کربلای 5

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید حاج «یدالله کلهر» جانشین لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) یکم بهمن ماه ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. هرچند آوردن نام او یادآور لشکر سیدالشهدا (ع) هست، اما شهید کلهر در سال ۶۴ به این لشکر آمد و پیش از آن، در سمت‌ها و واحد‌های دیگری مشغول خدمت بود. سردار «محمدعلی فلکی» از همرزمان شهید کلهر اظهار داشت: تابستان سال ۶۴ حاج علی فضلی فرمانده تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع) شد. آن زمان هنوز تیپ به لشکر ارتقاء نیافته بود. با آمدن حاج علی، شهید کلهر هم به این تیپ آمد و از بدو ورودش جانشین سردار فضلی شد تا زمانی که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

«محمود تنها» از دیگر همرزمان شهید کلهر هم می‌گوید: من اواخر سال ۵۹ در تیپ المهدی بودم. آن زمان سردار فضلی فرمانده این تیپ بود و شهید کلهر هم جانشینش. از همان زمان این دو نفر با هم رفیق و همراه بودند. بعد‌ها در عملیات فتح المبین و آزادسازی خرمشهر و والفجرمقدماتی همچنان کنار شهید کلهر بودم. 

شهید کلهر فعالیت‌های انقلابی‌اش را در شهریار و کرج آغاز کرد و در روز‌های پایانی عمر رژیم طاغوت، به تهران آمد و در تصرف پادگان‌های ارتش همراه دیگر جوانان انقلابی مشارکت کرد. در همین زد و خورد‌ها مجروح شد. بعد از پیروزی انقلاب، با شروع اغتشاشات در کردستان، به مناطقی مثل سنندج و تکاب رفت و در شهر تکاب فرماندهی عملیات منطقه را برعهده گرفت. سپس به کرج برگشت و در سپاه آنجا فعال بود.

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

مشارکت در تاسیس تیپ المهدی (عج) و جانشینی آن، جانشینی تیپ نبی اکرم (ص)، حضور در کادر فرماندهی لشکر ۲۷، اعزام به لبنان و سوریه در سال ۶۳ و نهایتا آمدن به لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در تیر سال ۱۳۶۴، فعالیت‌هایی بود که شهید کلهر در جبهه‌ها انجام داد و نهایتا نیز در همین لشکر به شهادت رسید. حضور سردار فضلی و حاج یدالله کلهر در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) باعث تقویت آن شد و شرکت در چند عملیات متوسط و محدود در خلال سال ۶۴ و خصوصا شرکت در عملیات والفجر ۸ باعث شد تا پس از پایان عملیات والفجر ۸، تیپ ۱۰ به لشکر ارتقاء پیدا کند. 

یکی از همرزمان شهید کلهر می‌گوید: در عملیات والفجر ۸ تیپ ۱۰ در دو مرحله شرکت کرد. یکی در عملیات ایذایی تصرف بخشی از جزیره‌ ام‌الرصاص که این عملیات برای فریب نیرو‌های دشمن و سلب تمرکزشان از فاو به عنوان محور اصلی عملیات والفجر ۸ بود. تیپ ما بعد از تصرف اهدافش در‌ام‌الرصاص، طبق نقشه آنجا را تخلیه کرد و ما در تداوم عملیات به خود فاو رفتیم. در آنجا حاج علی فضلی مجروح شد و یک چشمش را از دست داد. بعد از پایان والفجر ۸، ابلاغ شد که تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) به لشکر ارتقاء یافته هست.

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

شرکت در عملیات کربلای ۵ شاهکار لشکر ۱۰ در دفاع مقدس بود. در این عملیات لشکر ۱۰ توانست عمده استحکامات دشمن در دژ شلمچه را تصرف کند. سردار فلکی در این خصوص می‌گوید: در عملیات کربلای ۵ خیلی از موانع نونی شکل را نیرو‌های لشکر ۱۰ تصرف کردند. ورود و تسلط به منطقه موسوم به پنج ضلعی هم از جمله کار‌هایی بود که لشکر سیدالشهدا (ع) انجام داد. بعد از تصرف پنج ضلعی، سردار فضلی آمد و مقر فرماندهی لشکر را آنجا بنا نهاد. البته این مقر فرماندهی شامل یک نفربر‌ «ام ۱۱۳» بود که برای در امان ماندن از تیر و ترکش‌های دشمن، جلسات و امور فرماندهی لشکر در آنجا انجام می‌گرفت.

«سید حسین میررضی» مسئول عملیات لشکر ۱۰، در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. شهادت او برای شهید کلهر که دوستی چندین ساله با میررضی داشت، بسیار گران آمد. پس از این اتفاق بود که تعدادی از فرماندهان مثل شهید شوشتری به مقر فرماندهی لشکر ۱۰ در پنج ضلعی آمدند تا کلهر را روحیه بدهند، اما گویا شهید کلهر از چیز دیگری ناراحت بود! 

