کتایون حمیدی

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب


خبرگزاری فارس_کتایون حمیدی: مادر پیراهن سفید و خالداری را بر تن دختر خردسالش می‌کند و کمی از عطری که همسرش هدیه داده را روی چادر او می‌زند تا بوی بابا هم در یک دیدار بزرگ و معنوی همراهشان باشد. 

لحظه دیدار فرا می‌رسد، قرار است تعدادی از خانواده‌ شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب دیدار کنند. پس از صحبت‌های رهبر انقلاب، گفت‌وگوی دو طرفه‌ خانواده‌های شهدا با آقا شروع می‌شود.

حنانه در دیدار با امام خامنه‌ای یک دختر ۳ ساله بود ولی حالا ۵.۵ ساله است، او هر روز عکس خودش با رهبر انقلاب را در بغل گرفته و ایشان را بوس می‌کند، روی پاهایش می‌خواباند و لالایی می‌خواند، حنانه دلش می‌خواهد تا دوباره به دیدار رهبر معظم انقلاب برود

 

نوبت به مادر و دختر خردسالش که می‌رسد، جلو می‌روند تا با آقا صحبت کنند. آقا از دخترک می‌پرسند: اسم شما چیست؟ پاسخ می‌دهد: «حنانه» و بعد هم می‌رود و می‌نشیند. اما کمی بعد انگار یادش می‌آید که می‌خواسته برای آقا شعر بخواند. آقا به زبان ترکی می‌گویند: عیبی ندارد، بخوان. حنانه دوباره می‌رود و می‌ایستد جلوی آقا و شروع به شعر خواندن می‌کند: «یه توپ دارم قِل قِلیه؛ سُرخ و سِفید و آبیه…»

«حنانه»، همان دختر خردسالی است که چندی پیش تصویرش با رهبر انقلاب منتشر شد و مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت.

 

خانم مهدیه قنبری مادر حنانه ۵.۵ ساله و همسر شهید مدافع حرم «روح‌الله طالبی‌اقدم» است، یک ظهر بهاری را با او همکلام می‌شویم تا از شیرین‌کاری‌های حنانه در نزد رهبری و شهادت همسرش بگوید. 

خانم قنبری ساکن شهرستان مرند است و در سال ۱۳۸۹ با شهید طالبی اقدم عقد کرده و در سال ۹۲ با یک مراسم ساده و با سلام و صلوات زندگی مشترکشان را با هم آغاز کردند که ثمره این زندگی «حنانه» است. 

«روح‌الله طالبی‌اقدم» در سال ۱۳۹۴ و زمانی که حنانه فقط ۴۰ روزه بود، در دفاع از حریم اهل بیت( ع) به خیل  شهدای حرم پیوست.

 

خانم قنبری در این خصوص می‌گوید: «ما زندگی خوب و عاشقانه‌ای داشتیم، آقا روح‌الله هم زمان خواستگاری با من از سختی‌های زندگی با یک فرد نظامی گفته بود ولی آن زمان هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم که او شهید خواهد شد.»

او ادامه می‌دهد: «آقا روح‌الله آرزوهای زیادی برای دخترمان داشت و دلش می‌خواست تا حنانه یک دختر محجبه و حافظ قرآن شود و زمان اعزام به سوریه هم این ها را سفارش‌ کرد و رفت.»

خانم قنبری از آن زمان و دلیل رضایتش برای رفتن همسرش به منطقه هم برایم می‌گوید: «آقا روح الله چند هفته‌ برای دوره جهت اعزام رفته بود و من خبری از این موضوع نداشتم تا زمانی که پاسپورتش را خواست و این برایم بسیار شک‌برانگیز شد، وقتی علت را جویا شدم، تازه جریان را برای من تعریف کرد و از من خواست تا رضایت بدهم ولی من راضی نبودم و با گریه مخالفتم را نشان دادم.» 

او اضافه می کند: «چند روزی از گریه و زاری من گذشت تا اینکه آقا روح‌الله از حضرت زینب(س) برایم تعریف کرد، کلیپ جنایات داعش را نشانم داد و گفت که کاری نکنم هر دو در قیامت شرمنده خانم زینب(س) باشیم.» 

