کردستان

سردار شهید «یدالله کلهر»؛ علمدار رشید «لشکر 10 سیدالشهدا (ع)»

سردار شهید «یدالله کلهر»؛ علمدار رشید «لشکر 10 سیدالشهدا (ع)»


سردار شهید «یدالله کلهر»؛ علمدار رشید «لشکر 10 سیدالشهدا (ع)»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، اولین روز بهمن 1365، چهره درخشانی از سرداران بزرگ تاریخ دفاع مقدس و شخصیت برجسته مدیریت نظامی جنگ، که فرماندهی او، از کردستان تا ام الرصاص و از اولین عملیات‌ها تا والفجر 8 و کربلای 4 و کربلای 5، نموداری برجسته و الگویی الهام‌بخش از حقیقت این حماسه عاشقانه و رزم مخلصانه بود، به خیل شهیدان پیوست. سردار شهید «یدالله کلهر» که در بالاترین سمت‌ها و مسئولیت‌های نظامی، از آغاز حضور در عرصه رزم و جهاد، تا لحظه شهادت، نقش آفرینی کرد، از والاترین تجلیات این تربیت معنوی و سلوک عارفانه بود.

این پسر، بزرگ که شد، یا پهلوان می‌شود یا یک کار بزرگ می‌کند!

یدالله کلهر، روز 12 شهریور ۱۳۳۳ در روستای «بابا سلمان» از توابع شهریار کرج در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. آنگونه که پدرش روایت می کند: «بچه در وسط حیاط و زیر آسمان آبی و زلال خدا پا به زمین گذاشت. پاکی و صفای روح بزرگش از همان موقع احساس می‌شد. زمانی‌که به‌دنیا آمد، گوشه گوش راستش کمی بریده بود. وقتی کودک را در آغوش پدرم گذاشتم، با دیدن گوش او گفت: این پسر در آینده برای کشورش کاری می‌کند. یا پهلوان می‌شود یا شجاعت و رشادتی ستودنی از خود نشان می‌دهد. یدالله از کودکی بچه‌ای ساکت، مؤدب و بسیار جدی بود. وقتی بزرگ تر شد، خواندن نماز را شروع کرد. از همان کودکی در صف آخر جماعت نماز می‌خواند. ما به‌طور دست‌جمعی با برادرانم زندگی می‌کردیم و یدالله از همه برادرزاده‌هایم قوی‌تر بود؛ اما با تمام قدرت جسمی و نیرومندی، اخلاقی پهلوانی و اسلامی داشت.»

دوران کودکی و دبستان را در زادگاهش پشت سرگذاشت و به دلیل نبود امکانات در روستا، مقطع راهنمایی و دبیرستان را در شهریار گذراند. پس از آن وارد کار آزاد شد و در سال ۱۳۵۱ در کار برق و سیم‌کشی ساختمان وارد شد و در اصفهان در یک پروژه بزرگ برق‌کشی مشغول به کار شد تا اینکه در سال ۱۳۵۳ به خدمت سربازی رفت و دوره آموزش خود را در ارومیه و بقیه سربازی‌اش را در شاهپور تهران ‌گذراند. پس از بازگشت از سربازی دوباره به کارهای برق و سیم‌کشی ساختمان مشغول شد و مدتی هم به شغل آهنگری و جوشکاری پرداخت و از این راه، امرار معاش می کرد.

فاتح پادگان «باغشاه»، جانباز روز پیروزی انقلاب

یدالله از آغاز جوانی نسبت به وضع زندگی مردم اطرافش حساس بود. شرایط سخت زندگی این مردم، او را نسبت به حقایقی بزرگتر آگاه کرده بود. او در کمک به مردم محروم منطقه و رفع مشکلاتشان تا حد توان و امکان خود، همیشه پیشقدم و داوطلب بود. از وضعیت سخت زندگی در روستا و دیدن فقر و تنگدستی مردم، پیوسته خاطری غمگین و خشمی عمیق در برابر ظلم و بیعدالتی داشت. به همین دلیل، به صف انقلابیون پیوست و فعالیتهای خود را در عرصه روشنگری و هدایت جوانان و تبیین مسیر انقلاب و خط اصیل امام شدت بخشید. او برای نخستین بار در مسجد «بابا سلمان» شعار مرگ بر شاه سر داد و مردم را به مبارزه علیه رژیم پهلوی ترغیب کرد و به همین سبب هم برای مدتی از طرف پاسگاه شهریار مورد تعقیب قرار گرفت اما از فعالیت های انقلابی دست نکشید و فعالانه در اغلب صحنه‌های انقلاب حضور داشت و در روزهای پیروزی انقلاب برای فعالیت بیشتر و وسیعتر، راهی تهران شد. به همین دلیل هم در تصرف پادگان «باغشاه» سابق (میدان حُر کنونی) شجاعت های بی نظیر از خود نشان داد و یک بار هم هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد.

