کربلای 5

عکس یادگاری رزمندگان قبل از عملیات کربلای ۵

عکس یادگاری رزمندگان قبل از عملیات کربلای ۵


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، گاهی با دیدن یک عکس، ماجرایی که پشت آن بوده و عکاس را ترغیب به ثبت این تصویر کرده می‌تواند جالب‌تر از خود آن باشد. عکس‌هایی که از دوران دفاع مقدس باقی مانده از همین نوع هست. گویا کردن یک تصویر یا همان شرح عکس حتی اعتبار و ارزش آن را نیز چند برابر می‌کند.

جعفر طهماسبی از رزمندگان نام آشنای جنگ تحمیلی در برشی از خاطراتش قصه یک عکس را اینطور روایت می‌کند: 

شب ولادت بی‌بی زینب (س) بود با جمع محدودی از بچه‌ها تخریب و اطلاعات عملیات لشگر ۱۰ زیر پل هفتی و هشتی جاده اهواز خرمشهر بودیم. بچه‌ها شب‌ها برای شناسایی می‌رفتند. منطقه شناسایی آب گرفتگی شلمچه بود و شب‌ها باید داخل آب به سمت مواضع دشمن می‌رفتند. شب‌های فوق‌العاده سردی بود. بعضی از بچه‌ها سرماخورده بودند و حتی یادم می آید آن شب‌ها سرماخوردگی شهید مهدی اسماعیل‌پور به چشم می‌آمد و بدنش گرم بود و تب داشت.

بچه‌ها بگو مگو می‌کردند که احتمالا فردا شب عملیات می‌شود. بین نماز مغرب و عشاء چند جمله مدح حضرت زینب (س) رو خوندم و بعد هم توسل و روضه بود. دل و دماغ جشن و حتی وقتی برای این کار نبود. همه عجله داشتند که به مأموریتشان بروند.

هنوز گردان‌های لشکر ۱۰ در اردوگاه کوثر بودند و تعدادی از واحد‌های ستادی و پشتیبان رزم در پل هفتی هشتی مستقر بود. ۱۶ دی ولادت عقیله بنی هاشم (ع) بود و سه روز بعد جمعه ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ با رمز یا زهراء (س) در منطقه شلمچه آغاز شد.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

عکس یادگاری رزمندگان قبل از عملیات کربلای ۵

عکس یادگاری رزمندگان قبل از عملیات کربلای ۵ بیشتر بخوانید »

تقدیم ۴۸۹ شهید از استان‌های فارس و مازندران در عملیات‌های کربلا ۴ و ۱۰


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از مازندران، دفاع مقدس عرصه‌ای بود که رزمندگان و فرماندهان نظامی از لشکر‌های مختلف در کنار هم متحد شدند و همچون ید واحده در مقابل دشمن ایستادگی کردند تا پیچیده‌ترین عملیات‌های نظامی با هم‌پیمانی و همدلی انجام شود، یکی از تجلی‌های مهم این پیوند انجام عملیات‌های مشترکی بود که توسط رزمندگان لشکر ۲۵ کربلای مازندران و ۱۹ فجر فارس انجام شد.

همدلی دو استان مازندران و فارس در مواجهه با دشمن در جریان برخی عملیات‌ها مانند والفجر هشت و کربلای پنج به بلوغ رسید و دو لشکر با تمرکز بر توانمندی‌های خود با اجرای عملیات‌های سنگین و دقیق، ترکیبی قدرتمند از بازدارندگی و دفاع چندلایه ایجاد کردند.
 
پرچم گنبد علی بن موسی‌الرضا (ع) در عملیات کربلای پنج به لشکر ۱۹ فجر فارس داده شد تا این پرچم با همراهی رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا در منطقه پنج‌ضلعی بالای پاسگاه کوت سواری عراق به اهتزاز درآید، پرچمی که در عملیات والفجر هشت، به لشکر ۲۵ کربلای مازندران داده شد تا با همراهی لشکر ۱۹ فجر فارس بر مناره‌های مسجد فاو بر افراشته شود.
 
علاوه بر این دو عملیات، عملیات‌های کربلای چهار و کربلای ۱۰ نیز میدانی برای حضور و مشارکت دو لشکر ۲۵ کربلای مازندران و ۱۹ فجر فارس بود، عملیات‌هایی که به گفته سرهنگ پاسدار «محمدحسن سلامی» مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت مازندران ۴۸۹ شهید از استان‌های فارس و مازندران تقدیم ایران اسلامی شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تقدیم ۴۸۹ شهید از استان‌های فارس و مازندران در عملیات‌های کربلا ۴ و ۱۰

تقدیم ۴۸۹ شهید از استان‌های فارس و مازندران در عملیات‌های کربلا ۴ و ۱۰ بیشتر بخوانید »

پدر شهید «رضایی» آسمانی شد

پدر شهید «رضایی» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از مازندران، «روح الله رضایی» پدر شهید «مهران رضایی» پس از سال‌ها صبر و بردباری در سن ۹۲سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

مراسم تشییع و خاکسپاری این پدر شهید یکشنبه ۲۶ مرداد ساعت ۱۵ از درب منزل مرحوم واقع در خیابان تهران روبروی کوچه ارکیده به طرف گلزار شهدای موحدین برگزار خواهد شد.

