کربلای 4

فیلم/ شب یلدای رزمندگان غواص، قبل از عملیات «کربلای چهار»

فیلم/ شب یلدای رزمندگان غواص، قبل از عملیات «کربلای چهار»

گروه ساجد دفاع‌پرس: یلدا در جبهه‌ها، شب‌هایی بود که سرخی انار و هندوانه‌ای در کار نبود؛ بلکه سرخی‌اش از خون شهیدان بود؛ شب‌هایی بود که مردان خدایی تا صبح به درگاه معبود خود خلوت می‌کردند؛ چراکه به تعبیر سید شهیدان اهل قلم؛ «اگر برای اهل ظاهر، روز و شب جز چرخش كره‌ زمین بر گرد خویش و در مدار خورشید هیچ چیز در خود نهفته ندارد؛ اما برای اهل راز، این شب، شب هجرت از پرستش نفس به پرستش رب هست. كره‌ زمین در طواف نور هست و اگر بر گرد خویش نیز می‌چرخد، تمثیلی از این معناست كه: من عرف نفسه فقد عرف ربه».

فیلمی که در ادامه مشاهده می‌کنید، لحظاتی از عزاداری رزمندگان غواصان گردان‌های ولیعصر (عج) و حبیب‌بن‌مظاهر (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، قبل از عملیات «کربلای چهار»، همزمان با شب یلدای سال ۱۳۶۵ همراه با مداحی شهید «رضا داروئیان» را به تصویر می‌کشد.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ شب یلدای رزمندگان غواص، قبل از عملیات «کربلای چهار» بیشتر بخوانید »

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد

گروه ساجد دفاع‌پرس: سردار شهید «سید اکبر اعتصامی» که در آستانه عملیات‌های «کربلای ۴» و «کربلای ۵» فرماندهی گردان «چهارده‌ معصوم (ع)» لشکر هشت نجف اشرف را برعهده داشت، در مصاحبه‌ای که به احتمال زیاد در آستانه برگزاری این عملیات‌ها یعنی زمستان سال ۱۳۶۵ در پادگان «انبیاء» شوشتر ضبط شده هست، در جمع تعدادی از نیرو‌ها و اعضای کادر فرماندهی گردان، به چند سوال خبرنگار جواب داده و توصیه‌هایی برای مردم و رزمندگان دارد.

شهید «اعتصامی» در این مصاحبه، عاقبت صلح با دشمن را گوشزد کرده و می‌گوید: «اگر الان بخواهیم صلح بکنیم با صدام و مصالحه بکنیم با صدام، فردا هیچ تضمین و ضمانتی نیست که یک فرد خائن و کثیف دیگری از گوشه‌ای از کشورهای همسایه بلند شود و بتازد بر این ملت مسلمان؛ و خب ما می‌خواهیم آقای خودمان باشیم، سرور خودمان باشیم و دشمنان ما این را نمی‌خواهند و آمدن و این جنگ را به ما تحمیل کردند و وظیفه ما ایرانیان و وظیفه ما مسلمانان، وظیفه تک‌تک‌مان این هست که زیر بار ظلم نرویم و به مبارزه‌مان تا سرحد پیروزی ادامه بدهیم».

این شهید والامقام همچنین خطاب به مردم، بر ضرورت حضور آن‌ها در صحنه و حمایت‌شان از جبهه‌‌ها تأکید کرده و ادامه می‌دهد: «رهبری هم بر اساس پشتیبانی مردم هست که تصمیم می‌گیرند و روحیات مردم را می‌سنجند و روحیات مردم را ارزیابی می‌کنند و بر اساس این روحیات تصمیم می‌گیرند برای مملکت؛ پس سعی کنند از روحیه بالایی برخوردار باشند و مخصوصاً جنگ را که امام فرمودند از اهم مسائل هست و در رأس همه امور هست، در رأس همه کارهای خودشان قرار بدهند و از همه نظر؛ از نظر مالی، از نظر زبانی، از نظر قلم و از نظر انسانی، جبهه‌ها را کمک کنند تا ان‌شاءالله این جنگ به زودی زود، همان‌طوری که احادیث به ما خبر داده هست، به زودی زود در این سال ان‌شاءالله، همان‌طور که امام عزیز فرموده‌اند سال پیروزی هست، به پیروزی نهایی برسیم».

