کرمانشاه

توزیع یک میلیون و ۵۰۰ هزار بسته معیشتی ۵۰۰ هزار تومانی بین نیازمندان/ خیرین اصناف و بازار در هفته بسیج اصناف تقدیر می‌شوند

توزیع بیش از ۱ میلیون بسته معیشتی بین نیازمندان


غلامرضا حسن پور مسئول سازمان بسیج اصناف و بازاریان کشور در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی دفاع‌پرس، درباره مرحله دوم رزمایش توزیع کمک‌های معیشتی با عنوان «کسبه حسینی» و با شعار «هر واحد صنفی یک بسته معیشتی» در ماه محرم ۱۴۰۱ خبر داد و اظهار داشت: اصناف از ابتدای کرونا تاکنون در کنار بسیج صحنه‌های زیادی که حاکی از گذشت و کمک به دیگران بود را خلق کردند به عنوان مثال یکی از کسبه یک هزار بسته معیشتی ۵۰۰ هزار تومانی را برای کمک به نیازمندان تهیه و اهدا کرد.

وی افزود: در مرحله اول رزمایش توزیع کمک‌های معیشتی یک هزار قلم جهیزیه، ۱۱۰ هزار بسته لوازم التحریر، ۱۲۰ هزار بسته کمک معیشتی و یک هزار دستگاه اکسیژن ساز خانگی توزیع شد؛ همچنین روزانه سه هزار پرس غذای گرم بین نیازمندان توزیع شد.

حسن پور ادامه داد: امسال نیز با توجه به افزایش مشکلات معیشتی، تمرکز را بر روی تهیه و توزیع بسته‌های کمک معیشتی که شامل برنج، ماکارانی، روغن و حبوبات است، قرار داده‌ایم؛ بر این اساس مقرر شده تا یک میلیون و ۵۰۰ هزار بسته به ارزش هر بسته ۵۰۰ هزار تومان تهیه و در اختیار محرومان قرار گیرد.

وی با اشاره به اینکه رزمایش در تاریخ هشتم محرم ۱۴۰۱ هم‌زمان با شب تاسوعای حسینی شروع می‌شود، بیان داشت: این برنامه از شنبه ۱۵ مرداد از استان کرمانشاه شروع خواهد شد که علت انتخاب این استان به عنوان اولین استان هم ساکن بودن خانواده شهید شاخص امسال سازمان بسیج اصناف یعنی شهید مدافع حرم «رضاعباسی» در کرمانشاه است.

مسئول سازمان بسیج اصناف و بازاریان کشور با بیان اینکه رزمایش کمک‌های مومنانه تا ۳۰ محرم که مصادف با هفته بسیج اصناف است، ادامه خواهد داشت و طی این مدت هر روز در یک استان بسته معیشتی توزیع خواهد شد.

وی اختتامیه رزمایش را همزمان با برگزاری همایش تقدیر از خیرین بازار و اصناف در هفته بسیج اصناف اعلام کرد و بیان داشت: در این طرح تمرکز ما بر روی جمع آوری کمک‌های مردمی اصناف حاضر در پاساژ‌ها و مجتمع‌های تجاری است، زیرا اگر چه بیشتر فعالان این واحد‌های صنفی جوانان هستند، ولی تاکنون ثابت کردند در کار خیر می‌توانند به اصطلاح «پا در جای پای بزرگان» بگذارند.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توزیع بیش از ۱ میلیون بسته معیشتی بین نیازمندان بیشتر بخوانید »

نیروهای مسلح به پشتوانه حمایت‌های مقام معظم رهبری و ملت همیشه در صحنه است/۷۰۰ نوع قطعه بالگردهای هوانیروز در داخل کشور ساخته می‌شود

نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در طراحی دکترین نظامی جهان اثر گذار است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمانشاه، امیر سرتیپ خلبان «یوسف قربانی» فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی امروز در دیدار با نماینده ولی‌فقیه در استان کرمانشاه، با تسلیت ایام محرم و گرامیداشت یاد و خاطره عملیات غرور آفرین مرصاد اظهار داشت: امروز اقتدار نیروهای مسلح ما هیمنه و قدرت آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه را درهم شکسته است.

فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی گفت: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی امروز به عنوان یکی از نیروهای مقتدر در طراحی دکترین نظامی جهان نقش و تاثیر بسزائی دارند و این به پشتوانه حمایت‌های مقام معظم رهبری و ملت همیشه در صحنه است.