جانشین عملیاتی سپاه کرج، فرماندهی عملیاتی تکاب، فاتح سنندج

پس از پیروزی انقلاب و ضرورت دفاع در آن اوضاع نابسامان در تشکیل پایگاه‌های دفاعی و کمیته‌ها در مساجد برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب در محل سکونت خود، نقش ویژه ای داشت و با دادن آگاهی به مردم، نسبت به رفع نیازهای آنان اقدام می‌کرد. در شهریور ۱۳۵۸ با تشکیل سپاه کرج به عضویت این نهاد درآمد و به خاطر شایستگی‌های او به عنوان «جانشین عملیات سپاه کرج» مشغول به خدمت شد. هنگامی که مناطق غرب کشور با اقدامات و تحرکات تروریستی گروهک‌های ضد انقلاب مواجه شد، او سرپرستی نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج را بر عهده گرفت و برای آزادسازی سنندج کوشید و با وجود آن که نیروهای تحت فرماندهی او پس از پایان ماموریت به کرج بازگشتند، در منطقه باقی ماند و به «فرماندهی عملیات تکاب» منصوب شد.

از «طریق القدس» و «فتح المبین» تا «لبنان» و «بلندیهای جولان»

بمحض بازگشت کلهر به کرج، جنگ تحمیلی آغاز شد و او به جبهه جنوب عزیمت کرد. در همان روزهای اول جنگ، جبهه «فیاضیه» در آبادان را تشکیل داد و مدت ها به عنوان «فرمانده محور جبهه فیاضیه» مشغول به خدمت شد.
در عملیات «طریق‌القدس» با سمت فرمانده گردان وارد عمل شد که به دلیل نبوغ و تدبیرها و خلاقیت‌هایی که در مقام فرماندهی از خود نشان داد، «جانشین تیپ ‌المهدی(عج)» شد. در عملیات‌های فتح‌المبین، الی بیت‌المقدس و رمضان، به عنوان یکی از فرماندهان لشکر ۲۷، مسئول محور و در عملیات والفجر مقدماتی، «جانشین تیپ نبی‌اکرم(ص)» بود.
در سال ۱۳۶۱ یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین(ع) گذراند و در اردیبهشت ۱۳۶۳ به سوریه و لبنان رفت و در جبهه‌های مختلف لبنان از جمله بلندی‌های جولان، مستقر شد و مدتی را در کنار رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی و ضد صهیونیستی بود. پس از مدتی مجددا به جبهه عزیمت کرد و در عملیات «والفجر 8» و فتح فاو نیز مسئولیت فرماندهی داشت. در همین عملیات، بشدت مجروح شد و یک دست و یک کلیه او از کار افتاد. مصدومیت او بقدری شدید بود که حدود یکسال بستری و تحت مراقبت بود. انگار این جانبازی و جراحت، باید او را آماده می کرد برای چیزی که سالها در آرزویش بود: شهادت… و هنوز بهبود نیافته بود که راهی شد…

«حاج یدالله» ما چطور است؟!