کد ویدیو

سردار شهید «سید اکبر اعتصامی» رزمنده اهل «رهنان» از توابع شهرستان «خمینی‌شهر» اصفهان، مدتی پس از این مصاحبه، ۲۱ دی سال ۱۳۶۵ در حالی که ۲۴ سال بیشتر نداشت، در عملیات «کربلای ۵» در منطقه «شلمچه» به شهادت رسید. از دیگر نیرو‌های حاضر در این فیلم، می‌توان به شهید «حسن منتظری» که پشت سر شهید اعتصامی حضور دارد اشاره کرد که در آن مقطع به‌عنوان عضو کادر فرماندهی گردان فعالیت داشت و او نیز سال ۱۳۶۷، در حالی که او نیز ۲۴ سال بیشتر نداشت، در جریان بازپس‌گیری شبه‌جزیره فاو به فیض شهادت نایل آمد.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد بیشتر بخوانید »

نمایش مستند «شهربانو» در بابل

نمایش مستند «شهربانو» در بابل


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از مازندران، مستند «شهربانو» زندگی‌نامه شهید «احمد لر مرزبالی» از شهدای هشت سال دفاع مقدس و همسرش در بابل به نمایش در‌می‌آید.

این نمایش یک‌شنبه، ٣٠ اردیبهشت ساعت ۱۴:۳۰ الی ١٧، در سالن سینمایی هنر و تجربه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بابل به نمایش گذاشته می‌شود.

دیدن این مستند برای عموم آزاد است.

داستان زندگی شهید احمد زربالی و همسرش شهربانو:

احمد در کربلای چهار به شهادت رسید و دیگر بازنگشت.  شهربانو صبر کرد و وقتی برایش یقین شد که احمد دیگر بر نمی‌گردد، گفت: اگر قرار است روزی استخوان‌هایش را برایم بیاورند در حالی که نه چشم دارد و نه زبان، من هم دلم نمی‌خواهد چشم و زبانی داشته باشم.

خاطرات روز‌های خواستگاری و عقد و عروسی را همیشه برای خودش مرور می‌کرد. دلش هوای آن لحظاتی را داشت که دست در دست هم، سوار ماشین عروس شدند، هم پای هم قدم بر می‌داشتند و بقیه هم پشت سرشان.

۱۴ سال گذشت. سال ۱۳۷۹ بود که شهربانو سرطان گرفت و در بیمارستان بستری شد. بیماری‌اش هر روز وخیم‌تر می‌شد. کلیه‌اش را از دست داد. اندکی بعد، زبانش از حرکت ایستاد و چشم‌هایش هم دیگر جایی را ندید.

ناگهان خبر آوردند، استخوان‌های احمد را پیدا کرده‌اند. شهربانو خبر را که شنید، جز اشک، نتوانست واکنشی نشان بدهد. جز خدا، کسی از دل او خبر نداشت. ساعاتی نگذشت که دیگر نفسی برای شهربانو باقی نماند.

همه چیز مثل روز عروسی‌شان شد. انگار دست در دست هم داشتند و پا به پای هم قدم بر می‌داشتند؛ مردم هم پشت سرشان. هر دو کنار هم در خاک آرمیدند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نمایش مستند «شهربانو» در بابل بیشتر بخوانید »

عکس/ سه شهید در آغوش یک شهید

عکس/ سه شهید در آغوش یک شهید!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، تصاویر به‌یادگار مانده از دوران دفاع مقدس، هرکدام در یک شرایط خاصی تهیه شده‌اند و در هر کدام از آن‌ها افرادی حضور دارند که ممکن است برخی از آن‌ها بعد از گرفتن این عکس به شهادت رسیده باشند؛ لذا این عکس‌ها گنجینه‌هایی هستند که امروز رزمندگان و جاماندگان از قافله شهدا، می‌توانند روایت‌های بسیاری را از دل آن‌ها بیان کنند تا هم از تحریف دفاع مقدس در میان نسل جوان جلوگیری کرده و هم این‌که فرهنگ ایثار و شهادت را به آن‌ها منتقل کنند.

تصویری که در ادامه می‌بینید، چهار رزمنده در آن حضور دارند که همگی از استان قزوین به جبهه آمده و سه نفر از آن‌ها در عملیات «کربلای چهار» و یک‌نفر از آن‌ها در عملیات «کربلای پنج» به شهادت رسیده‌‌اند.

از راست به چپ: شهید «عبدالرحمن عبادی» – شهید «حسین کیانی انبوهی» – شهید «علی میرزا ترابی»
و شهید «شاپور عبدی»

در این عکس، «حسین کیانی انبوهی» دستان خود را بر گردن دوستان خود یعنی «عبدالرحمن عبادی»، «علی میرزا ترابی» و «شاپور عبدی» انداخته است و بعد از گرفتن این عکس، «علی میرزا ترابی» سوم دی سال ۱۳۶۵ و «عبدالرحمن عبادی» و «شاپور عبدی» نیز فردای آن‌روز یعنی چهارم دی در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسیدند و «حسین کیانی انبوهی» هم چند روز بعد یعنی ۲۴ دی شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ سه شهید در آغوش یک شهید! بیشتر بخوانید »

روایت مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی(عج) استان فارس در شب عملیات کربلای ۴

مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی (عج) در شب عملیات کربلای ۴