وی با بیان اینکه ارتش ما امروز یک ارتش منتظر ظهور حضرت  مهدی (عج) است، گفت: نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران امروز نیز خیلی چابک و پرتحرک در کسری از زمان قابل انتقال به شمال و جنوب کشور است و این مساله مهم سال گذشته در مرز آذربایجان که رژیم صهیونیستی پا گذاشته بود را مشاهد کردیم که با انجام رزمایش سنگینی دشمنان را به عقب نشینی وا داشت.

امیر سرتیپ خلبان قربانی همچنین به رزمایش های شبانه و روزانه سنگین نیروهای مسلح ایران در خلیج فارس اشاره کرد و گفت: امروز دیگر ناوگان های آمریکا اخطار می دهند که ما قصد درگیری نداریم.

فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی در ادامه با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر مجهز شدن هوانیروز به سامانه های روز دنیا مانند دید در شب گفت: امروز هوانیروز ایران به کمک شرکت های دانش بنیان به سامانه دید در شب مجهز شده که فقط چند کشور محدود مانند آمریکا، روسیه و فرانسه به این تکنولوژی مجهز هستند و این بالگردهای ما را قادر به انجام عملیات های شبانه می کند.

امیر سرتیپ خلبان قربانی همچنین یکی از تکنولوژی های مدرن بالگردهای جمهوری اسلامی را مجهز شدن به سلاح های نقطه زن دوربُرد عنوان کرد که در داخل کشور تولید می شود و افزود: با این سامانه تسلیحاتی دیگر لازم نیست برای نابودی دشمن به نزدیک برویم بلکه از راه دور و سلاح های دور برد می توانیم از راه دور دشمنان را مورد هدف قرار دهیم و این چشم هرکسی که به خاک ما طمع داشته باشد را کور می کند.

وی همچنین یکی از شاهکارهای هوانیروز بعد از ۴۴ سال تحریم آمریکا را ساخت قطعات بالگردها و بازسازی آنها عنوان کرد و گفت: با راه اندازی یک نهضت قطعه سازی امروز قادر هستیم ۷۰۰ نوع قطعه بالگرد را در داخل کشور بسازیم و روی بالگردها نصب کنیم.

امیر سرتیپ خلبان قربانی اضافه کرد: با راه اندازی نهضت قطعه سازی در بالگردها؛  امروز هوانیروز ایران از نظر فنی و تجهیزاتی از همه کشورهایی که دسترسی به قطعات و تجهیزات دارند، مقتدر تر است.

فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود به مسئولیت اجتماعی “مردم یاب” هوانیروز اشاره کرد و گفت: هوانیروز در ۲ سال گذشته به بیش از ۲ هزار نفر با عملیات های امداد و نجات کمک کرده و در اورژانس هوایی در انتقال بیماران حاد و مجروحان حوادث به بیمارستان ها ، جابه جایی اعضای پیوندی و گیرافتادگان در مناطق سخت‌گذر کمک کرده است. 

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در طراحی دکترین نظامی جهان اثر گذار است بیشتر بخوانید »

عکس/ کرمانشاه آماده استقبال از محرم

عکس/ کرمانشاه آماده استقبال از محرم



شهر کرمانشاه در آستانه ماه محرم رنگ بوی ماتم به خود گرفته و فضای شهر توسط هیات مذهبی سیاه پوش شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عکس/ کرمانشاه آماده استقبال از محرم بیشتر بخوانید »

یک زن فرانسوی در بین نیرو‌های منافقین/ تعدادی از رزمنده‌ها در کوچه خودشان شهید شدند

یک زن فرانسوی در بین نیرو‌های منافقین/ تعدادی از رزمنده‌ها در کوچه خودشان شهید شدند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در سوم مرداد سال ۱۳۶۷ نیرو‌های سازمان مجاهدین (منافقین) با پشتیبانی ارتش بعث عراق، پس از عبور از مرز‌های کشور در محور قصرشیرین ـ سرپل ذهاب، بدون درگیری جدی تا اسلام‌آباد پیشروی کردند و سپس به طرف کرمانشاه ادامه حرکت دادند تا پس از عبور از استان‌های غربی کشور وارد تهران شوند، اما در شرق تنگه چهارزبر رزمندگان اسلام راه را بر آنان مسدود کردند. به این ترتیب عملیات مرصاد در تاریخ پنجم مرداد سال ۱۳۶۷ آغاز شد.