حرف‌هایش که به اینجا می‌رسد، مکثی کرده و بغض گلویش را فرو می‌خورد و می‌گوید: «قبلا فکر می‌کردم که نمی‌توانم طاقت دوری آقا روح‌الله را تحمل کنم، آن هم زمانی که می‌خواستیم سه نفر بشویم، ذوق و شوق زیادی داشتم ولی دل آقا روح‌الله پَر کشیده بود و بارها می‌گفت که اگر مدافعان حرم نباشند، این جنگ و کشتارها به داخل کشورمان می‌کشد و من نمی‌توانم یک لحظه وحشت و ترس را در چهره هموطنانم ببینم، پس از من نخواه که به خاطر تو و حنانه از وظیفه ام بگذرم.»

حنانه پدرش را وقتی ۴۰ روزه بود، از دست داده است ولی بنابه خواسته پدرش او را یک دختر زهرایی بار آورده‌ام و از خداوند می‌خواهم تا در بزرگ کردن شایسته حنانه به من کمک کند تا شرمنده آقا روح‌الله نباشم

 

در حالی که اشک‌هایش را با گوشه چادرش پاک می‌کند، ادامه می‌دهد: «او رفت و شهید شد ولی یک چیزی می‌گویم که شاید باور نکنید، خانم زینب(س) حسابی حواسش به دل بی‌طاقت همسران شهدا هست.»

خانم قنبری تعریف می‌کند: «آقا روح‌الله قبل از اعزام به منطقه خواب شهادتش را هم دیده بود و مدام می‌گفت که مهدیه اگر من بتوانم از تو و حنانه بگذرم به آرزوی خود خواهم رسید که در نهایت هم به این آرزویش رسید.»

 

او می گوید: «حنانه ۲۶ روزه بود که پدرش به منطقه اعزام شد و زمانی که می‌رفت به من گفت که فقط یکبار خواهم رفت و بعد دو ماه برمی‌گردم و اینگونه هم شد، چراکه آقا روح‌الله در تاسوعای سال ۹۴ به شهادت رسید و دو ماه بعد پیکرش به کشور آمد.»

«حنانه شعری را که نزد حضرت آقا خواند همیشه سر مزار پدرش هم می‌خواند و یقین دارم آقا روح الله همانطور که اینجا شعرهای حنانه را گوش می‌دهد در حسینیه هم نظاره‌گر شعر خواندن دخترش در نزد آقا بود.»

 

از دیدار خانواده شهدا با رهبر معظم انقلاب و شیرین‌کاری‌های حنانه می‌پرسم که می‌گوید: «۳۰ آبان سال ۹۷ بود که به دیدار خصوصی با رهبر معظم انقلاب دعوت شدیم، من به همراه حنانه و خانواده همسرم به این دیدار رفتیم، حنانه آن زمان سه ساله بود و یک پیراهن سفید خال خالی با یقه چین‌دار تنش کرده بودم، چادر سیاه‌اش را بر سرش کردم و او تا زمانی که رهبری وارد شود، در حال بازی بود، وقتی رهبری وارد اتاق شدند، حنانه محو تماشای ایشان شد و هیچ احساس غریبی نمی‌کرد، انگار که در خانه خودمان هستیم.»

 

او ادامه می‌دهد: «حنانه لحظه‌ای از کنار رهبری جدا نمی‌شد و هر چقدر که صدایش می‌زدم انگار نه انگار که با او هستم و حضرت آقا هم با خوش‌رویی از حنانه استقبال می‌کرد؛ آن روز حنانه یا کنار آقا بود یا با ایشان بازی می‌کرد و هر از گاهی در گوش آقا چیزی می‌گفت و هر دو با هم می‌خندیدند.»

خانم قنبری از برخورد حضرت آقا وقتی که حنانه از ایشان خواست تا شعری برایش بخواند، هم تعریف می‌کند: «لحظه بسیار شیرین و خنده‌داری بود، حنانه اول پیش آقا رفت، سلام داد و ترکی سخن گفت و آقا هم به تُرکی جوابش را داد، سپس بعد از ۵ دقیقه مجددا پیش رهبری رفت و به ایشان گفت که من باید یک شعر برایتان بخوانم و ایشان هم از حنانه خواستند تا شعرش را بخواند ولی چون حنانه با صدای آرامی شعر می‌خواند، رهبری از او خواست تا جلوتر برود، میکروفون را جلویش گرفت و به تُرکی از حنانه خواست تا شعرش را بخواند و وقتی حنانه “یه توپ دارم قِل قِلیه” را خواند، رهبری لبخندی زد و چند باری “ماشاالله” گفتند ولی جالب‌تر این بود که بعد اتمام شعر، حنانه از آقا خواست تا هدیه‌ای بابت این شعر خواندنش به او بدهد و رهبری هم یک هدیه به حنانه داد.» 