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

سردار فلکی می‌گوید: شهید شوشتری آمده بود تا به شهید کلهر روحیه بدهد. کمی با ایشان حرف زد و بعد رفت. من و حاج یدالله کلهر و تعدادی از بچه‌ها، شوشتری را مشایعت کردیم. بعد از رفتن او، شهید کلهر گفت: اینها فکر می‌کنند همه ناراحتی من به خاطر شهادت میررضی هست. در حالی که من برای خودم ناراحتم. دوستانم رفته‌اند و من مانده‌ام. پنج روز بعد از شهادت میررضی، حاج یدالله کلهر هم به شهادت رسید.

میررضی ۲۵ دی ماه شهید شد و کلهر یکم بهمن ماه ۶۵ آسمانی شد. در شرح شهادت شهید کلهر آمده هست که او برای گره‌گشایی یکی از محور‌های عملیاتی که دچار مشکل شده بود، به آن منطقه می‌رود اما همان جا به سختی مجروح می‌شود. حاج علی فضلی فرمانده لشکر ۱۰ در خصوص مجروحیت شهید کلهر و نحوه تشییع پیکر او خاطرات مفصلی بیان کرده هست که حاج یدالله بعد از مجروحیت ابتدا به درمانگاه صحرایی و سپس به بیمارستان شهید بقایی منتقل می‌شود و حدود ۲۴ ساعت کار مداوا روی او انجام می‌شود تا اینکه به شهادت می‌رسد. 

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

بعد از شهادت کلهر، پیکرش به اردوگاه کوثر که مقر اصلی لشکر ۱۰ بود منتقل می‌شود. مراسم تشییع او بیرون از اردوگاه برگزار شده و تعداد زیادی از نیرو‌های لشکر از اردوگاه خارج می‌شوند. در همین لحظه جنگنده‌های دشمن کوثر را بمباران می‌کنند، اما به دلیل خروج نیرو‌ها از آنجا، جان بسیاری از رزمنده‌ها نجات پیدا می‌کند. معروف هست که حتی پیکر شهید کلهر هم حافظ همرزمانش بود و جان نیرو‌های لشکر ۱۰ را نجات داد. 

«محمود تنها» در بیان خاطره‌ای از انتقال پیکر شهید کلهر به زادگاهش شهریار می‌گوید: وقتی پیکر شهید را به سپاه شهریار آوردند. مرحوم حاج‌ نبی‌الله (پدر شهید) گفت: یدالله قوی‌تر از این حرف‌هاست که قبل از اتمام جنگ شهید شود. باور نمی‌کنم این پیکر او باشد. در صورتی باور می‌کنم که نشان یدالله را ببینم… این نشان خالی روی سینه شهید کلهر بود. مرحوم حاج نبی سینه شهید را نگاه کرد. با دیدن خال مطمئن شد که این پیکر، پیکر پسرش یدالله هست. بدون آنکه گریه کند، محکم گفت: آفرین پسرم. احسنت که رو سفیدم کردی.

وصیت‌نامه شهید

بسم رب الشهدا و الصدیقین

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فانادیته»

راه ِخمینی (ره) ما را به راه ِ مستقیم الله آورد

با سلام و درود بر محمد (صلی الله علیه و آله) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان، رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم حرکت خودمان را از تمام راه‌های انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان «الله» می‌باشد، حرکت خود را ادامه دهیم و با این راهنمایی امام عزیزمان بود که راه خود را پیدا و انتخاب کردم تا بتوانم جبران زمان جاهلیت خود را بکنم.

سردار شهید «یدالله کلهر»

خونم به حسین (ع) گواهی می‌دهد که من مثل مردم کوفه نیستم

خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده‌ام و یا خواسته باشم خود را از دست این سختی‌ها و نابسامانی‌های دنیوی خلاص سازم، بلکه می‌خواهم گناهان زیادی را که انجام داده‌ام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو پاک گردد. می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام، موجودی نباشم که جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران نماید و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند. می‌خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین (علیه السلام) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده‌ام.‌ای بهتر از همه دوست‌ها و یارها! مرا دریاب.‌ای معشوقم! مرا نزد خویش بخوان، من انسانی گنهکار و روسیاه هستم، مرا فراخوان که دیگر نمی‌توانم صبر کنم و صبرم به پایان رسیده هست؛ و چه سخت و ناگوار هست بین دوستان صمیمی جدایی می‌افتد و چه سخت هست آن زمانی که یک رهرو به مقصدش برسد و دیگری مثل من به مقصد خویش نرسد. بارال‌ها خودت این سختی‌ها را از دوش من بردار.

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر

پدر عزیز و مادر مهربانم! در شهادتم بی صبری و گریه نکنید

پدر عزیزم مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم و از من راضی باش تا خدا هم از من خشنود گردد و مرا بیامرزد. امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف خود به اسلام و قرآن رضایت خدا و شما را فراهم کنم. صبور باش و مبادا بی صبری و گریه کنی و تو مادر مهربانم در شهادتم گریه نکن. افتخار کن و شجاع باش و به دیگر مادران شهدا بیشتر سربزن و به آنها دلداری بده و اگر خواستی گریه هم بکنی بر سیدالشهدا حسین بن علی (علیه السلام) گریه کن نه بر من.