این سخن مقام معظم رهبری بود در دیدار با جمعی که سردار شهید یدالله کلهر هم در میانشان حضور داشت.
سردار «حاج علی فضلی» فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا در سال های دفاع مقدس می‌گوید:
«حاج یداله کلهر درعملیات والفجر 8 دستش مجروح وعصبش قطع شد، ضمن اینکه یکی از کلیه هایش را هم از دست داد.
مقام معظم رهبری که آن روزها رئیس جمهور بودند، رو کردند به این شهید بزرگوار و گفتند :حاج یداله ما چطور است؟
حاج یداله که نمی‌خواست از احوالش و دردهایش کسی با خبر باشد، نگاهی به اطراف کرد و زمانی که متوجه شد بقیه حواس شان به او هست، با زیرکی تمام گفت: الحمدلله با آن کنار آمده‌ام!
ما تا روز شهادت، حتی یک بار هم از ایشــان نشــنیدیم که از درد دستش حرفی بزند. بعد از این پاســخ ســردار شهید کلهر، حضرت آقا هم که در ســال 60 عصب دستشــان بر اثر انفجار در مسجد ابوذر قطع شده بود، به این شــهید فرمودند: من اوضاع تو را درک میکنم زیرا از وقتی که عصب دست من قطع شد تا زمان زیادی درد دست نمی‌گذاشت بخوابم و هر شــب چندین بار با درد از خواب بیدار می‌شــدم. شــهید کلهر بعد این فرمایش مقام معظم رهبری باز بــا زیرکی تمام گفتند: آقا من هم همینطور!»

دل سوی دلدار رفت، جان بر جانانه شد…

یدالله کلهر، در عملیات‌های «کربلای 4» و «کربلای 5»، قائم مقامی و در غیاب سردار «علی فضلی» که به افتخار جانبازی نائل شده بود، فرماندهی «لشکر 10 سیدالشهداء(ع)» را با حکم فرمانده کل سپاه پاسداران، بعهده داشت. او در اولین روز بهمن 65، در حالی که برای یک گزارش عملیاتی به پشت جبهه می رفت، در منطقه شلمچه، با اصابت یک ترکش کوچک به پشت سرش، مزد مجاهدتهای مخلصانه خود را گرفت و کربلایی شد.

پیشگویی شهیدی برای شهیدی دیگر!

برادر شهید می‌گوید: «در عملیات «کربلای ۵» دوست و هم‌رزم صمیمی شهید کلهر به نام «سیدحسن میررضی» به شهادت رسید، این شهادت برای شهید کلهر خیلی سنگین تمام شد. از آنجا که ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با هم داشتند، برادرم بی‌تابی می‌کرد و در همان منطقه عملیات داخل نفربر رفته بود و با حزن و اندوه و غم از دست دادن یار نزدیک خود گریه می‌کرد. رفقا و دوستان هرچه اصرار کردند او آرام نشد. تا این‌که «شهید حاج عبدالله میثمی» او را می‌بیند، به طرفش می‌رود و با او قدری صحبت می‌کند. شهید کلهر بلافاصله گریه‌اش قطع می‌شود و تبسم می‌کند. پس از این‌که شهید میثمی می‌رود، دوستان جویای موضوع می‌شوند. برادرم می‌گوید که ایشان در گوش من همان حرفی را گفتند که حضرت رسول اکرم(ص) به حضرت زهرا(س) گفتند و دیری نپایید که همین موضوع به واقعیت پیوست و در مرحله بعد عملیات «کربلای ۵» یعنی روز اول بهمن‌ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه، شهید کلهر به همرزمان شهیدش پیوست.

آن ترکش کوچک، حلقه ی اتصال او با آسمان‌ها شد…

«روایت مقتل» را از سردار «حاج علی فضلی» فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهداء(ع) بشنویم که شهید کلهر در هنگام شهادت، جانشین‌اش بود: «مرحله سوم عملیات کربلای ۵ بود و ما ماموریت داشتیم که از نهر جاسم به طرف دژی که به جزیره صالحیه منتهی می‌شد، عملیات کنیم. دشمن فشار زیادی می آورد و گردان‌های ما هم جانانه در خط می‌جنگیدند. شهید کلهر برای تقویت روحیه بچه ها و هدایت عملیات از ما جدا شد. من خیلی نگران حاج کلهر بودم تا اینکه دو یا سه ساعت بعد تماس گرفتند که حاج یدالله هم به سختی مجروح شده. بنده بلافاصله بعد از شنیدن خبر مجروحیت ایشان از شهید نورعلی شوشتری اجازه گرفتم و به جاده آمدم تا