 

به گفته خانم قنبری، حنانه در آن دیدار یک دختر ۳ ساله بود ولی حالا ۵.۵ ساله است، او هر روز عکس خودش با رهبر انقلاب را در بغل گرفته و ایشان را بوس می‌کند، روی پاهایش می‌خواباند و لالایی می‌خواند، حنانه دلش می‌خواهد تا دوباره به دیدار رهبر معظم انقلاب برود. 

مادر حنانه می‌گوید: «حنانه پدرش را وقتی ۴۰ روزه بود، از دست داده است ولی بنابه خواسته پدرش او را یک دختر زهرایی بار آورده‌ام و از خداوند می‌خواهم تا در بزرگ کردن شایسته حنانه به من کمک کند تا شرمنده آقا روح‌الله نباشم.»

او ادامه می‌دهد: «حنانه هنوز خیلی کوچک است که بخواهم از شهادت پدرش برایش بگویم ولی همیشه سعی می‌کنم تا به سوالاتش جواب‌های خوب، منطقی و درستی بدهم به طوریکه حنانه به پدرش، “بابا شهید” می‌گوید و مدام از من می‌پرسد که بابا شهید کجاست و من فقط می‌گویم که او به بهشت رفته است.»

 

مادر حنانه می‌گوید: «او شعری را که نزد حضرت آقا خواند همیشه سر مزار پدرش هم می‌خواند و یقین دارم آقا روح الله همانطور که اینجا شعرهای حنانه را گوش می‌دهد در حسینیه هم نظاره‌گر شعر خواندن دخترش در نزد آقا بود.»

انتهای پیام/۶۰۰۲۷/ر





منبع خبر

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب بیشتر بخوانید »

«حاج عبدالله» نمرده است/ مردی که شب یلدا مهمان تمام ایرانی‌هاست

«حاج عبدالله» نمرده است/ مردی که شب یلدا مهمان تمام ایرانی‌هاست


خبرگزاری فارس_کتایون حمیدی: مردم آذربایجان‌شرقی همانند سایر استان‌های ایران، «چیلله گئجه سی» یا همان شب یلدا را به عنوان نخستین شب زمستان و طولانی‌ترین شب سال جشن می‌گیرند.

حسینقلی کاتبی در بخشی از کتاب «آذربایجان و وحدت ملی» در توصیف یلدا اینگونه آورده است: «فصل زمستان در آذربایجان بسیار طولانی و سرد است و یکی از آیین‌های ویژه آن شب چله است. مردم آذربایجان‌شرقی نیز به عنوان یکی از خطه‌های زرخیز ایران‌زمین برای زنده نگه داشتن این شب به یادماندنی برای خود آداب و رسوم ویژه‌ای دارند».

اگرچه شب چله امسال به خاطر شیوع ویروس کرونا با چله‌ سال‌های پیش تفاوت دارد و به جای «دورهمی» باید «دور از هم» باشیم اما با این حال، آداب و سنن این سنت دیرینه در همه خانه‌ها جاریست.  

«جمع نشویم تا کم نشویم» شعار امسال یلدا است چراکه امسال هر دورهمی‌ می‌تواند یک میهمان ناخوانده و منحوس نیز با خود به همراه داشته باشد که جانِ اهالی آن محفل را نشانه گرفته است.

در سفره های شب نشینی مردم آذربایجان معمولا علاوه بر هندوانه و انار، انواع شیرینی، آجیل، نخودچی و کشمش، تخمه، بادام، گردو و پشمک نیز به چشم می‌خورد.

پشمک یکی از خوراکی‌های خوشمزه شب یلداست که تارهای شیرینش را به گیسوان بلند و سیاه طولانی‌ترین شب سال گره می‌زند. اسم پشمک که به میان می‌آید ما ایرانی‌ها به یاد «حاج عبدالله»، می‌افتیم. 