مریم را طوری تربیت کن که در آینده زنی متعهد و لایق برای اسلام باشد

همسر خوبم می‌دانم که همسر خوبی برایت نبودم و از روز اول ازدواج پیش شما نتوانستم بمانم و حتی شاید بگویم هنوز نتوانستیم درست همدیگر را بشناسیم. به هر حال شما مرا حلال کن و امیدوارم بتوانی در مقابل تمام سختی ها، چون کوهی استوار و مقاوم باشی و استاد خوبی برای تنها دخترم مریم که هنوز هم پدر خود را به خوبی نمی‌شناسد. مریم را طوری بزرگ و تربیت کن که در آینده زنی مسلمان و متعهد و لایق برای اسلام و جامعه اسلامی باشد.

برادر عزیزم مرا ببخش که برادر خوب و لایقی برایت نبودم و باعث سرافکندگی تو بودم، ولی مرا حلال کن و امیدوارم همیشه در راه رسیدن به اهداف اسلام و قرآن موفق باشی و شما خواهران مهربانم، زینب گونه باشید و مانند زینب پیام شهدا و برادر کوچک خود را به همه جا برسانید و مبادا گریه کنید که دشمن از این گریه کردن‌ها خوشحال خواهد شد و حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید.

خود را با سختی‌ها وفق دهید و همیشه پشتیبان امام (ره) باشید.

اما پیامی به تمام دوستان و برادران و آشنایان؛ روی مسائل اسلامی بیشتر تأکید کنید و همیشه در فکر رشد دیگران و خود باشید و سعی همگی بر این باشد که بیشتر به یاد خدا باشیم و رابطه خودمان را با او نزدیک‌تر کنیم. نفس خود را تحت فشار قرار دهیم و خودمان را با سختی‌های جامعه وفق دهیم، دوستی‌های این دنیا مبادا موجب غفلت مان گردد و در صف غافلین قرار گیریم. در خط امام که همان خط قرآن هست حرکت کنیم و خارج نشویم و همیشه پشتیبان امام عزیزمان باشیم.

در آخر از تمام برادران و آشنایان برایم حلالیت بطلبید تا گناهانم کمتر شود. ضمناً مرا در امامزاده محمد کرج دفن نمایید….

التماس دعا
یداله کلهر
۶۲/۱/۱۸
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی
خمینی را نگهدار

گزارش از علیرضا محمدی

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

برکت مراسم تشییع شهید «کلهر» برای رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)/ اقتدار پدر بالای پیکر پسر بیشتر بخوانید »

رسیدن به سه راهی شهادت زیر آتش دشمن


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مهدی میرزایی ازندریانی؛ رزمنده و نیروی اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین (ع) در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب «زندگی در کمین» به بیان خاطرات خود از عملیات کربلای ۵ پرداخته که به مناسبت ایام این عملیات غرورآفرین منتشر می‌شود:

هیچ‌یک از ما نمی‌دانستیم قرار هست کجا برویم و کدام محور را شناسایی کنیم؛ حتی راننده از مقصد اطلاعی نداشت. او می‌بایست طبق دستور و هماهنگی نیروی اطلاعات عملیات حرکت می‌کرد. من داخل ماشین، مسیر حرکت را به‌دقت دنبال می‌کردم، زیرا برادرم که در واحد اطلاعات عملیات بود، به من یاد داده بود زمانی که به منطقه‌ای اعزام شدیم حتماً با دقت به اطراف نگاه کنیم و علائم قراردادی بگذاریم؛ زیرا ممکن هست توسط دشمن سمت محاصره شویم در این صورت اگر بدانیم باید به کدام می‌توانیم خودمان را نجات بدهیم.

 من این مهارت را از برادرم که بسیار هوشیار بود یاد گرفتم و همواره در مأموریت شناسایی به مقابل و اطراف خود با دقت و حساسیت نگاه می‌کردم.

 به شلمچه رسیدیم. در آنجا چیزی که برای من جلب‌توجه کرد، شورونشاط نیرو‌های رزمی و عملیاتی بود.

منطقه شلمچه این‌گونه بود که نیرو‌ها باید قدم‌به‌قدم جلو می‌رفتند تا بتوانند سنگر‌ها و خاکریز‌ها را تصرف کنند. نمی‌شد در یک مرحله حدود ده کیلومتر پیشروی کرد؛ زیرا استحکامات و موانع زیادی وجود داشت.

 هر گردانی بیشتر از سه ساعت نمی‌توانست در خط مقدم مقاومت کند؛ به همین دلیل چند نیروی پشتیبانی و احتیاط هم آماده کرده بودند. نیرویی که به خط‌زده بود، دوباره به عقب برمی‌گشت تا سازمان‌دهی شود.

 در شلمچه هر گردان سه تا چهار بار به خط مقدم زد. شورونشاط نیرو‌های ایرانی برای من دلگرم‌کننده و روحیه‌بخش بود.

