است، به شرطی که محتوای مناسب به دستمان برسد.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان جنوبی اضافه کرد: کتاب‌های منتشرشده در بخش‌های مختلف نگارش کتاب و متون ادبی شامل کتاب‌های کودک، نوجوان و بزرگسال، داستان، خاطره، تاریخ شفاهی و شعر است و درصورتی که محتوای مورد نظر از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کشور تأیید شود، از مؤلف به ویژه در زمان چاپ کتاب حمایت می‌شود.

فلاحی تصریح کرد: حمایت لازم از پایان‌نامه‌های با موضوع دفاع مقدس برای تبدیل به کتاب نیز انجام می‌شود که تاکنون از تبدیل یک پایانه به کتاب حمایت شده و کار‌های مربوط به تبدیل یک رساله به کتاب با موضوع نقش زنان در دفاع مقدس هم در حال انجام است.

وی از برگزاری جشنواره‌های شعر و ادبی توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کشور خبر داد و گفت: تاکنون ۲۸ جشنواره شعر استانی برگزار و نفرات برتر برای حضور در مرحله کشوری معرفی شدند و هشتمین جشنواره ادبی جایزه یوسف نیز با موضوع داستان کوتاه، از جمله جشنواره‌های ادبی مورد نظر است.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان جنوبی افزود: تولید کتاب‌های صوتی یکی دیگر از کار‌های انجام شده در مدیریت ادبیات و تاریخ اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان جنوبی است که بعد از تألیف کتاب‌های مورد نظر و تأیید محتوای تولید شده توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کشور، بارگذاری کتاب‌ها در فضای مجازی برای استفاده مخاطبان انجام می‌شود.

فلاحی تصریح کرد: اقدامات لازم برای تبدیل ۳۳ کتاب به کتاب صوتی انجام شده که ۱۲ مورد آن برای مخاطبان بارگذاری شده و بقیه موارد در مرحله تأیید کشوری است که بعد از تأیید، با خوانش استانی بارگذاری آن‌ها انجام خواهد شد.

وی با بیان اینکه از سال گذشته تاکنون با همکاری اداره‌کل کتابخانه‌های عمومی خراسان جنوبی، ۱۶ مسابقه کتابخوانی شهرستانی برگزار شده که بیشتر کتاب‌ها آن از کتاب‌های دفاع مقدس استان بوده است، اضافه کرد: یک مسابقه ملی کتابخوانی از کتاب «عشق به امام» روایت‌گر خاطرات رزمنده دفاع مقدس استان «مبرقعی» در سال گذشته برگزار شد.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان جنوبی همچنین از برپایی کارگاه‌های داستان‌نویسی، نویسندگی و مصاحبه با همکاری اداره‌کل کتابخانه‌های عمومی استان خبر داد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چاپ بیش از ۲۶۰ عنوان کتاب دفاع مقدس در خراسان جنوبی/ تبدیل ۳۳ کتاب به «کتاب صوتی» بیشتر بخوانید »