«مهران رضایی» در سال ۱۳۴۵ در قائمشهر به دنیا آمد و در تاریخ ۲۸ دی  ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پدر شهید «رضایی» آسمانی شد

پدر شهید «رضایی» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

فیلم/ روایت سردار «نوعی‌اقدم» از لحظه شهادت برادرش

فیلم/ روایت سردار «نوعی‌اقدم» از لحظه شهادت برادرش

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ روایت سردار «نوعی‌اقدم» از لحظه شهادت برادرش

فیلم/ روایت سردار «نوعی‌اقدم» از لحظه شهادت برادرش بیشتر بخوانید »

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست….


سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، هشتم بهمن 65 روز عهد خونین سبکبال عاشقی از سرحلقه سوداییان عشق و دلدلدگی است. سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سریزدی» فرمانده گروه شناسایی تیپ عاشورا، مسوول اجرایی قرارگاه صاحب‌الزمان(عج) و جانشین فرماندهی تیپ الغدیر سپاه، در چنین روزی و در میانه عملیات کربلای 5، به کربلای عشق رسید و سر بر دامن سالار شهیدان و شاهدان نهاد و در جوار رحمت ربش، جاودانه شد.   

 

دکتر گفته بود: این بچه، امشب می‌میرد…

 

محمد فرزند سید رضا در تاریخ 15 شهريور 1341 در شهرستان انار دیده به جهان گشود. در کودکی تنگی نفس داشت. روزی که دکتر به آن شهر می‌آید، محمد را به او نشان می‌دهند. دکتر می‌گوید محمد، آسم دارد و قرصی به خانواده او می‌دهد تا هر بار ربع آن را به او بدهند. اما خانواده متوجه نمی‌شود و یک قرص کامل به او می‌دهند. سید محمد پس از مدتی رنگ و رویش عوضش می‌شود. دکتر را صدا می‌زنند. دکتر می‌آید و دوباره قرص‌هایی برای مداوا می‌دهد. دکتر وقتی به خانه می‌رود، به همسرش می‌گوید بچه‌ امشب می‌میرد. مادرش می‌گوید سیدمحمد آن شب حالش خیلی خراب شد. چند بار تا سرحد مرگ رفت اما دست تقدیر این بود که پسرم زنده بماند و در راه خدا شهید شود.

 

گفتند برای سربازی هنوز کسر سن دارد

 

سید محمد تا سال اول راهنمایی در انار رفسنجان ماند و پس از آن به یزد رفت. در همان دوران کودکی با احکام و آداب اسلامی آشنا شد. تحصیلات خود را از دوره ابتدایی تا سال اول دبیرستان در محل سکونت خود گذراند. پس از آن برای ادامه تحصیل به یزد آمد و درس خود را تا گرفتن دیپلم راه و ساختمان ادامه داد. به دنبال شروع جنگ تحمیلی در تاریخ اول اذر 1359 به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. مادر شهید می‌گوید: «شهریور 59، جنگ شروع شد. دلنگران بچه‌هایم بودم. هم دخترم، هم سیدمحمد که فرستاده بودم پیشش تا توی شهرِ غربت، احساس تنهایی نکند. چند روز از شروع جنگ گذشته بود که از انار آمدم یزد. احوال سیدمحمد را که از دخترم پرسیدم، زد زیر گریه. بمن گفت: چند روزی است اسمش را توی سپاه نوشته. چند شب است خانه نیامده. آتش به جان بود خودش را برساند جبهه. لابه لای اشکهاش فهمیدم قبلش رفته است دفترچه اعزام به خدمت بگیرد. قبولش نمیکنند. می‌گویند برای سربازی هنوز کسر سن دارد.»