 زمانی که به شلمچه رسیدیم، بمباران منطقه از سوی جنگنده‌ها و بالگرد‌ها و توپخانه دشمن به‌شدت ادامه داشت؛ خوشبختانه به دلیل آتش پدافندی ایران، هواپیما‌های دشمن مجبور بودند به ارتفاع بالاتری بروند و همین باعث می‌شد موشک‌های آنها حدود دویست، سیصد متر منحرف شوند.

سه‌راهی شهادت

روی جاده هم بالگرد‌های عراقی به هر تحرکی از نیرو‌های ما پاسخ می‌دادند، به‌ویژه هر خودروی زرهی و مهندسی جهاد سازندگی، آمبولانس و تویوتا و هر جنبنده‌ای که به سمت خط مقدم می‌رفت، هدف آتش سنگین توپخانه و بالگرد‌های عراقی قرار می‌گرفت. ما در زیر آتش شدید دشمن، به سه‌راهی شهادت رسیدیم. دلیل نام‌گذاری این سه‌راهی شهادت، این بود که دشمن اشراف کاملی بر حضور و شب و روز، نیرو‌ها و خودرو‌های مهندسی رزمی تانک و حتی آمبولانس‌های ما را می‌زد.

در این سه‌راهی که حدود یک و نیم کیلومتر با خط مقدم فاصله داشت جهنمی از آتش برپا بود. بعضی‌ها هم اسم آن را سه‌راهی مرگ گذاشته بودند.

وقتی به سه‌راهی شهادت رسیدیم، سمت راست ما قرارگاه تاکتیکی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) برای هدایت و سازماندهی نیرو‌ها قرار داشت.

 وارد آنجا که شدیم حدود ۲۵ موشک کاتیوشا به اطراف قرارگاه اصابت کرد. خواستم به دست‌شویی بروم. دست‌شویی حدود بیست متر از قرارگاه فاصله داشت و آن را به‌صورت اضطراری ساخته بودند. فقط دو ورق آهن روی دیوار‌های آن قرار داشت و به‌هیچ‌وجه امن و محکم نبود.

 به سمت دست‌شویی رفتم و پس‌ازآن زیر آتش شدید دشمن، به‌سوی سنگر فرماندهی لشکر راه افتادم. در سنگر محمد حجازی فرمانده طرح عملیات، علی چیت‌سازیان فرمانده اطلاعات عملیات و حاج مهدی کیانی فرمانده لشکر داشتند.

حاج مهدی کیانی دومین فرمانده شجاع و توانمند استان همدان بعد از حاج حسین همدانی بود و اقتدار و صلابت خاصی داشت. حدود یک ساعت در سنگر نزد حاج مهدی کیانی بودیم؛ درحالی‌که سنگر به دلیل برخورد انواع گلوله‌های توپ و خمپاره و آتش سنگین کاتیوشای دشمن می‌لرزید.

 حاج مهدی کیانی با کالک و نقشه، ما را توجیه کرد و سپس گفت: الان شما باید یه کیلومتر رو با تویوتا برین و بعد از ماشین پیاده بشین و به‌صورت نیم‌خیز به سعید اسلامیان برسین.

به جهنم شلمچه خوش اومدین

سعید اسلامیان، فرمانده محور عملیات بود و بعد از فرمانده لشکر حرف اول و آخر را در منطقه نبرد می‌زد. با دستور حاج مهدی کیانی حدود یک کیلومتر با تویوتا رفتیم. هشت نفر پشت ماشین‌سوار شده بودند و بلدچی نیرو‌های اطلاعات هم کنار راننده نشسته بود.

نزد سعید اسلامیان رفتیم. زمانی که پشت خاکریز رسیدیم به‌صورت نشسته با او روبوسی کردیم او به‌محض دیدن ما گفت: برادران عزیز، به جهنم شلمچه خوش اومدین!

شناسایی سخت حین انجام عملیات

 یکی از نیرو‌های اطلاعات عملیات هم پیش اسلامیان بود. او به ما گفت باید سیصد متر به‌صورت نیم‌خیز روی دژ بدویین روی این دژ انواع گلوله و موشک شلیک می‌شد و حدود دو متر از کف زمین فاصله داشت هیچ راه دیگری غیراز این دژ برای رسیدن به خط مقدم وجود نداشت.

سعید اسلامیان به ما گفت: هر نفر باید با فاصله سه متر از نفر جلویی و به‌صورت نیم‌خیز روی دژ بدویین و اگه تیر خوردین، اونجا دراز نکشین، هر جوری شده باید خودتون رو به سنگر اول برسونین.

من نفر چهارم ستون بودم. با سرعت و به‌صورت نیم‌خیز زیر آتش شدید دشمن حرکت کردیم. وقتی می‌دویدیم، تیر‌های دشمن به‌جای پای ما می‌خورد؛ اما به ما اصابت نمی‌کرد این هم از عنایات الهی بود.

 خودمان را به داخل یک سنگر رساندیم. نبرد سختی در منطقه در جریان بود و دشمن هم صد متر بیشتر با ما فاصله نداشت. تمامی نیرو‌ها و ادوات زرهی آنها به‌ویژه تانک‌ها خمپاره‌های ۸۱ و ۱۲۰ و توپ ۱۰۶ نزدیک ما بودند؛ درحالی‌که نیرو‌ها و ادوات ما به‌ویژه توپخانه در عقبه بودند و تنها نیرو‌های رزمی با خمپاره ۸۱ و ۶۰ میلی‌متری کنار رزمندگان ما حضور داشتند.