وقت عبور دادن حاج ‌یدالله از شهرک دوئیجی ایشان را ببینم. اما ظاهراً قبل از رسیدن من از آن‌جا عبور کرده بودند. بعد خبر رسید که ایشان را به بیمارستان صحرایی منتقل کردند و چون حالش وخیم بود، از آن‌جا به بیمارستان شهید بقایی انتقال‌ دادند. فکر می‌کنم، حدود ۲۴ ساعتی را شهید کلهر در بیمارستان مقاومت کرد، چون از بنیه‌ فیزیکی بسیار خوبی برخوردار بود. از طرفی پزشکان همه‌ سعی و تلاش خودشان را انجام دادند، اما با همه‌ این اوصاف ایشان به‌حالت عادی برنگشت و همان ترکش کوچک باعث مرگ مغزی و نهایتاً شهادتش شد.»

ای بهترین معشوق! مرا دریاب…

و اینک، فرازی از وصیتنامه شهید و شعاعی از انوار اخلاص و ایمان و عرفان او:
«خدایا! شاهد باش که از تمام مظاهر مادی دنیا به رهیم تا بیشتر به تو نزدیک شویم و به تو بپیوندیم. خدایا! شاهد باش به عشق تو به مسیر تو حرکت کردیم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار داریم.
خدایا! من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده‌ام و خواسته باشم خود را از دست این سختی‌ها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم، بلکه می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام، موجودی نباشم که سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم.
می‌خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان، حسین (علیه‌السلام) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده‌ام. ای بهتر از همه دوست‌ها و یارها! مرا دریاب. ای معشوقم! مرا تو خوش بخوان. من انسانی گناهکار و روسیاه هستم. مرا فراخوان که دیگر نمی‌توانم صبر کنم و صبرم به پایان رسیده است.
گرچه سخت و ناگوار است بین دوستان صمیمی جدایی می‌افتد و چه سخت است آن زمان که یک رهرو به مقصدش برسد و دیگری مثل من به مقصد خویش نرسد. بار الها! خودت این سختی‌ها را از دوش من بردار…» 



منبع خبر

سردار شهید «یدالله کلهر»؛ علمدار رشید «لشکر 10 سیدالشهدا (ع)» بیشتر بخوانید »

قسد: اظهارات اردوغان برای ترساندن مردم شمال و شرق سوریه است


یک مقام ارشد نیروهای دمکراتیک سوریه (قسد) به اظهارات تهدید آمیز اردوغان علیه کردها واکنش نشان داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از شبکه روسیا الیوم، «فرهاد شامی» مدیر مرکز اطلاع رسانی نیروهای دمکراتیک سوریه (قسد) به این شبکه خبری گفت: هدف از اظهارات اردوغان تلاش وی برای ترساندن ساکنان شمال و شرق سوریه است.

شامی افزود: این لحن سخنان اردوغان، یک پیام روشن تروریستی است.

وی گفت: تنها هدف از حملات ترکیه به شمال و شرق سوریه، نیروهای دمکراتیک سوریه (قسد) نیست، بلکه هدف از آن کل مردم کردستان و سوریانی هاست که بسیار در گذشته در حملاتی که مزدوران ترکیه از جمله گروهک تروریستی داعش و ارتش موسوم به “ارتش آزاد” به این مناطق انجام دادند، درد و رنج کشیدند.

اردوغان روز چهارشنبه تهدید کرده بود که اگر شبه نظامیان کرد در سوریه سلاح شأن را زمین نگذارند، در خاک سوریه دفن خواهند شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قسد: اظهارات اردوغان برای ترساندن مردم شمال و شرق سوریه است بیشتر بخوانید »

این کیف ممکن است عوضم کند!

این کیف ممکن است عوضم کند!



مرخصی که می‌آمد باز دنبال کار تفحص بود. یک نایلون دستش می‌گرفت پر از نقشه و مدارک جنگ، از لشکر به ستاد از ستاد به سازمان جغرافیایی از اینجا به آنجا. می‌گفتیم لااقل مدارکت را بگذار توی کیف…

گروه جهاد و مقاومت مشرق «کتاب مجید پازوکی» از مجموعه کتاب‌های یادگاران را انتشارات روایت فتح به قلم افروز مهدیان منتشر کرده است.