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

از کردستان تا مسئولیت اجرایی قرارگاه «صاحب الزمان» و جانشینی «تیپ الغدیر»

 

پس از عضویت در سپاه و گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان شهید بهشتی یزد (باغ خان) به منطقه کردستان اعزام شد و با جانفشانی تمام به مقابله با اشرار و ضدانقلاب پرداخت. پس از پایان مأموریت و بازگشت به یزد، برای گذراندن دوره تخصصی به تهران رفت و آموزش‌های طرح ‌و عملیات را با موفقیت طی کرد. پس از آن به منطقه جنوب رفت تا تجارب خود را درآنجا پیاده کند.
وی در مسوولیت‌های مدیر کالک و نقشه، فرمانده گروه شناسایی تیپ عاشورا، مسوول اجرایی قرارگاه صاحب‌الزمان فعالیت کرد. به دنبال تشکیل تیپ 18 الغدیر، مسوولیت معاونت طرح ‌و عملیات را پذیرفت و طراحی عملیات‌های رزمی را به عهده گرفت و از تاریخ 6 شهريور 1365 به سمت جانشین دوم تیپ الغدیر برگزیده شد.

 

جبهه جای خوبی است بابا! نزدیک کربلا، زیر سایه امام حسین (ع)…

 

پدرش می‌گوید: « مجروح شده بود. عصا زیر بغل آمده بود یزد. یکی، دو روز که ماند، وسایل و بار و بندیلش را جمع کرد. دلش طاقت نیاورده بود. هرچه به او گفتیم: حالا دو سه ماه صبر کن، پایت که خوب شد برو! زیرِ بار نرفت. خواهرش سربه سرش می‌گذاشت. می‌گفت: داداش! جبهه که آدم لنگ نمی‌خواهد. می‌خواهد؟ سیدمحمد هم گفته بود: توی جبهه، رزمنده هست که با یک دست می‌جنگد. آن یکی دستش را ترکش خمپاره بُرده… دیگر اصرارش نکردیم.

ازش می‌پرسیدم: سیدمحمد! نمیخواهی بگویی توی جبهه چه کار میکنی؟ اصلاً جبهه چه جور جایی است؟ خنده می‌کرد و می‌گفت: جای خوبی است بابا! نزدیک کربلا، زیر سایه امام حسین(ع). یک بار رفتم جبهه ببینمش. با یکی از همرزمهایش حرف میزدم. گفت: آقا سید! خدا سرتان را بوسیده که پسری مثل سید محمد دارید.نمی‌دانستم کجاست و توی جبهه چه کاره است. کارهایش را هم از ما پنهان می‌کرد. اما از داشتنش حسابی به خودم می‌بالیدم.هر وقت حرف از اطلاعات نظامی می‌آمد وسط، سید فاتحه‌ای می‌خواند و صلوات می‌فرستاد. بعدش هم خاطره شهادت یکی از بچه‌ها را می‌گفت که توی کردستان قبل از شهادتش، هرچه عکس و خاطره و یادداشت از جنگ داشته را از بین برده و بعدش شهید شده. این خاطره را چند بار از سید شنیده بودیم، اما هر بار نصفه و نیمه کاره. اما حکمتش را نمی‌دانستم. همیشه از بقیه حرف می‌زد. بچه‌ها که ازش می‌پرسیدند: داداش! دایی! خودتان چی؟ از جبهه خاطره ندارید؟ می‌بوسیدشان و با خنده می‌گفت: من خاطره‌هایم را از دست داده‌ام. من کاری نکردم که خاطره شود.»

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

دیدم از پیشانی سید، نور می‌بارد!

 

همرزم شهید می‌گوید: «سیدمحمد، صبحِ هشتمِ بهمن آمد سراغم. بمن گفت: یک زحمتی برایت دارم! و هرچه داشت، امانت سپرد دستم. حتی دعاهایی که خانمش برایش نوشته بود تا همیشه همراهش باشد. بهش گفتم: آقا سید! مگر کجا می‌خواهی بروی؟ دعاها را گرفتم جلویش و گفتم: لااقل این دعاها را باخودت بردار. چیز سنگینی نیست که! انگار دلش پُرِ غم بود، گفت: ارتباط بیسیم سنگر فرماندهی با نیروها قطع شده. نگران بچه‌های مردمم. بروم ببینم چه شده! خداحافظی کرد و رفت. آنقدر سریع که فراموش کردم خواب دیشبم را برایش بگویم. توی خواب دیده بودم از پیشانی سیدمحمد نور می‌بارد.»

 

پیکرش ده سال، همنوای غربت خاک خونین شلمچه ماند…

 

سردار شهید سیدمحمد ابراهیمی سریزدی، سرانجام پس از حضور فعال و فداکارانه در دهها عملیات در جبهه‌های غرب و جنوب و دو بار مجروحیت، در تاریخ 8 بهمن 1365 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره در ساعت 9:10 صبح به شهادت رسید.
تنها فرزند وی بنام سید علی محمد، 20 روز پس از شهادت پدر به دنیا آمد.
پیکر مطهر این شهید والامقام، پس از ده سال حضور در شهادتگاه شلمچه، به یزد آورده شد و در تاریخ 21 تیر 1375 در جوار شهدای گرانقدر به‌خاک سپرده شد.