 در آنجا حتی آمبولانسی برای انتقال مجروحان به عقب خط وجود نداشت؛ زیرا هدف گلوله‌های دشمن قرار می‌گرفت. همه‌چیز زیر دید دشمن بود.

 برای شناسایی منطقه نیازی به دوربین نبود؛ زیرا فاصله زیادی با دشمن نداشتیم. حدود دو ساعت به شناسایی نیرو‌ها و ادوات زرهی آنها از درون سنگر پرداختیم. دشمن در حال آماده شدن برای نبرد بود و ما جابه‌جایی نیرو‌ها و ادوات جنگی آنها را روی جاده مشاهده می‌کردیم.

تجهیزات جنگی آنها به‌صورت کاروانی و ستونی وارد منطقه نبرد می‌شد. شناسایی منطقه نبرد صرفاً برای آشنایی با مکان نبرد، موانع، استحکامات و آرایش نیرو‌های دشمن بود. این شناسایی، بیشتر شامل نوک کانال پرورش ماهی و مواضع هلالی شکل و پنج‌ضلعی و سنگر‌های نونی شکل می‌شد.

ده نفر داخل سنگر بودیم. ناگهان دو گلوله توپ ۱۰۶ میلی‌متری، مستقیم به سنگر ما اصابت کرد. با اصابت گلوله‌ها گردوخاک و دود بلند شد و مقداری از سقف سنگر روی سر ما ریخت.

در حین شناسایی سه جنگنده ایرانی به شکل خطرناکی از بالای سنگر ما عبور کردند. این جنگنده‌ها به حدی در ارتفاع پایین حرکت می‌کردند که نزدیک بود به دکل‌های دیدبانی دشمن برخورد کنند.

پرواز در ارتفاع پایین برای پنهان ماندن از دید رادار‌های دشمن بود. سه جنگنده ایرانی، مواضع دشمن و مقر زرهی آنها را بمباران کردند. پدافند هوایی دشمن خیلی دیر متوجه شد.

بعد از شناسایی به خط مقدم رفتیم. در خط مقدم رزمندگان تیپ ۴۴ قمربنی هاشم (ع) از استان چهارمحال و بختیاری مستقرشده بود.

 اولین بار بود که در خط مقدم یک موشک ضدتانک مالیوتکا می‌دیدیم. این موشک می‌توانست یک تانک را منهدم کند. قدرت انفجار آن از آرپی‌جی بیشتر بود.

مجروحان در حال راز و نیاز

در خط مقدم پیکر مطهر شهدا و مجروحان زیادی روی زمین افتاده بود و امکانی برای انتقال آنها به عقب خط وجود نداشت. مجروحان در حال رازو نیاز با خدا بودند. خیلی ناراحت بودم که نمی‌توانم کاری برای آنها انجام بدهم.

یک‌طرف دژ، آب بود و طرف دیگر، دشمن. مجبور بودیم فقط از روی دژ حرکت کنیم. این غیرت و رشادت نیرو‌های تیپ ۴۴ قمربنی هاشم در خط مقدم بود که ایستادگی کردند تا اجازه ندهند خط سقوط کند. آنها سنگر‌هایی را به‌صورت حفره‌روباهی حفر کردند و در آن سنگرها، تیربار‌ها و آرپی‌جی‌های خود را قرار دادند. در همان سنگر هم امکان داشت نیرو‌ها مورد اصابت گلوله‌های دشمن قرار بگیرند.

 آتش دشمن بر ما برتری داشت. در چنین وضعیتی شناسایی منطقه عملیاتی را انجام دادیم و می‌بایست زود به عقب برمی‌گشتیم. من و بیشتر نیرو‌های شناسایی مایل نبود dl به عقب برگردند؛ زیرا آنجا امن‌تر بود.

 روی خط اول و دوم و سوم مقر تاکتیکی فرماندهی لشکر و تیپ و توپ‌خانه آتش شدیدی وجود داشت. دشمن نمی‌توانست منطقه‌ای را که ما برای شناسایی رفته بودیم بمباران کند؛ زیرا احتمال هدف قرار گرفتن نیرو‌های خودش وجود داشت؛ بنابراین عقبه نیرو‌های ما، از جمله واحد توپ‌خانه مهندسی تدارکات و پشتیبانی را بمباران می‌کرد.

 زمانی که ماشینی روی جاده منهدم می‌شد دیگر عبور از آن جاده ممکن نبود. من به چشم خودم دیدم که ماشین تویوتای فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۵۵ ویژه شهدای کردستان سردار شهید حسین‌علی نوری با موشک بالگرد‌های عراقی هدف قرار گرفت و او به شهادت رسید.

ما در زیر این آتش شدید تیربار‌ها و خمپاره ۶۰ دشمن، دوباره حدود سیصد متر از روی دژ به عقب برگشتیم. تنها لطف و عنایت خداوند بود که گلوله یا ترکشی به ما اصابت نکرد.