شهید مجید پازوکی، اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ متولد شد و اول انقلاب، وقتی فقط یازده سال داشت، به دیدار امام خمینی در مدرسه رفاه رفت و به کاروان انقلاب پیوست. پس از آن به عضویت بسیج مسجد لرزاده درآمد و فعالیت‌های انقلابی‌اش جدی‌تر شد.

این کیف ممکن است عوضم کند!

سال ۱۳۶۱، فقط ۱۵ سال داشت که به جبهه رفت و به عنوان تخریب‌چی مشغول فعالیت شد. روایت‌های هم‌رزمانش از آن دوران و دوران پس از جنگ نشان می‌دهد که چرا این شهید باید تا این حد شاخص باشد. پس از جنگ نیز، جهاد مجید پازوکی پایان نیافت و وی از سال ۱۳۶۹ در منطقه کردستان مشغول جنگ با اشرار و گروهک‌های ضد انقلاب و تروریستی شد. سال ۱۳۷۱ اما رسالتش را جای دیگری پی گرفت و به گروه تفحص پیوست.

یکی از همراهان شهید نقل می‌کند که جمله‌ای از یک مادر شهید باعث شد مجید پازوکی تمام وقت و انرژی‌اش را پای کار تفحص بگذارد. مادر شهیدی که چند سال بعد از جنگ هنوز خبری از فرزندش را در آغوش نگرفته بود، به آقا مجید گفته بود «اگر یک تکه استخوان شهیدم را برایم بیاورند، جگر آتش‌گرفته‌ام آرام می‌گیرد»

همین جمله شده بود آتش جگر آقا مجید که راه بیفتد در مناطق جنگی پی کار تفحص و بعدها دست زن و فرزندانش را هم بگیرد و از اندیمشک تا اهواز و دو کوهه از این خانه به آن خانه زندگی کنند و او کار تفحصش را ادامه بدهد. در آخر نیز، هفدهم مهرماه سال ۱۳۸۰، با سمت فرمانده گروه تفحص لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) وقتی در مناطق جنگی مشغول کار تفحص بود، با انفجار مین به یاران شهیدش پیوست.

چند برش از زندگی این شهید را بر اساس متن کتاب حاضر برایتان انتخاب کرده‌ایم…

توی خواستگاری ازش پرسیدم «خمس می دهید یا نه؟» گفت «از سال ۶۰ از همان روزی که وارد سپاه شدم، اولین حقوقی که گرفتم خمسش را داده‌ام.» خودش سال خمسی داشت. روی لقمه‌هایش حساس بود اما دست کسی را هم رد نمی کرد اگر جایی که نمی‌شناخت غذا می‌خورد حتما رد مظالم می‌داد. همیشه می‌گفت «اگر از لقمه حرام چشم بپوشی خدا دو برابرش را آن هم حلال بهت می‌دهد.»

***

این کیف ممکن است عوضم کند!

همیشه دوست داشتم همسر جانباز شوم. شاید با این کار دین‌ام را ادا کنم. می‌خواستم بهش خدمت کنم ولی مجید آرزو به دلم گذاشت. حتا نگذاشت یک لیوان آب دستش بدهم. هر چه می خواست خودش بلند می‌شد می‌آورد.

***

مرخصی که می‌آمد باز دنبال کار تفحص بود. یک نایلون دستش می‌گرفت پر از نقشه و مدارک جنگ، از لشکر به ستاد از ستاد به سازمان جغرافیایی از اینجا به آنجا. می‌گفتیم لااقل مدارکت را بگذار توی کیف. می‌گفت همان کیف ممکن است عوضم کند.

***

نشسته بود ترک موتورم. از چراغ قرمز رد شدم. محکم کوبید پشتم. داد زد «احترام به قانون احترام به نظام است.» عجیب دستهای سنگینی داشت.

***

این کیف ممکن است عوضم کند!