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

خواب شهید، فرزند لاعلاجمان را شفا داد!

 

همسر شهید ابراهیمی در خصوص کرامتی از شهید، نقل کرده است: « 15 سال بیشتر نداشتم و فرزندم در آن زمان 6 ماهه بود که به بیماری اسهال و استفراغ خونی مبتلا شد و دکترها بدون استثنا من را جواب می‌کردند و می‌گفتند فرزندت زنده نمی‌ماند اما خوابی که از شهید دیدم باعث شفای فرزندمان شد. در زمان بیماری سید علی‌محمد، یک شب با شهید درد و دل می‌کردم که اگر من هم مانند شما به بهشت رفته بودم معلوم بود که دیگر زن و بچه یادم می‌رفت، همان شب خواب دیدم که شهید آمد کنارم نشست و چیز سر تیزی مانند تیر را نشانه گرفت و به بازوی من زد که از درد مانند مار به خود حلقه می‌پیچیدم به او گفتم که آقا سید محمد بعد از چند وقت حالا هم اینطوری آمدی، گفت این از شدت ناراحتی حرف دیشب توست، من به فکر شما نیستم؟، (برای رفع بیماری) به بچه ماست دادی؟ من دنیایی و ناآگاه شروع کردم خندیدن و گفتم من پزشکان را به تنگ آوردم ماست به بچه بدهم، گفت مگه 6 ماهش نیست، ماست را بریز داخل شیشه‌اش و به شکل دوغ دربیار و به بچه بده، این را به بچه دادم و شفا پیدا کرد و  دیگر جواب آزمایش‌هایش بدون هیچ مشکلی بود.»

 

دست از اسلام، انقلاب و امام برندارید

 

وصیتنامه شهید، آخرین یادگار اوست و شاخصترین شعاع از شهود جان و اشراق روح قدسی انسانی که نظر به وجه الله کرده و محرم حریم قرب جانان گشته است. وصیت او چیزی برای خود و متعلقات مادی و دلبستگیهایی از جنس زمینی و دنیایی نیست. آخرین وصیت و سفارش او تنها حفظ انقلاب است و تبعیت از اسلام و امام…

 

«بسم‌الله‌الرحمن الرحیم      

 شکر و سپاس خدارا که ما را در زمانی حیات بخشید که مرگمان می‌تواند شهادت درراهش باشد. آنچه دراین متن می‌نویسم وصیتنامه بنده حقیر و محتاج درگاه باری‌تعالی سیدمحمد ابراهیمی است. اول وصیتم با پدر ومادرم و خانواده‌ام می‌باشد . پدرومادر و خانواده عزیزم اولا امیدوارم که‌من را ببخشید و حلالم کنید و  دوم اینکه هیچگاه دست از یاری اسلام و امام و روحانیت برندارید و هیچگاه گوش به حرف افراد منافق و کافر ندهید و همیشه به صحبتها و پیامهای امام گوش دهید و راه خود را برمبنای صحبتهای او تعیین کنید. سوم اینکه همیشه به یاد خداباشید و به دستورات شرعی الهی عمل کنید و از امت شهیدپرور ایران و بخصوص همشهریان عزیز می‌خواهم دست از اسلام، امام و انقلاب برندارند وبا حضور درصحنه، پوزه لاشخوران شرق و غرب را به زمین بمالند. مواظب باشید افراد منافق شما را فریب ندهند به‌قول‌مولای متقیان حضرت علی(ع) افراد منافق خیلی ظاهرفریب هستند. برادران عزیز ملاک شما باید دستورات خدا، قرآن، چهارده معصوم و امام عزیزمان خمینی کبیر باشد. برادران عزیز باحضور در صحنه‌های جنگ و انقلاب، روح شهدای اسلام را شاد کنید و دشمن را به هراس و وحشت بیاندازید. دیگر وقت شما را نمی‌گیرم و امیدوارم خداوند متعال مرا بیامرزد و از همه اقوام و دوستان و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند. ضمنا یک وصیتنامه خصوصی درچند مورد هست که در پشت همین صفحه می‌نویسم.
پدرومادر عزیز امیدوارم که از اینکه نتوانستم حق شما را  ادا کنم، مرا حلال کنید و ببخشید.»

 

روحش در جنان و رضوان رضایت حق، متنعم و نامش سرلوح صحیفه سالکان کوی دوست و چراغ خلوتیان عشق و عرفان باد.

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست....

منبع خبر

سردار شهید «سیدمحمد ابراهیمی سر یزدی»؛ نامی است ز من بر من و باقی، همه اوست…. بیشتر بخوانید »