 چهره‌های ما به علت دود و باروت انفجار در سنگر شناسایی سیاه شده بود؛ به همین دلیل، به همدیگر نگاه می‌کردیم و می‌خندیدیم.

به کنار خاک‌ریزی که ماشین منتظر ما بود، رسیدیم. ما وظیفه نداشتیم راننده را به منطقه شناسایی ببریم. او باید منتظر می‌ماند تا برگردیم.

 سوار ماشین شدیم تا به قرارگاه تاکتیکی در شلمچه برویم. در این مدت، فرمانده لشکر به فرمانده گردان ۱۵۶ سیدالشهدای اسدآباد دستور داده بود، نیرو‌های گردان ۱۵۶ باید تا ساعت هشت شب اول جاده شلمچه مستقر شوند ما از این موضوع اطلاعی نداشتیم و نمی‌دانستیم در عقبه چه می‌گذرد.

انتقال نیرو‌ها زیر آتش شدید دشمن

 به‌محض رسیدن به قرارگاه یک کنسرو به ما دادند. چند لقمه خوردم. زمانی که نیرو‌های گردان رسیدند؛ شروع به تقسیم‌بندی آنها کردیم تا سوار کامیون‌ها شوند.

نیرو‌های اطلاعات عملیات را جلوی کامیون سوار کردیم و فرمانده دسته‌ها را کنار راننده گذاشتیم تا اگر برای راننده اتفاقی افتاد یا از رفتن به خط مقدم سر باز زد، او بتواند ماشین را هدایت کند.

 رانندگان، ماشین شخصی خود را به جبهه آورده بودند و ممکن بود زیر آتش دشمن از رساندن نیرو‌ها به خط مقدم منصرف شوند. ده کامیون پر از نیرو شد. کامیون‌ها به‌صورت ستونی و با فاصله از هم در شب حرکت می‌کردند. زیر آتش شدید دشمن، وارد سه‌راهی مرگ و منطقه شلمچه شدیم.

 حدود چهل موشک کاتیوشا به کامیون‌های ما برخورد کرد و چند کامیون منهدم شد. سازمان‌دهی گردان ما به هم خورد و نیرو‌های ما زمین‌گیر شدند.

با تدبیر و شجاعت فرمانده گردان، حاج رضا میرزایی و قائم‌مقامش، رضا محمد میرزایی نیرو‌ها را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. حدود بیست دقیقه طول کشید تا نیرو‌ها جمع شوند. در این حین، دوباره گلوله‌های کاتیوشا به گردان ما اصابت کرد و بیشتر مجروحان به شهادت رسیدند.

دید دشمن بر گردان ما به سبب منور‌هایی بود که منطقه را مثل روز روشن می‌کردند. موشک‌هایی که در مرحله دوم اصابت کرد نظم گردان را به هم‌ریخت و ۶۰ شهید و مجروح دادیم. عباس کاظمی، مسئول تدارکات ما هم در آنجا به شهادت رسید.

 مجبور شدیم برخی از نیرو‌ها را با ماشین نیسان تدارکات انتقال دهیم؛ زیرا اگر پیاده به‌صورت ستونی حرکت می‌کردیم قتل‌عام می‌شدیم.

 کامیون‌هایی را که آسیب‌دیده بودند رها کردیم و نیرو‌های تدارکات را انتقال دادیم. حدود ساعت دوی شب وارد کانال پرورش ماهی شدیم. نبردی سخت و تن‌به‌تن با دشمن صورت گرفت.

یک گروهان ویژه داشتیم که پیش‌مرگ و شهادت‌طلب بودند و قرار بود به سمت نونی شکل‌ها بروند. نونی شکل‌ها پاسگاه‌هایی بودند که روی پشت‌بام آنها یک پدافند هوایی دولول و چهارلول قرار داده بودند.

 ما هرچه گلوله آرپی‌جی به‌سوی این پاسگاه‌ها شلیک کردیم، موفق نشدیم پدافند هوایی را هدف قرار دهیم. این استحکامات از بتن ساخته‌شده بود و به حدی محکم بود که گلوله آرپی‌جی به‌محض اصابت کمانه می‌کرد. تنها گلوله توپ ۱۰۶ میلی‌متری می‌توانست چنین استحکاماتی را نابود کند. ما هم نیروی پیاده بودیم و دسترسی به این توپ نداشتیم.

مجروحیت و بازگشت پرماجرا به عقب

روز بیست و ششم دی ۱۳۶۵ در کانال پرورش ماهی یک گلوله موشک کاتیوشا کنار من برخورد کرد و ترکش آن به بازو و پا و کمرم خورد.

 روی زمین افتادم خودم را به پشت یک خاک‌ریز رساندم. موج انفجار هم من را گرفته بود و خون زیادی ازدست‌داده بودم. انتقال مجروحان امکان‌پذیر نبود؛ زیرا می‌بایست حواسمان به خط مقدم دشمن می‌بود تا محاصره نشویم.