شهید که پیدا نمی‌شد ول می‌کرد می‌آمد تهران، پیش حاج آقا حق‌شناس. دنبال صاحب نفس‌ها می‌گشت. می‌گفت دعا کنید شهدا را پیدا کنیم، فکری، ذکری، چیزی…

***

معنی ندارد کسی بگوید من گرفتارم تا وقتی امام رضا(ع) هست. این جمله را بارها ازش شنیده بودم. از شهادت علی محمودوند، بهمن ۷۹ تا شهادت خودش مهر ۸۰ یک سال هم طول نکشید. بارها و بارها رفت زیارت امام رضا (ع). گرفتار بود؛ گرفتار غربت…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این کیف ممکن است عوضم کند! بیشتر بخوانید »

پدر شهید «علیزاده» آسمانی شد

پدر شهید «علیزاده» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از مازندران، «حسین علیزاده» پدر شهید «الله قلی علیزاده» که از نیکوکاران منطقه و واقف مسجد ابوالفضل (ع) روستای «شیرکاج» آمل بوده، در سن ۹۳ سالگی به علت کهولت سن دعوت حق را لبیک گفت و به شهیدش پیوست.

پیکر پاک این پدر شهید عصر امروز (شنبه) با حضور مردم شهیدپرور و فدرشناس، فرماندهان نظامی، مدیران شهرستانی و جمعی از رزمندگان دفاع مقدس از منزلش تا آرامگاه روستای شیرکاج آمل تشییع و در گلزار شهدای این روستا در جوار فرزند شهیدش خاکسپاری شد.

«الله قلی علیزاده» فرزند «حسین» ۳۰ تیر ۱۳۴۱ در آمل به دنیا آمد و درحالی که کمتر از ۳۰ سال سن داشت در تاریخ دوم آذر ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی بانه کردستان بر اثر حمله هوایی رژیم بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پدر شهید «علیزاده» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

جوادی عاملی: باید قدردان جوانان باشیم


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، آیت الله جوادی آملی مرجع تقلید شیعیان با بیان اینکه ما مردم ایران مردمی بزرگ و بزرگ زاده‌ایم، اظهار داشت: ما نه یعنی حوزویان، ما نه یعنی دانشگاهیان، ما یعنی مردم ایران؛ شما اگر سرتاسر آمریکا را بگردید یک اثر باستانی در آن نمی‌بینید، اما هر کجای ایران قدم بگذارید اثری از آثار هنری و باستانی در آن می‌بینید، ما از زمان انوشیروان اینجا دانشگاه داشتیم و بعد از اسلام نیز علمای بزرگی همچون شیخ طوسی و امثال او را تربیت کردیم.

دفاع مقدس داریم که باید قدردانشان بود” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1403/9/29/2741702_648.jpg” alt=”جوادی عاملی: جوانانی مانند شهدای دفاع مقدس داریم که باید قدردانشان بود” width=”600″ height=”400″>

این مرجع تقلید افزود: مردم نیز می‌دانند که باید به قانون کشور احترام گذاشت و لذا اگر ببینند که در کشور نجومی و اختلاسی نیست، آنها نیز به قانون احترام می‌گذارند.

وی ادامه داد: سخنان خداوند، پیامبر و اهل‌بیت عصمت و طهارت، یقین مطلق و صد درصدی هست، ما باید بدانیم شمشیر صد درصد در دست ماست، اما چوب بیست درصد و سی درصد در دست هوس و بیراهه رفتن و اختلاس‌ها و نجومی هاست، به ما گفته اند، بدا به حال کسی که با داشتن شمشیر تیز صد درصدی، در مقابل چوب بیست درصدی شکست بخورد.

جوادی آملی به ذکر خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس پرداخت و اظهار کرد: ما عزیزانی داشتیم که در زمستان سرد کردستان، برای حفظ سنگر‌های خود آنقدر مقاومت کردند و ماندند تا از سرما یخ زدند و به شهادت رسیدند! وقتی پیکر اینها رو آوردند در مسجد اعظم قم، ما معمولاً در مجلس ترحیم قرآن و فاتحه می‌خوانیم و تا آخر فرصت نشستن نیست، اما آن شب تا آخر مجلس نشستم و گریه کردم نه برای ثواب، بلکه گریه خجالت! الان هم اینچنین جوانانی هستند که باید قدر آنها را دانست چرا که اینها سرمایه‌های ما هستند.

آیت الله جوادی آملی در توصیه به دانشجویان، بیان کرد: انسان باید با کسی بنشیند و رفت آمد کند که رفتار و گفتارش، انسان را به یاد خدا بیاندازد.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

جوادی عاملی: باید قدردان جوانان باشیم بیشتر بخوانید »