 

عبدالله طولانی ترین شب ایرانیان کیست

اگرچه خیلی‌ها با نام او آشنا هستند، ولی او را هرگز ندیده‌اند، حتی داستان نقل شده از نامگذاری برند پشمک «حاج عبدالله» در فضای مجازی و برخی رسانه‌ها نیز خیالی است! پیش‌تر خبری نادرست با عنوان  راز نامگذاری «پشمک حاج عبدالله» در فضای مجازی منتشر و در آن «حاج عبدالله» مستخدم یک مدرسه معرفی شده بود که یکی از دانش‌آموزان این مدرسه به دلیل علاقه‌ای که به او داشته بعدها نام «حاج عبدالله» را روی محصولات کارخانه‌اش گذاشته است! 

اما حاج عبدالله کیست و چرا نام پشمک‌ را به این اسم گذاشته‌اند؟ برای کشف راز «حاج عبدالله»، به کارخانه بزرگ این برند در شهرک صنعتی سلیمی می‌رویم تا پای صحبت‌های مدیر عامل این کارخانه بنشینیم. 

«حاج عبدالله روحی»، بنیانگذار مجموعه تولیدی بستنی اطمینان آذرگل، متولد شهر تبریز است. او از سال ۱۳۳۰ تولید بستنی و پشمک سنتی را در تبریز آغاز کرد. این مجموعه در سال ۱۳۷۹ برای اولین بار استاندارد پشمک در ایران را تدوین کرد.

«حاج عبدالله»  در سال ۱۳۸۱ چهره در نقاب خاک کشید تا میراث بزرگی را بعد از رفتنش به جا بگذارد. در حال حاضر مدیریت کارخانه بر عهده «حاج صمد روحی»، پسر دوم حاج عبدالله می‌باشد و سه برادر دیگر او نیز هر کدام مدیریت بخش‌های مختلف کارخانه را برعهده گرفته‌اند. 

 

 «حاج عبدالله نمرده است، حالا در هر خانه ایرانی با نام او آشنا هستند، وقتی از کیفیت محصولات او لذت می‌برند، یک فاتحه هم به پدرمان نوشته می‌شود که این عزت از سوی پروردگار است، ما ۴ برادر هم به خاطر این عزت و ارزش پدرمان، کاری نکرده‌ایم که به این جایگاه او لطمه‌ای وارد شود». این ها را «حاج صمد روحی» می‌گوید.

او از ابتدای قصه «حاج عبدالله» تعریف می‌کند: «پدرم از سال ۱۳۳۵ در مغازه‌ای که در میدان ساعت تبریز واقع بود بستنی و پشمک (بستنی اطمینان) می‌فروخت و برای هر کدام از این دو، یک سال شاگردی کرده است و الان هم به خاطر آن روزها، بنده همیشه احترام فرزندان استاد کارش را نگه می‌دارم. خلاصه چند سالی پدرم در آن مغازه کار می‌کند، سپس با عموهایم تصمیم به مهاجرت به شهر تهران می‌گیرند از این‌‌رو مغازه در تبریز را فروخته و یک مغازه قنادی در تهران باز می‌کنند ولی به علت برخی مشکلات، کار و بارشان نمی گیرد و مجبور می‌شوند تا دوباره به تبریز برگردند ولی دیگر پدرم مغازه‌ای نداشت و حتی آهی در بساطش نبود تا از نو شروع کند از این‌رو به عنوان شاگرد در یک کارگاه تولید پشمک و بستنی کار می‌کند.»

آقای روحی ادامه می‌دهد: «پدرم بالاخره با تلاش و کارگری توانست در سال ۱۳۴۹، مغازه خیابان عباسی را بخرد که الان هم، آن مغازه همچنان سرپاست و سال‌هاست که بستنی و پشمک می‌فروشد».