سردار اسدالله ناصح جانشین فرمانده سپاه چهارم در دوران دفاع مقدس و از فرماندهان حاضر در این عملیات، روایتی را بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید

می‌خواستند ۸ ساعته به تهران برستند

۲۹ تیر ۱۳۶۷ قطعنامه پذیرفته شد، اما ۲۷ تیر اعلام شد و سوم مرداد یعنی ۶ روز بعد، عملیات مرصاد شروع شد. منافقین هم به همه نیرو‌های خود از همه جای دنیا اطلاع داده بودند که به آنان بپیوندند. منافقین در ذهن نیروهایشان القا کرده بودند که این جنگ طلسم اختناق است و باید با آن مقابله کرد و آن‌ها با این حرف‌ها جنگ خودشان را سر پا نگه داشتند. مسعود به نیروهایش گفته بود: «پذیرش صلح توسط ایران یعنی، رژیم خود به خود سقوط کرده. پاسدار‌ها هم که همه جنوب هستند و اگر در بعضی پاسگاه‌‎های مسیر هم چند پاسدار باشند در درگیری‌ها حذف خواهند شد. به همین دلیل شما ۸ ساعته تهران خواهید بود.» قرار بود به محض رسیدن به تهران هم حکومت جمهوری دمکراتیک اعلام کنند. تصورات و برآورد‌های منافقین برای انجام عملیات غلط بود. حرکت آن‌ها یک حرکت معقول نظامی نبود و در واقع حرکت انتحاری بود و بگیر نگیر داشت. تحلیلشان از مردم نیز غلط بود. ما در عملیات مرصاد بیشترین اعزام نیرو را در طول تاریخ جنگ داشتیم. یعنی من کسانی را در کرمانشاه دیدم که در مقابل منافقین اسلحه دست گرفتند که در طول جنگ اصلا جبهه نیامده بودند و حالا برای مقابله با منافقین خودشان را به کرمانشاه رسانده بودند. مردم آنقدر از منافقین تنفر داشتند و از نفاق بیزار بودند که حتی در حالی که روی عراقی‌ها اسلحه نکشیده بودند روی منافقین کشیدند و دیدیم بعد از اینکه این اتفاق می‌افتد یک هجمه بسیار سنگینی علیه رزمندگان پدید می‌آید.

شخص شهید صیاد شیرازی هم آمدند آنجا و با ارتباطاتی که ایشان با ارتش و هوانیروز گرفت باعث شد که بچه‌های هوانیروز صبح اول وقت برای انجام عملیات بیایند. خیلی اتفاقات عجیبی در این عملیات افتاد که همه این‌ها کار خدا بود. مثلا یکی از گردان‌های نبی اکرم که بچه‌های خود کرمانشاه بودند از روی ارتفاعات قلاجه عملیات کردند و تا وسط میدان شهربانی جلو رفتند. ما نیرو‌هایی داشتیم که سر کوچه خودشان به شهادت رسیدند، یعنی در پاکسازی شهر خودشان و در محله شان به شهادت رسیدند. شاید در تصور کسی نمی‌آید که در جنگ شرکت کند و زمانی اتفاقی بیفتد که برای پاکسازی شهر خودش جلوی خانه اش به شهادت برسد؛ و این اتفاق در مرصاد افتاد.

به یاد بچه‌های کنگاور

یک گردان از بچه‌های کنگاور در غرب مانده بودند و آماده رفتن به جنوب می‌شدند. در حالی که خبر نداشتند که قرار است کرمانشاه تصرف شود و کسی به آنجا حمله کند. تعداد زیادی از این بچه‌ها با شروع عملیات مرصاد وارد جنگ شدند و در همانجا به شهادت رسیدند. بچه‌هایی که در این گردان توجیه بودند از پشت حمله کرده و خیلی‌ها تا وسط میدان رفته بودند. تا زمانی که از جناحین نیرو‌های لشکر روح الله از اراک و دیگر رزمندگان به کمکشان آمده بودند. از پلدختر جاده‌ای است که به این طرف اسلام آباد یعنی دقیقا ۷-۸ کیلومتر مانده تا اسلام آباد می‌رسد. بچه‌های کنگاور چنان منافقین را غافلگیر کردند که از وسط آن‌ها بیرون آمدند و البته خیلی هم در این عملیات شهید دادند.

۵ مرداد عملیات اصلی آغاز شد، رفته رفته نیرو‌های دیگر هم به ارتفاعات اطراف هلی بورن شدند. روز پنجم مرداد هم عملیات اصلی آغاز شد. در عملیات اصلی رزمندگان از عقب و جلو حمله کردند و از چند جا زدند به منافقین. من با نیروهایم و سردار سلیم آبادی هم با نیروهایشان رفتیم به پادگان که وقتی رسیدیم عملیات منافقین تمام شده بود و همه شان فرار کرده بودند. بعد از آن یک ماه پاکسازی منطقه را انجام دادیم که من وظیفه پاکسازی منطقه گیلانغرب را بر عهده داشتم. ۱۲۰ نفر از منافقین را بچه‌های ما گرفتند و بعضی هایشان اسیر و تعدادی شان کشته شدند. منافقین وقتی ضربه خوردند از چند طرف فرار کردند تا خود را به مرز برسانند.