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از فارس، «مراد رحمانیان» از رزمندگان گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی (عج) دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای که در کتاب گردان ابوذر ۳  به نوشته مسعود فرشیدنیا به رشته تحریر در آمده نقل می‌کند: شب عملیات کربلای ۴ بود و در آن تاریکی باید بزرگ مردانی با نثار جان خویش نور افشانی می‌کردند تا بشریت راه را از چاه تشخیص دهد. همه جا سکوت بود و اگر گوش جان باز می‌شد می‌شنیدی که در آسمان فرشتگان، ودر زمین نخل‌های بی سر کناره اروند زجه و شیون سر می‌دهند. این اروند بود که آغوش مادرانه خود را باز کرده بود و افتخار پذیرای انسان‌هایی بود که در برابر ملائکه به آن‌ها مباهات می‌کرد.

در آن شب از همه وقت بیشتر دلهره و نگران بودم. اروند را خوب می‌شناختم و از طرفی مردانی هم باید به مصاف آن میرفتندکه خداوند در باره آن‌ها با ملائکه صحبت کرده بود و این به انسان قوت قلب می‌داد. شاید حدود ساعت نه و نیم شب بود که مردانی از جنس ایمان با پوشیدن لباس‌های غواصی به محور. معرفی شدند. (ما از گردان ابوذر هستیم و آماده ایم برای حرکت دردل اروند و پیکار با خصم.) چند نفرشان آشنا بود و یکی خیلی خوب می‌شناختم. او را در آن تاریکی از روی طنین صدایش شناختم. گفتم عزیزان باید فعلا در این سنگر بمانید تا خبرتان کنم. آن‌ها را در سنگری که قبلا در آن فعالیت اطلاعاتی داشتیم مستقر کردم.

سؤالاتی از کیفیت عبور و استعداد دشمن می‌کردند. گفتم برادر‌ها من باید بروم سر محور و منتظر دستور باشم. از سنگر به سمت محور آمدم و لحظه شماری میکردم. سکوت همه جا فرا گرفته بود و این وضعیت خوبی نبود، نگران کننده بود. گذر زمان کند بود و هر دقیقه اش سال‌ها طول میکشد. مدتی گذشت کم کم لحظه موعود رسید.

اروند در آن ساعت ساکت بود، اما انگار یک دنیا حرف داشت. چند بار با فرمانده طرح و عملیات لشکر تماس گرفتم. خلیل؛ خلیل. قرارمون یادت نره. بچه هامون منتظرن. توصیه به صبر میکرد. آنقدر که اروند هم نا امید شد و یواش یواش شروع به حرکت کرد. از پشت بی سم صدای خلیل بلند شد. یا علی مدد و من گوشی بیسیم را رها کردم و به سمت سنگر رفتم. زیاد فاصله نداشت. چند قدم که به سنگر نزدیک شدم صدای گریه و مناجات شنیدم با خودم گفتم خدایا اینا کیین؟. بعد کمی جلو‌تر رفتم متوجه شدم غواص‌های گردان هستند که حال معنوی خوشی داشتند که غیر قابل توصیف بود. اگر گوش شنوایی می‌بود می‌شنیدی که نخل ها‌ی کنار ه اروند با آن‌ها هم ناله اند.

خدایا چیکار کنم رمز عملیات اعلان شده و از طرفی به خودم اجازه نمیدادم که حال معنوی آن‌ها به هم بزنم جلو سنگر چند لحظه توقف کردم. گفتم خدایا همه گر‌ه‌ها بدست تو باز می‌شود و من مطمئن هستم که تا چند لحظه دیگر سر بعضی از این‌ها به دامن اباعبدالله الحسین علیه السلام است. بزار چند لحظه آخر با تو، با معشوق خودشان صحبت کنند. دقایقی گذشت نا گزیر صدایشان کنم. هادی، هادی، همه ساکت شدند. گفتم یا علی وقت حرکته. یکی یکی از سنگر بیرون آمدند و به ستون یک بین نخلستان به سمت اروند پیش می‌رفتیم. هادی نفر اول بود. با خوابی که برایم تعریف کرده بود می‌دانستم که آسمانی خواهد شد.

به او خیلی علاقه داشتم .. دستمان در دست هم دیگر بود. دوست داشتم در آن لحظات آخر صدایش بشنوم. دلم نمی‌خواست ساکت باشد. دوست داشتم کیلومتر‌ها تا سر محور راه بود. گفتم: هادی کاری هست برات انجام بدم؟ مثلا آمدم که حرفی زده باشم که صحبت کند و ساکت نباشد. گفت هیچ کاری دیگه تو این دنیا ندارم همه کارام انجا دادم! برای همیشه از ما جدا شد، به اروند خروشان زد و خیلی زود آسمانی شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی (عج) در شب عملیات کربلای ۴ بیشتر بخوانید »