به اینجای حرف‌هایش که می‌رسد، عکس قاب شده حاج عبدالله را روی میز کارش گذاشته و می‌گوید: «اول عنایت خدا و سپس به خاطر تلاش این مرد بود که ما به اینجا رسیدیم» 

او توضیح می‌دهد: «ما ۴ برادر و ۴ خواهر هستیم و در یک خانواده بسیار معمولی ولی با محبت بزرگ شده‌ایم به طوریکه جوری ما را تربیت کرده‌اند که اولویت همه کارهایمان خداست و حتی یادم هست که پدرم در آخرین روزهای زندگی‌اش از ما خواست تا هیچ وقت خدا و وجدان کاری را فدای لذت های دنیوی نکنیم».

به گفته خودش، تا کلاس هفتم بیشتر درس نخوانده‌اند و فقط یکی از برادرانش کارمند بانک بود و مابقی از همان نوجوانی وارد بازار کارشده‌اند و حتی خود حاج صمد از فروش پشمک و بستنی گرفته تا توزیع و پخش فعالیت کرده است و تجربه بسیار خوبی در تجارت دارد. 

 

راز ماندگاری

او در این خصوص می‌گوید: «درست است که سواد نقش بسیار مهمی در هر کار و تخصصی دارد ولی ما یک تجربه نیم قرنی داریم و البته سرشت کاسبی و تجارتی هم در این میان بی‌اثر نیست».

او می‌گوید: «کارمان خوب گرفته بود و رفته رفته به فکر ابتکار عمل در کارمان بودیم به طوریکه من بعد خدمت سربازی به پدرم پیشنهاد دادم تا بسته‌بندی را کاغذی به صورت پلاستیکی تبدیل کنیم و این کار را هم انجام دادیم تا جایی که حتی به نوع بسته‌بندی جهت مراقبت از پشمک‌‌ها هم دقت می‌کردیم زیرا اینکه پشمک به خوبی و عین حالت کارخانه به دست مشتری برسد، برای ما مهم بود».

حاج صمد ادامه می‌دهد: «در یکی از پخش‌های شهرستانی متوجه شدم که پشمک وقتی از کارخانه به قصد فروش با خوورو منتقل می‌شود دچار فشردگی زیادی می‌شود و آن هوای داخل پاکت و تردی را از دست می‌دهد و این عین خنجری بر قلب من بود زیرا باید با پشمک خیلی ناز برخورد کرد و نوازشش کنند نه اینکه با دست و پا فشارش دهند و بسته‌ها را کنار و روی هم قرار داد از این‌رو بسته‌های با فاصله برای آنها تعبیه کردیم تا پشمک بدون دخالت دست و فشردگی و به صورت مستقیم از کارخانه به دست مشتری برسد.»

او می‌افزاید: «پشمکی که ما تولید می‌کردیم، مثل ابریشم نرم و لطیف بود، قنادی های زیادی مشتری ما بودند و ما پشمک‌هایمان را بدون هیچ نام و نشانی می‌فروختیم از این‌رو به پدرم پیشنهاد دادم تا نامی برای پشمک‌ها انتخاب کنیم و به خاطر اینکه بستنی‌های ما با نام اطمینان بود، قرار شد تا پشمک‌ها هم به نام اطمینان به فروش برسد ولی از پدرم خواستم تا نام خودش را روی پشمک‌ها بگذارد و این کل ماجرایی است که پشمک‌های معروف حاج عبدالله میهمان خانه هر ایرانی و حتی خارجی شد.»

حالا موفقیت‌های این شرکت موجب شده است که پشمک تولیدی آن به الگو و برند پشمک ایران تبدیل شود و شهرت آن مرزهای ملی را در نوردیده است. در حال حاضر پشمک «حاج عبدالله» به کشورهای اروپایی، عربی، آمریکایی، استرالیا و کانادا صادر می‌شود و بنابه گفته حاج صمد، همه فرودگاه‌های بین المللی جهان با نام حاج عبدالله آشنا هستند.

آنطور که حاج صمد می‌گوید، اولین پشمک به نام یزد بود ولی تبریز به قدری در این زمینه قوی عمل کرده است که دیگر «حاج عبدالله» رقیبی در جهان هم ندارد که البته ابتکار عمل در تولید پشمک‌های لقمه‌ای نقطه عطف جهانی شدن این برند است. 

«حاج عبدالله» در دهه ۷۰ با ۵۰ کارگر فعالیت می‌کرد، اما حالا با احتساب عاملان فروش، یک هزار و ۵۰۰ نفر در این کارخانه مشغول به کار هستند. ۹۰۰ نفر در خود کارگاه و ۶۰۰ نفر در پخش. 