حدود نیم ساعت روی زمین افتاده بودم. دو نفر از نیرو‌های اطلاعات لشکر ۳ عاشورای تبریز که یکی از آنها فرمانده گروهان بود، بالای سر من آمدند و گفتند: چی شده؟ گفتم: ترکش‌خورده‌ام و خون‌ریزی دارم و حالم خوب نیست.

آنها به‌سرعت من را بلند کردند و پشت یک ماشین تویوتا قراردادند. پشت ماشین چند پیکر مطهر شهید قرار داشت و دو نفر مجروح هم بودند. حرکت کردیم وقتی به سه‌راهی شهادت رسیدیم، ناگهان چند موشک کاتیوشا جلوی ماشین اصابت کرد. ترکش موشک سبب شهادت دو نفر رانده شد. دو نفر از مجروحانی هم که پشت ماشین بودند شهید شدند.

موج انفجار من را گرفت و یک ترکش به بازو و ترکش دیگری به پایم اصابت کرد. بی‌هوش شدم. دو نفر از پاسدارانی که در آن ماشین بودند شهید شدند و با ماشینی که در مسیر بود من را به یک پست امدادی انتقال دادند.

 در آنجا جلوی خونریزی را گرفتند و لباس‌های من را که شیمیایی شده بود برش زدند؛ زیرا فرصتی نبود لباس‌ها را عوض کنند. سپس من را به درمانگاه فاطمه الزهرا (س) انتقال دادند.

شب سوار هواپیمای سی ۱۳۰ شدیم. در هواپیما چند تن از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش و سپاه هم حضور داشتند من آنها را نمی‌شناختم. من و حدود سی چهل مجروح دیگر را با برانکارد به هواپیما انتقال دادند.

سالم به فرودگاه مهرآباد تهران رسیدیم. ما را به بیمارستان شهید فیاض بخش بردند سه چهار روز در آنجا بستری بودم. ساختمان بیمارستان بسیار قدیمی، بود بعدازآن مرا به بیمارستان شهید مصطفی خمینی انتقال دادند. بیش از یک ماه در آنجا بستری بودم نزدیک سال نو مرا به بیمارستان سینای تهران بردند در بیمارستان سینا ترکش‌ها را از بدنم خارج کردند. عوارض شیمیایی هم حاد شده بود و بدنم تاول‌زده بود. مشکل ریه هم داشتم و به‌سختی می‌توانستم نفس بکشم.

پیروزی رزمندگان و همرزمان

در جریان عیادت‌ها خبردار شدم، شب بعد از مجروحیت من، نیروی تازه‌نفس به جبهه اعزام‌شده و نیرو‌ها در شش گردان توانستند در همان کانال پرورش ماهی، دوباره به خط بزنند و یکی از نونی شکل‌ها و قسمتی از پنج‌ضلعی را تصرف کنند. پس‌ازآن فرمانده گردان ۱۵۶ با فرمانده لشکر تماس گرفت و خبر تصرف این مناطق را اعلام کرد.

بسیاری از نیرو‌های گردان ما شهید یا مجروح شدند. پس از تثبیت خط، گردان ۱۵۴ که فرمانده آن، سالار آبنوش بود، خط را تحویل گرفت. گردان ۱۵۶ هم به هتل پرشین که محکم‌تر از هتل کاروان‌سرا بود، برگشت.

منبع: یعقوبی، حسن، زندگی در کمین، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۱۳، ۲۱۴، ۲۱۵، ۲۱۶، ۲۱۷، ۲۱۸، ۲۱۹، ۲۲۱، ۲۲۲، ۲۲۳، ۲۲۴

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رسیدن به سه راهی شهادت زیر آتش دشمن بیشتر بخوانید »

فیلم/ اعلام رمز عملیات «کربلای پنج» در قرارگاه لشکر ۱۹ فجر

فیلم/ اعلام رمز عملیات «کربلای پنج» در قرارگاه لشکر ۱۹ فجر

گروه ساجد دفاع‌پرس: عملیات «کربلای پنج» یکی از عملیات‌های سرنوشت‌ساز دوران هشت سال دفاع مقدس بود که پس از عدم موفقیت کامل عملیات «کربلای چهار»، تنها ۲ هفته پس از آن، یعنی ۱۹ دی سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه و شرق بصره به اجرا درآمد که سرانجام دستاورد رزمندگان اسلام در این عملیات موجب شد تا تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ افزایش یافته و به تصویب قطعنامه ۵۹۸، که در آن برای اولین‌بار تا حدود زیادی نظریات جمهوری اسلامی ایران لحاظ شده بود، بیانجامد.

فیلمی که در ادامه مشاهده می‌کنید، لحظاتی از آغاز عملیات «کربلای پنج» را به تصویر می‌کشد که سردار «نبی رودکی» فرمانده وقت لشکر ۱۹ فجر، رمز مبارک «یا فاطمةالزهراء (س)» را به رزمندگان دلاور این لشکر اعلام می‌کند.