در پاکسازی منطقه غرب از وجود منافقین مثلا خبر می‌دادند ۲ نفر از منافقین در فلان نقطه دیده شدند. بچه‌ها می‌رفتن و آنان را می‌گرفتند. درگیری هم پیش می‌آمد. مثلا در ۲۰ روز بعد از عملیات که رسیده بودند سر پل و راحت می‌توانستند از مرز خارج شوند در آنجا بچه‌ها یک زن و مرد را دیدند که مرد کشته و زن اسیر شد. اتفاقا همان موقع خانواده شهدا برای بازدید آمده بودند آنجا. این خانمی را که اسیر شده بود بردند تا برای آن‌ها سخنرانی کند. نمی‌رفت. زن اهل آباده شیراز بود و می‌گفت فرمانده مان به من قول داده بود بعد از این عملیات فرزندانم را که در تهران هستند می‌توانم ببینم.

در پاکسازی‌های اطراف شهر اول صبح یکی از بچه‌های پرسنلی تهران با ماشین رد می‌شد که منافقین او را با رگبار زدند و شهید شد. نیرو‌ها را اعزام کردم آنجا و خودم هم رفتم. یک درگیری مختصری شد و منافقین را زدیم. کارتش را که نگاه کردم، در خارج از کشور مهندسی بود، در فراخوان عمومی به منافقین پیوسته بود و گیر افتاده بود، می‌خواست فرار کند که درگیر شده بود. یک زن فرانسوی هم در این عملیات شرکت کرده بود که اعدام شد.

دوستی که اشکم را در آورد

من برادر هم دارم، اما هیچ وقت از دوریش دلتنگ نمی‌شوم. البته دلیلش این نیست که به ایشان ارادت ندارم بلکه به لحاظ شخصیتی شاید کمی سرد هستم. به یاد نمی‌آورم تاکنون از شوق دیدار کسی گریه کرده باشم، اما وقتی «مهدی شرع پسند» مجروح شد به عیادتش در بیمارستان رفتم، به محض وارد شدنم در اتاق، دو نفری همدیگر را بغل
کردیم و از خوشحالی شروع کردیم به گریه کردن. حالا خیلی هم احساسات بروز نمی‌دهیم، اما این ارادت‌ها چیزی است که آدم نمی‌تواند بگوید. این انسان‌ها دیگر گیر نمی‌آیند. احساسم نسبت به آن‌ها مانند احساسی است که مردم موقع دیدن امام داشتند، قابل وصف نیست و توصیف ناپذیر است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یک زن فرانسوی در بین نیرو‌های منافقین/ تعدادی از رزمنده‌ها در کوچه خودشان شهید شدند بیشتر بخوانید »

این‌ها به من می‌گویند مجاهد هستی؟!

این‌ها به من می‌گویند مجاهد هستی؟!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمانشاه، عملیات مرصاد پنجم مرداد سال ۱۳۶۷، در گردنه چهارزبر یا مرصاد با هدف انهدام نظامیان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در عملیاتی با عنوان «فروغ جاویدان» با شعار «از تهران تا مهران»، از مرز‌های غربی وارد کشور شده و به سمت کرمانشاه پیش می‌رفتند، انجام شد.

رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد موفق شدند، ستون حرکت نظامیان منافقین را در گردنه چهارزبر متوقف و آن‌ها را تار و مار کنند که در این راستا نفش هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، نقشی بی‌بدیل بود و شهید سپهبد علی صیاد شیرازی نیز در فرماندهی آن، نقش ویژه‌ای ایفا کرد.

«حسین رضوان مدنی» از جانبازان دوران دفاع مقدس، یکی از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد بود که خاطرات خود از این عملیات را این‌گونه روایت کرده است:

پنجمین روز از عملیات مرصاد بود؛ اما تعداد زیادی از منافقین همچنان در منطقه عملیاتی و روستا‌های اطراف اسلام‌آباد‌غرب متواری بودند. به‌منظور پاکسازی منطقه، به اتفاق برادرم «حاج حشمت» و چند نفر از بچه‌ها به یکی از روستا‌های منطقه «حسن‌آباد» رفتیم. وقتی از ماشین که پیاده شدیم، به حاج حشمت گفتم: «تو همراه بچه‌ها برو! من همین‌جا می‌مانم».