از حاج صمد روحی می‌پرسم که آیا فرزندانتان هم در این شغل مشغول هستند که می‌گوید: «ما ۴ برادر در حال اداره این کارخانه هستیم و اجازه ندادیم تا فرزندانمان وارد این کار شوند ولی برای اداره کارخانه، قطعا به نیروی جوان‌تر نیاز خواهیم داشت». 

 

در  این کارخانه هیچ کارگری اخراج نمی‌شود

«حاج صمد روحی» در قامت کارآفرین، میل و رغبتی ندارد نیروی انسانی را از عرصه تولید کنار بگذارد یا اخراج کند. در کارخانه «حاج عبدالله» هیچ کارگری جریمه، توبیخ و اخراج نمی‌شود و اگر فردی از کارخانه برود حتما به خواست خودش بوده است. تاسیس یک قرض‌الحسنه در بین کارگرها هم از طرح‌های پسران «حاج عبدالله» است تا علاوه بر حفظ عزت و احترام کارگرها، با اعطای وام به آنها کمک مالی می‌شود، به طوریکه الان سرمایه این بانک قرض الحسنه به بیش از یک و نیم میلیارد تومان رسیده است. 

او در این خصوص می‌گوید: «در طول این سال‌ها یکبار هم به خاطر پول و منفعت و جیب خودمان کار نکردیم زیرا در دوران کرونا نزدیک به ۳۰۰ کارگر قرار بود تا از کار بیکار شوند ولی اجازه چنین کاری را ندادیم و همه کارگرها سرکارشان ماندند».

روحی یادآور می‌شود: «هیچ وقت از کارگرها نخواسته‌ایم تا به خاطر گرانی از زعفران، زنجبیل، شکر و کاکائو کمتر استفاده کنند زیرا معتقدیم انصاف نیست به خاطر گرانی مواد اولیه با کیفیت و آبروی محصولات «حاج عبدالله» بازی کنیم».

محل کار مقدس است/ ورود به محل کار با وضو

به آقای روحی می‌گویم که شنیده‌ام، قبل از اینکه وارد کارخانه شوید، حتما وضو می‌گیرید و با وضو وارد می شوید، او در این خصوص می‌گوید: «از نظر پدر من، محل کار هم مانند مسجد یک مکان مقدسی است و باید با نیت اینکه برای یک کار خیر، روزمان را آغاز می‌کنیم، سر کار برویم».

او ادامه می‌دهد: «باور کنید همه چیز پول نیست، چون تا یک جایی پول انسان را اقناع می‌کند ولی اگر در این میان، خدا را نبینیم یعنی همه چیزمان را باخته‌ایم؛ هر از گاهی بعد از اتمام کار از پنجره به کارگران جوان نگاه می‌کنم که بعد از یک روز کاری در حال بردن نان حلال بر سر سفره‌هایشان هستند، لذت می برم که در این کسب حلال سهیم هستم و این یک لطف الهی است».

رمز موفقیت

به باور حاج صمد، آنچه رمز موفقیت برند «حاج عبدالله» شده، خدا، عشق، اعتقاد و تعهد به کار است.

او تاکید می‌کند: «خدا را فقط در غم‌های خود یاد نکنیم بلکه باید در شادی‌هایمان هم به یادش باشیم».

آقای روحی می‌گوید: «کلید پیشرفت و موفقیت کشور تولید است و اگر من وزیر صمت این کشور بودم فقط به دادِ تولید می‌رسیدم زیرا  در کشور در حال حاضر برخی ها عاشق کلمه “واردات” هستند».

حاج صمد روحی علاوه بر فعالیت در زمینه اقتصادی در کارهای عام المنفعه و خیرخواهانه نیز پیش قدم است. اما علاقه‌ای ندارد در مورد آنها صحبت کند.

او در پایان حرف‌هایش یادآور می‌شود: «حاج عبدالله نان حلال به ما داده است و اگر نام او تاکنون ماندگار شده است بی‌دلیل نیست».

انتهای پیام/۶۰۰۲۷/ر





منبع خبر

«حاج عبدالله» نمرده است/ مردی که شب یلدا مهمان تمام ایرانی‌هاست بیشتر بخوانید »