کد ویدیو

سردار رودکی در کتاب تاریخ شفاهی خود، گفته هست: لشکر ۱۹ فجر پرچمدار و علمدار عملیات «کربلای پنج» بود؛ چون ما در شکستن خط در «کربلای چهار» موفق بودیم و پس از پیگیری و اصرار زیاد مبنی بر انجام «کربلای پنج» در منطقه عملیاتی «کربلای چهار» و مجدداً شکستن خط در «کربلای پنج»، آقای «محسن رضایی» پرچم گنبد حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) را به لشکر ۱۹ فجر دادند و همان‌طور که لشکر ۲۵ کربلا در عملیات «والفجر هشت»، پرچم مقدس امام رضا (ع) را بر مناره‌های مسجد فاو به اهتزاز درآورده بود، ما هم آن را در منطقه پنج‌ضلعی بالای پاسگاه کوت سواری عراق نصب‌کرده و به اهتزاز درآوردیم.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ اعلام رمز عملیات «کربلای پنج» در قرارگاه لشکر ۱۹ فجر بیشتر بخوانید »

مادر شهید «مجازی» آسمانی شد

مادر شهید «مجازی» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از مازندران، «زهرا پوراحمدی امیری» مادر شهید «عباس مجازی» امروز دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

مراسم تشییع این مادر شهید سه شنبه در شهر امیرکلا بابل برگزار خواهد شد.

«عباس مجازی امیری» یکم شهریور سال ۱۳۴۵ در امیرکلا بابل به دنیا آمد و در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه، عملیات تکمیلی کربلای پنج شهد شیرین شهادت نوشید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر شهید «مجازی» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد

گروه ساجد دفاع‌پرس: سردار شهید «سید اکبر اعتصامی» که در آستانه عملیات‌های «کربلای ۴» و «کربلای ۵» فرماندهی گردان «چهارده‌ معصوم (ع)» لشکر هشت نجف اشرف را برعهده داشت، در مصاحبه‌ای که به احتمال زیاد در آستانه برگزاری این عملیات‌ها یعنی زمستان سال ۱۳۶۵ در پادگان «انبیاء» شوشتر ضبط شده هست، در جمع تعدادی از نیرو‌ها و اعضای کادر فرماندهی گردان، به چند سوال خبرنگار جواب داده و توصیه‌هایی برای مردم و رزمندگان دارد.

شهید «اعتصامی» در این مصاحبه، عاقبت صلح با دشمن را گوشزد کرده و می‌گوید: «اگر الان بخواهیم صلح بکنیم با صدام و مصالحه بکنیم با صدام، فردا هیچ تضمین و ضمانتی نیست که یک فرد خائن و کثیف دیگری از گوشه‌ای از کشورهای همسایه بلند شود و بتازد بر این ملت مسلمان؛ و خب ما می‌خواهیم آقای خودمان باشیم، سرور خودمان باشیم و دشمنان ما این را نمی‌خواهند و آمدن و این جنگ را به ما تحمیل کردند و وظیفه ما ایرانیان و وظیفه ما مسلمانان، وظیفه تک‌تک‌مان این هست که زیر بار ظلم نرویم و به مبارزه‌مان تا سرحد پیروزی ادامه بدهیم».

این شهید والامقام همچنین خطاب به مردم، بر ضرورت حضور آن‌ها در صحنه و حمایت‌شان از جبهه‌‌ها تأکید کرده و ادامه می‌دهد: «رهبری هم بر اساس پشتیبانی مردم هست که تصمیم می‌گیرند و روحیات مردم را می‌سنجند و روحیات مردم را ارزیابی می‌کنند و بر اساس این روحیات تصمیم می‌گیرند برای مملکت؛ پس سعی کنند از روحیه بالایی برخوردار باشند و مخصوصاً جنگ را که امام فرمودند از اهم مسائل هست و در رأس همه امور هست، در رأس همه کارهای خودشان قرار بدهند و از همه نظر؛ از نظر مالی، از نظر زبانی، از نظر قلم و از نظر انسانی، جبهه‌ها را کمک کنند تا ان‌شاءالله این جنگ به زودی زود، همان‌طوری که احادیث به ما خبر داده هست، به زودی زود در این سال ان‌شاءالله، همان‌طور که امام عزیز فرموده‌اند سال پیروزی هست، به پیروزی نهایی برسیم».

کد ویدیو

سردار شهید «سید اکبر اعتصامی» رزمنده اهل «رهنان» از توابع شهرستان «خمینی‌شهر» اصفهان، مدتی پس از این مصاحبه، ۲۱ دی سال ۱۳۶۵ در حالی که ۲۴ سال بیشتر نداشت، در عملیات «کربلای ۵» در منطقه «شلمچه» به شهادت رسید. از دیگر نیرو‌های حاضر در این فیلم، می‌توان به شهید «حسن منتظری» که پشت سر شهید اعتصامی حضور دارد اشاره کرد که در آن مقطع به‌عنوان عضو کادر فرماندهی گردان فعالیت داشت و او نیز سال ۱۳۶۷، در حالی که او نیز ۲۴ سال بیشتر نداشت، در جریان بازپس‌گیری شبه‌جزیره فاو به فیض شهادت نایل آمد.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ صلح امروز، ضمانتی برای فردا نیست/ رهبری بر اساس پشتیبانی مردم تصمیم می‌گیرد بیشتر بخوانید »