بچه‌ها حدود یک ساعت داخل روستا بودند و خانه به خانه را بازدید می‌کردند. توی ماشین حوصله‌ام سررفته بود. با خودم گفتم: «تا بچه‌ها از روستا برگردند، بهتر است از گردنه روبه‌رویی بالا بروم و سر و گوشی آب بدهم». چند تا پیچ را طی کردم، از دور تعداد زیادی ماشین از نوع تویوتا، آیفا و ۹۱۱ را دیدم که کنار جاده پارک شده بودند. پشت هر کدام از آن‌ها اتاقک‌هایی شبیه کانکس بود. با خودم گفتم: «بهتر است اینجا بمانم تا بچه‌ها بیایند و ماشین‌ها را به‌عنوان غنیمت ببرند داخل یگان خودمان». ماشینم را کنار پرتگاهی پارک کردم و پیاده به طرف خودرو‌ها حرکت کردم. مشغول نگاه کردن به ماشین‌ها بودم که چند اسلحه کلاش را روی زمین دیدم، آن‌ها را برداشتم و توی ماشینم گذاشتم و دوباره برگشتم تا نگاهی به بقیه غنایم بیندازم و آن‌ها را برانداز کنم؛ همه صفر کیلومتر بودند. یکی از کانکس‌ها، بیمارستان کاملی بود که به کامیون ۹۱۱ بوکسل شده بود، دیگری هم آزمایشگاه مجهزی بود که تمام وسایل و دستگاه‌های آزمایشگاهی را داشت.

همین‌طور که داخل ماشین‌ها را نگاه می‌کردم، متوجه شدم جوانی ژولیده با لباس نظامی خاک‌آلود به سمتم آمد. اسلحه کلاشم را جا گذاشته بودم؛ به سرعت دستم را به طرف کمرم بردم و کلتم را بیرون آوردم و مقابلش گرفتم و گفتم: «تو کی هستی؟»، به زبان لری گفت: «این‌ها به من می‌گویند مجاهدی؟!»، اسلحه را زیر شقیقه‌اش گذاشتم و با تحکم گفتم: «بیا ببینم چه کاره‌ای؟ از کجا آمده‌ای؟ اهل کجایی؟»، گفت: «از بچه‌های بسیجی لشکر ۵۷ ابوالفضل (ع) هستم. این‌ها به من می‌گویند مجاهد هستی؟!»، برگشت و به عقب اشاره کرد. یک دفعه دیدم چهار نفر وسط جاده را گرفتند؛ ۲ نفرشان بازوبند سفید دست‌شان بود و مسلح بودند؛ اما ۲ نفر دیگر بازوبند نداشتند. یکی از آن‌ها تیربارش را به سمت ما نشانه رفته بود، مانده بودم چه کار کنم! با خودم گفتم دیگر کارم تمام است؛ تا من بخواهم با این کلت یکی از آن‌ها را بزنم، آن‌ها هر دوی ما را می‌کشند. شهادتینم را در دلم خواندم؛ اما یک دفعه زد به سرم که خودم را پرت کنم به سمت پرتگاه.

در یک چشم به هم زدن پریدم و شروع کردم به زیگزاگی دویدن. آن‌ها هم همچنان به سمتم تیر‌اندازی می‌کردند. صدای تیر‌ها را می‌شنیدم که مثل وزوز زنبور از کنار گوشم رد می‌شدند؛ البته خواست خدا بود که هیچ‌کدام از آن‌ها به من اصابت نکرد. از طرفی بچه‌ها با صدای تیراندازی، به سرعت از گردنه بالا آمدند و با منافقین درگیر شدند و هر چهار نفرشان را به درک فرستادند.

وقتی به بالای گردنه رسیدم، از شدت گرما و دویدن زیاد، نفس‌نفس می‌زدم، زبانم خشک شده بود و گلویم بدجوری می‌سوخت. بچه‌ها کمی آب به من دادند. حشمت همان‌طور که کنارم ایستاده بود و مرا نگاه می‌کرد، با دلخوری گفت: «آخر چه کسی دیده که یک فرمانده به تنهایی و بدون کمک نیروهایش با دشمن درگیر شود؟! این چه وضعی است؟ مگر این عملیات مثل عملیات‌های دیگر است؟ این فرق می‌کند، اینجا اصلاً معلوم نیست کی رفته، کی مانده!». وقتی دوباره برگشتیم روی جاده، پیکر آن جوان بسیجی را دیدم که کنار پرتگاه افتاده و شهید شده بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این‌ها به من می‌گویند مجاهد هستی؟! بیشتر بخوانید »